نويسنده: گوردون چايلد
برگردان: احمد بهمنش



 

در سه هزار سال پيش از ميلاد، اکتشافاتي که در هزاره ي قبل به عمل آمده بود موجب انقلابات اقتصادي در سه منطقه کوچک سطح زمين گرديد و اين سه منطقه هر يک کانون تمدن درخشاني محسوب مي شدند. مجامعي که در نتيجه اين انقلابات بوجود آمد گرچه در پاره اي از جزئيات سازماني اختلافاتي با هم داشتند ليکن مشخصات اصلي و عمده آنها يعني تلاش و کوشش براي رفع نيازمنديهاي خود از نظر تجهيزات صنعتي و تهيه فلزات يا آلياژهاي کمياب و گرانبها، يکسان و يکنواخت بود، و اگر اصطلاح عصر مفرغ را به معناي وسيعتري استعمال کنيم مي توان گفت که همه ي آنها در اين مرحله تمدن به سر مي بردند.
در دره هاي بزرگ رسوبي نيل، دجله، فرات و سند، تلاش دسته جمعي مردم، محيطي آماده و مساعد به وجود آورد و جمعيت هائي که در اين نواحي به سر مي بردند به اين مناسبت که وسايل مناسبي براي فعاليت هاي گوناگون خود کشف کرده بودند ديگر کاملاً تسليم طبيعت و هوسهاي وي نبودند. بهره برداري اصولي از زمينهائي که بر اثر خشک کردن باتلاق ها يا عمران اراضي باير بدست آمده بود، موجب شد که محصول گندم و ساير مواد غذائي به ميزان قابل ملاحظه اي افزايش يابد و به اين ترتيب کمبود محصولات کشاورزي، قحط و غلائي پيش نمي آورد و با استفاده از راههاي آبي، توزيع غلات که در انبارها ذخيره شده بود در شهرها به آساني انجام مي گرفت. تشکيلات و وضع حکومت هم که ديگر متکي به روابط خويشاوندي نبود جنگهاي ميان خانواده ها را از بين برده، اختلافاتي داخلي را کاهش داد و به تدريج از کثرت جنگها کاست.
نتيجه ي حياتي اين پيش آمد، افزايش سريع جمعيت در دره ها بود. شهرها به صورت قابل ملاحظه اي توسعه يافته و سکنه ي بلاد کارهاي بزرگي انجام دادند. سطح زندگي بالا رفت: هيئت هاي حاکمه و بورژوازي جديد، ماکولات و مشروبات مختلفي براي خود تهيه کرده در خانه هاي راحت ساکن شدند و لباسهاي آنها به اندازه اي زيبا بود که حتي تصور آن هم براي فرماندهان و حکام گذشته امکان نداشت. در مواد غذائي مردم نيز تنوع بيشتري حاصل شد و خانه هاي سالم تر و مناسب تري در اختيار آنها قرار گرفت. ماهي دريائي که از خليج فارس به لاگاش و از درياي عربي به موهنجودارو مي رسيد يکي از اقلام عادي مصرف مردم محسوب مي شد و حال آنکه روستائيان عصر حجر هرگز از آن استفاده نمي کردند و محلات کارگري ها را پا به مراتب راحت تر و مناسب تر از کلبه هاي دوره ي نئولي تيک بود.
بر اثر وضع اقتصادي جديد، از اکتشافاتي که موجب بهبود تجهيزات انسان بود، بهره برداري کامل شد. زندگي بشر مرفه تر و انجام کارهاي مختلف، براي او آسانتر گشت. کارگران متخصص با استفاده از فلزات، وسيله تأمين معاش خويش را فراهم ساختند. با توسعه ي علوم مخصوص پيشگوئي، کسب اطلاعات از آينده، آينده اي که هميشه موجب ناراحتي خيال بشر بود، تا حدي صورت عمل به خود گرفت و اين اميد باطل، يعني پيش بيني حوادث و جلوگيري از وقوع آنها، بصورت ثابتي در فکر بشر جايگزين شد و بالاخره بالا رفتن ارزش و اهميت هنر، محيط عمل و ميزان فعاليت معماران، پيکرتراشان و نقاشان و موسيقي دانان را توسعه داد.
ليکن طرز گسترش انقلاب و موضوع کميابي فلزات، توسعه ي اقتصادي را محدود ساخت. مس و برنز بسيار گران بها بودند و نمي توانستند به صورت مواد اوليه صنعتي جاي سنگ را بگيرند. رگه هاي معدني مس، اغلب، دور از دره هاي رسوبي قرار داشتند و قلع کمياب بود. ناقص بودن لوازم کار و مسأله حمل و نقل ( به علت دوري از رودخانه ها ) که انجام آن از راه رودخانه ها، يا در طول سواحل عملي نبود چنين ايجاب مي کرد که کار زيادي براي استخراج معادن صورت گيرد و بنابراين به کار گماشتن تعداد زيادي کارگر و تأمين زندگي آنها به وسيله مازاد غلاتي که در اختيار جامعه بود، ضرورت داشت. منتهي اين مازادها، که به ميزان محدودي بود، به وسيله چند تن از اسرار و شاهزادگان، معابد و اشراف احتکار مي شد و به اين ترتيب، انبوه روستائيان که مالک چيزي نبودند وسيله خريد مصالح جديد را نداشتند و مجبور بودند، در طول هزاره ي سوم هم به لوازم دوره ي نئولي تيک اکتفا کنند. در سومر هنوز هم به جاي چيدن پشم، آن را از بدن گوسفند مي کندند. در بلاد سند، فلز کمياب بود کاردهائي که از آنجا به دست آمده، رسيلکس سياه ساخته شده بودند. به طور کلي، تنها اعضاي خانه هاي خدائي و دستگاه سلطنتي، سپاهيان و نيروي دريائي، پيشه وراني که از طرف دولت يا به وسيله معابد استخدام مي شدند، و مستأجرين املاک خدايان و تيولداران از اسلحه و لوازم فلزي استفاده مي کردند.
ارزش و مزاياي وسايل فلزي، موجب مزيد قدرت و اعتبار صاحبان اين قبيل لوازم گشت. فراعنه، پادشاهان و يا فرمانداران که واقعاً و يا بالقوه مالک اين قبيل وسايل بودند تمام اختيارات را به دست گرفتند و پيشه وران از استقلالي که در زمان بربرها داشتند، محروم شدند و مجبور بودند مواد اوليه را از حاکم يا فرعون بخواهند و هنر و محصولات هنري خود را به آنها اختصاص دهند.
