نظريه ي سرشتي شلدون
شرح حال:
ويليام شلدون (1) در سال 1899 در امريكا به دنيا آمد و سالهاي اول زندگي را با پدرش، كه عالم طبيعي بود و به تغذيه و پرورش حيوانات مي پرداخت، در روستا به سر برد. اين سابقه در ذهن او در نظريه اش درباره ي تأثير عوامل زيستي و ارثي در رفتار آدميان آثاري نمايان باقي گذاشت. پس از پايان تحصيلات مقدماتي و نيل به درجات ليسانس و فوق ليسانس سرانجام دكتري خود را در روان شناسي در سال 1928 از دانشگاه شيكاگو و درجه دكتري خود را در پزشكي در سال 1933 از همان دانشگاه به دست آورد. دو سال هم براي مطالعه در روان پزشكي به خارج از آمريكا رفت و بيشتر اين مدت را در زوريخ ( سويس ) با كارل يونگ گذراند؛ ضمناً با فرويد و كرچمر (2) نيز تماس و آشنائي پيدا كرد. در بازگشت به امريكا، در 1936، نخست در دانشگاه شيكاگو و بعد در دانشگاه هاروارد به تدريس و تحقيق پرداخت. در دانشگاه هاروارد با استيونس (3) متخصص روان شناسي تجربي همكاري پيدا كرد. در سال 1947 به دعوت دانشكده ي پزشكي دانشگاه كلمبيا به آنجا رفت و به كار مشغول گرديد و مانند سلف خود، جرج درپور (4) كه از پيشوايان پزشكي سرشتي (5) است، به مطالعه ي ارتباط ميان بيماريهاي بدني با چگونگي ساختمان بدن پرداخت. شلدون در موضوعهاي مختلف كتابها و مقاله هاي متعدد نوشته است. ولي مهمترين كتابهايش كه مربوط به شخصيت هستند عبارتند از كتاب « متغيرهاي بدن انسان » و كتاب « متغيرهاي روان انسان » و همچنين « اطلس مردان » و « اطلس زنان » و « اطلس كودكان ».از دانشمنداني كه نوشته هايشان در نظريات ابتكاري شلدون بي تأثير نبوده اند، مي توان كرچمر، ويولا، يونگ، ويليم جيمس و همچنين استيونس ( كه در قسمتي از تحقيقات با او همكاري داشته است ) را نام برد.
مراحل سه گانه ي تحقيق براي شناخت شخصيت:
شلدون هر چند كه ميان بدن و روان قائل به رابطه ي علت و معلولي نيست ارتباط قطعي ميان چگونگي ساختمان بدن و رفتار آدمي را غير قابل ترديد مي داند. به عبارت ديگر، به عوامل زيستي و ارثي در تشكيل تحول شخصيت اهميت فراوان مي دهد، و براي شناخت رفتار آدمي آگاهي از آن عوامل را ضروري مي داند. بر پايه ي اين اصل و عقيده شلدون براي به دست آوردن معياري كه به وسيله ي آن شناخت رفتار و شخصيت افراد آدميان ميسر گردد تحقيقات خود را در اين سه مرحله انجام مي دهد: مرحله ي مردم شناسي، مرحله ي روان شناسي و مرحله ي آماري. پس و پيش دو مرحله ي اول مهم نيست، يعني در نتيجه ي تحقيقات تأثيري ندارد.نظريه ي شلدون درباره ي شخصيت برخلاف بسياري از نظريه هاي ديگر، كه داراي نقطه هاي مبهم و قابل تعبير و تفسير هستند، بسيار ساده و روشن است. او عده اي از متغيرهاي ( عوامل ) بدني و رواني را توصيف مي كند و روابط آنها را معلوم مي دارد و آنها را براي معرفي رفتار آدمي در درجه ي اول اهميت قرار مي دهد.
