معناشناسي تنزيل، تأويل و تفسير در اخبار
براي ارائه ي معناي جامع و کامل از تأويل، نگاهي گذرا به سه دسته از روايات لازم است:
1. رواياتي که در آنها تأويل در مقابل تنزيل به کار رفته است.
2. رواياتي که در آنها تأويل و تفسير در کنار هم استعمال شده اند.
3. رواياتي که در آنها واژه ي تأويل به تنهايي آمده است.
با بررسي اجمالي اين روايات، ضمن ارائه ي معناي جامعي از « تأويل »، معاني « تنزيل » و « تفسير » نيز گزارش خواهد شد.
روايات تأويل و تنزيل
در اخبار فراواني، واژه هاي « تنزيل » و « تأويل » در مقابل هم به کار رفته اند که در اين جا به ذکر بعضي از آنها مي پردازيم:بُرَيد به معاويه (1) از يکي از دو امام باقر يا صادق (عليهماالسلام) نقل کرده که فرمود: خداوند تنزيل و تأويل قرآن را بر پيامبر نازل کرد و به او آموخت. (2)
ابوالصباح کَناني (3) گويد: امام صادق (عليه السلام) فرمود: « خداوند تنزيل و تأويل را به پيامبرش آموخت و پيامبر نيز آن را به علي (عليه السلام) ياد داد. » (4)
از پيامبر گرامي (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده که خطاب به اصحاب خود فرمود: « از ميان شما کسي است که بر تأويل مي جنگد، همان طور که من بر تنزيل جنگيدم. » (5)
سُلَيم بن قَيْس (6) از سلمان فارسي نقل کرده که گفت: « علي (عليه السلام) همه ي قرآن را جمع آوري کرد و با دست خود تنزيل و تأويل آن را نوشت. » (7)
مراد از تنزيل در اين دسته روايات
با توجه به تقابلي که در روايات ميان تأويل و تنزيل وجود دارد، روشن شدن معناي تنزيل، به وضوحِ معناي تأويل مدد مي رساند.در روايات، به مواردي که در پي مي آيد، « تنزيل » اطلاق شده است:
1. قرآن کريم
« تنزيل » همانند ذکر، فُرقان و کتاب، نام ديگري براي قرآن کريم است. (8) در پاره اي از روايات، « تنزيل » به معناي قرآن استعمال شده است. مانند روايات زير:علي (عليه السلام) فرمود: « خداي سبحان، محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) را مبعوث کرد، تا بيم دهنده اي براي جهانيان و اميني بر تنزيل باشد. » (9)
هم ايشان درباره ي گروهي فرمود: « چشم ايشان با تنزيل روشني مي گيرد و معاني آياتش به گوش آنان القا مي شود. » (10)
فاطمه (عليهاالسلام) درباره ي خلافت ابوبکر به اُمّ سلمه (11) مي گويد: « امامت او نه براساس قانون خدا در تنزيل است و نه براساس آن چيزي که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در تأويل بنا نهاده است. » (12)
علي (عليه السلام) در قسمتي از نامه ي خود به معاويه مي نويسد: « خداوند را بندگاني است که به « تنزيل » ايمان داشته و به تأويل آگاهند... » (13)
2. الفاظ قرآن کريم
واژه ي تنزيل در برخي از روايات، به معناي الفاظ قرآن مي باشد، مانند روايات زير:علي (عليه السلام) در ميان گروهي از مردم فرمود: از من درباره ي کتاب خدا بپرسيد، زيرا پيامبر هر آيه اي که نازل مي شد (در هر زمان و مکان و تحت هر شرايطي) بر من مي خواند و تأويل آن را به من مي آموخت. در اين هنگام، ابن الکَوّاء (14) برخاست و گفت: پس در مورد آياتي که شما در زمان نزول آن بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، نزد ايشان نبوده اي چطور؟ حضرت فرمود: در اين موارد، وقتي به حضور ايشان مي رسيدم، آن آيات را بر من قرائت مي کرد و تأويل آن را نيز به من مي آموخت، بنابراين، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تأويل و تنزيل قرآن را به من تعليم مي داد. (15)
علي (عليه السلام) خطاب به زنديقي که مدعي تناقض در قرآن بود، فرمود: « از اين که قرآن را به رأي خود تفسير کني، برحذر باش؛ زيرا چه بسا تنزيل قرآن شبيه کلام بشر است، ولي تأويل آن به کلام بشر همانند نيست. » (16)
