نويسنده: حسن بشير (1)




 

مقدمه

در زمينه کشف گفتمان حاکم بر روايات امامان معصوم عليهم السلام، مدتي پيش مقاله اي با عنوان «رويکردهاي اجتماعي در گفتمان روايي امام صادق عليه السلام: مقدمه اي بر گفتمان ديني روايي» به قلم نگارنده در کتاب وزين ابعاد شخصيت و زندگي امام صادق عليه السلام به کوشش استاد بزرگوار جناب آقاي دکتر احمد پاکتچي تدوين و توسط انتشارات دانشگاه امام صادق عليه السلام در سال 1391 ش منتشر گرديد که اصول کلي حاکم بر گفتمان امامان معصوم عليهم السلام را در آن مقاله ترسيم کرده بودم. البته قطعاً اين گونه نوشته ها، هم در طي زمان بايد تعديل و تعميق شوند و هم به شدت نيازمند کمک استادان و محققان متعهد و دلسوزي است که در اين زمينه مساعدت نمايند و اين رويکرد را با ديدگاه ها و پژوهش هاي خود غني تر سازند.
در آن مقاله، برخي از اصول حاکم بر کشف گفتمان امامان معصوم عليهم السلام، و به طور کلي نقشه راه پژوهش در اين گونه موارد مورد بحث قرار گرفت. در همين رابطه تلاش گرديد که دوره هاي سياسي - اجتماعي و گفتمان هاي امامان معصوم عليهم السلام حاکم بر اين دوره ها، که در اينجا به 9 دوره تقسيم شده است، بيان گردد. نمودار شماره [1] نشان دهنده دوره هاي مزبور و گفتمان حاکم بر هر دوره مربوط به امامان معصوم عليهم السلام است، که به دليل ضرورت در اينجا مجدداً آورده مي شود.

گفتمان امامان معصوم عليهم السلام در دوره هاي مختلف سياسي - اجتماعي

تبيين مرحله مربوط به امام هشتم عليه السلام در اينجا حائز اهميت است. دوره ششم که متعلق به امام رضا عليه السلام است به نام «مرحله ضرورت انتقال حکومت به امامان» معرفي شده است. اين دوره، آغاز نوعي از تجربه حکومتي است که گرچه با ظاهرسازي مأمون، حاکم وقت خاندان عباسي، همراه بود، اما پذيرش اجباري ولي عهدي توسط امام رضا عليه السلام نيز دليلي بر ضرورت انتقال حاکميت اسلامي به امامان معصوم عليهم السلام تلقي مي گردد؛ اگرچه عملاً تحقق نيافت، اما اين نظريه اسلامي در مورد حاکميت و حکومت را مورد تأکيد مجدد قرار داد. در اين دوره بود که تجربه ضرورت انتقال حکومت اسلامي حتي به شکل ناقص و ظاهري به امام معصوم عليهم السلام در جامعه اسلامي مطرح گرديد.
طرح اين انتقال حاکميتي، يکي از مهم ترين رويدادهاي دوران امام رضا عليه السلام است که بيش از آن که به عنوان يک توطئه يا يک ظاهرسازي از طرف مأمون مطرح و مورد تقليل قرار داد، بايد آن را به مثابه يک «تحول گفتماني» اساسي در حوزه سياسي اسلامي دانست. طبيعي است که حرکت مأمون در اين زمينه قطعاً، يک ظاهرسازي تاريخي و يک جريان انحرافي است که خود نيز قابل بحث و بررسي مي باشد. اما، فراتر از آن چرايي، چيستي و چگونگي اين حادثه مي تواند، بسياري از ناگفته هاي تاريخي و گفتماني در حوزه امامت و حاکميت اسلامي را کشف نمايد.
شايد هيچ حادثه اي به اندازه همين حادثه مربوط به طرح «انتقال حاکميتي» يا «تعيين ولايت عهدي در جهان اسلام» در حيات امام هشتم عليه السلام نيازمند بحث و بررسي نباشد. اين رويکرد، قطعاً با اختيار کامل مأمون صورت نگرفته است. به عبارت ديگر، شرايط زماني از نظر سياسي - اجتماعي، مسلماً در تولد چنين حادثه اي دخيل بوده اند. آگاهي مسلمانان در رابطه با حاکميت اسلامي، مي بايست به اندازه اي بوده، که ضرورت طرح چنين پيشنهادي از مأمون را تأکيد کرده باشد. گسترش گفتمان شيعي به ويژه در دوره باقرين عليهماالسلام که آن را دوره «فرهنگ سازي اسلامي» ناميده ام، محققاً در شکل گيري چنين رويکردي از مأمون تأثيرگذار بوده است. به هر تقدير، اين حادثه در تاريخ اسلامي، يک حادثه ساده و کوچکي نيست، و از منظرهاي مختلف قابل تأمل بوده و نيازمند مطالعه جدي است.

