هفت آموزه ي اساسي صهيونيسم مسيحي (3)
بازگشت گرايي يهود در آخرالزمان
مترجمان: حميد بخشنده، قدسيه جوانمرد
هفت آموزه ي اساسي صهيونيسم مسيحي (3)
بازگشت گرايي: بازگشت يهوديان به سرزمين اسرائيل
از اوايل قرن نوزدهم، لوئيس ويْ، (1) جوزف وولف، (2) هيومك نيل (3) و ديگران همراه با انجمن يهوديان لندن و كنفرانس هاي راجع به پيشگويي كه در آلبري و پاورسكورت برگزار شدند، در پاره اي از عقايد راجع به بازگشت يهوديان اشتراك نظر داشتند. بر اساس قرائت نص گرايانه ي آنان از كتاب مقدس، اجماع عمومي بر اين بود كه يهود، قوم برگزيده ي خدا است؛ خدا از طريق ابراهيم، سرزمين كنعان را تا ابد به آنان داده بود؛ پيامبران وعده دادند كه خدا آنان را به سرزمينشان باز مي گرداند، و هرگز بار ديگر آنان را پراكنده نخواهد ساخت؛ و نشانه دال بر آن، به زودي رخ خواهند داد. همچنين نوعي حمايت از اين ديدگاه وجود داشت كه بازگشت به آن سرزمين به دنبال بازگشت آنان به سوي خداوند خواهد بود.به عنوان مثال، هيو مك نيل مانند سيمئون بدين ديدگاه معتقد است. (4) اما اسكوفيلد اظهار داشت كه بازگشت به سرزمين موعود پيش از تغيير كيش يهوديان و پس از بازگشت خداوند رخ مي دهد. (5) از 1881، امواج قوم يهود مهاجرت به فلسطين را آغاز كردند، صهيونيست هاي مسيحي با توجه به اين واقعيت كه يهوديان با حالت كفر به فلسطين باز مي گردند، شروع به جرح و تعديل فرجام شناسي خود كردند.
اگر چه اين امرمحرز بود كه يهوديان در راستاي تحقق پيشگويي در نهايت به فلسطين باز خواهند گشت، در خصوص دلايل بازگشت اتفاق نظر وجود نداشت، چه رسد به اين كه در كجا آنان را پيدا كنند، زيرا ده قبيله ي شمالي [ يهوديان ] به دنبال خروج و آوارگي شان در سر تا سر امپراتوري آشور(6)، ناپديد شده محسوب مي شدند، هنگامي كه اين مسائل حل شد، شالوده الاهياتي منسجم تري براي بازگشت گرايي پديد آمد، (7) كه اين امر صهيونيست هاي مسيحي را وا داشت كه يهوديان آواره را براي مهاجرت و بازگشت سريع به فلسطين ترغيب و مساعدت كنند.
1. چرا يهوديان به سرزمين اسرائيل باز مي گردند
صهيونيست هاي مسيحي درباره ي دلايل گوناگون بازگشت يهوديان به فلسطين نظرپردازي كرده اند. به عنوان مثال، در سال 1828، ادوارد ايروينگ اظهار داشت، « آخرالزمان از زماني آغاز مي شود كه خدا براي قوم كهن خود ظاهر شود، و آن ها را براي كار نابودي همه ملت هاي ضد مسيح، (8) مسيحي سازي (9) دنيا، و حاكميت بر آن در طول دوره ي هزار ساله ي سلطنت مسيح گرد هم آورد ». ايروينگ بازگشت يهوديان را راهي براي داوري خدا در خصوص ملت هاي ضد مسيح مي دانست.جي. ان. داربي، كمابيش داراي رويكردي متفاوت بود، و اعتقاد داشت كه از ديدگاه تدبيرگرايانه (10)، يهوديان قطعاً بازگشت خواهند كرد تا هم پيمان با شيطان بر زمين حكمراني كنند. داربي تأكيد مي كند كه به دنبال عروج قديسان:
يهوديان، تحت نفوذ و هدايت دجال... براي نبرد يا برّه[ = عيسي مسيح ] ، از روي عصيان با دجال متحد خواهند شد... آنگاه بر شيطان آشكار مي شود كه چه كسي يهوديان را بر عليه آسمان با اين پرنس مرتد متحد خواهد كرد...