طبقه بازرگانان نيز، گرفتار همين قيود ( مقداري کمتر ) بودند. رژيم مطلقه ي مصر قديم، آزادي عمل بازرگانان را محدود مي کرد؛ در بين النهرين، تجارت اشياء تجملي، که تنها منبع عايدي محسوب مي شد، منحصر به اطرافيان حکام و معابد خدايان بود. و چنانکه از مدارک باستاني بر مي آيد ظاهراً در هند تجارت رواج بيشتري داشته و ممکن بود منافع کلاني از اين راه به دست آيد و به اين ترتيب تحول اقتصاد طبيعي به اقتصاد نقدي، به کندي و به صورتي ناقص انجام مي گرفت.
پيدايش خط و کشف علوم حقيقي، مجامع بربر را به تمدن هاي واقعي سوق داد و سيستم اقتصادي جديد، در حالي که، استفاده از خط، اعداد، اوزان و مقادير و تقسيمات زمان را، در سومر، مصر و هند عملي کرد منشاء تغييرات کلي در مطالعات و تعليمات گرديد. البته خط، نتايجي را که از تجارب گذشته بشر به دست آمده است، بر ساير بلاد و همچنين به نسل هاي آينده انتقال مي دهد. منتهي جنبه انتزاعي و غيرشخصي روايات کتبي بيش از روايات و اطلاعات شفاهي است و کساني که از معلومات کتبي و نوشته ديگران استفاده مي کنند آزادي عمل و ابتکار بيشتري دارند. کارآموزي از روي سرمشق و نمونه هاي حاضر، ناچار مستلزم محدوديت و محافظه کاري است و مصنوعي که به اين ترتيب به دست کارگر ساخته مي شود بايد عين نمونه اي باشد که در اختيار او گذاشته اند. در صورتي که يک قانون و دستور کار ( معلومات کتبي ) از کلماتي تشکيل يافته و شرح مجردات و کليات است و به همين مناسبت هر کس که از روي آن به انجام کاري بپردازد آزادي بيشتري براي نشان دادن قوه ي ابتکار خويش دارد.
ليکن خطوط ميخي و هيروگليف، و همچنين رسم الخط هندي، اشکال فراوان داشتند و چندان عملي نبودند. استفاده از اين خط ها جز با مطالعات زياد انجام پذير نبود، و بسيار کم اتفاق مي افتاد که دهقان يا پيشه وري از عهده نوشتن و خواندن بر آيد و به اين ترتيب علم و دانش از امتيازات مخصوص طبقه اي بود که مانند مأمورين دولتي چيني ( مازندران ها ) به رموز و اسرار خط وقوف داشتند. در يکي از پاپيروس هاي مصري، که شرح اندرزهاي پدري به پسر خود مي باشد، آينده ي يک دبير « که ممکن است از مأمورين عالي رتبه دولتي و معاف از کارهاي دستي باشد » با زندگي آهنگري که « انگشتان تمساح دارد » مقايسه شده.
با توجه به اين مطلب، ناچار سنت ها و اطلاعات فني، نوشته نمي شد و شکافي ميان پيشه وران و مردم با سواد وجود داشت. در مقابل علوم تطبيقي که در کارگاهها به خوبي مورد استفاده بودند، علوم تبحري، رياضيات، نجوم، طب و علوم کاذب، علم کلام، طالع شناسي، پيشگوئي از روي جگر و علوم ديگري که براي پيش بيني آينده بود قرار داشت.
اطلاعات و سنت هاي کتبي هم، چون کار متخصصيني بود که تماس با کار متحقق و مصنوعات کارگاه ها نداشتند، مانند اطلاعات شفاهي محدود و محافظه کارانه بود. در عصر مفرغ علائمي که براي نوشتن به کار مي رفت و حقايقي که به وسيله آنها بيان مي شد، اهميت فوق العاده اي کسب کرد و ارزشي که دبيران به کار و هنر خود مي دادند خيلي بيش از تجارب و معلومات روزمره آنها بود. توسعه و انتشار علوم نظري، به دست طبقه بيکاري افتاد که از هر نوع تماس با معلومات تجربي محروم بود. در هزاره ي دوم، در دره ي نيل، کار دبيران رونويس کردن نسخه هاي پزشکي و مسائل حساب بود و عقيده داشتند که منشاء اين نسخه ها به هزاره ي سوم مي رسيد و از اکتشاف يک متن پزشکي سخن مي گفتند که با حروف قديمي، در زمان سلطنت اوزافائيس (1) ( از سلسله ي اول ) بر پايه ي مجسمه ي رب النوع آنوبيس نوشته شده بود. در قرن پانزدهم، شخصي به نام آهمس، مباهات مي کرد که کتاب حساب خود را از روي يکي از متون دوره ي پادشاهي آمنم هات (1850 -1880) تنظيم کرده است. در بابل و آشور هم، روحانيان به استنساخ متوني پرداختند که به زبان سومري تنظيم يافته و از مدتها پيش فراموش شده بود.
بعلاوه، تعليم در مدارس هم، مانند کارآموزي پيشه وران، تابع روشهاي تقليدي بود. لوحه ها و پاپيروس هاي رياضي، مجموعه اي از سرمشق هاي متحقق محسوب مي شدند. هيچ قانون کلي و هيچ شرحي درباره اقداماتي که دنبال هم انجام يافته بود ديده نمي شد. متون پزشکي علائم امراض را شرح مي داد و بدون آنکه حاوي کلمه اي براي روشن شدن موضوع باشد، به ذکر داروي مورد نياز مي پرداخت.
تهيه فهرست علائم، محاسبات و توزيع ماليات ها مستلزم طبقه بندي اصولي تر و قاطع تري از روايات و قواعد مذهبي بربرها بود. قوانيني که مديران معابد سومر، و معماران مصري به کار مي بردند چنان درست بود که مي توانستند به همان صورت که در قواعد رياضي و مکانيک منظور است، مقدار بذر اراضي و تعداد سنگهاي مورد نياز اهرام را تعيين نمايند. درباره ي تقويم مصري و اصلاح آن از روي ستاره ي سيريوس، ( شعراي يماني ) بايد گفت که اين اقدام، استفاده ي واقعي از قوانين کمي (2) نجومي محسوب مي شد.
