افول بندر عباسي، طلوع بوشهر در روابط سياسي و اقتصادي خليج فارس
سلمان قاسميان (2)
چکيده
پس از اخراج پرتغالي ها از جزيره ي هرمز توسط شاه عباس اول، به دست امامقلي خان، دست پرتغالي ها از امور اقتصادي هرموز کوتاه شد. اما اين اخراج يک طرف قضيه بود. هدف شاه عباس ايجاد يک بندر مهم تجاري تحت نظارت حکومت مرکزي بود. ملاعلي شاه- فرمانده ناوگان دريايي نادرشاه در بندرِ عباسي- که به دنبال مرگ او مدتي حکومت اين بندر را در دست داشت، نمونه ي بارزي از حاکمان ناکام اين دوره است. تا آنجا که با وجود تلاش هاي مکرر براي بهبود اوضاع تجاري بندرِ عباسي، به ناچار ننگ بي لياقتي را تحمل کرد. دوره اي که ملاعلي شاه مسئوليت حکومت بندرِ عباسي را بر عهده داشت او نابساماني و آشوب ناشي از ناامني هايي است که از دريا و خشکي اين شهر را تهديد مي نمود. از يک طرف رقابت هاي شديد استعمارگران هلندي، فر انسوي و بخصوص انگليسي و از طرف ديگر تهديدهاي مکرر شورشيان داخلي و اعراب رأس الخيمه و مسقط هر دو گروه تجار داخلي و نمايندگي هاي خارجي را به فلاکت رساند. اين تحقيق درصدد است تا با بررسي اوضاع نابسامان بندرِ عباسي در رقابت هاي کشورهاي اروپايي و قدرت هاي محلي در دوره ي ملاعلي شاه، چگونگي ضعف موقعيت ابن بندر و انتقال مرکزيت تجاري ايران از بندر عباسي به بوشهر را مورد مداقه قرار داده و نقش ملاعلي شاه را در اين جريان ارزيابي نمايد.واژگان کليدي: خليج فارس، بندرِ عباسي، ملاعلي شاه، قواسم، انگلستان و هلند
درآمد
فتح هرموز در سال 1622 م. به دست امامقلي خان، آغاز عصري جديد در معادلات اقتصادي و سياسي خليح فارس بود. ايجاد بندرِ عباسي در همين سال نيز اوضاع را تغيير داد (3).داستان فتح هرموز و تغيير نام بندر « گمبرون » به بندرِ « عباسي » همزمان بود با ايجاد تغييرات مهم ديگري که به طور کلي مي توان آنها را در دو مورد زير خلاصه کرد:
1- کاهش قدرت حکومت مرکزي ايران در مقابل افزايش قدرت سياسي، نظامي و اقتصادي دول اروپايي و فقدان اقتدار و نظارت کافي بر جريان تجارت در بندر تازه تأسيس عباسي (4).
2- ظهور قدرت هاي قبيله اي در سواحل شمالي و جنوبي خليج فارس که به هنگام کاهش قدرت مرکزي بر توان تجاري خود مي افزودند.
با مرگ شاه عباس صفوي و ضعف حکومت مرکزي، نظارت بر اين ناحيه کاستي گرفت و در نتيجه امور گمرکي بندر با فساد و بي نظمي مواجه شد (5). بر اساس گزارش هاي هلنديان ارزش کالاهايي که به صورت قاچاق از اين بندر خارج مي شد بيشتر از ارزش ابريشمي بود که کمپاني هاي هلند و انگليس به طور رسمي از ايران مي خريدند. در اثرِ اين تحولات به گفته استينزگارد به دليل اعمال عوايد گمرکي سنگين از سوي مقامات ايراني بر تجّار، مسير مسقط (6) به بصره تقويت گرديد. مسافران اين مسير با دور زدن سواحل ايران و بهره گيري از سکونت گاه هاي ميان راهي سعي داشتند تا از نظارت مستقيم ايران به دور بمانند. در دهه هاي آغازين قرن 18 ناامني در عمان و سواحل هند، مسير مستقيم هند به خليج فارس را تقويت نمايد. بصره نيز در همين زمان به دليل دورماندن از منازعات بغداد، راه پيشرفت را طي نمود و به يکي از کانون هاي تجاري کمپاني هاي غربي تبديل شد (7). در پي سقوط صفويه و بروز ناآرامي ها در عمان، بهترين فرصت براي توسعه ي تجاري کمپاني هند شرقي در خليج فارس فراهم آمد. از نيمه ي دوم قرن 18 با حذف هلند و فرانسه از گردونه ي رقابت در خليج فارس، پايه هاي استعمار انگلستان در منطقه مستحکمتر شد (8). از طرف ديگر در مناسبات داخلي بين بنادر و سواحل، شاهد شکوفايي بندر بوشهر در دوره ي افشاريه هستيم.
رونق بندر بوشهره و افول بندر عباسي در دوره افشاريه
تنزل موقعيت ايران در خليج فارس که با مرگ شاه عباس آغاز شده بود، تا اوايل سلطنت نادرشاه افشار ادامه داشت. اما نادر در سال 1145 هـ/ 1735 م. متوجه خليج فارس شد و به فکر تأسيس ناوگان دريايي افتاد. نخستين اقدامي که نادرقلي خان را به انديشه ي ايجاد نيروي دريايي انداخت، تعقيب محمدخان بلوچ بود که به جزيره ي کيش پناهنده شده بود. محمدخان بلوچ والي کوه گيلويه، فارس و لارستان بود که به حمايت از طهماسب ميرزا، عليه نادر قلي بيگ برخاست و پس از جنگ مختصري که با قواي نادر کرد، شکست خورد و به جزيره ي کيش گريخت تا در پناه « آل هوله » درآيد (9). يک سال بعد از اين حادثه، عده اي از افغان ها به طرف خليج فارس متواري شدند و چون سپاه نادر در تعقيب آنها بود، فراريان با کشتي هاي تجاري به مسقط پناه بردند. اين موضوع اهميت ناوگان دريايي را بيش از پيش براي نادر و فرماندهانش آشکار نمود.سپس در سال 1147 هـ.ق لطيف خان، فرمانده نيروي دريايي نادر مأمور مذاکره با کمپاني هاي هند شرقي انگليس و هلند براي خريد و يا اجاره ي کشتي و تأسيس ناوگان دريايي شد. نمايندگان کمپاني هاي اروپايي با فروش و يا اجاره موافقت نکردند، ولي قول مساعدت دادند (10).
لطيف خان در نهايت موفق به خريد دو فروند کشتي از دو تبعه ي اروپايي به نام هاي ودل (11) و کنوک (12) شد. با وجود کارشکني اروپايي ها، نيروي دريايي نادر صاحب دو ناو انگليسي و دو ناو هلندي توپدار شد و واحدهاي تحت فرماندهي او، جزيره ي کيش را تحت محاصره درآوردند. محمدخان از لار به جزيره ي کيش به پناه قبايل هوله رفته بود، اما حاکم کيش او را دستگير و تسليم نادر نمود؛ او در نزد نادر به اعدام محکوم شد (13). پس از خاتمه ي کار محمدخان بلوچ، نادرشاه لطيف خان را در سال 1147 هـ.ق/ 1735 م. حاکم ايالت دشتستان و شولستان و قبوداني [ کاپيتاني ] سواحل و بنادر خليج فارس انتخاب کرد (14).
بندر بوشهر پس از آن به دستور نادرشاه به عنوان پايگاه دريايي ايران مدنظر قرار گرفت و قلعه ي آن تعمير شد و مدتي بعد به بندر نادريه تغيير نام داد و پايگاه اصلي نيروي دريايي ايران شد (15).