باقي مانده ي يهوديان تسليم نخواهند شد و دجال نابود مي شود. (11)
اسكوفيلد رويه ي مثبت تري در پيش مي گيرد و اظهار مي دارد كه « به گفته ي انبياء، اسرائيل كه بار ديگر از همه ي ملت هاي جمع مي شوند و به سرزمين خود باز مي گردند و نوكيشي اختيار مي كنند، قطعاً باز هم در زمين بزرگ ترين قدرت و شوكت را خواهند داشت » (12). اين طرز فكر به ديدگاه چارلز سايمون، از رهبران اوليه انجمن يهوديان لندن ( LJS )، نزديك است كه تأكيد مي كرد، از ديدگاه پيشاهزاره گرايانه ي عهدنگر، بازگشت يهوديان مرتبط است با « اتحاد آنان با امت هاي غير يهود در يك كليساي جهاني... اين دو رويداد، مقارن هم يا تقريباً مقارن هم رخ خواهد داد » (13). كرامبي، در جديدترين و جامع ترين تاريخ سي ام جِي ( CMJ )، در نقطه ي مقابل تأكيد مي كند كه، « ال جِي اس ( LJS )، از آغاز كار خود در 1809 م، از بازگشت جسماني پيش از بازگشت معنوي جانبداري كرده است » (14). اگر چه همه معتقد بودند كه بازگشت يهوديان به فلسطين در شُرف وقوع بود و در كتاب مقدس پيشگويي شده بود، آشكار بود كه درباره ي امور زير اتفاق نظر وجود نداشت: چرا اين بازگشت رخ خواهد داد؛ رابطه ي ميان اسرائيل و كليسا چيست؛ چه رابطه اي ميان توبه و بازگشت وجود دارد؛ يا قوم يهود و بازماندگان چه ارتباطي با هم دارند.
2. يافتن يهوديان براي بازگشت به سرزمين اسرائيل
دغدغه ي كنفرانس هاي بعدي آلبري و به ويژه جوزف وولف جست و جو براي يافتن « اسباط ناپديد شده » (15) اسرائيل بود و به ويژه اگر قرار بود بازگشت كامل به فلسطين صورت گيرد، اين جست و جو ضرورت تام مي يافت. در سال 1822، جورج فِيبر در نشست انجمن يهوديان لندن (LJS) به سخنراني پرداخت. سخنراني وي در خصوص تعيين تاريخ انقضاي « دوران غير يهوديان » و بازگشت يهوديان بود. (16)گزارشي نيز دريافت شد كه يهودياني در هندوستان و چين يافت شده اند و علاقه ي فراواني را برانگيخته اند. ظاهراً، آنان آرزو داشتند كه به فلسطين بازگردند. مك نيل اطمينان داد كه: « آنان گمان مي كنند كه زمان ظهور او به زودي فرا خواهد رسيد، كه اين امر مايه ي شادماني بسيار آنان مي شود، معتقدند كه در اورشليم خداي خود را خواهند ديد، تنها او را پرستش خواهند كرد و ديگر تحقير نخواهند شد » (17). پس از آن كه گزارش ديگري در سال 1828 در كنفرانس آلبري يافت شد، مك نيل اهميت آن را اين گونه ارزيابي كرد:
شمار افراد پراكنده ي سبط يهود (18) و سبط كوچك بنيامين (19) كمابيش 5 ميليون نفر است. اينك، اگر به اين تعداد، چندين ميليون نفري افزوده شود كه در كشورهاي مختلف شرق يافت مي شوند، قدرت عظيمي پديد مي آيد كه حال و هواي آن قوميتي بود كه زماني ظهور كرده بود. (20)
همچنان كه مسافرت به آن سوي اروپا در خلال قرن نوزدهم به تدريج افزايش مي يافت، و همچنان كه برنامه هاي يهود ستيزانه در روسيه و اروپاي شرقي موجب آن شد كه شمار فزاينده اي از يهوديان بگريزند، ضرورت بازگشت آنان بيشتر احساس مي شد.
3. شالوده ي الاهياتي بازگشت گرايي
اسكوفيلد، همانند ايروينگ و داربي، اظهار داشت كه طرح خدا اين بود كه يهوديان به فلسطين باز گردند. يادداشت هاي كتاب مقدس وي مفصل ترين توضيح را درباره ي شالوده ي بازگشت يهوديان به دست مي دهد. اسكوفليد، براي تعديل طرح تدبيرگريانه ي خود و آينده ي با شكوه براي اسرائيل در عصر سلطنت مسيح ادعا كرد كه « موهبت سرزمين به واسطه ي پيشگويي هاي سه بارمحروميت و بازگشت تغيير مي يابد ». او در ادامه اظهار مي دارد كه از آن جا كه دوبار محروميت و بازگشت اتمام يافته است، اسرائيل به عنوان يك قوم اكنون در سومين پراكندگي است، كه به هنگام بازگشت خداوند به عنوان پادشاه تحت پيمان داوود (22) به سرزمين خود باز خواهند گشت » (21)استدلال اسكوفيلد براي بازگشت سوم مبتني بر دو استنباط است كه از تفسير ظاهرگراي وي نشئت مي گيرد. نخست اين اسرائيل هرگز همه ي سرزمين وعده داده شده به ابراهيم را به دست نياورد و دوم اين كه همه وعده هاي مسيحايي (23) در رجعت اول عيسي تحقق نيافته بد. با پيوند اين دو به يكديگر، اسكوفيلد اين گونه نظريه پردازي كرد كه بازگشت به سرزمين مقدس پس از بازگشت مسيحا است نه پيش از آن. (24) اسكوفيلد در توضيح سفْر تثنيه، باب 30، آيات 1 تا 9، هفت مرحله از اين روند را تحت عنوان « پيمان فلسطيني » (25) ترسيم مي كند:
(1) پراكندگي يهوديان (26) دراثر نافرماني، آيه ي 1 ( تثنيه 28: 63- 68؛ پيدايش 15: 18 ).
(2) توبه (27) آينده اسرائيل به هنگام پراكندگي، آيه ي 2.
(3) بازگشت خداوند (28)، آيه 3 ( عاموس 9: 9- 14؛ اعمال رسولان 15: 14- 17 ).
(4) بازگشت به سرزمين مقدس، آيه 5 ( اشعيا 11: 11؛ ارميا 23: 3- 8؛ حزقيال 37: 21- 25 ).
(5) تغيير كيش يهوديان، آيه 6 ( روميان 11: 26، 27؛ هوشع 2: 14- 16 ).
(6) داوري درباره ي ستمگران به اسرائيل، آيه 7( اشعيا 14: 1، 12؛ متّي 25: 31- 46 ).
(7) نيك انجامي يهوديان، آيه 9 ( عاموس 9: 11- 14 ) (29).
اسكايلر انگليسي در نسخه تجديد نظر شده كتاب مقدس مرجع جديد اسكوفيلد (30) در سال 1967، پيوسته بر يادداشت هاي اصلي اسكوفيلد نكاتي را مي افزايد تا قرائت تدبيرگرايانه روشن تري از متن هاي كليدي ارائه دهد. در موارد متعدد، ارجاعات به اسرائيل كنوني، تعليقه بر آياتي هستند كه اسكوفيلد در اصل هيچ گونه توضيحي ارائه نداده است. (31) به عنوان مثال، در سفْر تثنيه، باب 30، آيه 5، اسكايلر انگليش نوآوري زير را مي افزايد:
هيچ قطعه اي از كتاب مقدس بيش از سفْر تثنيه، باب 28- 30 با رويدادهاي تاريخي تأييد نشده است. در سال 70 ميلادي قوم يهود در اثر نافرماني و طرد مسيح در سر تا سر دنيا پراكنده شدند. آنان با پراكنده شدن در سراسر جهان دقيقاً مجازات هايي را تجربه كردند كه موسي از پيش گفته بود. از طرف ديگر، هنگامي كه اين قوم هماهنگ با اراده ي خدا گام برداشتند، از بركت و حمايت خدا برخوردار شدند. در قرن بيستم قوم تبعيدي (32) به سرزمين آباء و اجدادي خود بازگشتند. (33)
با اين حال، گاه شمار اوليه ي اسكوفيلد، كه در آن بازگشت خداوند پيش از بازگشت اسرائيل است، و اسكايلر انگليش آن را حفظ مي كند، به طرز توجيه ناپذيري با آخرين جمله اي كه وي در پاورقي افزوده، مغايرت دارد. (34) هيچ توضيحي براي تضاد ميان « نافرماني و طرد مسيح » به صورت دائمي از سوي اسرائيل و در عين حال بازگشت آنان « به سرزمين آباء و اجداديشان » ارائه نشده است.
ادعاي اسكوفيلد مبني بر اين كه اسرائيل هرگز مالك همه ي سرزمين وعده داده شده به ابراهيم نبود، نيز با كتاب هاي يوشع و نحميا در تضاد است. (35) نويسنده ي يوشع تأكيد مي كند « پس، يوشع تمام آن سرزمين را، درست همان گونه كه خداوند به موسي فرموده بود، تصرف كرد ». ( يوشع 11: 23 ) در اواخر كتاب يوشع، همين ارزيابي با تأكيد بيشتر تكرار شده است، « پس خداوند تمامي سرزميني را كه سوگند ياد كرده بود به پدران ايشان بدهد، به اسرائيل داد و آنان آن را به تصرف در آوردند و در آنجا ساكن شدند... هيچ يك از تمامي وعده هاي نيك خداوند به خاندان اسرائيل فراموش نگرديد؛ همه ي آن ها تحقق يافتند ». (21: 43- 45). درك اين نكته مشكل است كه چگونه تحقق وعده ي مزبور مي تواند با ادعاهاي آينده نگرانه تدبيرگرايان سازگار باشد. اسكوفيلد و اسكايلر انگليش هيچ يك نه بر اين قطعه يادداشتي نگاشته اند نه بر آن قطعه. اما اسكوفيلد مانند بسياري از تدبيرگرايان ديگر، (36) عقيده اش را بر پايه ي بازگشت سوم مندرج در حزقيال، باب 37 و رؤيت دره ي استخوان هاي خشكيده (37)[ خاندان اسرائيل ] قرار مي دهد. (38) به عنوان مثال، به دنبال انتشار اعلاميه ي بالفور، سرمقاله اي از سي ام جي ( CMJ ) در سال 1918 در زمره ي نخستين سرمقاله هايي بود كه اظهار داشت دولت يهود (39) تحقق رؤياي حزقيال (40) است:
ما معتقديم كه براستي شاهد تحقق سخناني هستيم كه حزقيال پيشگويي كرده بود ( باب 37 ) يعني، دميدن در ميان « استخوان هاي خشكيده » ي اسرائيل، متصل شدن استخواني به استخوان ديگر... امكان تحقق دولت يهوديان در آينده ي بسيار نزديك در سرزمين خداداده ي آنان، فلسطين، عنصر متصل كننده است. (41)
ليندزي نيز با بهره گيري از بازنگري، به جزئيات اين مطلب مي پردازد، و در مواردي كه ممكن است خواننده روند ماجرا را از دست دهد، با استفاده از حروف بزرگ بر آن تأكيد مي كند:
حزقيال، باب 37، آيه 7-8 بيانگر مرحله ي اول از پيشگويي است كه بر بازگشت فيزيكي قوم يهود (42) بدون حيات معنوي دلالت دارد، امري كه در 14 مه، 1948 آغاز شد.... حزقيال ، باب 37، آيه 9-10 مرحله دوم از پيشگويي است كه بر تولد دوباره معنوي (43) يهوديان پس از آن كه به عنوان يك ملت جسماً به سرزمين مقدس باز گردانده مي شوند، دلالت دارد... خداوند استخوان هاي اين قصه رمزي را نمايانگر « كل خانواده ي اسرائيل » تلقي مي كند. آشكار است كه آن، پيشگويي حقيقي بازگشت و تولد دوباره ي معنوي كل يهوديان در زمان آمدن مسيحا[ حزقيال 37: 21- 27 ] است. (44)
فهم اين امر دشوار است كه چگونه اين تفسير تماماً آينده گرايانه مايه ي آرامش براي تبعيديان يهودي (45) در بابل بود كه حزقيال براي رسيدگي به آنان اعزام شده بود، و در عين حال اين آيات و آيات مشابه، مايه ي انگيزش براي جنبش بازگشت گرايي (46) كنوني است.
پل هاي صلح و اِكسوباس، به عنوان مثال، هر دو براي توصيف كمك رساني خود به يهوديان، از واژه ي « صيد » استفاده مي كنند؛ بر اساس ارميا 16: 16، خداوند [ = عيسي مسيح ] مي فرمايد، « اما اينك ماهيگيران بسياري را روانه مي گردانم و آنان، ايشان [ = بني اسرائيل ] را صيد خواهند كرد » (47). صهيونيست هاي اين قطعه را به عنوان « تطميع و تهديد » به كار مي برند و به يهوديان يادآوري مي كنند كه آيه ي مزبور در ادامه هشدار مي دهد كه چگونه خدا شكارچياني را نيز روانه مي كند، « و آنان بر روي هر كوه و هر تپه و در شكاف هاي صخره ها ايشان را شكار خواهند كرد ». يهوديان آواره براي بازگشت به اسرائيل ترغيب مي شوند اما به آنان هشدار نيز داده مي شود كه اگر تأخير كنند، ممكن است دچار آزار بيشتري شوند. (48)
اما مضمون آيه ي مزبور به وضوح حاكي است كه ارميا، بازگشتي قريب الوقوع به سرزمين مقدس را با خروج بني اسرائيل (49) از مصر مقايسه مي كند، نه با دو بازگشت پيشين. علاوه بر اين، هم « صياد » و هم « شكارچي » واژه هايي هستند كه براي توصيف لشكر فاتح به كار مي روند. در آيه ي بعد، ارميا توضيح مي دهد كه چگونه خدا درصدد روانه كردن آنان است. « چشمانم بر همه ي راه هاي ايشان است؛ آن ها از من مخفي نيستند و عصيان ايشان از چشمانم مستور نيست. من ايشان را براي شرارتشان و عصيانشان دو بار مكافات خواهم كرد زيرا آنان زمين مرا آلوده كرده اند » ( ارميا 16: 170 18). بنابراين، در اين قطعه، ماهيگيران نه براي رهانيدن بلكه براي تنبيه كردن روانه مي شوند. تنها پس از آن كه اسرائيل از گناهان پيشين خود در سرزمين مقدس توبه كرده باشد، اميد بازگشت به آن وجود خواهد داشت.
اين تفسير دلخواهانه و آينده گرايانه يكي از نمونه هاي فراواني است كه در آن، تدبيرگرايان متون كتاب مقدس را درباره ي خروج و بازگشت بني اسرائيل تحريف مي كنند تا بر طرح تدبيرگرايانه ي خود پافشاري كنند. پيامبران علاوه بر هشدار به داوري و تنبيه، وعده بازگشت را نيز بيان كردند و اين امر در دوره رهبر زو بّابل (50)، عزرا (51)، و نَحَمْيا (52) صورت گرفت. (53) اما اسكوفيلد و ليندزي بر اساس اين كه برخي جنبه هاي مسيحايي هنوز واقعاً و كاملاً تحقق نيافته اند، بر وعده هاي مندرجه در ارميا و حزقيال مبني بر بازگشت سوم در هزاران سال بعد تأكيد مي كنند. (54)
اسكوفيلد نيز مدعي است دو قطعه ي لوقا 1: 30 و اعمال رسولان 15: 13: 17 در عهد جديد، از اين بازگشت سوم سخن مي گويد. اسكوفيلد بر قطعه دوم انگشت مي گذارد كه در آن، يعقوب (55)[ ، يكي از حواريان عيسي، ] به صراحت از عاموس نقل مي كند تا نشان دهد كه عيد پنجاهه مدت ها پيش پيشگويي شده بود، و وعده مي دهد كه غير يهوديان نيز همراه با يهوديان در جستجوي خداوند بر خواهند آمد. « پس از اين باز خواهم گشت و خيمه ي افتاده ي داوود را باز بنا مي كنم. ويرانه هاي آن را از نو خواهم ساخت، و آن را بر پا خواهم كرد، تا بقيه ي مردم و همه ي امت هاي ديگر كه اسم من بر آنان خوانده شده است، طالب خدا شوند، و اين است سخن خدا، كه تمامي آن چيزها را كه از ايام قديم دانسته شده، انجام مي دهد » ( اعمال رسولان 15: 16: 18). به عقيده ي اسكوفيلد، « از منظر تدبيرگرايانه، آيات مزبور مهم ترين قطعه ي عهد جديد استن، زيرا وي مدعي است كه، « آن بيانگر هدف الاهي براي اين عصر و آغاز عصر آينده است » (56) .
اما اسكوفيلد از اين قطعه سي بيشتر از آنچه در آن بيان شده است، استنباط مي كند و روشن ترين و صريح ترين معناي آن را مي پوشاند. اسكوفيلد عبارت « پس از اين » را صرفاً به معناي « پس از يعقوب » يا حتي « پس از عيد پنجاهه » تفسير نمي كند، بلكه به معناي 1900 سال پس از آن، و جمله ي خدا روزي « خيمه داوود را بازسازي » خواهد كرد، به بازگشت حقيقي و دائمي يهوديان به سرزمين مقدس تفسير كرده است. بدين سان اسكوفيلد از اين واقعيت غفلت ورزيده است كه يعقوب حقيقتاً به عاموس استناد مي كند تا از جهاني بودن مژده ي انجيل و به ويژه نتايج رسالت مسيحي (57) در قرن نخست[ ميلادي ] دفاع كند. (58) اگر اين امر، « معنوي سازي » متن عهد عتيق قلمداد شود، در اين صورت بايد اذعان كرد كه اين يعقوب است كه بدين كار مبادرت ورزيده است. (59) به نظر مي رسد كه استفاده از اين قطعه براي اشاعه ي طرحي مقدّر و آينده گرايانه براي قوم اسرائيل، مستقل از كليسا، مخالف مقصود يعقوب باشد. اسكوفيلد و اسكايلر انگليش بدين وسيله تيشه به ريشه ي مقصود يعقوب باشد. اسكوفيلد و اسكايلر انگليش بدين وسيله تيشه به ريشه ي مقصود يعقوب مي زنند تا بگويند كه يهود و غيريهود اينك در عيسي مسيح اتحاد يافته اند و با هم اعضاي يك كليسا هستند.
ليندزي همين رويكرد را نسبت به تمثيل « درخت انجير » (60) در متي، باب 24 اتخاذ مي كند. اگر چه دريافت مسيحيان قرن نخست اين بود كه عيسي به آنان هشدار مي دهد كه شعائر را رعايت كنند و هنگامي كه اورشليم در محاصر رومي ها (61) قرار گرفت، از آن شهر بگريزند، با اين حال ليندزي معناي آن را دگرگون مي كند و ادعا مي كند كه عيسي، بازگشت يهوديان را به فلسطين در قرن بيستم پيشگويي كرده است نه خروج آنان در قرن نخست را:
اما مهم ترين نشانه در متّي بايد بازگشت يهوديان به سزمين مقدس با تجديد حيات اسرائيل باشد. حتي صنعت ادبي « درخت انجير » نماد تاريخي قوم اسرائيل بوده است. هنگامي كه قوم يهود، پس از حدود دو هزار سال تبعيد و آزار طاقت فرسا (62)، در 14 مه سال 1948 بار ديگر به يك ملت مبدل شد، « درخت انجير » نخستين برگ و بار خود را داد. (63)
علي رغم اين سخن، هيچ چيز در باب 24 از متّي دال بر آن نيست كه عيسي قصد داشت مخاطبانش اين نكته را دريابند كه وي به اسرائيل وعده داده كه بار ديگر به صورت يك ملت در خواهند آمد. عهد جديد در باب اين مسئله ساكت است. با اين حال، ليندزي اين برداشت را رواج داد كه بازگشت يهوديان به فلسطين از 1948، تحقق پيشگويي كتاب مقدس است. ليندزي بارها از « تولد دوباره » اسرائيل سخن گفته است، (64) و تأكيد مي كند كه « قوم اسرائيل را نمي توان ناديده گرفت؛ ما يهوديان را معجزه تاريخ مي دانيم همه وعده هاي نامشروط... تنها به فرزندان جسماني ابراهيم، اسحاق و يعقوب به عنوان امتي يگانه، داده شد » (65).
اما بازگشت سوم به سرزمين مقدس در هيچ جاي كتاب مقدس به صراحت ذكر نشده است. قطعه هاي مورد استناد اسكوفيلد و ليندزي، يا به بازگشت اول يا بازگشت دوم و يا بنابرعاموس باب 9، به عيد پنجاهه اشاره دارد. نكته ي حائز اهميت آن است كه به دنبال بازسازي معبد سليمان در سال 516 قبل از ميلاد، در كتاب مقدس هيچ اشاره اي به بازگشت سوم نشده است. به عنوان مثال، هنگامي كه پولس در روميان، باب 9، امتيازات واقعي متعلق به قوم يهود را بر مي شمرد، سرزمين مقدس يا مملكت حكمراني را به عنوان يكي از آن ها ذكر نكرد. (66)
اما اظهارات قاطع (67) عيسي قانع كننده تر است كه در آن وي به طور خاص هرگونه برداشت مبني بر اين كه اسرائيل در آينده از يك هويت مليِ تحت سرپرستي الاهي در قالب يك مملكت برخوردار است، رد مي كند. « از اين رو به شما مي گويم كه سلطنت خدا از شما گرفته شده، به امتي كه ثمراتش را به بار آورند، عطا خواهد شد ». (متي 21: 43). در واقع، عيسي تأكيد مي كند كه پسران ملكوت (68) يعني يهوديان بي ايمان « بيرون انداخته » خواهند شد ( متي 8: 10-12 )؛ هيچ يك از آنان كه در ابتدا دعوت شدند، « طعم ضيافت مرا نخواهند چشيد » ( لوقا 14: 15- 24 )؛ تاكستان « به اجاره كاران ديگر » اجاره داده خواهد شد؛ به « قومي كه ثمراتش را به بار خواهند آورد » ؛ به آنان كه از « راه ها و كوچه ها » خواهند آمد؛ از « شرق و غرب و جايگاه خود را در جشن ابراهيم، اسحاق و يعقوب در ملكوت آسمان خواهند گرفت » (69). گرستنر اين سخنان را داراي پيام زير مي داند:
... پايان قوم اسرائيل به عنوان قوم برگزيده ي خدا. آنان كوشش كرده اند و ناكافي يافته اند. صبر خدا پايان يافته است. اگر درباره ي روشن بودن معناي كلام مزبور شكي وجود داشته باشد، مَثَلي كه آن ها بر آن است، به كلي هرگونه طفره روي مداوم را برطرف مي كند. (70)
اين نكته با اين واقعيت اثبات مي شود كه كلمه ي يوناني مورد استفاده براي قوم همواره براي توصيف غير يهوديان بكار مي رود. كاربرد آن در داخل متن، در مَثَل خيمه ها (71) به وضوح مرتبط با نافرماني قوم يهود (72) و در نقطه ي مقابل با آن است. (73) به نظر مي رسد رايري، به جاي تلاش براي توضيح اين كه چگونه امكان داشت عيسي در صدد تشريح طرد موقت يهوديان باشد، مقصود متن را وارونه جلوه داده تا آن را با چارچوب تدبيرگرايانه سازگار سازد. وي اظهار مي دارد « ملكوت خدا از شما ( رهبران اسرائيل ) گرفته خواهد شد و به قوم اسرائيل داده خواهد شد كه ثمرات مربوطه را به بار خواهد آورد » (74). اسكايلر انگليش در كتاب مقدس پژوهشي جديد اسكوفيلد اين برداشت را تكرار مي كند. (75)
از اين روِ، الاهيدانان عهدگرا مي گويند كه براي تأسيس كشور اسرائيل در سال 1948 هيچ مفاد الاهياتي وجود ندارد. با اين حال، اين امر صهيونيست هاي مسيحي را از ترغيب و تسهيل مهاجرت يهوديان از روسيه و اروپاي شرقي به اسرائيل باز نداشته است.
4. ارزيابي بازگشت گرايي
جنبش بازگشت گرايي قرن نوزدهم از تفسير ظاهري و آينده نگر تدبيرگرايان اوليه سرچشمه مي گيرد، كه با كنارگذاشتن كليسا، معتقد بودند كه عهد عتيق، تجديد حيات معنوي (76) قوم يهود را پيش بيني كرده است، كه مؤمنانه و مقارن با بازگشت عيسي مسيح، به سرزمين شان بازگردانده مي شوند. آنان معتقدند كه همه اين امور در زمان حياتشان به وقوع مي پيوندند. پيشگويي كه بيش از اين در خصوص بازگشت يهوديان از تبعيد بابِلي (77) تحقق يافته است، نسبت به نسل خودشان به كار برده شده است.واقعيت اين است كه در حدود 538 ق. م. فقط پنجاه هزار تبعيدي بازگشت بودند، حال آن كه هزار سال قبل تر حدود سه ميليون نفر از مصر خارج شده بودند؛ (78) و اگر چه آنان فقط به بخش كوچكي از سرزمين اوليه ي خود بازگشتند و تنها بديل كوچكي از معبد سليمان را بنا كردند، با اين حال انبياي الاهي بازگشتي بسيار باشكوه را بيان كرده اند كه نمي توان آن را در چارچوب مرزهاي فهم ظاهري (79) گنجاند. به عنوان مثال حجّي و زكريا، اين آينده باشكوه را توصيف كرده اند كه اورشليم به شهري بزرگ تبديل مي شود كه اطراف آن را ديواري از آتش احاطه كرده و ملت هاي غيريهود گروه گروه براي عبادت بدانجا مي آيند. همچنان كه پامر رابرتسون (80) توضيح داده است، تصويرپردازي در اينجا به طور استعاري محدوديت هاي مشك شراب پيمان قديم (81) را ابراز مي كند. (82)
عهد جديد بيان مي كند كه چگونه رؤياي مزبور، آن گونه كه پطرس از يوئيل، استيفان از اشعيا و يعقوب از عاموس نقل مي كند، تحقق عيني خود را در فيض پنجاهه گرايانه ي روح خدا (83) يافت كه اين امر ثابت كرد كه در اثر مرگ عيسي، « خدا تبعيض روا نمي دارد. بلكه درهر قوم آن كسي كه از وي پروا پيشه كند و عمل نيك انجام دهد، وي را پسند مي آيد » ( اعمال رسولان 10: 34- 35 ). با اين حال، با ايجاد مجدد ديوار جدايي ميان كليسا و اسرائيل، بازگشت كنندگان اموري چون يافتن قبايل گمشده ي يهود، پديد آمدن جنبش صهيونيستي و تأسيس كشور اسرائيل در 1948 را نشانه هاي آن دانستند كه خدا به طور آشكار وعده هاي اوليه خود به قوم يهود را عملي كرده است.
همچنين تدبيرگرايان سياسي، به طور خاص، از ربط دادن دو موضوع توبه و بازگشت كه پيامبران متوقع بودند، فاصله گرفته اند، چنان كه سازمان هاي مانند آي سي اي جِي (ICEJ) و اكسوباس، مثلاً براي تسهيل بازگشت يهوديان به سرزمين اسرائيل همواره با آژانس غيرديني موسوم به آژانس يهود همكاري نزديك فزاينده اي داشته اند.
پينوشتها:
1. George H. Stevens. Go, Tell My Brethern: A Short Popular History of Church Missions of Jews, (London, Olive Press, 1959), pp21-25; Kelving Crombie,
For the Love Of Zion, (London, Hodder, 1991), p15.
2. H.P. Palmer, Jopseph Wolff, His Romantic Life and Travels, (Heath Cranton, 1935); Stevens, op.cit., p32-40.
3. Hugh McNeile. The Prophecies Relative to the Jewish Nation, (London, Christian Book Society, 1878).
4. Ibid., p67; Charles Simeon, ’Gentiles blest by the Jews’ Restoration’, Horae Homileticae, XV, (London, Samuel Holdsworth, 1836, pp416,419.
5. Scofield, Scofield, op.cit., fnl, p250.
6. Assyrian Empire.
7. اصطلاح «بازگشت گرايي» به معنايي جداگانه و جديد براي توصيف عناصر جنبش کرامت گرا نيز به کار مي رود. نک:
Andrew Walker, ‘Fundamentalism and Modernity: The Restoration Movementin Britain’ in Lionel Caplan, ed., Studies in Religious Fundamentalism, (Basingstoke, MacMillan, 1987), pp 195-210.
Andrew Walker, Restoring the Kingdom, the Radical Christianity of the House Church Movement, (London, Hodder a£c Stoughton, 1985).
8. antichristian nations.
9. evangelizing.
10. پيشاهزاره گرايي تاريخي يا عهدنگر بر اين عقيده بود كه قوم يهود دركليسا ادغام خواهد شد و ملتي نوكيش دركنار ديگر ملت هاي مسيحي به فلسطين باز خواهد گشت.
اما پيشاهزاره گرايي تدبيرنگر معتقد بود كه قوم يهود خواه قبل از ايمان به مسيح، خواه بعد از ايمان به مسيح، به فلسطين بر مي گردند ولي به طرز بارزي جدا از كليسا باقي خواهد ماند.
11. J.N. Darby. "The Hopes.’ Collected, op.cit., Prophetic I, II, p379.
12. Scofield, Scofield, op.cit., fn 1. P1206.
13. Charles Simeon. "Conversion of the Jews and Gentiles’ Horae Homileticae X, (London, Samuel Holdsworth. 1836), p240; ’Conversion of the Jews Gradual’ Horae Homileticae VIII, (London, Samuel Holdsworth, 1832), pplO-14.
14. Crombie, op.cit., pi63.
15. lost tribes.
16. McNeile, op.cit., p64.
17. William A. Walmsley, "The State of Israel: Biblical Prophecy or Biblical Falacy?’ in Judaism or Zionism? edited by Eaford & Ajaz. (London, Zed, 1986), p41.
18. tribe of Judah.
19. half- tribe of Benjamin.
20. McNeile, op.cit.. p435.
21. Davidic Covenant.
22. Scofield, Scofield, op.cit., note, p25.
23. messianic promises.
24. Ibid., fn. 1, p250.
25. the Palestinian Covenant.
26. Dispersion.
27. repentance.
28. return of the Lord.
29. Ibid., fn. 1, p250.
30. Schuyler English, New, op.cit.
31. Ibid., P19.
32. exiled people.
33. Ibid., p217.
34. Ibid., p217.
35. Joshua 11:23; 21:43-45: Nehemiah 9:22-23.
36. Lindsey, Late, op.cit., p51.
37. valley of the dry bones.
38. Scofield, Scofield, op.cit., fn. 1, p881.
39. Jewish State.
40. Ezekiel,s vision.
41. Kelvin Crombie, "CMJ and the Restoration of Israel’ Shalom, 1, (1998). see also Anne Dexer, ‘The Eternal Covenant Part 3, Exile and Restoration,’ Shalom, June (1989), pplO-11.
42. Physical Restoration of the Nation.
43. Spiritual Rebirth.
44. Lindsey, Road, op.cit., pi 80. Emphasis in the original.
45. Jewish exiles.
46. restorationist movement.
47. Patricia Golan, "On Wings of Faith’ Jerusalem Post, 13 January (2002).
48. http://www.exobus.org.
49. the Exodus.
50. Zerubbabel.
51. Ezra.
52. Nehemiah.
53. شايان ذكر است كه پيشوايي يهوديان در زمان كوروش، پادشاه هخامنشي، بر عهده ي زرو بابل و يشوع بن صاداق بود. در زمان داريوش دوم ( پسر اردشير اول ) دو نفر به نام هاي حجي و زكريا يهوديان را رهبري مي كردند. در زمان سلطنت اردشير دوم ( پسر داريوش دوم ) هخامنشي بود كه عزرا به جمع آوري تورات پرداخت و بزرگان بني اسرائيل توانستند كتاب مقدس خود را تدوين كنند؛ نحميا كه ملازم دربار اردشير دوم بود، به فرمان وي به شهر اورشليم رفت و مدت 12 سال والي اين شهر بود و به آبادي آن و تعمير ديوارهاي حصار آن پرداخت.
54. Scofield, Scofield, op.cit., fn. 1, p795.
55. James.
56. Scofield. Scofield, op.cit., fn. 1, pp1169-1170.
57. Gentile mission.
58.[کتاب مقدس مي گويد:]
"در آن روز خيمه ي داوود را که افتاده است، بر پا خواهم نمود و شکاف هايش را مرمت خواهم کرد و خرابي هايش را بر پا نموده، آنرا مثل ايام سلف بنا خواهم کرد، تا ايشان بقيه ي ادوم و همه امت ها را که اسم من بر ايشان نهاده شده است، به تصرف آورند" خداوند که اين را به جا مي آورد، تکلم نموده است. اينک خداوند مي گويد: "ايامي مي آيد که شيار کننده به درو کننده خواهد رسيد و پايمال کننده ي انگور به کارنده ي تخم . وکوه ها عصير انگور را خواهد چکانيد وتمامي تل ها به سيلان خواهد آمد. من قوم خود، اسرائيل، را از اسارت باز خواهم گرداند؛ آنان شهرهاي مخروب را بنا نموده، در آن ساکن خواهند شد..." (عاموس 9: 11- 14).
59. fuller, op.cit., P170. Also James Barr, Fundamentalism, (London, SCM, 1977), p355.
60. analogy of the ,fig tree,.
61. Roman siege.
62. relentless persecution.
63. Lindsey, Late, op.cit., p53.
64. Lindsey, Israel, op.cit., p19; Lindsey, 1980"s op.cit., p11.
65.Lindsey, Late, op.cit., p45; Road, op.cit., P186.
66.«پسر خواندگي و جلال و عهدها و امانت شريعت و عبادت در معبد و وعده ها از آن ايشان است. پدران از آن ايشانند و اصل و نسبت بشري مسيح به آنان باز مي گردد، که وي فوق از همه است، خداي متبارک تا ابد الاباد! آمين» (روميان 9: 4- 5).
W. D. Davies, The Gospel and the Land, (Berkeley, Los Angeles, University of California, 1974), pp 166-167, 366ff.
67. categorical statements.
68. subjects of the kingdom.
69. Oswald Allis, Prophecy and the Church, An Examination of the Claim of Dispensationalists that the Christian Church is a Mystery, (philadeliphia, Presbyterian & reformed, 1945), p78.
70. Gerstner, op.cit., pp190-191.
71. parable of tenants.
72. disobedience of the Jewish nation.
73. Ibid., p191.
74. Charles Ryrie, The Basis of the Premillennial Faith, Neptune. New Jersey. Loizeaux Brothers, 1953), p72.
75. Schuyler English, op.cit., p1005.
76. spiritual revival.
77. Babylonian exile.
78. Based on Exodus 12:37 which mentions 600,000 Jewish Men Plus women and children as well as "Many other people". Exodus 38:26 mentions 603,550 men.
79. literal realisation.
80. Palmer Robertson.
81. Old Covenant wine skin.
82. O Palmer Robertson, The Israel of God, Yesterday, Today and Tomorrow, (Phillipsburg, New Jersey, Presbyterian & Reformed, 2000), pp16-17.
83. Pentecostal outpouring of God,s Spirit.
سايزر، استيون آر؛ (1386)، صهيونيسم مسيحي، ترجمه ي حميد بخشنده، قدسيه جوانمرد، قم: نشر کتاب طه، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}