مرحله دوم شناسي:
شلدون عمليات و تحقيقاتي را كه در مردم شناسي انجام داده است در « اطلس مردان » به تفصيل بيان كرده است. اجمال آن تحقيقات اين است. او از چهار هزار دانشجوي دانشگاه در شرايط معين و يكسان عكس گرفت؛ عكس ها از دانشجويان برهنه، در محل معين يا در محلهاي كاملاً مشابه، از نيمرخ چپ، از نيمرخ راست، از جلو و از عقب گرفته شدند. شلدون و همكارانش اين عكسها را به دقت مورد بررسي قرار دادند و به اعتبار مشابهت هائي كه در آنها مي يافتند به طبقه بندي آنها پرداختند. نتيجه ي اين كار دقيق اين شد كه ويژگيهاي مشتركي را كه در آنها كشف گرديد سه دسته كردند و روي آنها اين عناوين را گذاشتند: اندومورفي (6). مزومورفي (7) و اكتومورفي (8). افراد هر يك از اين سه دسته با سه تيپ از نظر بدني ويژگيهائي دارند كه برجسته و نمايانند، در صورتي كه ويژگيهاي دو دسته ي ديگر در آنها تحت الشعاع قرار گرفته نمايشي ندارند.شلدون براي مزيد اطمينان با كمك همكارانش به اندازه گيري قسمتهاي مختلف بدن همان چهار هزار دانشجو اقدام نمود و از ميان همه ي اندازه ها سرانجام هفده اندازه را نگاه داشت و مأخذ قرار داد و متوجه شد كه اندازه ها با آنچه عكس ها نشان مي دادند كمال مطابقت را دارند، طوري كه آنها پس تعيين تيپ بدني هر كس فقط از روي مطالعه ي عكسهائي كه از او گرفته مي شد كافي به شمار مي آمد. اينك توصيف مختصر هر يك از اين سه تيپ.
1- اندومورفي:
كسي كه زير اين عنوان قرار گرفته است داراي بدني نرم و اندامي مدور است. رشدش افقي، يعني از پهنا است؛ استخوانها و عضلاتش نمو كافي نكرده اند و استحكامي ندارند؛ اندازه ي سطح بدنش نسبت به حجم آن كم است؛ دستگاه گوارش او برجستگي خاص دارد، و وجه تسميه اين تيپ به همين مناسبت است. (9)2- مزومورفي:
رشد استخوانها و عضلات در افراد اين دسته چشمگير است. اين افراد بطور كلي سخت پيكرند، ضربه ها و جراحت ها را به آساني تحمل مي كنند. ورزشكاران، ماجراجويان، سربازان حرفه اي، در زمره ي افراد اين تيپ به شمار مي روند. (10)3- اكتومورفي:
افراد اين گروه بلند و باريك هستند، يعني رشد آنها عمودي است، سينه اي صاف دارند؛ دنده هايشان از زير پوست نمايان و عضلاتشان ضعيف است. در اين افراد اندازه ي سطح بدن نسبت به حجم بدن زيادتر از آن دو تيپ ديگر است. همچنين است بزرگي مغز و رشد سلسله ي اعصاب مركزي نست به حجم بدن، كه در افراد اين تيپ خيلي بيشتر از دو تيپ ديگر است، و بهمين جهت افراد اين تيپ بيش از افراد دو تيپ ديگر در معرض تحريكات خارجي قرار دارند زودتر از آنها برانگيخته مي شوند.بطور كلي افراد اين تيپ از نظر بدني ظريف و ضعيف هستند و براي كارهاي بدني و مسابقه هاي ورزشي آمادگي ندارند. (11)
شلدون در ضمن اين تحقيقات به هر يك از افراد مورد آزمايش از حيث واجد بودن ويژگيهاي هر تيپ نمره اي از 1 تا 7 مي داد. نمره ي 1 به ضعيفترين و نمره ي 7 به قويترين ويژگي هر تيپ تعلق داشت. بنابر اين كسي كه نمره ي 117 مي گرفت معلوم بود كه از حيث اندومورفي و مزومورفي بسيار ضعيف و از حيث اكتومورفي بسيار قوي است. نمره ي 632 نشان مي داد كه صاحب آن از نظر اندومورفي قوي و از نظر مزومورفي متوسط و از نظر اكتومورفي ضعيف است. و بر همين قياس. نمره ها را ممكن است با دقت بيشتري هم منظور داشت. و بجاي 1، روان شناسي، شخصيت، ويليام شلدون، اندومورفي
3- اكتومورفي:
افراد اين گروه بلند و باريك هستند، يعني رشد آنها عمودي است، سينه اي صاف دارند؛ دنده هايشان از زير پوست نمايان و عضلاتشان ضعيف است. در اين افراد اندازه ي سطح بدن نسبت به حجم بدن زيادتر از آن دو تيپ ديگر است. همچنين است بزرگي مغز و رشد سلسله ي اعصاب مركزي نست به حجم بدن، كه در افراد اين تيپ خيلي بيشتر از دو تيپ ديگر است، و بهمين جهت افراد اين تيپ بيش از افراد دو تيپ ديگر در معرض تحريكات خارجي قرار دارند زودتر از آنها برانگيخته مي شوند.بطور كلي افراد اين تيپ از نظر بدني ظريف و ضعيف هستند و براي كارهاي بدني و مسابقه هاي ورزشي آمادگي ندارند. (11)