در سال 1149 هـ.ق که امام مسقط ( سيف بن سلطان ثاني ) از نادرشاه ياري طلبيد، طبق گزارش هاي موجود فشار بر مردم بوشهر براي دريافت ماليات هاي سنگين به منظور تأمين هزينه هاي لشکرکشي به عمان صورت گرفت. همين اتفاق زمينه ي شورش هاي بندرِ عباسي در اواخر عصر نادرشاه را فراهم ساخت. اين لشکرکشي يک سال به طولانجاميد و ارسال تدارکات جنگي براي ارسال به عمان خود بلاي جان تجار و ساکنين شهر شد. روابط بحراني ميان دريابيگي و امام مسقط تا سال 1150 هـ.ق ادامه داشت. در اين سال دريابيگي به بندرِ عباسي بازگشت. نابساماني اوضاع بندر عباسي و کاهش درآمدهاي گمرکي آن را مي توان از اعتراضات مکرر نيروهاي نظامي مستقر در اين بندر دريافت که از همان نخستين سال هاي تشکيل ناوگان دريايي نادر و استقرار بخشي از آن در بندرِ عباسي، آغاز شد. فرماندهان دريايي نادر به نزد عبداللطيف خان شکايت بردند که محمدتقي خان، حاکم فارس، که در آن موقع در گمبرون ( بندرِ عباسي ) بود نه تنها مواجب آنها را قطع کرده بلکه جيره ي غذايي کافي را نيز به آنها نمي دهد (16). همين نارضايتي ها در نهايت موجب تيرگي روابط دو سردار و شکست ايران در عمان شد.
بنابراين ملاحظه مي شود که پس از تقويت موقعيت بوشهر، دولت مرکزي ايران توجه چنداني به بندرِ عباسي نداشت و اين موضوع در اسناد مختلف هلند و انگلستان نيز ذکر شده است. اين وضع در تمامي دوران نادر شاه ادامه داشت.
در همين زمان شکست طرح هاي محمدتقي خان که با کلبعلي خان، فرمانده جديد ايران در حمله به عمان، نيز اختلاف پيدا کرده بود باعث شد تا او با دسيسه اين سردار ايراني را از ميان بردارد. او مي دانست که شاه از او ناخشنود و به او بدگمان است. از اين رو هنگامي که از عمان احضار شد، علم طغيان برافراشت.
در 16 ژوئن 1744، محمدتقي خان که آشکارا سر به شورش برداشته بود، در رأس 2500 سپاهي، بندرِ عباسي را غارت نمود و سپس به سمت شيراز حرکت کرد (17). هنگامي که خبر اين شورش به نادر رسيد، محمدحسين خان قرقلو، فرمانده نيروي دريايي فارس که در عمان بود را مامور تعقيب تقي خان نمود. اما ناتواني او در دفع اين فتنه راه هاي تجاري بندرِ عباسي به شيراز را گرفتار آشوب و بلوا نمود. در نتيجه نادرشاه نه تنها نتوانست حاکميت تاريخي ايران بر عمان را تجديد نمايد، بلکه به دليل فشار مالياتي، با شورش مناطق جنوبي ايران مواجه شد و اوضاع تجاري مناطق جنوبي ايران و بخصوص بندرِ عباسي را به دليل وجود نيروهاي نظامي و فشار مالياتي بر مردم به وخامت کشاند. از اين پس با توجه به رقابت هاي شديد کمپاني هاي تجاري غرب در خليج فارس و مناطق داخلي ايران که به ضعف روز افزون بنيه تجاري ايران انجاميد، قدرت تجاري و درآمدهاي گمرکي بندرِ عباسي روز به روز کاهش يافت و با مرگ نادر شاه و نقش فعال تر ملاعلي شاه در بندرِ عباسي اين وضع به اوج خود رسيد. در نتيجه ملاعلي شاه را بايد وارث نابساماني هاي بندرِ عباسي از مرگ شاه عباس تا مرگ نادر دانست.
زمامداري ملاعلي شاه در بندرِ عباسي
ملاعلي شاه در اواخر عصر نادر فرماندهي ناوگان دريايي ايران در بندرِ عباسي را بر عهده گرفت. يکي از مهمترين مشکلات او مقابله با شورش هاي محلي بود. بندرِ عباسي و ديگر مناطق ساحلي در دوره ي پاياني نادرشاه گرفتار آشوب شد (18). در آغاز واردي خان بلوچ ( رئيس شاه ) که از طرف فتحلي خان- حاکم شورشي سيستان- به عنوان حاکم بندرِ عباسي و گرمسيرات منصوب شده بود، با نيرويي هزار نفره به اين سمت حرکت کرد. هجوم نيروهاي بلوچ به بندرِ عباسي براي دريافت ماليات به نام فتحعلي خان موجب بروز آشوب در شهر شد. در نتيجه واردي خان پس از مدتي گرفتار منازعه با حکام محلي از جمله فرمانده ناوگان دريايي ايران در اين شهر شد.در سال 1747 م. مردم لار عليه مأموري که براي اخذ ماليات آمده بود، شورش نمودند. نيرويي براي سرکوبي آنان فرستاده شد.
مردم بندرِ عباسي عليه نماينده ي نادرشاه شوريدند که اعزام نيرويي دو هزار نفري از رأس الخيمه آنان را پشت گرم ساخت. فرمانده اين نيروها- ميرعلي يکي از فرماندهان نيروي دريايي ايران در پادگاه جلفار ( رأس الخيمه )- به کمپاني هلند قول عدم تعرض را داد. اما در همان شب شهر را غارت کرد.
نيروي چهار هزار نفري از تاتار و افغان مأمور گرفتن ماليات از مردم لار شدند. لار آرام شد و ملاعلي شاه کنترل قلعه ي بندرِ عباسي را به دست گرفت. اما اوضاع بندرِ عباسي ديگر مناسب امور تجاري نبود (19). اوضاع در ديگر سواحل خليج فارس نيز بر همين منوال بود. گزارشهايي از شورش مردم برخي از اين نواحي در اسناد انگليسي ها ثبت شده است. ناوگان نادرشاه نيز در بندرِ عباسي از نظارت دولت مرکزي خارج شد و چند کشتي ناوگان دريايي ايران در اثر اين شورش غرق شد. چند تن از صاحبان کشتي ها نيز به سواحل جنوبي همچون رأس الخيمه گريختند. قسمتي از اين ناوگان در بندر کنگ لنگر انداخته و ملاعلي شاه را تهديد کردند که اگر با آنها همراهي نکند خانواده ي او را در بوشهره قتل عام کرده و املاک او را غارت خواهند نمود. ملاعلي شاه در ژوئن 1747 م. به ناچار با آنها همراه شد. متحدين به بوشهره حمله کردند. شايد ترقي بوشهر در دوره ي پاياني نادرشاه که در زوال بندرِ عباسي و ضعف امور گمرکي اين بندر تاثير زيادي داشت او را به همراهي با اين حمله واداشت. آنان نمايندگي انگلستان را تخريب نموده و خسارت هايي به ديگر مراکز شهري وارد کردند. ملاعلي شاه پشيمان شد و به بندرِ عباسي بازگشت و دستور داد که اجازه ي ورود هر نيرويي که از جلفار به بندرِعباسي بيايد را ندهند. در سال 1748 شورش تمامي سواحل ايران را فرا گرفت. قواسمِ رأس الخيمه نيز در 1747 شبانه نيروهاي ايراني را غافلگير کرده و با تلف کردن اسب ها و نابودي تجهيزات و امکانات نيروي هاي ايراني، آنان را وادار به فرار نمودند. تعداد زيادي از اين نيروها نيز به قتل رسيدند والي لار حاکم بندرِ عباسي را خلع نموده و با گماشتن با پنج کشتي بازگشت و بندرِ عباسي را اشغال کرد و در نامه اي به نادرشاه خود را خدمتگزار دولت ايران دانست (20). در همين زمان نادرشاه به قتل رسيد.
با مرگ نادر در سال 1747 م/ 1161 هـ.ق اوضاع وخيم تر شد. هرج و مرج و ناامني سرتاسر کرانه ي شمالي و جنوبي خليج فارس و درياي عمان را فرا گرفت. نيروي قدرتمند دريايي نادر يک شبه متلاشي شد و در نتيجه ملاعلي شاه در وضعيتي بحراني قرار گرفت. ميرعلي سلطان فرمانده ناوگان دريايي ايران در جلفار به بندرِ عباسي يورش برد و حسين علي بيگ، حاکم شهر، املاک خود را فروخته و به سواحل جنوبي خليج فارس فرار کد.
