نويسنده: عماد بزي (1)




 

خلاصه مقاله

اين مقاله از اين ايده دفاع مي کند که تحت تأثير انقلاب اسلامي يک نظم نوين جهاني شکل گرفته است. نگارنده ابتدا به شرح سيستم جهاني سرمايه داري که حداقل از چهار قرن پيش وجود داشته است مي پردازد و بر اين اعتقاد است که اين سيستم اروپا محور بوده و همه چيز را بر محور اروپا تعريف نموده و از حقوق بين المللي موجود به عنوان چهارچوب قانوني استفاده کرده است. وي اشاره مي کند که بعد از جنگ جهاني دوم نقطه محوري نظم جهاني فوق الذکر از اروپا به ايالات متحده آمريکا انتقال يافته است. اولين چالش جدي در برابر اين سيستم از سوي اتحاد شوروي انجام شد ولي غرب توانست موجوديت سياسي اين کشور را منزوي، مهار و نابود سازد.
چالش بعدي، چالش انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني (رحمه الله) بوده است. امام خواستار استقرار نظم جديدي ابتدا در داخل کشور و سپس در طرح جهان اسلام بوده است. نويسنده سپس به بحث ماهيت اين نظم جهاني اسلامي مي پردازد. به نظر وي با شکل گيري اين سيستم حيات جديدي به « امت » اعطا مي شود و در دو دهه اخير اين امر دلمشغولي رسانه ها بوده است. شاخصه ظهور اين سيستم تلاش مسلمين جهان براي استقرار حکومتهاي اسلامي متضمن مقررات و تفکرات ديني است و پيامد اين امر تجديدنظر در الگوهايي است که در سطح جهان وجود دارند. اولين آزمون واقعي اين نظم جهاني مقدس در مسأله سلمان رشدي بوجود آمد. در اين جريان تحت تأثير فتواي امام حرکتي در سطح جهاني به راه افتاد. در نسل هاي آتي، اين فتوا به عنوان رويدادي نگريسته خواهد شد که تولد يک نظم جهاني جديد را اعلام کرده است. به هر حال آثار اين نظم جهاني معطوف به دولت ملي، حقوق بين الملل، جنبشهاي آزادي بخش و الهيات رهايي بخش است و آثار عمده اي در ارتباط با علوم اجتماعي دارد.
براي آنکه منظور ما از نظم نوين جهاني اسلام قابل فهم باشد، لازم است ابتدا به نظم جهاني حاکم در عصر حاضر، پايه هاي آن، جاذبه و ادعاي آن نسبت به فرهنگهاي غير غربي نگاهي بياندازيم.
حداقل چهار قرن است که نظم نوين جهاني پديدار شده است. نظامي که در ابتدا با ويژگيهاي فعاليت تجاري پرقدرت بين قاره ها، و کشف افقهاي جغرافيايي جديد شناخته مي شد، با رشد تدريجي تکنولوژي و استفاده از آن در کشتيراني و ارتش رو به زوال رفت. انقلاب صنعتي اوج اين فرآيند بود که به نوبه ي خود انگيزه اي قوي براي استعمار و مقهور سازي ساکنان شرق و ديگر بوميان فراهم کرد.
پس از آن اروپا ديگر نه تنها قدرت عمده اقتصادي و نظامي حاکم در جهان بود، بلکه ادعا مي شد که مرکز پيشرفت بشر و نقطه ي ورود به جريان تمدن بشري است. در اين شرايط حتي نظريه ها و عقايدي درباره ي پايان تاريخ در همان نيمه ي قرن نوزدهم شايع شد.
اروپا مرکز جهان شمرده مي شد و اين موضوع پيامدهاي عميقي در فضاي جغرافيايي، تاريخي و عقلي داشت. از نظر جغرافيايي، همه نواحي جهان بر اساس موقعيت جغرافيايي شان نسبت به اروپا مورد توجه بودند، و بدين ترتيب اصطلاحات خاور نزديک، خاورميانه و خاور دور پديد آمد.
