نويسنده: حسين نور بخش (1)




 

چکيده

يکي از مباحث پر دامنه ي دهه هاي اخير در ارتباط با خليج فارس، موضوع نام اين درياي پارسي است. ايرانيان از قديمي ترين اقوامي بودند که در پيرامون درياي پارس مسکن گرفتند. پيش از آن درکتيبه هاي سومري و آشوري نام خليج فارس به صورت « نارمرتو » و « درياي پايين » آمده است. اما از زمان استقرار ايرانيان در فلات ايران، تا امروز نام اين آبراه همواره « خليج فارس » و « درياي پارس » بوده است. اين موضوع را تمام منابع قديمي، از کتيبه هاي هخامنشي و منابع يوناني تا منابع تاريخي و جغرافيايي بعد از اسلام، به همين ترتيب نقشه هاي جغرافيايي سده هاي جديد و نيز آثار نويسندگان عرب و عثماني، تأييد مي کنند. اين مستندات نشان مي دهد که جعل نام خليج فارس پديده اي نوظهور است و پايه ي تاريخي و مستند ندارد.

واژگان کليدي:

نام خليج فارس، خليج فارس در متون کهن

پيش از متن:

محقق فقيد، زنده ياد حسين نور بخش، که بخش مهمي از زندگي پربارش را صرف پژوهش درباره خليج فارس نمود، اين مقاله را در سال 1383 براي انتشار در همين مجموعه نگاشته بود. دو دفتر نخستِ « پژوهشنامه ي خليج فارس » در ابتداي سال 1384، در قالب ضميمه ي کتاب ماه تاريخ و جغرافيا منتشر شد. مقاله ي حاضر قرار بود در سومين دفتر گنجانده شود اما در اثر تغيير و تحولات اداري، اساساً تداوم انتشار پژوهشنامه به فراموشي سپرده شد، تا اينکه در سال 1389 به مناسبت جشنواره کتاب برگزيده خليج فارس، خانه کتاب بر آن شد تا دفتر ديگري از اين پژوهشنامه را منتشر کند.
در اين وقفه ي پنج ساله، استاد فقيد، حسين نور بخش، در نيمه ي بهمن 1387 به ديدار حق شتافت. به گفته ي فرزندانش، تا واپسين دم حيات دغدغه ي آثار ناتمامش را داشت. بسيار خوشحالم که اين مقاله ي آن مرحوم در همان جامعه اي زيور طبع مي يابد که خود خواسته بود، باشد تا موجب شادي روحش گردد.

درباره ي شادروان حسين نوربخش و آثارش:

در سال 1317ش. درکاشان به دنيا آمد. (2) در سال1340 ليسانس علوم بانکي گرفت و مدت چهار سال شهردار دماوند وساوه بود. در سال1351 ش به استخدام وزارت کشور درآمد و در همين سال بخشدار بندر لنگه شد. از همين زمان علاقه و توجه و تحقيقات و تأليفاتش به سوي فرهنگ مردم حاشيه ي خليج فارس سوق يافت. در مدت اقامت طولاني اش در منطقه، مسؤوليت هاي ديگري چون شهرداري بندر لنگه، شهرداري بندرکنگ، سرپرستي فرمانداري شهرستان بندر لنگه را نيز بر عهده داشت. او همچنين نخستين فرماندار شهرستان قشم بود. به نوشته ي خودش از همان بدو ورود به بندر لنگه، فرهنگ مردم توجهش را جلب کرد. اوکه اهل نوشتن بود و پيش از آن آثاري قلمي کرده بود ، باب مراوده با افراد مطلع را گشود و شروع به ثبت مشاهدات وگردآوري اطلاعات ميداني کرد. (3) موقعيت ممتاز اداري، اقامت طولاني در بنادر و جزاير خليج فارس، شوق تحقيق و ميل وافر به نگارش، شرايطي را فراهم ساخت که وي به شيوه اي تجربي وخود انگيخته تحقيقاتش را براي چند دهه بر حوزه ي خليج فارس متمرکز سازد که حاصل آنها صدها برگ يادداشت هاي ناب از تاريخ و فرهنگ ساحل نشين خليج فارس است؛ برخي از اين نوشته ها در قالب کتاب ها ومقالات در زمان حيات ايشان منتشر شد اما مقدار پر شمار ديگري هنوز انتشار نيافته اند. اميد است که نهادي يا شخصي بلندهمت آثار اين محقق سخت کوش را به زيور طبع آراسته گرداند. (4)
مرحوم نور بخش از همان سنين جواني، از دهه ي دوم حياتش، دست بهـ.قلم برد وکار نوشتن و تحقيق را آغاز کرد. حيات علمي او را مي توان به دو دوره تقسيم نمود:
دوره ي نخست که دهه ي دوم تا حدود نيمه ي دهه ي سوم حياتش را دربر مي گيرد، بيشتر حول موضوعات ادبي و تاريخي، با توجه بيشتر به جنبه هاي سرگرم کننده ي آنها و نوشته هاي تخصصي بانکداري و امور اقتصادي مي گردد. کتاب هايي چون مجموعه داستان کوتاه همسفر برف ها ( 1344ش )؛ کريم شيره اي ( 1345 ) که در سال 1357 نمايشنامه اي از اين کتاب را منتشر کرد؛ بانک و اصطلاحات بازرگاني بين المللي ( 1347 )، مجموعه ي قراردادها و آيين نامه هاي شهرداري، کمسيونهاي شهرداري ( تاريخ نامعلوم )، دلقک هاي مشهور درباري و مسخره هاي دوره گرد ( 1355 )، بگوييم و بخنديم ( 1365 ) که با عنوان طنز هاي تاريخي نيز تجديد چاپ شد، از آثار اين دوران هستند. برخي از اين کتاب ها از استقبال چشمگيري نيز برخوردار شد به طوري که هنوز هم تجديد چاپ مي شوند مانند کتاب فرهنگ نام ( از 1360 تا 1389 بيش از دَه نوبت چاپ توسط ناشران مختلف ). البته اين بخش از علايق نوربخش کم و بيش تا پايان حياتش ادامه داشت به طوري که کتاب هاي اصفهاني هاي شوخ طبع و حاضر جواب در سال 1379 و بهلول در آثار مکتوب و حکايت هاي مردمي را در سال 1382 منتشر نمود.
اما دوره ي دوم زندگي علمي نور بخش از حدود نيمه ي دوم دهه ي سوم تا پايان عمرش عمدتاً برروي خليج فارس متمرکز بود و تا واپسين دم حياتش ادامه داشت.
از مجموع بيست و دو عنوان کتابي که در کارنامه ي علمي زنده ياد حسين نوربخش مي درخشد، سيزده عنوان منحصراً به تحقيقات خليج فارس شناسي اختصاص دارد. فهرستي از آثار خليج فارس پژوهي ايشان بهـ.قرار زير است:
1. چگونگي صيد مرواريد در آب هاي خليج فارس، بندرعباس، انجمن کتابخانه هاي عمومي بندرعباس، 1357، 156ص، مصور.
2. بندر لنگه در ساحل خليج فارس، بندرعباس، اداره کل فرهنگ و هنر استان هرمزگان، 1358، 408 ص.
3. بندر کنگ، بندرعباس، استانداري، 1358، 320 ص؛ اين کتاب با مشخصات زير در سال 1374 تجديد چاپ شده است: بندر کنگ، شهر دريانوردان وکشتي سازان در ساحل خليج فارس، ناشر مؤلف ، 1374، 400 ص.
4 . جزيرهـ.قشم و خليج فارس، اميرکبير، 1369، 563 ص، با نقشه و جدول و تصوير رنگي.
5. خليج فارس و جزاير ايراني، تهران، سنايي، 1362، 512 ص، مصور.
6. پژوهشي پيرامون صيد، دريا وآبزيان خليج فارس، تهران ، امير کبير، 443،1370 ص.
7. ايرانيان دريانورد؛ پيشگام ونوآور در درياها، تهران،کشتيراني جمهوري اسلامي ايران، 1376، 430 ص.
8. دختر دريا و جوان غواص، تهران، سروش، 1381، 162 ص.
9. دريانوردي در ايران، تهران، دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1381، 111ص، مصور.
10. فرهنگ دريايي خليج فارس ( صيد، دريا، کشتي ) تهران، امير کبير، 1381، 470 ص.
11. بنادر ايران در خليج فارس ، تهران ، دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1382، 104 ص.
12. گزينه اي از فرهنگ عامه و آداب و رسوم سواحل خليج فارس، تهران، سروش، 1382، 317، مصور.
13. افسانه ها وحکايات دريايي خليج فارس، تهران ( زير چاپ )

فهرست مقالات نوربخش:

از مرحوم نوربخش مقالات زيادي نيز منتشر شده است که بخشي از آنها در اينجا آمده است. با توجه به مجال اندکي که وجود داشت تنها از اين تعداد عناوين مقالات ايشان آگاهي کسب شد اما به نظر مي رسد مقالاتشان بيشتر از اين باشد.
1. ساختمان کعبه زرتشت، مجله و هومن، شماره 5، پاييز1372، صص34-35.
2. ابن ماجد، دريانورد معروف و راهنماي واسکودو گاما، مجله جهانگرد، شماره 20، دي 1378، ص40-46.
3. ابن ماجد، راهنماي واسکودوگاما، کتابماه تاريخ وجغرافيا، ش 68-69 ، خرداد وتير1382، ص 186- 192 .
4. برکه هاي آب در سواحل خليج فارس، فصلنامه فرهنگ مردم، سال 1، ش2، ( بهار1381 )، ص 78-91 .
5. تحقيقات و برنامه هاي ژاپني ها براي کاشت درختان هرا، کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، ش56-57، ( خرداد و تير1381 )، ص 135-138.
6. جزيرهـ.قشم و نام روستاهاي آن، کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، ش 63، ( دي 1381 )، ص 65-67 .
7. جزيره هنگام، قشم، ش 98، ( خرداد 1383 )، ص 78-81 .
8. جشن ميرنوروزي، وهومن، ش 10، ( 1375 )، ص 104-108 .
9. دلقک هاي درباري وبازيگران دوره گرد، سروش، سال 19، ش 847، ( 11 مرداد 1376 )،ص 26-27؛ ش 849، ( 25 مرداد 1376 ): ص 32-33 .
10. دو کتاب درباره خليج فارس، کتاب ماه تاريخ وجغرافيا، ش 80، خرداد، ص 76-77 .
11. سفري کوتاه به جزيره شيخ اندرابي، رشد آموزش تاريخ، سال4، ش 10، ( 1381 )، ص 48-50 .
12. سليمان سيرافي، جهانگردان، ش 18، ( مهر1378 )، ص 34-39.
13. کوتوله ها، دلقکهاي درباري موفق وبازيگراني ماهر بودند!، سروش، ش 941، ( 29 خرداد 1378 )، ص 20-21 .
14. کهن ترين نام جغرافيايي جهان خليج هميشه فارس/ نوربخش، حسين، وهومن، ش 16، ( مهر )، ص 17-20 .
15. گوشه هايي از هنر معماري و مهندسي شگفت انگيز اصفهان، جهانگردان، ش 19، ( آبان 1378 )، ص 42-48 .
16. مضحکه هاي دلقک هاي شاه عباس، گزارش، سال 8، ش 85، 86، ( اسفند 1376، فروردين 1377 )، ص 42-44.
17. نقش آب در مراسم نوروز و جشن ها، وهومن، ش 13، ( اسفند 1376 )، ص 39-41.
18. نوروز، رسوم از ياد رفته وآئين هاي رو به زوال، گزارش، سال 7، ش 73، 74، ( اسفند 1375، فرردين 1376 )، ص 68-72 .
19. نوروز کهن وآغاز بهار دل انگيز، وهومن، ش 11، ( بهار 1376 )، ص 28-35 .
20. صيد وکشت مرواريد در جزيره ي کيش، روزنامه ي آسيا، 1384/5/1
استاد حسين نور بخش در سه شنبه، 15 بهمن ماه 1387 در پي بيماري صعب العلاج، در سن هفتاد سالگي، و در سکوتي دردناک از سوي محافل علمي و فرهنگي، روي در نقاب خاک کشيد.
يادش گرامي باد.
مجتبي تبريز نيا

متن:

خليج فارس يعني دريايي که سرتاسر سواحل جنوبي کشور ايران را دربر گرفته است، هزاران سال است که به نام هاي: آب، « نار مرتّو » ( رود تلخ )، درياي پايين، « زراه کام سير » ( درياي اردشير )، « زراه افرنگ » ( درياي کبود )، آبگير پارس، درياي ايران، خليج ايران، درياي پارس، بحر فارس و خليج فارس ناميده مي شود و تا زماني که ايران و ايراني سرِپا و زنده است و به زندگي خود ادامه مي دهد، همچنان به نام خليج فارس ودرياي پارس ناميده خواهد شد وهمواره ياد آور مجد و عظمت و بزرگي ايران کهن وحضور مؤثر ايران مقتدر امروز در سواحل آن خواهد بود.

سابقه ي اقامت ايرانيان در سواحل درياي پارس

استاد اميرتوکل کامبوزيا، معتقد بود که سواحل درياي عمان و خليج فارس قبل از ورود آريايي ها داراي تمدن وسيعي بوده و اين تمدن محل زيست مردماني بوده است که بايد آنها را انسان اوليه يا مردمان تمدن قديم ناميد.
کامبوزيا مي نويسد: « مهاجرت نژاد آريا6000 سال قبل از ميلاد مسيح ( ع ) بر اثر سرماي فوق العاده شديد از شمال آسيا يا اروپا آغاز و يک گروه به سيبري و يک دسته به هند و دسته سوم به فلات ايران پاي گذارد، ايرانيان وقتي از ارتفاعات « پامير » گذشتند و به اين منطقه وارد شدند بر دوگونه از مردم وتمدن استيلاء يافتند ».
دسته اول مردمي که به طورکلي ناحيه ي « کوشان » ناميده مي شدند و دسته دوم مردمي که در سواحل مي زيستند و به نام درويديان و درويدها معروف بودند. تمدن قبل از ورود ايرانيان ايجاد کننده ي مدنيت سومر و« موهنجودارو » يعني سند سفلي بودند (5).

آغاز بر نام گذاري خليج فارس

استاد محيط طباطبايي، درباره ي مهاجرت اقوام آريايي وپيدايش نام خليج فارس، چنين نوشته است: « آريايي ها پس از وصول به ساحل خليج فارس، ناگزير از درنگ و سکونت درکنار ايران مانع شدند زيرا در شرق و غرب مهاجران قديمي در « سومر » و « ماويا » در جاي خود باقي مانده بودند، بدين نظر دو ناحيه ي پارس و کرمان را در شمال خليج فارس به وجود آوردند که از آن ميان پارسي ها و دولت بزرگ هخامنشي در تاريخ، نام پارس را در رديف مصر و چين و بابل و آشور صدرنشين حوادثي قرار دادند که در آيينه ي زمان منعکس گشته است، از جمله اين خليج يا درياي مسدود را که هنوز نام معيني نداشت پيش بابلي ها وآشوري ها به « درياي پايين » معرفي مي شد در کتيبه اي که از داريوش اول در مصر، کنار ترعه ي رود نيل به دست آمده است، « درياي پارس » ناميده شده زيرا از اين دريا مي توانستد به سوي خليج ساحلي پارس يا ايران بروند.
از زمان حاکميت پارس ها بر ايران که حدود و حوزه ي قلمرو خود را در چهار سوي فلات ايران و تا درياي مديترانه و درياي هند و رود سند و فلات « پامير » و فاصله ي ميان درياچه ي بايکال و خوارزم و خزر و درياي سياه توسعه بخشيدند، نام پارس بيش از پيش از ايران معروف مصري ها، رومي ها ويوناني ها گرديد وهمواره دريا و خليج فارس به معني دريا و خليج ايران در دوره ي يوناني ها اشکايان وساسانيان نخستين نام گذاري خود را حفظ کرده بود ودر دوره ي اسلامي که توسعه ي فرهنگ ايران عهد اسلامي تا هند و چين پيش رفت و ايران از دوره ي مغول به بعد پيوند ارتباط اقتصادي ميان اقيانوس کبير و اقيانوس هند و درياي مديترانه شده بود، خليج فارس هم چون در مرکز اين خط ارتباطي يا حد فاصل آبي و خاکي قرار داشت، از اهمييت فراواني برخوردار گشت » (6).

يکي از کهن ترين اسامي تاريخ

اسماعيل رائين، دربارهـ.قدمت نام خليج فارس مي نويسد: « نام خليج فارس يکي از کهن ترين اسامي جغرافيايي گيتي است که با وجود سپري شدن قرون و اعصار و دگرگوني هاي عظيمي که در چهار گوشه ي عالم در وضع اقليمي و موقعيت جغرافيايي، در مرزها و اسامي کشورهاي در حدود سواحل درياها و بستر رودخانه ها روي داده، همان طور که از آغاز، توسط نخستين اقوام پارسي ساکن اين سرزمين « خليج فارس » نام گذاري شده، همواره به همين نام خوانده مي شده است » (7).

دريا، نخستين نام خليج فارس

دکتر محمد علي سجاديه، در مورد نخستين نام خليج فارس، حتي قبل از نام « نار مرتّو » چنين مي نويسد: « نخستين نامي که براي درياي پارس به کار رفته، در متون سومري به گونه ي « آبّا » ( ABBA )، « دريا »، مي باشد، زيرا کشور سومري ها با درياي ديگري در زمان نگارش کتيبه هاي مزبور در تماس نبودند. اگر دقت کنيم اين همان واژه ايراني آب است زيرا شتر در زبان سومري ( KUR-ABBA ) « خرآبي » ناميده مي شد. در کنار خليج فارس، معبد و بندر کوچکي به نام « آپسوAPSO » وجود داشته که اين نام در عين حال به جهان آبهاي زيرزميني وسرانجام جهان ديگر هم اطلاق مي شده است.
در عقايد مذهبي بابلي « آپسو » نام الهه ي آب و اقيانوس بوده و جالب است بدانيم آپس « APS » در زبان اوستايي به آب مطلق گرديده، همين واژه آبا « ABBA » در متون خوزي ( ايلامي ) هم به چشم مي خورد، در حالي که در نبشته هاي آشوري از خليج فارس به گونه ي « رودي تلخ » ياد شده است.

نارمرّتو، قديمي ترين نام خليج فارس

به عقيده ي محققان مسايل خليج فارس، قديمي ترين نام خليج فارس نارمرّتو( nar marratu ) يعني « آب تلخ » است که آشوريان بر خليج فارس نهاده بودند. با اينکه مي نويسند نارمرّتو، يک نام آشوري است ولي معادل يا نزديک به اين نام را در سواحل و بنادر خليج فارس داريم که به استناد آن مي توان حدس زد « نارمرّتو » ريشه در زبان پارسي دارد؛ به طور مثال هم اکنون دو داروي سنتي در سواحل و بنادر خليج فارس وجود دارد که دريانوردان آنها را در مسافرت هاي دريايي به همراه خود مي برند و اين داروها « مروتر » ( مرو تلخ ) و « مروخش » ( مرو شيرين ) است. ظاهراً نارمرّتو بايد از « مروتر » گرفته شده باشد.
دکتر احمد اقتداري ضمن بررسي آثار بندر گناوه و مقبره ي کوچکي به نام « بي مرّه » که در فصل خود آمده است، مي نويسد: « کلمه ي بي مرّه، اگرچهـ.قابل تعبير به بي بي مريم هم مي تواند بود، ولي ذهن را به نام قديمي خليج فارس در زبان آشوري قديم نيز معطوف مي سازد و شايد نام قديمي نارمرّتو، براي خليج فارس در زبان دريانوردان آشوري و امکان مسافرت آشوريان به اين نواحي و در ارتباط دريايي سواحل شمالي خليج فارس با مردم آشور و بابل و سومر در بين النهرين با کلمه ي مرّه در زيارتگاه بي مرّه گناوه ربطي داشته باشد » (8).

نگاهي به تحقيق استاد مشکور

شادروان دکتر محمدجواد مشکور، درباه ي نام خليج فارس در سمينار خليج فارس، مطالبي ايراد داشته اند که خلاصه آن چنين است:
« 1- پيش از آنکه آريايي هاي ايراني به فلات ايران تسلط پيدا کنند، آشوريان اين دريا را در کتيبه هاي خود به نام نارمرّتو( nar marratu ) که به معني « رود تلخ » است، ياد کرده اند واين کهن ترين نامي است که از خليج فارس به جاي مانده است.
2- در کتيبه اي از داريوش بزرگ در تنگه ي سوئز يافته اند در عبارت « درايه تيه هچا پارسا آيي تي » يعني « دريايي از پارس که مي رود يا سر مي گيرد » ناچار منظور از درياي پارس همان خليج فارس است، در زمان ساسانيان نيز اين خليج را درياي پارس مي گفتند.
3- هرودوت، مورخ يوناني( در گذشته در 425 ق.م ) اقيانوسي را که در جنوب غربي آسيا است از درياي سرخ ( احمر ) گرفته تا دهانه ي هندوستان را « اري تروس » ( Erythros ) يا اريتره ( Arithree )، يعني درياي سرخ مي خواند (9). و اين تسميه به مناسبت رنگ خاک آن سواحل است که تمايل به سرخي است ( تاريخ هرودوت، کتاب چهارم، بند 40 ). (10) پيداست که هرودوت، خليج فارس را درست نمي شناخته از اين جهت از آن نامي نبرده و به همان نام مبهم اريتره که اعم از اقيانوس هند و بحر و عمان و خليج فارس است، اکتفا کرده است.
4- مورخ ديگر يوناني فلاويوس آريانوس که در سده ي دوم ميلادي مي زيست در کتاب معروف خود آنابازيس يا تاريخ سفرهاي جنگي اسکندر، نام اين خليج را « پرسيکون کا اي تاس » نوشته که ترجمه ي تحت الفظي آن خليج فارس است.
5- استرابن، جغرافي دان نام يونان که در نيمه ي آخر يک قرن قبل و يک نيمه ي اول يک قرن بعد از ميلاد مي زيست، مکرر همين نام را در جغرافياي خود در مورد خليج فارس به کار برده است و مخصوصاً مي نويسد که عرب ها بين خليج عرب ( بحر احمر ) و خليج فارس جاي دارند.
6- بطلميوس، بزرگ ترين عالم هيأت و جغرافياي قديم که در قرن دوم بعد از ميلاد مي زيست، در کتاب بزرگي که در علم جغرافيا به زبان لاتين نوشته از اين دريا به نام « پرسيکوس سينوس » ياد کرده است که درست به معني خليج فارس است. اين اصطلاح در کتاب هاي لاتين غالباً « سينوس پرسيکوس » آمده است به علاوه در کتاب جغرافيايي لاتين « خليج فارس » را « ماره پرسيکوم » يعني درياي پارس نيز نوشته اند.
7- کوين توس کورسيوس روفوس، مورخ رومي که در قرن اول ميلادي مي زيست اين خليج را به زبان لاتين« آکواروم پرسيکو » به معني « آبگير پارس » خوانده اند.
در کتب جغرافيايي و تاريخي دوره ي اسلامي نام اين خليج « بحر فارس » يا « البحرالفارسي » يا « الخليج الفارسي » يا خليج فارس ياد گرديده است. (11)

درياي پارس

در گذشته هاي دور مفهوم درياي پارس بسيار وسيع تر از خليج فارس امروزي بوده است و شامل خليج فارس، درياي سرخ، بحر عمان و درياي چين هم مي شده است. آدام متز در کتابش که تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري را معرفي نموده است، درباره ي درياي پارس مي نويسد: « دريانوردان مسلمان عدن را مبدأ درياي فارسي حساب مي کردند و معتقد بودند درياي فارس محيط بر مناطق عربي است تا برسد به خليج فارس و به نزديک بلوچستان، از آن به بعد را جز اقيانوس هند مي شمردند » (12).
استاد محمدجواد مشکور درباره ي دريا ي پارس مي نويسد: « بعضي از جغرافي نويسان قديم اسلامي، مفهوم « بحر فارس » را خيلي وسيع تر گرفته و آن را بر تمام درياي جنوب ايران، اعم از بحر عمان و خليج فارس وحتي اقيانوس هند اطلاق کرده اند (13).
بختياري اصل، درباره ي وسعت درياي پارس در مقاله ي « خليج هميشه فارس » مي نويسد: « در کتب تاريخي و جغرافيايي دوره ي اسلامي، تحت عناويني از قبيل« بحر فارس »، « البحرالفارسي »، « الخليج الفارس » و« خليج فارس » از اين دريا ياد شده است. تعدادي از جغرافي نويسان اسلامي با معناي موسع تمام درياي واقع در جنوب ايران، بحر عمان و خليج فارس و حتي اقيانوس هند را نيز بحر فارس اطلاق کرده اند ».
به عبارت ديگر تمام آب هاي جنوب آسيا و جنوب غربي آن ، درياي فارس فرض شده، و درياهاي هند، چين، سند، عرب، عمان و خليج فارس، احمر و عقبه را نيز جزيي از آن درياي بزرگ مي دانستند. دانشمندان جغرافيانويس مسلمان و عرب، بر خلاف علماي جغرافيانويس قبل از ميلاد، آب هاي جهان را عبارت از دو درياي عظيم، يعني بحر فارس و بحر روم مي دانستند که از اقيانوس جهاني يا درياي محيط به سمت کره ي خاک پيشروي کرده و درياهاي ديگر را اجزاي اين دو درياي بزرگ به حساب مي آورند (14).
در اين مورد ابوبکر احمدبن محمدبن اسحاق بن ابراهيم الهمداني، معروف به ابن فقيه، در کتاب جغرافياي خود تحت عنوان مختصر کتاب البلدان، ضمن اينکه از بحر فارس ياد کرده است مي نويسد: « و اعلم ان بحر فارس والهند هما بحر واحد لاتصال احد هما بالاخر »؛ يعني: و بدان همانا درياي فارس و هند هر دو يک دريا هستند براي اتصال به يکديگر ( حالت پيوستگي آن دو به يکديگر طوري است که آن ها را به صورت يک دريا درآورده است ).
وي معتقد است منظور از دو دريايي که در آيات 19 و20 سوره ي مبارکه الرحمن ذکر شده است، بحر فارس وبحر روم است (15).

اريتره اولين نام ايراني خليج فارس

در صفحات قبل از قول شادروان دکتر محمدجواد مشکور نوشتيم که « هرودوت، مورخ يوناني، خليج فارس را درست نمي شناخته است » آنچه بايد به تحقيق عميقانه مستدل استاد مشکور اضافه کرد اين مطلب است که اتفاقاً هرودوت پدر تاريخ جهان، خليج فارس را به خوبي مي شناخته و نام « اريتره » ي مورد اشاره ي او وساير محققان از روي ناآگاهي و عدم اطلاع نبوده است چرا که تا زمان او مجموعه ي خليج فارس و درياي عمان و اقيانوس هند وبحر احمر ( درياي سرخ )، يعني از انتهاي درياي سرخ تا دهانه ي هندوستان و رود سند، به نام « اريتره » ناميده شده است. اتفاقاً استرابون، جغرافي دان ديگر يوناني هم به اين موضوع اشاره دارد وصريحاً مي نويسد:« نام اريتره بر درياي مجاور جزيره ي هرمز » نهاده است.
عده اي از محققان معتقدند که منظور از درياي اريتره همان خليج فارس است؛ زيرا هرودوت اطلاعات دقيقي از نژاد « اوکسي » يا « اوژيان » که در خوزستان ساکن بوده اند به دست مي دهد. بنابراين نمي توان پذيرفت خليج فارس براي هرودوت ناشناخته بوده است. هرودوت در کتاب تاريخ مي نويسد: « فرات که رودخانه اي عميق است، داراي جرياني قوي است و از ارمنستان سرچشمه گرفته، به خليج فارس مي ريزد ». (16)
در جاي ديگر آورده است: « سربازان جزاير خليج فارس کمابيش مثل مادي ها مسلح بودند. فرماندهي آن ها با گس، پسر مردونس بود که سال بعد به فرماندهي پادگان موکال رسيد و در حين نبرد کشته شد » (17). همانطور که در کتاب جزيرهـ.قشم و خليج فارس نوشته ام، به زمان مادها که از 1000 تا 2000 سال قبل از ميلاد بر ايران حکومت داشته اند، مردي به نام اريتره از خطه ي پارس، به دنبال رمه ي گوسفندانش که از ترس شيرها به دريا زده بودند، به اجبار با قايق از دريا عبور کرد و به جزيره ي هرمز رفت وسپس مردم ناراضي را به آنجا برد و تدريجاً کليه ي جزاير و بنادر درياي پارس را مسکون و آباد ساخت و بالاخره همان مردم که ساکنان اوليه ي جزاير و بنادر بودند او را پادشاه ساختند و او براي اولين بار بر تمام جزاير و بنادر خليج فارس و درياي عمان و درياي سرخ مسلط شد و قدرت نفوذ او، اين دريا و اقيانوس هند را در بر گرفت.
بنا به نوشته ي مؤلف کتاب ايران باستان، اهالي سواحل بحر احمر ( درياي سرخ ) به سرداران يوناني سپاه اسکندر« اريت رس » مي گفتند و نام درياي سرخ از نام پادشاهي به نام اريترا واريتره، به معني سرخ اخذ شده و هرودوت به حق، بحر احمر ( درياي سرخ )، درياي عمان، اقيانوس هند و خليج فارس را اريتره نام گذارده و در نوشته هايش درياهاي مذکور را به اين نام ياد مي کند. در حقيقت درياي سرخ، مأخوذ از نام يک دريانورد شجاع و نام آور ايراني است که بعدها به نام درياي عرب تغيير نام يافته است.
« اريتره » يادآور درخشان ترين و مشهورترين مرد درياست، در حالي که بحر احمر به رنگ آب معطوف مي شود توجيه اين اسم لحاظ رنگ خطااست زيرا رنگ دريا سرخ نيست و نيز رنگ دريا از خاک هاي سرخ مورد اشاره ي استاد مشکور هم گرفته نشده است؛ بلکه نام اين دريا اريتره ي پارسي، اولين پادشاه و فرمانروا و دريا نورد همه ي بنادر و سواحل درياي سرخ، درياي پارس و اقيانوس هند، اخذ شده است و هرودوت هم واقعيت امر را ذکر کرده است. بعدها يوناني ها و ديگر ملل آن زمان درياي اريتره را به علت قدرت و نفوذ پارسي ها و بخصوص نيروي دريايي قدرتمند آن ها تبديل به درياي پارس و اعراب آن را معرب ساخته و بحر فارس ناميدند (18).

نشانه هايي از اريتره

آريان مورخ يوناني، از قول نئارک ( يا نئارخوس )، سردار اسکندر، ضمن شرح سفر نئارک بر روي آب هاي خليج فارس درباره ي اريتره مي نوسد: « گويند در اين جزيره [ قشم ] قبر يکي از سلاطين بزرگ موسوم به اريتار که از سلاطين ايراني بوده، وجود دارد » (19).
آرنولد ويلسن در اين باره مي نويسد: « قبر اريتراس پارسي در جزيره ي هرمز قرار دارد و مقبره ي او به شکل تل بزرگي در اين جزيره است و روي آن نخل هاي صحرايي سبز شده است » (20).
سر تيپ علي رزم آرا، از قول استرابون درباره ي جزيره ي هرمز و مقبره ي اريتراس مي نويسد: « جزيره هرمز از ازمنه بسيار قديم داراي معروفيت بسياري بوده است به طوري که استرابون راجع به اين جزيره مي نويسد: جزيره هرمز« اوگريپس قديم »، در سمت جنوب، در وسط دريا قرار گرفته و تا کرمانيا 2000 اِستاد ( ESTAD ) فاصله دارد.
مقبره ي اريتراس به شکل تل بزرگي در اين جزيره است و در بين آن نخل هاي صحرايي سبز شده است. اريتراس پادشاه اين مملکت بوده و دريا به نام او موسوم شده است (21).

درياي ايران- درياي بندر بوشهر

صادق نشأت، درباره ي علت نام گذاري درياي پارس به خليج فارس معتقد است که: « چون پيشرفتگي آن در خاک فارس که جزيي از ايران مي باشد، بيشتر از جاهاي ديگر و مالکيت آن از قديم ترين ازمنه با دولت و ملت ايران بوده است، لذا آن را خليج فارس ناميده اند و چندين هزار سال است که به همين نام و نشان در عالم اشتهار دارد، گاهي هم خود ايراني ها آن را درياي ايران و احياناً « درياي بندر بوشهر » خوانده اند (22).

درياي بوشهر- خليج ريشهر

« تمام نقشه هايي که غريبان از بطلميوس ( قرن دوم ميلادي ) گرفته تا قرون اخير، ترسيم کرده اند، درياي جنوب ايران را خليج فارس، درياي بوشهر، خليج ريشهر ناميده اند و جغرافي دانان عرب آن را بحر فارس، بحر عجم، الخليج الفارسي ذکر کرده اند » (23).

نام خليج فارس در دوران اسلامي

در دوران اسلامي نام « درياي فارس » را « بحر فارس » و « خليج فارس » ضبط کرده اند. مورخين اسلامي نيز که کتاب هاي معتبري درباره ي تاريخ و جغرافياي اين قسمت از جهان تأليف کرده اند در همه جا اين آب ها را درياي فارس، خليج فارس، الخليج الفارسي و بحر فارس نوشته اند.

نخستين کسي که خليج فارس نوشت

استاد سعيد نفيسي در سخنراني خود در سمينار خليج فارس ( سال 1342 ) چنين گفته است: « در اين دوره [ اسلامي ] تا مدتي در همه ي کتاب هاي جغرافيا، نام خليج فارس را بيشتر درياي پارس و درياي فارس و به زبان عربي بحر فارس مي نوشته اند و کلمه ي خليج فارس را از قرن چهارم هجري به کار برده اند و نخستين کسي که اين کلمه را به کار برده مطهربن طاهر مقدسي است که در کتاب البلد، و التاريخ که در 355 هـ.ق تأليف کرده، نام اين دريا را هم « خليج فارس » و هم « بحر فارس » نوشته است (24).

ريشه ي واژه ي « خليج »

دکتر محمدعلي سجاديه، درباره ي ريشه ي واژه ي « خليج » مي نويسد: « اتفاق بر اين است که اصل واژه ي خليج نيز چنانچه در برهان قاطع آمده به معني رودخانه و بحر عظيم باشد،گويند عربي است ».
نويسنده ي برهان قاطع اين واژه را پارسي دانسته و احتمال دارد اين عقيده به دلايلي درست باشد، مثلاً اگر توجه کنيم، « خلجان »، نام قريه اي متصل به شيراز بوده است و واژه ي « خلجان » در فارسي مفهوم دريا گونه و طوفاني هم دارد.
پندار نگارنده اين مسطور آن است که « خليج » واژه ي معرب است واحتمالاً اصل آن به يکي از زبان هاي باستاني منطقه ايران بوده زيرا در فارسي« کال » به معني « آب کند » و « کالار »، آب کند بسيار عميق و « کاريز » به معني « آب هاي زير زميني » آمده است. نام « کُر » بر دو رودخانه ونام هاي « کورنگ » و« کرند » بر رودخانه هاي ديگر اطلاق شده، همچنين« کارون » نام رود مشهور ايراني است و« کرت » ( KARAT )، نام « فراخ کرت » نام درياي مشهور استوايي است.
حال با مقايسه ي کرت و کُر وکال وکالار وکاريز، دور نيست،کاريز وکاريج به کاليج و سپس خليج، بدل شده باشد.
نام « کال »، آب راکد وکاريز را مي توان با واژه هاي گول ( برهان قاطع، استخر )؛ گُلف ( GULF ) انگليسي و فرانسه ( به معني خليج )؛ « گول » ترک آذري ( به معني استخر ) و کورفز ترکي جديد ( به معني خليج ) سنجيد و از يک پيوند ديگر ميان زبان هاي گوناگون جهان پرده برداشت (25).

خوريگ و خليج فارس

زآغاز خوريگ بود نام اين خليج شدريگ بدل به ليج و فرجام، خليج

تبديل دو حرف تيره کرد آن واژه
زان تيره شدست، چهره آرام خليج
ک. ر. ايزد معتقد است که « نام اوليه ي خليج فارس « خوريگ » بوده است و بر اثر مرور زمان تبديل به « خليج » شده است. او در اين باره مي نويسد: « خور+ ايک »، علامت نسبت به چون « نزديک » و « تاريک » اول تبديل به « خوليگ » و بعد به خليج شد؛ تبديل دو حرف لام و راء، درگذر از پهلوي به دري بسيار روي داده، چون پَرتوَ= پارت، که به پهلَو بدل گرديده و پهلوي وپهلوان از آن ساخته شده است. در کتاب هاي لغت تازي از جمله در اَلمنجد، چاپ قاهره، در مادي خلج و همه ي مشتقات آن، جزء معاني جذب، نزع، غمز. . . ديده نمي شود و به ناگاه واژه ي خليج به معناي « بخشي از دريا »، جانب نهر و کشتي کوچک، پيدا مي گردد!.
شايد عمداً فراموش کرده که بنويسد اين واژه هم، چون بسياري از واژه هاي ديگر، از زبان پارسي يا زبان هاي ديگر دخيل در تازي و محرف است.
در شرح قاموس، تنها معاني نهر و شاخي از دريا که در خشکي پيشرفته باشد براي خليج نوشته شده است. در برهان قاطع، خليج به فتح اول و کسر ثاني و سکون تحتاني، به معني رودخانه و نهر عظيم باشد. گويند عربي است. پيداست که اولاً در تازي بودن آن شک دارد، ثانياً به معني بخشي از دريا اشاره نمي کند. « در پهلوي drayah، در اوستا zreh= Zrayah، بلوچي Zirih به معني سرچشمه ».
از اين واژه هاي پارسي باستان و اوستايي، مي توان نامي را که کوروش بزرگ به درياي بزرگ پارس داد، چنين استنباط کرد: « ذَرَيايي و زَرگي پارسيکي » (26).

خليج فارس در کتاب هاي اسلامي

بعد از مقدسي به ترتيب ابن فقيه، احمدبن رسته، ابن خردادبه، اصطخري، مسعودي، ابوريحان بيروني، ابوحوقل، بشاري و ديگران، در کتاب هاي خود از خليج فارس و بحر فارس نام برده اند. در اينجا به نمونه هايي از اين نام ها و تأليفات که در کتاب تاريخ سياسي خليج فارس دکتر نشأت ضبط است، اشاره مي شود:
1. احمدبن محمدبن اسحاق بن ابراهيم همداني، معروف به ابن فقيه در کتاب مختصر کتاب البلدان آن را « درياي پارس » ناميده است .
2. ابو علي احمدبن رسته، صاحب کتاب الاعلاق النفيسه آن را « خليج فارس » مي نامد.
3 . مؤلف کتاب عجائب الاقاليم السبعه الي نهايه العماره، آن را « درياي فارس » مي نامد.
4. ابوالقاسم عبيدالله بن احمد خردادبه خراساني، در کتاب عجايب الهند والبره و البحره و الجزايره آن را « درياي پارس » ناميده است.
5. ابو اسحق ابراهيم بن محمد الفارسي الاصطخري از آن به نام « درياي فارس » ياد کرده است.
6. ابوالحسن علي بن الحسين بن علي مسعودي، در دو کتاب خود به نام هاي مروج الذهب و معادن الجوهر ونيز التنبيه الاشراف آن را « درياي پارس » خوانده است.
7. طاهر المطهر المقدسي در کتاب البداء والتاريخ آن را « خليج فارس » ناميده است.
8. ابوريحان بيروني در دو کتاب التفهيم لاوائل صناعه التنجيم و قانون مسعودي نام « درياي پارس » و « خليج فارس » آورده است.
9. ابوالقاسم محمد بن حوقل در کتاب صوره الأرض آن را بحر فارس ناميده است.
10. در قديمي ترين کتاب جغرافي به نام حدود العالم من المشرق الي المغرب، « خليج فارس » ثبت شده است.
11. شمس الدين ابوعبدالله محمدبن احمدبن ابوبکر شامي مقدسي معروف به بشاري در کتاب احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم آن را « بحر فارس » خوانده است.
12. در کتاب جهان نامه تأليف محمدبن نجيب بکران « بحر پارس » ناميده شده است.
13. بزرگ ابن شهريار رامهرمزي، دريانورد ايراني سده ي چهارم هجري در کتاب خود به نام عجايب الهند نيز اين دريا را « خليج فارس » ناميده است.
14. ابن بلخي در کتاب خود به نام فارس نامه اين دريا را « خليج فارس » ناميده است.
15. در دائرة المعارف بستاني نيز« خليج فارس » به همين نام ذکر شده است.
16. قانديک يسوئي، در کتاب خود به نام المرأه الوضيته في الکره ي الارضيه و اسماعيل علي مصري هم در کتاب معروف خود به نام النخبه الازهريه في الکره الرضيه نام خليج فارس را بر اين دريا اطلاق نموده اند.
17. جرجي زيدان لبناني، در تأليف خود التمدن الاسلامي که با مقدمه و تحقيق و تحشيه دکتر حسين مونس، استاد تاريخ دانشگاهـ.قاهره، چاپ شده است و همچنين محمد فريد وجدي، در دائره المعارف اسلامي قرن بيستم از عبارت ديگري به جز خليج فارس استفاده نکرده اند، همچنين نام خليج فارس در کتاب الدليل اله که سالنامه ي رسمي سال 1936 دولت عراق بوده کراراً به چشم مي خورد.
18. امين الريحاني در کتاب الملوک العرب وشيخ حافظ وهبه در کتاب جزيره العرب، خليج فارس را به نام اصلي و معروف خود « الخليج الفارس »، ياد نموده اند.
19. طه الهاشمي، رئيس ستاد ارتش سابق عراق در کتاب خود به نام جغرافي العراق، خليج فارس را به نام اصلي آن الخليج الفارس قيد کرده است.
20. نويسنگان عراقي بشير فرنسيس وگورگيس عواد، که کتاب لسترنج، خاور شناس مشهور را با عنوان بلدان الخلافه الشرقيه از انگليسي به عربي ترجمه نموده اند، در همه ي متن « خليج فارس »، ثبت شده است (27).

نويسندگان عرب و خليج فارس

مجله ي عربي « الاخاء » استدلال نموده است که ايراني ها واضع نام خليج فارس نبوده اند بلکه مورخين و جغرافي نويسان عرب و کشورهاي ديگر دنيا، اين نام را براي زبان پارس انتخاب کرده اند.
مجله الاخاء مي نويسد: « کتب تاريخي و جغرافيايي عموماً گواهي مي دهند که اين قسمت از دريا را بحر فارس يا خليج فارس مي گويند. نويسندگان عرب از قرن ها پيش همين نام را در آثار خود ياد کرده اند. نکته ي قابل ذکر اين است که ايراني ها اين نام را براي اين دريا وضع نکرده اند بلکه خود از آغاز آن را « زراه کامسر » يا « زراه آفرنگ » مي ناميدند، اما اين مورخين و جغرافي نويسان عرب و ديگر کشورهاي دنيا بوده اند که نام خليج فارس را براي اين بحر اطلاق کرده اند ».
نويسنده براي اثبات اين مدعا به آثار گروهي از علماي عرب که در علوم تاريخ و جغرافيا متبحر و مشهور بوده اند نيز رجوع نموده و از آن جمله جهانگرد نامي، ياقوت حموي در کتاب معروف خود معجم البلدان، فيلسوف بزرگ اسلامي ابن خلدون مغربي در کتاب خود به نام العبر، همه جا اين دريا را « بحر فارس » و« خليج فارس » ذکر کرده اند.
گذشته از مورخين و جهانگردان ياد شده، مورخ و جغرافيانويس بزرگ ترک، شمس الدين سامي، در کتاب مشهور خود قاموس الاعلام نيز اين درياي ايران را به نام « بحر فارس » يا « بصره کورفوزي » ياد کرده اند.
علاوه بر مجله ي « الاخاء » مانند دکتر صلاح العقاد، در کتاب معتبر خود به نام الاستعمار في الخليج فارسي همه جا نام درياي جنوبي ايران را به نام « خليج فارس » آورده است.
فرهنگ المنجد، تأليف لويس معلوف نام درياي جنوبي ايران را خليج فارس ذکر کرده است؛ در کتاب حدود العالم من المشرق الي المغرب،« خليج فارس » به همين نام مشهور ايراني خود نوشته شده است (28).

ترک هاي عثماني و نام خليج فارس

ترک هاي عثماني کوشيدند که نام خليج فارس را به ترکي رايج کنند. استاد سعيد نفيسي در اين باره مي نويسد: « در امپراطوري عثماني که کوشيده اند نام ترکي روي برخي جاده هاي همسايه ي آن کشور بگذارند و تعصبي در اين راه به کار برده اند، برخي عملاً نام اين دريا را به زبان ترکي « بصره کورفزي » نوشته اند يعني « خليج بصره » و با اين همه در برابر آن براي فهم مردمي که براي اين تسميه ي جعلي عادت نداشته اند، « بحر فارسي » نوشته اند. در هندوستان نيز همواره به اين دريا « بحر الفارسي » گفته اند (29).
آقاي ک. ر. ايزد، درباره ي نقشه هاي عثماني و نام « بصره کُرفَزي » مي نويسد: « در نقشه هاي دوره ي عثماني، بصره کُرفَز+ ي (30 ) ( علامت کسره ي اضافه ) براي خليج فارس ثبت شده است. جزء « کُر » در اين نام با دو رودخانه ي بزرگ در فارس و قفقاز که شايد از نام کورائوش= کوروش گرفته شده باشد، نزديکي دارد و نام « کُرفز » شايد از « کائيراس » يوناني تحريف شده باشد، يا از: خور+ فريس= خورفارس.
مورخ يوناني فلاويوس آريانوس، در کتاب آنابازيس، نام همين خليج را « پرسيکون کائيراس » نوشته است که در آن نزديکي تلفظ« خور » با « کائير » پيداست (31 ).

دو نام قديمي خليج فارس

استاد سعيد نفيسي، از قول ياقوت حموي و حمزه ي اصفهاني، در سمينار خليج فارس که در سال 1342 به ابتکار راديو ايران برگزار شد، درباره ي دو نام قديمي خليج فارس چنين گفت:
اول: « زراه کامسير » ( کام اردشير ): اطلاعاتي که ياقوت در معجم البلدان درباره ي « خليج فارس » ضبط کرده نماينده ي وضع آن در همين دوره است. ياقوت در کلمه ي بحر فارس مي نويسد که به گفته ي حمزه ي اصفهاني، مورخ معروف، ايرانيان قديم به اين دريا « زراه کامسير » مي گفتند و در برخي از نسخه ها « زراه »، را، « دراه » نوشته اند. به گمانم کلمه ي « در راه » تحريفي از لفظ « دريه » از زبان پارسي باستان بوده باشد که از کلمه ي اوستايي زريه گرفته شده و در زبان دري « دريا » شده است. اين کلمه ي اوستايي در نام « زره » و « گود زره »، درياچه سيستان، باقي مانده است. اما کلمه ي « کامسير » گويا در اصل « کام اردشير » بوده باشد مانند « بردسير » که در اصل « بردشير » بوده و « سيرجان » که در اصل « اردشيرگان » بوده و گاهي نيز همان شين باقي مانده است مانند « نرماشير » که در اصل « نرم اردشير » و« گواشير » که در اصل « گواردشير » و « ريشهر » که در اصل « ريواردشير » و « بهم شير » که در اصل « بهمن اردشير » بوده است. شايد« کام اردشير » در قديم نام يکي از نواحي ساحلي خليج فارس بوده باشد ونظير آن ترکيب « کام فيروز »، نام يکي از نواحي فارس در دوره ي ساساني است و نيز نام « شهر رام هرمز » از اين گونه است.
دوم: « زراه افرنگ » ( درياي آبرنگ ): پس از آن ياقوت مي گويد که حمزه ي اصفهاني گفته است از « مهروبان » به بعد به اين دريا « زراه افرنگ » مي گويند. اين کلمه « زراه افرنگ » در بعضي از نسخه هاي معجم البلدان « در راه افريک يا افريق » نوشته شده است. به عقيده ي من « افريک يا افريق » محرف همان کلمه ي افرنگ است و گمان مي کنم افرنگ ضبط ديگري از کلمه ي اورنگ باشد که به معني کبود است و پيداست در اصل« آب رنگ » بوده است يعني« به رنگ آب » زيرا که اُو و آب، هر دو در زبان هاي ايراني يکي است.
اصل کلمه« آب رنگ » يا « اَورنگ » بوده و بعد تبديل به اورنگ شده است و اورنگ را افرنگ هم نوشته اند. کلمه ي « درراه » هم چنانکه گفتم همان کلمه ي « زراه بوده »، و « زراه اورنگ » يا « افرنگ »، يعني « درياي کبود » (32).

آغاز تحريف يک نام:

انديشه ي تغييرنام خليج فارس بيشتر به منظور ايجاد تشنج و جنجال در بين اعراب و ايراني ها از مدت ها قبل به وسيله ي استعمارگران ايجاد شد و در زمان سرچارلز بلگريو(33 ) که 31 سال ( ازسال 1926تا 1957م. ) کارگزار انگليس در خليج فارس بود، اين موضوع آشکار و علني گرديد.
او در سال1966 در کتاب خود به نام ساحل دزدان دريايي که در لندن منتشر شد به طور زيرکانه اي نوشت: « خليج فارس که تازيان اينک آن را خليج [ع... ] گويند... » و با اين نوشته ي خود، سبب ايجاد اختلاف و رنجش ايراني ها گرديد.
فريبرز بختياري، درباره ي اين اقدام فريب کارانه مي نويسد: بلگريو از اين نام مجعول در مجله صوت البحرين استفاده نموده و براي رواج آن سعي زيادي کرد. جالب اين است بلگريو در کتاب خود تحت عنوان به بحرين خوش آمديد( 1995 )، از خليج فارس به همان نام حقيقي اش ياد کرده است (34).
نويسده ي کتاب محاکمه خليج فارس نويسان درباره ي اقدام کارگزار انگليسي مي نويسد: سياستمدار مزبور نخستين کارگزاري است که نام [جعلي... ] را به جاي خليج فارس ابداع کرد و در نوشته هاي خودش به کار برد و به تازي زبانان آموخت. در نتيجه به يک واژه ي [جعلي... ] از انديشه و خامه ي يک کارگزار انگليسي زائيده و پرداخته شد و به کشورهاي عربي تقديم گرديد و در جاي خليج فارس به کار رفت. جمعيتي ازگروه ممالک اخير نيز از آن استقبال کرده و به پيشبازش درآمدند. وگرنهـ.قبل از آن ، در هيچ نوشته و کتابي حتي ،آنچه به وسيله ي برادران عرب ها هم راجع به خليج فارس نوشته شده است به واژه ي جعلي به جاي خليج فارس برخورد نمي نمائيم و فقط جسته وگريخته، تاريخ نويسان و جغرافي دانان بوده اند که از درياي سرخ به نام [ ... ] يادکرده اند.
حال بايد ديد چه بهره اي از اين جعل الفاظ مي توان گرفت؟
با برداشت همين گام ظاهراً کوچک، يعني گردانيدن نام خليج فارس به [ نام جعلي ... ] دو ملت دوست و برادر را به ناحق در برابر يکديگر بسيج خواهد نمود، يعني ايراني را در مقابل عرب نشانيده و عرب را روياروي ايراني قرار خواهد داد و در نتيجه رنجش يکي از ديگري پديد خواهد آمد.
بلگريو که در دومين کتاب خود به نام ساحل دزدان دريايي خليج فارس با نام مجعول خليج [ ع ... ] به کار برده است، در نخستين اثر خود تحت عنوان به بحرين خوش آمديد « Welcome To Bahrain » خليج فارس را به همان نام حقيقي اش يعني خليج فارس ياد کرده است (35).
دکتر سيدجعفر حميدي، در مقاله ي « زمان شناسي تاريخي خليج فارس » از بيگانه ي ديگري نام مي برد کهـ.قبل از بلگريو دست به فريب اعراب خليج فارس زده است، وي مي نويسد:
علاوه بر بلگريو، در آثار و نوشته هاي چند تن از سياحان و مأموران انگليسي که پس از توقف هاي طولاني و تاخت و تاز در خليج فارس به نوشتن گزارش نامه يا سفرنامه ي خود اقدام کرده اند، رد پاي زيادي از غرض ورزي و مفسده جويي مي بينيم. يک فرانسوي به نام ر. وادالا که بعد از سال 1889 به عنوان نايب کنسول فرانسه در بندر بوشهر خدمت مي کرده است، پا را فراتر گذاشته و نوشته است: « مي گويند در قديم خليج فارس يک درياي متعلق به تازيان محسوب مي شد که بعداً به اشغال ايرانيان درآمد. وادالا منبع و مأخذ اين قول را ذکر نکرده است. اين گونه محققان بسيار اندکند و تقريباً بيشتر محققان و مورخان غربي و شرقي که درباره ي ايران يا خليج فارس تحقيق و تتبع کرده اند، خليج فارس را به همين نام خوانده اند » (36).

خاطراتي درباره نام خليج فارس

در سال هاي 43-1335 که نگارنده به عنوان کارمند در يکي از شعب بانک هاي خصوصي کار مي کردم، دستوري به بانک ها رسيد که براي افتتاح اعتبارات اسنادي و ورود کالا به داخل کشور لازم است که پروفرماي ارسالي از کشورهاي خارجي با استفاده از نام خليج فارس و « پرشين گلف » ( PERSIAN GULF ) باشد در غير اين صورت از قبول پيشنهادات کشور صادر کننده ي کالا خودداري شود و در صورت استفاده و يا چاپ نامي غير از « خليج فارس » بر روي بسته هاي دريافتي يا کارتن ها و کالاها، محمولات به کشورهاي صادر کننده بازگردانده شود. اين عمل سبب شد که کشورهاي صادر کننده و واسطه ي فروش، حساب دستشان بيايد و کاملاً رعايت موضوع را بنمايند و کليه ي کارتن ها و لفاف ها و پوشش خارجي کالاهاي صادراتي خود را با نام « خليج فارس » منقوش و ممهور نمايند.
هم چنين بين سال هاي 58- 1351 که در سواحل و بنادر خليج فارس از جمله بندر کنگ ( B. KOUNG )، بندر لنگه و جزيره ي قشم در سمت بخشدار مرکزي و سرپرست فرمانداري بندر لنگه خدمت مي کردم، يک روز بخشنامه اي با اين مضمون دريافت کردم که: عوامل وابسته به بيگانگان و دست نشاندگان ايشان قصد دارند نام « خليج فارس » را مخدوش ساخته و اسامي جعلي غيرواقعي که اصالت تاريخي ندارند برجاي آن بگذارند و از اين رو براي انحراف اذهان مردم سواحل جنوب کشور و ديگر سرزمين هاي جهان مبادرت به چاپ پوستر، کتاب، عکس، کبريت، سيگاهر و چيزهايي شبيه اين ها، با نامي غير از خليج فارس نموده اند و اين وسايل را بهـ.قيمت بسيار نازل و در بيشتر مواقع رايگان در اختيار کارگران و جاشوها و ناخداياني که بين سواحل شمال و جنوب خليج فارس دائماً در حال رفت و آمد مي باشند و نيز مسافران و ايرانياني که براي مدت کوتاهي به کشورهاي جنوبي مسافرت مي نمايند، قرار مي دهند. بهـ.قرار اطلاع تعدادي از اين اشياء نيز محرمانه وارد سواحل ايران شده است، از اين رو دستور داده شد که در هر جا اين قبيل وسايل با نام مجعول و غير واقعي « خليج فارس » يافت شود، جمع آوري و امحاء گردد و از ورود آن به داخل کشور ممانعت گردد.
چند سال بعد بخشنامه ي ديگري را ديدم که ناظر بر نوشته هاي اداري و غيراداري بود و در آنها به کارمندان و نويسندگان و ارباب مطبوعات توصيه شده بود در نوشتارهاي خود از ذکر کلمه « خليج » بدون ذکر نام « فارس » خودداري نموده و همه جا اين نام به طور کامل نوشته شود و نيز از ترجمه و نگارش و چاپ و نقل قول و نام هاي مجعول براي « خليج فارس » احتراز نمايند.

نام خليج فارس در سازمان ملل متحد

خوشبختانه، توطئه مزورانه ي بلگريو به جايي نرسيد و نام اين درياي پارسي نيز همچنان « خليج فارس » ماند و به لطف صبر و شکيبايي مسئولان و هزاران هزار سند، مدرک، نوشته ها و نقشه هاي موجود در سراسر جهان، نام خليج فارس اينک مقبوليت جهاني خود را حفظ کرده است و از طرفي دبيرخانه ي سازمان ملل متحد طي يادداشت شمارهAD311/ IGEN، مورخ 5 مارس 1971، در پاسخ به يادداشت 23 فوريه 1971 دولت ايران، اذعان کرد: « ... عرف جاري در دبيرخانه سازمان ملل متحد بر اين است که در اسناد و نقشه هاي جغرافيايي منطقه ي آبي بين ايران از سمت شمال و شرق و تعدادي از کشورهاي عربي از سمت جنوب و غرب به نام خليج فارس ناميده شود ... و اين عمل دبيرخانه سازمان ملل متحد موافق و مطابق با يک عرف قديمي انتشار اطلس ها و فرهنگ هاي جغرافيايي مي باشد ...
بر اساس اين يادداشت و روش هاي سازمان ملل متحد، هرگاه در اين سازمان از نام مجعول يا ناقص به جاي نام صحيح خليج فارس استفاده مي شده است، نمايندگي دائمي ايران تذکراتي به دبيرخانه ي سازمان ملل مي داده است.
از جمله طي يادداشت شماره ي LA45. 8. 2( C ) مورخ 10 اوت 1984 دبيرخانه سازمان ملل متحد، در پاسخ به مکاتبات نمايندگي جمهوري اسلامي ايران در خصوص به کار بردن نام صحيح و تاريخي خليج فارس در اسناد و مدارک آن سازمان، آمده است: « دبيرخانه مايل به تکرار و تأييد اين موضوع است که رويه ي متعارف اين بوده است که در اسناد و انتشارات دبيرخانه از اصطلاح خليج فارس استفاده شود، به اين ترتيب دبيرخانه اين کاربرد را که از ديرباز معمول بوده رعايت کرده است و چون لازم است که در اسناد سازمان ملل در اشاره به موضوعات جغرافيايي نوعي هماهنگي و يکنواختي وجود داشته باشد، لذا دبيرخانه معتقد بوده است که بايد اصطلاح « خليج فارس » در اسناد، نقشه ها و ... که توسط اين دبيرخانه و يا مسؤوليت آن تهيه مي شود به کار رود و به اين ترتيب از مقبول ترين کاربرد تاريخي آن استفاده کند » (37).

نام خليج فارس به روايت مورخين و جغرافي دان ها

1. بابلي ها ( قرن هفتم پيش از ميلاد ): درياي پايين- رودخانه آب شور؛
2. آشوري ها: رود تلخ- نارمرتو narmatutu(38)/ نار مَرتّو narmarratu (39).
3. هخامنشيان ( کتبيه داريوش در تنگه ي سوئز ): دريايي که از پارس سر مي گيرد Darrya Tyaha Cha parsaaity(40).
4. هکتايوس ميلتوسي ( پدر جغرافياي جهان و تبعه ايران، نقشه سال 475 ق.م ): درياي پارس (41).
5. هردودت ( مورخ يوناني، پدر تاريخ جهان، سال 425 ق.م ): اريتروس/ اريتره EriThree (42).
هردودت از درياي احمر تا دهانه ي هندوستان را « اريتروس » ناميده است (43).
6. اراتوستن ( نقشه جهان 220 ق.م ): سينوس پرسيکوس sinus persicus (44).
7. هيپارک ( نقشه جهان، 150 ق.م ): گلف پرسيکو Golfe persique (45).
8. استرابون ( جغرافي دان يوناني، 63 ق.م- 20 م ): خليج فارس (46).
9. پومپوني مِلّا ( جغرافي دان، قرن اول ميلادي ) » سينوس پرسيکوس sinus persicus (47).
10. کوين توس کورسيوس روفوس ( مورخ يوناني قرن اول ميلادي ): درياي پارس/ آبگير پارس Aguarum persico (48).
11. کلوديوس پتوله مااوس ( بطلميوس، قرن دوم بعد از ميلاد ): پرسيکوس اِسپِرس persicus Espers (49) و پرسيکوس سينوس Persicus sinus (50).
12. فلاويوس آريانوس ( مورخ يوناني سده ي دوم ميلادي ): پرسيکون کايتاس persikon kaitas (51).
13. آناکسيماندر ( رياضي دان يوناني ): پرسيکوس سينوسPersikus sinus (52).
14. استرابو ( نقشه جهان ): سينوس پرسيکوس sinus persicus (53).
15. در نقشه هاي جغرافيايي: ماره پرسيکومMare persicum؛ پرسيکوم ماره Persicum Mare (54)؛ پرسيکوس سينوس persikus sinus (55).
16. در اصطلاح لاتين، سينوس پرسيکوس sinus persicus.

نام خليج فارس در زبان هاي مختلف:

1- آلماني Persischer Golf
2- ارمني Parsitst Sots
3- اسپانيايي Golfio Parsico
4- انگلسي Persian Gulf
5- ايتاليايي Golfo Persico
6- ترکي Farsi Korfozi
7- چک Perski Zaliv
8- دانمارکي Persisk Golf
9- روسي Persibkii Zaliv
10- روماني Golfeul Persic
11- ژاپني Porucha Wan
12- سوئدي Persiska Vikem
13- عربي Alkhalij Alfarsy
14- فرانسوي Golfe Persiqus
15- مجاري Perza Obol
16- نروزي Persiste Habbugt
17- هلندي Perzishe Golf
18- هندي Baher Fars
19- يوگسلاوي Porsiski Zaliv
اسامي بالا ترجمه ي اصطلاح لاتين « سينوس پرسيکوس » يعني خليج فارس، در ديگر زبان ها است و در همه ي آن ها اسم پارس، به خوبي مشاهده مي شود. (56)

برآمد:

1. آريايي ها ( ايراني ها )، قرن ها قبل از ميلادي مسيح ( ع ) در کناره هاي شمالي درياي پارس مستقر گرديدند و در سواحل و جزاير آن به زندگي ادامه دادند و در آب هاي آن بهـ.قايقراني، ماهيگيري و حمل بار و مسافر و نيز به جابجايي سپاهيان خود پرداختند و پيش از آن ها اين دريا را آشوريان « نار مَرّتو » به معني « رود تلخ » نامگذاري کرده بودند.
2. بنابر نوشته ي ياقوت حموي در معجم البلدان و حمزه اصفهاني، براي اولين بار ايراني ها، درياي پارس را « زراه کامسير » ( کام اردشير )، يا « زراه آفرنگ » يا ( درياي آبرنگ و درياي کبود ) و يا بنابر نوشته ي دکتر نشأت « درياي ايران » و « درياي بوشهر » و يا به استناد لوح کشف شده ي داريوش در « تنگه سوئز »، « دريايي که از پارس مي آيد » ناميدند.
3. به استناد نوشته ي هردودت، به زمان مادها و بر اثر تسلط اريتره يا اريتراس پارسي بر تمام سواحل و بنادر و جزاير خليج فارس و درياي عمان و اقيانوس هند و درياي قُلزُم ( سرخ )، تمام اين آبراه ها، به نام اريتره ناميده شده است.
4. يونانيان براي اولين بار، درياي پارس را « خليج فارس » و درياي سرخ را « درياي عرب » ناميده اند.
5. جغرافي نويسان عرب و مسلمان نام هاي خليج فارس و درياي عرب را نخستين بار از يونانيان اخذ و در نوشته هاي خود به کار گرفتند و آن ها را معرب نموده و به جاي درياي پارس و خليج پارس، درياي فارس، خليج فارس، بحر فارس، الخليج فارسي و به درياي سرخ و درياي قُلزُم، « بحر احمر » گفتند و نوشتند.
6. نام اوليه ي درياي سرخ مانند خليج فارس و درياي عمان « اريتره » بوده و بعدها به جاي استفاده ي مستقيم از نام اريتره با توجه به نام اريتره از نام سرخ استفاده نموده و آن را « درياي سرخ » ناميدند. عده اي نيز آن را معرب نموده و بحر احمر نام نهادند. هنوز هم کشوري در شمال آفريقا و درياي سرخ به نام « اريتره » وجود دارد.
7. بهـ.قول شادروان استاد جواد مشکور، نام خليج فارس در همه ي زبان هاي زنده دنيا از قديمي ترين زمان ها تاکنون پذيرفته شده و همه ي ملل جهان اين درياي ايراني را به زبان خود « خليج فارس » مي خوانند.
8. زمزمه ي استفاده از نام مجعول خليج [ ع... ] که مخصوص « درياي سرخ » است به جاي نام « خليج فارس » از ربع قرن پيش آغاز شده و همه مي دانند که اين موضوع جنبه سياسي و زودگذر داشته و در مقابل سابقه ي تاريخي و عمر بسيار طولاني و کهن نام پرعظمت خليج فارس، ابداع کلمات نامعلوم و مجعول و ساختگي و بستن آن ها به عنوان درياي پارس، در پيشگاه ارباب خرد و انديشه و بخصوص جغرافي دان هاي جهان، سخن عبث و بيهوده اي به نظر مي رسد و هر دولت و ملتي که در اين راه گام برداشته است، تنها با آبرو و حيثيت خود بازي کرده است.

پي‌نوشت‌ها:

1. نويسنده و پژهشگر فقيد، صاحب کتاب ها و مقالات متعدد درباره ي خليج فارس.
2. در مورد زنده ياد حسين نوربخش پس از وفاتش دو يادنامه ي کوتاه به چاپ رسيد که در اين نوشته از آنها استفاده شده است.
3. نعيمي، منصور: « يادنامه اي براي حسين نوربخش »، نشريه ي نداي هرمزگان، ويژه نوروز 1388، ص 12.
4. حبيبي، احمد: « يادي از استاد حسين نوربخش، محقق و خليح فارس شناس »، مجله رشد آموزش تاريخ، دوره ي يازدهم، شماره1، پاييز 1388، ص 43-45.
5. کامبوزيا، امير توکل : بلوچستان و علل خرابي آن، چاپ دوم، 1363، بي نا، ص 19-12.
6. طباطبايي، محيط: « خليج فارس در آئينه زمان »، روزنامه کيهان، شماره 13714، سال 1368.
7. رائين، اسماعيل: دريانوردي ايرانيان، جلد اول، تهران، بي نا، 1350، ص 54.
8. اقتداري، احمد: آثار شهرهاي باستاني سواحل و جزاير خليج فارس و درياي عمان، انجمن آثار ملي، 1348، ص 52-51.
9. تاريخ هرودوت، کتاب چهارم، بند 40.
10. مشکور، محمدجواد: سمينار خليج فارس، از انتشارات راديو ايران، جلد اول، صص 38-50.
11. متز، آدام: تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، يا رنسانس اسلامي، ترجمه علي رضا ذکاوتي قراگوزلو، تهران، انتشارات اميرکبير، چاپ اول، 1362، جلد دوم، ص 545.
12. مشکور، محمد جواد: سمينار خليج فارس، از انتشارات راديو ايران، جلد اول، صص 38-50.
13. مجتهدزاده، پيروز: جغرافياي تاريخي خليج فارس، تهران، دانشگاه تهران، 1354، ص 15.
14. بختياري اصل، فريبرز: مجموعه مقالات سمينار بررسي مسايل خليج فارس، چاپ اول، 1368، صص 138-137.
15. هرودوت: تواريخ، ترجمه و حواشي وحيد مازندراني، تهران، فرهنگستان ادب و هنر ايران، ص 88.
16. همان، ص 378.
17. موسوي، سيدحسن: « مختصري درباره ي جغرافياي تاريخي خليج فارس »، مجموعه مقالات، تهران، 1368، ص 632.
18. نوربخش، حسين: جزيرهـ.قشم و خليج فارس، تهران، انتشارات اميرکبير، چاپ اول، 1369، ص 133-128.
19. سديد السلطنه کبابي، محمدعلي: بندرعباس و خليج فارس: اعلام الناس في احوال بندرعباس، تصحيح دکتر احمد اقتداري، تهران، انتشارات دنياي کتاب، چاپ دوم، 1363، ص 325.
20. ويلسن، سرآرنولد: خليج فارس، ترجمه محمد سعيدي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم، 1366، ص 57.
21. رزم آرا، سرتيپ علي: جزاير ايران در خليج فارس، 1320، ص 84.
22. نشأت ميرداماد، صادق: تاريخ سياسي خليج فارس، تهران، کانون کتاب، 1344، ص 8.
23. حميدي، سيد جعفر: « زمان شناسي تاريخي خليج فارس »، مجموعه مقالات سمينار بررسي مسايل خليج فارس، تهران، 1368، ص 235.
24. نفيسي، سعيد: سخنراني در سمينار خليج فارس، 1342، جلد دوم، ص 66.
25. از ياداشت هاي دکتر سجاديه تحت عنوان نگارنده.
26. از مقاله ي « درياي بزرگ پارسي »، مجله وهومن، اسفند 1371، شماره4، ص 34.
27. نشأت ميرداماد، پيشين، صص 672-675.
28. همان، صص 672-675.
29. نشريه وزارت امور خارجه، دوره دوم، شماره8، ص 11.
30. کرفز ( Kour Faz )
31. مجله وهومن، اسفند 1371، شماره 4، ص 34 و مقاله: « درياي بزرگ پارسي ».
32. نفيسي، پيشين، صص 70-69.
33. Sir charles Belgave
34. بختياري اصل، پيشين، ص 147.
35. مدني، سيد احمد، محاکمه خليج فارس نويسان، انتشارات توس، تهران، 1357، ص 16-15.
36. وادالا، رمي: خليج فارس در عصر استعمار، ترجمه شفيع جوادي، تهران، سحاب، 1356، ص 28 ( به نقل از: مجموعه مقالات سمينار بررسي مسائل خليج فارس، ص 235 ).
37. بختياري اصل، پيشين، 152-151.
38. پيرنيا، حسن: تاريخ ايران باستان، تهران، انتشارات دنياي کتاب، 1361، جلد اول، ص 149.
39. مشکور، محمدجواد: نام خليج فارس در طول تاريخ، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ص 7.
40. همان، ص 7.
41. سحاب، عباس: اطلس نقشه هاي جغرافيايي و اسناد تاريخي، درباره خليج فارس از ماقبل تاريخ تا قرن حاضر، تهران، موسسه سحاب، ص 7.
42. مشکور: نام خليج فارس در طول تاريخ، ص 7.
43. تاريخ هرودوت، کتاب چهارم، بند 40.
44. سحاب، پيشين، ص 14.
45. همان، ص 19.
46. مشکور: نام خليج فارس در طول تاريخ، ص8.
47. سحاب، پيشين، ص24.
48. مشکور: نام خليج فارس در طول تاريخ، ص8.
49. نشأت ميرداماد، پيشين، ص 16.
50. مشکور: نام خليج فارس در طول تاريخ، ص8.
51. مشکور: سمينار خليج فارس، ج1، ص 38.
52. سحاب، پيشين، ص6.
53. موسوي، سيد حسن؛ نوذري، عزت الله: « مختصري درباره جغرافياي تاريخي خليج فارس »، مجموعه مقالات سمينار بررسي مسائل خليج فارس، ص 627.
54. همانجا.
55. همان، ص 627.
56. رديف هاي 2، 3، 7، 8، 10، 11، 15، 16، 17، 18، 19 از کتاب دريانوردي ايرانيان، نوشته اسماعيل رائين، جلد نخست، ص 59.

منبع مقاله :
خيرانديش، عبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي؛ ( 1390 )، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر سوم )، تهران: خانه کتاب، چاپ اول