ميرعلي سلطان در 17 آگوست همان سال از طرف علي قلي خان، حاکم لار به حکومت بندرِ عباسي منصوب شد (21). از طرف ديگر علي بيگ اوزباشي حاجي، حاکم تارم که در عهد نادرشاه راه هاي تجاري لار به بندرِ عباسي را مورد تاخت و تاز قرار داده و در افول تجارت منطقه نقش مهمي را ايفا نموده بود، مدعي شد که از طرف شاهرخ شاه به حکومت لار و بندرِ عباسي منصوب شده است. او در ميانه سال 1747 م. به لار وارد شد، اما نارضايتي ها عليه او بالا گرفت. او به قصد فتح بنادر به سمت بندرِ عباسي حرکت کرد. ميرعلي سلطان از ترس او به سمت احمدي، موطن اصلي خود، فرار کرد و در راه روستاهاي اطراف را غارت نمود. در اکتبر 1747 پسران علي سلطان- حيدر بيک و علي بيک- که از سرداران ولايت فارس محسوب مي شدند با سپاهي چهارصد نفري به بندرِ عباسي يورش بردند، اما شکست خورده و نوه ي اوزباشي، به نام علي سلطان را با پسرش حيدر بيک و 19 تن از افراد خاندان او به قتل رساندند. اوز بيک از طرفي دست دوستي به سوي عبدالشيخ، حاکم قشم دراز نمود و همراه او به اطراف ميناب يورش برد و پس از استخدام چندين نيرو به بندرِ عباسي بازگشت. او از ترس فرار نمايندگاني کمپاني و تعطيلي تجارت بندرِ عباسي نامه هايي به نمايندگان کمپاني هلند و انگلستان نوشت و از آنان خواست تا براي حفظ وضع موجود با او عليه ميرزا ابوطالب، حاکم منصوب شده از سوي شاهرخ شاه همکاري کنند. اما نمايندگان حاضر به همکاري با او نشده و در نتيجه در ژانويه 1748 حاکم جديد وارد شهر شد، اما هنوز کارها را در دست نگرفته بود که توطئه ي او در همراهي با مردم لار و عليه حکومت مرکزي فاش شد و در نتيجه به او دستور داده شد که به شيراز باز گردد. او از انجام دستور سرپيچد و سريعاً به لار رفت تا حکومت شهر را در دست بگيرد. عدم همکاري ساکنان شهر موجب ناکامي او شد و به ناچار خود را به نيروهاي دولتي تسليم نمود (22). پس از خروج ابوطالب از بندرِ عباسي، ملاعلي شاه در 8 اکتبر 1747 همراه با هفت کشتي بزرگ و چند کشتي کوچکتر که در اصل ناوگان دريايي ايران در تنگه هرموز به حساب مي آمد به بندرِ عباسي وارد شد. از شيراز به او دستور داده شده بود که ناوگان خود را به دليل احتمال توطئه ي شيخ « جلفار » از « لافت » دور کند. او نيز به طرف بندرِ عباسي حرکت کرد اما پيش از ورود به شهر به او خبر رسيد که يکي از اهداف ميرزا ابوطالب در بندرِ عباسي دستگيري و قتل او و در دست گرفتن ناوگان تجاري بندرِ عباسي است. در نتيجه او تا خروج ميرزا ابوطالب از بندرِ عباسي در دريا ماند.
ملاعلي شاه که خاطره ي خوشي از کمپاني هاي اروپايي نداشت قصد غارت اين دفاتر را داشت، اما هم زمان خبر حمله ي علي مردان خان، يکي از سران بختياري به بندر باعث همکاري او با نمايندگلن کمپاني هاي اروپايي شد (23).
نماينده ي انگلستان طي نامه اي به صالح خان، نماينده ي شاهرخ شاه در شيراز از رفتار ناعادلانه ي ملاعلي شاه با تجار اروپايي شکايت نمود و اين خود آتش دشمني دو طرف را شعله ور ساخت.
هلنديان از همين زمان مراکز تجاري خود را به بصره انتقال دادند. بصره تا سال 1753 م. که نقش آن به جزيره ي خارک واگذار شد، تنها نقطه ي تجارت آنان در خليج فارس بود. به گفته ي لوريمر، هم زمان با تغييراتي که در سواحل ايران و عثماني رخ داد، يعني هم زمان با افول تجارت بندرِ عباسي و رونق بصره، در سواحل جنوبي شرايطي ايجاد شد که همان آزادي عمل شيوخ عرب در اثر خلاء قدرت سياسي و متمرکز دولت ايران در اين نواحي بود. اين شرايط آنان را در برابر هرگونه نظارت از سوي حکام سواحل شمالي دور نگه داشت. به گفته لوريمر بخصوص فاصله ي زماني 1727-1763 دوران شکوفايي تجارت قواسم به حساب مي آيد؛ آنان در اين دوره نقش مؤثري در تجارت خليج فارس ايفا نمودند (24).
اوجگيري بحران در بندرِ عباسي طي سال هاي 1161-1178 هـ.ق
بندرِ عباسي طي سال هاي 1763-1747 م/ 1161-1178 هـ.ق، يعني طي 16 سال، گرفتار آشوب و ناامني ناشي از درگيريهاي قومي و قبيله اي شد. بخش عمده ي اين وضعيت ناشي از تلاش قواسم و حاکم لار براي افزايش نفوذ خود در تنگه ي هرموز بود که براي دستيابي به اين هدف، ملاعلي شاه را به بازي گرفتند.در آگوست 1750م./ 1164 هـ.ق هيئتي از سوي کمپاني هند شرقي انگلستان به بندرِ عباسي اعزام شد تا اوضاع اين محل را مورد ارزيابي قرار دهد. نماينده ي کمپاني اين هيئت را در جريان امور قرار داده و ادعا کرد که ملاعلي شاه با تجار انگليسي بدرفتاري کرده است. او همچنين اوضاع بندر را بسيار نابسامان دانست و اعلام کرد که هر لحظه احتمال حمله ي ملاعلي به دفتر کمپاني وجود دارد. نصيرخان، حاکم لار نيز از سوي ديگر، بندرِ عباسي را تهديد مي کند. نماينده ي کمپاني شکايت مي کرد که ملاعلي شاه او را تهديد به مرگ کرده است. به نظر او ملاعلي شاه « هر کاري که بخواهد انجام مي دهد » (25). نماينده ي هلند نيز شکايت مي کرد که از ترس حملات قواسم رأس الخيمه کشتي هاي خود را که مي بايست در تجارت به کار گيرد، در سواحل به صف درآورده است تا بندر را از حملات احتمالي قواسم و ديگر شيوخ مصون نگه دارد.
در سپتامبر سال 1750م./ 1164 هـ.ق، ملاعلي شاه نمايندگان کمپاني ها را تهديد کرد که اگر در زمينه حقوق گمرکي با او همکاري نکنند و او از پس گردآوري ماليات تحميلي از سوي لار برنيايد و مجبور به فرار از بندر شود، ابتدا بندر را از وجود آنان پاک خواهد کرد.
در واقع به دليل کاهش درآمدهاي گمرکي بندرِ عباسي و زياده خواهي هاي حکام لار و شيراز، ملاعلي شاه در شرايط دشواري قرار گرفته بود. حکام لار بنابر يک سنت ديرين، بنادرِ واقع در ميان بوشهر و بندرِ عباسي را تحت کنترل خود داشتند و حکام بنادر ساحلي نيز در مقابل تأمين امنيت راههاي داخلي ايران از سوي حاکم لار، خود را تحت تابعيت حاکم اين شهر قرار مي دادند. اما اکنون حضور روزافزون اروپايي ها، درآمد گمرکي اين بنادر را به شدت تقليل داده بود و حکام ساحلي همواره مورد تهديد خوانين پس کرانه اي قرار داشتند. ملاعلي شاه در چنين شرايطي ناگزير شد در مقابل زياده خواهي هاي حاکم لار که هر روز افزايش مي يافت متحدي بيابد تا در صورت گرفتاري بيشتر خود را از مرگ برهاند. بنابراين دست دوستي به سوي قواسم دراز نمود و دختر خود را به نکاح فرزند شيخ راس الخيمه درآورد. از سوي ديگر از نمايندگام کمپاني هاي انگليس و هلند خواست تا در افزايش عوارض گمرکي بندر به او کمک کنند اما همراه نشدن آنان با خواسته هاي او موجب ايجاد تنش در روابط دو طرف شد. از همين زمان نمايندگان تجاري هلند و انگلستان به فکر ترک بندر و استقرار در ريگ، بوشهر و بصره افتادند.