نظريه حکومتي اسلام

تجربه حکومتي اسلام در جامعه اسلامي فراز و نشيب هاي فراواني داشته است. در اينجا هدف اين نيست که اين تحولات را در گستره وسيع تاريخي آن مورد بحث و بررسي قرار دهيم، اما آنچه که در اين زمينه در رابطه با پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و امامان معصوم عليهم السلام اتفاق افتاده، قابل تأمل است که مي توان آن را به مثابه يک رويکرد نظري و در حقيقت يک «نظريه حکومتي اسلام» يا «نظريه کلان امامت» تلقي کرد که بخشي از تحقق عملي آن با اختيار امامان معصوم عليهم السلام شکل گرفته و بخش ديگري از آن ناخواسته و با تسخير قدرت و حاکميت از طرف گروه هاي ديگر رو به رو بوده است. نتيجه هر دو بخش، به وجود آمدن نوعي از فرايند قدرت - حاکميت اسلام است که مي توان آن را در نمودار شماره [2] نشان داد.
بديهي است که علي رغم اين که حرکت اغفال مسلمانان در حادثه سقيفه، همه تاريخ اسلامي را تحت الشعاع قرار داده است، اما درايت و بصيرت امامان معصوم عليهم السلام در ترسيم نقشه راه براي حرکت هاي بعدي در رابطه با امامت و حاکميت در جهان اسلام، بيانگر سياستي است که توانسته بود نه تنها اسلام را زنده نگه دارد، بلکه مسلمانان و بالاخص شيعيان را از گزند دشمنان در امان نگه داشته و وحدت امت اسلامي را تأمين نمايد. علاوه بر آن، اين حرکت به گونه اي بوده است که بيانگر تدبير عميق امامان معصوم عليهم السلام در چگونگي به کارگيري شرايط و موقعيت هاي مختلف براي زنده کردن «نظريه حکومتي اسلام» بوده است.
فرايند قدرت - حاکميت اسلامي در رابطه با پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و امامان معصوم عليهم السلام
مطالعه نمودار شماره [2] بيانگر 6 دوره مهم در «نظريه حکومتي اسلام» به شرح ذيل است که ناظر به شرايط و موقعيت هايي است که بيشتر آن ناخواسته بوده، اما توسط امامان معصوم عليهم السلام به بهترين شکل مورد بهره برداري قرار گرفته است. شرايطي که در مجموع از آغاز بعثت يا حداقل از هجرت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم به مدينه آغاز و تا سال 260 هجري که آغاز غيبت صغراي امام دوازدهم عليه السلام است، خاتمه مي يابد.

دوره اول: حکومت نبوي و بنيان گذاري حاکميت اسلامي

حکومت نبوي منعکس کننده تجربه نبوي در بنيان گزاري حکومت اسلامي با ايجاد «مدينه النبي» است. مدينه النبي، در حقيقت، هسته اوليه حکومت اسلامي و منعکس کننده تحقق نظريه حکومتي اسلام در صدر اسلام است. پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم براي تحقق اين نظريه، البته با هدايت کامل الهي، در سه مقطع زماني، سه رويکرد مهم را اتخاذ فرمودند که به اختصار به آنها اشاره مي شود.

