در انديشه سياسي امام خميني (ره)، يک نگاه مقايسه اي
مباني «احياگري» و « اصلاح گرايي »
در انديشه سياسي امام خميني (ره)، يک نگاه مقايسه اي
خلاصه مقاله
بعد از ظهور دولت صفويه انقلاب اسلامي را مي توان بزرگترين رخداد سياسي در ايران قلمداد کرد. انقلاب اسلامي توانست نظام سياست، اجتماعي و فرهنگي ايران را متحول نمايد و فرهنگ و ايدئولوژي جديدي را جايگزين فرهنگ پيشين نمايد.هيچ انقلابي بدون زمينه هاي فکري و تحولي عميق در عرصه انديشه به پيروزي نمي رسد. انقلاب اسلامي نيز از اين لحاظ محصول دگرگوني و تحول در انديشه اسلامي در اثر تلاشهاي انديشمندان و اصلاح گران، ديني و رهبران جنبشهاي اسلامي بود. اصلاح و احياي ديني بر دو محور اساسي استوار است: « پويايي و پيرايش ». پيرايش به معناي زدودن افکار و عقايد فراخي و انحرافي از دين و پويايي از اين جهت که چهره اي کارآمد از دين ارائه شود، به گونه ايي که بتواند در عرصه هاي گوناگون فردي و اجتماعي حضور موثر داشته باشد. سابقه بيداري دين و احياگرايي اسلامي به سيد جمال الدين اسد آبادي مي رسد، اما اين جنبش فکري و سياسي از اواسط قرن بيستم به اين طرف شتاب فزاينده اي به خود گرفته است. متفکران و انديشمنداني که در پيدايش جنبش اصلاح ديني موثر بوده اند به دو گروه تقسيم مي شوند: گروه اول روحانيون روشن بيني هستند که از درون حوزه هاي علميه برخاسته اند و تلاش نموده اند اسلام را در قالبي نو و به عنوان مذهبي پويا ارائه نمايند. گروه دوم روشنفکراني هستند که عموماً دانشگاهي اند و کوشيده اند معارف اسلامي را در پرتو دستاوردهاي علمي موج تشريح و تفسير نمايند و سازگاري دين را با دنياي جديد نشان دهند. هدف اساسي هر دو گروه، حفظ حقايق جاودانه اسلام و پيرايش آن از زنگارهاي جهل و خرافه و انطباق آن با نيازهاي جديد مي باشد. امام خميني (قدس سره) شهيد مطهري و دکتر شريعتي از جمله مصلحاني به شمار مي آيند که ضمن تلاش در جهت پيراش و خلوص دين اسلام، توانايي آن را براي اداره امور جامعه نشان داده اند. نويسنده با بررسي مباني فکري انديشمندان فوق، وجوه افتراق و اشتراک انديشه آنها را در عرصه اصلاح ديني نشان مي دهد.
مقدمه
شايد اولين حادثه اي که زمينه بيداري ايرانيان را فراهم آورد و موجب شد آنان از عقب ماندگي و انحطاط جامعه خود آگاه شوند، شکست ايران از روسيه بود. دو شکست ايران از روسيه و دو عهدنامه گلستان و ترکمانچاي که از طرف روسيه و با سکوت و تأييد ناپلئون بناپارت بر ايران تحميل شد، مردم ايران را تا اندازه اي بيدار کرد. به دنبال اين حادثه ايرانيان درصدد ريشه يابي شکستهاي خود برآمدند و در نتيجه با فرهنگ غرب آشنايي اجمالي پيدا کردند.دومين عاملي که سبب بيداري جامعه ايران گرديد، آشنايي ايرانيان با صنعت چاپ بود (2). از اين راه، ايرانيان فهميدند که تنها احترام صوري به اعتقاداتشان نمي تواند ايشان را در حل مشکلات ناشي از نفوذ قدرتهاي غربي ياري دهد. اگر آنها به راستي مي خواهند که از آزادي، خود، بدون نسخ اسلام دفاع کنند، بايد حرکت جديدي را بر پايه اسلامي آغاز کنند بنابراين جامعه خود را از اين کهنگي مرسوم و انحطاط مزمن رهايي بخشند.
قطعاً سيد جمال الدين اسد آبادي- نخستين بيداگر شرق اسلامي- موجد اين حرکت، رهبر و پيشگام اين بيداري است و بايد نهضت او را نخستين پرتو فجر نهضتهاي اسلامي تلقي کرد.
اصول و عناصر اصلي اي که سيد جمال الدين، مسلمانان را به آنها فرا مي خواند عبارت بودند از:
1- اعتقاد به توانايي ذاتي دين اسلام براي رهبري مسلمانان و تأمين نيرومندي و پيشرفت آنان.
2-مبارزه با روحيه ي تقديرگرايي و تسليم شدن به قضا و قدر و انفعال و گوشه نشيني.
3- بازگشت به منابع اصلي فکر اسلامي.
4- تفسير عقلي تعاليم اسلام و فراخواندن مسلمانان به فراگيري علوم جديد.
5- مبارزه با استعمار و استبداد به عنان نخستين گام در راه رستاخيز اجتماعي و فکري مسلمانان. (3)
نخستين ثمرات مبارک اين بيداري، پيروزي نهضت مشروطيت و مبارزه با ديو استبداد به رهبري عالمان اسلامي و روشنفکران تحصيل کرده بود که « خوش درخشيد ولي دولت مستعجل بود. »
« نهضت مشروطه خواهي آغاز بيدارگري و استقلال طلبي بود، ولي به جهت جاي نيفتادن مفهوم « مشروطه » و عدم تفهيم و درک صحيح محتواي آن از سوي مردم ناکام ماند و مستبدين- با تغيير چهره - دوباره زمام امور را به دست گرفتند و عين الدوله صدراعظم دستگاه استبداد بعد از گذشت شش سال دوباره صدراعظم مشروطه گرديد. ». (4)
و به تفسير جلال آل احمد:
« و اگر مشروطه ما نيم بند است به همين علت است که ( خان ) ها به پشتيباني از نهضتي برخاستند که در اصل ( خان خاني ) را نفي مي کرد. » (5)
دوره رضاشاه را دوران فترت « نهضت دين » مي نامند. اگر چه مرحوم مدرس، با طرح نظريه « سياست ما عين ديانت ما است و ديانت ما عين سياست ماست» کوشيد مردم را به ماهيت استبداد و استعمار آگاه سازد اما چندان پيشرفتي در اين زمينه حاصل نشد.