در فوريه همان سال وقتي به ملاعلي شاه خبر رسيد که کشتي « شافتسبوري » (26) کالاي خود را در بندرِ عباسي تخليه ننموده و به بنادر ديگر رفته است شديداً نسبت به اين وضع اعتراض کرد و آن را مغاير با قراردادهاي موجود دانست. او به کمپاني گوشزد نمود که اين امر موجب ناتواني او در تامين هزينه هاي لازم براي برقراري امنيت بندر، تدارک ماليات سنگين مقرر شده از سوي حاکم لار و ناتواني در مقابله با يورش اباضيون عمان خواهد شد. نماينده ي کمپاني هلند بدون توجه به توصيه هاي ملاعلي شاه اعلام کرد که هلندي ها هيچ دشمني با اهالي عمان ندارند.
حاکم لار بدون توجه به اوضاع نابسامان بندرِ عباسي و کاهش درآمدهاي گمرکي آن نماينده اي را به نزد ملاعلي شاه فرستاد تا ماليات معوقه را بستاند. ملاعلي شاه با ترفندهاي بسيار نماينده ي حاکم لار را مدتي نزد خود نگه داشت. اين امر نصيرخان را عصباني کرد و هر لحظه امکان حمله به بندرِ عباسي وجود داشت. در همين زمان قواسم رأس الخيمه که با اخراج پادگان ايران از اين شهر ناوگان ايران را به تملک خود درآورده بودند، همراه به سه هزار تن از نيروهاي خود به بندرِ عباسي حمله کردند (27). نماينده ي هلند به انگلستان خبر داد که آنان براي غصب ناوگان بندرِ عباسي و غارت شهر آمده اند. نماينده ي انگلستان اعلام کرد که طبق دستور مقامات ارشد در بمبئي، به محض احساس خطر مي بايست بندر را ترک کند. نصيرخان طي نامه اي به نمايندگان کمپاني قول داد که شخصاً به بندر خواهد آمد و مسائل را حل و فصل خواهد نمود (28). او ملاعلي شاه را عامل اصلي يورش قواسم دانست. به هر حال خطر قواسم دفع شد و منازعه به سال بعد کشيده شد.
در ژانويه سال 1752 م/ 1166 هـ.ق، نصيرخان نيمي از عوارض گمرکي بندر را طلب نمود. امتناع ملاعلي منجر به يورش نصيرخان به بندرِ عباسي و فتح شهر به دست او شد (29). او مسيح سلطان را در بندر گماشت. سپس ملاعلي شاه را به زنجير کشيده و به لار برد (30). اما از ظاهر امر پيداست که تهديدات مکرر قواسم، حاکم لار را واداشت بلافاصله ملاعلي شاه را به حکومت بندرِ عباسي برگرداند. ملاعلي شاه براي کسب رضايت حاکم لار تمامي واردات و صادرات بندر را در اختيار خود گرفت، چرا که طبق دستور حاکم لار، ملاعلي شاه مي بايست سالانه هزار تومان از درآمدهاي هرموز را جمع آوري نموده و به همراه دو روستاي کناري بندر، که هر يک سالانه 500 تومان ماليات داشت، به لار بفرستد. او مي بايست معادن سولفور هرموز را نيز که قبلاً ملک شخصي او بود نا نام حاکم لار مورد بهره برداري قرار دهد (31) و دو فرزند خود را به عنوان گروگان به لار گسيل نمايد. ملاعلي شاه از طرفي براي تأمين خواسته هاي نصيرخان تمام تلاش خود را به کار برد و از طرف ديگر بر خلاف تمايلات دروني خود، به فکر اتحاد با شيوخ محلي سواحل جنوبي افتاد. ملاعلي شاه در سال 1753 م/ 1167 هـ.ق، از اجراي دستورات ناصرخان مبني بر سرکوبي اعراب بحرين سرباز زد. تمرد او موجب قطع ارتباطش با حاکم لار شد. ملاعلي شاه در 1754 م/ 1168 هـ.ق دست اتحاد به سوي قواسم دراز کرد. در نتيجه شيخ راشد القاسمي از اين فرصت نهايت استفاده را برد. ملاعلي شاه با اتحاد قواسم، قشم را مورد حمله قرار داد. قشم محل زندگي بني معين بود. آنها که از متحدان حاکم لار به شمار مي آمدند و بارها نصيرخان را به فتح بندرِ عباسي ترغيب نموده بودند؛ به سختي از جزيره ي قشم دفاع کردند. محاصره ي « لافت » ( بندرگاه اصلي قشم ) مدتي به طول انجاميد. شيخ بني معين- عبدالشيخ- که از سوي حکومت مرکزي ايران به حکومت قشم منصوب شده بود، پس از مقاومتي سخت در برابر آنان، کشته شد. لافت به دست ملاعلي شاه و قواسم افتاد. فتح لافت موجب تقويت موقعيت تجاري و سياسي قواسم گرديد. در اثر اين تحولات نفوذ قواسم در قشم، بندر عباسي و هرموز، شناس، لنگه و مناطق اطراف آن گسترش يافت. حاکم لار با ملاحظه ي موقعيت قواسم و سرسپردگي ملاعلي شاه به آنان، تصميم گرفت که شخصاً وارد عمل شود. حملات او با شکست مواجه شد و به ناچار شرايط قواسم در انعقاد صلح را پذيرفت (32).
در سال 1757 م/ 1171 هـ.ق نصيرخان اعلام کرد که ملاعلي شاه طي چند سال اخير هيچ مالياتي به لار نپرداخته است و طبق برآوردها هفت/ هشت هزار تومان مي بايد بپردازد. اوضاع نابسامان مالي در بندرِ عباسي طي سال هاي پاياني دهه ي 1750 م. با ناامني سياسي منطقه ناشي از جنگ هاي هفت ساله ي انگلستان و فرانسه همراه بود. در 14 ژانويه 1758 م/ 1173 هـ.ق، يک کشتي جنگي فرانسوي با 24 توپ و 95 خدمه در ساحل روبه روي لار لنگر انداخت و سه ماه در همين حوالي باقي ماند (33). انگلستان در مقابل اين اقدام فرانسه کشتي ساکسز (34) را در نزديکي هرموز مستقر ساخت. در 12 اکتبر 1759، چهار کشتي که پرچم هلند را حمل مي کردند به بندرِ عباسي نزديک شدند. دو کشتي نظامي با 22 توپ و دو کشتي تجاري با نام هاي محمودي و ماري که خدمه ي آنها را 450 فرانسوي و 150 سياه آفريقايي تشکيل مي دادند. اما در صبح زود بعد چهار کشتي ياد شده که در اصل متعلق به دزدان دريايي فرانسه بودند دو کشتي مذکور را به غنيمت گرفته و با پياده کردن توپ هاي خود، دفتر تجاري انگلستان را يازده ساعت پياپي، بمباران نمودند. در عصر همان روز دفتر تجاري انگلستان خود را تسليم نمود اما خدمه ي دفتر مخفيانه به دفتر تجاري هلند پناهنده شدند. نمايندگي انگلستان در بندرِ عباسي تسخير و ويران شد (35). چند ماه بعد مصيبتي ديگر بندرِ عباسي را فرا گرفت. نصيرخان پس از چند ماه تهديد بالاخره جعفرخان- برادر خود- را به بندرِ عباسي فرستاد (36). اين در حالي بود که بندرِ عباسي در اثر مدت ها آشوب ناشي از انقلابات داخلي، شورش هرموز و حملات قواسم که بدون رضايت ملاعلي شاه صورت مي گرفت، اوضاع بسيار نابساماني داشت. در اين زمان ملاعلي شاه به بندر لنگه پناه برد و پس از دريافت کمک از قواسم، به قصد مقابله با نيروهاي لاري به بندر عباسي يورش برد. نبرد چندين روزه با جعفرخان منجر به ويراني قلعه و نابودي شهر بندرِ عباسي به دست نيروهاي لاري شد. اما اين پايان کار نبود. جعفرخان با در دست گرفتن کنترل شهر کار را به جايي رساند که اکثر تجار پا به فرار نهادند.