اول - مرحله قبل از هجرت

تجربه نبوي براي تحقق «نظريه حکومتي اسلام»، از «دعوت» آغاز مي شود. دعوت نبوي در حقيقت، زمينه ساز گسترش پيام الهي و تحقق حاکميت «الله» در جامعه انساني است. اين دعوت بر سه پايه استوار بوده است.
الف- دعوت زباني. روش و شيوه اي است که در سراسر قرآن کريم مشهود است. آيات فراواني به رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم دستور مي دهد که با ملاطفت و نرمي و زبان خوش دعوت خود را به گوش مردم برساند؛ «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» (کهف، 110/18) (بگو: جز اين نيست که من هم بشري مانند شمايم). «وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ» (حجر، 88/15) (و پر و بال [لطف و مهربانيِ] خود را براي مؤمنان فروگير)... «وَلاَ تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلاَ الْسَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ» (فصلت، 34/41) (نيکي و بدي يکسان نيست. [بدي را] با بهترين شيوه دفع کن؛ [با اين برخورد متين و نيک] ناگاه کسي که ميان تو و او دشمني است [چنان شود] که گويي دوستي نزديک و صميمي است).
همچنين به ايشان دستور مي دهد که در دعوت زباني فنون بيان را به کار گيرد و در همه جا به مقتضاي فهم و استعداد شنونده سخن بگويد «ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» (نحل، 125/16) ([مردم را] با حکمت و اندرز نيکو به راه پروردگارت دعوت کن، و با آنان به نيکوترين شيوه به بحث [و مجادله] بپرداز). به عبارت ديگر بايد اين دعوت بر سه اصل مهم: حکمت، موعظه و جدال احسن تکيه نمايد.
ب- دعوت سلبي يا مبارزه منفي. در اين مرحله به مؤمنين دستور داده شد که در دين و رفتار خود از کافران کناره گيري کنند، و در تشکيل جامعه اسلامي کفار را جزء خود ندانند، و دين غير موحد را با دين خود مخلوط نسازند؛ «لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ» (کافرون، 6/109) (دين شما براي خودتان، و دين من براي خودم) و آيات ديگر (هود، 113/11؛ شوري، 15/42؛ ممتحنه، 9/60).
ج- جهاد اسلامي. مرحله «جهاد اسلامي» براي تحقق حاکميت اسلامي، يکي از مهم ترين مراحل تاريخ اسلام است که بايد با توجه به دوره هاي مختلف و فرايند تحقق دعوت اسلامي در شرايط گوناگون مورد بحث و بررسي قرار گيرد. علامه طباطبايي مي فرمايند: «برخي اسلام را دين زور و شمشير، و نه دعوت، دانسته اند و اين سخني نادرست است، چه اين که ديديم قرآن کريم و سيره پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و نيز تاريخ به مراحل سهگانه دعوت اسلامي شهادت مي دهند» (طباطبايي، 1396 ق، ج 4، ص 174). اما در شرايط لازم که گسترش اسلام نيازمند نوعي از قدرت نمايي اسلام در صحنه جنگ و جهاد بود، اين شيوه براي تحقق حاکميت خداوند متعال با قدرت تمام انجام مي گرفت. جنگ ها و غزوات متعددي که در تاريخ اسلام صورت گرفته، بيانگر اين واقعيت مهم براي به کارگيري روش هاي مختلف، در موقعيت ها و شرايط گوناگون، براي تحقق حاکميت اسلامي است.

دوم- مرحله دوران هجرت

در حقيقت اين دوره، همان دوره اي است که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در مدينه مستقر و اولين «مدينه النبي» و در حقيقت «نظام حکومتي اسلام» را بنيان گذاري کرد. مدينه، مظهر يک جامعه اسلامي است که نيازمند نظامي است که ريشه در «دعوت نبوي» داشت. تحقق تشکيل اين جامعه، نشان دهنده امکان پذيري ايجاد آن در طول تاريخ است. اين نمونه عيني، عينت بخشي به ذهنيت فرهنگي اسلامي در جنبه هاي مختلف ارتباطاتي است که در حقيقت تجسم عينت همان ذهنيت فرهنگي است. بنابراين، اولين گام در طرح ادغام فرهنگ و ارتباطات و عملياتي کردن جنبه هاي مختلف آن، که نظريات علوم اجتماعي آن پس از چندين قرن، در قرن بيست و يکم در حال شکل گيري است (ر.ک. گاديکاسنت، 2005) در آن زمان به شکل بسيار مترقي و موفق انجام گرفته است.
هجرت در اين معنا، يک پيوند فرهنگي - ارتباطي براي حرکت از يک نقطه به نقطه ديگر براي تحقق انطباق ذهنيت با عينيت يا «فکر» و «عمل» است. انطباق عملکرد اسلامي با انديشه اسلامي در سايه هجرت، تحقق يافت و به همين دليل توانست نمونه اي بديع از فرهنگ ارتباطي يا ارتباطات فرهنگي اسلامي را به نمايش در آورد.

سوم- مرحله بعد از هجرت

شايد يکي از مهم ترين شاخص هاي حکومتي بعد از هجرت، گسترش اسلام نه تنها در شبه جزيره عرب، بلکه در بسياري از نقاط فراتر از آن مي باشد. به عبارت ديگر، تحقق حضور عملي اسلام در جوامع مختلف ايجاد نوعي از حاکميت اسلامي در تفکر، فرهنگ، عمل، اخلاق و تعامل فردي و اجتماعي بود. اين حاکميت اگر چه در کليه نقاط همانند «مدينه النبي» از انسجام و قدرت لازم برخوردار نبود، اما تصويري از حاکميت اسلام بر نقاط مختلفي از زمين را بازنمايي مي کرد.
گرچه علاوه بر گسترش اسلام در نقاط مختلف، اقدامات و فعاليت هاي بيشماري در جهت گسترش فرهنگ اسلامي در اين مرحله صورت گرفته است، اما مهم ترين اقدامي که نه تنها خود حائز اهميت بوده، بلکه همه «دعوت نبوي» در گرو آن معرفي شده است، مسأله امامت و ولايت و در حقيقت موضوع مربوط به آنچه که در «غديرخم» اتفاق افتاده است، مي باشد. واقعه غديرخم، بزرگترين حادثه تاريخ اسلام پس از بعثت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم است. اين حادثه، در زبان قرآني، امضا کننده تحقق «دعوت نبوي» است. به عبارت ديگر اگر اعلام امامت در غديرخم به هر دليلي صورت نمي گرفت، در حقيقت، وظيفه نبوت انجام نگرفته بود. برخورد الهي با چنين مسأله اي آنقدر بزرگ و سترگ است که بيان کننده اهميت امامت، ولايت و حاکميت الهي بيش از هر امر ديگر در جامعه انساني است. قرآن کريم مي فرمايد: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ» (مائده: 67) (اي پيامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوي تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکني پيامش را نرسانده اي. و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مي دارد. آري، خدا گروه کافران را هدايت نمي کند).

