نويسنده: مرتضي مدرسي چهاردهي




 

تازه انقلاب افغانستان خاموش شده بود که سيد جمال الدين اسدآبادي در سال 1285 ه‍.ق. برابر 1869 م. از راه هند سفر را در پيش گرفت. خيلي ميل داشت بدون آنکه او را بشناسند، چندي در هندوستان بماند. وي از افغانستان به يکي از دوستان بازرگان افغاني خود، که در آن سامان بود، نوشت که در هنگام توقف در هند او را به ساده ترين طرزي پذيرايي کنند، تا بتواند در آن ديار شگفت انگيز، با آسودگي خاطر، چندي بماند و از نزديک در تمدن جديد و قديم مطالعه کند و به سير آفاق و انفس مشغول شود.

سيد جمال الدين اسدآبادي تحت نظر بود

رجال دولت، که از هر حادثه اي که در افغانستان اتفاق مي افتاد مطلع مي شدند، مايل نبودند سيد جمال الدين اسدآبادي در هند بسادگي زندگي کند و با مردم آنجا معاشرت نمايد؛ چه، گمان مي کردند که مبادا باز هم انقلابي در آن ديار برپا سازد و مردم خفته را بيدار گرداند.
بيداري و مراقبت آنان سبب شد که وي را از بدو ورود زيرنظر بگيرند. هنگامي که سيد جمال الدين اسدآبادي در مرز هند با استقبال شايان دولت هند رو به رو شد، خيلي نگران گرديد؛ بخصوص وقتي که دوستش را در جرگه ي استقبال کنندگان نديد. هرچه جست و جو کرد از مهماندار افغاني خود کمترين اثري نديد. ناچار از رجال دولت هندوستان تشکر کرد و درخواست نمود که او را به خانه ي دوست بازرگانش راهنمايي کنند تا چندي به استراحت و آرامش بگذراند؛ زيرا کاري با سياست و دولت بنا به مقتضيات و اوضاع و احوال نداشت. در پاسخ گفتند که دولت هند براي وي خانه اي تهيه کرده و نمي تواند جايي ديگر اقامت کند! آنگاه دانست که ديگر ياراي مقاومت و پرخاش ندارد؛ و در حقيقت تحت نظر و مراقبت دولت هند بود.
نخستين پرسشي که رجال دولت از سيد جمال الدين کردند اين بود که تا چه زماني در هند اقامت مي کند؟!
سيد جمال الدين اسدآبادي مدتي به انديشه فرورفت و پس از آن گفت: بيشتر از دو ماه نخواهم ماند. دولت هم قبول کرد و پليس گماشت تا هر کس که مي خواهد سيد جمال الدين اسدآبادي را ببيند بازجويي کنند و آنچه را از سيد جمال الدين اسدآبادي پرسش مي نمايد تحقيق، و گفتار و کردار او و يارانش را دقيقاً بررسي نمايند تا بدين وسيله بتوانند بهتر قدرت خود را در هند برقرار سازند. در نخستين روز ورود سيد جمال الدين اسدآبادي، ده نفر به ديدار او رفتند؛ و پليس ها توانستند بدانند آنچه را آنان مي گفتند، چيست و پاسخ سيد جمال الدين اسدآبادي به مردم از چه قرار است. در روز دوم، دهها نفر، و در روزهاي سوم و چهارم جمعيت بسياري به ديدار وي شتافتند!

عقايد مردم درباره ي سيد جمال الدين اسدآبادي

مردم از يکديگر جويا مي شدند که اين سيد حسيني کيست که به اين سامان آمده و چه مي گويد و چه مي خواهد؟ گرچه هندوستان جايگاه مذاهب و عقايد گوناگون است و در هر شهر و ديه آن، فرقه هايي هستند که در فکر و هدف با دسته و گروه ديگر تفاوت دارند. اين همه مسلمان که در اين ديار پهناور زندگي مي کنند، در ميان آنان دانشمندان و فضلاي بنامي وجود دارد که از ستارگان دانش و فرهنگ جهان اسلامي به شمار مي روند. ولي ديدار اين سيد حسيني آدمي را به ياد قهرمانان بزرگ تاريخ بشريت و عالم اسلامي مي اندازد که با سخنان پرشور خود ولوله اي در دلهاي افسرده ي ما انداختند.
براستي اين سيد حسيني فرزند حقيقي پيشوايان صدر اسلام است که همان جوش و خروش و جذبه و شور را در انسان ايجاد مي نمايد.
هندوان به يکديگر مي گفتند چرا تاکنون اين سخنان را نشنيده اند!؟ چرا پيشوايان علمي و مذهبي و سياسي برايشان حقيقت را بيان نکردند تا بدانند که معاني زندگاني و استقلال و آزادي چيست؟!