زياده خواهي هاي حاکم لار و تلاش ملاعلي شاه براي بهره برداري بيشتر از معادن هرموز باعث شورش مردم اين جزيره در سال 1760 م/ 1175 هـ.ق شد. شورشيان ملاعلي شاه را که براي بازديد از معادن جزيره به آنجا رفته بود، به اسارت گرفتند و پس از تسلط بر قلعه ي هرموز، کشتي او ( فائزرباني ) را در اختيار گرفتند (37). شيح رحمه به قصد رهانيدن متحد خود، همراه با قبيله آل حرم به هرموز يورش برد. قلعه ي شهر چند روز محاصره شد و مهاجمين در نهايت آن را گشودند. شهر کوچک هرموز غارت شد و قواسم از ترس حمله ي احتمالي بني معين و متحدين لاري آنان به رأس الخيمه عقب نشستند. در نتيجه ي اين تحولات اتحادي ميان عبدالله از بني معين، جعفرخان، حاکم بندرِ عباسي و انقلابيون هرموز برقرارگرديد. شورشيان نيز کشتي ملاعلي شاه را به جعفرخان سپردند و او نيز اين کشتي را به بني معين سپرد. بالاخره ملاعلي شاه موفق شد که از مهلکه بگريزد (38). متعاقب آن، مردم بندرِ عباسي نيز که اوضاع نابسامان شهر و افول تجارت آن را مشاهده نمودند، دست به اتقلاب عمومي بر ضد ملاعلي شاه زدند. آشوب تمامي سواحل اطراف را در برگرفت. در همين حال برادر ناصرخان که از مدتي پيش در نزديکي شهر اردو زده بود فرصت را مغتنم شمرده و انقلابيون را آرام نمود و حکومت بندرِ عباسي را به نام برادرش- ناصرخان- در اختيار گرفت.
راشدبن مطر- شيخ قواسم- در 24 ژوئن 1760 از فرصت استفاده کرد و با هزار تن از افراد خود و يک ناوگان بزرگ که نيروهاي ملاعلي شاه نيز آن را همراهي مي کردند، در نزديکي بندرِ عباسي پياده شده و قلعه ي شهر را محاصره کرد. با فرار نيروهاي لاري آنان بر بخشي از قلعه ي شهر مسلط شدند. نيروهاي هلندي و انگليسي يعني دوگلاس و بنش (39) با شليک توپ به آنان خوش آمد گفتند. البته مقصود آنان جلوگيري از غارت دفاتر تجاري بود. قواسم نيز در مقابل اعلام کردند که قصد ايجاد مزاحمت براي آنان را ندارند. آتش توپخانه ي مدافعين به فرماندهي جعفرخان لاري چهار روز به طول انجاميد و قواسم در 28 ژوئن فتح قلعه را ناممکن ديده و به قشم عقب نشستند (40). شيخ راشد در مارس همين سال نماينده اي را به لار فرستاد. اما اين مذاکرات به جايي نرسيد زيرا لار خواهان برکناري ملاعلي شاه از بندرِ عباسي بود.
در خلال سال هاي 2-1761 م/ 1175-1176 هـ.ق، درگيري هاي حاکم لار و قواسم با شدت تمام ادامه يافت (41). تنگه ي هرموز در اين دوره محلي براي قدرت نمايي دو اتحاديه به مرکزيت لار و رأس الخيمه بود. نيروهاي لاري در بندرِ عباسي و هرموز نفوذ داشتند، از بني معين حمايت مي کردند و در مقابل قواسم سواحل شمالي با بهره گيري از حمايت رأس الخيمه منازعه را ادامه دادند. اما در اين ميان به دليل درگيريهاي حاکم لار در مناطق پس کرانه اي که ناشي از منازعه ي قدرت بود، قواسم موفق شدند تا ضربات سختي را بر نيروهاي مقابل وارد کنند (42). اين امر تا سال 1763 ادامه يافت و در اين زمان قرار گذاشتند که درآمدهاي قشم را ميان خود تقسيم کنند. به اين ترتيب طرفين درگيري يعني حاکم لار، قواسم و شيخ عبدالله هر سه از اين وضع راضي شدند. قرار شد کشتي رحماني تحت اختيار شيخ قواسم باقي بماند.
در گزارش هاي مختلف نمايندگان کمپاني هاي تجاري، اوضاع اقتصادي شهر به دليل درگيري نيروهاي لار با ملاعلي شاه و کمبود آب آشاميدني و آذوقه، بسيار وخيم گزارش شده است (43). در سال 1760 گزارش شده است که طي ماه گرم تابستان، دستيار اول دفتر کمپاني هند شرقي، ويليام بنش (44) و بيشتر محافظان دفتر تجاري به دليل گرما و شرايط سخت آب و هوايي جانشان را از دست داده اند و برخي از مسئولين توان ادامه ي کار را از کف داده، خدمت را رها کرده و بندرِ عباسي را ترک کرده اند. دفتر تجاري هند شرقي انگلستان طي نامه اي به بمبئي خواهان ارسال نيرو و کمک بيشتر به بندرِ عباسي شد (45).
آغاز سال 1760 م/ 1175 هـ.ق، مصادف بود با دوران رکود کامل تجارت بندرِ عباسي که تا سال 1762 ادامه يافت. الکساندر دوگلاس، رئيس دفتر کمپاني هند شرقي انگليس در بندرِ عباسي، ده سال پس از مرگ نادرشاه در 28 فوريه 1761 چنين گزارش مي دهد:
« به نظر مي رسد که اين پادشاهي بسياري سريع رو به ويراني مي رود. حکام محلي هيچ توجهي به اتباع خود ندارند. آنها تنها به فکر چگونگي حفظ سپاهيان و تأمين رضايت سپاهيان و يا هر نيروي ديگري که باعث دستيابي سريع تر آنها به اهدافشان شود، هستند. نتيجه ي چنين اوضاعي ويراني تجارت است » (46).
« ديگر هيچ کشتي به بندرِ عباسي نمي آيد. بيشتر امور تجاري از طريق ميناب، در 50 مايلي شرقي بندرِ عباسي انجام مي شود و کاروان هاي حامل کالاهاي مختلف از آنجا عازم کرمان و ساير مناطق داخلي ايران مي شوند » (47).
دوگلاس در نامه اي ديگر مي نويسد که بندر عباسي نسبت به سال پيش تغييرات زيادي را به خود ديده است؛ تعداد سکنه ي شهر تا حدّ زيادي کاهش يافته و بسياري از تجار نيز از آن فرار کرده اند (48). او طي نامه اي ديگر پس از بررسي هاي طولاني، بوشهر را تنها محل مناسب از بندرِ عباسي تا بصره براي استقرار دفتر نمايندگي دانست. او در توصيف بوشهر مي نويسد:
« بندر بوشهر پر از تاجراني است که به منظور خريد و فروش کالاهاي خود به آنجا مي آيند. آنان در اين راه با آزادي کامل به کار تجارت مي پردازند. يک تجارت واقعي در بوشهر در جريان است » (49).
دوگلاس در اواسط سال 1762 م/ 1177 هـ.ق، نزد شيخ بوشهر رفت. پس از مدتي مذاکره قرار شد که فعاليت هاي تجاري بازرگانان انگليسي در بوشهر آزاد و از پرداخت ماليات معاف شوند (50).
هنگامي که در تاريخ 26 فوريه 1762 صد نفر از نيروهاي کمپاني هند شرقي براي جمع آوري تأسيسات و امکانات کمپاني به سوي بندرِ عباسي حرکت کردند تصميم انگلستان براي تخليه بندرِ عباسي نمايان شد. با وجود تصميم براي ترک بندرِ عباسي هنوز هم راجع به محل مناسب براي تأسيس دفتر تجاري کمپاني نظر قطعي وجود نداشت چرا که اوضاع داخلي ايران با وجود پيروزيهاي کريم خان زند چندان قابل اعتماد نبود. شبه جزيره ي بوشهر طبق نامه هاي ارسالي به هند از چندين جهت مناسب بود:
1. شکل شبه جزيره اي بوشهره که قابليت دفاعي مناسبي داشت.
2. در اين جزيره بر خلاف بندرِ عباسي که چند نيروي مدعي و متخاصم محلي ( قواسم، ملاعلي شاه، شيخ قشم، حاکم لار ) در مقابل انگلستان حضور داشتند، تنها يک نفر، يعني شيخ موروثي بوشهر قرار داشت.
در همين زمان فکر انتقال امکانات کمپاني به هرموز يا قشم مطرح شد. الکساندر دوگلاس با وجود اينکه دستور عزيمت به هرموز را داد اما برخي ديگر به آينده ي بوشهر براي سياست هاي تجاري انگليس اميدوارتر بودند. بعلاوه آب و هواي هرموز و لزوم تأمين آب از سواحل ايران، با توجه به تجربه ي پرتغالي ها، انگلستان را نيز وادار به تبعيت از ايران مي نمود، در اين صورت حضور در سواحل ايران بهتر از محصورماندن در جزاير بود. بنابراين در 7 مارس 1763 دستور تخليه ي کامل نمايندگي بندرِ عباسي صادر شد (51) و کمپاني پس از 141 سال حضور در اين بندر که دوران آشنايي با ايران محسوب مي گردد، به بوشهر منتقل شد و دوره ي جديدي از استعمار انگلستان در خليج فارس با مرکزيت بوشهر همراه با افزايش نفوذ اين کشور در ميان شيوخ و قبايل اين منطقه، که همگي مغاير با منافع ايران بود آغاز گرديد و تا جنگ اول جهاني ادامه يافت.
برآمد
بندرِ عباسي به عنوان يک بندر تجاري در سال 1622 م/ 1131 هـ.ق اولين تجربيات مهم خود را پشت سر گذاشت. در حالي که نخستين نشانه هاي زوال آن نيز از همين زمان آغاز شد. اين شهر بنابر ضرورت و مصلحت شاه عباس اول شکل گرفت و طبيعتاً تا زماني اهميت خود را حفظ مي کرد که اين ضرورت وجود داشت. با مرگ شاه عباس فرد لايقي براي دنبال کردن سياست هاي او در زمينه ي اقتصادي روي کار نيامد و افرادي همچون شاه عباس دوم نيز جسارت شاه عباس اول را نداشتند. بنابراين بندرِ عباسي همراه با زوال تدريجي صفويان گرفتار نابساماني شد و بازرگانان تنها بر حسب اجبار در اين بندر ماندند. فاصله ي زمانيِ سقوط صفويه تا مرگ نادرشاه نيز تنها دوره ي تضعيف تدريجي تجارت بندرِ عباسي در مقابل رونق روزافزون مسقط، بصره، بحرين، بوشهر و بنادر ديگري از سواحل شمالي خليج فارس بود. بندرِ عباسي در دوره ي ملاعلي شاه به حد نهايي ضعف خود رسيد. اين شرايط همراه با دخالت هاي بي حدّ و حساب حکام اطراف به خصوص رأس الخيمه و لار که با استفاده از ضعف حکومت مرکزي در پي بهره برداري از اين بندر بودند شرايط را براي ملاعلي شاه بسيار ناپايدار و دشوار ساخت و او به ناچار سعي کرد با اتحاد يکي از از رقبا اين بندر را از ويراني نجات دهد. در اين راه او به کمپاني هاي اروپايي نيز فشار آورد تا با او در مقابله با دشمنانش متحد شوند و با کمک آنان بندرِ عباسي را نجات دهد، اما در نهايت شکست خورد. در نتيجه ملاعلي شاه را بايد قرباني طرح شاه عباس دانست.به طور کلي نابساماني هاي پس از مرگ نادرشاه تا ظهور کريم خان نتايج زير را به دنبال آورد:
1. تضعيف بندرِ عباسي به عنوان بندر ورود و خروج کالا و خروج آن از صحنه تجارت دريايي و جايگزيني تدريجي بنادر مسقط، بوشهر، بحرين و بصره به جاي آن.
2. مهاجرت گسترده ي تجار ايراني به مسقط، رأس الخيمه، بحرين و بصره.
3. انتقال دفاتر تجاري انگليس و هلند به بوشهر، بحرين و بصره.
4. توسعه ي تجارت بصره و در نتيجه ضعف بيش از پيش تجارت دريايي ايران.
5. و در نهايت نيز جايگزين شدن بندر بوشهره به جاي بندرِ عباسي در تجارت دريايي در اثر کشمکش هاي قدرت هاي داخلي و خارجي.
پينوشتها:
1. دانشجوي دکتري تاريخ دانشگاه تهران.
2. دانشجوي دکتري تاريخ دانشگاه اصفهان.
3. نگاه کنيد به: بياني، خانبابا: تاريخ نظامي ايران، تهران، ستاد ارتش، 1335ش، صص 521-252؛
Welstead, J. B: Travels to the City of the Caliphs along the Persian shores of the persian Gulf, pp. 138-139.
همچنين نگاه کنيد به:
Balgrave, Sir charls: The pirate coast, London, 1966, pp. 10-12; Sikes, Sir Percy: History of Persia, London, 1715, p. 193.
4. در اين زمان به دليل منازعه در شبه جزيره ي ايبري و ادغام پرتغال به اسپانيا موقعيت ناوگان دريايي پرتغال کشور در اقيانوس هند و خليج فارس بسيار متزلزل گرديد و قرارداد ايران و انگلستان بر ضد پرتغال زمينه را براي قدرت نمايي بيشتر انگلستان و نفوذ هرچه بيشتر اين کشور در خليج فارس فراهم آورد. انگلستان طبق قرارداد سال 1622 م. براي اولين بار خود را شريک ايران در برقراري امنيت خليج فارس دانست. براي بررسي اين قرارداد نگاه کنيد به: I. O. R. G/ 4/ E/ 6, Letter from Insfahan, dated 29 Januery 1622. راجع به نفوذ اين کشور در خليج فارس در اين دوره نگاه کنيد به: وثوقي، محمدباقر: تاريخ خليج فارس و ممالک همجوار، تهران، سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني دانشگاه ها ( سمت )، 1384؛ همچنين: جمعه، بديع: تاريخ الصفويون و حضارتهم، ج1، القاهره، دارالرائد العربي، الطبعه الاولي، 1967، صص 331-335؛ عقيل، مصطفي: التنافس الدولي في خليج الفارسي1622-1763، الدوحه، الطبعه الثانيه، 1994، صص 81-83؛ بياني، خانبابا، پيشين، صص 528-510؛
J. G. Lorimer: Gazetteer of the Persian gulf, Oman and Central Arabia, Vol: 1, Part A Historical, Calcutta, 1908-1915, Republished by grey International West Mead, England, 1970, pp. 33-45. Wilson, op. cit, pp. 147-150, Steensgaard, op. cit, p. 345-9.
درگيري ايران در جبهه هاي مختلف از جمله با عثماني و اربک ها، شاه عباس را واداشت تا عليرغم آگاهي از اهميت جزيره ي هرموز در تجارت خليج فارس دستور دهد که در هرموز همه چيز را ويران کنند. در واقع همانگونه که گفته شد دليل اصلي اتخاذ اين سياست درگيري ايران در شمال، غرب و شرق بود که شاه عباس را در حفظ جزيره هرموز با موانع جدي مواجه مي نمود زيرا به دليل موقعيت ويژه ي اين جزيره براي حفظ موقعيت اسپانيا در منطقه، همواره احتمال باز پس گيري آن از سوي پرتغالي ها وجود داشت. در اين باره نگاه کنيد به: لاکهارت، لارنس: انقراض سلسله صفويه، ترجمه اسماعيل دولتشاهي ، تهران، 1344، ص 415 به بعد؛ بياني، خانبابا، پيشين، ص 526-530؛ نشات، صادق: تاريخ سياسي خليج فارس، تهران، کانون کتاب، 1344، ص 74؛ راجع به ميزان ويراني اين جزيره به دست نيروهاي ايراني براي پيشگيري از بازگشت پرتغالي ها نگاه کنيد به:
Herbert, Sir Thomas: Travell in Persia, 1627-29, London, 1928, pp. 63-66.