تاريخ بشر به باستان، قرون وسطي و عصر جديد تقسيم شد. همه نتايج علمي و عقلي بشر مطابق با استاندارد هاي پوزيتيويسم و عقل گرايي غربي مورد قضاوت قرار مي گرفت و نتايجي که شرايط لازم را احراز نمي کردند، به دسته ي مباحث پيش عيني ارجاع مي شدند. با اين حال ادعا مي شد که شرق در قلمرو اخلاق، معنويت، شعر و افسانه چيزهايي قابل عرضه دارد، اما مطمئناً در حيطه ي دانش و تفکر که با ترقي يا اداره ي مناسب امور اجتماعي، سياسي و اقتصادي مرتبط است، چيز قابل ذکري ندارد.
چهارچوب حقوقي اين نظم جهاني، قانون بين المللي بود که چيزي جز ترازنامه ي موازنه ي قدرت نبود و منطق آن به اندازه ي کافي از نادرستي ساده اي برخوردار بود: ما « غرب » قدرت برتريم و حق تدوين و اجراي قانون تماماً متعلق به ماست. قانوني که براي حفظ مصالح اقتصادي و استراتژيک ماست. نياز به ذکر نيست که دستيابي به چنين خواسته هايي اغلب به معناي استعمار منابع طبيعي، بازارها و نيروي کار ارزان ساير کشورها بود. فرآيندي تابع که کمتر از مطلق دانستن ارزشهاي فرهنگي غرب و شيوه ي زندگي آن مضر نبود. هر کس مي خواست اعتراض کند يا عليه اين بيداد قيام کند، تصور مي شد که با استانداردهاي جريان بين المللي و رفتار متمدن سازگاري ندارد و بنابراين بايد به انقياد کشيده شود.
نقطه ي مرکزي اين نظم جهاني، بويژه پس از جنگ جهاني دوم، به ايالات متحده ي آمريکا انتقال يافت.
اولين چالش جدي اين نظام، تأسيس اتحاد جماهير شوروي پس از انقلاب بلشويکي سال 1917 بود که ماهيت استيلاي اين اختاپوش کاپيتاليست را که موجب استثمار بي حد در خانه و ماجراجويي استعمارگرانه در خارج شده بود، زير سؤال برد. اين ايدئولوژي به بسياري از انسانها لقب « جهان سومي » مي داد و گاهگاهي هم تهديدي نظامي براي غرب بود. با اين حال به دليل تعلق آن به سنتهاي فکري و فلسفي غرب و نيز به خاطر تناقض دروني آن، غرب مي توانست آن را همچون يک دولت سياسي منزوي کرده، سر جاي خود بنشاند و سپس آن را تخرب کند.
زماني که امام خميني (رحمه الله) از فوريه 1979 پيروزمندانه به ايران بازگشت، اوضاع کلي چنين بود.
در ماههاي اول تأسيس جمهوري اسلامي، همه ي جهانيان دريافتند که اين مردم کمتر از پايه گذاري نظمي الهي ابتدا در خانه ي خود و سپس با سرمشق شدن، در همه ي کشورهاي اسلامي، به چيزي راضي نيست. منظور از اين نظم جهاني اسلام اين است که نظامي جهان شمولي که برخي از اجزاي اصلي آن براي قرنها مسکوت مانده، با قراردادن احکام الهي به عنوان نيروي حرکت و چراغ راهنما در امور فرهنگي، سياسي و اقتصادي، جواني را از سر گيرد. اين نظام با همتي بلند اعلام کرد که در دنياي پست مدرن که علي رغم پيشرفت مادي، با مشکلات بنيادي بحران هويت و از دست دادن معنا روبروست، اگر مسئوليت امور بشر به دين سپرده شود، دين پاسخها و راه حلهاي اين مشکلات را ارايه خواهد کرد. اما براي دنياي خارج، اين نظام به مفهوم زير سؤال بردن و به مبارزه طلبيدن مشروعيت، يا به عبارت مناسبتر، قانون نظم جهاني حاکم بود؛ بويژه وقتي موضوع پايمال کردن حقوق مسلمين يا دفاع از سياستها، توافقها و فعاليتهايي به ميان مي آمد که به منافع اقتصادي آنها لطمه زده يا آرمانها و اصول آنها را کوچک مي شمرد. نظم نوين جهاني اسلام يعني گذر از خطوط قرمزي که استکبار بين المللي براي جاودان ساختن حاکميت و بيداد خود بر جهان ترسيم کرده است.
دعوت به تأسيس و پايه گذاري اين نظم الهي و فراهم آوردن وسيله ي انجام آن هر دو خطاب به امت مسلمان است که مباني و اصول معنوي و اخلاقي را از عمق جان خود گرامي مي دارند.
چنين تحولات عظيم و حرکت زدايي، پاسخ مسلمانان به دوباره جوان کردن اين نظم مقدس بوده است که براي آنها و ديگراني که با تاريخ اسلام آشنايند، يادآور انقلاب بزرگ اسلامي است که حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) بنيانگذاري کرد.
« اي کساني که ايمان آورده ايد، خدا و رسولش را اجابت کنيد وقتي شما را به چيزي فرامي خوانند که شما را زنده مي سازد و حيات دوباره مي دهد. »
و نيز:

« و رسولي به سوي شما فرستاديم که يحيي ذکر کم. »
همچنين در احاديث معصومين آمده است:
« و يستثير لهم دفائن العقول »
و در کلام رهبر بزرگ انقلاب اسلامي، آيت الله خامنه اي:
« ما مرده بوديم و امام ما را زنده کرد. »

به راستي اين حيات جديدي که امام راحل در امت دميد و رسانه هاي جهان را به موضوع اسلام و مسلمين مشغول ساخت، شايد مشخص ترين چهره ي فرهنگ جهان در دو دهه ي پاياني قرن بيستم بوده است. مشخص ترين تجلي اين نظم مقدس تلاش نسبتاً جهاني مسلمانان جهان براي بنيان نهادن حکومت اسلامي و حاکم کردن قوانين الهي بوده است، تحولي عظيم در روابط اجتماعي و جنسي و نظم اقتصادي انساني بر اساس اجتناب از رباخواري و عمل خيرخواهانه و ايثارگرانه به خاطر نيازمندان، يتميان، و محرومان. تجديد دوباره ارزشهاي فرهنگي و قوت قلب فزاينده براي ارايه ديدگاهها و نظرياتي در مباحث عقلاني، فلسفي و طبيعت هنرمندانه کره زمين از اهميت کمتري برخوردار نبود. اين نظام، دينداران ساير اديان را نيز برانگيخت. اين نظم مقدس ثابت کرد که تنها نظامي است که مي تواند در برابر نظم جهاني غربي قد علم کند، در حالي که ديگر نظامها و حتي فرهنگها دير يا زود متزلزل شدند.
فرهنگ غربي که نظم جهاني بر آن مبتني است، نمادهايي دارد که از جمله آنها پيشرفت اقتصادي، آزادي در روابط انساني حاکم مخصوصاً روابط جنسي و دموکراسي است. اين ويژگيها به مفهوم جستجوي تعريف شده، تصوري که مجسم کننده ي روح فرهنگ غرب است.
اين نمادها براي بسيراي از انسانهاي غيرغربي بويژه جوانان بسيار جذاب است و از طريق انواع تصاوير، مدلهاي بازيگري و تخيلي انتقال مي يابند.