شلدون در ضمن اين تحقيقات به هر يك از افراد مورد آزمايش از حيث واجد بودن ويژگيهاي هر تيپ نمره اي از 1 تا 7 مي داد. نمره ي 1 به ضعيفترين و نمره ي 7 به قويترين ويژگي هر تيپ تعلق داشت. بنابر اين كسي كه نمره ي 117 مي گرفت معلوم بود كه از حيث اندومورفي و مزومورفي بسيار ضعيف و از حيث اكتومورفي بسيار قوي است. نمره ي 632 نشان مي داد كه صاحب آن از نظر اندومورفي قوي و از نظر مزومورفي متوسط و از نظر اكتومورفي ضعيف است. و بر همين قياس. نمره ها را ممكن است با دقت بيشتري هم منظور داشت. و بجاي 1،
الف- تيپ هاي سه گانه به وجهي كه توصيف شدند و با فرق كلي كه ميان آنها گذاشته شد، تيپ هاي خالص هستند و در واقع در هيچيك از اين سه دسته فردي كه آن تيپ خالص را داشته باشد، يعني منحصراً اندومورف يا مزومورف يا اكتومورف باشد، وجود ندارد. هر كسي از صفات هر سه تيپ چيزي دارد منتها ويژگيهاي يكي از سه تيپ ممكن است در او نمايانتر باشند. نمره گذاري كه در بالا به آن اشاره شد براي رعايت همين منظور بوده است.
ب- كسي كه از نظر ظاهر بدن به يكي از سه تيپ نزديكتر است در صورتي مي تواند عنوان آن تيپ را بگيرد كه ارگانيسم او دچار بيماريها و جراحت هاي شديد نگرديده، يا شرايط تغذيه ي او مختل نشده باشد. به عبارت ديگر، زندگي او در گذشته به صورت طبيعي و عادي جريان داشته است و بعد هم احتمالاً جريان خواهد داشت. حاصل اينكه نبايد آثار عوامل محيط را ناديده گرفت. از اين رو برداشتن عكسهاي پي در پي و كسب اطلاع از سابقه و تاريخ زندگي هر فردي نيز براي تعيين تيپ او لازم خواهد بود.
ج- تحقيقات مردم شناسي كه توسط شلدون صورت گرفته و نتايجي كه به دست آمده اند مربوط به افراد ذكور، يعني به مردها هستند. ( عكس برداري از گروهي زنان برهنه البته براي او ميسر نبوده است ). با اين وصف شلدون درباره ي مردم شناسي زنان تحقيقاتي انجام داده است و از نتايجي كه تاكنون به دست آمده مي توان گفت كه تركيب اندومورفي و اكتومورفي در زنان بيش از مردان ديده مي شود، در صورتي كه تركيب مزومورفي و اندومورفي بيشتر در مردها روي مي دهد. و نيز، گذشته از موارد استثنائي، تيپ هاي سه گانه مربوط به مردان قابل اطلاق به زنان نيز مي باشند.
د- براي اينكه بتوان تا اندازه اي به دقت تيپ كسي را تعيين نمود بايد با در دست داشتن عكسهاي او به اطلس هاي شلدون- « اطلس مردها »، « اطلس زنها » رجوع كرد.
صفات فرعي:
افرادي كه به هر يك از سه تيپ ياد شده تعلق مي گيرند از هر حيث همانند يكديگر نيستند، بلكه گذشته از ويژگيهاي اصلي مشتركي كه دارند و سبب شده كه در يك تيپ جاي گيرند، ميان آنها اختلافاتي هم وجود دارد. اين اختلافات را مي توان صفات فرعي ناميد (12).از مهمترين صفات فرعي يكي متشابه يا يكسان نبودن ويژگيهاي اصلي در قسمتهاي مختلف بدن است، مانند شكم و سينه ي اندومورف و پاهاي مزومورف، و سراندومورف و گردن اكتومورف و همچنين ... اين خصوصيت را شلدون به اقتباس از كرچمر داس پلازيا (14) خوانده است.
از صفات فرعي ديگر، تغيير ظاهري تيپ شخص است با گذشت زمان (14) مثلاً كسي كه در نوجواني تيپ مزومورف دارد ممكن است در بزرگسالي تيپ اندومورف پيدا كند. به اعتقاد شلدون چنين شخصي از ابتدا تيپ اندومورف داشته ولي براي ظهور آن گذشت زمان لازم بوده است. از اين رو اظهار نظر قطعي درباره ي تيپ هر كسي ( از نظر ظاهر بدن ) پيش از آن كه آن كس به سي سال رسيده باشد، دشوار خواهد بود.
