آگاهان به تأويل قرآن
با توجه به شرايط لازم در برخوردار شدن از دانش تأويل، چه کساني به تأويل قرآن آگاهند؟ جواب اين سؤال به دو صورت قابل طرح است:
1. آگاهان به تمام تأويل قرآن؛
2. آگاهان به بخشي از تأويل قرآن.
آگاهان به تمام تأويل قرآن
الف) پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)
بعد از حق تعالي، که مبدأ علم کتاب است، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اولين و سزاوارترين فرد در شناخت تأويل قرآن است. علاوه بر اين که تمام شرايط لازم به کامل ترين وجه، در آن حضرت وجود دارد، (1) به نص قرآن و روايات، خداوند همه ي تنزيل و تأويل را بر او نازل کرده است: « وَأَنْزَلَ اللّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ. » (2)بُرَيد بن معاويه گويد: امام باقر (عليه السلام) فرمود: « پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) افضل راسخان در علم بوده، به همه ي تنزيل و تأويل آگاه است و امکان ندارد چيزي بر ايشان نازل شده، ولي تأويلش به ايشان تعليم نشده باشد. » (3)
سَماعة بن مهران (4) گويد: امام صادق (عليه السلام) فرمود: « خداوند، حلال و حرام و تأويل را به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آموخت » (5). اين حديث را حُمران بن اَعيَن (6) از امام باقر (عليه السلام) و حَمّاد بن عثمان (7)، ابوبصير، ابوالاعزّ، (8) حُمران بن اَعيَن و عبدالغفار جازي (9) از امام صادق (عليه السلام) نقل کرده اند (10) و ابوالصباح کَناني و عبدالغفار جازي نظير آن را از امام صادق (عليه السلام) حکايت کرده اند. (11)
ب) حضرت علي (عليه السلام)
بعد از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، علي (عليه السلام) جامع ترين فرد در دانش تأويل قرآن است و فضل و دانش و برجستگي او در دارا بودن شرايط لازم براي علم به تأويل، بر هيچ کس پوشيده نيست.آشنايي او به زبان، ادب، فصاحت و بلاغت قرآن تا حدّي است که پرتوي از آن در کتابي که نام زيباي نهج البلاغه سزاوار آن گشته، متجلّي است.
ابوعثمان، عمرو بن بحر، ملقّب به جاحظ (متوفاي 255 ق.) که او را امام ادب عربي شمرده اند و مسعودي وي را فصيح ترين نويسندگان سلف دانسته است، پس از نوشتن اين فقره از سخنان امام: « قِيْمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَايُحْسِنُهُ » (12)، چنين نويسد: « اگر از سخن علي (عليه السلام) جز همين نکته را نداشتيم، آن را شافي، کافي، بسنده و بي نياز کننده مي يافتيم، بلکه افزون از کفايت و منتهي به غايت مي ديديم. » (13)
زبان و سخن او به گونه اي است که به « گفتاري فروتر از کلام خالق و برتر از سخن مخلوق » شهره است. آيا به راستي او را در اين ميدان، هماوردي است؟
شناخت او را نسبت به خداي جهان، مي توان در آيينه ي بيانات او در توحيد ديد که برق کلمات رخشان و خيره کننده اش چشمان تيزبين فلاسفه و عرفا را به حيرت واداشته و عقل و دل ايشان در درک معاني آن، وامانده است (14). اين در حالي است که سخنان آن حضرت در زماني بيان شده که مردمان تا چندي پيش از آن، مشتي سنگ و چوب را خداي خود مي دانستند. اين عرفان به حق را در کدام يک از معاصران او سراغ داريم؟
آن عرفان متعالي چگونه با جاهليت آن روز جزيرة العرب سازگار است؟ اين نه تنها با جاهليت، بلکه به گفته ي شيخ محمد عبده، اساساً با آفريده ي جسماني سازگاري ندارد! در آن جا که مي گويد: « هنگام خواندن [نهج البلاغه]... گاه عقلي نوراني را مي ديدم که با آفريده ي جسماني، همانندي ندارد. از کاروان خدايي جدا شده و به روح انساني پيوسته و پس از آن که آن را از آلودگي وسوسه ها پاک ساخته، تشريفي از عالم طبيعت بدو پوشانده است. سپس آن را با خويش به ملکوت اعلي برده، تا پايگاه تجلّي نور الهي رسانده و در کنف قدس ربوبي ساکن کرده است. » (15)
در ملازمت با پيامبر و فراگيري دانش از او، هيچ کس با او هماورد نيست. از قبل از نزول نخستين بارقه هاي وحي تا انقطاع آن، در همه ي شرايط سخت و آسان، جنگ و صلح، سفر و حَضَر با پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) همراهي و همدلي داشته و تنها کسي است که از روز اول بعثت به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ايمان آورده و تا روز رحلت آن حضرت، و پس از آن نيز لحظه اي در ايمان خود ترديد روا نداشته است.