ميثم (17) به ابن عباس گفت: « درباره ي تفسير قرآن هرچه مي خواهي از من بپرس؛ زيرا من تنزيلش را بر اميرالمؤمنان علي (عليه السلام) قرائت کرده ام و ايشان تأويل آن را به من آموخته است. » (18)
3. معناي ظاهر از الفاظ قرآن
مقصود از ظهور الفاظ، ظهور ابتدايي آنهاست؛ معنايي که با ديدن يا شنيدن لفظ، بي درنگ به ذهن راه مي يابد. (19) در تعدادي از رواياتْ مراد از تنزيل، همين معناست - چه اين معناي ظاهري، مراد شارع باشد و چه غير آن مراد باشد - مانند روايات زير:اسماعيل بن جابر (20) از امام صادق (عليه السلام) از علي (عليه السلام) نقل کرده که فرمود: « آيات محکم قرآن، آياتي است که تأويل آنها در تنزيلشان آمده است، مانند « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ » (21). تأويل اين آيه همان است که در تنزيلش آمده است. (22)
مفهوم حديث اين است که هر که به زبان قرآن آشنا باشد، مراد خداوند را از ظاهر آيه ي ياد شده درمي يابد. (23)
طَبَرسي در احتجاج از علي (عليه السلام) نقل مي کند که در ضمن حديثي فرمود: « چه بسا آياتي از قرآن کريم که تأويل آن غير از تنزيل آن است، مانند: « وَأَنزَلَ لَكُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ » (24) و « أَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ » (25) در اين دو آيه، مراد خداوند از « نازل کردن »، « آفريدن » است. و مانند گفتار حضرت ابراهيم در قرآن کريم « وَقَالَ إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّي سَيَهْدِينِ » (26) که منظور ابراهيم از رفتن به سوي پروردگار، روي آوردن به عبادت خداوند است، و مانند « بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ » (27) که « بعث » را « لقاء » ناميده و مانند « الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُلاَقُوا رَبِّهِمْ » (28) و « أَلاَّ يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُم مَبْعُوثُونَ لِيَوْمٍ عَظِيمٍ » (29) که از « يقين » به « ظَنّ » تعبير شده است. مگر نمي داني تأويل اين آيات، غير از تنزيل آنهاست. » (30)
مراد از تأويل در اين دسته روايات
در رواياتي که گذشت، تأويل در اين موارد به کار رفته است:1. معاني الفاظ قرآن؛
2. تبيين پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از قرآن، که همان « سنت » است؛
3. مراد و مقصود نهايي خداوند از آيات قرآن، اعم از آن که با ظهور ابتدايي لفظ موافق بوده يا با آن مخالف باشد.
روايات « تفسير و تأويل »
در اين قسمت به طرح رواياتي مي پردازيم که رابطه ي بين دو مفهوم « تفسير » و « تأويل » را آشکار ساخته و در نهايت، ما را در شناخت بهتر مفهوم « تأويل » ياري مي دهد.ترادف تفسير با تأويل
در تعدادي از روايات، تفسير و تأويل به صورت مترادف استعمال شده اند، مانند روايات زير:علي (عليه السلام) فرمود: « تُجْلَي بِالتَّنْزِيْلِ اَبْصَارُهُمْ وَيُرْمَي فِي مَسامِعِهِمْ. » (31)
ملاحظه مي کنيم که علي (عليه السلام) در اين کلام، واژه ي « تفسير » را در برابر « تنزيل » به کار برده است، در حالي که در روايات پيش، تأويل در برابر تنزيل به کار رفته بود، بنابراين مي توان گفت که تأويل و تفسير دو واژه ي مترادف هستند.
علي (عليه السلام) به کسي که مدعي تناقض در قرآن بود فرمود: « اِيّّاکَ اَنْ تُفَسِّرَ القُرْآنَ بِرَأيِکَ فَاِنَّهُ رُبَّ تَنزِيْلٍ يُشْبِهُ بِکَلامِ البَشَرِ... وَ تَأوِيْلُهُ لايُشْبِهُ کَلامَ البَشَرِ. » (32)
در روايت مذکور نيز تأويل و تفسير، مترادف يکديگر و در برابر « تنزيل » استعمال شده اند.