يكي ديگر از صفات فرعي آن است كه افراد هم تيپ همگي از نظر تناسب اندام و زيبائي يكسان نيستند. (15) در هر تيپ افرادي زيباتر از افراد ديگر به شمار مي آيند. ولي اين امر قاعده ي كلي ندارد. زيرا زشتي و زيبائي امور نسبي هستند و برحسب زمان و مكان و ديد اشخاص مختلف، فرق مي كنند. از صفات فرعي ديگر بعضي خصوصيات يا ويژگيهاي بدن يك جنس است كه در جنس ديگر ديده مي شود. (16) مثلاً در مرد نرمي بدن، فراخي سينه و بزرگي پستان و پهني و كفل و ظرافت و جنات چهره و مژه هاي بلند ... و همچنين در زن بعضي از ويژگيهاي بدني مرد ممكن است به ظهور پيوندد.
مرحله روان شناسي:
مرحله ي ديگر كار شلدون برگزيدن و به كار بردن روشي بوده براي ارزيابي رفتار آدميان، يعني ويژگيهاي رواني آنان، تا اينكه بعد بتواند ارتباط ميان ويژگيهاي بدني و ويژگيهاي رفتار را مورد مطالعه قرار دهد.در اين مرحله لازم بود ميان صفات و خصوصيات بسيار فراوان رفتار، اصيل ترين آنها را مكشوف بدارد و برمبناي آنها به تحقيقات خود ادامه دهد. توجه او به تحقيقاتي كه ديگران در اين زمينه كرده بودند سبب شد كه او نخست فهرستي مشتمل بر 650 صفت ترتيب دهد و بر پايه ي تحقيقات شخصي خود، صفاتي ديگر بر آن فهرست بيفزايد. آنگاه با در نظر آوردن صفاتي كه از حيث مفهوم و معني مترادف بودند و حذف كردن صفات كم اهميت، شماره ي صفات را به 50 صفت تقليل داد. پس از فراغت از اين عمل سي و سه دانشجوي ليسانسيه و كارآموز را مدت يكسال زير نظر گرفت و به ملاحظه و مطالعه ي فعاليتهاي روزانه ي آنها پرداخت، و ضمناً با آنها صاحبه هائي به عمل آورد و به هر يك از اين افراد براي هر يك از پنجاه صفت ياد شده نمره اي از 1 تا 7 داد. منظور از اين نمره گذاري اين بود كه با محاسبه ي آماري همبستگي مثبت يا منفي ان صفات معلوم شود و صفاتي كه همبستگي مثبت دارند به عنوان نمودار يكي از متغيرها ملحوظ گردند. حداقل همبستگي مثبت، 65 و 0 حداقل همبستگي منفي 30 و 0 در نظر گرفته شد. به اين معني كه صفاتي كه همه با يكديگر همبستگي مثبت لااقل 30 و 0 و با ساير صفات همبستگي منفي لااقل 30 و 0 داشته باشند يك دسته يا طبقه از صفات را تشكيل دهند و تحت يك عنوان قرار گيرند.
در نتيجه ي اين عمل تحليلي سه دسته يا طبقه صفت به دست آمد كه مشتمل بر بيست و دو صفت از پنجاه صفت اصلي بودند. شلدون تحقيقات خود را در اينجا متوقف نساخت، بلكه بر آن 22 صفت صفاتي ديگر، كه جنبه ي تكويني و زيستي بيشتري داشتند و در برابر محيط و عوامل اجتماعي و فرهنگي مي توانستند بيشتر مقاومت كنند بيفزود، و با فهرست جديدي مشتمل بر 78 صفت يك صد دانشجو را مورد مطالعه و آزمون قرار داد و بر روي نتايج به دست آمده عمليات آماري مربوط به همبستگي را تكرار نمود، و پس از تحقيقات دامنه دار و دقيق سرانجام براي هر يك از سه دسته صفات، بيست صفت، يعني جمعاً 60 صفت به دست آورد. در اينجا نيز براي همبستگي مثبت صفات هر يك از سه دسته حداقل 60 و 0 براي همبستگي منفي آنها با صفات دو دسته ي ديگر، حداقل 0/30 در نظر گرفته شده بود.
