روش تفسيري ملاصدرا
درآمد
ملاصدرا يا صدرالدين محمد شيرازي ( 1050 هـ. ق ) فيلسوف بزرگ شرق و مؤسس حکمت متعاليه است. او علاوه بر فلسفه، دستي توانا در کلام و عرفان و تفسير قرآن و حديث دارد. شيخ آقابزرگ تهراني در الذريعه افزون بر هفتاد عنوان از تأليفات ايشان را برشمرده که بالغ بر پانزه عنوان از آن به تفسير آيات و سور قرآن کريم اختصاص دارد. مشهورترين نگاشته هاي قرآني صدرالمتألهين عبارتند از:1. متشابهات القرآن: رساله کوچکي است که به بحث درباره برخي آيات مبهم قرآن مي پردازد و روش ملاصدرا در پرداختن به اين گونه آيات را نشان مي دهد.
2. اسرارالآيات: ملاصدرا در آن توضيحاتي در رابطه با اسرار يا معاني باطني آيات مربوط به پيدايش خلقت و غايات آن، انسان و سرنوشت نهايي او را بيان مي کند.
3. مفتاح الغيب: که مقدمه اي بر تفسير قرآن است و او در آن درباره روش و اصول تفسير قرآن، شرايط لازم براي تفسير قرآن و محتوا و پيام قرآن که طبعاً امري اخلاقي، فلسفي و عرفاني است به بحث مي پردازد.
4. تفسير قرآن کريم: که به « تفسيرالکبير » هم مشهور است و شامل تفسير سوره الفاتحة، آية الکرسي، آية النور، السجدة، يس، الواقعة، الحديد، الجمعة، الطارق، الأعلي و الزلزلة مي شود. (1)
در بررسي روش تفسيري ملاصدرا توجه به اين نکته ضروري است که روش تفسيري او در همه مصنفاتش يکسان نيست. وي در تفاسيري که در دوران جواني و ميان سالي نوشته، بيشتر بر آموزه هاي عرفا تکيه داشت و وقتي در دوران متأخر عمر خويش در شيراز رحل اقامت افکند و تصميم به نوشتن تفسيري جامع و کامل گرفت، روشي نزديک به روش معمول مفسران را در پيش گرفت؛ يعني در بررسي آيات ابتدا به بحث در لغت و ظاهر الفاظ و معاني و مشتقات آن ها پرداخته و سپس بر طبق مشرب خاص فلسفي و مکاشفات عرفاني اش به شرح معارف قرآني اهتمام ورزيد. (2)
ما به دو دليل به بررسي مبسوط روش تفسيري ملاصدرا پرداخته ايم: دليل اول، آن که او يکي از بزرگان و بنا بر نظر برخي، بزرگترين فيلسوف عالم اسلام است و بررسي روش تفسيري او کمک شاياني در شناخت مباني و روش هاي تفسير عقلي و فلسفي مي کند. دليل دوم، آن که اطلاع از روش تفسيري او به دليل کثرت تصنيفات قرآني ايشان بهتر امکان پذير است.
انواع روش هاي تفسير از ديدگاه ملاصدرا
ملاصدرا تفاسير قرآن را از حيث روش به چهار دسته تقسيم مي کند:1. تفاسيري که به کار صنايع ادبي و معاني لغوي و هنرهاي کلامي و بياني قرآن پرداخته اند.
2. تفاسيري که از ظواهر قرآن براي درک معارف و استخراج احکام فقهي و اخلاق استفاده و به آن ها اکتفا نموده اند.
3. تفاسيري که با اعراض از ظاهر کلمات قرآن، آنچه را که خود آن ها مي پسنديده اند بر قرآن تحميل نموده و نام آن را تأويل يا تفسير عرفاني نام نهاده اند.
4. تفاسيري که بر اساس قبول ظواهر قرآن به جست و جوي اسرار و رموز پنهان آن باشند و به ياري عقل و مکاشفه و اشراق الهي حقايق زير پرده ظواهر قرآن را به دست آورند.
ملاصدرا خود از دسته چهارم است و فقط اين گونه تفسير را پذيرفته و صحيح مي داند. (3)
او با آن که شيوه علماي اهل ظاهر در تفسير قرآن را نمي پسندد اما آن را به شيوه تفسيري گروه چهارم که تأويل گران واقعي و راسخون در علمند نزديک تر از شيوه گروه سوم مي داند و در اين باره مي گويد:
کساني که به ظاهر الفاظ جمود دارند و از مدلول ظاهري آيات فراتر نمي روند از گروه سوم يعني معتزله که از صناعات ادبي و کنايات و استعارات در تفسير آيات استمداد مي جويند، به حقيقت نزديک تر هستند. (4)
رويکرد ادبي ملاصدرا
ملاصدرا به ويژه در دوران متأخر عمرش تا حدودي از شيوه معمول مفسران پيروي نموده و به تبعيت از آنان در آغاز تفسير به بيان معاني واژه ها و مفردات قرآن و نيز به ذکر انواع قرائات و موارد اختلاف ميان قراء و نقل آراي آنان پرداخته است اما باز هم بايد گفت که وي توجه چنداني به بيان نکات ادبي و اعراب آيات و جنبه هاي بلاغي قرآن نشان نمي دهد. او معتقد است قرآن به منظور پرداختن افراد به وجوه اعراب و جنبه هاي ادبي آن نازل نشده است. پرداختن به اين امور، ثمره اي جز تحصيل معارف جزئي در پي نخواهد داشت. وي غرض اصلي از نزول قرآن را درک معاني و اسرار آن مي داند. (5)او نه تنها غور بيش از حد در جنبه هاي ادبي و بلاغي را در تفسير قرآن سودمند نمي شمارد بلکه آن را از موانع و حجاب هاي فهم و ادراک قرآن مي داند:
( مانع ) سوم آن که ( مفسر ) غرق در علم عربي و ويژه کاري هاي الفاظ بوده و عمر خود را در بررسي آن بسر بياورد؛ زيرا هدف اصلي از فرو فرستادن قرآن جز خواندن خلق به جوار الهي، به سبب به کمال رسانيدن گوهر وجودي آنان و تابناک نمودن دل هاي آنان به نور معرفت ربوبي و آيات او نيست؛ نه آن که تمامي زندگي و عمر خود را در کيفيت کلام و نيکو ادا نمودن الفاظ و علم بلاغت و صنعت بديع بسر آورد. زيرا آن علوم از توابعي است که بدان ها احتجاج و گفت و گو با منکران مي نمايندو اما بينايي در معاني آيات قرآني، آن نيست که زمخشري و پيروان او بدان رسيده و در تمامي اوقات خود، نهايت کوشش خويش را در آن به کار گرفته و در نتيجه از معاني اصلي و حقيقت کلام الهي دور افتادند. (6)
به عقيده او مفسراني که در قرآن به جست و جوي نکات ادبي و معاني ظاهري مي پردازند، در واقع قرآن را تا سطح يک اثر ادبي محض پايين مي آورند. (7)
رويکرد روايي ملاصدرا
هرچند ملاصدرا بيشتر در عرصه علوم عقلي بسيار کوشيده است، ولي در عرصه علوم نقلي نيز قلم توانايي دارد. شرح کاملي که وي بر اصول کافي نوشت، خود بيانگر گستردگي اطلاعات حديثي اوست. علاوه بر اين، ايشان در مجموع کتاب هاي فلسفي اش به بيش از 1170 روايت اشاره و استناد مي کند (8) که نشان از احاطه ايشان به مسانيد روايي دارد.اين اهتمام، امري صوري نيست، بلکه مسئله اي است که ريشه در مباني فکري ملاصدرا دارد. توجه وي به ديدگاه معصومان (عليهم السلام) به حدي است که يکي از شروط پذيرش تأويل هاي قرآني و مکاشفات عرفاني را « موافقت با سنت » مي داند و در اين باره مي نويسد:
باطن قرآن دلالت مي کند به آنچه که محققان از عرفان و صاحبان کشف و شهود بيان داشته اند بشرط آن که تأويلاتشان موافق کتاب و سنت، باشد و اين بر حقانيت آن مطالب شهادت دهند. زيرا هر ادعايي که قرآن و سنت بر صحت آن شهادت ندهند در واقع از مصاديق عبث، گزافه و از شاخه هاي فسق و کفر و خلاف است. (9)
او به صراحت اعلام مي کند که فهم رموز و اسرار قرآن چيزي نيست که صرفاً به سبب دقت نظر و بحث و مباحثه زياد حاصل شود، مگر اين که شيوه انسان هاي برگزيده خدا در کنار آن مورد توجه قرار گيرد. يعني راه تصفيه باطن و تهذيب نفس و رجوع به اهل بيت اطهار (عليهم السلام) و اقتباس انوار حکمت و معرفت از مشکات نبوي و آثار انبيا و اولياي معصوم سلام الله عليهم اجمعين باشد که از اين طريق سالک، بر پاره اي انوار کتاب الهي و سنت دست يابد و از تاريکي وحشت انگيز برخي از سخنان اهل بدعت رهايي يابد (10) و در ضمن تفسير سوره الواقعه اعلام مي کند که صاحب نظران نبايد تنها به فرآورده هاي عقلي خويش بسنده کنند و ديگر انوار الهي را که در پرتو دين و شريعت مي درخشند، ناديده بگيرند. (11) بلکه بايستي با دو چشم باز به هستي نگريست؛ ميان معقول و منقول پيوند داد و شرع و عقل را از يک سرمنشأ دانست. »
ناگفته نماند که برخي محققان، استنادهاي فراوان به روايات عامه و عدم مراجعه به منابع اصيل روايي را از جمله نقاط ضعف تفسير ايشان مي دانند. (12)
رويکرد عرفاني ملاصدرا
اهميت ابعاد عرفاني فلسفه صدرايي و به پيروي از آن، جنبه هاي عرفاني تفسير ملاصدرا کمتر از اهميت ابعاد و جنبه هاي فلسفي آن نيست. اساساً غايت قصواي او چه در مباحث تفسيري و چه در مباحث فلسفي، رسيدن به عرفان و معرفت برخاسته از کشف و به تعبير دقيق تر، عقل شهودي است.ملاصدرا در تفسير، عرفان را با برهان درمي آميزد. استاد معرفت در اين باره مي گويد:
همان ملاصدراي صاحب اسفار است که اين بار در تفسير جلوه گر شده است لذا آنچه برازنده تفسير اوست همان عنوان تفسير فلسفي است. (13)
با اين حال ملاصدرا همچنان علوم کشفي و دريافت هاي شهودي را ارزشمندترين نوعِ معارف و هدف نهايي و مطلوب ذاتي و ابزار سعادت، بلکه عين سعادت مي داند و مي گويد: وأفضل المعارف علوم المکاشفه (14)
و در جاي ديگر مي نويسد:
فارفع العلوم علوم المکاشفة و هي معرفة الله سبحانه و الإيمان به و بصفاته و أفعاله و هي الغاية القصوي التي تطلب لذاتها. (15)
و بر اين باور است که مفسر در تفسير آيات نبايد جز به نقل صحيح و يا مکاشفه قلبي که رد و تکذيب آن ممکن نباشد، اعتماد ورزد. (16)
رويکرد فلسفي ملاصدرا
حضور چشمگير انديشه هاي فلسفي را مي توان در جاي جاي تفسير ملاصدرا مشاهده کرد. هدف او از طرح مباحث عقلي گاهي حل مشکلاتي است که در فهم پاره اي از آيات وجود داشته و ديگران در زدودن آن عاجز بوده اند ليکن او توانسته با بهره گيري از مباني حکمت متعاليه بر اين مشکلات فائق آيد و گاهي نيز غرض او استشهاد به آيات جهات نشان دادن هماهنگي ميان آن ها و مباني فلسفي و نتايج فکري خويش است.به عقيده صدرالمتألهين، معاني قرآن همانند عالم وجود، ذومراتب است وي با استشهاد به آيه: « وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء » (17) سه مرتبه لفظي، نمادين و شناختي را در فهم قرآن بر مي شمارد و آن را متناظر با سه مرتبه عالم وجود يعني حسي، مثالي و عقلي مي داند. (18)
ولي او تنها به برقراري تناظر ميان مراتب معناي قرآن و مراتب عالم وجود بسنده نمي کند بلکه قائل به وجود ارتباطي و اتحادي ميان حقيقت قرآن و واقعيت جهان است. اين که او به پيروي از مکتب اشراق، « نور » (19) را حقيقتي غيرمادي و همان « وجود » مي داند و مي گويد:
نور و وجود يک چيزند و فرق آن ها در مفهوم است (20) و چون قرآن نيز نور است (21) پس اين کتاب مظهر و جلوه گاهي از جهان وجود و حاوي غيب و شهود آن مي باشد. در واقع او تفسير متن را از عرصه الفاظ به متن موجودات و پديده هاي عالم مي کشاند و تفسير قرآن را معادل تفسير از جهان و انسان و حقايق پنهاني و آشکار آن مي دانست. (22)
ملاصدرا هم داستان با بسياري ديگر از فلاسفه و عرفاي اسلامي معتقد است که عالم وجود، هستي خود را از امر الهي « کُن » (23) اخذ کرده و به اين ترتيب، وجود و کلام الهي يکي مي شود و از آن جا که وجود، همان نور به معناي فلسفي آن است، بنابراين مي توان گفت که کلام الهي همان نوري است که بر معدومان خارجي ( ولي معلومات الهي ) مي تابد و آن ها را روشن و روشن و مجسم و موجود مي کند. (24)
پيش از اين ملاصدرا، ابن عربي از ريشه مشترک وجود و وجدان، ارتباط هستي و معرفت را انتزاع کرده بود. ملاصدرا نيز به تبع ابن عربي معتقد است که معرفت هر موجودي به اندازه حصّه او از وجود است. از همين رو قرآن بر حسب مراتب وجودي مؤمنان، مي توان تفاسير بي شماري داشته باشد. (25) چرا که فهم قرآن موهبتي است که بر خودِ باطني افراد وحي مي شود و مراتب آن بسته به تنوع حالات دروني و تعدد مراتب وجودي آنان تکثر مي يابد. (26)
هرچه مرتبه وجودي فردي بالاتر باشد، به فهم حقيقت قرآن نزديک تر مي شود ليکن هيچ کس جز باري تعالي نمي تواند به غايت معناي قرآن دست يازد و تمام حقيقت آن را دريابد. (27)
البته بايد توجه داشت که اعتقاد به تعدد معنا و تکثر فهم به معناي نسبيت انگاري در انديشه صدرايي نيست.
به عقيده صدرالمتألهين حقيقت قرآن همان حقيقت وجود ثابت و عيني است اما اين حقيقت ثابت به فراخور مراتب وجوديِ مفسر، براي او به صورت مشکک جلوه گر مي شود. از اين رو برخي گفته اند: ملاصدرا قائل به قطعيت در معنا و نسبيت در شيوه است. (28)
پينوشتها:
1. ر.ک: آقابزرگ تهراني، الذريعه، ج4، ص 329- 344 و نيز: ج19، ص 69 و ج20، ص 76.
2. سيدمحمد خامنه اي، ملاصدرا هرمنوتيک و فهم کلام الهي، ص 42-43.
3. همان، ص 44-45.
4. صدرالدين محمد شيرازي، تفسير القرآن الکريم، ج4، ص 161.
5. بمانعلي دهقان منگابادي سبک و شيوه تفسيري صدرالمتألهين در تفسير قرآن ( از مجموعه مقالات همايش جهاني حکيم ملاصدرا )، ص 22.
6. صدرالدين محمد شيرازي، مفاتيح الغيب، ص 221.
7. همو، اسرارآلايات، ص 6.
8. محمدتقي کرامتي، تأثير مباني فلسفي در تفسير صدرالمتألهين،ص 36.
9. صدرالدين محمد شيرازي، تفسير القرآن الکريم، ج2، ص 157.
10. همو، متشابهات القرآن، ص 85.
11. همو، تفسير القرآن الکريم، محمد خواجوي، تفسير سوره الواقعة، ج7، ص 126-132.
12. محمدهادي معرفت، تفسير و مفسران، ج2، ص 442.
13. محمدهادي معرفت، تفسير و مفسران، ج2، ص 430-431.
14. صدرالدين محمد شيرازي، تفسير القرآن الکريم، ج5، ص 108.
15. همان، ص 113.
16. ر.ک: همان، ج4، ص 162.
17. شوري، آيه 51: « کسي نمي تواند با خدا سخن گويد جز به وسيله ي وحي يا شنيدن سخنان خداوند از پشت حجابي يا از راه فرستادن رسولي. در اين هنگام، فرستاده الهي به فرمان خداوند آنچه را مي خواهد مي کند. »
18. لطيمه پروين پيرواني، ديدگاه ملاصدرا شيرازي درباره تفسير قرآن و تأملات فلسفي او، مجموعه مقالات همايش جهاني حکيم ملاصدرا، ص 2.
19. مقصود از نور در اين مباحث با نوري که در فيزيک از آن بحث مي شود فرق دارد.
20. صدرالدين محمد شيرازي، اسرالآيات، ص 35.
21. قرآن در چندين مورد خود را نور مي خواند از جمله: سوره مائده، آيه شريفه 15: « قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ ».
22. سيدمحمد خامنه اي، ملاصدرا، هرمنوتيک و فهم کلام الهي، ص 56.
23. اشاره دارد به سوره يس، آيه 82: « إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ».
24. همان.
25. ر.ک: لطيمه پروين پيرواني، ديدگاه ملاصدرا شيرازي درباره تفسير قرآن و تأملات فلسفي او، مجموعه مقالات همايش جهاني حکيم ملاصدرا، ص 6.
26. صدرالدين محمد شيرازي، مفاتيح الغيب، ص 69-85 ( مورد ششم از شرايط فهم قرآن ) او در شرط هشتم خاطرنشان مي کند که « حافظ قرآن بايد به مرتبه اي برسد که کلام الهي را نه از خود بلکه از خدا بشنود. »
27. صدرالدين محمد شيرازي، تفسير القرآن الکريم، ج4، ص 162.
28. قاسم پورحسن، هرمنوتيک تطبيقي، ص 407.
آزاد، عليرضا؛ (1391)، تفسير قرآن و هرمنوتيک کلاسيک، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}