ابوبصير (33) از امام باقر (عليه السلام) نقل کرده است که فرمود: آيه ي « أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ » (34) درباره ي علي (عليه السلام) نازل شده است. به آن حضرت گفتم: مردم از ما سؤال مي کنند: چه چيزي مانع از ذکر نام علي و اهل بيت (عليهم السلام) در قرآن شده است. حضرت فرمود: به مردم بگو: خداوند فرمان خواندن نماز را بر پيامبر نازل کرد، ولي در مورد سه رکعت يا چهار رکعت بودن آن، سخني به ميان نياورد و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آن را « تفسير » کرد... و خداوند در کتابش آيه ي « إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً » (35) نازل کرد و تأويلِ آن، علي، حسن، حسين و فاطمه (عليهم السلام) هستند. » (36)
تقابل تفسير با تأويل
از برخي اخبار و روايات - برخلاف روايات مذکور - فهميده مي شود که همواره « تأويل » و « تفسير » مفهوم يکساني ندارند، بلکه گاهي در مقابل يکديگر نيز استعمال شده اند، مانند روايات زير:از ابن عباس نقل شده که گفت: علي (عليه السلام) به تفسير و تأويل، ناسخ و منسوخ و حلال و حرام آگاه بود.
از تقابلي که در اين خبر بين ناسخ با منسوخ و حلال با حرام، مشهود است، روشن مي شود که بين تفسير و تأويل نيز نوعي تقابل وجود دارد.
علي (عليه السلام) در نامه اي خطاب به معاويه پس از بازگو کردن گوشه هايي از تاريخ انبيا و اولياي خدا، مي فرمايد: « کُلُّ ذَلِکَ نَقُصُّ عَلَيکَ مِنْ اَنْباءِ ماسَبَقَ وَعِنْدَنَا تَفْسِيْرُهُ وَعِنْدَنَا تَأْوِيلُهُ. » (37)
اين عبارت هم در مترادف نبودن تأويل و تفسير، ظهور دارد.
- محمد بن ابراهيم نُعماني به اسناد خود از علي (عليه السلام) نقل کرده است که فرمود:... و اما آياتي از قرآن که تأويل آنها در تنزيلشان آمده است، آيات محکمي است که خداوند در آنها، چيزي از امور متعارف در زمان عرب [صدر اسلام] را حرام يا حلال کرده است، مانند: « حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ » (38) و « إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ » (39) و « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا » (40) و « وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا » (41) و « أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ... » (42) و « إِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا. » (43)
اين گونه آيات به « تفسيري » بيشتر از « تأويل » نياز ندارند. (44)
ظاهر اين روايت نيز بر مترادف نبودن دو واژه ي تفسير و تأويل دلالت دارد.
رابطه ي منطقي بين تفسير و تأويل
ممکن است بين اين دو دسته روايات اين گونه سازگاري ايجاد کنيم و بگوييم: « رابطه ي تأويل و تفسير، از نظر نِسَبِ أربعه ي منطقي، رابطه ي عموم و خصوص مطلق است » (45)؛ يعني تأويل، عام و تفسير، خاص است. اگر تأويل را عبارت از « معناي مراد از الفاظ » بگيريم، بديهي است که همه ي انواع معاني را شامل مي شود؛ چه آنها که لفظ در آنها ظهور دارد و چه آنها که لفظ نسبت به آن ها داراي خِفا و ابهام است. تفسير تنها به آن دسته از معاني اطلاق مي شود که لفظ در دلالت بر آنها صراحت ندارد، بلکه نسبت به آنها مُجمل است. (46)بنابراين، « تأويل » به معاني آيات اطلاق مي شود، چه الفاظ آن واضحُ الدّلاله (47) و چه غير واضح الدّلاله (48)، ولي « تفسير »، بيشتر در مورد الفاظ غير واضح الدلاله به کار مي رود.
واژه ي تفسير در پاره اي از روايات نيز به مواردي اطلاق شده که الفاظ قرآن در آنها ظهور ندارد، مانند روايات زير:
ابوعُبَيْده (49) گويد: از امام باقر (عليه السلام) درباره ي آيات « الم غُلِبَتِ الرُّومُ... » سؤال کردم. حضرت فرمود: « تأويل اين کتاب را کسي جز خدا و راسخان در علم - که عبارت از آل محمدند - نمي داند و آن، چنين است که وقتي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به مدينه هجرت کرد، نامه اي را به پادشاه روم و نامه ي ديگري را به پادشاه ايران نوشت و آنها را به اسلام دعوت کرد. پادشاه روم، نامه و فرستاده ي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را گرامي داشت، ولي پادشاه ايران، نامه را پاره کرده، به فرستاده ي او اهانت کرد. در آن زمان، روم و فارس با يکديگر در حال جنگ بودند و مسلمانان تمايل داشتند که روميان بر فارسيان پيروز شوند، ولي خلاف آن تحقق يافت، خاطر مسلمانان آزرده شد. در اين هنگام، آيات اول سوره ي روم نازل شد و شکست قريب الوقوع فارسيان را بشارت داد که اين امر در زمان خلافت عمر تحقق يافت... اي ابوعُبَيده! مگر نگفتم که اين آيات، تأويل و « تفسير » دارد؟ » (50)
بديهي است که الفاظ آيات ياد شده، بر جزئيات مطالب امام دلالت ندارد، از اين رو حضرت تأويل مذکور را « تفسير » ناميده است.
