اصل نخستين در برخورد با غير مسلمانان (2)
نتيجه ي مباحث گذشته
بنابراين، اگر کافران موجوديت اسلام را به رسميت بشناسند و درصدد دست اندازي و تجاوز به مسلمانان نباشند، حق حيات دارند و مسلمانان مي توانند با آنان رابطه داشته باشند و به سير و سفر در شهرهاي آنان بپردازند. آنان نيز با نگاه داشت شرايط و آيين ها مي توانند به گردش گري در کشورهاي اسلامي بپردازند.امام خميني در همان سال هاي نخست پيروزي انقلاب اسلامي، با اشاره به سخنان شماري که مي گفتند: اکنون که حکومت اسلامي برقرار شده، با سرزمين ها و کشورهاي کفر و دولت هاي غير اسلامي، نبايد رابطه باشد، گفت:
اين معنا که گاهي اهل غرض يا جهّال اين حرف را مي زنند که ما نبايد روابط داشته باشيم، از باب اين است که يا نمي فهمند يا غرض دارند؛ زيرا تا انسان جاهل يا مخالف اصل نظام نباشد، نمي تواند بگويد يک نظام بايد از دنيا منعزل باشد... اسلام يک نظام اجتماعي و حکومتي است و مي خواهد با همه ي عالم روابط داشته باشد. در زمان صدر اسلام که خود رسول الله سفير مي فرستادند به اطراف اين حرف را نمي زدند. در هر صورت ما بايد روابط داشته باشيم، آنها که غرض ندارند ما هم با آنها غرض نداريم. کم کم بايد روابط حسنه بشود. من اميدوارم اين عمل را انجام دهيد و دولت هم موفق باشد، منتها نبايد تحت سلطه خارجي باشيم. نبايد آنها در امور ما دخالت بکنند و به ما خط بدهند... . (1)
و باز در جاي ديگر با اشاره ي روشن به اين نکته که در اصل، قطع رابطه با کشورها برخلاف عقل و شرع است و ما بايد با همه، چه مسلمان و چه کافر، روابط داشته باشيم مي گويد:
... ما بايد همان گونه که در زمان صدر اسلام پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سفير به اين طرف و آن طرف مي فرستادند که روابط درست کند، عمل کنيم و نمي توانيم بنشينيم و بگوييم با دولت ها چه کار داريم، اين برخلاف عقل و برخلاف شرع است و ما بايد با همه رابطه داشته باشيم . هيچ عقل و هيچ انساني آن را نمي پذيرد و چون معنايش شکست خوردن و فنا و مدفون شدن است تا آخر. و ما بايد با ملت ها و دولت ها رابطه پيدا کنيم. آنها را که مي توانيم ارشاد کنيم - با همين روابط ارشاد کنيم - و از آنهايي که نمي توانيم ارشاد کنيم سيلي نخوريم. (2)
بنابراين، اصل برداشتن روابط و زندگي مسالمت آميز با همه ي کشورها و ملت ها، چه مسلمان و چه غير مسلمان است، مگر آن که آن کشورها بخواهند زورگويي کنند، و بر آن باشند که بر قلمرو اسلامي چيره شوند که در حقيقت اين گونه موارد استثنا است. اصل نخستين و قاعده اوّل، برداشتن رابطه است و در موارد خاص و استثنايي و با دليل، بايد قطع رابطه بشود. بر اين اساس، مسئله جهان گردي و آمدن سياحان و گردش گران غير مسلمان به کشور اسلامي هيچ بازدارنده اي نمي تواند داشته باشد، مگر در شرايط خاص و موارد استثنايي که بر اساس مصلحت اسلام و نظام مقدس اسلامي از ورود آنان جلوگيري مي شود.