دوره دوم: حکومت علوي و ترسيم حاکميت عملي اسلام

غديرخم، در همان آرامش خود، پيام مهم پيامبر عظيم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم را در خود فرو برد و سال ها بعد، پس از عروج حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم به ملکوت اعلا بر بي عهدي و بي وفايي مسلمانان صدر اسلام که رحمت و عطوفت و گذشت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم را ديده و از آن بهره مند شده بودند، گريست. صداي گريه آن برکه آرام، هنوز در گوش عالم پيچيده است. غدير، امامت را درک کرد، اما انسان هاي آن زمان، آن را نفهميدند يا نخواستند آن را بفهمند.
سال ها گذشت تا جامعه اسلامي، نيازمند ولايت شد. در حقيقت، اين شرايط اجتماعي بودند، که حق را به مردم نشان دادند. اين موضوع خود، مي تواند يک رويکرد مهم اجتماعي تلقي گردد که چگونه شرايط مي توانند درک انسان را تعديل يا تغيير داده و به نمايش بگذارند. اما اگر «حق» تجلي عيني - واقعي پيدا نکند و مصداق آن براي جامعه روشن نگردد، شرايط اجتماعي نيز نمي توانند، انسان گمشده در هياهوي مشکلات زندگي را رهنمون گردند.
حضرت علي عليه السلام در دوران کوتاه حکومت خود، حاکميت عملي اسلام را تجسم داد. اين دوران کوتاه به اندازه تاريخ انساني، شيوه چگونگي حکومت کردن را بيان مي کند. بنابراين، اگر اولين حرکت حاکميت اسلام، با تأسيس «مدينه النبي» و بنيان گذاري اولين حکومت اسلامي در عصر نبوي و با اختيار و هدايت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم صورت گرفت، دومين حرکت، «حکومت علوي» است که با درخواست مردم و فشار آنان تشکيل گرديد.

دوره سوم: صلح حسني براي حفظ اسلام و مسلمانان

صلح حضرت امام حسن عليه السلام با معاويه، يکي از حساس ترين مقاطع مربوط با حاکميت اسلامي در تاريخ اسلام است. اگر نمونه آغازين حکومت اسلامي کاملاً اختياري و دومين نمونه، به صورت نيمه اختياري بود، سومين حرکت مربوط به حکومت اسلامي به شدت در شرايط اجباري شکل گرفت. صلح حسني، هيچ گاه در شرايط عادي و نرمال تاريخ اسلامي شکل نگرفت. اما توانست اسلام و مسلمانان را بيمه کند و حيات هر دو را در تاريخ ادامه دهد.

دوره چهارم: مبارزه حسيني براي تحقق حکومت اسلامي

مبارزه حضرت امام حسين عليه السلام با فساد حاکم و سلطه اموي، يک مبارزه براي اصلاح يا تعديل وضع حاکم نبود، بلکه براي ساقط کردن حکومت ظالم و فاسدي بود که به ناحق، حکومت را از آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم غصب کرده بود. اين مبارزه،‌ مبارزه اي براي تحقق حاکميت الهي بر روي زمين بود. حرکت سيدالشهداء عليه السلام، يک مخالفت اساسي با حاکميت اموي بود و امام عليه السلام درصدد ساقط کردن اين حاکميت غصبي و برقراري حکومت ناب اسلامي بود.
شهادت امام حسين عليه السلام، اگرچه تحقق برقراري حکومت اسلامي واقعي را به عقب انداخت اما بزرگترين عاملي براي تمام حرکت هاي بعدي مسلمانان در طول تاريخ در تلاش براي برقراري اين حاکميت گرديد.