جعفي (51) مي گويد: « از امام باقر (عليه السلام) تفسير آيه اي را پرسيدم، ايشان جواب مرا فرمودند. روز ديگر از تفسير همان آيه پرسيدم، حضرت تفسير ديگري فرمودند، گفتم: قبلاً جواب ديگري بيان داشتيد! حضرت فرمودند: اي جابر! قرآن داراي باطني است که آن بطن را نيز باطني ديگر است و ظاهري دارد که آن ظاهر نيز ظاهر ديگري است. اي جابر! چيزي بيشتر از تفسير قرآن از ذهن و فکر مردم دور نيست. » (52)
نتيجه آن که در روايات، « تفسير »، به تأويلي اطلاق شده است که الفاظ قرآن کريم در آن ظهور ندارد.
موارد کاربرد واژه ي تأويل به طور مستقل
غير از رواياتي که در آنها واژه ي تأويل در کنار « تنزيل » يا « تفسير » به کار برده شده، اين واژه در اخبار فراوان به طور مستقل نيز استعمال شده است. در اين قسمت ضمن نقل بعضي از اين روايات به بررسي معناي تأويل در آنها مي پردازيم.در اين دسته از اخبار، واژه ي تأويل در موارد ذيل به کار رفته است:
1. مقصود و مراد متکلم
در برخي روايات، مقصود و مراد اصلي متکلم از کلام، تأويل کلام او دانسته شده است، مانند روايات زير:منقول است که معاويه در بحثي خطاب به ابن عباس گفت: مَناقب علي و اهل بيت او را نگو! ابن عباس گفت: ما را از قرائت قرآن باز مي داري؟ معاويه گفت: نه. ابن عباس گفت: ما را از تأويل قرآن نهي مي کني؟ جواب داد: بلي. ابن عباس گفت: « فَنَقْرَأَهُ وَلاَنسْألُ عَنْ ما عَنَي اللهُ بِهِ؛ قرآن را بخوانيم، ولي نگوييم مقصود خداوند از آن چيست؟ » (53)
چنان که ملحوظ است در اين خبر، « ما عَنَي اللهُ بِهِ » يعني « مقصود خداوند از قرآن »، تأويل آن ناميده شده است.
حُذَيفة بن يمان گويد: در روز غدير، بعد از آن که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلاهُ » مردي به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) گفت: اي رسول خدا! تأويل اين سخن چيست؟ حضرت فرمود: « مَنْ کُنْتُ نَبِيَّهُ فَهَذَا عَلِيٌّ اَمِيْرُهُ. » (54)
روشن است که نظر سؤال کننده آن بوده که مقصود پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از « مَولي » چيست؛ به معناي دوست است يا به معناي متصدي امر.
2. مفهوم و مدلول کلام
در اخبار فراواني، واژه ي تأويل به معناي مفهوم و مدلول لفظي به کار رفته است، مانند روايات زير:از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است که وقتي نوح سوار کشتي بود، در هنگامي که کشتي بر کوه جودي نشست، او را خوف فراگرفت و گفت: « رَهْمَانْ اَتْقِنْ »، تأويل آن، عبارت است از « يارَبّ اَحْسِنْ. » (55)
در اين روايت، تأويل به معناي ترجمه ي لغوي لفظ به عربي است.
از امام باقر (عليه السلام) نقل شده که فرمود: نام پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در صُحُف ابراهيم، « اَلْمَاحِي » است که تأويل آن « محو کننده ي صورت بت ها » است و در تورات نام ايشان « اَلْحَادّ » است که تأويل آن « ستيزه کننده با هر کسي که با خدا و دينش ستيزه کند »، مي باشد و در انجيل، « اَحْمَد » است، يعني « ثناي خداوند بر او نيکوست » و در قرآن، « مُحَمَّد » است، يعني خداوند و فرشتگان و پيامبرانش او را سپاس مي گويند و بر او درود مي فرستند. (56)
از امام باقر (عليه السلام) از وجه تسميه ي جمعه سؤال شد، حضرت فرمود: تأويل جمعه آن است که خداوند به اين منظور جمعه را به اين نام ناميده است که در اين روز، همه ي جن و انس و اولين و آخرين را جمع مي کند. (57)
در دو روايت مذکور، « تأويل » به معناي وجه تسميه و مدلول لفظي کلمات به کار رفته است.
در بعضي از روايات، مدلول التزامي يک جمله، تأويل ناميده شده است، مانند روايت زير:
علي (عليه السلام) فرمود: « تأويل « إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ » (58) آن است که: خدا مالک ماست و ما از اين جهان رخت برمي بنديم. » (59)
مدلول مُطابقي آيه ي مذکور آن است که ما مملوک خدا هستيم و به سوي او بر مي گرديم، اما لازمه ي مملوکيّتِ ما براي خداوند، مالکيت خدا بر ما، و لازمه ي به سوي خدا رفتن، رخت برستن از اين جهان است؛ بنابراين، معنايي که در روايت به عنوان تأويل آيه ي شريفه آمده، مدلول التزامي آن است.
در برخي از روايات، معناي مجازي آيه اي از قرآن، تأويل ناميده شده است، مانند روايات زير:
از علي (عليه السلام) نقل شده است که فرمود: « تأويل قول ابراهيم (عليه السلام) که فرمود: « اِنِّي ذَاهِبٌ اِلَي رَبِّي » (60) آن است که ايشان به عبادت خداوند و تلاش در راه او توجه کرد. » (61)
در خبري از مقاتل نقل شده است که: تأويل « يَااُخْتَ هَارُونَ » (62)، « يَا مَنْ هِيَ مِنْ نَسْلِ هَارُونَ » است، همان طور که خداوند فرمود: « واِلَي عَادٍ اَخَاهُمْ هَوداً » (63) و « اِلَي ثَمُودَ اَخَاهُمْ صَالِحاً » (64) که مراد از « برادر ايشان »، آن است که حضرت هود و صالح از نسل ايشان است. (65)
با توضيحاتي که داده شد، روشن شد که در بسياري از روايات، تأويل به معناي « مدلول لفظ » به کار رفته است، گاه مدلول حقيقي و گاه مجازي، گاه مطابقي و گاه التزامي؛ بنابراين، معلوم مي شود سخن کساني که گفته اند: « تأويل » اختصاص به حقايق و واقعيت هاي عيني و خارجي دارد و از قبيل مفاهيم، معاني و مدلول هاي لفظي آيات قرآن نمي باشد (66)، خالي از اشکال نيست.
3. مصاديق الفاظ
همان طور که تأويل در مورد مفاهيم الفاظ به کار رفته، در مورد مصاديق الفاظ نيز استعمال شده است، مانند موارد زير:هارون الرشيد از امام کاظم (عليه السلام) پرسيد: چرا شما خود را فرزندان رسول خدا مي دانيد، در حالي که فرزندان علي (عليه السلام) هستيد؟ امام فرمود: همه، اتفاق نظر دارند که در جريان مُباهله، کسي جز علي، فاطمه، حسن و حسين (عليه السلام)، با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نبوده است. بنابراين [در آيه مباهله (67)] تأويل « اَبْنَاءَنَا »، حسن و حسين (عليهماالسلام)، و تأويل « نِساءَنَا »، فاطمه (عليهاالسلام) و تأويل « اَنْفُسَنَا »، علي (عليه السلام) است. (68)
ابوبصير از امام باقر (عليه السلام) نقل کرده است که فرمود: تأويل « إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ » (69)، علي، فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام) هستند. (70)
بديهي است که معناي لغوي « اَبَنَاءَنَا » و « اَهْلَ الْبَيْت »، حسن و حسين (عليهماالسلام) و... نيست، بلکه آنها مصاديق اين الفاظ هستند.
4. لوازم کلام
مراد از لوازم کلام، لوازم منطقي است که در علم منطق به بَيِّن و غير بَيِّن تقسيم شده است. (71) در روايات، گاهي لازم بَيِّن و حتي لازم غير بَيِّن يک آيه به عنوان تأويل آن معرفي شده است، مانند روايت زير:از امام صادق (عليه السلام) از معناي آيه ي « ...مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً » (72) سؤال شد، حضرت فرمود: يعني کسي که شخصي را از سوختن در آتش يا غرق شدن در آب نجات دهد. راوي گفت: ما از جابر، از امام باقر (عليه السلام) نقل مي کرده ايم که: « هر کس شخصي را از گمراهي به هدايت بَرَد »، حضرت فرمود: اين معنا جزء تأويل آن است. (73)
در اين روايت، لازم غير بَيِّن آيه ي شريفه، تأويل آن ناميده شده است؛ به تعبير ديگر، آنچه تأويل آيه ناميده شده، نتيجه ي يک استدلال منطقي است، با اين مقدمات که وقتي يک نفر، شخصي را از سوختن يا غرق شدن نجات دهد، مانند آن است که همه ي مردم را زنده کرده است، حال اگر کسي با هدايت کردن ديگري، روح او را از سوختن در آتش جهنم نجات دهد، با توجه به اصالت روح در انسان، به طريق اَولي، چنين حکمي را خواهد داشت.