او علاوه بر اين ملازمت بي بديل با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)، تمام آيات قرآن را با شأن نزول و تفسير و تأويل آن، از آن حضرت فراگرفته و نگاشته است که در اين موضوع نيز براي او نظيري نمي توان يافت. او خود در اين باره مي فرمايد: « آيه اي بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل نمي شد، جز اين که بر من قرائت مي کرد و من با خط خودم مي نوشتم و تأويل و تفسير، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و عام و خاص آن را به من مي آموخت. » (16)
با اين اوصاف، عالم بودن علي (عليه السلام) به تأويل همه ي آيات قرآن، امري است که هر خردمندي بدان معترف خواهد بود. با اين حال، روايات زيادي نيز بر اين امر گوياست:
عمار (17) گويد: رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) خطاب به علي (عليه السلام) فرمود: « تو به حلال و حرام، فرايض و احکام، تنزيل و تأويل، ناسخ و منسوخ، و محکم و متشاه و مشکل آگاه هستي. » (18)
اصبغ بن نباته گويد: علي (عليه السلام) بعد از بيعت مردم با او، به ميان آنها آمد و فرمود: قبل از اين که مرا از دست دهيد، آنچه خواهيد بپرسيد، به خدا سوگند، به قرآن و تأويل آن، از هر کسي که ادعاي دانش آن را دارد آگاه ترم. و سپس افزود: از هر آيه اي که بپرسيد، مي گويم: چه زماني و درباره ي چه کسي نازل شده است و نيز ناسخ و منسوخ، عام و خاص، محکم و متشابه و مکي و مدني آن را به شما خواهم گفت و رهبر و قائد همه ي افرادي که تا روز قيامت هدايت شوند، يا گمراه گردند مي شناسم. (19)
سَماعة بن مهران گويد: امام صادق (عليه السلام) فرمود: « خداوند، حلال و حرام و تأويل را به پيامبر آموخت و آن حضرت همه ي آنها را به علي (عليه السلام) تعليم داد. » (20)
اين حديث را حُمران بن اَعيَن از امام باقر (عليه السلام) و ابوبصير، يعقوب بن شعيب (21)، عبدالغفار جازي، حَمّاد بن عثمان، ابوالاعزّ و محمد حَلَبي (22) از امام صادق (عليه السلام) نقل کرده اند. (23)
بحث درباره ي آگاهي علي (عليه السلام) از تأويل را با کلامي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به پايان مي بريم که فرمود: « کسي جز علي تأويل قرآن کريم را به تمام و کمال نمي داند. » (24)
پ) اهل بيت (عليهم السلام)
روايات فراواني بر اين امر گوياست که غير از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و علي (عليه السلام)، اهل بيت (عليهم السلام) نيز به تأويل همه ي قرآن آگاهي داشته اند:ابوبصير گويد: امام صادق (عليه السلام) فرمود: « ائمه، راسخان در علمند و تأويل قرآن را مي دانند. » (25)
مضمون اين روايت را سُلَيم بن قيس از علي (عليه السلام)، ابوبصير و فُضَيل بن يسار از امام باقر (عليه السلام)، محمد بن مسلم (26) و ابوالصباح کَناني از امام صادق (عليه السلام) نقل کرده اند. (27)
بُرَيد بن معاويه گويد: امام باقر (عليه السلام) فرمود: « جانشينان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) همه ي تأويل قرآن را مي دانند... » (28)
اين حديث از طرق مختلف نقل شده است. (29)
چگونگي علم اهل بيت به تأويل قرآن
ويژگي هايي که در دسترسي به تأويل قرآن لازم دانستيم، همان طور که در پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و علي (عليه السلام) وجود داشت، در ساير اهل بيت (عليهم السلام) نيز ملاحظه مي شود.خداوند، عنصر طهارت قلب را - که بدون آن، دسترسي به بسياري از حقايق قرآني ممکن نيست (30) - به آنان ارزاني داشته است: « إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (31)؛ اي اهل بيت! خدا مي خواهد پليدي را از شما دور کند و شما را چنان که بايد، پاک دارد. » عقل و درايت آنها نيز از همين قلب سليم و طاهرشان برخاسته است.
آنان عارف ترين مردمان به حق تعالي، يعني مبدأ وحي هستند. سخنان ائمه (عليهم السلام) در باب « مَعْرِفةُ الله »، چون دعاي عَرَفه ي حضرت سيدالشهداء (32) و صحيفه ي سجاديه ي امام زين العابدين (زبور آل محمد)، دلايلي گويا بر اين مدعا به شمار مي آيند.
اهل بيت (عليهم السلام) نزديک ترين افراد به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) (صاحب وحي و تنزيل) هستند که خدا مودت به آنها را با اجر رسالت، برابر قرار داده است: « قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى؛ (33) بگو: بر اين [رسالت]، جز دوست داشتن خويشاوندانم، از شما مزدي نمي خواهم. »
اهل بيت (عليهم السلام) علاوه بر اين که مشمول موهبت هاي الهي بوده اند، علم تأويل قرآن را از علي (عليه السلام) و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آموخته اند. علي (عليه السلام) در سخني يادآور مي شود که اولين چيزي را که به فرزندش، امام حسن (عليه السلام) آموخته، قرآن و تأويل آن بوده است: « اَنْ اَبْتَدِئَکَ بِتَعليمِ کِتابِ اللهِ و تَأويْلِهِ »: (34) [پسرکم! چنان ديدم که] نخست تو را کتاب خدا بياموزم، و تأويل آن را به تو تعليم دهم. »
ابوالصباح کَناني گويد: امام باقر (عليه السلام) فرمود: « خداوند تنزيل و تأويل را به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آموخت و ايشان به علي (عليه السلام) و او نيز به ما تعليم داده است. » (35)
اين حديث را محمد بن مسلم از امام باقر، و ابوبصير از امام صادق (عليه السلام) نيز نقل کرده اند. (36)
ائمه ي اطهار (عليهم السلام) بر اين نکته تأکيد داشته اند که همه ي دانش آنها حاصل تعليم پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و علي (عليه السلام) بوده و هيچ گاه به رأي خود سخن نگفته اند:
محمد بن خلاء (37) گويد: امام رضا (عليه السلام) فرمود: « ما اهل بيت، دانشمان را بي هيچ ذره اي کم و کاست از پدران و بزرگانمان به ارث برده ايم [و همه را از آنها نقل مي کنيم] (38). و داوود بن ابي يزيد اَحوَل (39) گويد: امام صادق (عليه السلام) فرمود: « چنانچه به رأي خود سخن گوييم، از هلاک شوندگان خواهيم بود. آنچه مي گوييم، همه، آثار و گنجينه هاي دانشي است که پدران ما، يک به يک، از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) اندوخته اند. » (40)
حديث مذکور را جابر و فُضَيل بن يَسار از امام باقر (عليه السلام)، محمد بن شُرَيح (41)، عَنْبَسَة (42) و فُضَيْل بن يسار از امام صادق (عليه السلام) نقل کرده (43) و مضمون آن را سعيد اَعرَج (44) از امام صادق (عليه السلام) و سَماعة بن مِهران و محمد بن حکيم (45) از امام کاظم (عليه السلام) حکايت کرده اند. (46)
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و علي (عليه السلام) نه تنها تأويل قرآن را به صورت شفاهي، بلکه به نحو مکتوب نيز به دست ائمه ي بعد از خود سپرده اند. احاديث زيادي حاکي از وجود کُتُبي به املاي رسول خدا و خط اميرمؤمنان (عليه السلام) در دست ائمه است که هر امامي آن را به امام پس از خود مي سپرده است.
اين مطلب را عبداله بن محمد بن عقيل (47) و عمر بن ابي سلمه (48) از اُمّ سَلَمه، و ابوالمقدام (49) از ابن عباس، و عيسي بن عبدالله (50) از طريق پدر و جدش از امام زين العابدين، و ابوالجارود (51)، ابوالطفيل (52)، ابومخلّد (53)، عَنْبَسَة بن بِجاد، عبدالملک بن اَعينَ (54) و فُضَيْل بن يَسار از امام باقر (عليه السلام)، و مَعَلَّي بن خُنَيْس (55)، زراره، ابوالصباح کَناني، عَنْبَسَة بن بِجاد، عبدالله بن سنان (56)، عبدالله بن ميمون (57)، عثمان بن زياد، بکربن کَرب صيرفي (58) و محمد بن مسلم از امام صادق (عليه السلام)، و محمد بن حکيم و علي بن يَقطين (59) از امام کاظم (عليه السلام) نقل کرده اند. (60)
منابع مکتوب اهل بيت در تأويل قرآن
1. مصحف علي (عليه السلام): از روايات فراوان و معتبر، چنين استفاده مي شود که بعد از وفات پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، علي (عليه السلام) به جمع آوري قرآن - طبق ترتيب نزول - پرداخت و در آن، تفسير و تأويل آيات و بيان حلال و حرام و فرايض و احکام قضا و ديگر مطالب را نگاشت:از کلبي روايت شده است: « وقتي پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) وفات کرد، علي (عليه السلام) در خانه نشست و قرآن را به ترتيب نزول فراهم آورد و اگر آن قرآن پيدا شود، علم فراواني در آن است. » (61)
در احتجاج آمده است: « علي (عليه السلام) کتابي آورد کامل و داراي تمام انواع و اقسام تأويل و تنزيل، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ و کاملاً جامع، به طوري که کوچک ترين حرفي و يا الف و لامي از آن ساقط نگرديده بود، ولي آن را نپذيرفتند. » (62)
بنابر نقل احتجاج، طلحه در ضمن مسائلي از علي (عليه السلام) پرسيد: « مرا از وضع اين قرآن و تأويل آن و علم حلال و حرام آگاه ساز. چه کسي پس از تو آن را مالک مي شود؟ فرمود: اي طلحه! پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مرا امر فرموده که آن را به وصيّم حسن، و او به جانشينش حسين (عليه السلام)، و او به اولاد و جانشينان خود بسپرد تا به آخرين فرزند او [حضرت ولي عصر (عج)] منتقل شود. » (63)
جابر از امام باقر (عليه السلام) نقل کرده است: « هيچ کس جز علي (عليه السلام) و جانشينان او نمي تواند ادعا کند که همه ي قرآن را همان طور که نازل شده، جمع کرده است » (64) عبدالغفار جازي و ابوحمزه ي ثمالي (65) نيز اين حديث را از امام باقر (عليه السلام) نقل کرده اند. (66)
باز از جابر نقل شده است: « هيچ کس جز جانشينان پيامير (صلي الله عليه و آله و سلم) نمي تواند مدعي باشد که همه ي قرآن را اعم از ظاهر و باطن آن، در اختيار دارد. » (67)
از پاره اي اخبار استنباط مي شود که مصحف علي (عليه السلام) در خاندان حسين (عليه السلام) و نزد امام جعفر صادق (عليه السلام) وجود داشته است. (68)
2. صحيفه ي جامعه: احاديث معتبر فراواني دلالت دارد بر وجود کتابي از علي (عليه السلام) به اين نام که در دست اهل بيت (عليهم السلام) است. در کتب اهل سنت نيز به صحيفه اي از آن حضرت (عليه السلام) اشاره شده است. (69)
اين کتاب به املاي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و خط علي (عليه السلام) در اندازه ي هفتاد ذِراع و در نوزده صحيفه نوشته و تدوين شده و محتواي آن را بيان جميع احکام حلال و حرام، احکام قضا و حکومت، حتي ميزان جريمه ي خراشيدگي، و همه ي مسائل مورد نياز مردم تا رستاخيز تشکيل مي داده است. (70)
شايد سخن علي (عليه السلام) به طلحه، ناظر به صحيفه ي « جامعه » باشد، در آن جا که فرمود: « ... تأويل هر آيه اي که خداوند به محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل کرده و هرچه از حلال و حرام يا حد و حکم و آنچه مسلمانان تا قيامت بدان نياز دارند، حتي جريمه ي خراشيدگي پوست، همه ي آنها به فرمان و راهنمايي هاي شخص رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و به خط خودم نوشته شده و نزد من محفوظ است. » (71)
حديث مربوط به وجود صحيفه ي « جامعه ي » علي (عليه السلام) در دست ائمه را ابومريم (72) و فُضَيل بن يَسار، حُمران بن اَعيَن، محمد بن مسلم، ابوبصير، جابر بن يزيد از امام باقر (عليه السلام) و بکر بن کَرب، علي بن رئاب (73)، سليمان بن خالد (74)، ابوبصير، عبدالله بن سنان، منصور بن حازم (75)، عبدالله بن ابي يعفور (76)، محمد بن عبدالملک، زراره، معتب (77)، عبدالرحمن بن ابي عبدالله (78)، ابوالعباس ابوشيبه (79)، مروان، حماد، ابوعُبَيده (80)، علي بن حسين و علي بن ابي حمزه (81) از امام صادق (عليه السلام) نقل کرده اند. (82)
3. جَفر: در روايات از نوشته اي به نام جَفر نام برده شده که از علي (عليه السلام) به ائمه سپرده شده است. جفر نيز چون صحيفه ي جامعه به املاي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و خط علي (عليه السلام) نگاشته و تدوين شده است. (83) برخي از احاديث، آن را حاوي تعدادي کتب (84) در همه ي مسائل مورد نياز مردم تا قيامت - حتي جريمه ي خراشيدگي پوست - معرفي کرده اند و بعضي آن را حاوي زبور داود، تورات موسي، انجيل عيسي، صحف ابراهيم و حلال و حرام (85)، و تعدادي آن را محتوي اخباري از حوادث و وقايع که تا قيامت اتفاق مي افتد (86) مي دانند.
احاديث مربوط به کتاب جفر را ابومريم از امام باقر (عليه السلام)، و حسين علاء، محمد بن عبدالملک، ابوبصير، رفيد (مولي ابن هبيره) (87)، علي بن سعيد (88)، ابوعبيده، عنبسة بن مُصعَب (89)، عبدالله بن سنان، علي بن سعد (90)، سليمان بن خالد، علي بن حسين، مُعَلَّي بن خُنَيس، علي بن ابي حمزه و ابوحمزه ثمالي از امام صادق (عليه السلام)، و نعيم بن قابوس (91) از امام کاظم (عليه السلام) نقل کرده اند. (92)
نتيجه ي بحث
از آن جا که نوشتن احاديث پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تا زمان عُمَر بن عبدالعزيز ممنوع بوده، روشن است که تنها اهل بيت (عليهم السلام) به منابع مکتوبِ دست اول و تحريف نشده ي آثار پيامبر خدا دسترسي داشته اند؛ بنابراين، به يقين تنها اهل بيت (عليهم السلام) به تمام تأويل قرآن آگاهند و مصداق اَتَمّ و اَکمل راسخان در علم، در آيه ي « وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ » (93) و نيز آيه ي « بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ » (94) هستند.امام صادق (عليه السلام) فرمود: « راسخان در علم، اميرمؤمنان و ائمه ي بعد از او هستند. » (95)
بُرَيد بن معاويه از امام باقر (عليه السلام) درباره ي « بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ... » پرسيد، حضرت فرمود: « ما مراد آيه هستيم ». (96) اين حديث را حُمران بن اَعيَن و عبدالله عجلان از امام باقر (عليه السلام) و هارون بن حمزه (97)، قاسم بن بهرام هيتي (98)، عبدالرحمن بن کثير (99)، عبدالعزيز عبدي (100) و حسن صيقل از امام صادق (عليه السلام)، و محمد بن فُصَيل (101) از امام رضا (عليه السلام) نقل کرده اند (102).
ابوبصير گويد: از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم: آيا مراد از « الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ » در آيه ي « بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ... » شما هستيد؟ فرمود: « ابوبصير! آيا جز ما چه کسي مي تواند باشد » (103)؟! اين حديث را حُمران نيز از امام صادق (عليه السلام) نقل کرده است. (104)
ما نيز سخن امام صادق (عليه السلام) را با اين بيان تکرار مي کنيم: با توجه به شرايط لازم جهت فهم تمام تأويل قرآن و با عنايت به مسأله ي منع نگارش حديث توسط خلفا، چه کسي جز اهل بيت مي تواند ادعاي آگاهي به کل تأويل قرآن را داشته باشد؟!
آگاهان به بعضي از تأويل قرآن کريم
در ميان مسلمانان گروه هايي مانند اخباريان معتقدند که جز پيامبر و اهل بيت او هيچ کس نمي تواند خود به طور مستقل به معاني قرآن دسترسي پيدا کند و تنها آنها معناي آيات آن را مي فهمند.در روايات گرچه علم به همه ي تأويل قرآن، منحصر به پيامبر و اهل بيت او دانسته شده، ولي هيچ گاه به نحو کلي از ديگران نفي شده است. مفهوم سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) که فرمود: « تأويل قرآن به تمام و کمال، تنها در نزد علي (عليه السلام) است » (105)، اين است که ديگران نيز به بخشي از تأويل دسترسي دارند و يا در سخني ديگر، خطاب به اميرمؤمنان فرمود: « بعد از من مردم را به آن بخش از تأويل قرآن که فهم آن بر آنها مشکل است، آگاه ساز » (106)؛ بنابراين، بخشي از تأويل را خود مردم مي فهمند و فهم بخشي از آن بر آنها مشکل است.
حقيقت آن است که همه ي مردم در درک بخشي از تأويل قرآن نيز يکسان نيستند؛ هر دسته اي از مردم به ميزان فهم و درک خود، از معاني و حقايق قرآن بهره مي برد، چنان که در روايتي آمده است: « بخشي از قرآن را همه ي مردم (عالم و جاهل (107)) مي فهمند؛ قسمتي ديگر را تنها کساني مي فهمند که داراي ذهني صاف و حسيّ لطيف و قدرت تشخيص بوده و خداوند به آنها شرح صدر عنايت کرده است، و بخشي از آن را تنها خدا و راسخان در علم مي دانند. » (108)
البته رواياتي هم وجود دارد که فهم تأويل قرآن را به طور مطلق (109) از مردم نفي کرده است که با توجه به رواياتي که مطرح کرديم، منظور آنها نيز فهم کل تأويل قرآن است.
وظيفه ي مردم در پيروي از سنت و عترت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)
از آن جا که قرآن براي هدايت مردم آمده و از طرفي مردم خود به تنهايي قادر به درک همه ي حقايق قرآن نيستند، لذا شرط هدايت کامل، در مراجعه ي به اهل تأويل قرآن است؛ به عبارت ديگر، قرآن حَبلي است که يک سر آن در آسمان (مَطْلَع) و سر ديگر آن در زمين (تنزيل) است (110). حبل، موضوعيت نداشته، بلکه صرفاً طريقي است که بالا رفتن را بر ما سهل مي کند: « وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ؛ (111) و اين قرآن را آسان ادا کرديم تا از آن پند گيرند. »هر کس خواهان صعود از نردبان قرآن است، بايد ابتدا به پله هاي آن آشنا شده و سپس گام هاي خود را بر آن استوار کند و به هر اندازه از اين نردبان ترقي بالا رود، در قيامت نيز مي توان به همان اندازه جايگاه رفيع داشته باشد که بدو گفته شود: « اِقْرَأْ وَارَقَ؛ (112) بخوان و بالا برو ». شناخت مراتب عاليه ي اين نردبان سعادت، مستلزم مراجعه ي به آگاهان به آن است.
مجاهدت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بيشتر صرف جلب توجه مردم به امر تنزيل شد؛ يعني اکثر تلاش آن حضرت به اين امر گذشت که مردم بپذيرند که قرآن، تنزيلي از پروردگار جهان است: « تَنزِيلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ؛ (113) [اين کتاب] نازل شده از طرف پروردگار جهانيان است. »
با پذيرش تنزيل توسط مردم، تنها پيش درآمدي بر امر هدايت تحقق يافت و از آن پس، مرحله ي شناساندن تأويل آن به آنها آغاز شد و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به دليل فراهم نبودن شرايط لازم، موفق به انجام اين کار - به طور کامل - نشد.
مجاهده ي در مسير شناساندن و تحقق تأويل، به اوصيا و در رأس آنها علي بن ابي طالب، آگاه ترين فرد به آن، واگذار شد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به علي (عليه السلام) فرمود: « اَنَا صَاحِبُ التَّنْزيْلِ وَاَنتَ صَاحِبُ التَّأويلِ؛ (114) من صاحب تنزيل و علي (عليه السلام) صاحب تأويل است ». و روايات فراواني حاکي از آن است که پيامبر فرمود: تلاش و مجاهده ي علي (عليه السلام) بر سر تأويل است، همچنان که مجاهده ي من بر امر تنزيل گذشت. اين امر در مورد همه ي اوصيا صادق است، چنان که درباره ي حضرت صاحب الامر (عج) نيز چند روايت به همين مضمون رسيده است. (115)
در حديثي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمده است: « اي علي! بعد از من رسالت مرا تبليغ کن. علي (عليه السلام) گفت: مگر شما خود تبليغ نکردي؟ حضرت فرمود: چرا، لکن تو از جانب من مأموري که تأويل قرآن را تبليغ نمايي. » (116)
نظير اين حديث را اَنَس بن مالک (117) نيز از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل کرده است. (118)
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در سخني به مردم نيز اين گونه توصيف فرمودند: « هر کس در مسير زندگيِ خود به نقطه هاي تاريکي برخورد که دانش روشني بخش آن را از من ندارد، به علي بن ابي طالب مراجعه کند، او چون من به ظاهر و باطن و محکم و متشابه قرآن، آگاه است. » (119)
سُلَيم بن قيس از علي (عليه السلام) نقل مي کند که ايشان با استدلال به آيه ي « وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ » (120) فرمودند: پيامبر و اهل بيت او، راسخان در علم هستند و مردم مأمورند جهت شناخت تأويل به ما مراجعه کنند. (121) مضمون اين حديث از امام صادق (عليه السلام) نيز نقل شده است. (122)
با کمي دقت معلوم مي شود که اين همه توصيه به شناخت تنزيل و تأويل و مراجعه به اهل آن، همان توصيه ي مکرر پيامبر گرامي اسلام است که فرمود: « اِنِّي تارِکٌ فيکُمُ الثَّقَلَينِ، اَحدُهُما اَکبَرُ مِنَ الآخَر، کتابُ الله حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماء اِلي الاَرْضِ، وَعِتْرَتي اَهْلُ بَيْتي، وَاَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الحَوْضَ. » (123)
علت اين که قرآن از عترت جدا نمي شود، آن است که تأويل قرآن را نمي توان از تنزيل آن جدا کرد. جدا کردن آنها از يکديگر، مانند جدا کردن الفاظ از معاني آنهاست! و در حقيقت چون جدايي روح از بدن است و اين جدايي اثري جز « قرآن مهجور » به جاي نخواهد گذاشت: « وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً؛ (124) و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: پروردگارا! همانا قومم، اين قرآن را ترک شده برگرفتند ». و قرآن مهجور چون بدن موميايي شده ي بي روح است؛ لذا پيامبر اکرم در حديثي، مجاهده ي علي (عليه السلام) بر تأويل قرآن را مجاهده ي بر اِحياي دين خدا خوانده است. (125)
بنابراين، مسلمانان حتي آنها که امامت اهل بيت (عليهم السلام)÷ را نيز قبول ندارند، در شناخت کتاب و حکمت (تنزيل و تأويل) راهي جز مراجعه ي به عترت ندارند. اگر کسي امامت آنها را انکار کند، نمي تواند نقش آنها را در حکايت سنت (بخشي از تأويل) انکار ورزد.
پينوشتها:
1. بديهي است آخرين عاملي را که برشمرديم، يعني « فراگيري دانش قرآني از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) »، ويژه ي ديگران است.
2. نساء (4) آيه ي 113: « و خداوند بر تو کتاب و حکمت را نازل کرد. »
3. بصائر الدرجات، ص 223 و 224؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 1، ص 271.
4. ابومحمد سَماعة بن مِهران حَضرمي کوفي، موثق و واقفي مذهب است. وي از امام صادق و امام کاظم (عليه السلام) روايت کرده است. « ر.ک: جامع الرواة، ج 1، ص 384. »
5. وسائل الشيعه، ج 18، ص 47.
6. حُمران بن اَعيَن شيباني از تابعين و اصحاب جليل و عظيم القدر امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام) بوده و در زمان حيات امام صادق (عليه السلام) از دنيا رفته است. « ر.ک: جامع الرواة، ج 1، ص 278. »
7. حَمّاد بن عثمان بن عمرو بن خالد فزاري، موثق و از امام صادق، کاظم و رضا (عليهماالسلام) روايت کرده به سال 190 در کوفه درگذشته است. « ر.ک: جامع الرواة، ج 1، ص 270. »
8. ابوالاعزّ نخاس از اصحاب امام صادق (عليه السلام) بوده و صاحب کتابي است که صدوق از طريق صفوان بن يحيي و ابن ابي عُمَير روايت کرده است. « ر.ک: جامع الرواة، ج 2، ص 367. »
9. عبدالغفار بن حبيب طائي جازي، موثق و از امام صادق (عليه السلام) روايت کرده است. « ر.ک: جامع الرواة، ج 1، ص 461. »
10. ر.ک: بصائر الدرجات، ص 310-312، احاديث 2، 4، 7، 8، 10، 11 و 12.
11. ر.ک: تفسير عياشي، ج 1، ص 17؛ بحارالانوار، ج 43، ص 330.
12. نهج البلاغه، کلمات قصار 81: « مرد را آن بهاست که در ديده اش زيباست - آن ارزي که مي ورزي. »
13. همان، ترجمه ي سيد جعفر شهيدي، مقدمه، ص « لو » (به نقل از: جاحظ، البيان و التبيين، ج 1، ص 83).
14. جمله هايي چون « اَوَّلُ الدِّينِ مَعرِفَتُهُ وَکَمالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْديقُ بِهِ وَکَمالُ التَّصديقِ بِهِ تَوْحيدُهُ وَکَمالُ تَوْحيدِهِ الاِخلاصُ لَهُ وَکَمالُ الاِخْلاصِ لَهُ نَفْيْ الصِّفاتِ عَنْهُ... مَعَ کُلَّ شَيءٍ لا بِمُفارَنَهَ وَ غَيْرُ کُلَّ شَيءٍ لا بِمُزايَلَهٍ؛ سرلوحه ي دين، شناختن اوست و درست شناختن او باور داشتن او و درست باور داشتن او، يگانه انگاشتن او و يگانه انگاشتن، او را به سزا اطاعت نمودن و به سزا اطاعت نمودن او، صفت ها را از او زدودن است... با هر چيز هست، و همنشين و يار آن نيست و چيزي نيست که از او تهي باشد »، بهترين شاهد بر مدّعاست.
15. نهج البلاغه، ترجمه ي شهيدي، ص « يو »، (به نقل از: محمد عبده، شرح نهج البلاغه).
16. محمد بن يعقوب کليني، کافي، ج 1، ص 64.
17. ابويقظان، عمّار بن ياسر از اصحاب رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و از ياران علي (عليه السلام) است. وي در جنگ صفين به دست سپاه معاويه به شهادت رسيد. « ر.ک: جامع الرواة، ج 1، ص 614. »
18. بحارالانوار، ج 41، ص 181؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 4، ص 287.
19. بحارالانوار، ج 40، ص 144 و نيز ج 10، ص 118؛ مرآة الانوار، ص 16، (به نقل از: بشارة المصطفي).
20. بحارالانوار، ج 40، ص 208.
21. ابومحمد، يعقوب بن شعيب بن ميثم اسدي، موثق و از اصحاب امام باقر، امام صادق و امام کاظم (عليهم السلام) است و از امام صادق (عليه السلام) روايت کرده است. « جامع الرواة، ج 2، ص 347. »
22. ابوجعفر، محمد بن علي بن ابي شعبه حَلَبي، موثق و از فقهاي اصحاب امام باقر و صادق (عليهماالسلام) است. « ر.ک: جامع الرواة، ج 2، ص 151. »
23. ر.ک: بصائرالدرجات، ص 310 و 311.
24. بحارالانوار، ج 69، ص 184.
25. بصائرالدرجات، ص 223 و 224.
26. ابوجعفر، محمد بن مسلم بن رباح ثقفي، موثق و از اصحاب اجماع است. وي از فقهاي اصحاب امام باقر و صادق (عليهماالسلام) بوده و در سال 150 ق در حالي که هفتاد سال از عمرش مي گذشت، وفات کرده است « ر.ک: جامع الرواة، ج 2، ص 193. »
27. تفسير عياشي، ج 1، ص 164؛ تفسير شريف لاهيجي، ج 1، ص 136 و 299؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 1، ص 19، 20 و 270.
28. بصائرالدرجات، ص 223.
29. ر.ک: همان، ص 224؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 1، ص 20 و 271.
30. « لايَمَسُّهُ الاَّ المُطَهَّرُون؛ دست کسي جز پاکان به قرآن نرسد ». (واقعه (56) آيه ي 75).
31. احزاب (33) آيه ي 33.
32. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان.
33. شوري(42) آيه ي 23.
34. نهج البلاغه، نامه ي علي (عليه السلام) به فرزندش امام حسن (عليه السلام).
35 و 36. بصائرالدرجات، ص 315.
37. کسي به اين نام در کتب رجال نيست. احتمالاً محمد بن خالد بلخي است که از اصحاب حضرت رضا (عليه السلام) مي باشد. « ر.ک: معجم رجال الحديث. »
38. بصائرالدرجات، ص 316.
39. داوود بن ابي يزيد، موثق و از امام صادق (عليه السلام) و امام کاظم (عليه السلام) روايت کرده است « جامع الرواة ».
40. بصائرالدرجات، ص 319.
41. ابوعبدالله، محمد بن شُرَيح حضرمي، موثق و از امام صادق (عليه السلام) روايت کرده است. « ر.ک: جامع الرواة ».
42. عَنْبَسَة بن بِجاد عابد، موثق و از اصحاب امام باقر (عليه السلام) و صادق (عليه السلام) است و از امام صادق (عليه السلام) روايت کرده است. « ر.ک: همان. »
43. بصائرالدرجات، ص 319-321.
44. سعيد اَعرَج از امام صادق و کاظم (عليهماالسلام) روايت کرده و داراي « اصل » است. « ر.ک: جامع الرواة. »
45. ابوجعفر، محمد بن حکيم خثعمي، از امام صادق و کاظم (عليهماالسلام) روايت کرده است: وي داراي کتاب بوده است. « ر.ک: همان. »
46. بصائرالدرجات، ص 321 و 322.
47. عبدالله بن محمد بن عقيل بن ابي طالب از اصحاب امام صادق (عليه السلام) بوده است. « ر.ک: جامع الرواة. »
48. عمرو بن ابي سلمه، فرزند اُمّ سَلَمه، همسر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)، و از اصحاب علي (عليه السلام) بوده است. « ر.ک: همان. »
49. ابوالمقدام، ثابت الحداد، فرزند هرمز است. « ر.ک: همان. »
50. عيسي بن عبدالله بن محمد بن عمر بن علي بن ابي طالب (عليه السلام) الهاشمي، از اصحاب امام صادق (عليه السلام) است. جدش، محمد بن عمر از اصحاب زين العابدين (عليه السلام) بوده است. « ر.ک: همان. »
51. ابوالجارود، زياد بن منذر همداني، تابعي و از اصحاب باقر و صادق (عليهماالسلام) و از زيديه است. رواياتي در ذم او رسيده است. ابن غضائري گفته است که اصحاب ما به رواياتي از او که محمد بن سنان نقل کرده، اعتماد ندارند. « ر.ک: همان. »
52. ابوالطفيل، عامر بن وائله کناني، هشت سال از عمر شريف پيامبر را درک کرده و او را از خواص علي (عليه السلام) شمرده اند و کيسانيه بوده است. « ر.ک: همان. »
53. ابومخلد خياط از اصحاب امام باقر (عليه السلام) و مجهول است. « ر.ک: همان. »
54. عبدالملک بن اعين شيباني کوفي، تابعي و از اصحاب باقر (عليه السلام) و صادق (عليه السلام) و ممدوح است. « ر.ک: همان. »
55. معلي بن خنيس مدني، از اصحاب صادق (عليه السلام) و از راويان ضعيف است. « ر.ک: همان. »
56. عبدالله بن سنان بن طريف، موثق و از اصحاب جليل القدر امام صادق (عليه السلام) و کاظم (عليه السلام) بوده است. « ر.ک: همان. »
57. عبدالله بن ميمون بن الاسود، موثق و از امام صادق (عليه السلام) روايت کرده است. « ر.ک: همان. »
58. بکر بن کرب صيرفي از اصحاب امام باقر (عليه السلام) و صادق (عليه السلام) است. « ر.ک: همان. »
59. علي بن يقطين بن موسي بغدادي از اصحاب موثق و جليل القدر امام صادق و کاظم (عليهماالسلام) است. « ر.ک: همان. »
60. بصائرالدرجات، ص 182-188.
61. محمد بن احمد بن جزي کلبي، کتاب التسهيل لعلوم التنزيل، ج 1، ص 4.
62. نورالثقلين، ج 1، ص 421.
63. احمد بن علي طبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص 225.
64. بصائرالدرجات، ص 213؛ بحارالانوار، ج 89، ص 88.
65. ابوحمزه، ثابت بن دينار ثمالي کوفي، موثق و از اصحاب امام زين العابدين، امام باقر، امام صادق و امام کاظم (عليهم السلام) بوده و از آن ها حديث نقل کرده است. وي به سال 150 ق. درگذشته است. « ر.ک: جامع الرواة. »
66. ر.ک: بصائرالدرجات، ص 212 و 213.
67. محمد بن يعقوب کليني، کافي، ج 1، ص 228.
68. محمود راميار، تاريخ قرآن، ص 373 و 374. (به نقل از: فهرست ابن نديم، ص 30).
69. همان، ص 374. (به نقل از: تقييد العلم خطيب بغدادي، ص 89).
70. بصائرالدرجات، ص 162-181.
71. بحارالانوار، ج 89، ص 41.
72. ابومريم، عبدالغفار بن القاسم بن قيس انصاري، موثق و از اصحاب امام زين العابدين، باقر و صادق (عليهماالسلام) بوده و از دو امام اخير روايت کرده است. « ر.ک: جامع الرواة. »
73. ابوالحسن، علي بن رئاب کوفي، از اصحاب موثق و جليل القدر امام صادق و کاظم (عليه السلام) بوده است. « ر.ک: همان. »
74. ابوالربيع، سليمان بن خالد هلالي نخعي بجلي، قاري، فقيه و از اصحاب موثق امام باقر و صادق (عليهماالسلام) بوده و از آن دو امام بزرگوار روايت کرده است. وي در زمان حيات امام صادق (عليه السلام) درگذشت. « ر.ک: همان. »
75. ابوايوب، منصور بن حازم بجلي کوفي، فقيه و از اصحاب موثق و صدوق امام صادق و کاظم (عليهماالسلام) بوده و از هر دو روايت کرده است. « ر.ک: همان. »
76. ابومحمد، عبدالله بن ابي يعفور عبدي، قاري و از اصحاب موثق و جليل القدر امام باقر و صادق (عليهماالسلام) بوده است. وي در زمان حيات امام صادق (عليه السلام) در سال طاعون درگذشت. « ر.ک: همان. »
77. معتب، مولي ابي عبدالله، موثق و از امام صادق (عليه السلام) و کاظم (عليه السلام) روايت کرده است. « ر.ک: همان. »
78. عبدالرحمن بن ابي عبدالله بصري - (در اصل کوفي) -، موثق و از اصحاب امام صادق (عليه السلام) است. « ر.ک: همان. »
79. ابوشيبة الخراساني از اصحاب امام صادق (عليه السلام) روايت کرده است. « ر.ک: همان. »
80. ابوعبيده، زياد بن عيسي حذاء کوفي، موثق و از امام باقر و صادق (عليه السلام) روايت کرده است. وي در زمان حيات امام صادق (عليه السلام) درگذشت. « ر.ک: همان. »
81. ابوالحسن، علي بن ابي حمزه، بطائني، از رؤساي واقفيه است. او از امام صادق و کاظم (عليهماالسلام) روايت کرده است: وي را کذّاب و ملعون دانسته اند. « ر.ک: همان. »
82. بصائرالدرجات، ص 162-181.
83. همان، ص 175 و 179.
84. همان، ص 171، 174، 175، 176، 180 و 181.
85. همان، ص 170 و 172.
86. همان، ص 180.
87. رفيد. (رفيع خ) مولي بن هبيره، از امام باقر (عليه السلام) و صادق (عليه السلام) روايت کرده است. « ر.ک: جامع الرواة. »
88. علي بن سعيد البصري از اصحاب امام صادق (عليه السلام). « ر.ک: همان. »
89. عنبسة بن مصعب عجلي کوفي از اصحاب امام باقر و صادق (عليهماالسلام) بوده است. وي را از فرقه ي ناووسيه دانسته اند. « ر.ک: همان. »
90. علي بن سعد بصري از اصحاب امام صادق (عليه السلام) است. « ر.ک: همان. »
91. نعيم القابوسي از اصحاب امام کاظم (عليه السلام) است. مفيد (ره) وي را از اصحاب خاص و موثق و اهل تقوا و علم امام کاظم دانسته است. « ر.ک: همان. »
92. بصائرالدرجات، ص 170-181.
93. آل عمران (3) آيه ي 7: « و تأويل آن را کسي جز خدا و راسخان در علم نداند. »
94. عنکبوت (29) آيه ي 49: « بلکه قرآن آياتي است روشن که در سينه ي اهل دانش جاي دارد. »
95. تفسير لاهيجي، ج 1، ص 299.
96. بصائرالدرجات، ص 244.
97. هارون بن حمزه غنوي کوفي صيرفي، از اصحاب موثق و قابل اعتماد امام باقر و صادق (عليهماالسلام) بوده و از امام صادق (عليه السلام) روايت کرده است. « ر.ک: جامع الرواة. »
98. ابوهمدان، قاسم بن بهرام، از اصحاب امام صادق و قاضي هيت بوده است. « ر.ک: همان. »
99. عبدالرحمن بن کثير هاشمي، از ضعفاست. گفته اند: جاعل حديث بوده است. « ر.ک: همان. »
100. عبدالعزيز عبدي کوفي، از اصحاب امام صادق (عليه السلام) و ضعيف است. « ر.ک: همان. »
101. محمد بن فُضَيل ازدي صَيرفي، از اصحاب امام کاظم و رضا (عليهماالسلام) بوده. وي ضعيف بوده و به او نسبت غلوّ داده شده است. « ر.ک: همان. »
102. بصائرالدرجات، ص 225-227، احاديث 4، 5، 7، 8، 10، 11، 12، 14، 15، 16، 17.
103. همان، ص 226، حديث 9.
104. همان، ص 224-226، احاديث 2، 3، 6 و 13.
105. بحارالانوار، ج 69، ص 184.
106.همان، ج 23، ص 195.
107. البته منظور از جهل در اين روايت، جهل مطلق نيست. منظور از جاهل، افراد عادي هستند که با زبان قرآن آشنايي اجمالي دارند.
108. بحارالانوار، ج 89، ص 17.
109. يعني ظهور در اطلاق دارد، نه اين که نصّ در اطلاق باشد.
110. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « کِتابُ اللهِ حَبْلٌ مَمْدودٌ مِنَ السَّماءِ اِلَي الاَرْضِ؛ کتاب خدا ريسماني است کشيده از آسمان به زمين ». (مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 14، 17، 26 و 59).
111. قمر (54) آيه ي 17، 22، 32 و 40.
112. الجامع ترمذي، کتاب فضائل القرآن، باب 18، احاديث 2 و 3؛ مسند حنبل، ج 2، ص 192 و 471.
113. واقعه (56) آ يه ي 80؛ حاقه (69) آيه ي 43.
114. بحارالانوار، ج 39، ص 93. همين مضمون درباره ي ائمه ي ديگر نيز آمده است. « ر.ک: همان، ج 23، ص 173 و نيز ج 99، ص 181 و ج 99، ص 225.
115. بحارالانوار، ج 33، ص 18 و نيز ج 36، ص 308.
116. همان، ج 39، ص 85.
117. ابوحمزه انس بن مالک انصاري، خادم رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است. « ر.ک: جامع الرواة. »
118. بحارالانوار، ج 23، ص 195.
119. همان، ج 32، ص 315.
120. نساء (4) آيه ي 83: « اگر در آن به پيامبر و اولوالامرشان رجوع مي کردند، حقيقت امر را از آنان درمي يافتند. »
121. البرهان في تفسير القرآن، ج 1، ص 27.
122. بحارالانوار، ج 89، ص 100.
123. « در ميان شما دوچيز گرانبها به جا مي گذارم که يکي از آن دو از ديگري بزرگ تر است؛ کتاب خدا که ريسماني است آويخته از آسمان به زمين، و عترت و اهل بيت من. آن دو هرگز از هم جدا نشوند تا در حوض بر من وارد شوند ». (مسند حنبل، ج 3، ص 14، 17 و 26). اين حديث را با لفظ مذکور، ابوسعيد خدري از رسول خدا نقل کرده است. و نيز ج 3، ص 17 و 59 با کمي اختلاف در متن و نيز ج 4، ص 371 با اين لفظ: « يا اَيُّها النَّاسُ اِنَّما اَنَا بَشَرٌ يَوشَکُ اَنْ يأتِيَني رسولُ ربِّي عَزَّوجلَّ فَاُجيبُ واِنِّي تارِکٌ فيکُمْ ثِقْلَيْنِ اَوَّلَهُما کتابُ الله عَزَّوجلَّ فِيه الهُدي و النُّورُ فَخُذُوا بکتاِب الله تعالي وَاسْتَمْسَکُوا بِهِ... وَاَهْلُ بَيتي أَذَکَّرُکُمُ اللهَ في اَهلِ بَيتي، أذکِّرُکُمُ اللهَ في اَهلِ بَيتي... ». اين حقيقت را زيد بن ارقم از رسول خدا نقل کرده است. نيز با همين لفظ « ر.ک: مسلم بن حجاج، الجامع الصحيح، کتاب فضائل القرآن، باب 36 و 37؛ عبدالله بن عبدالرحمن دارمي، سنن دارمي، کتاب فضائل القرآن، باب 1، حديث 11. »
124. فرقان (25) آيه ي 30.
125. بحارالانوار، ج 32، ص 299.
شاکر، محمدکاظم؛ (1376)، روش هاي تأويل قرآن: معناشناسي و روش شناسي در سه حوزه روايي، باطني و اصولي، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ سوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}