پس از عزل رضاشاه و روي کارآمدن محمدرضا پهلوي تا اندازه اي آزادي به وجود آمد که بوسيله ي محافل مختلف مذهبي مورد استفاده قرار گرفت. در اين دوره، تجدد طلبي اسلامي، رونق گرفت و ادبيات ديني نويني به ظهور رسيد که ديدگاه اسلام در خصوص مسايل اجتماعي و اقتصادي بالحني قابل پذيرش براي جوانان تعليم يافته غيرمذهبي بيان مي کرد. (6)
از احزابي که در سالهاي پس از 1325 شکل گرفت و در سال 1327 - 1328 عنوان پيدا کرد و فعال شد، « نهضت خداپرستان سوسياليست » است. اين گروه، که عمدتاً از جوانان فعال و مبارز و توانديش سالهاي پس از 1320 تشکيل مي شد، به رهبري دکتر محمد نخشب تاسيس گرديد. طرز تفکر اصلي آنان، سوسياليسم بر بنياد خداپرستي و توحيد بود. (7)
« کانون نشر حقايق اسلامي مشهد » نيز يکي از مراکزي بود که در سال 1324 به وسيله محمد تقي شريعتي (1386- 1366) تأسيس شد. (8)
همچنين در اين دوران، سازان فدائيان اسلام تحت رهبري نواب صفوي، شکل گرفت و مرحوم آيت الله کاشاني به صحنه آمد و فعاليتهاي ديني و سياسي خود را شروع کرد و سرانجام به پيروزي « ملي شدن صنعت نفت » منجر شد.
پيروزي نهضت ملي که به همکاري روحانيت و روشنفکران ملي و به رهبري دکتر مصدق صورت گرفت، گرچه گامي بزرگ و تلاشي براي بازسازي مشروطيت بود تا که ملتي بتواند استقلال کشور را به دست آورد تکاني بود که انديشه ورزان مسلمان را به محک مي کشيد، اما باز افسوس که آن هم طولي نکشيد که به زودي در ميان امواج اختلاف حاميان، بي برنامگي و عدم تشکيل سياسي، به شکست انجاميد.
« نهضت ملي کردن صنعت نفت » آزمايشي بود براي شعور اجتماعي و سياسي ايران که عامل عقب ماندگي را تنها در دخالتهاي بيگانگان جستجو نکنند بلکه در عدم وحدت نيروهاي ملي- اسلامي و جامعه مسلمانان خودي ريشه آن را پيدا نمايند. اگر تعاون، تفاهم و درک همديگر و تفاهم يکديگر و ملاحظه نقاط اختلاف و تأکيد بيشتر بر اشتراکات ادامه مي يافت، قطعاً پيروزي سرنوشت ساز، نصيب ملت ايران مي شد: « إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ » (9) مصداق آن است.
و به بيان زيباي اقبال لاهوري:
خدا آن ملتي را سروري داد *** که تقديرش به دست خويش بنوشت
به آن ملت سرو کاري ندارد*** که دهقانش براي ديگري کشت
به جرات مي توان گفت که 15 خرداد نقطه عطف تاريخي بود که عالمان ديني رفراندوم قلابي شاه را ( به نشان سرسپردگي به غرب و سلطه بيگانه ) به تازيانه انتقاد مي کشيدند و هشداري براي بيداري کامل ملت ايران بود.
قيام 15 خرداد، گرچه به خون کشيده شد، اما عالمان دين و مراجع تقليد توانستند به دنيا نشان دهند که « حاميان سرسخت اسلام و مدافعان استقلال ايران اند. »
بعد از آزادي امام خميني (قدس سره) از زندان قيطريه و بازگشت ايشان به حوزه ي علميه قم نهضت اسلامي فراگير شد و علي رغم همه ي سختگيريهاي که بعد از تبعيد امام به وجود آمد، در عرصه هاي مختلف فرهنگي، در راستاي غني ساختن اسلام و تفسير جديد و پوياتري از ايدئولوژي تشيع، مرداني احساس تکليف کردند و براي تناوري و توانمندي تفکر ديني به کوشش پرداختند.
تاسيس مدارس عالي علوم اسلامي در قم و مشهد به وسيله مراجع زمان و تربيت طلاب مبارز و فرهنگي و آشنا به فرهنگ روز از طرف ديگر، اين انديشه را رونق بخشيد.
از برجسته ترين چهره هاي اين جهاد مقدس مي توان به آيت الله خميني (قدس سره)، آيت الله طالقاني، شهيد مطهري، محمد تقي شريعتي، مرحوم مهندس بازرگان، علامه طباطبايي، مرحوم سيد محمدرضا سعيدي و دکتر علي شريعتي اشاره کرد.
ما در اين مقاله برآنيم که انديشه هاي اصلاح طلبانه امام خميني (قدس سره) و شهيد مطهري را در مقايسه با انديشه هاي مرحوم بازرگان و دکتر شريعتي نشان دهيم. (9)
دو گرايش مهم اصلاحي در حوزه ي تفکر ديني
گرايش اول که از يکصد سال پيش آغاز شده است، ويژه عالمان ديني است که در حوزه ها تحصيل کرده و با اعتقادات اسلامي بيشتر آشنا هستند. در بازسازي مباني مورد نظر معرفت ديني و تطبيق آن با نيازهاي زمان، بيشتر بر « خلوص معرفت ديني » (10) تاکيد داشته اند و با در نظر گرفتن تعاليم کلامي - فقهي، در زمينه کارآمد سازي دين و بازگشت مجدد آن به صحنه اجتماع تلاش کرده اند و در صحنه هاي سياسي هم « مشعل دار قيام عليه ظلم و پاسداري جنبش عدالت خواهي و آزادي اجتماعي و فکر رهبري علوم و تقوي در حکومت و مبارزه مستمر عليه نظامهاي استبدادي » (11) بوده اند.چهره هاي بارز اين وجه تفکر: علامه شيخ عبدالحسين اميني (رحمه الله)، علامه سيد محمد حسين طباطبايي (رحمه الله)، استاد محمد تقي شريعتي (رحمه الله)، علامه محمد تقي جعفري (رحمه الله)، شهيد مرتضي مطهري (رحمه الله)، علامه جعفر سبحاني، آيت الله ناصر مکارم شيرازي، آيت الله شهيد سيد محمد باقر صدر و مهمتر از همه امام خميني (قدس سره) مي باشند.
گرايش دوم جريان جديدتري است که در آن عمدتاً روشنفکران مسلمان، به تبيين و تشريح عقايد مذهبي پرداخته اند. اين روشنفکران از روش جديد استفاده از منابع سنتي، روش تفسير متون، زبان ارائه مطالب، مخاطبين حائز اهميت مي باشند. اين روشنفکران بيشتر به موضوعات اجتماعي- سياسي پرداخته اند. مرحوم مهندس مهدي بازرگان و دکتر علي شريعتي از مهمترين رجال اين گروهند.
هر دو گروه در اين نهضت اصلامي، هر کدام به بيان خود، روي اصولي توافق داشتند که ما فهرست وار به آنها اشاره مي کنيم:
1- بازگشت به اصول اوليه؛
2- ارجاع به قرآن؛
3- سنت سلف صالح؛
4- خردگرايي ( راسيوناليسم )؛
5- اجتهاد مستمر؛
6- خرافه زدايي؛
7- نفي تقليد کورکورانه؛
8- تصفيه و استخراج منابع فرهنگي؛
9- تفکيک ناپذيري دين از سياست؛
10- آگاه سازي مردم به سرنوشت خود
مي توان گفت اينها عمدتاً اصولي بوده اند که هميشه اصلاح گران مردم را به احياي آنها فرا مي خواندند و در راه آن تلاش مي کردند.
آيت الله خميني (قدس سره) يکي از نادرترين عالمان دين بود که از حوزه درس مرحوم حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي، فارغ التحصيل شده و به درجه اجتهاد رسيده بود. او در آن ايام از مدرسين والامقام و از شخصيتهاي با نفوذ و محبوب حوزه علميه قم بود. آيت الله خميني (قدس سره) علاوه بر فقه و اصول در فلسفه و عرفان صاحب نظر بود.
از دوران جوانيش به مسايل اجتماعي و سياسي اسلام حساسيت داشت و از جريانهاي سياسي زمان مطلع بود. آيت الله خميني (قدس سره) مبارزي شجاع و از مخالفان رژيم پهلوي بود. او نخستين جبهه گري صريح خود را عليه رژيم رضاخاني، در مقدمه کتابش « کشف الاسرار » که در پاسخگويي به شبهات شخصي به نام « حکمي زاده » که همفکر کسروي بود، اعلام کرد. در آن مقدمه، امام خميني (قدس سره) علل و انگيزه هاي بدبيني و روش خصمانه ي رضاخان را با اسلام و عالمان دين، برملا ساخته است.
بعد از رحلت آيت الله بروجردي (رحمه الله) که دولت شاه، حملات خود را عليه دين و رجال ديني در طرح « لغو قيد اسلام » در انتخابات انجمنهاي ايالتي و ولايتي، علني کرد، آيت الله خميني (قدس سره)، همراه ديگر علما با صراحت و شجاعت خاصي موضع گيري نمود. اوج اين موضعگيري حادثه 15 خرداد 42 است که رودررويي تمام عيار آيت الله خميني (قدس سره) با مزدوران استعمار مي باشد.
در اين جا به طورخلاصه به آرا و انديشه هاي اصلاحگرايانه اجتماعي و سياسي، آيت الله خميني (قدس سره) که منجر به تشکيل حکومت اسلامي شده است، اشاره مي شود. امام خميني (قدس سره) اصلاح انديشه هاي ديني را سرلوحه ي نهضت اسلامي قرار مي دهد و با طرح مسايلي، تعبيرها و برداشتهاي رايج از دين را طرد مي کند و اسلام را يک دين اجتماعي و همه جانبه معرفي مي نمايد که در عرصه هاي مختلف سياسي، اجتماعي و اقتصادي داراي رأي و نظر است.
1- خودباوري و نفي خودباختگي
از انگيزه هاي مهمي که هر مصلح اجتماعي مي تواند آن را ايجاد کند، دادن اعتماد به نفس و شخصيت به ملت خود مي باشد. دين نيرويي است که ما، آثار آن را در هر نهضت استقلال طلبانه ملاحظه مي کنيم. نقشي که گاندي در هند و جمال عبدالناصر در مصر، ايفا کردند همان دادن اعتماد به نفس به ملت هند و مصر بود.آيت الله خميني (قدس سره) نيز دقيقاً همين نقش را ايفا کرده است. امام خميني (قدس سره) براي بيدار کردن وجدان مذهبي ملت و شعور استقلال و اعتماد به نفس مسلمانان، آنان را به قدرت اسلام آگاهي مي داد و نقش فرهنگ غني اسلام را در ايجاد خودباوري گوشزد مي کرد:
« يک ملت وقتي که يک مطلب را باور کرد که مي تواند انجام بدهد انجام خواهد داد. اساس، باور اين دو مطلب است: باور ضعف و سستي و ناتواني و باور قدرت و قوه توانايي. اگر ملت اين باور را داشته باشند که ما مي توانيم در مقابل قدرتهاي بزرگ بايستيم، اين باور اسباب اين مي شود که توانايي پيدا مي کنند و در مقابل قدرتهاي بزرگ ايستادگي مي کنند. » (12)
« مردم يا روشنفکران همه گناهان را به گردن گذاشته يا استعمار خارجي مي اندازند و همه چيز را در گذشته مي جويند يا به آينده محول مي کنند و از حال و از خود و از مسئوليتها و تواناييها و ضعفها و قدرتهاي خويش، طفره مي روند.
مردم بايد تلاش کنند و غيرت داشته باشند، غيرت نژادي و ديني خود را ارج بگذارند و بدانند که ديگر دوران سستي و بي حال و تنبلي، سپري شده و جهان کنوني جهان رشد و توسعه و کاراست. » (13)
اين انديشه در تفکر مطهري (14) و بازرگان (15) نيز وجود داشت.
به اين ترتيب ملاحظه مي شود که اين سه متفکر، اين عامل مهم عقب ماندگي را مد نظر قرار داده اند.
2- تفکيک ناپذيري دين از سياست
در طول تاريخ اسلام، دشمناني که منافع خود را در خطر مي ديده اند، به قصد منزوي ساختن دين و بيرون کردن عالمان، از صحنه سياست، کوشش بسيار کرده اند تا جايي که براي برخي از مسلمانها باور شده بود که عالم ديني در کارهاي سياسي نبايد دخالت کند و تقوا و پرهيزکاري در دوري از سياست است و سياست نوعي ترفند و حيله گري است و نمي تواند با دينداري سازگاري داشته باشد.از نظر امام خميني (قدس سره) به جز دلايل نقلي که در خصوص پيوند دين و سياست وجود دارد، ادله ي عقلي نيز بر پيوستگي و ارتباط تنگاتنگ دين و سياست وارد است که در ذيل به پاره اي از آنها اشاره مي کنيم:
1- ماهيت دستورات اسلامي، سياسي است و مسايل سياسي و اجتماعي را در همه احکام اسلامي، اعم از عبادي و غيرعبادي مي توان مشاهده کرد.
2- نسبت اجتماعيات قرآن، در برابر عباديات و آيات عبادي آن، از صد به يک هم، بيشتر است و اين نشانگر عنايت ويژه دين شريف به مسايل اجتماعي از جمله سياست است.
3- احکام اسلام، بايد به اجرا درآيد و اجراي آنها جز از رهگذر برپايي حکومت اسلامي، امکان پذير نيست.
4- حفظ نظام و سد طريق اختلال در جامعه، منوط به استقرار حکومت اسلامي است.
5- پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم، يک رهبر سياسي است و مبارزات ائمه و شهادت آنها خصوصاً امام علي (عليه السّلام) و امام حسين (عليه السّلام) نيز سياسي است. (16)
همين انديشه ها، با تبيين هاي مخصوص بخود، در نوشته هاي بازرگان (17) و شريعتي (18) نيز ديده مي شوند.
3- خرافه زدائي
گرچه دين، در اساس خود، ضد خرافه و افسانه است و هرگونه خرافه و افسانه سازي با جوهر دين که « حيات انسانها » است منافات دارد و آيه « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا يُحْيِيکُمْ » ( انفال، 24) اين موضوع را نشان مي دهد، و پيامبر اسلام نوع ارتباطي را که در ذهنيت افراد جاهلي در مورد کسوف خورشيد و مرگ فرزندشان ابراهيم که باعث اندوهگين شدن ايشان شده بود کاملاً رد کرده فرمودند ماه و خورشيد تحت اراده ي خداوند هستند و خسوف و کسوف آنها به مرگ و زندگي کسي مربوط نيست.اما در عرصه تاريخ و گذر زمان، دين آلوده به خرافات و تقلبها و جمودها شده است. از اين جهت روشنفکران ديني و مصلحان اجتماعي که تلاش خود را در « پويايي و پيرايش » دين خلاصه کرده بودند، با خرافات به شدت مبارزه مي کردند اين روش « پويايي و پيرايش » از منبع مذهب و سنت برآمده بود زيرا که اسلام در بيان امام معصوم اسلام رشد يابنده و پويا ( انهم الاسلام النامي ) معرفي شده و وظيفه عالمان دين، پيرايش مذهب از تحريف غالبان، دروغپردازي خيال بافان و تأويل گمراهان تعيين شده است. (19) به اين جهت خرافه زدائي از مذهب در روش اصلاحي « محييان » بطور وضوح ديده مي شود.
جبهه گيري و فتواي آيت الله خميني (قدس سره) و آيت الله خامنه اي بر تحريم قمه زني و فريادهاي مطهري در پاکسازي عزاداري امام حسين (عليه السّلام) از خرافات و تحريفات، تأکيد مقام معظم رهبري بر انتخاب متن صحيح مقتل و دوري جستن از مبالغه گوئيها و روايت جعلي و مبارزه بازرگان و دکتر شريعتي با خرافات و پاکسازي دين از آلودگيهاي خرافي، شواهدي روشن بر اين تلاش دلسوزانه، در زمينه خرافه زدائي از دامن مذهب به شمار مي آيند.
واقعيت اين است که وظيفه عالمان دين تنها در اين بعد، خلاصه نمي شود. بلکه از مهمترين وظايف آنها، دقيقاً تصفيه و تنقيح منابع رواني از جمله غاليان، روايتهاي فضائل شهرها، اقوام و موهامات و اسرائيليات مي باشد و قطعاً تلاش دسته جمعي « وفد » مي طلبد که متأسفانه حوزه ها امروزه فاقد آنست.
اگر مرحوم علامه مجلسي در جمع آوري احاديث شيعه ( صحيح و سقم ) هيئت علمي تشکيل داده و دائرة المعارف بحارالانوار را تأليف کرده است، امروز هم تنقيح همان « بحارالانوار » همين تلاش هيئت علمي را مي طلبد.
بررسي اسنادِ روايات براي شناخت احاديث و روايات مجعول و مجهول کافي نيست، بلکه بيشتر محتوا و مطابق عقل بودن شرط درستي حديث است. چنانچه همين روش را ابن خلدون در نقد روايتهاي تاريخي ( شحون در تاريخ طبري و مسعودي و ...) بکار بست و مطابق بودن با واقعيتهاي تاريخ و جامعه را به عقل شرط درستي روايات تاريخ، تعيين کرد. چگونه است که « معيار عقل » در موازنه شرع و پايه احکام در موارد زياد، ملاک حکم شرعي قرار مي گيرد، اما داوريهاي همان پيامبر باطن در تصحيح روايات، بي اعتبار مي شود؟ حقيقت اين است که مسئوليت روحانيت و عالمان حوزه، در عرصه مبارزه با خرافات از « روشنفکران مذهبي » به مراتب بيشتر است. اما به نظر مي رسد نوعي محافظه کاري بر حافظان « سنت » حاکم مي باشد و انقلابيون ديروز، محافظه کاران امروزند.
4- احياي فقه و زمانمند کردن آن
يکي از امتيازات مذهب شيعه، اصل اجتهاد و کاوش مستمر در منابع ديني براي پاسخگويي به مسايل جديد است. اجتهاد، کوشش دائمي براي تفسير روشمند آموزه هاي دين در برابر نيازهاي نو و پديده هاي نوين ( حوادث واقعه ) است. پويايي اجتهاد به معناي برقراري توازن ميان فکر ديني با جريان روز در سطح عينيت هاي فردي و اجتماعي جامعه است.امام خميني (قدس سره) براي احياي اسلام و پاسخگويي در هر دوره و زماني، فقه پويا را طرح کرد و نقش « زمان و مکان » را در استنباط حکم شرعي بيان نمود و ديگر مجتهدان را نيز به رعايت نقش « زمان و مکان » در اجتهاد، فراخواند:
« اين جانب معتقد به فقه سنتي و اجتهاد جواهري هتسم و تخلف از آن را جايز نمي دانم. اجتهاد به همان سبک صحيح است ولي اين بدان معني نيست که فقه اسلام پويا نيست و زمان و مکان دو عنصر تعيين کننده در اجتهادند. مجتهد بايد به مسايل زمان خود احاطه داشته باشد. آشنايي به روش « برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سياستها، از ويژگيهاي يک مجتهد جامع است. » (20)
اين تأکيد در انديشه مطهري هم وجود دارد و او کارايي اجتهاد را در پاسخ به مقتضيات زمان مي دانست.
وجود احکام ثابت و متغير، در نظر گرفتن هدف و روح زندگي و نه قالب، تأکيد اسلام بر عقل و مصالح عاليه انساني، تدوين قواعد عامه و حاکمه به مانند « لاضرر » و « نفي حرج » اصول اساسي و معيارهايي است که به نظر مرحوم مطهري در اسلام و اجتهاد تضمين شده است. (21)
مرحوم بازرگان هم بر کارآيي اجتهاد پويا در پاسخگويي به نيازهاي زمان تاکيد مي ورزيد.
« با توجه به دنيا و اصل اجتهاد اسلامي ( شيعي ) ايدئولوژي و مرام و برنامه نظام اسلامي ما، بايد دائماً تر و تازه و در حيات و حرکت و رشد باشد و با تکامل و تطبيق و باروري، به پيشامدها و مسايل، جواب دهد. باب اجتهاد باز باشد. اجتهاد نيز به معناي اعم کلمه، تلاش و فعاليت علمي و تحقيق و باروري فکر است. » (22)
5- احياي هويت اسلامي
به نظر همه مصلحان ديني، احساس حقارت و عقب ماندگي در جامعه اسلامي يکي از عمده ترين عوامل اجتماعي انحطاط مسلمين است که بيگانگان استعمارگر، آن را در ميان مسلمين، تبليغ و تحکيم کرده اند. لذا رهبران اسلامي، تلاش وافر داشت اند که با آن مقابله کرده و هويت اسلامي و ملي را احيا نمايند، امام خميني (قدس سره) با تاکيد بر استقلال فکري از بيگانگان مي فرمايد:« بايد سالهاي طولاني زحمت و مشقت بکشيم تا از فطرت ثاني خود متحول شويم و خود را بيابيم و روي پايي خود بايستيم و مستقل گرديم و ديگر احتياجي به شرق و غرب نداشته باشيم و بايد از همان بچه ها شروع کنيم و تنها مقصدمان، تحول انسان غربي به انسان اسلامي باشد. اگر اين مهم را انجام داديم مطمئن باشيد که هيچ کس و هيچ قدرتي نمي تواند به ما ضرر بزند، اگر ما از نظر فکري مستقل باشيم، آنها چگونه مي توانند به ما ضربه بزنند. » (23)
« انقلابهايي که در دنيا واقع مي شوند دو جور است: يک انقلابي انقلاب اسلامي، و يک انقلاب غير اسلامي [ است ]. انقلاب اگر غير اسلامي باشد، بعد از انقلاب ديگر، بندو باري در کار نيست و هر طوري که مي خواهند با مردم عمل مي کنند [ ... ] و اگر انقلاب، اسلامي باشد، يعني متکي به ايده اسلام، متکي به احکام اسلام باشد، اين بايد از اول تا آخر که انقلاب و آثارش هست، اين اسلامي باشد و تحت احکام اسلام [ ... ] پيروزي اين نيست که ما فقط طاغوت را از بين ببريم. پيروزي اصيل اين است که ما بتوانيم متبدل بشويم به يک موجود انساني، الهي، اسلامي که همه کارهايمان، همه عقايدمان همه اخلاقمان، همه اسلامي باشد. » (24)
امام خميني (قدس سره) با طرح بازگشت به هويت ديني و فرهنگ اصيل اسلامي، روح استقلال و توانايي مبارزه را در جامعه ايران دميد و مباني فکري و فرهنگي لازم را براي استقلال سياسي و اقتصادي و مصونيت جامعه اسلامي از مداخلات بيگانگان فراهم آورد.
در نوشت هاي ديگر احياگران نيز اين حقيقت به طور مبسوط بيان شده است. مرحوم مطهر احياي هويت اسلامي را « ايجاد عصبيت فرهنگ ديني » مي ناميد و آن را بويژه براي جوانان ضروري مي دانست، تا آنان بتوانند به طور شايسته با سنتها و شعائر ديني، برخورد منطقي داشته و در راه حفظ و تداوم آن، کوشش ورزند. (25)
« و تعصب فرهنگي به معناي اتکا به فرهنگ خودي و ديني، عامل اساسي استقلال فکري و فرهنگي است و از ترفندهاي استعمار اين است که « از ابتدا فرزندان ما را به فرهنگ خود، بدبين کنند و ارتباط آنها را با گذشته شان از بين ببرند و به جايش پيوندهاي تازه اي با غرب ايجاد کنند. » (26)
نظري اين تاکيدها را مهندس بازرگان داشت:
« تقليدگري عين طفيلي گري و اسارت در برابر مذلت و احتياج و فناي شخصيت و سعادت است [...] و [ آدم مقلد ] آدمي است در مرحله حيوانات طفيلي که مثل کپک روي زباله از فضولات ديگران ارتزاق مي کند. » (27)
دکتر شريعتي هم اساساً در اين زمينه، کتاب ارزنده اي « بازگشت به خويش » را نوشت که از بهترين کتابهاي او است و به بيشتر زبانهاي دنيا ترجمه شد.
« تکيه ما به همين خويشتن فرهنگي خودمان است و بازگشت به همين خويشتن را بايد شعار خود کنيم و به خاطر اينکه تنها خويشتني است که از همه به ما نزديکتر است و تنها فرهنگ و تمدني است که الان زنده است و تنها روح و حيات و ايماني است که در متن جامعه ما زندگي دارد. اما اسلام را بايد از صورت تکراري و سنتهاي ناآگاهانه که بيشترين عامل انحطاط است به صورت يک اسلام آگاهي بخش مترقي، معترض و به عنوان يک ايدئولوژي آگاهي دهنده و روشنفکر مطرح کرد. » (28)
6- طرح مجدد اتحاد اسلامي
شايد براي اولين بار سيد جمال الدين بود که براي تواناسازي مسلمانان، در برابر جبهه ي استعمارگر غرب، تز « اتحاد سياسي مسلمانان » را مطرح کرد.اگر قريب به اتفاق مصلحان ديني، با طراحي شعار « انما المؤمنين اخوة» وحدت ملل مسلمان را خواستار شده اند، امام خميني (قدس سره) مظهر اين اتحاد را در همبستگي همه مسلمانان در « حج ابراهيمي » مي دانست که در آن همه مسلمانان گرد هم مي آيند و يک دل و يک جان اتحاد مسلمانان را تحقق مي بخشند. (29)
دکتر شريعتي نيز شعار « وحدت سني و شيعه آري، وحدت تشيع و تسنن نه » را مطرح ساخت. آن دو به عنوان دو مسلمان مشترک در نقاط اعتقادي - اجتماعي- سياسي، مي توانند يکي باشند ولي وحدت اين دو ( تشيع و تسنن ) به عنوان دو تفکر با همديگر متضاد بوده، هرگز با هم سازگاري ندارند. » (30)
7- احياي نماز جمعه
قطعاً يکي از کمبودهايي که عالمان روشن بين اسلامي را رنج مي داد، عاطل ماندن نماز جمعه در جامعه هاي شيعه بود. به اعتقاد غالب مراجع، نماز جمعه مظهري از حکومت اسلامي است. مختصر تأملي در احکام و کيفيت نماز جمعه مؤيد اين امر است « وقتي که در نماز جمعه، يکي از شرايط آن، اين است که همه مسلمين از دو فرسخي محل اقامه نماز به يک نقطه معين، جمع شوند [ يعني 8 فرسخ ] و دو خطبه خوانده مي شود. در خطبه اول از توصيه اخلاقي، موعظه و تقوي و در خطبه دوم از اوضاع مسلمين، مسايل اجتماعي يا توطئه هاي دشمن سخت گفته مي شود، بنابراين که نماز جمعه يک نماز عبادي- سياسي و از نشانه هاي حکومت اسلامي است. (31) به همين دليل پس از پيروي انقلاب اسلامي حضرت امام (قدس سره) آيت الله طالقاني را به عنوان امام جمعه تهران منصوب نمودند و بر احياي اين عبادت وحدت بخش تاکيد نهادند.8- انديشه انتظار
سالها واژه ي « انتظار » با سکون و تحمل ظلم و دو فروبستن و در يک کلمه: ماندن و در جا زدن و به اميد « دستي از غيب بيرون آيد و کاري بکند » تفسير مي شد و يک نوع وازدگي روحي و عقلي و اعتقادي براي تسليم به وضع موجود و نفي مسئوليت و ياس از اصلاح و جنبش و حرکت تلقي مي گشت. ليکن اين مفهوم در بينش انقلابي امام خميني (قدس سره) مفهومي ديگر يافت.اين بار « انتظار » نه به عنوان عاملي براي ايجاد رخوت و سستي و خاموش کردن روح سرکش اجتماعي، بلکه به عنوان ابزاري براي دگرگون کردن وضع موجود و تفسير وضع جهان و ايمان قاطع به زوال نظام و پيروزي عدل و حرکت به سوي آينده موعود، به کار گرفته شد.
از نظر امام خميني (قدس سره) انتظار جز مفهومي براي آمادگي فردي و اجتماعي براي ظهور حکمت حضرت مهدي (عج الله تعالي فرجه الشريف) ندارد. وظيفه ي مسلمانان در دوره ي غيبت همان آمادگي انجام وظيفه است.
« اگر مي توانستيم مي کرديم، اما چون نمي توانيم ايشان بايد بيايد الان عالم پر از ظلم است شما يک نقطه هستيد در عالم، عالم پر از ظلم است، ما بتوانيم جلوي ظلم را بگيريم، بايد بگيريم. تکليفمان است. ضرورت اسلام و قرآن تکليف ما کرده است که بابد برويم همه کارها را بکنيم، اما نمي توانيم چون نمي توانيم بکنيم بايد او بيايد تا بکند. اما ما بايد فراهم کنيم کار را. فراهم کردن اسباب اين است که کار را نزديک کنيم و کار را همچو بکنيم که مهيا بشود عالم براي آمدن حضرت [ مهدي (عج الله تعالي فرجه الشريف) ] سلام الله عليها. » (32)
9- احياي شخصيت زن مسلمان
مي توان گفت شخصيت زن از نيمه دوم قرن نوزده، بازيچه ي سرمايه داري غربي قرار گرفت و خواستند که به عنوان « روشنفکر » و تجديد شخصيت او پرده عفاف زن را پاره کنند و او را ابزاري براي تبليغ کالاهاي تجاري خود قرار دهند. (33) او را به صحنه تئاتر بياورند تا حس شهوت طلبي مردان هوسباز را اشباع کنند. او را در پرده سينما قرار دهند تا با برهنگي خود فرهنگ برهنگي اومانيسم يوناني را تجديد کنند و شهوت پرستي را که از ظهور فرويديسم رنگ علمي به خود گرفته بود، تا حد جنون اشباع نمايند.اين ابتذال به عنوان تجدد ( مدرنيسم ) در دوره ي رضاخان با اقتباس از ترکيه به ايران آمد و شخصيت زن به جاي پرورش و ترقي و ارتقاي علمي و فکري آن بازيچه بازيگران عصر طلايي قرار گرفت.
انتقاد از اين مفهوم هرگز به آن معني نيست که ما شخصيت زن را در ميان سنتهاي پوسيده قرون وسطايي، پنهان نماييم و چارقد و چادر را به عنوان حفاظ جسمي مسلط بر اندام او بدانيم و آن ترقي واقعي که فرهنگ اسلامي آن را آموزش داده است نديده بگيريم.
زن در فرهنگ اسلامي شخصيتي مستقل، همسر، همتاي مرد، شريک زندگي، عضو مؤثر اجتماع بود و شايستگي ترقي و ارتقا به مدارج علمي و اجتماعي را داشت.
اين معني همواره در انديشه مصلحان ديني، مطرح بود و متفکران مسلمان مي خواستند که با تبيين صحيح ارزش زن شخصيت واقعي او را نشان دهند و احيا نمايند.
مرحوم مطهري در کتابهاي « مسأله حجاب » و « نظام حقوق زن در اسلام » به اين مسأله پرداخت و مرحوم دکتر علي شريعتي در کتاب « فاطمه، فاطمه است » علل عقب ماندگي ذهني و اجتماعي زن را تشريح کرده و با الگو و اسوه قرار دادن، فاطمه (عليها السلام) دختر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) الگوي کاملي براي زن مسلمان ترسيم کرده است.
عالمان دين در ابتداي رفراندوم ابتذالي شاه، با به صحنه آوردن زن به صورت فرمايشي، مخالفت کردند و آن را سقوط زن در دامن فساد، دانستند. امام اعلام کردند که « در ايران مردان آزاد نيستند که تا زنان آزاد داشته باشيم » امام بعدها در انقلاب با تبيين صحيح موضع قبلي خود اعلام کردند:
« زن، انسان است آن هم يک انسان بزرگ، زن مربي جامعه است. از دامن زن انسانها پيدا مي شوند . مرحله اول مرد و زن صحيح از دامن زن است مربي انسانها زن است. سعادت و شقاوت کشورها بسته به وجود زن است. زن با تربيت صحيح خودش، انسان درست مي کند و با تربيت صحيح خودش کشور را آباد مي کند. مبدأ همه سعادتها از دامن زن بلند مي شود. زن مبدأ همه سعادتها بايد باشد. » (34)
10- آسيب شناسي اجتماعي و تنها راه علاج آن
هر مصلح اجتماعي، با توجه به بينش و شناختي که از وضع مطلوب جامعه دارد، نسبت به وضع موجود زمان خويش، ايراداتي داشته و به « آسيب شناسي » مي پردازد. ايجاد جامعه ي سالم، بمانند ارگانيسم سالم و بازشناسي آسيب هاي اجتماعي بمانند آفتهاي ارگانيسمي، شرط اولي و اساس شناخت هر مصلح اجتماعي است. از اين جهت هر انديشمند اصلاحگري، به اين مقوله مي پردازد. امام خميني (قدس سره) نيز به عنوان يک مصلح اجتماعي به اين مهم توجه نموده اند. از ديدگاه ايشان مهمترين آسيبهاي اجتماعي و فرهنگي جامعه اسلامي عبارت است از:1- عدم تلقي صحيح دين در مسايل فرهنگي- اجتماعي؛
2- عدم تشکيل حکومت حق؛
3- غارت بيت المال مسلمين؛
4- روحيه ذلت و سلطه پذيري؛
5- تفکيک دين از سياست؛
6- حاکميت فرهنگ ابتذال در جامعه
امام خميني (قدس سره) براي حل اين معضلات فرهنگي و سياسي انديشه حکومت اسلامي را مطرح کرد. نقش حکومتها، در اصلاح و فساد جوامع، برکسي پوشيده نيست و اسلام دين جامعي است و اجراي اصول اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي آن بدون تشکيل حکومت ممکن نيست.
امام خميني (قدس سره) در اين زمينه مي فرمود:
« زندگي سيدالشهداء، زندگي حضرت صاحب، زندگي همه ي انبياء عالم همه شان اين معنا بوده است که در مقابل حکومت جور، حکومت عدل را مي خواستند درست کنند. » (35)
« توده هاي آگاه و وظيفه شناس و ديندار اسلامي، قيام کنند و حکومت اسلامي، تشکيل دهند. » (36)
به نظر امام خميني (قدس سره) شکل حکومت اسلامي، « مشروطه » است اما نه مشروطه به معني متعارف کلمه، بلکه:
« مشروطه از اين جهت که حکومت کنندگان در اجرا و اداره مقيد به يک مجموعه شرط هستند که در قرآن کريم و سنت رسول اکرم (قدس سره) معين گشته است. « مجموعه شرط » همان احکام و قوانين اسلام است که بايد رعايت و اجرا شود [...] باري حکمت در اسلام به مفهوم تبعيت از قانون است و فقط قانون بر جامعه حکمفرمائي دارد. » (37)
به نظر مي رسد شهيد مطهري، رساله مخصوصي در مورد حکمت ننوشته بود، بلکه از ايشان تنها «يادداشتهايي » در دست است که در آخر رساله « پيرامون حکومت اسلامي » چاپ شده است. ايشان در آن يادداشتها پس از بحث ضرورت حکومت نظريه ي خود را چنين اظهار مي دارد:
« وضع قانون کلي، الهي است، ولي تعيين حاکم براي وضع قوانين جزيي و حکم بر طبق مصالح و آمريت بر عهده مردم و حق مردم است ( اصل بيعت و اصل شورا )» (38)
در انديشه بازرگان نيز حکومت اسلامي، ضرورت داشت و آن را براي اصلاح اجتماعي جامعه ايران واجب مي شمرد. ايشان از تبيين و تفسير دو آيه سوره جمعه:
« هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَکِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ »
به اين نتيجه رسيد که حکومت اسلامي، حکومتي است مردمي، ملي، ارشادي، آزاد، انتخابي، شورايي و الهي. ضمن آنکه حائز امتيازات خلقي و دموکراتيک است و منطبق با هيچ يک از آنها نيست و شعار نه شرقي نه غربي، جمهوري اسلامي درباره آن صادق است.
« حکومت اسلامي، مردمي، ملي و دموکراتيک است، يعني غيراشراقي ( اريستوکراسي ) و بدون امتيازات گروهي است، ولي نه به معناي تضاد طبقات و حاکميت مطلق دسته ي خاصي يا محو حقوق افراد ملت، ارشادي است يعني غير ديکتاتوري، فاشيستي دو دولتي است ولي نه به معناي بي مسئوليتي و آنارشيسم آزاد، و ليبرال است يعني بدون تحميل عقيده و رأي ولي نه به معني بي بند وباري و سلب آزادي و حقوق ديگران، انتخابي است ( مادام که نفي وجود نداشته باشد ) يعني غير ميراثي و تحميلي و نه بلاقيد و شرط تقوي و صلاحيت. الهي است يعني در ايدئولوژي و اصول قوانين تبعيت از مشيت و شريعت الهي مي نمايد نه از فلسفه ها و از آراي اکثريت بشري. » (39)
مي توان گفت هر سه انديشمند هر کدام از موضع بينش خود، حکومت اسلامي را مطرح مي ساختند. امام خميني (قدس سره) و شهيد مطهري (رحمه الله) به جهت اشراف بر فقاهت، حکومت اسلامي را از منظر فقه مطالعه مي کردند و مطرح مي نمودند و در نظر آنها حکومت اسلامي همان « ولايت » بود که به تز ولايت مطلقه فقيه از طرف امام خميني (قدس سره) معروف است. ولي مهندس بازرگان به علت قرآن شناسي و آشنا به تفسير نوين، حکمت ديني را از لابه لاي آيات قرآن جستجو مي کرد و با استفاده از منابع عصر جديد حکومت « نخبگان ديني » منبعث از جامعه اسلامي را بدون در نظر گرفتن طيفي خاص مدنظر داشت. گويي آيات آخر سوره «فرقان » که در توصيف « عبادالرحمن » سخن مي گويد، همان امامت و زعامت جامعه اسلامي را از آن پرهيزگاران مي داند، [ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً ] مي باشد که مورد نظر بازرگانان بوده است.
طبيعي است که مجريان حکومت همان گروه مسلمانان متعهد هستند و نظر همه انديشمندان سياسي مسلمان از امام گرفته تا شهيد مطهري (رحمه الله) و حتي مهندس بازرگان يکي بوده است و زمام امور مسلمين به دست اسلام شناسان و مسلمين متعهد است.
تمايزها و تقارنها
اين مصلحان ديني، گرچه در ايجاد جامعه سالم اسلامي، با همديگر همکاري، همفکري و همرزمي داشتند، اما در عمل و انديشه و روش اصلاح با همديگر تفاوت و تمايز داشتند و در عين حال نقاط مشترک زيادي نيز ميان آنها موجود بود.دکتر سروش در يک جمع بندي کلي، تمايزها و تقارنها را چنين نشان مي دهد:
دکتر سروش در يک جمع بندي کلي، تمايزها و تقارنها را چنين نشان مي دهد:
« از ميان ساير مصلحان مورد نظر، در بعد اصلاح معرفت ديني، شيوه ي شهيد مطهري (رحمه الله) تا اندازه اي شبيه امام خميني (قدس سره) بود. هر دو به يک رستاخيز اسلامي، احياي تفکر ديني، عقيده داشتند و آنها درد دين داشتند و سعادت مردم را در حيات دين مي دانستند در پي خلوص آن بودند. ليکن مطهري در عرصه اصلاح طلبي و بيشتر مورد تفکر بود و بيشتر در عرصه انديشه گام مي زد، ولي امام مرد عمل بود و کارآيي و اين نکته او را به بازرگان نزديک مي کرد.
بازرگان در باور به اصلاح معرفت دين، با امام وجه مشترک داشت و مانند او مرد عمل و سياست بود. ولي به شيوه ي علمي به دين نگاه مي کرد. از نظر بازرگان، آزادي، استبداد از يک آبشخور آب مي خورند. آنجا که استبداد است، آزادي نيست و دموکراسي، فرزند آزادي و به تبع آزادي است که جامعه ثبات مي گيرد و عدالت اجتماعي به وجود مي آيد.
شيوه احياگري شريعتي، هم « پيرايشي » بود و هم « آرايشي ». بازرگان مي کوشيد تا ننگ « ضد علم » بودن دين را از وجود اسلام بزدايد، ولي شريعتي تلاش مي کرد تا غبار ارتجاع را از چهره ي آن بسترد. در شريعتي نوعي هنرمندي هست که در بازرگان نيست. ولي آشنايي بازرگان با متون ديني اسلامي، و بهره جويي از آنها بيشتر از شريعتي است. شريعتي در عرصه آرايش دين هم گام مي زد و به شناساندن پاره هاي متروک و مغفول دين قيام مي کرد و به تواناسازي آن مي پرداخت. » (40)
پينوشتها:
1- تحصيلکرده حوزه و دکتراي تاريخ تمدن اسلامي.
2- علي اصغر حلبي، تاريخ نهضتهاي ديني- سياسي معاصر، ص 38
3-همان، ص 39-38.
4- احمد کسروي، تاريخ نهضت مشروطه، ج2، ص 160 .
5- جلال آل احمد، غرب زدگي، ص 84.
6- حامد الگار، نهضت بيدارگري در جهان اسلام، ص 130، ترجمه مهدي جعفري.
7- حسن نوري، احزاب و سازمانهاي سياسي و تشيع، دايرة المعارف اسلام، ص 408.
8- همان، ص 408.
9- سوره رعد، آيه 11
10- انتخاب اين مقايسه بيشتر از آن جهت است که در واقعيت تحول اجتماعي دهه 50 که منجر به انقلاب اسلامي گرديد، انديشه هاي اين انديشه گران، سهم بيشتري داشته است.
11- عبدالکريم سروش، روشنفکري و دينداري، ص 70.
12- علي شريعتي، پرسش و پاسخ پيرامون روحانيت، روزنامه جهان اسلام، 71/3/28.
13- صحيفه ي نور، ج21، ص 129.
14- همان، ج17، ص 274.
15- مرتضي مطهري، ده گفتار « احياي فکر ديني»، ص 101-92.
16- مهدي بازرگان، کار در اسلام، ص 44-43.
17- صحيفه نور، ج17، ص 274.
18- مهدي بازرگان، بعثت و دولت، ص 11.
19- علي شريعتي، اسلام شناسي، درسهاي 1- 11، ص 68-66.
20- حديث اين است: « فان فينا اهل البيت في کل خلف عدولاً ينفون عنه تحريف الغالين و انتحال المبطلين و تاويل الجاهلين ».
کليني، اصول کافي، ج1، ص 32؛ طبع آخوندي تهران، 1381 ق .
21. صحيفه نور، ج21، ص 95.
22- ر.ک. مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 106 -83.
23- مهدي بازرگان، بازگشت به قرآن، ص 14.
24- صحيفه نور، ج15، ص 192.
25- صحيفه نور، ج7، ص 194.
26- واحد مينا، شهيد مطهري مصلحي بيدار، ص 5.
27- مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 128.
28- مهدي بازرگان، کار در اسلام، ص 106- 105.
29- علي شريعتي، بازگشت به خويشتن، ص 33-30.
30- صحيفه نور، ج18، ص 121-120.
31- علي شريعتي، تشيع علوي- تشيع صفوي، ص 136.
32- صحيفه نور، ج20، ص 198.
33- ويل دورانت، لذات فلسفه، ص 158، ترجمه عباس زرياب خوئي.
34- صحيفه نور، ج6، ص 186.
35- صحيفه نور، ج1، ص 167.
36- امام خميني (قدس سره)، ولايت فقيه- حکومت اسلامي، ص 173.
37- همان، ص 34-33.
38- مرتضي مطهري، پيرامون جمهوري اسلامي، ص 154.
39- مهدي بازرگان، بعثت و دولت، ص 11.
40- دکتر عبدالکريم سروش، تفرج صنع، ص 384-376.
1- جلال آل احمد، غرب زدگي، تهران، چ دوم مشعل، 1341.
2- حامد الگار، نهضتهاي بيداري گري در جهان اسلام، ترجمه سيد محمد مهدي جعفري. شرکت سهامي انتشار، تهران 1362، چ اول.
3- امام خميني (قدس سره)، صحيفه نور، جلدهاي 1، 6، 7، 15، 17، 21، سازمان مدارک فرهنگي انقلاب اسلامي.
4- امام خميني (قدس سره)، حکومت اسلامي، ( ولايت فقيه )، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام (قدس سره)، چ چهارم، 1375.
5- امام خميني (قدس سره)، کشف الاسرار، انتشارات پيام اسلامي، قم، 1399.
6- مهدي بازرگان، کار در اسلام، تهران، شرکت سهامي انتشار، 1344.
7- مهدي بازرگان، بازگشت به قرآن، تهران، شرکت بنگاه ترجمه و نشر کتاب .
8- مهدي بازرگان، بعثت و دولت، تهران، شرکت سهامي انتشار، 1359، چ اول.
9- عبدالکريم سروش، روشنفکري و دينداري، تهران، نشر پويه، 1367، چ اول.
10- عبدالکريم سروش، تفرج صنع، انتشارات سروش، تهران 1366، چ اول.
11- علي شريعتي، پرسش و پاسخ پيرامون روحانيت، روزنامه جهان اسلام، 71/3/28.
12- علي شريعتي، تشيع صفوي و تشيع علوي، مجموعه آثار شماره 2، تهران، حسينيه ارشاد، بي تا.
13- علي شريعتي، بازگشت به خويشتن، مجموعه آثار شماره 2، تهران، حسينيه ارشاد، بي تا.
14- احمد کسروي، تاريخ نهضت مشروطه، ج2، نشر جاويدان، تهران، 1345.
1- جلال آل احمد، غرب زدگي، تهران، چاپ دوم، مشعل، 1341.
2- حامد الگار، نهضتهاي بيداري گري در جهان اسلام، ترجمه سيد محمد مهدي جعفري، شرکت سهامي انتشار، تهران، 1362، چاپ اول.
3- امام خميني، صحيفه نور، جلدهاي 1، 6، 7، 15، 17، 21.
4- امام خميني، حکومت اسلامي، سازمان- مدارک فرهنگي انقلاب اسلامي- « ولايت فقيه »، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام (قدس سره)، چاپ چهارم، 1375.
5- امام خميني، کشف الاسرار، انتشارات پيام اسلامي،قم، 1399 هـ.
6- مهدي بازرگان، کار در اسلام، تهران، شرکت سهامي انتشار، 1344.
7- مهدي بازرگان، بازگشت به قرآن، تهران، شرکت بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
8- مهدي بازرگان، بعثت و دولت، تهران، شرکت سهامي انتشار، 1359، چاپ اول.
9- عبدالکريم سروش، روشنفکري و دينداري، تهران، نشر پويه، 1367، چاپ اول.
10- عبدالکريم سروش، تفرج صنع، انتشارات سروش، تهران، 1366، چاپ اول.
11- علي شريعتي، پرسش و پاسخ پيرامون روحانيت، روزنامه جهان اسلام، 71/3/28.
12- علي شريعتي، تشيع صفوي و تشيع علوي، مجموعه آثار شماره 2، تهران، حسينيه ارشاد، بي تا.
13- علي شريعتي، بازگشت به خويشتن، مجموعه آثار شماره 4، تهران، حسينيه ارشاد، بي تا.
14- احمد کسروي، تاريخ نهضت مشروطه، ج2، نشر جاويدان، تهران، 1345.
منبع مقاله :
-، (1385)، ايدئولوژي رهبري و فرآيند انقلاب اسلامي (جلد اول)، تهران، مؤسسه چاپ و نشر عروج، چاپ دوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}