دوره پنجم: پذيرش ولايت عهدي رضوي زمينه سازي براي انتقال حاکميت

پذيرش ولايت عهدي توسط حضرت امام رضا عليه السلام، اگرچه در شرايط غير مطلوب و با فشار و تهديد مأمون صورت گرفت، اما نشان دهنده ضرورت بازگشت حکومت اسلامي به اولاد پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم است. اين حرکت نيز به نوعي نيمه اختياري به معناي ايجاد شرايط اجباري براي پذيرش ولايت عهدي از يک سو و پذيرشي است که به هر دليل امام معصوم عليه السلام، حداقل در انظار عموم مردم، آن را پذيرفته بود، از سوي ديگر است.
به عبارت ديگر، يک حرکت نيمه اختياري ديگر در رابطه با موضوع حکومت اسلامي شکل گرفته است که از اول نيز مشخص بود که پايان خوبي نخواهد داشت، و همان گونه نيز شد و به شهادت امام رضا عليه السلام منجر گرديد.

دوره ششم: غيبت مهدوي زمينه ساز حکومت جهاني اسلام

غيبت حضرت امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف يک اقدام اختياري نيست. يک حرکتي است که تابع دستور الهي با توجه به شرايط به وجود آمده در جهان اسلام براي زمينه سازي بعدي در جهت تحقق حکومت جهاني اسلام است. اما، اين اقدام اجباري، بيش از يک غيبت عادي، يک حرکت سازماندهي شده در تلاش براي برقراري حاکميت جهاني اسلام تلقي مي شود. اين تلقي در مورد پيروزي نهايي حق بر باطل و تشکيل حکومت عدل الهي نه تنها در عقايد حقه شيعي يک امر مسلمي است،‌ حتي در ميان ديگر مسلمانان نيز يک امر قطعي است. حتي غير مسلمانان نيز، در شرايط کنوني جهان، به دنبال عدالت گمشده بوده و تشکيل حکومت مبتني بر عدل و برابري را يک ضرورت نهايي براي جامعه انساني مي داند.
حرکت مهدوي براي غايب شدن در حقيقت، يک استراتژي اجباري بود که به جاي حضور در خطر، گذر از خطر را با شيوه اي ديگر ترسيم کرده است که در عين وجود خطر، بتواند هدايت جامعه را نيز از «وراي حجاب ها» عهده دار باشد. از اين نظر، غيبت مهدوي، خود نوعي از «حکومت پنهاني» است و به همين دليل است زماني که شرايط مهيا گردد، در حقيقت آن «حکومت» ظهور خواهد کرد. اين ظهور، تنها ظهور آن حضرت و عيان شدن وي نيست، که ظهور حکومت وي است، حکومتي که در پنهان بنيان هاي آن گذاشته شده است.
نمودار شماره [3] نشان دهنده فرايند وضعيت قدرت - حاکميت امامان معصوم عليه السلام در جامعه اسلامي، از منظر «اختياري - نيمه اختياري - اجباري» است.

فرايند وضعيت قدرت - حاکميت امامان معصوم عليهم السلام در جامعه اسلامي

نمودار شماره [3] بيانگر دو مرحله اي مشخص در تاريخ اسلامي است که اين دو مرحله از سه حالت برخودار است که عيناً در طول تاريخ تکرار مي شوند: وضعيت اختياري، وضعيت نيمه اختياري و وضعيت اجباري.
تشکيل حکومت نبوي، يک حرکت اختياري است که پس از آن حکومت علوي که نيمه اختياري است و صلح حسني که کاملاً در شرايط اجباري صورت گرفته بود، بيانگر سير تحول قدرت - حاکميت در بخشي از تاريخ اسلامي که «مرحله اول» را تشکيل مي دهد. اين تحول در «مرحله دوم» عيناً با همان وضعيت از مراحل اختياري (مبارزه امام حسين عليه السلام)، نيمه اختياري (ولايت عهدي امام رضا عليه السلام) و اجباري (غيبت امام مهدي عج الله تعالي فرجه الشريف) گذشته است.
مرحله دوم بيانگر نوعي از تجربه واقعي امامت در سايه شرايط به وجود آمده در جهان اسلام است که تداعي کننده وضعيت مرحله اول مي باشد.
در همه اين مراحل، انواعي از گفتمان هاي گوناگون از طرف امامان معصوم عليه السلام ظهور يافته اند که کاملاً بيانگر شناخت دقيق آنان از وضعيت تاريخي - اجتماعي جهان اسلام در آن زمان است.

شناخت زمينه عامل اساسي کشف گفتمان

شناخت و کشف گفتمان حاکم در هر دوره زماني که مي تواند کوتاه يا حتي بلند باشد، نيازمند کشف و شناخت زمينه هاي خلق آن گفتمان است. به عبارت ديگر، کشف ناگفته ها و حتي گفته هاي دقيق يک گفتمان به معناي تحليل آن گفتمان، نيازمند شناخت کافي از زمينه هاي خلق و پيدايش آن گفتمان است. به همين دليل، فهم زمينه و بافت عامل اساسي در تحليل گفتمان است (بشير، 1384 ش).
يکي از مهم ترين عوامل مؤثر زمينه اي در تحليل گفتمان امامان معصوم عليه السلام فهم شرايط قدرت - حاکميت اسلام در زمان حيات آنان است. قدرت، يکي از عناصر اصلي و مؤثر در تولد گفتمآنها است (Foucault, 1972). قدرت نه تنها در عرصه خلق گفتمان، بلکه در شيوه هاي طرح آن، نحوه گسترش آن، و بالاخره تأثيرگذاري آن به شدت اهميت دارد.
قدرت در حقيقت، بر دو عرصه «ظهور گفتمان» (2) و «گسترش گفتمان» (3) تأثير فراوان داشته و مي تواند در تولد، حيات و حتي مرگ گفتمان تأثير بسزايي داشته باشد. اين قدرت، در هر دو صورت آن، سخت و نرم، عاملي مهم در اين زمينه است. بديهي است که در شرايطي قدرت سخت مي تواند قدرت نرم را بهمراه داشته باشد (حکومت نبوي، حکومت علوي) و گاهي نيز قدرت نرم مي تواند تأثيرات خود را بر قدرت سخت بگذارد (صلح حسني، ولايت عهدي رضوي).
گفتمان هر امام معصوم عليه السلام در هر يک از مراحل شش گانه در فرايند قدرت - حکومت اسلام (نمودار شماره: 3) تا اندازه زيادي براساس شرايط و وضعيت آن قدرت خلق شده است. بديهي است که در مطالعات عميقتر مي توان تأثير هر يک از مراحل شش گانه مزبور بر امام معصوم قبل يا بعد از آن مرحله را به همين پايه مورد تحليل قرار داد و ابعاد آن را شناخت. بنابراين، در اين زمينه مي توان نوعي از «تکميل گفتماني» يا «تعميق گفتماني» و يا زمينه سازي براي «شيفت گفتماني» را کشف کرد که امامان قبل يا بعد از اين مراحل عهده دار آن بوده اند.
مسأله ولايت عهدي امام رضا عليه السلام، که بخشي از آن به دليل اجبار مأمون و بخشي از آن به انتخاب امام براي انتخاب شهادت يا ولايت عهدي (اعلام الهدايه، 1430 ه‍.ق / 2009 م) به وجود آمده بود، زمينه ساز دوره عسکريين عليه السلام است که اين دوره را مي توان (ادامه مبارزه منفي و آماده سازي براي غيبت) ناميد (بشير، 1391 ش / ب). اين مرحله به شدت براي زمينه سازي بعدي يعني دوره «غيبت و انتظار» تأثيرگذار است.
به عبارت ديگر، مباحثي که درباره ولايت عهدي چه از منظر حکومت عباسي (دوره مأمون) و چه از منظر امام هشتم عليه السلام در مناظرات و غيره مطرح گرديده، نوعي از زمينه سازي براي مراحل بعدي مبارزه و تثبيت ضرورت انتقال حاکميت به اهل بيت عليهم السلام و توقف غصب اجباري حکومت اسلامي توسط ديگران است.

کشف گفتمان امامان معصوم عليهم السلام

يکي از مهم ترين اقداماتي که بايد در حوزه شناخت امامان معصوم عليهم السلام صورت گيرد، کشف گفتمان آنان از طريق شناخت زمينه هاي خلق گفتمان و فهم عناصر اصلي آن است. شناخت زمينه هاي خلق گفتمان، همان گونه که گفته شد، به شدت به قدرت - حاکميت اسلام در دوره هر امام معصوم عليه السلام بستگي دارد. قدرت حاکم يا در حقيقت شرايط به وجود آمده توسط حاکميت، ترسيم کننده بخش مهمي از نقشه حرکت امامان معصوم عليهم السلام در دوران زندگي بوده است. بر پايه همين شرايط و اقتضاآت آن، گفتمان هاي گوناگوني خلق مي شوند که کاملاً بر پايه تدبير،‌ درايت، بصيرت و سياست هر امام معصوم عليه السلام با توجه به شناخت کامل وي از شرايط زمان استوار مي باشد.
چنانچه اين شرايط مربوط به قدرت - حاکميت، به خوبي شناخته شود و رابطه آن با هر امام عليه السلام تعيين گردد، مي توان بر اساس آن بسياري از گفتمآنها مربوط به آن دوره را نيز با تحليل عناصر و دال هاي اساسي آن مورد شناسايي قرار داد.
قطعاً گفتمان هاي مربوط به هر دوره شامل گفتمان هاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و ديني به عنوان مهم ترين حوزه هاي گفتماني مي باشد. چنانچه گفتمان هاي حاکم بر اين چهار حوزه، براي هر امام معصوم عليه السلام مشخص گردد مي توان با کشف عناصر و دال هاي اساسي حاکم بر هر گفتمان «نقشه گفتماني» هر دوره را نيز مشخص نمود. اين شيوه از «کشف گفتماني» مي تواند در تعيين صحت و سقم بسياري از روايات منسوب به امامان معصوم عليهم السلام تأثيرگذار باشد. در حقيقت، مشخص کردن دال هاي اساسي مربوط به گفتمان هر امام عليه السلام بر پايه زمينه هاي قدرت - حاکميت که به شدت بر خلق گفتمان هاي هر دوره تأثيرگذار است، معياري به دست خواهد داد که اين معيار مي تواند در ارزيابي روايات منسوب به آنان را با دقت بيشتر رو به رو سازد.

نگاهي مختصر به دوران امام رضا عليه السلام

حضرت امام رضا عليه السلام، امام هشتم از ائمه اثني عشر عليهم السلام مذهب اماميه و دهمين معصوم از چهارده معصوم است. نام شريف آن حضرت، ابوالحسن علي بن موسي عليه السلام ملقب به رضا (4) است. «بنا به قول اکثريت مورخين در سال 148 ق و به قول اقليتي از آنها در سال 153 ق (11 ذيحجه يا ذيقعده يا ربيع الاول) چشم به جهان گشود و در سال 203 ق از دنيا رحلت فرمود» (مجلسي، 1412 ق، ج 49، ص 2، به نقل از کافي کليني).
کنيه آن حضرت «ابوالحسن» مي باشد و چون امام موسي کاظم عليه السلام نيز مُکّني به «ابوالحسن» بوده اند، حضرت رضا عليه السلام را «ابوالحسن ثاني» گفته اند. مشهورترين لقب ايشان «رضا» بوده است و بنا بر روايتي علت اين لقب نيز آن است که: «رَضِي بِه المُخالِفون من أعدائهِ کما رَضي به الموافقون من أوليائه ولم يکن ذلک لأحدٍ من آبائه عليهمُ السلامُ فلذلکَ سُمّي من بَينهم بالرضا...» (ابن بابويه، 1363 ش، ج 1، ص 13). يعني هم دشمنان مخالف و هم دوستان موافق به (ولايت عهد او) رضايت دادند و چنين چيزي براي هيچ يک از پدران او دست نداده بود، از اين رو ميان ايشان تنها او به «رضا» ناميده شد» (جاني پور و تقويان، 1392 ش، ص 51).
گفته مي شود که نام مادر آن حضرت «ام ولد» مي باشد. اگرچه نام هاي ديگري از قبيل «الخيزران المرسيه»، «شقراء النوبيه»، «سکينه النوبيه»، و «ام البنين» براي آن نيز گفته شده است (مجلسي، 1412 ق، ج 49، ص 3).
همچنين آمده است که وي از کنيزاني است که از مولاي خود فرزندي به جهان آورده بود و زادگاه وي شمال آفريقا يا مغرب مراکش بوده است. (5)
«امام رضا عليه السلام تا سال 201 ق. در مدينه بوده و در رمضان همين سال وارد مرو شده و همان گونه که گذشت در 29 صفر سال 203 ق ق به شهادت رسيده است. (6)» (جعفريان، 1368 ش، ص 23).

ضرورت به کارگيري تحليل گفتمان

تحليل گفتمان، يک روش کيفي ساده نيست، در اين روش رابطه ميان متن و زمينه، معناهاي زبرين و زيرين و گفته ها و ناگفته ها که در بسياري از مواقع کشف آنها به شدت سخت و نيازمند دقت و ظرافت ويژه اي است، مورد مطالعه و بررسي قرار مي گيرند. اين رابطه اهميت بسزايي در کشف ناگفته ها براساس فهم گفته ها دارد. در حقيقت، مطالعه گفتمان ها به شدت به زمينه يا بافت (7)، موقعيت (8)، شرايط (9) و عوامل مؤثر (10) در خلق متن بستگي دارد. به عبارت ديگر، چرايي، چگونگي و چيستي متن در سايه فهم زمينه يا کشف رابطه آن با زمينه تبيين مي گردد. اين تبيين، نه تنها دال هاي اساسي، روابط درون متني، مفصل بندي هاي ممکن، بينامتنيت هاي درون و بيرون گفتماني را مشخص مي کند، بلکه فراتر از آن، قدرت وراي گفتمان را که تأثير زيادي در خلق گفتمان دارد را شناسايي مي کند. قدرت در اين فرايند گفتماني، عنصر اصلي تولد گفتمان است (فوکر، 1391).
تاکنون روش هاي مختلفي براي تحليل گفتمان ارائه شده اند، اما نگارنده روشي به نام «روش عملياتي تحليل گفتمان» (پدام) (11) ارائه داده است که معتقد است اين روش مي تواند به شکل فرايندي و منظم تحليل مزبور را انجام و به نتايج مشخص و با روايي کافي برساند.
روش «پدام» اگرچه روشي است که مشخصاً در تعدادي از کتاب ها، مقاله هاي علمي - پژوهشي، پايان نامه ها و طرح هاي پژوهشي مطرح و ارائه شده است، اما اين روش براي تحليل متون ديني، به ويژه احاديث و روايات معصومين عليهم السلام مراتبي را تعيين کرده است که تا اندازه اي با روش اصلي براي متون عادي غير روايي متفاوت مي باشد. به عبارت ديگر، روش «پدام» مي تواند، براي پيام رسانه ها، متون سياسي - اجتماعي و نيز متون ديني نسخه هاي متمايزي را در سايه روش اصلي تجويز کند تا به نتايج مناسب و مطلوب دست يابد.