پينوشتها:
1. ابوالقاسم، بُرَيد بن معاويه ي عجلي، از بزرگان اصحاب امام باقر و امام صادق (عليهاالسلام) بوده و توثيق او تا حدي است که علماي شيعه اجماع بر تصديق اخبار او دارند. « ر. ک: محمد بن علي اردبيلي، جامع الرواة، ج 1، ص 117. »
2. ر.ک: محمد بن يعقوب کليني، کافي، ج 1، ص 23.
3. ابوالصباح، ابراهيم بن نعيم عبدي کناني، از اصحاب امام باقر و امام صادق (عليهاالسلام) و موثق است « ر.ک: جامع الرواة، ج 1، ص 36. »
4. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات الکبري في فضائل آل محمد، ص 315.
5. مضمون اين حديث با اسانيد مختلف از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده که در اکثر آن ها مراد از کسي که بر عليه تأويل مي جنگد، علي (عليه السلام) است و در پاره اي، مراد امام دوازدهم، از امامان شيعه است. « ر. ک: محمد بن يعقوب کليني، فروع کافي، ج 5، ص 10؛ محمد بن حسن طوسي، تهذيب الاحکام، ج 4، ص 114 و ج 6، ص 136؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 32، ص 307 و ج 28، ص 45 و ج 32، ص 292 و 299 و 301-303 و 307 و ج 33، ص 18 و 80 و 352 و ج 36، ص 308 و 310 و 325 و 326 و 331 و ج 37، ص 191 و ج 38، ص 134 و ج 75، ص 161 و 169 و ج 89، ص 96 و ج 97، ص 17. »
6. سُلَيم بن قيس هلالي از ياران علي (عليه السلام) بوده است، گفته اند: حجاج خواست او را بکشد، به اَبان بن ابي عياش پناهنده شد. در هنگام مرگ به او کتابي داد که جز اَبان، کسي ديگر از آن نقل نکرده است « ر.ک: جامع الرواة، ج 1، ص 374. »
7. بحارالانوار، ج 89، ص 40 و ج 10، ص 125.
در احاديث فراوان ديگري نيز تأويل و تنزيل در مقابل هم استعمال شده اند از جمله: « بحارالانوار، ج 7، ص 62 و ج 43، ص 156، و ج 89، ص 107 و ج 99، ص 164 و 181 و 225؛ محمد بن مسعود عياشي، کتاب التفسير، ج 1، ص 15 و 17؛ عبد علي بن جمعه حُوَيزي، تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 421 و ج 5، ص 527؛ سيد هاشم بحراني، البرهان في تفسير القرآن، ج 1، ص 20 و ج 2، ص 28 و 68 و 70. »
8. ر.ک: سيد محمدباقر حجتي، پژوهشي در تاريخ قرآن کريم، ص 260.
9. نهج البلاغه، ترجمه ي سيد جعفر شهيدي، خطبه ي 26؛ بحارالانوار، ج 18، ص 226.
10. نهج البلاغه، ترجمه ي سيد جعفر شهيدي، خطبه 150؛ بحارالانوار، ج 51، ص 117.
11. اُم سلمه از همسران پيامبر گرامي اسلام است.
12. بحارالانوار، ج 43، ص 156.
13. همان، ج 32، ص 429 و ج 33، ص 74.
و نيز در مورد استعمال تنزيل به عنوان نامي از نام هاي قرآن کريم « ر.ک: بحارالانوار، ج 99، ص 181 و ج 25، ص 363 و ج 99، ص 164 و ج 42، ص 338. »
14. وي از جمله ي خوارج است. « ر.ک: سيد ابوالقاسم خوئي، معجم رجال الحديث. »
15. بحارالانوار، ج 10، ص 125.
16. همان، ج 89، ص 107.