بررسي دليل هاي ديدگاه دوم
در برابر ديدگاه اوّل، که معتقد بود: اصل بنيادين برداشتن روابط با کشورهاي غير اسلامي و زندگي مسالمت آميز است و تا هنگامي که آنان متعرض اسلام و مسلمانان نشده اند قطع رابطه و جلوگيري از سفر گردش گران آن کشورها به کشور اسلامي وجهي ندارد و دليل مي خواهد، عده اي نيز بر اين باورند که در اساس، هرگونه رفت و آمد و برقراري رابطه با کافران ممنوع است و اصل نخستين در بر نداشتن رابطه است، مگر آن که در شرايط ويژه اي مسلمانان ناگزير از رفت و آمد باشند و يا رهبران اسلام مصلحت اسلام و مسلمانان را در داشتن رابطه تشخيص دهند که در اين صورت به مقتضاي دليل، برقراري رابطه و اجازه ي ورود جهان گردان کافر به سرزمين اسلامي اشکالي ندارد.طرف داران اين ديدگاه، دليل هايي را براي ثابت کردن درستي نظر خويش آورده اند که به مهم ترين آنها اشاره و مورد بررسي قرار مي گيرد.
1. فراخواني به جنگ و جهاد با کافران
در قرآن مجيد، آيات فراواني آمده است که به گونه اي روشن مسلمانان را به پيکار و جهاد با مشرکان و کافران فرا مي خواند از جمله:( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْيَجِدُوا فِيکُمْ غِلْظَةً )؛ (3)
اي کساني که ايمان آورده ايد! با کافران که نزديک شمايند پيکار کنيد تا کافران، نيرومندي و صلابت و پايداري شما را احساس کنند.
( يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ )؛ (4)
اي رسول گرامي! با کافران و منافقان به جهاد پرداز و بر آنان سختگيري کن.
( فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ )؛ (5)
پس با پيشوايان کفر و ستم گري مبارزه کنيد و آنها را بکشيد؛ زيرا آنان ايمان و تعهدي ندارند. باشد که دست از کفر و تجاوزگري بردارند.
از اين آيات و آيات فراوان ديگري که در مورد تشريع جهاد آمده است و بسياري از فقيهان از آنها تشريع جهاد ابتدايي را استفاده کرده اند، به دست مي آيد که اصل نخستين، در رابطه با کافران بر مبارزه و پيکار استوار است و جز موارد ضرورت و استثنايي، هم زيستي مسالمت آميز و برقراري رابطه و رفت و آمد وجهي ندارد.
در حقيقت، از ديدگاه اسلام جهاد به عنوان يک فريضه ي بزرگ بر مسلمانان واجب شده و دو قسم است:
1. جهاد دفاعي که براي رويارويي با متجاوزان به جان و مال و مقدسات اسلامي تشريع شده و بدون ترديد بر همه ي مسلمانان واجب است.
2. جهاد ابتدايي که به انگيزه ي نشر و توسعه ي اسلام و تبليغ و دعوت به توحيد و نيز پاکسازي جامعه انساني از لوث شرک و کفر و بت پرستي تشريع شده است.
نقد و بررسي
در پاسخ به اين دليل که گويا مهم ترين دليل باورمندان اين ديدگاه است، بايد چند نکته را يادآور شد:الف) در برابر اين آيات، آيات بسيار ديگري نيز وجود دارد که به روشني نشان دهنده آن است که دستور جهاد و مبارزه با کافران و مشرکان و نيز بازداري از دوستي و رفت و آمد با آنان در صورتي است که آنان پا پي مسلمانان گردند و در صورتي که آنها تجاوزي نکنند و دست به هيچ حرکتي بر ضد اسلام نزنند، نه تنها جهاد و مبارزه با آنان واجب نيست، بلکه مسلمانان به داشتن رابطه و خوش رفتاري و دست اندازي نکردن به آنان نيز سفارش شده اند، از جمله اين آيه ي شريفه که پيشتر بدان اشاره شد:
( لاَ يَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوکُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِيَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ )؛ (6)
خداوند شما را از دوستي با کساني که با شما در دين نجنگيده اند و شما را از خانه هايتان بيرون نرانده اند، باز نمي دارد که با آنان به نيکي و عدالت رفتار کنيد. خداوند کساني را که: به عدالت و نيکي رفتار مي کنند دوست دارد.