تمدن عصر مفرغ، دورنما و آينده اي را که در مقابل علوم باز شده بود، محدود مي کرد. موانعي که در اين راه به نظر مي رسيد مربوط به نقص موروثي نژادهاي سومري، سامي يا حامي نبود و از محيط اجتماعي ناشي مي شد. علوم قديم را معمولاً از اين بابت که هدفي جزء سودجوئي نداشتند و هيچ نوع کنجکاوي صحيحي درباره ي منشاء اشياء به کار نمي بستند، انتقاد مي کنند. ولي نبايد فراموش کرد که هدف علم، جمع آوري معلومات و جنبه قانوني دادن به آنها است تا يک جامعه بتواند با استفاده از آنها بر دنياي خارج از خود حکومت کند و تأثير مفيدي در آثار و مظاهر طبيعت داشته باشد. بهترين برهاني که مي توان براي صحت يک قانون علمي ذکر کرد توفيق اين قانون در استفاده عملي آن مي باشد.
مجامع مصري و سومري، و شايد جمعيت هاي ساکن دره ي سند، عقيده داشتند که براي تأثير در طبيعت بايد از راه جادو و يا تشريفات مذهبي با آن تماس گرفت و دبيران و عمال دولتي نيز از همين نظر پيروي مي کردند. افکار و تصورات آنها درباره ي دنيا تابع همين فلسفه بود و براي بيان اکتشافات جديد علمي خود، تعبيرات مخصوص آن را بکار مي بردند.
بنابر يکي از اصول جادوگري، نام يک شيئي، به وضعي سحرآميز، معادل آن شيء بود. چنان که در اساطير سومري ديده مي شود هر وقت خدايان نام چيزي را ببرند آن چيز به وجود مي آيد. در صورتي که ساحري نام چيزي را مي دانست از سرنوشت و جوهر آن نيز آگاه بود و بنابراين مي توانست آن را به فرمان خويش درآورد. و به همين مناسبت فهرست لغات سومري نه تنها در حکم قاموسي مي باشند بلکه وسيله اي هم براي فعاليت هاي گوناگون در دنيا محسوب مي شدند و هر قدر اين فهرست ها کاملتر بود تأثير بيشتري در زندگي افراد داشتند.
بنا به ادعاي يکي از نويسندگان آلماني ( دوره ي نازي ها ) هدف علم در سومر اين بود که، فهرست کاملي از اين اسامی افسون آميز آماده کند و آن را به ترتيبي که با نظام واقعي عالم و همچنين با سلسله مراتب و سازمانهاي سومري مطابق باشد بکار برد. منتهي چون حکام بلاد، خود تحت تأثير سنت هاي قبيله اي قرار داشتند، به عقيده ي آنها نظام عالم در دست سرنوشتي بود که جنبه ي غير شخصي داشت و خيلي قديمتر و نيرومندتر از خدايان بود. البته اين موضوع و اين عقيده را کسي تنظيم نکرده بود و بعدها هنگامي که سارگن، پادشاه جهانگير سومر، قدرت کافي کسب کرد و توانست قوانيني مخصوص به خود وضع کند و سنت ها و احاديث گذشته را ناچيز شمارد، اين فکر را که خدائي هم هست که حاکم بر سرنوشت خود باشد، جانشين عقيده سابق يعني سرنوشت غيرشخصي کرد.
حتي اشکالي را هم که در معماري معمول بود - مانند زيگورات (3) سومري و هرم مصري - رمز و نشانه اي از نظم الهي در طبيعت مي دانستند. البته ساختمان اين بناها موجب پيشرفت هندسه شد ليکن قضاياي هندسي که اسباب و وسايل مؤثري براي بناي علائم و نشانه هاي نظام دنيا بود، در عين حال وسايل گرانبهائي هم براي شناختن اين نظام و تأثير در آن محسوب مي گشت. براي تنظيم مجموعه ي اصطلاحات علمي جديد، از فرهنگ مخصوص آداب مذهبي و جادوگري استفاده مي شد چنانکه اصطلاحي که در زبان آکادي براي « جمع کردن » به کار مي رفت، معناي « انجام يک عمل مذهبي » را نيز مي داد.
به اين ترتيب، دبيران مصري، در اين موضوع که دنيا هم جنبه ي سحرآميز و هم جنبه آلهي و لاهوتي دارد، به خصوص که اين مطالب مورد قبول جامعه اي که در آن مي زيستند نيز بود، ترديدي به خود راه نمي دادند و در فکر آن نيز بودند که اين مطلب را از راه تجربه به ثبوت برسانند. به علاوه چون خود آنها هم خدمتگزار خدايان و پادشاهان الهي محسوب مي شدند و هستي و مقام خود را مديون اين قبيل خرافات و موهومات مي دانستند به اين اکتفا کردند که عقايد گوناگوني را که ميراث بربرها بود به صورت منظمي در آورند. بنابراين فلسفه اي به وسيله ي آنها به وجود نيامد و کار آنها ابلاغ اساطير و نشر حکمت الهي بود. اوهام و خرافات مجامع بربر، به صورت عقايد و اصول ثابت مورد قبول قرار گرفت وجمعيت هاي مذهبي به دفاع از اين عقايد که به نفع امتيازات روحانيان و پادشاهان بود، پرداختند.
به همين دليل، يعني به علت اختلاط غيرقابل اجتنابي که ميان حکمت الهي و علم وجود داشت چنين به نظر مي رسد، که هدف مذهب در شرق تأمين ماديات زندگي بوده است. پرستش خداوند براي تقويت حس پرهيزکاري، پاکدامني و يا آسايش خاطر خداوند نبود بلکه اعمال مذهبي را براي خوبي محصول، باران مساعد، پيروزي در جنگ، کاميابي هاي عاشقانه، توفيق در معاملات مالي، داشتن اولاد، به دست آوردن ثروت، و تأمين سلامت، انجام مي دادند. مصري ها زندگي جاوداني را، دنباله زندگاني اين دنيا مي پنداشتند و به همين مناسبت وظيفه ي روحانيان وابسته به ملاک اموات، تقديم غذا و مشروبات و ساير هدايا به آنها بود و عقيده داشتند که اعمال ساحرانه، مخصوص موميائي کردن، راهنماي آنها در سفر به آسمان است.
