نويسنده: مجيد معارف (1)




 

چکيده:

فيض کاشاني محدث بزرگ شيعه در قرن يازدهم هجري، جامع کتب اربعه در اثر سترگ الوافي است. وي با درک اهميت « فقه الحديث » نسبت به « رواية الحديث » و کمبود آن در اصل کتب اربعه، به بيان و توضيح روايات در ذيل آنها پرداخت و تلاش قابل توجهي در رفع غوامض اخبار ائمه (عليهم السّلام) به خرج داد. به طوري که با روش هاي گوناگون از جمله بهره گيري از آيات قرآن، استناد به روايات متحد المعني، مراجعه به مباحث ادبي و لغوي، استفاده از فضاي تاريخي صدور روايات و اثرپذيري از رشته هاي مختلف علوم اسلامي، فقه الحديث بسياري از روايات را مشخص ساخت که مقاله حاضر متکفل ارائه ي گوشه هايي از اين تلاشهاي علمي است.

كليدواژه ها:

فيض کاشاني، الوافي، بيان، روايات متحدالمعني، مباحث ادبي، استنادات قرآني.

1. طرح مسأله

محمد بن مرتضي مدعو به مولي محسن کاشاني و ملقب به فيض ( م 1091 ) به عنوان محدثي با گرايش اخباري گري مؤلف آثار مهمي در رشته هاي مختلف علوم اسلامي است (2) که از مهم ترين کتاب هاي او- که با بهره گيري از روايات تأليف شده- مي توان به الصافي در تفسير قرآن و الوافي در زمينه ي روايات اشاره کرد. از آنجا که عالمان اخباري رجوع به روايات را در شناخت مسائل ديني، امري کارآمد دانسته و اعتبار چنداني جهت علوم عقلي و دريافت هاي بشري قائل نيستند، پرداختن به فقه الحديث روايات از طريق تدبر در مضامين اخبار در جاي جاي کتب الوافي، امري سؤال برانگيز است. لذا شناخت جايگاه فقه الحديث در ذيل روايات الوافي و روش هاي فقه الحديثي فيض کاشاني در رفع ابهام از چهره ي بسياري از روايات، از مباحث مهمي است که اين مقاله متکفل بررسي آن شده است.

2. اهميت فقه الحديث و جايگاه آن در الوافي

فقه الحديث که در لسان روايات از آن با تعابير « دراية الحديث » و « معاني کلام » (3) ياد شده عبارت از دانشي است که متکفل فهم و توضيح روايات است. با توجه به تطوّر اصطلاح « دراية الحديث » در طول زمان (4) فقه الحديث در دوران معاصر، دانشي متفاوت از علم دراية الحديث بوده و صرفاً درصدد کشف مقاصد و مداليل روايات و غموض و مبهمات آنها است. شيخ آغاز بزرگ تهراني در اين خصوص مي نويسد: « ان موضوعه متن الحديث خاصة فيبحث فيه في شرح لغاته و بيان حالاته من کونه نصاً او ظاهراً، عاماً او خاصاً، مطلقاً او مقيداً، مجملاً او مبيناً، معارضاً او غير معارض. » (5) يعني: موضوع فقه الحديث به طور خاص متن حديث است. در اين علم درباره ي شرح لغات حديث و حالات آناز جمله نص يا ظاهر، عام يا خاص، مطلق يا مقيد، مجمل يا مبين، معارض يا غيرمعارض بودن ( حديث ) بحث مي شود. اما در اهميت فقه الحديث همين بس که در روايات معصومان (عليهم السّلام) بر اين موضوع بسيار تأکيد شده تا جايي که فهم يک حديث بهتر از نقل هزار حديث، اعلام شده است. (6) لذا امامان خود به تبيين روايات اهتمام داشته که شماري از آموزه هاي آنان در اين خصوص به وسيله محدث بزرگ شيعه شيخ صدوق در کتاب هاي معاني الاخبار و علل الشرايع جمع و تدوين شده است. پس از امامان شيعه، محدثان بزرگ نيز از جمله کليني، شيخ صدوق، شيخ مفيد، سيدمرتضي، شيخ طوسي از مسأله فقه الحديث غافل نبوده و هر کدام به شکلي در آثار خود کم يا بيش به اين مهم پرداخته اند که شناسايي روش هاي آنان در تبيين روايات مجال وسيعي مي طلبد. اما در دوره ي متأخران و با ظهور مکتب اخباري گري شرح و تعليق نويسي بر روايات خاصه ي کتب اربعه به صورت جدي در دستور کار محدثان قرار گرفت و در مدت زمان کوتاهي صدها شرح و تعليق بر کتابهاي حديثي نگاشته شده که کارنامه ي مهمي در فقه الحديث روايات از سوي علماي شيعه به کار مي رود. (7) سهم دو عالم بزرگ قرن يازدهم يعني علامه محمدباقر مجلسي و محمدبن مرتضي ملقب به فيض کاشاني در اين خصوص قابل توجه و ستودني است. فيض کاشاني به هنگام تأليف کتاب الوافي يکي از نقائص کتب اربعه را کمبودهاي اين کتب از جنبه هاي فقه الحديثي توصيف مي کند. از جمله در خصوص کتاب الکافي مي نويسد: « ثم لم يشرح المبهمات و المشکلات » (8) سپس با آوردن سخناني مشابه آن درباره ي ساير کتب اربعه به صورت کلي مي نويسد: « اين مشايخ سه گانه ( کليني، شيخ صدوق و شيخ طوسي ) که خداوند شاکر مساعي آنان باد، گرچه تلاش هاي خود را در خصوص انجام مقاصد خود بذل نمودند و در نقل و جمع روايات و رفع پراکندگي آنها کوشش به خرج دادند جز آنکه... به شرح کامل مبهمات روايات و کشف جنبه هاي پوشيده ي اخبار و حل غوامض احاديث و تفسير پيچيدگي هاي آنها تلاش ( کافي ) معمول نداشتند. » (9)
فيض کاشاني با درک اين نقيصه در کتب اربعه به تأليف کتاب الوافي مبادرت ورزيد و در کنار تدوين مناسب روايات کتب اربعه در قالب اثري واحد به نگارش بيان هايي در ذيل بسياري از روايات اقدام نمود. چنان که خود مي نويسد: « و شرحت منه ما لعله يحتاج الي بيان شرحاً مختصراً في غير طول. » (10) يعني: من از روايات کتاب، رواياتي که نياز به بيان داشت، به شرح مختصري درباره آنها مبادرت کردم.
مطالعه و بررسي بيان هاي فيض کاشاني که در تمام مجلدات الوافي به چشم مي خورد مباني و روش هاي فهم حديث از ديدگاه اين دانشمند را به دست مي دهد. در مقاله ي حاضر تلاش شده تا روش هاي فقه الحديثي فيض کاشاني را با استفاده از مجلدات نخستين الوافي و در محدوده ي روايات غير فقهي استخراج و ارائه گردد.
بديهي است که مقصود از روش هاي فقه الحديث فيض کاشاني، بررسي جهت گيري هاي کلامي، فلسفي، عرفاني، اخلاقي، روايي، فقهي و... فيض کاشاني در مسير بيان روايات کتاب الوافي نيست (11) که طبعاً سهم مباني اعتقادي و جهت گيري هاي علمي يادشده بر روش هاي فقه الحديثي فيض کاشاني غيرقابل انکار است. اما مقصود از روش هاي فقه الحديثي فيض کاشاني در اين مقاله توجه به اصول، منابع و شيوه هايي است که فيض کاشاني در بيان مقاصد روايات از آنها استفاده کرده است.