17. ميثم بن يحيي تمّار از اصحاب علي (عليه السلام) است که در راه دوستي اش با آن حضرت، دچار مشکلات فراواني شد و در برابر آنها مقاومت کرد. « ر.ک: جامع الرواة، ج 2، ص 284. »
18. بحارالانوار، ج 42، ص 128 و نيز در مورد استعمال تنزيل به اين معنا، ر.ک همان، ج 24، ص 117 و 118 و ج 25، ص 97 و ج 89، ص 40 و 59؛ تفسير عياشي، ج 2، ص 251.
19. منظور از ظهور در اين جا، همان ظهور در اصطلاح اصول فقه است. « ر.ک: کتاب حاضر، فصل 5. »
20. اسماعيل بن جابر خثعمي کوفي از اصحاب امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) و موثق و ممدوح است. « ر.ک: جامع الرواة، ج 1، ص 93. »
21. مائده (5) آيه ي 6: « اي کساني که ايمان آورده ايد، چون خواهيد براي نماز برخيزيد، صورت و دست ها را تا مرفق بشوييد و سر و پاها را تا برآمدگي پا مسح کنيد. »
22. وسائيل الشيعه، ج 1، ص 280.
23. اين احتمال هم هست که منظور اين باشد که تمام اعمال و جزئيات وضو به نصّ قرآن بيان شده و هيچ گونه اجمالي در آن نيست، برخلاف آياتي مانند « اَقِيْمُوا الصَّلَوةَ » که از جهت چگونگي انجام نماز مُجمل است و پيامبر آن را بيان کرده است.
24. زمر (39) آيه ي 6: « و برايتان از چارپايان، هشت جفت بيافريد. »
25. حديد (57) آيه ي 25: « و آهن را که در آن نيرويي سخت و منافعي براي مردم است، فرو فرستاديم. »
26. صافات (37) آيه ي 99: « گفت: من به سوي پروردگار مي روم، او مرا راهنمايي خواهد کرد. »
27. سجده (32) آيه ي 10: « آري، ايشان به ديدار با پروردگارشان ايمان ندارند. »
28. بقره (2) آيه ي 46: « آنان که بي گمان مي دانند که با پروردگار خود ديدار خواهند کرد. »
29. مطففين (83) آيه ي 4 و 5: « آيا اينان نمي دانند که زنده مي شوند. »
30. ر.ک: البرهان في تفسير القرآن، ذيل آيه ي 99 سوره ي صافات و آيه ي 6 سوره ي زمر؛ تفسير نورالثقلين، ذيل همين آيات؛ بحارالانوار، ج 62، ص 138.
31. نهج البلاغه، ترجمه ي سيد جعفر شهيدي، خطبه ي 150؛ بحارالانوار، ج 51، ص 117.
32. بحارالانوار، ج 89، ص 107.
33. ابوبصير، ليث بن بختري مرادي کوفي، موثق است و از امام باقر، امام صادق و امام کاظم (عليهم السلام) روايت کرده است. « ر. ک: جامع الرواة، ج 2، ص 34. »
34. نساء (4) آيه ي 59: « از خدا اطاعت کنيد و از رسول و اولوالامر خويش فرمان بريد. »
35. احزاب (33) آيه ي 33: « اي اهل بيت، خدا مي خواهد پليدي را از شما دور کند و شما را چنان که بايد پاک دارد. »
36. بحارالانوار، ج 35، ص 211.
در مورد يکسان بودن مفهوم تأويل و تفسير، مي توان به کلام ميثم به ابن عباس نيز استناد کرد که به او گفت: « سَلْني مَاشئْتَ منْ تَفسير القُرآن فَاني قَرَأتُ تَنْزيَلُه عَلي اَميرالمؤمنينَ و عَلَّمَني تَأويْلَهُ. »
37. (بحارالانوار، ج 33). ص 133 « همه ي اين ها که براي تو باز گفتم، اخباري از گذشته بود و تفسير و تأويل آن نزد ماست. »
38. نساء (4) آيه ي 23: « مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان... بر شما حرام شده اند. »
39. بقره (2) آيه ي 173: « جز اين نيست که مردار و خون و گوشت خوک را... بر شما حرام کرد. »
40. همان، آيه ي 278: « اي کساني که ايمان آورده ايد، از خدا پروا کنيد و آنچه را از ربا باقي مانده است، وانهيد. »
41. همان، آيه ي 278: « خداوند معامله را حلال و ربا را حرام کرده است. »
42. مائده (5) آيه ي 96: « شکار دريايي و خوردن آن بر شما حلال شده است. »
43. همان، آيه ي 2: « و چون از احرام به درآمديد، صيد کنيد. »
44. بحارالانوار، ج 62، ص 138.