به سه دسته صفتي كه به طريق ياد شده به دست آمدند اين عناوين داده شد: 1- ويسروتونيا (27). 2- سوماتوتونيا (28). 3- سربروتونيا (29).
1- كسي كه در گروه ويسروتونيا مقامي بلند دارد صفات مميزه اش بدين قرارند: اجتماعي است، يعني مصاحب و معاشرت با ديگران را دوست مي دارد؛ خواهان زندگي ترين با آسايش و رفاه است؛ خوش خوراك و خوش خواب است؛ واكنشهاي او ملايم هستند؛ نسبت به ديگران سخت گير نيست؛ به اشياء و اشخاص زود دل مي بندد ولي زود هم دل بر مي كند؛ به طور كلي شخصيت چنين كسي- چنانكه شلدون مي گويد- « در پيرامون امعاء او تمركز يافته است. جهاز گوارش در او سلطنت مي كند و به نظر مي آيد كه براي او هدف زندگي، در درجه ي اول، آسايش و راحتي است ». (20)
2- كسي كه صفات گروه سوماتوتونيا را به حد اعلي دار است، فعاليت بدنيش زياد است؛ دوستدار ورزش و كوه پيمائي و ماجراجوئي است؛ از پيش آمدهاي مخاطره آميز چندان بيم ندارد؛ پرخاشگر و زورگو است و نسبت به احساسات و عواطف ديگران بي توجه است؛ برتري جويي و سيادت طلب است.
3- فرد برجسته ي گروه سربروتونيا، مردم گريز و گوشه گير است. بيشتر اوقات در خود فرورفته است؛ بد خواب است؛ معاشرت را فقط با افراد بسيار نزديك و مأنوس تحمل مي كند و از افراد ناشناس وحشت دارد؛ هنگامي كه دچار ناراحتي است بيشتر از اشخاص دوري مي جويد و به تنهائي مي گرايد. از جلب توجه ديگران نسبت به خود اجتناب مي ورزد؛ به اشخاص و اشياء دير دل مي بندد ولي در دلبستگي و دوستي پايدار است؛ همچنين است در بدگماني و دشمني.
اين سه گروه و بيست صفتي كه به هر يك از آنها تعلق دارد، بر روي هم مقياسي تشكيل مي دهند كه « مقايسه ويژگيهاي رواني » (21) خوانده شده است. جدول شماره ي 1نمودار اين مقياس است.
شلدون در به كار بردن اين جدول توصيه مي كند آدمي را كه تعيين شخصيت او منظور است لااقل مدت يك سال در وضعيت هاي گوناگون زير نظر بگيرند و با او دست كم بيست جلسه مصاحبه داشته باشند، و در جدول ياد شده براي هر صفت نمره اي بگذارند و اين مطالعه ها و مصاحبه ها را ان قدر دنبال كنند تا مطمئن شوند كه همه ي 60 صفت يا لااقل نصف آنها به دقت در آن شخص بررسي و نمره گذاري شده است.
براي اينكه كسي جزء يكي از سه گروه به شمار آيد لازم نيست كه هر 20 صفت آن گروه را داشته باشد. داشتن لااقل ده صفت از بيست صفت براي اين امر كافي خواهد بود.
در جدول زير اين صفت ( جمعاً 30 صفت ) با علامت ستاره ( * ) مشخص شده اند.