3. منابع فيض کاشاني در فقه الحديث روايات

فيض کاشاني به عنوان دانشمندي جامع الاطراف استفاده از علوم گوناگون ادبي، تفسيري، حديثي، تاريخي، فقهي و حتي عرفاني و فلسفي در فهم روايات را مدنظر قرار داده است و با مراجعه به کتاب الوافي مي توان به ميزان بهره گيري او از چندين دسته از منابع به شرح زير پي برد:
الف. منابع لغوي
ب. منابع تفسيري
ج. منابع حديثي
د. کتاب هاي دعا
هـ. منابع تاريخي
و. منابع فقهي
و. کتب رجال و درايه
ز. منابع، اخلاقي، عرفاني و فلسفي (12)
اما بدون ترديد فيض کاشاني به عنوان عالمي با جهت گيري اخباري گري (13) در مسير فقه الحديث روايات، بيشترين مراجعه را به منابع حديثي داشته است. لذا در مواضع متعدد کتاب الوافي استفاده از آثار محدثان ديگر مانند کليني، شيخ صدوق، شيخ مفيد، شيخ طوسي، برقي، طبرسي و عبدالله بن جعفر حميري قابل ملاحظه است. او خود در اهميت و کارکرد مراجعه به منابع روايي مي نويسد: « جهت تقريب و ساده سازي شرح روايات، احاديث مهمي از کتب و اصول ديگر ( غير از کتب اربعه ) را آوردم و با استفاده از آنها بين رواياتي که گونه اي تنافي ميان آنها احساس مي شد، جمع به عمل آوردم به اين صورت که برخي از روايات را با روايات ديگر به صورتي که دور از ذهن نباشد تأويل ( و جمع ) کردم. تا اين کار براي طالبان معرفت و هدايت- از فرقه ي ناجيه ي اماميه- مبنا قرار گيرد و جهت نجات طلبان از شيعيان عترت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دستورالعمل قابل اتکايي باشد که با وجود آن نيازمند کتاب ديگر نگردند. » (14)
فيض کاشاني به اين ترتيب به اهم کتاب هاي حديثي پيشينيان تا عالمان معاصر خود مراجعه کرده و کوشيده است تا از منابعي مانند علل الشرايع، (15) معني الاخبار، (16) امالي صدوق، (17) تحف العقول، (18) قرب الاسناد، (19) محاسن برقي، (20) غوالي الليالي العزيزيه في الأحاديث الدينيه، (21) الأمان من اخطار الاسناد والأزمان، (22) فلاح السائل، (23) عيون أخبار الرضا، (24) توحيد صدوق، (25) کمال الدين و تمام النعمه، (26) ارشاد شيخ مفيد، (27) احتجاج طبرسي، (28) امالي شيخ طوسي، (29) نهج البلاغه، (30) و شرح ابن ابي الحديد، (31) و موارد ديگر، احاديث هم مضمون با حديث مورد نظر خود را استخراج کرده و با استفاده از شواهد روايي به بيان حديث مورد بحث بپردازد. (32) نکته ي ديگر در منابع فيض کاشاني، استفاده اين دانشمند از آراي بزرگاني است که فيض در فقه الحديث روايات الوافي به آنها مراجعه کرده است. از معروف ترين اين دانشمندان ( به جز محدثان که ذکر آنها گذشت ) مي توان به زمخشري، محمد بن زکرياي رازي، شهيد اول، محقق حلي، صدرالمتألهين، ميرداماد، خواجه نصيرالدين طوسي، ابن ابي الحديد، ابن ميثم، کشي، فارابي، غزالي، سهروردي، ابن عربي، ابن قتيبه، سيدماجد بحراني، اربلي و ازهري اشاره کرد که فيض گاه در ذيل روايات الوافي سخني به عنوان شرح احاديث يا توضيحي پيرامون معناي روايات از آنها نقل کرده است و گاه نيز پس از نقل نظريه اي از اين بزرگان احياناً به نقد آن اقدام مي کند و لذا روش فيض پذيرش بدون تحقيق و مقلدانه هر ديدگاهي نيست. (33)

4. شاخصه هاي مهم در روش فقه الحديثي فيض کاشاني

به طوري که گذشت فيض کاشاني در مقام توضيح روايات از اصول و منابع متعددي بهره گرفته که مهمترين شاخصه هاي آن به ترتيب زير است:

1-4- استفاده از قرآن

فيض گاه در بيان خود پيرامون روايات، آيات قرآن را به کار مي گيرد و به اصل آيات يا مضامين تفسيري آن استشهاد مي کند. از آنجا که فيض مفسري توانمند بوده که تفاسيري چند هم بر قرآن نوشته، اين کار براي او آسان است. وي بدين وسيله نشان مي دهد همان گونه که روايات معصومان در مقام تفسير آيات الهي وارد شده اند، گاه ممکن است که به عکس آيه و آياتي از قرآن برطرف کننده ابهام و اجمالي از روايات باشند.
به عنوان نمونه در حديثي از قول رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مي نويسد: « ابي الله لصاحب البدعه بالتوبه. قيل يا رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و کيف ذلک؟ قال: انه قد اشرب قلبه حبها » (34) سپس با عنوان بيان مي آورد: « اشرب قلبه بعينه المجهول أي خالطه و منه قوله تعالي: و اشربوا في قلوبهم العجل (35) و انما اشرب قلبه حبها لاعتقادها الراسخ بها الحاصل من تزيين الشياطين اياها لديه آنا فانا و تسويل نفسه الأمارة لها عنده يوماً فيوماً و بهذا تتميز البدعة عن المعاصي الآخر » (36) يعني: اشرب قلبه که به صيغه مجهول است به معناي اختلاط و امتزاج است، شاهد آن سخن خداي تعالي ( درباره ي بني اسرائيل ) که مي فرمايد: « واشربوا في قلوبهم العجل » ( آنها قلب خود را از دوستي گوشاله اشراب کردند ). به عنوان نمونه ديگر روايتي از امام باقر (عليه السّلام) نقل مي کند که آن حضرت به نقل از اميرمؤمنان (عليه السّلام) مي فرمايد: « لا يقل عمل مع التقوي و کيف يقل ما يتقبل » (37) يعني: هيچ عملي با وجود تقوي ( نزد خداوند ) کم و کوچک نيست و چگونه آنچه به درگاه الهي پذيرفته مي شود سبک و کوچک خواهد بود. فيض در ذيل حديث مي نويسد: « اشار بآخر الحديث الي قوله سبحانه: انما يتقبل الله من المتقين. » (38) يعني: ( امام ) با فراز پاياني به اين قول خداوند اشاره دارد که همانا خداوند از پرهيزکاران قبول مي کند. (39)
باز به مناسبتي حديثي از علي (عليه السّلام) نقل مي کند که حضرت به مناسبتي در مقايسه علم و مال فرموده است: « ايها الناس ان کمال الدين طلب العلم و العمل به، الا و ان طلب العلم اوجب عليکم من طلب المال انّ المال مقسوم مضمون لکم قد قسمه عادل بينکم و ضمنه و سيفي لکم و العلم مخزون عند اهله و قد أمرتم بطلبه من اهله فاطلبوه. » (40)
فيض در تبيين « مقسوم » آن را مرتبط با آيه ي « نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا » ( الزخرف، 32 ) دانسته و عبارت « مضمون لکم » را در ارتباط با آيه ي: « وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا... » (41) اعلام مي کند.
نکته ي قابل توجه در استشهادات قرآني فيض کاشاني انتقال او در مواردي به برخي از تفاسير روايي قرآن و بهره گيري از مفاد آيات قرآن و روايات وارده در ذيل آن آيات است به عنوان نمونه پس از ذکر حديثي از امام باقر (عليه السّلام) در ماهيت علم غيب امام (عليه السّلام) به اين صورت که: «... يبسط لنا العلم فنعلم و يقبض عنا فلا نعلم و قال سرالله اسره الي جبرئيل (عليه السّلام) و اسره جبرئيل الي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و اسره الي من شاء الله » (42) مي نويسد: « أراد بمن شاء الله اميرالمؤمنين (عليه السّلام) قال علي بن ابراهيم رحمه الله في تفسير قوله تعالي عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احداً الا من ارتضي من رسولٍ يعني علي المرتضي من الرسول (صلي الله عليه و آله و سلم) و هو منه... ». (43)