از اين آيات و آيات فراوان ديگر (7) که در بخش نخست به برخي از آنها اشاره کرديم، به خوبي استفاده مي شود که ميزان و معيار در تنظيم رابطه با کافران و مشرکان اين است که: کساني که بر سر راه نشر اسلام مانع ايجاد کنند، به مسلمانان ستم روا دارند، آنان را از خانه و کاشانه شان بيرون برانند، فتنه گري و آشوب عليه مسلمانان به راه اندازند و به طور کلي سر دشمني با اسلام و مسلمانان را داشته باشند، بايد همه ي مسلمانان با آنان به نبرد بپردازند تا در برابر حق تسليم شوند. ولي اگر آنان به هيچ روي متعرض مسلمانان نشوند، از اين آيه به روشني استفاده مي شود که مسلمانان مي توانند با آنان به نيکي و خوش رفتاري و عدالت رفتار کنند و با آنان رابطه مسالمت آميز داشته باشند.
برخي از نويسندگان، با استناد به همين آيات و نيز با اشاره به وجود جهاد ابتدايي در اسلام چنين پنداشته اند که اسلام دين جنگ و جهاد است و به ضربت شمشير پيش رفته و در حقيقت اسلام همواره با غير مسلمان در حال نبرد است:
والدولة الإسلاميّة من الناحية النظرية إذن في حالة حرب دائمة مع العالم غير الإسلامي، و لکن هذا الأمر مستحيل اليوم من حيث الواقع، و ليس حکّام المسلمين في حالة تسمح لهم بمجاربة العالم حرباً لاتنقطع؛ (8)
بر اين اساس، از بعد نظري حکومت اسلامي همواره در حال جنگ با جهان غير مسلمان است. هر چند چنين چيزي در عصر حاضر در عمل ممکن نيست و حاکمان کشورهاي اسلامي در شرايطي نيستند که بتوانند به جنگ دنيا بروند و پياپي با کفار بجنگند.
روشن است که اين بهتاني بيش نيست و دين اسلام هيچ گاه طرفدار جنگ و خون ريزي نيست. علامه محمد حسين کاشف الغطاء در اثر ماندگار خويش المثل العليا في الاسلام لا في بحمدون که در پاسخ به « ايوانزها يکنيزه » سياست مدار کهنه کار نائب رئيس جمعيت دوستداران خاورميانه وقت آمريکا، که با حيله گري از وي براي شرکت در کنکره به اصطلاح «همکاري اسلام و مسيحيت در مبارزه با مادي گرايي» دعوت کرده بود نگاشته است، ضمن بر شمردن جنايات آمريکا و انگليس در خاورميانه و تشريح ديدگاه هاي بلند اسلام و نيز با اشاره به بهتان هاي غربيان به اسلام، مي نويسد:
اسلام دين عقيده است. آنهايي که مي گويند اسلام از راه جنگ و سلاح پيش رفته است به غلط رفته اند. اسلام، يعني ايمان و عقيده. هرگز نمي شود از راه جبر و اکراه، ايمان و عقيده را بر مردم تحميل کرد. ايمان و عقيده از راه برهان و حجت وارد دل ها مي شود. روشن اسلام نيز همين است. از اين رو مي گويد: ( لاَ إِکْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ )، (9) در دين اکراهي نيست که رشد از گمراهي آشکار شده است.
اسلام، سلاح را در برابر ستم کاراني به کار گرفت که تسليم منطق و برهان نبودند و با آيين حق به عناد و دشمني برخاستند. قرآن درباره ي آنها فرمود: ( وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ ) (10) با آنها بجنگيد تا فتنه اي نباشد. نمي گويد با آنها بجنگيد تا ديندار شوند، بلکه مي گويد: با آنها بجنگيد تا فتنه ها ريشه کن شود.