جدول 1- فهرست ویژگیهای شخصیت
سربروتونيا |
سوماتوتونيا |
ويسروتونيا |
*1-بخود پيچيدگي و جمع و جوري و خود داراي در وضع بدن و حركات. |
*1- سختي و استحكام در وضع بدن و حركات. |
* 1-سستي و نرمي در وضع بدن و حركات. |
*2-حركات واكنشي فراوان. |
*2-علاقه مندي به ماجراها و فعاليتهاي بدني. |
*2-علاقه مندي به وسائل آسايش بدني. |
*3- تندي بيش از اندازه واكنشها. |
*3 -قوت و قدرت در حركات. |
*3-كندي واكنش ها |
*4- تمايل به انس و داد و همدلي. |
*4-نياز به ورزش و لذت بردن از آن. |
*4- شكم پرستي. |
*5- تنيدگي بيش از اندازه، توجه فوق العاده؛ دلواپسي. |
5- برتري جوئي؛ قدرت طلبي. |
5- تمايل به صرف غذا درمصاحبت ديگران. |
*6- رازداري، پنهان داشتن عواطف. |
*6- عشق بكارهاي خطرناك و حوادث غيرمنتظره. |
*6-التذاذ در هضم غذا. |
*7- حركات چهره و چشمها دال بر نگراني. |
*7- رفتار بي باكانه. |
*7- دلبستگي به آداب و رسوم تشريفاتي. |
*8-بیمناکی از اجتماع و دوری جستن از آن |
*8-شجاعت بدني در پيكار و مبارزه. |
* 8- علاقه مندي به معاشرت و دوستي. |
*9-خودداري از معاشرت. |
*9- مبارزه طلبي. |
9- همه را ( بي تشخيص ) به دوستي گرفتن. |
10-مقاومت در برابر عادات و ضعف حركات خودبخودي. |
10-بي حسي عاطفي |
10- علاقه ي شديد به محبت و به اظهار موافقت ديگران. |
11-سرگيجه هنگام عبور از ميدان ها يا از خيابان ها (22). |
11- بيم از تنهائي |
11-توجه به سوي ديگري |
12-وضع و حال غير قابل پيش بيني. |
12- نقصان ترحم و نزاكت. |
*12-تشابه و يك نواختي عاطفی. |
*13-صداي آهسته وترس از راه انداختن سر و صدا |
* 13- صداي بلند بيرون از اندازه. |
*13-مدارا ( تسامح. ) |
14-حساسيت زياد از حد در برابر درد. |
14-بي اعتنائي بسيار در برابر درد. |
*14-رضايت خاطر به آرامش و سكوت. |
15-كم خوابي؛ خستگي مزمن. |
15- تمايل به راه انداختن سرو صدا. |
15- خواب عميق. |
*16-تندي كودكانه در حركات در ظواهر احوال. |
*16-ظاهري زياده از حد پخته و متين. |
*16- شخصيت ضعيف. |
17-درون گرائي. |
17-برون گرائي؛ قدرت نمائي. |
*17- سهولت در ابراز احساسات و برون گرائي |
18-مقاومت در برابر الكل و مواد مخدر. |
18-پرخاشگري و سختي تحت تأثير الكل. |
18- سستي و مهرورزي تحت تأثير الكل. |
19- احتياج به تنهائي (انزوا ) هنگام پريشاني |
19-احتياج به عمل هنگام پريشاني. |
19-احتياج به ديگري هنگام پريشاني. |
20-توجه به سوي ادوار دوردست زندگي. |
20-توجه به سوي هدفها و فعاليتهاي جواني. |
20- توجه به سوي كودکي و روابط خانوادگي. |
مرحله ي آماري:
هر يك از مراحل مردم شناسي و روان شناسي جداگانه صورت گرفته اند و هر كدام براي رشته هاي علوم و فنون مربوط قابل استفاده هستند. چنانكه نتايج حاصل از مرحله ي دوم براي روان شناسان قابل استفاده است، چه آنها علاقه مند به ارتباط تن و روان باشد چه نباشند. و همچنين مرحله ي مردم شناسي اطلاعات سودمندي به فيزيولوژيست ها و به مرض شناسان و روان شناسان كاربردي مي دهد.اما شلدون كه علاقه اش بيشتر به روان شناسي سرشتي است مي خواهد از حقيقات قبلي خود اين نتيجه را بگيرد كه ميان ساختمان بدن، كه نمودار ويژگيهاي تكويني و سرشتي است، از يك سوي، و رفتار آدمي از سوي ديگر، ارتباط كامل برقرار است. از اين رو به مدت پنج سال 200 دانشجوي ليسانسيه را كه در فعاليت هاي فرهنگي اشتغال داشتند به دقت تمام مورد مطالعه قرار داد و به آنها طبق « مقياس ويژگيهاي رواني » نمره هائي داد و سپس جاي آنها را از نظر مردم شناسي، طبق اصولي كه در مرحله ي اول بيان گرديد، در يكي از سه گروه ياد شده تعيين نمود. آنگاه با محاسبه ي آماري درجه ي همبستگي متغيرهاي رواني و متغيرهاي بدني را معلوم داشت. نتيجه ي نهائي كه از اين مطالعه ها و تحقيق ها و محاسبه هاي دقيق و طولاني به دست آمد اين است:
اندومورفي با ويسروتونيا، مزومورفي با سوماتوتونيا، واكستومورفي با سربروتونيا همبستگي مثبت نسبتاً عالي دارند و همبستگي هر يك از اين گروه هاي بدني يا گروه هائي رواني ديگر به وجهي نمايان منفي است.
جدول 2 نمودار اين معني است.