2-4-استفاده از روايات

مهم ترين اصل در روش فقه الحديثي فيض کاشاني، استفاده او از منابع حديثي است. فيض در بيان هاي فقه الحديثي، استفاده هاي متنوعي از روايات مي کند به اين صورت که: گاه به وسيله حديثي به رفع ابهام از مفاد حديث ديگر اقدام مي کند، گاه با آوردن روايات هم مضمون، بيان کامل تري از حديث مورد نظر به دست مي دهد و در اين مسير تقطيع، اختصار و حتي اختلاف الفاظ و عبارت هاي حديث مشخص مي شود و گاه با آوردن روايات ممتحدالمضمون به اختلاف و تعارض احتمالي روايات اشاره کرده و با روش علمي بين آنها را جمع مي کند. موارد ياد شده شواهد فراواني در مجلدات مختلف الوافي دارد که تنها با ذکر نمونه هايي بسنده مي شود.
- در ضمن حديثي از امام صادق (عليه السّلام) نقل مي کند که آن حضرت فرمود: « من حفظ من احاديثنا اربعين حديثاً بعثه الله يوم القيمة عالماً فقيهاً » (44) آنگاه به عنوان فقه الحديث، روايت ياد شده مي نويسد: « اين حديث، در شيعه و سني حديثي مشهور و مستفيض است، برخي هم قائل به تواتر آن شده اند. محدثان شيعه اين حديث را با طرق متعدد که تنها در لفظ با يکديگر اختلاف دارند، نقل کرده اند از جمله شيخ صدوق با سندي از قول امام کاظم از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل کرده که فرمود: (45)... فيض کاشاني پس از ذکر اختلافاتي که در عبارات اين حديث در منابع ديده مي شود به توضيحاتي درباره ي مفهوم حفظ و ارجحيت روايات اهل بيت (عليهم السّلام) نسبت به رواياتي که اهل سنت از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي کند پرداخته، آنگاه اين بحث را به ميان مي آورد که مفاد چهل حديثي که حفظ آن انسان را در روز قيامت در صف فقيهان قرار مي دهد چيست؟ فيض کاشاني نخست به اجمال توضيح مي دهد که اين روايات بايد در حوزه ي علوم سه گانه اي باشد که همه ي تعاليم شرع بازگشت به آن مي کند. (46) وي سپس در اثبات اين تبيين به آوردن حديث طولاني ديگري از خصال شيخ اقدام مي کند که به موجب آن علي (عليه السّلام) از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) درخواست معرفي 40 حديث مورد نظر را کرده و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) خود مفاد 40 حديث را توضيح داده است. وصاياي چهل گانه ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مجموعي از تعاليم اخلاقي اعتقادي و فقهي را در بردارد. » (47)
- در « باب المستأکل بعلمه و المباهي به » حديثي از امام باقر (عليه السّلام) نقل مي کند به اين صورت که: « من طلب العلم ليباهي به العلماء او يماري به السفهاء او ليصرف بوجوه الناس اليه فليتبوأ مقعده من النار ان الرئاسة لا تصلح الا باهلها » (48) آنگاه پس از توضيحاتي از نظر لغوي و نحوي در خصوص تعابير و تراکيب حديث، به ذکر دو حديث از معاني الأخبار صدوق مي پردازد، در اين دو حديث خصوصاً حديث نخست که از قول امام رضا (عليه السّلام) نقل شده، ارتباط « مباهات با علماء »، « جدال با سفها » و « جلب نظر کردن مردم » با ورود به جهنم از سوي عاملان آنها، کاملاً روشن شده و جهت گيري حديث با منازعه با امامان (عليه السّلام) در مسأله ولايت اجتماعي و معنوي بخوي تبيين شده است. (49) به اين صورت که امام رضا (عليه السّلام) در پاسخ کسي که از اصل حديث استعجاب کرده مي فرمايد: جدّم ( امام صادق ) درست گفته است، اما مي داني مراد از سفها چه کساني هستند؟ گفتم: خير اي پسر رسول خدا. فرمود: آن ها قصه پردازان در طبقه ي مخالفان ما هستند و آيا مي داني که علما چه کساني هستند؟ گفتم: خير اي پسر رسول خدا. فرمود: آنان دانشمندان آل محمد هستند. همان ها که خداوند طاعت آن ها را واجب و محبت شان را ضروري اعلام کرده است. و نيز مي داني که مراد از « او ليصرف بوجوه الناس اليه » چيست؟ گفتم: خير. فرمود. به خدا سوگند مراد از اين سخن ادعاي امامت آن هم به ناحق است و کسي که چنين ادعايي کند او در آتش خواهد بود.
در « باب الخوف و الرجاء » به ذکر حديثي از امام صادق (عليه السّلام) پرداخته به اين صورت که حضرت در پاسخ يکي از اصحاب خود عرض مي کند: « جماعتي از دوستان شما خود را به معاصي آلوده ساخته و معتقدند که ما به خدا اميدواريم » فرمود: « کذبوا ليسوا لنا بموال اولئک قوم ترجحت بهم الأماني من رجا شئياً عمل له و من خاف شيئاً هرب منه »، (50) فيض کاشاني پس از بيان معناي ترجّح به ميل و توضيح آن حديث مشابهي را از نهج البلاغه نقل مي کند که در آن علي (عليه السّلام) در خصوص يک مدعي کاذب که ادعاي اميدواري به رحمت خدا مي کند مي فرمايد: « ما باله لا يتبين رجاءه في عمله و کل من رجا عرف رجاءه في عمله... » يعني: او را چه مي شود چرا اميدواري او در عملش ظاهر نمي گردد، هر که به خدا اميدوار باشد، اين اميدواري بايد در عمل شناخته شود. (51)