اسلام هرگز به ميل خود دست به اسلحه نمي برد. دشمنان اسلام اند که به واسطه ي مزاحمت و فتنه، اسلام را به صحنه نبرد مي کشانند و اگر راه دعوت را به روي اسلام نبندند، هرگز وارد جنگ نمي شود... . (11)
ب) درست است که جهاد ابتدايي در اسلام تشريع شده است و کم و بيش همه ي فقهاي شيعه و بسياري از فقهاي عامه بدان اعتراف دارند، ولي بايد توجّه داشت که جهاد ابتدايي نيز در حقيقت به گونه اي دفاع از اسلام است واين گونه نيست که مسلمانان مأمورند در هر شرايطي و همواره با کفار در جنگ باشند. علامه طباطبائي با اشاره به برداشت هاي ناروايي که برخي از آيات جهاد داشته اند، مي نويسد:
... ثم القتال الابتدائي الذي هو دفاع عن حقّ الإنسانيّة وکلمة التوحيد، و لم يبدأ بشيء من القتال إلاّ بعد اتمام الحجّة بالدعوة الحسنة، کما جرت عليه السّنة النبويّة، قال الله تعالي: ( ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ) (12) والآية مطلقة، وقال تعالي: (13) ( لِيَهلِکَ مَن هَلَکَ عَن بَينَّةٍ وَيَحيي مَن حَيَّ عَن بَينَّةٍ )؛ (14)
پس از آن [ دعوت مسالمت جويانه اسلام و تحمل رنج ها و دفاع مشروع از حق تماميت خويش ] جهاد ابتدايي است که دفاع از حق بشر و کلمه توحيد است. اسلام به هيچ روي قبل از اتمام حجت بر کافران و دعوت آنان به اسلام به شيوه نيکو، اقدام به جهاد نکرده است. چنان که سيره ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هم بر همين جاري بود. خداوند مي فرمايد:
« مردم را با حکمت و اندرز نيکو به راه پروردگارت دعوت کن و با بهترين شيوه با آنان مجادله کن » و اين آيه مطلق است و دربرگيرنده همه است و باز خداوند مي فرمايد: « تا هر که هلاک مي شود با دليل هلاک گردد و هر که زنده مي ماند با دليل زنده بماند ».
از عبارت علامه استفاده مي شود که جهاد ابتدايي نيز در حقيقت دفاع از اصل توحيد و پاسداري از رسالت توحيدي است. دفاع از انسانيت و حق مشروع و فطرت حق جوي انسان است.
2. روايات باب جهاد
باورمندان ديدگاه دوم براي ثابت کردن نظر خويش به برخي از روايات که در باب جهاد با کافران وارد شده است نيز، استدلال کرده اند و گفته اند: از اين روايات استفاده مي شود که اصل نخستين در رابطه با غير مسلمانان بر جهاد و مبارزه هميشگي استوار است و جز در موارد استثنايي همواره بايد جهاد و مبارزه، با آنان ادامه يابد. از جمله: از پيامبر اکرم نقل شده است که فرمود:أمرتُ أن أقاتل الناس حتي يقولوا: لا إله إلاّ الله، فإن قالوها عصوا منّي دماء هم و أموالهم؛ (15)
از خداوند فرمان دارم که با مردم بجنگم تا هنگامي که بگويند: «لا إله إلاّ الله».
پس هرگاه گفتند، از جانب من، جان و مالشان در امان است.
و در حديث ديگري مي فرمود:
الجهاد ماض منذ بعثني الله إلي أن يقاتل آخر أمّتي الدجال، لايبطله جور جائر، ولا عدل عادل؛ (16)
پيکار در راه خدا از هنگامي که خداوند مرا به رسالت برانگيخت تا آن هنگام که آخرين فرد از امتم با دجال بجنگند، وجود دارد. نه عدالت عدالت گري و نه ستم ستم پيشيه اي آن را باطل نمي تواند بکند.
از اين احاديث و مانند آنها نيز استفاده کرده اند که جهاد با کافران يک امر بنيادي و هميشگي است و در همه ي زمان ها جاري است . بنابراين، اصل اوّلي در رابطه با کافران جهاد است و جز در مواردي ويژه، مسالمت با آنان و داشتن رابطه جايز نيست.
بي گمان، فريضه ي جهاد در اسلام ويژه ي عصر خاصي نيست و در همه ي زمان ها جريان دارد و همانند ساير احکام و واجبات اسلام تا روز قيامت پابر جا و نافذ است، ولي نخست آن که سند اين روايات ضعيف است و نمي توان به آنها استناد کرد و ديگر، اين که، لازمه ي « هميشه بودن » آن باشد که اصل در رابطه با کافران جنگ است، محل ترديد است و آن را از اين روايات نمي توان استفاده کرد. بنابراين، تنها به استناد اين روايات نمي توان مطمئن شد که اصل بر ناسازگاري و دشمني هميشگي با غير مسلمانان است.
3. باز داشتن از سستي و دعوت به صلح
خداوند متعال از اين که مسلمانان ضعف و سستي از خود نشان دهند و در نتيجه دشمن بر آنان پيروز شود و ناگزير شوند تقاضاي صلح و آشتي کنند، باز داشته است:( فَلاَ تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ )؛ (17)
پس سستي نکنيد تا ناگزير شويد دشمن را دعوت به صلح و آشتي کنيد و شما برتريد.
ولي دلالت اين آيه بر اين که اصل در رابطه با کفار بر جنگ و خون ريزي استوار است، روشن نيست. افزون بر اين در برابر اين آيه برخي آيات نيز مسلمانان را به صلح و نرمش در برابر غير مسلمانان فرا خوانده است:
( وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ )؛ (18)
اگر کافران مايل به صلح بودند و پيشنهاد صلح دادند، تو نيز به صلح گراي و بر خدا توکل کن که اوست شنوا و دانا.
بر همين اساس، گروهي از مفسران جمع اين دو آيه را اين گونه دانسته اند که اگر کافران پيشنهاد صلح دادند بپذيريد، ولي اين که شما بخواهيد پيشنهاد صلح دهيد جايز نيست. (19) برخي نيز گفته اند اگر صلح حقيقي و با عزت باشد پذيرش آن جايز است، ولي اگر صلح از روي سستي و ضعف باشد و کافران در پيشنهاد صلح صادق نباشند، جايز نيست. (20)
4. کفر، انگيزه ي اصلي نبرد
در حقيقت بخشي از دليل هايي را که باورمندان ديدگاه دوم براي استوار ساختن نظر خويش آورده اند، ناشي از اين مسئله است که انگاشته اند: « کفر » و يا « نامسلمان بودن » به تنهايي مي تواند علت واجب بودن جهاد باشد. آنان با تکيه بر همين نکته و با استفاده از آيات و رواياتي که در مورد بازداري از دوستي با کافران و پيکار و مبارزه با آنان وجود دارد، گفته اند: اصل اولي در رابطه با کفار برنداشتن رابطه و بر جهاد و پيکار قرار دارد.البته بي گمان که « کفر » و « شرک » ستمي بزرگ بر بشر است و اسلام بر اساس دعوت به توحيد و يکتاپرستي مي خواهد بشر را از مهلکه ي کفر و شرک نجات دهد و ريشه ي کفر و شرک را بخشکاند، ولي اين سخن به معناي آن نيست که « کفر » و يا « شرک » به تنهايي و بدون تجاوزگري به مسلمانان و نيز بدون فتنه گري و تنها به خاطر کافر بودن سبب آن است که رابطه ي مسلمانان با آنان دشمنانه و بر اساس جنگ استوار باشد، يا چنان که از برخي آيات و روايات استفاده مي شود، افزون بر کفر، انگيزه هاي ديگري نيز براي واجب بودن جهاد با کافران بايد باشد.
همه ي فقيهان؛ چه شيعه و چه سني، اتفاق دارند که در جهاد با کافران، کشتن پيرمردان و پيرزنان و خردسالان و همه ي آنان که از عرصه ي معرکه بر کنار هستند، جايز نيست و مسلمانان حق ندارند آنان را بکشند و حال آن که اگر « کفر » و « شرک » علت واجب بودن جهاد با آنان باشد بايد کشتن آنان نيز روا باشد؛ زيرا آنان نيز کافر هستند.
از اين گذشته، از برخي آيات نيز اين معنا استفاده مي شود که کفر به تنهايي انگيزه ي واجب بودن جهاد نيست و تجاوز و ستم و موجبات ديگري براي واجب بودن آن هست از جمله:
( وَ قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَکُمْ وَ لاَ تَعْتَدُوا )؛ (21)
با کساني که با شما جنگ مي کنند و دشمني دارند، در راه خدا مبارزه کنيد و تجاوز مکنيد.
( وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ )؛ (22)
و با آنان بجنگيد تا ديگر فتنه اي نباشد.
( وَ مَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ... )؛ (23)
چرا در راه خدا و به خاطر مردان و زنان و کودکاني ناتواني که... نمي جنگيد؟
در اين آيات، دستور جهاد با کافران به خاطر تجاوزگري و فتنه گري و هجوم آنان به مسلمانان و نيز دفاع از ستم ديدگان و مظلوماني است که در جنگ کافران فتنه گر گرفتارند، در حقيقت دفاع از اسلام و مسلمانان و مستضعفان است. بنابراين، به هيچ روي نمي توان « کفر » و يا « شرک » را به تنهايي علت واجب بودن جهاد دانست و نتيجه گرفت که پس اصل بر نداشتن رابطه و برقراري حالت جنگ با کافران است.
بر اين اساس، از جمع بندي مجموع دليل هايي که باورمندان هر دو ديدگاه براي اثبات نظر خويش آورده اند، مي توان چنين نتيجه گرفت که اصول کلي حاکم بر نظام اسلامي و ديدگاه هاي گسترده و فراگير اسلام نسبت به بشر و آيات بسياري در قرآن کريم، نشانگر آن است که اصل بنيادين بر زندگي مسالمت آميز با غير مسلمانان است.
پينوشتها:
1. صحيفه ي نور، ج19، ص 242.
2. همان، ص 73.
3. توبه (9) آيه 123.
4. تحريم (66) آيه 9.
5. توبه (9) آيه 12.
6. ممتحنه (60) آيه 8.
7. بقره (2) آيه هاي 193 و 256.
8. دائره المعارف الاسلامية، ج9، ص 78.
9. بقره (2) آيه 256.
10. همان، ص 193.
11. شخصيت و انديشه هاي کاشف الغطاء، به کوشش احمد بهشتي، ص 43، کانون نشر انديشه هاي اسلامي.
12. نحل (16)، آيه 125.
13. انفال (8) آيه 42.
14. تفسير الميزان، ج 2، ص 68.
15. تفسير الکاشف، ج1، ص 279.
16. سنن ابي داود، ج3، ص 18، کتاب الجهاد، حديث 2532.
17. محمد (47)، آيه 35.
18. انفال (8)، آيه 61.
19. الاستعانة بغير المسلمين، ص 116.
20. تفسير نمونه، ج 21، ص 490.
21. بقره (2)، آيه 190.
22. همان، ص 193.
23. نساء (4) آيه 75.
جمعي از نويسندگان مجله فقه، (1388)، جهان گردي در فقه و تمدن اسلامي، قم: مؤسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم )، چاپ سوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}