45. بين دو مفهوم کلي، يکي از اين چهار رابطه برقرار است که به آن نِسَبِ اربعه گفته اند: تساوي، تباين، عموم و خصوص مطلق و عموم و خصوص من وجه.
46. اصوليون نيز لفظ مُفَسِّر را در مقابل مُجمل مطرح کرده اند.
47. به الفاظي که ظاهر، نصّ، محکم و يا مُفَسِّر باشند، الفاظ واضح الدلاله گفته مي شود. « ر.ک: فصل ششم کتاب حاضر. »
48. به الفاظي که خَفي، مُشکل، مُجمل و يا متشابه باشند، الفاظ غير واضح الدلاله گفته مي شود. « ر.ک: همان جا. »
49. ابوعبيده، زيادبن عيسي حذاء کوفي، موثق و از اصحاب امام باقر و صادق (عليهماالسلام) است. « ر.ک: جامع الرواة. »
50. کافي، ج 8، ص 269؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 3، ص 258؛ تفسير عياشي، ج 1، ص 173.
51. ابوعبدالله جابر بن يزيد جُعفي از جمله تابعين و از اصحاب امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام) است. وي در سال 128 ه.ق. و بنابر گفته ي يحيي بن معين در سال 122 ه.ق. وفات کرد. برخي مانند غضايري و مفيد و ابن شهرآشوب او را موثق دانسته اند. بسياري از کساني که از او روايت نقل کرده اند، در زمره ي ضعفا هستند، مانند: عمروبن شمر، مفضل بن صالح، منخل بن جميل، يوسف بن يعقوب و سکوني، ر. ک: جامع الرواة، ج 1، ص 144؛ معجم رجال الحديث.
52. بحارالانوار، ج 89، ص 91، (به نقل از: محاسن، ص 300).
از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز نقل شده که چيزي به مانند تفسير قرآن از مردم دور نيست. « ر.ک: ابوالحسن بن محمد طاهر عاملي، مقدمة تفسير مرآة الانوار و مشکوة الاسرار، ص 17. »
53. بحارالانوار، ج 25، ص 375.
54. همان، ج 37، ص 194.
55. همان، ج 11، ص 239.
56. محمد بن علي بن بابويه صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 177؛ بحارالانوار، ج 13، ص 332.
57. بحارالانوار، ج 24، ص 399.
58. بقره (2) آيه ي 156: « ما از آن خدا هستيم و به او بازمي گرديم. »
59. کافي، ج 3، ص 261.
60. صافات (37) آيه ي 99: « همانا به سوي پروردگار خويش مي روم. »
61. نورالثقلين، ج 4، ص 419؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 4، ص 28.
62. مريم (19) آيه ي 28: « اي خواهر هارون... »
63. اعراف (7) آيه ي 65 و هود (11) آيه ي 50: « و به سوي عاد، برادر ايشان هود را [فرستاديم]. »
64. هود (11) آيه ي 61: « و به سوي ثمود، برادر ايشان صالح را [فرستاديم]. »
65. البرهان في تفسير القرآن، ج 3، ص 10.
66. ر.ک: الميزان، ج 3، ص 53-55؛ عباسعلي عميد زنجاني، مباني و روشهاي تفسير قرآن، ص 74.
67. آل عمران (3) آيه ي 61: « فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ؛ پس هر که در اين [باره] پس از دانشي که تو را [حاصل] آمده، با تو محاجّه کند، بگو: « بياييد پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خويشان نزديک و شما خويشان نزديک خود را فراخوانيم؛ سپس مباهله کنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم. »
68. بحارالانوار، ج 93، ص 241.
69. احزاب (33) آيه ي 33: « همانا خدا مي خواهد که پليدي را از شما اهل بيت دور کند. »
70. بحارالانوار، ج 35، ص 211.
71. هرگاه ملازمه ي بين دو چيز، بديهي باشد و براي اثبات به حد وسط نياز نداشته باشد، آن را ملازمه ي بيّن نامند و هرگاه ملازمه ي بين آن دو، نظري باشد و براي اثبات ملازمه، به دليل نياز باشد، آن را ملازمه ي غير بيّن نامند. « ر.ک: محمدرضا مظفر، المنطق، ص 83 و 84. »
72. مائده (5) آيه ي 32: « هر کس به شخصي زندگي بخشد، مانند آن است به همه ي مردم زندگي بخشيده است. »
73. ميرزاحسين نوري، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 238.
شاکر، محمدکاظم؛ (1376)، روش هاي تأويل قرآن: معناشناسي و روش شناسي در سه حوزه روايي، باطني و اصولي، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ سوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}