3-4- استفاده از تاريخ و زمان شناسي در بيان هاي فقه الحديثي

نزديک به استفاده از روايات، تاريخ نيز عنصر ديگري در دانش فقه الحديث است. چنان که برخي از تحقيقات نشان مي دهد تاريخ در مسير فهم و حتي نقد روايات به صورت هاي مختلف داراي نقش است (52) که مي توان به دو صورت عام و خاص آن اشاره کرد، صورت عام يعني در نظرگرفتن شرايط عصر صدور حديث و صورت خاص به معناي شناخت سبب صدور يا ورود حديث مورد بحث است. (53) مي توان گفت که در بيان هاي فقه الحديثي فيض کاشاني هر دو جنبه بر حسب ضرورت مورد توجه اين دانشمند قرار گرفته و او در موارد متعدد به شواهد و شرايط تاريخ ياستناد مي کند. علاوه بر آن اطلاعات تاريخي مؤلف الوافي در خصوص گرايشات اعتقادي راويان، جغرافياي صدور حديث و اموري از اين دست قابل تأمل است. ذيلاً به ذکر نمونه هايي از اين موارد پرداخته مي شود.
فيض کاشاني ذيل حديث: « إنما الأعمال بالنيات و إنما لکل امريء ما نوي » يعني: اعمال انسان به نيت او بستگي دارد و براي هر فرد همان چيزي است که نيت آن را دارد. نخست با ذکر تتمة حديث آن را تکميل مي کند. به اين صورت که: « فمن کانت هجرته الي الله و رسوله فهجرته الي الله و من کانت هجرته الي دنيا يصيبها أو إمراة يتزوجها فهجرته الي ما هاجر اليه. » (54)
آنگاه در توضيح حديث مي نويسد: « پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اين سخن را هنگامي بيان کردند که به ايشان گزارش رسيد برخي از مجاهدان هدفشان از شرکت در جهاد و هجرت به سوي جنگ، اموري نظير گرفتن غنائم و اسيران و کسب آوازه و شهرت به هنگام پيروزي است. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تذکر دادند که هر فردي به همان هدفي مي رسد که در قلب خود مي پروراند، خواه آن هدف دنيوي باشد يا اخروي، اگر فردي هدفش رسيدن به امور دنيوي باشد در آخرت اجري ندارد. (55)
در ضمن روايتي از علي (عليه السّلام) وارد شده است که: « الا اخبرکم بالفقيه حق الفقيه من لم يقنط الناس من رحمة الله و لم يؤمنهم من عذاب الله و لم يرخص لهم في معاصي الله و لم يترک القرآن رغبه عنه الي غيره » (56) يعني: آيا فقيه واقعي را به شما معرفي کنم؟ او کسي است که مردم را از رحمت الهي مأيوس نسازد آنها را نسبت به عذاب الهي بي پروا نکند، و نيز نسبت به ارتکاب معاصي جري نسازد با رو آوردن به کتاب هاي ديگر قرآن را ترک نکند.
مرحوم فيض در شرح اين حديث به نوعي زمان شناسي دست زده مي نويسد: « سر آنکه امام فقيه واقعي را با اين صفات سلبي معرفي مي کند آن است که در هر زمان اکثر کساني که نزد توده ي مردم به نام فقيه و دانشمند شناخته مي شوند به يکي از امور چهارگانه متصف هستند. گويا امام (عليه السّلام) به علماي سوء و فقهاي دروغيني کنايه مي زند و با هر جمله، مکتبي از مکتب هاي انحرافي در اصول و فروع را رد مي کند به اين صورت که:
جمله ي اول: « من لم يقنط الناس من رحمة الله » اشاره به کساني دارد که در تکاليف شرعيه سخت گير بودند نظير خوارج، يا قائل به مجازات ابدي براي فاعل گناه کبيره اند مانند معتزله.
جمله ي دوم: « و من لم يؤمنهم من عذاب الله »، اشاره به کساني است که صرف اعتقاد صحيح را کافي دانسته و دل به شفاعت بسته اند، نظير مرجئه و همفکران آنها.
جمله ي سوم: « لم يرخص لهم في معاصي الله » اشاره به کساني نظير اکثر متصوفه دارد و جمله ي پاياني رد فلاسفه اي است که از قرآن و اهل بيت دست کشيده، براي کسب علم و عرفان به کتب فلاسفه ي پيشين روي آوردند و با آنان که قرآن را رها کرده و براي کسب احکام الهي به قياس تمسک جستند. (57)
موضوع ديگر در بيان نقش تاريخ در شرح روايات الوافي آگاهي هاي فيض از جريان هاي انحرافي عصر صدور حديث و نيز ويژگي هاي اخلاقي و اعتقادي مخاطبان روايات است. وي با ذکر اطلاعات خود خواننده را در جريان فهم دقيق تري از فضاي صدور حديث و مخاطبان کلام معصوم (عليه السّلام) قرار مي دهد از جمله:
- در توضيح حديث: « علي بن شيبه قال سمعت ابا عبدالله (عليه السّلام) يقول: ضل علم ابن شبرمه عند الجامعه املاء رسول... » (58) مي نويسد: « ابن شبرمه همان عبدالله بن شبرمه قاضي است و گويا او بر پايه ي قياس عمل کرده که امام مي خواهد بفرمايد که علم او در جنب کتاب جامعه گم شده و باطل و مضمحل است. » (59) فيض ضمناً وعده مي دهد که در کتاب حجت به توضيح مناسب درباره ي کتاب جامعه اقدام خواهد نمود. (60)
- در ذيل حديثي در « باب المستعار و المعار » از قول ابوالحسن (موسي بن جعفر) مي نويسد: «... و اعار قوماً ايماناً فان شاء تممه و ان شاء سلبهم اياه قال و فيهم جرت فمستقر و مستودع و قال لي ان فلاناً مستودعاً ايمانه فلما کذب علينا سلب ايمانه ذلک. » (61)
اما اينکه در اين حديث مراد از فلان چه کسي است که ايمان او عاريتي بوده و با دروغگويي بر ساحت امامان سلب شده فيض مي نويسد: « مقصود امام از فلاني ابوالخطاب محمد بن مقلاص غالي است که از سوي امام صادق (عليه السّلام) مورد لعن قرار گرفت. چنان که حديث بعد نيز گواهي مي دهد. (62)
و بالاخره در ذيل حديثي از امام هفتم خطاب به محمدبن عبيده که فرمود: « يا محمد أنتم أشد تقليداً أم المرجئه » مي نويسد: « مرجئه گاه در مقابل شيعه به کار مي رود، در اين صورت به جهت آنکه مرجئه از ارجاء به معناي تأخير است، وجه تسميه ي مرجئه به مرجئه به خاطر آن است که آنان علي (عليه السّلام) را از درجه و مقام خود تنزل داده و قائل به تأخير مقام او نسبت به ديگران شدند و احتمالاً در اين حديث مقصود از مرجئه به همين معناست. گاهي نيز مرجئه در مقابل وعيديه ( معتزله ) استعمال مي گردد. به اين جهت که عمل را متأخر از قصد و نيت مي دانند. احتمال هم دارد که مرجئه به کساني اطلاق شود که به پيروان خود اميدواري مي دهند چون آنها معتقدند که با داشتن ايمان، معصيت ضرري متوجه ايمان نمي کند همان طور که با روحيه ي کفر، اطاعت سودبخش نيست. (63)

4-4-بهره گيري از مباحث ادبي، بلاغي در بيانهاي الوافي

فيض کاشاني عالمي آگاه به اصول عربيت و بلاغت است، از اين جهت در مقام فقه الحديث روايات از نکته سنجي هاي ادبي و تحليل هاي بلاغي استفاده شايان برده است. تلاش هاي فيض کاشاني در چند محور قابل پي گيري است به شرح:

1-4-4-ريشه يابي لغوي کلمات حديث

فيض کاشاني در سرتاسر الوافي با بهره گيري از منابع معتبر لغوي مانند التهذيب في اللغه ازهري، لاصحاح في اللغه جوهري، غريب القرآن دينوري، القاموس المحيط فيروزآبادي، المصباح المنير فيومي و النهاية في غريب الحديث والاثر ابن اثير جزري و جز آن (64) به ريشه يابي کلمات دشوار حديث که اصطلاحات به غريب الحديث (65) مشهورند اهتمام ورزيده است. در اين جهت مثال هاي بسيار زيادي وجود دارد که به چند مورد محدود بسنده مي گردد.
- در باب « حدود الاسلام و الايمان و دعائهما » بعد از نقل حديث « بني الاسلام علي خمس الصلاة و الزکاة و الصوم و الحج و لم يناد بشيء ما نودي بالولاية يوم الغدير » در معناي « ولايت » مي نويسد: وَلايت ( با فتح واو ) و به معناي محبت و مودت است که در حديث قبل از اين حديث به کار رفته ( به قرينه ي آنکه در آن حديث وَلايت در مقابل عداوت است ) اما وِلايت ( با کسر واو ) به معناي عهده دار شدن کار و تصرف در امور است که مراد و مقصود اين حديث است. (66)
- در همين باب ذيل حديث « اثافي الاسلام ثلاثة الصلاة و الزکاة و الولاية... » مي نويسد: « الاثافي جمع الاثفيه بالضمه و الکسر و هو الحجر يوضع عليها القدر » و إنما اقتصر في هذا الحديث علي هذه الثلاث لانها اهمهن » يعني اثافي جمع اثفيه ( با ضم کسر همزه ) عبارت از سنگي است که ديگ را بر آن برقرار مي دهند و امام در حديث خود به اين جهت به سه رکن نماز، زکات و ولايت اکتفا کرده که حداقل سنگ هايي که ديگ را روي آن قرار مي دهند، سه سنگ است. نکته قابل توجه در معناشناسي لغوي در بيان هاي الوافي توجه فيض کاشاني به کاربرد لغوي برخي از مفاهيم در قرآن و روايات است به عنوان نمونه در تفسير حديث « عليکم بالتفقه في دين الله و لا تکونوا اعراباً... » از امام صادق (عليه السّلام) مي نويسد: « تفقه در دين به معناي تحصيل بصيرت در علم دين است و کلمه فقه بيشترين کاربردي که در قرآن و حديث دارد به همين معناست، لذا فقيه صاحب اين بصيرت است. » (67) و نيز در ذيل حديثي از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) که در وصف مؤمنان واقعي- که از هر جهت راضي به رضاي خداوندند و کارهاي خود را به او واگذار مي کنند- مي فرمايد: « علماء حلماء کادوا أن يکونوا من الحکمة انبياء... » مي نويسد: « الحلم بالکسر العقل و منه قوله تعالي أم تأمرهم احلامهم. » (68) لذا در اينجا فيض حلما را به معناي صابران نگرفته بلکه با استناد به آيه اي از قرآن در معناي عاقلان دانسته است.