پي‌نوشت‌ها:

1. عضو هيأت علمي دانشگاه امام صادق عليه السلام bashir@isu.ac.ir
2. Rise of Discourse
3. Expantion of Discourse
4. گفته مي شود که مأمون حضرت را «رضا» ملقب کردند اما شيخ صدوق از جمله کساني است که به استناد روايتي از «بزنطي» به نقل از حضرت امام محمدتقي عليه السلام مي نويسد: «خداوند آن مولود را به رضا مسمي گردانيد براي آن که پسنديده خدا بود و...» (قمي، 1350 ق، ص 298).
5. با توجه به اين که در برخي از لغت نامه ها آمده است که منطقه نوبه و به تبع آن زبان نوبي، در شمال آفريقا و مخصوصاً در بخش سودان و مصر (بيشتر سودان) است، بنظر مي رسد که ذکر منطقه شمال آفريقا به طور کلي صحيح مي باشد. لغت نامه دهخدا در اين زينه توضيحاتي داده است که مناسب است به لحاظ اهميت تاريخي آورده شود. نوبه: لغت نامه دهخدا (1328 ش): نوبه. [بَ] (اِخ) ولايتي از زنگبار (برهان قاطع). ولايتي از بلاد سودان از اقليم اول به جنوبي مصر بر کنار رود نيل، و آن واسطه است ميان صعيد مصر و حبشه، و در آن ديار زرافه بسيار بود که به عربي اشترگاوپلنگ را گويند و تختگاه آن ولايت را دمقله گويند و منسوب به آن ملک را نوبي خوانند (از انجمن آرا). نوبه شامل بلاد پهناوري است در جنوب مصر و مردم انجا نصاري باشند و اول بلاد ايشان پس از اسوان است و اسم شهر نوبه «دمقلة» است و آن پايتخت شاه است که بر ساحل نيل واقع است (حاشيه برهان قاطع از معجم البلدان). نوبه يا ساحل طلا، ناحيه اي است به افريقا که شامل نيمه شمالي سودان است و قريب 3 ميليون سکنه دارد (از حاشيه برهان معين). منطقه اي است در امتداد ساحل نيل، از جنوب اسوان تا دنقله در سودان، قسمتي را که در مصر، بين اسوان و وادي حلفا واقع است نوبه سفلي و قسمت ديگر را که در سودان واقع است نوبه عليا نامند. مردم آنجا به لغت خاص خود، زبان نوبي، سخن مي گويند. فراعنه مصر به خاطر تأمين راه تجارتي به سودان در اين منطقه شهرها و قلعه ها و پرستشگاههاي بسيار بنا کردند. در نيمه قرن چهارم م. مسيحيان بر آن ناحيه تسلط يافتند. از آغاز ظهور اسلام دين اسلام در نوبه رواج يافت و سرانجام با فتح دنقلة به دست مسلمانان دولت مسيحيان در اين منطقه منقرض گشت. هم اکنون نيمي از سرزمين نوبه جزو مملکت مصر و نيم ديگر جزو سودان است (الموسوعة العربيَة الميسرة، ص 1850 م).
6. حمداالله مستوفي، 1361 ش، ص 205؛ ابن طقطقي، 1350 ق، ص 301؛ ابن حجر، 1377 ق، ج 7، ص 387، از جمله کساني هستند که تصريح کرده اند امام علي بن موسي الرضا عليه السلام را به فرمان مأمون زهر دادند و مسموم کردند.
7. Context
8. Situation
9. Conditions
10. Effective factors
11. Practical Discourse Analysis Method (PDAM)

منبع مقاله :
هوشنگي، حسين؛ (1392)، ابعاد شخصيت و زندگي حضرت امام رضا (عليه السلام)، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، اول