نگراني حکومت از سيد جمال الدين اسدآبادي

در قهوه خانه هاي آن سامان، که به جاي کلوپ و باشگاه بود، مردم سخنان سيد جمال الدين اسدآبادي را نقل مجالس خود مي کردند. گاهي جوانان پرشور هند در خيابانها و کوچه ها با سخنان سيد جمال الدين اسدآبادي مترنم شده و روان خود را با آرا و عقايد سيد جمال الدين اسدآبادي روشن مي کردند.
هنوز هفته ي اول به پايان نرسيده بود که جنبش مذهبي آغاز شد! بزرگان، دانشمندان، و راجه ها به ديدار سيد جمال الدين اسدآبادي شتافتند. تالار و اتاقها پر از جمعيت شد. دولت هندوستان نتوانست مردم را از ديدار با سيد جمال الدين باز دارد و از طرفي نيز ممکن بود که دهها پليس مراقب کردار و گفتارش باشند تا تمام سخنانش را گزارش دهند. دولت هند ناچار شد که يکي از مأموران عالي رتبه ي خود را نزد وي بفرستد.
هنگام برخورد نماينده ي فوق العاده ي دولت با سيد جمال الدين اسدآبادي، بسياري از مردم و دانشمندان حضور داشتند. نماينده ي دولت به سيد جمال الدين اسدآبادي گفت:
« دولت هندوستان وسايل اقامت دو ماهه ي شما را تهيه کرد، اما امروز به شما مي گوييم که محيط اين سامان با توقف شما سازگار نيست. »
کساني که در مجلس بودند خواستند تهديد دولت را پاسخ گويند به طوري که چهره شان از خشم افروخته شده بود، اما سيد جمال الدين اسدآبادي مردم را به سکوت دعوت کرد و سپس برخاست و جمعيت هم با وي برخاستند. سيد جمال الدين اسدآبادي مابين جمعيت و نماينده ي فوق العاده ي دولت هند قرار گرفت و خطابه اي بدين مضمون ايراد کرد:
« به هندوستان نيامده ام که دولت را بترسانم. نه قدرت آن را دارم که انقلابي برپا سازم، نه آنکه به کار دولت انتقاد کنم! با اين حال، از کسي مثل من، که سياح گوشه گيري هستم، دولت وحشت مي کند. دولت از آناني که به ديدار من مي آيند، با آنکه از من ناتوان تر هستند، مي ترسد. اينها ثابت مي کند که اراده ي دولت، کوچک و ناتوان شده و شأن و شوکتش فروريخته است. در اينجا عدالت و امنيت اجتماعي حکومت نمي کند؛ در حقيقت دولتي بر اين کشور حاکم است که از ملت ناتوان تر است. »
سپس چنين ادامه مي دهد:
« اي مردم، به حق و عدالت سوگند، با آنکه دولت از شما حمايت مي کند، فرزندانتان را به کار وامي دارد تا اسلحه به دست گرفته و استقلال و ثروت شما از بين برود، با تمام تعددش از ده هزار نفر بيشتر نيستند. هرگاه شما صدها ميليون پشه شويد و در گوش دولت زمزمه کنيد، صدايش به گوش بزرگشان، گلادستون، صدر اعظم انگلستان، خواهد رسيد. اگر شما صدها ميليون هندي با هم باشيد، ممکن است پروردگار جهان شما را مسخ کرده و لاک پشت شويد، و در جزيره ي بريتانياي کبير فرورفته و رادمردانه از هند سر بيرون آوريد! »
هنوز سخنراني وي به پايان نرسيده بود که سرشک اشک از ديدگان شنوندگان جاري گشت. آنگاه سيد جمال الدين اسدآبادي خطاب به جمعيت گفت: گريه کار زنان است،‌ سلطان محمود غزنوي با گريه به هند نيامد، با اسلحه وارد هندوستان شد، ملتي که در راه استقلال خود به دشمن حمله ور شود و مرگ را استقبال کند، آن ملت زنده و جاويد خواهد ماند.
پس از آن سيد جمال الدين به نماينده ي فوق العاده ي دولت هند گفت: حاضرم هرکجا که بخواهيد بروم. نماينده ي دولت گفت: امروز به شما مهلت مي دهيم و فردا بايد حرکت کنيد! سيد جمال الدين اسدآبادي گفت: به کجا مي خواهيد بروم؟ در پاسخ گفت: پس از بيرون رفتن از هند، به هر کجا مي خواهيد برويد!
در اين سفر، مدت توقف سيد جمال الدين اسدآبادي در هند بيش از يک ماه نبود.

تدريس سيد جمال الدين اسدآبادي در قاهره

در بامداد فرداي آن روز سيد جمال الدين اسدآبادي بر يکي از کشتيها نشسته به سوي کانال سوئز مصر رهسپار گشت. مدت چهل روز در مصر ماند، گاه گاهي به جامع الازهر که بزرگترين دانشگاه اسلامي بود مي رفت، در گوشه اي مي نشست و از دور به حوزه هاي درس و بحث طلاب و علماي الازهر نظاره مي نمود. چون طلبه هاي سوريه در مسائل اجتماعي و سياسي آشناتر از ساير دانشجويان بودند، زودتر با سيد جمال الدين مأنوس و آشنا شدند. بسياري از طلبه هاي سوريه با سيد جمال الدين اسدآبادي گرم گرفتند و يکي از کتابهاي اسلامي را در نزد وي آموختند ( اين درس در خانه ي سيد جمال الدين اسدآبادي تدريس مي شد نه در جامع الازهر؛ چه، مقررات آنجا اجازه نمي داد بيگانه اي که هيچ سمتي نداشت، بساط درس و بحث در دانشگاه بگستراند و آزادانه طي بحث کتابي در مسائل امور اجتماعي و سياسي سخنراني کند. )
چون آن زمان مصر از کشورهاي عثماني به شمار مي رفت، بزرگان آنجا از اسلامبول الهام مي گرفتند. سيد جمال الدين اسدآبادي تصميم گرفت که به ديار عثماني رفته و چندي در پايتخت کشور بزرگ عثماني بماند ( چه در آن زمان مصر، حجاز، سوريه، و عراق جزء کشور عثماني به شمار مي رفت. )
منبع مقاله :
مدرسي چهاردهي، مرتضي؛ (1381)، سيد جمال الدين و انديشه هاي او، تهران: مؤسسه ي انتشارات اميرکبير، چاپ هشتم