مصريان، از زمان بناي اهرام، بروز حساب و پاداش اعمال عقيده داشتند. به عقيده ي آنها، افسون هاي مخصوص و انجام مراسم ديني جهت تصفيه روح، بهترين وسيله براي جلب نظر موافق داوران مي باشد و معتقد بودند که فضايل اخلاقي موجب آمرزش و بخشودگي خواهند بود. در مقبره ي بزرگان به اين نکات اشاره شده: « من هرگز چيزي را که متعلق به ديگري باشد تصاحب نکرده ام ... من هرگز نسبت به کسي شدت عمل به خرج نداده ام ». و در مقبره ي يکي از فرمانداران اين جملات جلب نظر مي کند: « من به گرسنگان نان داده ام؛ من برهنگان را لباس پوشانده ام؛ من هرگز براي تصرف اموال ديگري اقدام نکرده ام ». منتهي يک مصري، برعکس يک مسيحي مومن، هرگز از خداي خود نمي خواست که او را کمک کند، نسبت به او خوب و مهربان باشد و او را مورد عفو و اغماض قرار دهد.
هنرمند دوره ي مفرغ، درصدد توصيف زيبائي مجرد و کامل نبود و نمي خواست که مورد توجه و تحسين ديگران قرار گيرد. معمار سومري معبدي مي ساخت که سزاوار خدايان و معرف نظام دنيا باشد و در ضمن مختصات ستايشگاه هاي قديم را که به وسيله بربرها و از ني ساخته مي شد، حفظ کند. با توجه به نقشه هائي که از بناهاي قديم باقي است و با ملاحظه طرح هائي که امروز، به منظور نمايش آن ساختمان ها در زمان آباداني، تهيه مي شود مي توان دقت و تناسب اين بناها را با آسمان خراش هاي امريکائي مقايسه کرد. معمار مصري، کاخ هائي را که از ني و تخته و حصير ساخته مي شد، از سنگ که جاوداني و آسيب ناپذير بود، مي ساخت. ابتکار ستون هائي با شيار عمودي، که در واقع تقليدي از پاپيروس بود و به عنوان ستون در نخستين معابد به کار مي رفت، به وسيله او صورت گرفت. سنگ تراش مصري، پيکر اموات را از سخت ترين و با دوام ترين سنگ ها مي تراشيد و مصريان عقيده داشتند که اين مجسمه ها با اعمال ساحرانه اي که انجام مي گيرد موجب فناناپذيري صاحبان ‌آنها خواهد بود. مجسمه هاي مزبور را در معابد مخصوص که نزديک مقبره ها بنا مي شد، قرار مي دادند. حجار سومري، خداوند را به صورت بتي به شکل انسان مي ساخت و مجسمه فرمانداران بلاد و روحانيان بزرگ را در مقابل وي مي گذاشت و مجسمه هاي مزبور به شکلي که ساخته شده بودند، هميشه در مقابل چشمان خداوند و مراقبت دائم او قرار مي گرفتند. بايد يادآور شد، که از انقلاب شهري به بعد، توجه زيادي به نشان دادن انسان به صورت حقيقي خود مبذول مي گشت.
در مصر، براي آنکه متوفي به زندگي دنيائي خود ادامه دهد، بر ديوارهاي مقبره ي او، صحنه هاي مختلفي از بذرافشاني و درو، ساختن کشتي و چرخ کوزه گري و غيره، نقش مي شد. نقاش اين صحنه ها وظيفه مشکلي به عهده داشت و آن اين بود که طرحي را که در واقع داراي سه بعد بود با دو بعد مجسم سازد. پاره اي از اين طرح ها و ابتکارات در تمدن آتلانتيک نيز مورد تقليد قرار گرفت.
موسيقي دهل، ناي و آلات زهي موجب تهيج مؤمنين مي شد و در خدايان نيز تأثير داشت. سومري ها، از آلات مختلف موسيقي، مانند دهل، جغجغه، ناي، بوق، شيپور و چنگ، يک ارکستر واقعي به وجود آورده بودند و موسيقي دانهاي آن زمان ظاهراً گام هفت آهنگي (4) را که از آن تاريخ اساس موسيقي دنياي متمدن بوده است، به کار مي بردند.
مجامع شرقي، در معماري، نقاشي، حجاري و موسيقي، قواعد و احکامي داشتند البته اين قوانين نه به خاطر عشق بهتر، بلکه براي تأمين هدف هاي عملي و مذهبي آنها بود. بنابراين هنرمندان آن زمان قدرت ابتکار خود را از دست دادند و منحصراً به تقليد و پيروي از نمونه هاي موجود پرداختند. منتهي همين قوانين و قرارهاي خشک و سخت، بعدها که بر اثر انتشار افکار جديد سروساماني گرفت آنچه را که ممکن بود مورد نياز يک هنر واقعي و زنده قرار گيرد، يعني لوازم کار و قوانين، آماده ساخته بود.
مسأله ي تمرکز فوق العاده قدرت خريد، به توسعه اقتصادي بلاد، در نخستين دوره عصر مفرغ، زبان فراوان مي رسانيد. و اگر ترکيب اقتصادي به يک نوع عدم تحرک (5) و روي هم انباشتن وسايل و لوازم کار منتهي مي گشت اين وسايل (6) را ممکن بود بعدها در دوران اقتصاد شهري مورد استفاده قرار داد. در دره هاي رسوبي، قسمت عمده موادي که مورد نياز صنعت بود و همچنين محصولات تجملي که از لوازم ضرور به شمار مي رفت، از خارج وارد مي شد؛ ممالک بربر که صادر کننده اين لوازم بودند و کشورهائي که اين محصولات به صورت ترانزيت از خاک آنها مي گذشت، در مقابل اين عمل لوازمي را که در کارگاه شهرها ساخته مي شد، دريافت مي کردند. اشتاين (7) در خرابه هاي دهکده هاي بلوچستان، اشياء فلزي و سفالهائي کشف کرده است که متعلق به بلاد دره هاي سند بوده است. در مرکز آسياي صغير و در جزاير يونان، مهرهائي از دوره ي جمدت نصر ( در بين النهرين ) مربوط به سه هزار سال پيش از ميلاد به دست آمده و مطابق همين تحقيقات، محصولات سوريه به نواحي شمالي سوريه و کرت نيز صادر مي شد.
به همان نسبت که توليدات صنعتي توسعه مي يافت لازم بود که در وضع اقتصادي نيز تغييراتي داده شود. اقوام و ملت هائي که محصولاتي به جاي مواد اوليه خود دريافت مي کردند بايد قدرت و لياقت به کار بردن و استفاده از آن محصولات را داشته باشند. صدور اجناس به نقاط دور دست، با در نظر گرفتن شرايط حمل و نقل در دوره ي مفرغ، اصولاً در مورد اشياء تجملي امکان بيشتري داشت. منتهي براي آنکه اين نوع معاملات هم صورت گيرد، لازم بود که امرا و خدايان مردم بربر، علي رغم درباريان و پيروان خود، مازاد محصولي را که براي تغذيه کارگران معادن و هيزم شکنان ( يعني کساني که مواد اوليه را تهيه مي کردند ) ضرورت داشت، به خود اختصاص دهند.
مدتها پيش از وحدت مصر، ماهي گيران و روستائياني که هنوز با تمدن دوره ي مس روزگار مي گذراندند، در بندر بيبلوس، مهمترين بندري که تجارت چوبهاي لبنان در آن انجام مي گرفت، ساکن بودند. زندگي آنها از راه صيد ماهي و کشت زيتون و جو و پرورش بز و گوسفند مي گذشت. پس از انقلاب مصر، معبدي مخصوص به علت گابال (8)، خداي محلي اين ناحيه، در بيبلوس ساخته شد. طول معبد مزبور 24 و عرض آن 15 متر بود و چيزي نگذشت که معبدي بزرگتر (19×27) با تزيينات باشکوه جانشين آن گرديد.
فراعنه ي مصر هدايائي به اين ستايشگاه فرستادند که تعدادي ظروف سنگي با نام فراعنه، از جمله ي آنها بود. سفرا، مأمورين، دبيران و بازرگانان مصري که به اين معبد و دربار امير محلي رفت و آمد داشتند، گاهي در اين بندر ساکن مي شدند و در نتيجه همين برخوردها، دبيران معبد به علت جبل هم، بدون ترديد طريقه نوشتن هيروگليف مصري را آموختند. مردم بيبلوس به جاي سدر لبنان و شايد زيتون و مواد رنگي، از آثار تمدن مصري بهره مند شدند، و جامعه ي متمدن و دوستي، که استقلال خود را محفوظ نگاه داشت، به وجود آوردند.
در نواحي بين النهرين هم، همين روش معمول بود. در حدود دو هزار سال پيش از ميلاد، کوچ نشيني از بازرگانان سامي ( آشوري ) در حوالي دربار امير کانش (9)، در حوضه رود هاليس، در آسياي صغير، ايجاد شد. کار اين مردم مبادله فلزات، با محصولات بين النهرين به خصوص منسوجات بود. در نوشته هاي بازرگاني آن زمان به رفت و آمد کاروانهائي که کالاهاي مختلف را با خر حمل مي کردند و متناوباً از دشت هاي سوريه و کوههاي توروس مي گذشتند، اشاره شده. بنابر روايات قديم، کوچ نشين هاي حوضه هاليس، تا دوره ي زمامداري سارگن نيز به فعاليت خويش ادامه مي دادند.

وسيله ي ديگري که ممکن بود براي تحصيل مواد اوليه مورد استفاده قرار گيرد، به کار بردن سلاح فلزي جديد عليه ملل توليد کننده بود. مصريها که روابط دوستانه اي با مردم بيلبوس، اعراب و اهالي حبشه داشتند، به چادرنشينان سيه روزگاري که نزديک معادن مس سينائي زندگي مي کردند، حمله بردند. فراعنه مصر اردوهاي مسلحي براي استخراج معادن، به آن حدود فرستادند و بر ديوار سنگي اين معادن يادگارها و کتيبه هاي خصمانه اي از اين هيئت ها باقي است. سکنه ي مصر، آن قسمت ازنوبي را که داراي معادن طلا بود نيز به تصرف درآوردند و بوميان را واداشتند که خراجي به آنها بپردازند منتهي از جنگهائي که صورت کشورگشائي داشت تا حدود سال 1600 پيش از ميلاد خودداري کردند.

در دوره ي پادشاهان سامي بين النهرين و در زمان سومريها وضع غير از اين بود. هر يک از اين دو ملت فکر غلبه بر ديگري را در سر داشت. جلگه ي رسوبي سومر، و بلاد داخلي، هيچ يک نمي توانستند همه احتياجات خود را در داخل مملکت مرتفع سازند. در اين صورت استيلاي سياسي و نظامي يکي از امرا، نه تنها موجب جلوگيري از تحريکات داخلي بود، بلکه مواد اوليه ي کشورهاي توليد کننده را هم در اختيار امير فاتح مي گذاشت. سفر هيئت هائي که براي تهيه سنگ و چوب اعزام مي شدند ظاهراً مقدمه ايجاد يک امپرياليسم اقتصادي بود. و تصرف سيالک به وسيله ايلامي ها در نتيجه يک يورش نظامي براي نفوذ به طرف شمال انجام گرفت. ولي به طور کلي ملل کوهستاني، که مردمي دلاور بودند و سنگ و چوب و فلزات به مقدار کافي در اختيار داشتند، استقلال خود را تا روي کار آمدن سلسله آکاد، يعني حدود 2350 پيش از ميلاد حفظ کردند.
سارگن و دو پسر او، ريموش و مانيشتوزو، و همچنين نواده او، نارام سينس، دامنه فتوحات خود را از « درياي سفلي » ( خليج فارس ) تا « درياي عليا » ( مديترانه ) توسعه دادند و سارگن سيادت خود را بر بلاد رقيب بين النهرين تحميل کرده امپراطوري نظامي وسيعي به وجود آورد که نظير امپراطوري اسکندر و ناپلئون بود.
سارگن نيز، مانند اسکندر به صورت يکي از قهرمانان داستاني درآمد. هزار سال بعد از سقوط امپراطوري وي، منظومه هائي درباره ي پيروزيهاي او سروده مي شد و از اين منظومه ها قطعاتي در بايگاني اسناد تل العمارنه و همچنين در کتابخانه ي هيتي بوغاز کوي موجود است.
از داستانها و روايات شاعرانه و کتيبه هائي که به دستور سارگن و جانشينان او تنظيم شده چنين بر مي آيد که فتوحات آنها به منظور انجام مقاصد اقتصادي صورت گرفته. غنائم گرانبهائي که به چنگ پادشاهان آکاد افتاد براي تزيين معابد پايتخت و بلاد ديگر بين النهرين که اطاعت آنها را پذيرفته بودند به کار رفت. البته سربازان فاتح نيز سهم خود را دريافت مي کردند و ازدياد موجودي خزائن جنگي، قدرت خريد دولت را که موجب تشويق توليد کنندگان بود، بالا برد و در همين موقع، افزايش تعداد اسيران جنگي، بر عده ي کارگران افزود. بازرگانان آنچه را که از راه غارت به دست آورده بودند به فروش رساندند و منافع سرشاري نصيب آنان شد. طبقه ي متوسط که از بازرگانان و سربازان فاتح تشکيل مي شد ديگر وابستگي به خانه هاي خدائي نداشتند و حداکثر استفاده را از امپرياليسم مي بردند و کار معاملات و اقتصاد نقدي چنان رواج يافته بود که از خود زمين در مبادلات بازرگاني استفاده مي شد.
با تمام اين احوال معاملات فلزات همچنان در انحصار دولت بود. نارام سين خود را، خداي امپراطوري اعلام کرد و ديگر عنوان، کشاورز مستأجر، يا پادشاه، بر خود نمي گذاشت و خود را « نارام سين الهي، قادر متعال، خداي آگاده » مي خواند. همه ي کساني که بعدها، سياست امپرياليستي او را مورد تقليد قرار دادند، يعني پادشاهان اور، بابل، هاتي و امپراطوران رم از روش او پيروي کردند منتهي با تمام اين توانائي، يک قرن بعد، امپراطوري آکاد دستخوش زوال گرديد.
دوام و پايداري نتايجي که از اين اقدامات حاصل شد به مراتب بيش از نتايجي بود که از استخراج اجباري مواد اوليه براي صنايع بين النهرين به دست مي آمد. در نينوا، که يکي از شهرهاي معمولي شهرستانها بود، ريموش، پسر سارگن معبد عظيمي ايجاد و به ربة النوع ايشتار نياز کرد. نارام سين، در مغرب اين شهر، يعني در تل براک (10) کنار خابور، کاخ باشکوهي ساخت و چنانکه در سومر نيز ديديم، اين ساختمانهاي عظيم، نشانه اي از رواج سيستم اقتصادي جديدي محسوب مي شدند. از اين بناها، اسناد نوشته اي به دست آمده و چنانکه از مطالعه ي آنها بر مي آيد، هنگامي که شهرهاي جديد، استقلال خود را باز يافتند، فعاليت طبقه ي عالم و با سواد، بعد از تجزيه امپراطوري نيز، ادامه داشت.
در نقاطي هم که تسلط و غلبه نتوانسته بود روش زندگي شهري را تحميل نمايد مقاومت در مقابل تجاوز ثابت کرد که اقتصاد جديد، لااقل تا حدي مورد قبول قرار گرفته است. در واقع قواي آکاد و مصر، فتوحات خود را مديون سلاح مسي خويش بودند؛ براي مقاومت در برابر آنها، استخراج مواد اوليه ضرورت داشت و لازم بود که آهنگران طرز استفاده از اين مواد را بياموزند و سازماني براي تجارت و همچنين تهيه ذخاير لازم بوجود آيد. به اين ترتيب مقاومت با امپرياليسم ايجاب مي کرد که اقتصاد عصر مفرغ عملي گردد و سيستم « رفع احتياجات در داخل (11) » که در دوره ي نئولي تيک معمول بود، متروک گردد.
امپرياليسم اقتصادي هم، مانند تجارتهائي که از راه صلح و مسالمت انجام مي گرفت موجب انتشار تمدن بود. به تدريج بلاد جديدي به وجود آمد و مراکز تمدن تازه اي ظهور کرد. هر يک از روستاهاي عصر مفرغ صورت شهري را به خود مي گرفت که نفوذ خود را بر اراضي و کشورهائي کم و بيش وسيع توسعه مي داد.
اين بلاد، با بلاد قديم تفاوتهائي داشتند. اصول زندگي شهري بدون آنکه تمدنهاي دوره ي نئولي تيک را از ميان بردارد، با آنها در آميخت. البته لازم بود که اين اصول و شرايط با محيط هاي مختلفي، که شايد با دره هاي رسوبي شباهتي نداشتند ولي داراي امکانات جديدي براي صنعت و توسعه ي سازمانها بودند، تطبيق گردد. چنانکه دريا، در اين موقع تغييراتي در شرايط زندگي مردم اطراف مديترانه و خليج فارس به وجود مي آورد.
تجارت با مصر، چنانکه ديديم، بيبلوس را در سواحل سوريه به صورت شهري درآورد. در قبرس، گورستانهائي که داراي مقابر مشترک بود، دليل وجود اجتماعاتي است که شباهت زيادي با شهرها داشت. ثروت استثنائي جزيره ي مس - جزيره قبرس - احتياجات جمعيتي را که دائم رو به افزايش بود، مرتفع مي ساخت. با مشاهده ي لوازم مسي فراواني که در مقبره ها به دست آمده معلوم مي شود که کارگران معدن و آهنگران متخصص، به کار استخراج فلزات در اين جزيره مشغول بوده اند. ولي با تمام اين احوال فعاليت هاي صنعتي ديگر، به خصوص سفال سازي، هنوز ميزان توليد را به پايه ي صنعتي نرسانده بودند. صدور مس به صورت شمش يا کلوخه معدني انجام مي گرفت و در داخل جزيره چيزي با آن ساخته نمي شد.
در حدود سه هزار سال پيش از ميلاد، عده اي از مهاجران دلتاي نيل و سوريه، به کشاورزان و ماهيگيران جزيره کرت، در دوره ي نئولي تيک پيوستند.
با اين مهاجران، اصول فني و هنري مصر و آسيا به جزيره کرت راه يافت. کشت مو و زيتون، و استفاده از منابع طبيعي اين جزيره، مانند چوب، مس و صدف هاي رنگي (12)، اقلام صادراتي کرت را تشکيل مي داد. موقع جغرافيائي اين جزيره، چوبهاي فراوان آن که در ساختن کشتي ها مورد استفاده بود و بادها و جريانهاي مساعد موجب اهميت کرت در حمل و نقل هاي دريائي شد.
در هر نقطه اي که يک بندر طبيعي وجود داشت و حتي در جزاير بسيار کوچکي که فاقد زمينهاي حاصلخيز بود، اجتماعات کوچکي به وجود آمد. آهنگر، نجار، زرگر و جواهر ساز از اضافه درآمدها زندگي مي کردند. پيشه وران، بازرگانان و ناخدايان کشتي ها سرمايه کافي براي خريد مهرهائي که تصوير لوازم کار يا شکل کشتي ها ( کشتي هائي که قسمت جلو آنها برآمدگي بسيار داشت ) بر آنها نقش مي شد، داشتند. گورستانهاي وسيعي که بناي آنها مستلزم فعاليت قابل ملاحظه اي بود، و اسکلت هاي متعدد و ثروت زيادي در آنها قرار داشت، ظاهراً مقبره ي خانوارها ( کلان ) بوده. تبرهاي سنگي و کاردهائي که از عقيق سياه ( اوبسيدين ) تهيه مي شد، با وجود رواج اسلحه و ابزار فلزي، هنوز مورد استفاده بود. منتهي روش « رفع احتياجات در داخل » متروک شده بود و طلا و نقره و عقيق سياه و سرب و مرمر از خارج وارد مي شد و ظروف سنگي و مهره هاي لعابي از مصر به اين جزيره مي رسيد.
مجمع الجزاير سيکلاد که از جزاير پراکنده اي در شمال کرت تشکيل يافته و به شکل کمربندي در ميان درياي اژه قرار گرفته است مورد توجه کشاورزان نبود اما منابع طبيعي آن از قبيل مس، سنباده، عقيق معدني و مرمر آن اهميت بسيار داشت و با محصولات غذائي مبادله مي شد. به همين مناسبت در هزاره ي سوم جمعيت انبوهي در اين جزاير زندگي مي کرد و به استخراج عقيق و ساخت لوازم فلزي، و تراش ظروف مرمري که در مصر و کرت و يونان بري و همچنين در سواحل داردانل به فروش مي رفت، مشغول بود. از مقبره هاي سيکلاد مقداري اسلحه فلزي به دست آمده و از اين موضوع مي توان دريافت که مردم اين جزاير گذشته از بازرگاني، به راهزني نيز مي پرداخته و از اين راه نيز عوايدي به دست مي آوردند.
در فلات آسياي صغير تل هاي کوچکي وجود داشته که بسيار کوچک بوده و شباهت زيادي با روستاها داشته اند و نمي توان آنها را با شهرها مقايسه کرد. بدون ترديد آهنگران دوره گرد، ابزار کار و سلاح مسي در اختيار مردم اين تل ها مي گذاشتند. منتهي سکنه ي نقاط مزبور نيازمنديهاي خود را خود مرتفع مي ساختند و هنوز هم کشت زمين را با وسايل دوره ي نئولي تيک انجام مي دادند. در ساحل غربي، برعکس، بازرگاني و راهزني، مايه توانگري و سرمايه داري فرماندهان نظامي بود. شهر تروا، که در منظومه هاي همري به آن اشاره مي شود، در آغاز دژ مستحکمي بود که فقط شصت آر مساحت داشت و عمارت سر کرده در بالاي آن بود. اين شهر به تدريج اهميت يافت و مساحت ترواي دوم به هشتاد آر رسيد. ثروت و سرمايه اي که از راه غارت يا منافع بازرگاني فراهم آمده بود موجب شد که جمعي از زرگران که در آسياي صغير کارآموزي کرده بودند به دربار پادشاهان روي آورند. سفالگران حرفه اي کار خود را با چرخ انجام مي دادند و مواد اوليه از قبيل مس، قلع، طلا، نقره، سرب و عقيق معدني از راه تجارت يا غارت تهيه مي شد.
خزانه شخصي سر کردگان از همين ثروت ها انباشته بود و براي اداره ي آنها احتياجي به خط و يا مهر احساس نمي شد. اين ثروت ها براي معاش جمعيت صنعتي مهمي به کار نمي رفت. رعايا و اطرافيان سر کرده، هميشه از تبر و کج بيل سنگي، کلنگ و تيشه اي که از شاخ گوزن تهيه مي شد، داس و تيغه هائي از سنگ عقيق استفاده مي کردند. جمعيت اين قبيل مراکز، که دائم افزايش مي يافت از کمي وسايل زندگي به زحمت افتاده و ناچار بود زمين هاي تازه اي را به اختيار درآورد. در مشرق، راهي براي تأمين اين منظور به نظر نمي رسيد و فقط کوهستانهاي بي حاصل و فلاتي که در آن موقع جمعيت زيادي در آن به سر مي برد، در مقابل آنها قرار داشت. بنابراين لازم بود که به طرف مغرب متوجه شده در آن طرف دريا کوچ نشين هائي ايجاد کنند. به همين مناسبت روستائيان نئولي تيک دره ها و جلگه هاي ساحلي مقدونيه و يونان متوجه شدند که عده اي از مردم آسيا و سکنه ي جزاير، که با لوازم کار و سلاح فلزي آشنا بودند و پرورش مو و درختان ميوه دار را مي شناختند به سرزمين آنها قدم گذاشتند. نخستين کوچ نشين هاي هلاد که در نتيجه اين مهاجرت ها بوجود آمد داراي مختصاتي از تمدن شهري، يعني آشنائي با کشت انگور و زيتون، صنايع فلزي، تجارت فلزات و محصولات تجملي و شايد راهزني، بودند. با تمام اين احوال چنين به نظر مي رسد که مساله تمرکز سرمايه در بين آنها معمول نبوده است.
به اين ترتيب، در کناره هاي شرقي مديترانه، تمدنهاي مختلط دريائي بوجود آمد. در اين تمدن ها اقتصاد دوره ي نئولي تيک با اصل تخصص و تجارت که مخصوص بلاد متمدن بود درآميخت.
مجامع مزبور، منشاء جديدي براي انتشار تمدن به جانب شمال و مغرب بودند. مصنوعات آنها تا مالت و سيسيل رسيد. از اين مصنوعات، در مقبره هاي مشترک سيسيل که پنجاه تا دويست اسکلت در هر يک آنها باقي است ديده مي شود و مي توان گفت که لوازم زينتي و طلسم به سيسيل وارد مي شده و گذشته از اين مردم سيسيل نفوذ روحي و معنوي بازرگانان خارجي را نيز پذيرفته بودند چون مقبره ها و آداب و تشريفاتي که آنها در مرگ افراد انجام مي دادند کاملاً شبيه مراسمي است که در کرت، قبرس و سوريه معمول بود.
مردم متمدن آن زمان به فکر آن بودند که بربرها را به سوي خود جلب کرده و سپس آنها را به خدمت خويش بگمارند. در روزگار ما، اسلحه، و اشياء تجملي ارزان قيمت و الکل بهترين وسيله ي تأمين منظور مي باشد ( يا بوده است ). در عهد قديم، شايد، مسائل معنوي، به خصوص اميد به زندگي جاويد، مؤثرترين وسايل محسوب مي شده.
بهرحال، وسايلي نظير آنچه ذکر شد، بوميان ساردني، جنوب غربي اسپانيا و جنوب پرتغال را بر آن داشت تا در استخراج و ذوب کلوخه هاي معدني اراضي خود، از قبيل نقره، مس و سرب اقدام کنند.
در نواحي دورتر، در طول سواحل اقيانوس اطلس، يعني در مغرب پرتغال، فرانسه و جزاير بريتانيا، مقبره هائي که با سنگ هاي بزرگ ساخته شده ( در بريتانياي کبير، اين مقبره ها همان Tumuli هاي دراز و Cairns هائي است که داراي چندين اطاق مي باشند ) جلب نظر مي کند. پاره اي از مورخين چنين عقيده دارند که بناي اين مقبره ها کوشش غير ماهرانه اي براي تقليد از معماري مقبره هاي اسپانيائي، سيسيلي و جزيره کرت بوده و سازندگان اين مقابر هم از همان معتقدات مردم نواحي مذکور پيروي مي کرده اند. به هر صورت و دليل اين اقدام هر چه باشد، سازندگان اين مقبره ها، که مقبره هاي مگالي تيک نام گرفته اند، ساختمانهائي مافوق قدرت و امکانات خود بوجود آورده و مازاد عوايد خود را صرف تهيه لوازم فلزي، يا محصولاتي که در شرق ساخته مي شد نکرده اند و بنابراين نمونه اي از روش زندگي دوران نئولي تيک، يعني « رفع احتياجات در داخل » را محفوظ نگاه داشته اند.
در مرکز و شمال غربي اروپا، مبارزه براي تحصيل زمين، ملت ها را به تهيه سلاح مؤثري واداشت و هيئت حاکمه اي به وجود آورد که باستثمار روستائيان پرداخت. تيول داران و ارباب ملک، سرمايه اي را که براي بهبود تجهيزات نظامي خود به مصرف مي رساندند، از اين راه جبران مي کردند. معلومات و اطلاعات فني، از سوريه و بريتانياي کبير و احتمالاً از اسپانيا به ساير نقاط نفوذ مي کرد و مس و قلع مورد نياز از هنگري، بهم، ايرلند و کرنواي تهيه مي شد و اندکي بعد از دو هزارمين سال قبل از ميلاد، عصر مفرغ در اروپاي مرکزي و بريتانياي کبير آغاز گشته چند قرن بعد به دانمارک، آلمان شمالي و جنوبي و سوئد سرايت کرد.
تجارت منظم فلز، موجب ارتباط همه کشورهاي اروپاي مرکزي، از ايتالياي عليا تا کوههاي هارتز و ازويستول تا رن گرديد و اين مجموعه ي وسيع اقتصادي با مراکز اقتصادي جزاير بريتانيا مربوط شد و سپس به دانمارک، که محل مبادله ي فلز با کهربا بود توسعه يافت. اين مبادلات به وسيله کارگران سيار که اشياء فلزي را مي ساختند و يا کارگراني که آخرين دخل و تصرف را در اشياء مزبور به عمل مي آوردند، انجام مي گرفت. منتهي بايد دانست که مواد اوليه خيلي کمياب بود و شايد منحصراً براي ساختن سلاح و لوازم تزييني بکار مي رفت. براي کار در مزارع و قطع درختان، روستائيان هميشه از تبرهاي سنگي و داسهاي سيلکسي عصر حجر استفاده مي کردند و براي استفاده از زمينهاي جنگلي و بکار بردن کج بيل و گاو آهن منتظر پيدايش آهن بودند.
قسمت مهمي از سکنه ي روستاها، زائد به نظر مي آمد و چون تهيه سلاح مسي براي آنها اشکال داشت نمي توانستند زمينهاي تازه اي به اختيار درآورند. به اين ترتيب مشکل افزايش جمعيت هنوز حل نشده بود. از طرف ديگر، لااقل در دانمارک و جنوب انگليس، سلاح مفرغ موجب مزيد قدرت طبقات حاکمه، که تنها مالک اين سلاح بودند، گرديد و با مطالعه مقبره ها مي توان دريافت که در آن ايام « جامعه اي از اشراف وجود داشته است که در نتيجه ي تجارت اشياء لوکس و استفاده از دسترنج طبقات پائين، در رفاه کامل به سر مي برده اند ».
در سايه سلاح جديد مفرغي، سرکردگان مي توانستند رعاياي خود را به اطاعت خويش واداشته و گذشته از اين به تصرف زمينهاي تازه اي اقدام کنند. زمين هاي جديد براي توسعه ي اقتصاد روستائي آنها که هنوز از مرحله ي نئولي تيک بود ضرورت کامل داشت. اسلحه جديد گاهي هم براي از بين بردن تمدنهائي که خود به وجود آورنده ي آنها بودند به کار مي رفت. منتهي اين سرکردگان و قلمرو آنها هميشه در معرض تهديد اقوامي که قدرت تأمين معاش سکنه روز افزون خود را نداشتند و بر دولتمندي و رفاه متمدنين مجاور خود حسرت مي بردند، قرار داشت.
قبايل بربر که از اروپا به حرکت درآمده بودند، و نوع سلاح و تجهيزات آنها را باستان شناسان مطالعه کرده اند، هنوز به مرزهاي دنياي کوچک و متمدن آن روز نرسيده بودند ولي ممکن است حوادثي که در اروپا رخ داده و در آسيا نيز بي تأثير نبوده و امپراطوري متزلزل سارگن که به دست بربرهاي گوتي از بين رفت شايد نتيجه همين حوادث محسوب مي شده.

پي‌نوشت‌ها:

1- Ousaphaïs
2- Lois Quantitatives
3- Ziggurat
4- La Gamme Heptatonique
5- Fossilisation
6- Fossiles
7- Stein
8- Ba"alat Gebal
9- Kanes
10- Tell Brak
11- Autarcie
12- Murex

منبع مقاله :
چایلد، گوردون؛ (1385)، سیر تاریخ، ترجمه ی احمد بهمنش، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم