صهيونيسم مسيحي در نگاهي گذرا
مترجمان: حميد بخشنده، قدسيه جوانمرد
1. ملاحظاتي درباره ي گسترش صهيونيسم مسيحي
هفت ملاحظه را مي توان درباره ي گسترش و اهميت كنوني اين جنبش بيان كرد:1. صهيونيسم مسيحي، به واسطه ي حمايت فعال و علني خود از بازگشت يهوديان به فلسطين، دست كم 60 سال پيش از پيدايش صهيونيسم يهودي وجود داشته است.
2. ريشه هاي آن در فرقه گرايي پيشاهزاره اي بريتانيايي قرن نوزدهم است، هر چند از اوايل قرن بيستم، صهيونيسم مسيحي به جنبش تدبيرگرايانه عمده ي آمريكا و نافذ در همه ي گروه هاي اصلي پروتستان انجيلي تبديل شده بود.
3. در حالي كه ارزش استراتژيك سرزمين آباء و اجدادي يهوديان عاملي مهم در سياست خارجي بريتانيا در طول قرن نوزدهم بود، عامل مزبور تا پايان قرن بيستم به ويژگي برجسته ي سياست خارجي آمريكا تبديل شده بود.
4. نكته ي سؤال برانگيز آن است كه آيا بدون ابتكار عمل و تعهد كشيشان، سياستمداران و دولتمردان بريتانيا در طول قرن نوزدهم، رؤياي صهيونيستي يهود درباره ي سرزمين آباء و اجدادي قومي در فلسطين تحقق عيني مي يافت يا خير.
5. نكته قابل ترديد اين است كه آيا بدون حمايت سياسي مستمر (1) صهيونيست هاي مسيحي آمريكا و تأمين بودجه قابل توجه ي دولتي، كشور اسرائيل مي توانست از 1948 به حيات خود ادامه دهد، چه رسد به اين كه به اشغال و شهرك سازي دركرانه غربي از 1967 استمرار بخشد.
6. برآوردهاي سنجيده (2) حاكي از آن است كه جنبش صهيونيستي مسيحي دست كم ده برابر بزرگ تر از جنبش صهيونيستي يهود است و به گروه فشار ذي نفوذ در درون سياست كنوني آمريكا تبديل شده است.
7. زيربناي صهيونيسم مسيحي، نظام الاهياتي نوظهوري است كه بر قرائت تحت اللفظي افراطي و آينده گرا از كتاب مقدس مبتني است و، اگر چه اين قرائت ريشه در نهضت دين پيرايي و جنبش پاك ديني دارد، اساساً محصول فرقه گرايي هزاره اي (3) اوايل قرن نوزدهم است.
2. انواع گوناگون صهيونيسم مسيحي
درباره ي صهيونيسم مسيحي پروتستان انجيلي معاصر، چهار ديدگاه متمايز به پايه امور زير پديد آمده است: دريافت الاهياتي آنان از رابطه ميان كليسا و اسرائيل؛ رويكرد آنان به تبليغ مسيحيت؛ (4) جنبش بازگشت گرايي؛ سرزمين اسرائيل و آبادي ها؛ بيت المقدس؛ معبد؛ و آرماگدون؛ ديدگاه هاي مزبور عبارتند از: پيشاهزاره گرايي عهدمدار؛ تدبيرگرايي مسيحايي؛ تدبيرگرايي مكاشفه اي؛ و تدبيرگرايي سياسي. نمودار زير ويژگي هاي خاص آنان را به طور فشرده بيان مي كند:
آموزه ها |
پيشاهزاره گرايي عهدمدار |
تدبيرگرايي |
تدبيرگرايي |
تدبيرگرايي |
رابطه با كليسا |
جدا |
مستقل |
مستقل |
مستقل |
تبليغ مسيحيت |
ضروري |
ضروري |
اختياري |
غير ضروري |
بازگشت گرايي |
پيشگويي شده |
پيشگويي شده |
پيشگويي شده |
تحقق يافته |
سرزمين اسرائيل |
قابل مذاكره |
هزاره |
غير قابل |
همبستگي |
بيت المقدس |
قابل مذاكره |
هزاره |
غيرقابل |
اعمال فشار |
معبد تجديد |
زائد |
هزاره |
قريب الوقوع |
زائد |
آرماگدون |
محتمل |
قطعي |
قطعي |
ممتنع |
نمايندگان |
هيگتون و |
روزن، بريكنر |
ليندزي، |
رابرتسون و |
سازمان ها |
& CMJ |
& JFJ |
DTS |
& ICEJ BFP |
نمودار 1: طبقه بندي انواع گوناگون صهيونيسم مسيحي (5)
پيشاهزاره گرايي عهدمدار و تدبيرگرايي مسيحايي هر دو متعهدند كه پيش از رجعت دوم عيسي يهوديان را مسيحي سازند. تدبيرگرايي مسيحايي به موجب الاهيات عهدگراي خود، متعهد است كه عبادت يهوديان از جمله اعمال ديني معبد را احيا كنند. اين گرايش همچون تدبيرگرايي مكاشفه اي تأكيدي شديد بر پيشگويي آخرالزمان و نيز نگرشي بدبينانه نسبت به صلح خاورميانه دارد.
تدبيرگرايي مكاشفه اي نيز همانند تدبيرگرايي سياسي ملتزم به حفظ مناسبات نظامي و سياسي آمريكا با اسرائيل است. وجوه مشخصه ي تدبيرگرايي سياسي عبارتند از رد تبليغ مسيحيت، فرجام شناسي بدبينانه و برداشت تازه از انجيل مسيحي. از نظر تدبيرگرايي سياسي، هدف كليسا پشتيباني و تبرك جويي از اسرائيل است زيرا يهوديان بر اساس پيمان خود مورد پذيرش خدا هستند و مسيحاي خود را هنگام بازگشتش خواهند شناخت. اگر پيشاهزاره گرايي عهدمدار را بتوان معهودترين و بي خطرترين نوع صهيونيسم مسيحي دانست، به نظر مي رسد كه تدبيرگرايي سياسي مسئله سازترين نوع آن است. نمودار زير عناصر تمايز بخش هر يك را به طور فشرده بيان مي كند:
انواع صهيونيسم مسيح |
عناصر تمايزبخش |
پيشاهزاره گرايي عهدمدار |
تبليغ مسيحيت و بازگشت گرايي |
تدبيرگرايي مسيحايي |
تبليغ مسيحيت و معبد يهود |
تدبيرگرايي مكاشفه اي |
پيشگويي و آرماگدون |
تدبيرگرايي سياسي |
دفاع و بركت خواهي از اسرائيل |
نمودار 2: خلاصه انواع گوناگون صهيونيسم مسيحي
3. جنبه هاي سازنده و ويرانگر صهيونيسم مسيحي
ارزيابي متوازن و عيني از صهيونيسم مسيحي با توجه به اين كه حاميان و منتقدان براي دفاع و تخطئه ي آن از زبان دشنام آميز و تهييج كننده سود مي جويند، دشوار است. در عين حال، نظرات راجع به مرافعه ها و راه حل هاي بحران خاورميانه شديداً روبروي هم قرار دارد. با اين حال، مي توان ويژگي هاي سازنده و ويرانگر صهيونيسم مسيحي را به طور خلاصه بيان كرد و مشخص نمود كه از چه جنبه هايي مي توان آن را مايه ي بركت يا مصيبت براي قوم يهود دانست. نمودار زير جنبه هاي سازنده و ويرانگر صهيونيسم مسيحي را كه اين رساله بر آن ها تأكيد كرده است، به طور فشرده بيان مي كند.
1. تشويق به گفت و گو ميان |
1. توجيه آپارتايد در داخل |
2. تعهد به تبليغ انجيل در ميان |
2. تضعيف گواهي مسيحيان در خاورميانه با حمايت تعصب آميز از اسرائيل |
3. ايستادگي در برابر يهودستيزي |
3. ترغيب به عدم تسامح ديني |
4. آموزش كليساي غير يهود يا |
4. پذيرش تلويحي پاكسازي |
5. دلسوزي براي پناهندگان |
5. تحقير يهوديان ميانه روي |
|
6. برانگيختن تعصب ديني با |
|
7. فرجام شناسي مكاشفه اي در معرض خطر تبديل شدن به |
نمودار 3: نتايج سازنده و ويرانگر صهيونيسم مسيحي (6)
مي توان گفت هيچ يك از جنبه هاي سازنده لزوماً لاينفك و منحصر به صهيونيسم مسيحي نيست بلكه ساير آژانس هاي انجيلي دوستدار يهود (7) نيز كه در ميان يهوديان فعاليت مي كنند ولي با اين حال از صهيونيسم حمايت نمي كنند، در اين جنبه ها سهيم اند. (8)
4. ارزيابي نقادانه صهيونيسم مسيحي
اساسي ترين پرسشي كه صهيونيست هاي مسيحي بايد پاسخ دهند، اين است: ظهور ملكوت خدا در شخص عيسي مسيح با اميدها و آرزوهاي ديرين يهودي راجع به سرزمين مقدس و قوم يهود چه تفاوتي دارد؟ (9) كلارنس باس اين مسئله را با مجموعه اي از پرسش هاي صريح تر و آكنده از لفّاظي تبلور مي بخشد:حق اين است كه پرسيده شود آيا جهت گيري تدبيرگرايي به پيمان ابراهيم بيشتر از مسيحيت نيست؟ آيا تمركز آن بيشتر بر سلطنت يهوديان نيست تا پيكر مسيح؟ آيا اين گرايش، عهد جديد را در پرتو پيشگويي هاي عهد عتيق تفسير نمي كند، به جاي آن كه پيشگويي هاي مزبور را در پرتو وحي كامل تر عهد جديد تفسير كند؟ (10)
صهيونيست هاي مسيحي به نظر مي رسد كه معتقدند ظهور عيسي مسيح با آرزوهاي قومي و منطقه اي يهوديت قرن اول ميلادي تفاوت چنداني ندارد يا اصلاً تفاوتي ندارد. به نظر مي رسد كه آنان از عهد عتيق همان برداشتي را داشتند كه حواريان نخستين، قبل از عيد پنجاهه داشتند و معتقد بودند كه ظهورملكوت عيسي به معناي تعويق آرزوهاي يهوديان براي بازگشت است نه تحقق آن آرزوها در مسيح و جامعه ي جديد و گسترده ي مسيحايي.
در نتيجه، شوراي كليساهاي خاورميانه (11) (MECC)، كه نماينده ي كليساهاي بومي و مشرق زميني (12) و شرقي (13) قديم است، صهيونيسم مسيحي را بدعت نابهنجار (14) به شمار مي آورد. به عنوان نمونه، آنان اظهار مي دارند كه صهيونيست هاي مسيحي جسورانه تبييني گمراه كننده از مسيحيت و برداشتي نادرست از كتاب مقدس را مطرح مي كنند كه براي كارگزاران سياسي كشور جديد اسرائيل سودمند است. آنان ادعا مي كنند كه اين جنبش نماينده ي گرايشي است براي اين كه:
... الگوي قوميت گرايي مذهبي و نژادپرستانه صهيونيستي را در خاورميانه تقويت كند... در حالي كه جنبش وحدت مسيحي و تفاهم بين الادياني (15)كه كليساهاي (بومي) منطقه در پي آنند، در نزد آنان مردود است. طرح صهيونيسم مسيحي، همراه با ارتقاي صهيونيسم سياسي مدرن، ديدگاهي جهاني را در اختيار مسيحيان قرار مي دهد كه در آن انجيل با ايدئولوژي پيروزي و ارتش سالاري (16) يكسان پنداشته مي شود. اين ديدگاه بر رويدادهايي تأكيد مي كند كه به پايان تاريخ منتهي مي شود نه عشق زنده ي مسيح و عدالت در روزگار ما. (17)
صهيونيسم مسيحي، به ويژه در نوع مكاشفه اي و سياسي اش، كتاب مقدس را بد جلوه مي دهد و دستور عام پيام مسيحي مبني بر فيض برابر و عدالت فراگير (18) را به حاشيه مي راند. كِنيت كراگ پي آمدهاي انحصارطلبي لاينفك نژادي (19) را اين گونه خلاصه بيان مي كند:
همين طور است؛ خدا يهوديان را برگزيد؛ سرزمين مقدس در اثر عطاي الاهي متعلق به آنان است. اين اظهارنظر رسمي را نمي توان مورد ترديد قرار داد يا با آن مخالفت ورزيد. اين گونه آرا مطمئناً از نص گرايان مسيحي (20) سرچشمه گرفته است كه به استناد سخن آنان اسرائيل نمي تواند هيچ كار خطايي انجام دهد- و بدين سان قوّت يافته است. اما آيا اين مشرب تحصّلي (21) و اين قاطعيت ترديدناپذير را مي توان با تماميت سخنان خود انبياي بني اسرائيل سازگار دانست؟ يقيناً آن نمي تواند با قوميت گرايي آزاد (22) تحت نام خدا كه هسته ي اصلي دين عهد جديد است، سازگار باشد. همچنين نمي توان آن را با مقتضيات اخلاقي (23) نهفته در شريعت و نيز برگزيدگي سازگار كرد. (24)
اين گونه پندارهاي نص گرايانه امكان هرگونه قرائت جايگزين از كتاب مقدس، تاريخ يا ثمره ي عادلانه و پايا براي مذاكرات صلح خاورميانه را مانع مي شود. در عوض، صهيونيسم مسيحي نسبت به يهوديت خاخامي (25) تسامح بي چون و چرا و نسبت به حق سياسي اسرائيل، پذيرش تامي از خود نشان داده است. در عين حال، اين امر نشانگر فقدان نابخشودني دلسوزي براي تراژدي فلسطينيان و وضع اسفناك جامعه بومي مسيحي است. بدين ترتيب، در حالي كه يهوديان خود را در برابر آينده اي مصيبت آميز كه به مراتب هولناك تر از قتل عام يهوديان در جنگ جهاني دوم است، متعهد مي دانند، اين امر خواه ناخواه به ظلم آنان در زير لواي انجيل مشروعيت داده است.
صهيونيسم مسيحي تنها بر اساس تفسير ظاهري و آينده گرا رشد كرده است كه در آن وعده هاي ديرينه ي بركت به قوم يهود در عهد عتيق بر كشور كنوني اسرائيل منطبق مي شود. براي نيل بدين معنا، لازم است عهد جديد ( كه اين وعده ها را در عيسي مسيح و از طريق او تفسير مجدد مي كند، باطل مي كند، تحقق مي بخشد و گسترش مي دهد ) به فراموشي سپرده شود يا به حاشيه رانده شود. پامر رابرتسون وحي تدريجي راجع به اهداف خدا را اين گونه تلخيص مي كند:
در مراحل تاريخ نجات، حركتي شگرف از عالم مثال به عالم واقع، و از سايه به واقعيت مادي صورت گرفته است. سرزمين مقدس كه زماني جايگاه اختصاصي كار نجات بخش خدا بود، به عنوان تصويري از بهشت گمشده و موعود در چارچوب پيمان قديم كاملاًد سودمند بود. اما اينك، در دوره ي تحقق پيمان جديد، سرزمين مقدس گسترش يافته، شامل كيهان مي شود... بنابراين در اين عصر پُربار، نمي توان سير قهقرايي به صور محدود پيمان قديم را انتظار داشت يا از آن ها حمايت كرد. واقعيت نبايد جاي خود را به سايه دهد. (26)
بدين ترتيب گزينش در نهايت ميان دو الاهيات است: يكي عمدتاً بر سايه هاي پيمان قديم مبتني است؛ ديگر بر اساس واقعيت پيمان جديد بنيان نهاده شده است. صهيونيسم مسيحي با به رسميت شناختن الاهيات اول، الاهياتي محدود است كه بر مدار يهوديان سرزمين مقدس مي گردد نه الاهياتي جامع كه محور آن، عيسي مسيح، منجي عالم، باشد. بالنتيجه اين مكتب، تأييدي الاهياتي را براي تفكيك نژادي، آپارتايد و جنگ فراهم مي سازد. اين امر به كلي با الاهيات جامع عدالت، صلح و آشتي كه دركانون پيمان جديد قرار دارد، مخالف است.
بنابراين اظهار اين كه قوم يهود، قطع نظر از ايمان به عيسي، داراي رابطه اي ويژه با خداست يا داراي حقوق انحصاري نسبت به زمين، شهر و معبد است، به تعبير جان استوت، « منفور كتاب مقدس» است. (27) هشدار پولس به كليساي غلاطيه مبني بر اين كه مسيحيان داراي احساسات ملي و شريعت مدار كه بر پايبندي به احكام يهود اصرار مي ورزند، به كليساي آن زمان آسيب مي رسانند، چه بسا توصيف و پاسخي مناسب به صهيونيسم مسيحي معاصر باشد: « كنيز و پسر او را بيرون كن» (غلاطيان 4: 30).
5. صهيونيسم مبتني بر كتاب مقدس
اين رساله بر آن بوده است كه هم يهودستيزي و هم صهيونيسم قوميت گرايانه را رد كند. اين گزينش نبايد ميان صهيونيسم مسيحي و الاهيات جايگزيني باشد (كه قائل است در چارچوب اهداف خدا، كليساي معنوي به عنوان « اسرائيل جديد » به يك معنا جايگزين يهوديان ظاهري شده است.الاهيات عهدگرا در عوض معتقد است كه، بر اساس قسمت هايي مانند باب 9-11 از روميان، مثلاً قوم يهود محبوب خداست، نقشي يگانه را در تاريخ ايفا كرده است كه به تولد مسيحيت منجر شده است، و اميد است كه يك روز افراد زيادي عيسي را به عنوان مسيحاي خود بپذيرند.
اين الاهيات اظهار مي دارد كه كليسا، اسرائيل نو شده و از نو استقرار يافته در مسيح است و بر شمار آن افزوده شده است تا آن زمان كه همه ي ملت ها را در برگيرد. همچنين اين الاهيات قائل است كه يهوديان و فلسطينيان، مانند همه ي نژادها حق آن را دارند كه سرنوشت خود را تعيين كنند و در داخل مرزهاي امن و به رسميت شناخته شده ي بين المللي زندگي كنند.
با پيروي از كالين چپمن، تأكيد مي شود كه شكلي از صهيونيسم مبتني بركتاب مقدس كه وجود كشور اسرائيل را قبول دارد، مي تواند بر اساس دلايل سياسي و انسان دوستانه براي صلح و امنيت يهوديان تلاش و نيايش كند بدون آن كه نيازي به توجيه يا تقديس كشور اسرائيل از طريق مباحث عهديني يا الاهياتي باشد. (28)
اميد آن است كه اين رساله با كمك به تشريح انواع گوناگون صهيونيسم مسيحي، خاستگاه هاي آن، شالوده و پيامدهاي آن مشوّق پژوهش و گفتمان بيشتري شود. با ردّ عناصر زيان بار صهيونيسم مسيحي، مي توان يهوديان و اعراب را، همانند فرزندان اسحاق، يعقوب و عيسو به توقف جنگ بر سر حق حيات و شروع به تقسيم منافع ترغيب كرد. (29)
گارت هيوئيت (30) ميانجي صلح و دوست هر سه جامعه ي ديني، اميد اين نگارنده را در سروده اي بر اساس كلمات برگرفته از تلمود يهود، با عنوان ده معيار زيبايي» (31) (32) بيان كرده است. كلمات مزبور به عنوان دعاي توديع تقديم مي شود:
آرزو دارم كه عدالت خدا چون آتش فرود آيد
و براي فلسطينيان وطني را به ارمغان آورد.
آرزو دارم رحمت خدا مانند باران نازل شود
و از يهوديان حمايت كند.
و آرزو دارم كه چشمان زيباي خداي تعالي
كه براي فرزندانش اشك مي ريزد
اميد شفابخش را براي فرزندان مجروح خود تحقق بخشد
براي يهوديان و فلسطينيان. (33)
پينوشتها:
1.Sustained political support
2.conservative estimates
3. millennialist sectarianism
4. evangelism
5. اذعان می شود که این انواع مختلف صهیونیسم مسیحی دارای گزیده گویی کاملی نیستند و تا حدی هم پوشی، به ویژه در دیدگاه های الاهیاتی شان یافت می شود. افزون بر این، برخی آژانس های مسیحی صهیونیستی در بیانیه ی اعتقادی رسمی خود درخصوص مسائل مناقشه انگیز مانند شهرک ها یا معبد ملاحظه کارند. بنابراین ، رساله ی حاضر بر دیدگاه های چاپ شده ی رهبران و نمایندگان این آژانس ها تکیه می کند و می پذیرد که دیدگاه هایشان خاص آنان است و لزوماً نمایانگر دیدگاه های سازمان آنان به عنوان یک کل نیست.
6. Stephen Sizer, "Christian Zionism, True Friends of Isreal?" Evangelicals Now, December (2000), p 14; ‘Justifying Apartheid in the Name of God’, Churchman, Summer (2001), pp 147-171.
7. philo- Semitic evangelical agencies
8. بر اساس مصحابه با نمایندگان سازمان ها. این سازمان ها عبارت اند از:
Fellowship, the YMCA, World Vision, and Youth for Christ.
9. Based on interviews with representatives. These agencies would include interVarsity Feloship, the YMCA, World Vision, and Youth for Christ.
10. Colin Chapman, Ten questions for a theology of the land, in the Land of Promise, edited by Philip Johnston and Peter Walker , (Downers Grove, Illinois, InterVarsity Press, 2000). pp 172-187.
11. Middle East Council of Churches
12. Oriental Churches
13. Eastern Churches
14. deviant heresy
15. inter- religious understanding
16. militarism
17. Clarence Bass, Backgrounds to Dispensationalism, (Grand Rapids, Michigan Eerdmans, 1960) , p 151.
18. common justice
19. intrinsic ethnic exclusivity
20. Christian Biblicists
21. positivism
22. open peoplehood
23. ethical demands
24. MECC . What is Western Fundamentalist Christian Zionism? (Limassol,Cyprus, Missle East Council of Churches. 1988), p13.
25. Rabbinic Judaism
26. Kenneth Cragg. The Arab Christian A History in the Middle East. (London. Mowbary, 1992), p238).
27. O.Palmer Robertson, "A new-covenant perspective on the land" in The Land of Promise, edited by Phililp Johnston and Peter Walker (Downers Grove, Illinois, Apollos/lnterVarsity Press, 2000),P140.
28. John Stott, cited in Don Wagner. Anxious for Armageddon, (Scottdale, Herald Press. 1995). p 80.
29. Colin Chapman, Whose Promised Land? (Oxford, Lion, 2002), p 274.
30. Garth Hewitt
31. Ten Measures of Beauty,
32. Yeheske Landau, an illustration given in an unpublished talk at St George’s Cathedral. Jerusalem. December (1998).
33. Talmud, Kiddushin 49b.
Grath Hewitt, ‘Ten Measures of Beauty’ Journeys with Grath Hewitt, The Holy Land, CD (Nelson Word, 1996).
سايزر، استيون آر؛ (1386)، صهيونيسم مسيحي، ترجمه ي حميد بخشنده، قدسيه جوانمرد، قم: نشر کتاب طه، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}