جدول 2
همبستگي ميان ويژگيهاي بدني و ويژگيهاي رواني
سربروتونيا |
سوماتوتونيا |
ويسروتونيا |
|
032- |
029- |
079+ |
اندومورفي |
058- |
082+ |
023- |
مزومورفي |
083+ |
053- |
040- |
اكتومورفي |
توجه به عمل تكويني و زيستي:
روان شناسان ديگري هم بوده اند- مانند فرويد، ماري، مورفي ...- كه در بيان نظريه ي خود درباره ي شخصيت به عامل تكويني و زيستي توجه داشته اند، ولي هيچكدام مانند شلدون روشهاي تحقيق خود را بر پايه ي اين توجه استوار نكرده اند. از تحقيقات شلدون چنين برمي آيد كه او اعتقاد قطعي دارد به اينكه عوامل زيستي در رفتار آدمي در درجه اول اهميت هستند. اندازه گيريهاي مردم شناسي را او فقط وسيله اي مي داند براي دست يافتن و ارج گذاشتن به عوامل زيستي كه در زير ظاهر بدن پنهانند و در جريان زندگي تأثير فراوان دارند.شلدون با اينكه افراد آدميان را از لحاظ رفتار و شخصيت در سه گروه قرار داده است، از اختلافي كه افراد هر گروه، چه از چپ ساختمان بدن و چه از حيث ويژگيهاي رواني، با يكديگر دارند غافل نبوده است و به همين جهت، چنانكه اشاره شد، زير نظر گرفتن هر فرد آدمي را در مدتي دراز و همچنين مصاحبه ي با او و نمره دادن به او را توصيه مي كند.
رشد شخصيت:
شلدون قبول دارد كه رويدادهاي دوران كودكي و خردسالي مي توانند تا حدي معلوم دارند كه كودك در بزرگسالي چه « تيپ » آدمي خواهد شد. ولي در توجيه اين مطلب مي گويد: كودك از نظر تكويني و زيستي استعدادهائي دارد كه بالقوه هستند، ولي اين دليل نمي شود كه او در ضمن رشد اسير آنها باشد، بلكه چگونگي بالفعل شدن يا نشدن آن ويژگيهاي تكويني و زيستي بستگي به نوع زندگي او و تأثير عوامل تربيتي و فرهنگي خواهد داشت.عوامل ناخودآگاه:
شلدون تأثير ناخودآگاه را در رفتار قبول دارد، ولي آن را مبتني بر عوامل زيستي مي داند و معتقد است كه اگر آدمي اطلاعات بيشتري از بدن خود و از عوامل زيستي آن مي داشت، خودآگاهي بيشتري از نيروهائي كه سبب رفتار او هستند پيدا مي كرد. باري ناخودآگاه با بدن فرقي ندارد و علت اينكه ما نمي توانيم محتوي ناخودآگاه را به زبان بياوريم اين است كه زبان ما قادر نيست آنچه را كه در بدن مي گذرد در قالب الفاظ بريزد. از اين رو، به عقيده ي شلدن روان كاو كه در ناخودآگاه به كاوش مي پردازد در واقع به طور غيرمستقيم و غيرمؤثر مي خواهد به چيزي برسد كه او، شلدون، بطور مستقيم، به وسيله ي روش مردم شناسي خود، به آن دست مي يابد.ساختمان بدن و بزهكاري:
شلدن درباره ي بزهكاري جوانان نيز تحقيقات فراوان صورت داده و ميان ساختمان بدن و بزهكاري نيز مناسبات و ارتباطهائي به دست آورده است. از جمله ي نتايج به دست آمده يكي اين است كه بزهكاران بيشتر در ميان افراد مزومورف و افراد مزومورف متمايل به اندومورف ديده مي شوند.انتقاد نظريه شلدون
از جمله ي انتقادهائي كه از نظريه ي شلدون كرده اند يكي اين است كه آن كس كه به اندازه گيري و مطالعه ي بدني افراد پرداخته ( يعني شلدون ) همان كسي است كه آنها را از نظر متغيرهاي رواني مورد بررسي قرار داده است، و از اين رو خواه ناخواه يك پيش داوري در ذهن داشته و همين امر بوده كه سبب شده است همبستگي هاي به دست آمده اين قدر عالي باشند. به عبارت ديگر اين همبستگي ها بيشتر قضاوت قبلي و تمايل پژوهنده را مي رسانند تا ارتباط واقعي ميان ويژگيهاي بدن و متغيرهاي روان را.شلدون به اين ايراد به تفصيل پاسخ داده و به خصوص يادآور شده است كه برخلاف پندار منتقدان، او نخست به تحقيق و تعيين متغيرهاي رواني آزمون شدگان پرداخته و بعد به بررسي ساختمان بدن و اندازه گيري اندامها اقدام كرده است. شلدون مي گويد، گذشته از اين چگونه ممكن است كسي را از نظر رواني مورد مطالعه قرار داد و با او مصاحبه هائي داشت و به او نمره هائي داد بدون آنكه به شكل و ساختمان بدن او توحه كافي مبذول داشت.
بعضي از انتقاد كنندگان براي عالي بودن همبستگي هاي يادشده كه به نظرشان غيرطبيعي است علل ديگري هم ذكر كرده اند، مانند غيرقابل اعتماد بودن عمل ماشيني كه به كار اندازه گيري و محاسبه رفته است، و همچنين پيچيدگي عواملي كه در تعيين رفتار نقشي داشته اند. انتقاد ديگر اين است كه تيپ هاي بدني ( اندومورفي مزومورفي، اكتومورفي ) نمي توانند در برابر نوع تغذيه ي اشخاص و ساير تغييراتي كه در محيط زندگي آنان روي مي دهد تغييرناپذير باقي بمانند. در پاسخ اين انتقادها شلدون توجه مي دهد به اينكه اولاً در اندازه گيري ها و محاسبه ها تا آنجا كه ممكن بوده دقت به عمل آمده است. ثانياً او هميشه توصيه و تأكيد كرده است كه اندازه گيريها بايد پي در پي صورت گيرند و نوع تغذيه ثابت بماند تا تشخيص تيپ آزمون دهنده به دقت ميسر باشد.
انتقاد ديگر از طرف روان شناساني است كه براي روشهاي آماري اهميت خاص قائلند. مانند ئرستن و آيزنك و كاتل ... اينان مي گويند عواملي كه به وسيله ي تحليل عوامل به دست مي آيند با آنچه شلدون به دست آورده است فرق دارند. اما اين انتقاد بر خود اين انتقاد كنندگان نيز وارد است، زيرا هر كدام از آنها به عوامل با متغيرهائي مي رسند كه با آنچه ديگران يافته اند فرق دارند. گذشته از اين بطور كلي مي توان گفت كه صحت و دقت نتايجي كه توسط تحليل عوامل به دست مي آيند. مورد ترديد هستند، به خصوصي اگر هستند، به خصوص اگر با تعبير و تفسيرهاي ذهني و نظري همراه نباشند. بعضي از قهرمانان تحليل عوامل به اين اشكال اذعان دارند. (23)
انتقادهاي ديگري هم از نظريه ي شلدون كرده اند. شلدون آنها را بي جواب نگذاشته و نمي گذارد و سرانجام مي گويد: « روان شناسي سرشتي در نظر ما جاي روان شناسي را نمي گيرد، بلكه براي آن كمكي مي آورد؛ جايش در صحنه ي كلي اين علم شايد قابل مقايسه باشد با توصيف استخوان بندي در علم كالبدشناسي » (24).
پينوشتها:
1- William H. Sheldon
2- Kretschmer
3- S.S. Stevens
4- George Draper
5- Constitutional medecine
6- Endomorphy
7- Mesomorphy
8- Ectomorphy
9- اندومورفي از واژه ي اندودرم Endoderm، يعني قشر دروني تخم كه معده و ساير امعاء و احشاء از آن ساخته مي شوند.
10- مزومورفي از مزودرم Mesoderm، يعني قشر ميانه ي سلول كه منشاء تشكيل عضلات است.
11- « اكتومورفي » از اكتودرم Ectoderm، يعني قشر خارجي سلول تخم كه پوست و اعصاب را به وجود مي آورد.
12- The Secondry Components
13- Dysplasia (d)
14- اين خصوصيت را pyknic practical joke يا « ppj » خوانده اند.
15- اين ويژگي Textural aspect يا « t » نام دارد.
16- اين صفت با واژه ي Gynandromorphy يا با حرف « g » نموده مي شود.
17- Viscerotonia
18- Somatotonia
19- Cerebrotonia
20- « شخصيت و اختلالات رفتار ». چاپ 1944 صفحه ي 543.
Presonality and behavior disorders.
21- The scale for Tcmperament
22- Agoraphobia
23- رك. انتقاد تحليل عوامل، در پايان فصل هجدهم.
24- « متغيرهاي منش: روان شناسي اختلافات سرشتي »
The Varieties of Temparament: A psychology of Constitutional differencies
چاپ نيويورك 1942 صفحه 438
سياسي، علي اکبر؛ (1390)، نظريه هاي شخصيت يا مکاتب روانشناسي، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}