جالب اينجاست که مصطفي عقيل در کتاب منازعه دولت ها در خليج فارس مي گويد: « هنگامي که در نتايج فتح هرموز نگاه مي کنيم مي بينيم که تنها پيروز فتح هرموز ايران بوده است چرا که بخش مهمي از سرزمين هايي که استعمارگران پرتغالي از آن اشغال کرده بودند را بازپس گرفت ... بزرگترين حاصل فتح هرموز براي ايران انتقال مرکز تجاري جزيره به گمبرون بود ... » ( عقيل، مصطفي، پيشين، ص86 ).
5. Sultan Mohanmnad Alqasemi, op. cit, pp. 18-22.
6. مسقط در دوره ي پاياني صفويه شاهد درگيريهاي مکرر نبهانيون و پرتغالي ها بود. نبهاني ها در نهايت اين بندر تجاري را از دست استعمارگران نجات دادند و ترقي اين بندر در اثر توسعه ي ارتباط ميان افريقا، هند و خليج فارس از همين زمان آغاز شد. براي بررسي روابط عمان با سواحل آفريقا در اين دوره نگاه کنيد به: قاسم، جمال زکريا: الاصول التاريخيه، للعلاقات العربيه الافريقيه، القاهره، معهد البحوث و الدراثات العربيه، 1975، صص 18-23.
7. پس از تأسيس بندرِ عباسي از همان آغاز سال 1623 م. موقعيت تجاري بصره تقويت شد. نماينده ي هلند در حلب در سال 1825 م. طي نامه اي به آمستردام نوشت: بندر بصره به مرکزي مهم در تجارت منطقه تبديل شده است ( عقاد، صلاح: التيارات السياسي في الخليج الفارس، مکتبه آنجلو- مصر، 1974، ص 102 ). اين شهر تا سال 1668 م. در دست خاندان افراسياب قرار داشت و با حفظ استقلال نسبي خود از بغداد خود را تحت تابعيت امپراطور عثماني قرار داده بود. اما در اين تاريخ خاندان افراسياب به دست پاشاي بغداد برکنار و بصره تحت نظارت مستقيم بغداد قرار گرفت. شاه عباس با درک موقعيت جديد بصره و تهديد موقعيت تجاري بندرِ عباسي، پس از فتح قندهار که در تجارت خشکي بندر عباسي با هند و ماوراءالنهر از موقعيت ويژه اي برخوردار بود، در نوامبر 1623 به منظور فتح بغداد و بصره به اين نواحي حرکت نمود و موفق به فتح عراق شد.( Factory Records in Persia G29/ 2 / Barker at Esfahan to E. T. C. O. 30/ 51629. C. R. O, London, 1959.
راجع به برقراري مسير بصره- مسقط در اثر نابساماني اوضاع اقتصادي در سواحل ايران از 1623 م. به بعد نگاه کنيد به: عقيل، مصطفي، پيشين، صص 99- 100؛ همچنين: Sreensgaard, op. cit, p. 356؛ راجع به اوضاع بصره از 1735 تا 1763 م. نگاه کنيد به: مصطفي ابوحکيمه، احمد: تاريخ الکويت، ج1، کويت، 1387هـ.ق، ص 7-68؛ عقيل، مصطفي، پيشين، 221-235.
8. عقاد، صلاح: التيارات السياسي في الخليج الفارسي، مکتبه آنجلو- مصريه، 1974، ص 27.
9. اقبال آشتياني، عباس: مطالعاتي در باب بحرين و جزاير و سواحل خليج فارس، تهران، مجلس شوراي ملي، 1328، ص 98.
10. Lorimer, op. cit, part. B.II, p. 1407.
11. Wedle
12. Knock
13. اقبال، پيشين، ص 101.
14. متن فرمان چنين است: « از آنجا که مصداق اين مقال حال نيکو ماله ايالت و شوکت پناه حشمت دستگاه نظامالله ياله و الشوکت و الحشمه عبدالطليف خان است از ابتداي بارس ايل مشاراليه به رتبه ايالت دشتستان و شولستان و قبوداني کل سواحل و بنادر سرافراز و مبلغ يک صد و هشتاد تومان تبريزي مواجب در وجه مقرر فرموديم. » ( استرآبادي، ميراز مهدي خان: جهانگشاي نادري، تصحيح انوار، انجمن آثار ملي، تهران، 1341، ص 284.
15. حسيني فسايي، ميرزا حسن: فارسنامه ي ناصري، تصحيح دکتر منصور رستگار فسايي، اميرکبير، تهران، 1367، ج1، صص 565-564.
16. Lorimer, op. cit, part. B.II, p. 1405-9.
17. I. O. R. G/ 29/ 6. Agent and Council at Gombron to the Presidency 29 Janury 1744.
Lorimer, op. cit, part. B.II, p. 193, I. O. R., L/ Punds/ 20/ c 227, Bombay Castle 8th march 1744.
Lackhart, op. cit, pp. 287-290.
18. ويلسون آرنولد: خليج فارس، ترجمه ي محمد سعيدي، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1348، ص 211.
19. Sultan Mohanmnad Alqasemi, op. cit, p. 36.
20. IOR, G/ 29/ 7, Reports dated 11 october. 26 and 27 noveember, 12, 23 January, 22 febuery, 30 march 1747.
21. IOR, G/ 29/ 7, Reports dated 17, 25 August 1747.
22. Sultan Mohammnd Alqasemi, op. cit, p. 27.
23. Sultan Mohammad Alqasemi, op. cit, p. 43.
24. Ibid, p. 36.
25. IOR G/29/7, Reports dated 1, 14,16, 23,25,49,21 Agust 1750.
26. Shaftesbury.
27. Sultan Mohammad Alqasemi, op. cit, pp. 43-44.
28. Ibid Reports dated 26 may 1751, Sultan Mohammad Alqasemi, op. cit, p. 44.
29. IOR G/29/7, Reports dated 27, 28, 30 January 1752.
30. Ibid Reports dated 4, 7,8 febuery 1752.
31. Sultan Mohammad Alqasemi, op. cit, p. 45.
32. IOR, G/29/8, Reports dated 14 sebtember 1754.
33. Parsons, Abraham: Travels in Asia and Africa, London, Longman, Hurst, Res, and Orme 1808, p. 192.
34. Success.
35. Sultan Mohammad Alqasemi, op. cit, p. 41.
36. IOR, G/29/17, Reports dated 26 December 1759.
37. امين، عبدالاميرمحمد: منافع بريتانيا در خليج فارس، ترجمه ي علي رجبي يزدي، چاپ اول، اميرکبير، تهران، 1370، ص 46.
38. العابد، صالح محمد: دور القواسم في خليج الفارسي، 1747-1820، 1235 هـ.ق، مطبعه الالعاني، بغداد، 1986، ص 109؛ امين، عبدالاميرمحمد، پيشين، صص 24-26.
39. Benesh
40. در اين باره نگاه کنيد به:
IOR, G/29/17, Reports dated 15, 30 may, 30 januery 1760, 2 and 3 july, 6 januery 1760, Lorimer, op. cit, part. IA, p. 632.
41. Lorimer, op. cit, part. IA, p. 263, IOR, G/29/14, Reports dated 7, 24 october 1761.
42. امين، عبدالاميرمحمد، پيشين، ص 27.
43. IOR, G/29/11, Reports dated 15, 30 may, 30 januery 1760.
44. William Benesh.
45. Sultan Mohammad Alqasemi, op. cit, p. 49.
از اين دوره تا آغاز حکومت قاجار، بوشهر در مناسبات تجاري دريايي ايران سهم به سزايي داشت و به تدريج کانون اصلي بازرگاني شد. اما از همان ابتدا رقباي سرسخت ديگري درصدد رقابت با بوشهر برآمدند که از آن ميان بندر ريگ و بصره مهمترين آن ها به شمار مي رفتند. دوران شکوفايي بندر ريگ از زمان ضابطي ميرناصر زعابي شروع مي شود. با افول بندرِ عباسي و تصميم شرکت هاي انگليسي و هلندي به انتقال دفاتر خود به بندر ريگ، استقرار هلندي ها در خارک و انگليسي ها در بوشهر، موقعيت مناسبي را براي بندر ريگ به وجود آورد و زمينه ي رقابت بين اين بندر و بوشهر بيشتر شد. بندر بصره که تا آن ايام اهميت چنداني نداشت، نيز به همان دلايلي که گفته شد يعني کاهش تجارت بندرِ عباسي و گسترش شورش ها و ناامني در پس کرانه هاي آن به تدريج کانون اصلي مبادلات تجاري شد.
46. IOR, G/29/14, Reports dated 28 Febuery 1761.
47. درباره ي گزارش هاي مربوط به خرابي اوضاع بندرِ عباسي طي سال هاي منتهي به 1763 نگاه کنيد به:
IOR, G/29/7, Reports dated August 1752, G/29/11, 7 january 1761, G/29/13, Reports dated2 , 30 october, 4, 9, 22 December 1762,G/29/14, Reports dated 7, 24 December 1761.
همچنين نگاه کنيد به:
Sultan Mohammad Alqasemi, op. cit, p. 60-90.
48. IOR, G/29/13, Reports dated2 , 30 october, 11 August 1762.
49. Ibid, Reports dated 18 januery, 15, 18, 20, 21 Febuery, 31 march 1761.
50. Lorimer, op. cit, part. IA, pp. 144-145
51. IOR, G/29/14, Reports dated: 10 march 1763
1. امين، عبدالاميرمحمد: دورالقبايل العربيه ضد التوسع الاوروپي في الخليج الفارسي خلال القرن الثامن عشر، بحوث مؤتمر الدولي للتاريخ، 1973.
2. امين، عبدالاميرمحمد: منافع بريتانيا در خليج فارس، ترجمه علي رجبي يزدي، چاپ اول، اميرکبير، تهران، 1370.
3. اقبال، عباس: مطالعاتي در باب بحرين و جزاير و سواحل خليج فارس، تهران، مجلس شوراي ملي، 1328.
4. بياني، خانبابا: تاريخ نظامي ايران، تهران، ستاد ارتش، 1335.
5. بديع، جمعه: تاريخ الصفويون و حضارتهم، ج1، القاهره، دارالرائد العربي، الطبعه الاولي، 1967.
6. پري، جان: کريم خان زند، ترجمه ي علي محمد ساکي، چاپ دوم، نشر توس، تهران، 1368.
7. حسيني فسايي، ميرزا حسن: فارسنامه ي ناصري، تصحيح دکتر منصور رستگارفسايي، اميرکبير، ج3، تهران، 1367.
8. شعباني، رضا: تاريخ اجتماعي ايران در عصر افشاريه، ج1، نشر قومس، چاپ دوم، تهران، 1377.
9. عابد، صالح محمد: دورالقواسم في خليج الفارسي، 1747-1820؛، مطبعه الالعاني، بغداد، 1986.
10. عقاد، صلاح: التيارات السياسي في الخليج الفارسي، مکتبه آنجلو، مصر، 1947.
11. عقيل، مصطفي: التنافس الدولي في خليج 1622-1763، الدوحه، الطبعه الثانيه، 1994.
12. غفاري کاشاني، ابوالحسن: گلشن مراد، به اهتمام غلامرضا طباطبايي مجد، انتشارات زرين، تهران، 1362.
13. فلسفي، نصرالله: زندگاني شاه عباس، ج4، تهران، 1346.
14. قاسم، جمال زکريا: الاصول التاريخيه، للعلاقات العربيه الافريقيه، القاهره، معهد البحوث و الدراسات العربيه، 1975.
15. کرزن، لرد: ايران و قضيه ايران، ترجمه غلامرضا وحيد مازندراني، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1350.
16. گرمون، استفان راي: چالش براي ثروت و قدرت در جنوب ايران، ترجمه حسن زنگنه، نشر همسايه، قم، 1378.
17. لاکهارت، لارنس: انقراض سلسله صفويه، ترجمه اسماعيل دولتشاهي ، تهران، 1344.
18.لوريمر، ج. ج: دليل الخليج، القسم التاريخي، الجزء الاول و الثاني، طبع علي نفقه شيخ خليفه بن حمد آل ثاني، الدوحه، قطر، 1971.
19. مصطفي ابوحکيمه، احمد: تاريخ الکويت، ج1، کويت، 1387.
20. نامي اصفهاني، ميرزامحمدصادق: تاريخ گيتي گشا با دو ذيل آن، مقدمه سعيد نفيسي، چاپ چهارم، انتشارات اقبال، تهران، 1368.
21. نشات، صادق: تاريخ سياسي خليج فارس، تهران، کانون کتاب، 1344.
22. نيبور، کارستين: سفرنامه، ترجمه پرويز رجبي، نشر توکا، تهران، 1354.
23. وثوقي، محمدباقر: تاريخ خليج فارس و ممالک همجوار، تهران، سمت، 1384.
24. ويلم، فلور: هلنديان در جزيره خارک در عصر کريم خان زند، ترجمه ي ابوالقاسم سري، توس، تهران، 1371.
25. ويلسون آرنولد: خليج فارس، ترجمه ي محمد سعيدي، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1348.
26. هاولي، دونالد: درياي پارس و سرزمين هاي متصالح، ترجمه ي حسن زنگنه، بوشهر، مرکز ايرانشناسي شعبه بوشهر، 1377.
27. هدايتي، هادي: تاريخ زنديه، ج1، تهران، دانشگاه تهران، 1334.
28.Abraham Parsons: Travels in Asia and Africa, London, Long man, Hurts, Rest and Orme 1808.
29. Herbert, Sir Thomas: Travell in Persia, 1627-29, London, 1928.
30. B. J. Salot: The Arabs of the Persian Gulf. 1602-1784, Leidschendam, 1993.
31. Balgrave, Sir charls: The pirate coast, London, 1966.
32. Bombay commerce, Internal and External, Range 419, vols. 39-106, 1801-1858.
33. Edvard Ives: A voyage from England to india In the year MDCCLIV, London, 1773.
34. Factory Records in Persia G29/2/ Barker at Esfahan to E. T. C. O, 30/51629. C. R. O., london, 1959.
35. Hanvey, John: An Historyical account of British Trade Over the Caspian Sea With a Jurnal of Tradles theory Russia is to Persia etc, Vol. II., London, 1753.
36. J. G. Lorimer: Gazetteer of the Persian gulf, Oman and Central Arabia, Vol: 1, Part IA Historical, Calcutta, 1908-1915, Republished by grey International West Mead, England, 1970.
37. Jean, The Thevennot: Suite Du Voyage Du Levant, paris, 1674.
38. India Office Library And Records ( IOR ), Gombroon diaries, G/ 29/7, Leter from Gimbroon to the court at Surat, dated1624.
39. Lockhart, Larence: Nadir shah, A Critical Study baced upon contemporary Sources, London, 1938.
40. Longrigg- Steghen, H: Four Centuries of modern Iraq, Oxford University Press, 1955.
41. Sikes, Sir Percy: History of Persia, London, 1715.
42. Steensgaard, Niels: The Asia Trade Revolition of Seventeenth century, Chicago, U. S. A., 1975.
43. Wilson. Arnold: The Persian gulf, London, 1923.
44. Wilkinson, John. C. : Arab Setlement in Oman, Oxfors University Press, 1969.
45. Wilkinson, Jond. C. : The Julanda of Oman; In Jurnal of Oman Studies, 1975.
منبع مقاله :
خيرانديش، عبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي؛ ( 1390 )، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر سوم )، تهران: خانه کتاب، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}