2-4-4-مباحث صرفي و نحوي در بيان هاي الوافي

موضوع ديگر در مباحث ادبي بيان هاي الوافي، پرداختن فيض کاشاني به بحث هاي صرفي و نحوي در تجزيه و ترکيب عبارات است. به عنوان نمونه در ذيل حديث امام موسي کاظم (عليه السّلام) مي فرمود: « اللهم لا تجعلني من المعارين و لا تخرجني من التقصير » (69) مي نويسد: « المعار علي البناء للمفعول من الاعارة يعني بهم الذين يکون الايمان عارية عندهم غير مستقر في قلوبهم ». يعني: معار که اسم مفعول است از اعاره گرفته شده و مراد کساني است که ايمان آنها عاريت و غير مستقر در دلهايشان است. » (70)
و باز در ذيل حديث امام صادق (عليه السّلام) که مي فرمايد: « ثلاث من رکن فيه فلا ترج خيره من لم يستح من العيب و يخشي الله بالغيب و يرعو عنه الشيب » در ريشه شناسي « يرعو » مي نويسد: « رعا يرعو کف عن الامور يقال فلان حسن الرعوة و الرعوي و الارعواء و قد ارعوي عن القبيح و الاسم الرعيا بالضم و الرعوي بالفتح. » (71) اين توضيحات دقيق فيض در ريشه شناسي يرعو در معناي دست کشيدن از کار است.
اما در خصوص دقت هاي نحوي فيض کاشاني مثال هاي بسياري وجود دارد که تنها به يک مورد آن اشاره مي شود که به اين صورت که در باب « حدود الاسلام و الايمان و دعائمها » ضمن حديثي که راوي از امام (عليه السّلام) از حدود اسلام سؤال مي کند- حدودي که با دانستن آنها دين و اعمال انسان پذيرفته شده و جهل به امور ديگر ضرري متوجه او نخواهد ساخت- آمده است: « و لم يضر به مما هو لجهل شي من الأمور جهله ». فيض کاشاني در ترکيب عبارت فوق دو تحليل نحوي ارائه مي دهد به شرح:
1. لم يضر فعل مجهول بوده و جمله نيز فعل ماضي مي باشد در اين صورت من در مما در حکم صله اي جهت جمله ما قبل خواهد بود.
2. لم يضر فعل معلوم بوده و جمله بنا بر مصدريت فاعل آن تلقي شود، در اين صورت من ابتدائيه و جمله اي که با آن شروع مي شود معترضه خواهد بود. (72)

3-4-4-مباحث بلاغي در بيان هاي الوافي

تحليل هاي بلاغي قسمت ديگري از کوشش هاي ادبي فيض کاشاني در فقه الحديث روايات است که در بيان هاي الوافي کم و بيش به چشم مي خورد به عنوان مثال ذيل حديثي از امام باقر (عليه السّلام) که مي فرمايد: « لا تذهب بکم المذاهب فوالله ما شيعتنا الا من اطاع الله تعالي » (73) يعني: مذاهب شما را به دنبال خود نکشانند پس به خدا سوگند که شيعيان ما جز اطاعت کنندگان از خداي متعال نخواهند بود، مي نويسد: « اسناد الاذهاب الي المذاهب مجاز و المعني لا تذهبوا المذاهب في طلب الرخص و المعاذير في تقصير کم في طاعة الله... » يعني اسناد اذهاب به مذاهب از باب مجاز است و مفهوم آن اين است که به دنبال مذاهب روانه نشويد آن هم به جهت رخصت طلبي و به دست آوردن عذر و بهانه در مسير کوتاهي خود در فرمانبري الهي. »
- در ضمن حديثي از امام صادق (عليه السّلام) نقل مي کند که فرمود: « ان الله اخبر العباد بطرق الهدي و شرع لهم فيها المنار... اقتصوا الطريق بالتماس المنار » يعني: خداوند بندگان خود را به راه هاي هدايت راهنمايي کرده و چراغ روشن براي آنها در آن راه ها افروخته است... راه ابي است که در ( هدايت ) را در پرتو چراغ بپيماييد. » فيض مي نويسد: « منار در حديث کنايه از ائمه (عليهم السّلام) است. » (74)
لذا توجه فيض به استعاره، کنايه و مجاز در اسناد و... در شرح روايات فراوان است که به ذکر نمونه هاي محدود بسنده شد. (75)