براي ايستادگي در برار نفوذ مخرب اين فرهنگ و فرآيند جمعي آن، مردم غيرغربي و برخي دولتهاي غيرغربي سعي مي کنند ميراث فرهنگي بومي خود را احيا کنند و حتي احساسات ناسيوناليستي را تحريک کنند تا بتوانند در برابر اين سيل که با مصرف زدگي، تلويزيون و مسافرت هجوم مي آورد، سدي بسازند. نقطه ي بحراني در اينجا اين است که تاريخ و تجربه نشان داده که اگر اين فرهنگهاي بومي بر پايه هاي توحيد بنا نشوند، دير يا زود فرو مي ريزند.
قلمرو اصلي نفوذ فرهنگ غربي « نفس » است نه قواي عقلاني؛ قلمرو اصلي آن هوسها، غرايز، احساسات و بوالهوسي هاست؛ حتي استدلال خود را هم از کانال احساسات و عواطف انجام مي دهد؛ خود را بيشتر به عنوان شيوه اي براي زندگي و طريقه ي خوشبختي و خرسندي معرفي مي کند تا به عنوان يک نظام عقلاني که فرد بتواند به اختيار خود آن را بپذيرد و يا رد کند، محققان ايراني زيرکانه آن را « فرهنگ نفساني » ناميده اند.
زماني که خداوند در قرآن کريم درباره ي شيطان سخن مي گويد، شيوه هاي عملکرد شيطان را در واژه هاي زير تعبير مي کند: « يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ » قول مي دهد و آرزومندشان مي سازد؛ « وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِيراً » گمراهشان مي سازد، « فَوَسْوَسَ لَهُمَ » آنها را وسوسه مي کند؛ « وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ » اعمال بدشان را بر آنها زينت مي دهد.
بديهي است که قلمرو عمل در اينجا « خود شهواني » و تمايلات و نفوسهاي آن است نه عقل.
خداوند در ادامه مي افزايد که تأثير شيطان شامل « مخلصين » نمي شود. بنابراين شيطان بزرگ آمريکا که لبه ي برنده ي فرهنگ غرب است، همه فرهنگهايي را که از توحيد ناب برخوردار نيستند تحت نفوذ و سلطه خود قرار خواهد داد.
حتي مي تواند مسلماناني را که نسبت به ايمان يا در عمل خود به اسلام مخلص نيستند تحت نفوذ خود قرار دهد.
اين است دليل آنکه حتي نظامي همچون اتحاد شوروي که کاملاً ملحد بود خود را به عنوان نظامي فکري و عقلاني معرفي مي کرد؛ دشمني بسيار کم خطرتر بود و به همين دليل است که مي بينيم امام خميني (رحمه الله) تأکيد منحصر به فردي بر آمريکا و نقش آن دارد.
همچنين در اينجا آشکار مي گردد که « الگوي ژاپن » که بيشتر دانشمندان شرقي آن را الگويي موفق براي مدرنيزه شدن همراه با حفظ ارزشهاي فرهنگي مي دانند، نيز نمي تواند دوامي داشته باشد. در واقع آنها که با فرهنگ ژاپن آشنايي عميق دارند، به اين حقيقت اشاره مي کنند که هر چند ظاهراً ميراثي سنتي از آن باقي مانده است، اما به سرعت در فرهنگ غرب حل مي شود. به علاوه، در برخي ابعاد همچون مصرف گرايي چشمگير، شهوتهاي جنسي در بين جوانان، و خودکشي حتي از مرز کشورهاي غربي نيز جلوتر است.
در درازمدت، اين کشور و ساير فرهنگهاي آسيايي سرانجام غربي مي شوند، غربي به شکلي بد، تحت نفوذ، بد تعبير شده و دسته سوم و چهارم، اما با همه ي اينها غرب.
با روشن شدن موارد فوق مناسبت نظم مقدسي که امام خميني (رحمه الله) بنيان نهاد به طور کامل آشکار مي شود.
اولين آزمون واقعي که اين نظم مقدس جهاني نقش خود را در آن ايفا کرده و مطالبات خود را ارايه داده، پديده اي بود که به عنوان « موضوع رشدي » شناخته شد.
در اين پديده، کتابي نوشته شد که در وراي آن سنت عقل گرايي وجود داشت، سنتي که در طي چهار قرن توسعه يافته و به حمايت از ديدگاههاي خاصي درباره ي آزادي فرهنگي و هنري رسيده است. اين کتاب که تجلي ادبي آن سنت بود به سمبلها و اعتقادات مقدس مسلمانان و همه انسانهاي ديندار که براي سردمداران نظم نوين جهاني پشيزي به حساب نمي آمد، اهانت کرد. آنها براي حفظ و تأمين انتشار و تبليغ اين افتراها از هيچ چيز فروگذار نکردند. در اينجا نظامي سياسي و اقتصادي آمده بود تا با اعلام اينکه تعبير او از آزادي بيان از ارکان مرام اوست، جنبه هاي کليدي امور بين المللي را تحت تسلط و نفوذ خود بگيرد و بگويد که براي حمايت از استفاده کنندگان از چنين آزادي، علي رغم خواسته ها و تمايلات مسلمانان سراسر جهان، آماده ي افراط و زياده روي است. علاوه بر اين، محققي الهي نيز وجود داشت که نه تنها خواستار توقيف کتاب شد، بلکه با فتوايي، حکم قتل نويسنده ي آن را صادر نمود.
عکس العمل ناگهاني قدرتها و متفکران غربي نسبت به اين فتوا در اين معنا کاملاً قابل درک است که اين فتوا نظم نوين جهاني را زير سؤال برده و حقيقتاً آن را به مبارزه طلبيده و اساس دعوي فلسفي و عقلاني آن و حقوق و آزاديهاي مورد حمايت آن را متزلزل ساخته است. آنتوني بورگس، يکي از دانشمندان غربي که برخي از پيامدها و ابعاد اين فتوا را درک کرده است مي گويد:
« اين فتوا اعلام جهاد عليه دنياي غربي است ».
عکس العمل مسلمانان نيز در ارتباط با اين موضوع شگفت انگيز و جهاني بود. براي اولين بار در تاريخ مدرن، مفهوم حقيقي امتي متحد و عظيم که آماده ي قيام و دفاع از آرمانهاي خويش است، تجلي يافت.
نسل آنيده به اين فتوا به عنوان موضوعي خواهد نگريست که او را در جهت اعلان تولد نظم نوين جهاني اسلام هدايت مي کند.
انقلاب اسلامي و نظم مقدس جهاني که اين انقلاب خلق کرده است، پديده اي در ابعاد جهاني بود. پديده اي که به خاطر تأثيرات پايدار آن در صحنه ي جهاني مي تواند آن را برجسته ترين پديده ي قرن بيستم، اگر نه عصر حاضر، ناميد. ابعاد کامل اين پديده تا زماني در آينده، که احتمالاً 50 سال بعد خواهد آمد، شناخته نخواهد شد.
اين پديده تاکنون پيامدهاي مهمي در رابطه با قانون بين المللي ملت - دولت:
حرکتهاي آزاديخواهانه و حکمت رهايي بخش داشته است؛ در ارتباط با علوم اجتماعي، بويژه علوم سياسي، جامعه شناسي و روانشناسي نيز تأثيرات بنيادي گذاشته است.
براي ما مسلمانان کافي است که بگوييم هر عملي که در جهت تقويت اين نظم نوين جهاني اسلام و رسانيدن آن به پيروزي نهايي انجام گيرد، رضايت خداوند را حاصل خواهد کرد.

پي‌نوشت‌:

1- Emad Bazzi - دانشجوي دکتراي علوم سياسي در استراليا.

منبع مقاله :
-، (1385)، ايدئولوژي رهبري و فرآيند انقلاب اسلامي (جلد اول)، تهران، مؤسسه چاپ و نشر عروج، چاپ دوم