5. بهره گيري از ساير علوم و معارف در بيان هاي الوافي

غير از مواردي که گذشت فيض کاشاني از روش هاي ديگري نيز در فقه الحديث روايات بهره گرفته است که از جمله آنها مي توان به استفاده از تحليل هاي عقلي، عرفاني، فقهي و... آن هم با استنباط هاي خودش يا استناد او به اقوال ديگران اشاره کرد. جامع الاطراف بودن شخصيت فيض کاشاني از نظر علوم اسلامي به او امکان بهره گيري از اين علوم را در مسير فقه الحديث روايات داده است ذيلاً به نمونه هايي از حضور علوم و معارف اسلامي در بيان هاي الوافي اشاره مي گردد.
- در ضمن حديث امام صادق (عليه السّلام) که مي فرمايد: « ان الله فرض علي خلقه خمساً فرخص في اربع و لم يرخص في واحدة » يعني: خداوند پنج چيز را بر آفريده اش واجب فرمود پس در چهار مورد آنها رخصت هايي قرار داده و در يکي رخصت نداده است. مي نويسد: « شايد مقصود از رخصت هاي چهارگانه ساقط شدن نماز از فاقد طهارت هاي شرعي ( غسل و تيمم )، ساقط شدن زکات از کسي که مال او به حد نصاب نرسد، ساقط شده حج از شخص غير مستطيع و ساقط شدن روزه از کسي است که توانايي روزه گرفتن ندارد. » (76) در اين بيان مختصر فيض کاشاني از بسياري از مباني فقهي شيعه جهت بيان رخصت هاي الهي در انجام تکاليف شرعي استناد کرده است.
- در فقه الحديث روايت امام صادق (عليه السّلام) که: « يا حفص يغفر للجاهل سبعون ذنباً قبل ان يغفر لعالم ذنب واحد » يعني: اي حفص از جاهل هفتاد گناه بخشيده مي شود قبل از آنکه گناه واحدي از عالم بخشيده شود. » (77) مي نويسد: « اين مقايسه امام به آن جهت است که هر چه ادراک انسان از حقايق بيشتر شود لذت هاي او کامل تر و ناراحتي او بيشتر و شديدتر خواهد شد، ادراک عالم نسبت به زشتي گناه از نادان قوي تر است. زيرا معرفت عالم بر پايه ي بصيرت و شناخت او شکل مي گيرد. برخلاف جاهل که شناخت او از مسائل تقليدي است. » به طوري که ملاحظه مي شود فيض کاشاني با رويکرد عقلي به تبيين نغز حديث پرداخته است.
در توضيح حديث امام صادق (عليه السّلام) که: « ان من العبادة شدة الخوف من الله تعالي... » و « ان حبّ الشرف و الذکر لا يکونان في قلب الخائف الراهب. » مي نويسد: « معناي حديث آن است که هر که از خداوند خائف و ترسان باشد دوست ندارد که از طريق بيان خصائص نيکوي او نزد مردم مذکور و شناخته گردد، بلکه همّ او مصروف ناشناختگي او مي شود به طوري که جز خداي تعالي کسي او را نشناسد ». آن گاه ادامه مي دهد: « محقق طوسي نصير ملت و دين در برخي از مؤلفات خود بياني دارد که حاصل آن چنين است: خوف و خشيت گرچه در لغت معناي واحدي دارند جز آنکه بين خوف و خشيت از خدا در عرف صاحب دلان تفاوت وجود دارد به اين صورت که خوف تألم نفس انسان در مقابل جزا و عقابي است در اثر ارتکاب منهيات الهي يا تقصير در انجام طاعات او مورد انتظار است. و خوف به اين معني دامن اکثر مردمان را با تفاوت در مراتب مي گيرد. اما خشيت احساسي است که از شناخت عظمت حق و هيبت او و ترس از حجاب هاي بين انسان و خداوند حاصل مي شود، اين احساس جز براي کسي که بر جلال کبريايي خداوند مطلع شده و لذت قرب را چشيده بدست نمي آيد به همين جهت خداوند فرموده است: « انما يخشي الله من عباده العلماء ». (78)

نتيجه گيري

1. فيض کاشاني به جهت احساس وجود غوامض در برخي از روايات کتب اربعه در کنار تدوين روايات اين کتب، به توضيحاتي با عنوان « بيان » اهتمام ورزيده است.
2. با توجه به گرايش اخباري گري در شخصيت علمي فيض کاشاني، در روش هاي فقه الحديثي اين دانشمند، استناد به آيات قرآن و بهره گيري از روايات ديگر، جايگاه برجسته اي دارد و در صدر استفاده از عوامل فهم حديث قرار مي گيرد.
3. فيض کاشاني در مقام فقه الحديث روايات از علوم ادبي، بلاغي خصوصاً ريشه يابي کلمات روايات و بهره گيري از ساير علوم اسلامي مانند فقه، اخلاق، فلسفه، عرفان به شايستگي سود برده است.

پي‌نوشت‌ها:

1. استاد دانشگاه تهران.
2. ترجمه المؤلف ( فيض کاشاني )، ج1، صص 59-33.
3. معاني الاخبار، صص 2-1.
4. رک: شناخت حديث، 40-21.
5. الذريعة، ج8، ص 58.
6. معاني الاخبار، ص 2؛ مسندالامام الرضا، ج1، ص 8، به نقل از اخبار اصفهان.
7. جهت اطلاع رک: تاريخ عمومي حديث، 388-396؛ تاريخ حديث شيعه در سده هاي دوازدهم و سيزدهم 172-244؛ فقه الحديث ( شرح و مفهوم شناسي حديث )، تاريخ حديث شيعه در سده هاي هشتم تا يازدهم، 418-437 با عنوان: فقه الحديث.
8. الوافي، ج1، ص 5.
9. همان، ص 6 با اندکي تلخيص.
10. همان، ج1، ص 7.
11. برخي از محققان در بررسي روش هاي فقه الحديث فيض کاشاني، اين روش ها را بيشتر از منظر فلسفي، عرفاني، کلامي، ادبي، اخلاقي، اجتماعي، فقهي... بررسي کرده اند. در اين مورد نک به وافي، مباني و روش هاي فقه الحديث، 245-288 و نيز: روش فيض کاشاني در شرح احاديث غير فقهي بر اساس کتاب الوافي، 127-142.
12. جهت اطلاع از نمونه هر يک از منابع يادشده و جايگاه آنها در الوافي، رک: به وافي مباني و روش هاي فقه الحديث، 302-312، با عنوان: منابع شرح احاديث در وافي.
13. براي آگاهي از ارتباط فيض با اخباري گري، رک: اخباري گري ( تاريخ و عقايد )، صص 135-131.
14. الوافي، ج1، ص 7.
15. همان، ج1، ص 285.
16. همان، ج1، ص 214.
17. همان، ج2، صص 266، 278.
18. همان، ج4، ص 102.
19. همان، ج5، ص 619.
20. همان، ج5، ص 802.
21. همان، ج1، ص 291.
22. همان، ج3، ص 773.
23. همان، ج4، ص 638.
24. همان، ج1، ص 482.
25. همان، ج1، ص 483.
26. همان، ج1، ص 42.
27. همان، ج2، ص 388.
28. همان، ج2،ص 402.
29. همان، ج2، ص 402.
30. همان، ج1، صص 422، 248.
31. همان، ج1، ص 247.
32. براي آگاهي از نمونه ها، رک: ادامه ي مقاله.
33. براي آگاهي از تفصيل، رک: وافي مباني و روش هاي فقه الحديث، صص 302-291.
34. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: خداوند ابا دارد از بدعتگزار قبول توبه کند، سؤال شد اي رسول خد علت چيست؟ فرمود: به اين خاطر که قلب بدعت گزار از علاقه به بدعت اشراب ( سيراب ) شده است.
35. البقره/93.
36. الوافي، چ1، ص 246-245.
37. همان، ج4، ص 307.
38. همان
39. رک: المائده/31.
40. الوافي، ج1، ص 127.
41. هود/ 6.
42. الوافي، ج3، ص 590.
43. همان.
44. همان، ج1، ص 136.
45. همان.
46. مقصود فيض اين حديث نبوي است که: « انما العلم ثلاثة آية محکمة أو فريضة عادلة أو سنة قائمة و ما خلاهن فضل » ( رک: الکافي، ج1، ص 32 ).
47. براي آگاهي از تفصيل آن، رک: الوافي، ج1، صص 139-137؛ نيز رک: الخصال، 2 ج2، صص 646-645.
48. الوافي، ج1، ص 214.
49. براي آگاهي از تفصيل آن، رک: الوافي، ج1، ص 215؛ معاني الاخبار، صص 181-180.
50. الوافي، ج4، ص 289.
51. همان.
52. شناخت، حديث، صص 182-161.
53. همان به اختصار.
54. الوافي، ج4، ص 365 و نيز رک: المسند، ج1، ص 24 و ح168.
55. الوافي، ج4، ص 366 و نيز رک: وافي، مباني و روش هاي فقه الحديث، ص 195.
56. نزديک به اين را رک: نهج البلاغه، حکمت 90.
57. الوافي، ج1، صص 164-163، و نيز رک: وافي، مباني و روش هاي فقه الحديث، صص 205-204 با اندکي اختصار.
58. الوافي، ج1، ص 254.
59. همان.
60. درباره ي کتاب جامعه، جايگاه و ارزش آن، رک: پژوهشي در تاريخ حديث شيعه، صص 44-36، کتاب علي از مهدي مهريزي.
61. الوافي، ج4، ص 241.
62. همان.
63. همان، ج1، ص 241.
64. رک: همان، ص 307.
65. براي توضيح غريب الحديث، رک: تاريخ عمومي حديث، ص 184.
66. الوافي، ج4، ص 88.
67. همان، ج1، ص 128.
68. همان، ج4، ص 148.
69. همان، ج4، 299.
70. همان.
71. الوافي، ج4، ص 319.
72. براي تفصيل آن، رک: همان، ج4، ص 92.
73. الوافي، ج4، ص 301.
74. همان، ج2، ص 334.
75. براي تفصيل آن، رک: وافي مباني و روش هاي فقه الحديث، صص 272-268.
76. الوافي، ج4، ص 89؛ ضمناً براي تفصيل رخصت هاي ارکان چهارگانه ي مذکور، رک: بحارالانوار، ج65، ص 323، شناخت حديث، صص 233-228.
77. همان، ج1، ص 217.
78. همان، ج4، ص293.

منابع و مآخذ:
1. اخباري گري ( تاريخ و عقايد )، بهشتي، ابراهيم، قم، دارالحديث، 1390.
2. بحارالانوار، الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، مجلسي، محمدباقر، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق.
3. پژوهشي در تاريخ حديث شيعه، معارف، مجيد، تهران، نشر ضريح، 1376.
4. تاريخ عمومي حديث، معارف، مجيد، تهران، انتشارات کوير، 1391.
5. ترجمه ي المؤلف ( فيض کاشاني )، حسيني، ضياء الدين، مقدمه الوافي، اصفهان، مکتبه الامام اميرالمؤمنين، 1406ق.
6. تاريخ حديث شيعه در سده هاي دوازدهم و سيزدهم، صفره، حسين، قم، دارالحديث، 1385.
7. تاريخ حديث شيعه درسده هاي هشتم تا يازدهم، پوراکبر، الياس و خداياري، علي نقي، قم، دارالحديث، 1385.
8. الخصال، صدوق، محمد بن علي، تهران، انتشارات علميه اسلامي، بي تا.
9. الذريعة الي التصانيف الشيعه، تهراني، آغابزرگ، بيروت، دارالاضواء، 1403ق.
10. روش فيض کاشاني در شرح احاديث غيرفقهي، شاملي، نصرالله و بنائيان اصفهاني، علي علوم حديث شماره ي52، 1388.
11. شناخت حديث، معارف، مجيد، تهران، انتشارات علمي اسلامي، بي تا.
12. الکافي، کليني، محمدبن يعقوب، دارالکتب الاسلاميه، 1362ق.
13. کتاب علي، مهريزي، مهدي، قم، صحيفه خرد، 1389.
14. المسند، ابن حنبل، احمد، بيروت، بيت الافکار الدوليه، 2005ق.
15. معاني الاخبار، صدوق، محمد بن علي، بيروت، دارالمعرفه، 1379ق.
16. مسندامام الرضا، عطاردي، عزيزالله، مشهد، نشر آستان قدس رضوي، 1406ق.
17. نهج البلاغه، سيد رضي، محمد بن حسين، تحقيق صبحي صالح، دارالاسوه، 1415ق.
18. الوافي، فيض کاشاني، محمد بن مرتضي، اصفهان، مکتبه الامام الاميرالمؤمنين، 1406ق.
19. وافي، مباني و روش هاي فقه الحديث در آن، مير جليلي، علي محمد، تهران، مدرسه عالي شهيد مطهري، 1387.

منبع مقاله :
به کوشش شهناز شايان فر؛ (1392)، فيض پژوهي (مجموعه مقالاتي در معرفي آرا، احوال و آثار ملامحسن فيض كاشاني)، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول