نويسنده: حسين حسيني (1)




 

مورد انقلاب اسلامي ايران نقش اسطوره هاي ديني در شکل گيري رهبري انقلابي امام خميني (ره)

خلاصه مقاله

انقلاب اسلامي ايران در سالهاي 1357- 1356 ، معماهاي مختلفي را پيش روي محققان علوم اجتماعي و علم سياست قرار داد. از جمله اين معماها، مسأله رهبري انقلاب بود. سؤال اصلي در اين مورد عبارت است: از امام خميني (رحمه الله)، چرا و چگونه توانست مردم را در يک جنبش اجتماعي کاريزمايي بسيج کند؟ براي پاسخ به اين سوال مناسب ترين رهيافتي که مي تواند مورد استفاده قرار گيرد، رهيافت، رهبري کاريزمايي ماکس وبر و روايتهاي بازسازي شده ي آن توسط محققان بعدي است. مطباق اين رهيافت، قدرت بسيج کنندگي امام خميني (رحمه الله) و ( و هر رهبر انقلابي مانند وي ) ناشي از نفوذ ايشان ( براي مثال، نفوذ پيامي که فرضيه رساله ي حاضر نيز هست) بر قلبها و اذهان مردم است.
براي تبيين نحوه ي شکل گيري نفوذ ياد شده، تئوريهاي مختلفي پيرامون ايده ي محوري و بر شکل گرفته است، شامل: تئوري همانند سازي اسطوره اي، تئوري سرايت اجتماعي، تئوري قهرمان سازي و مانند اينها. احتمالاً بهترين تئوري تحقيق ما، تئوري همانند سازي اسطوره اي است. مطابق اين تئوري، نفوذ رهبر بر توده هاي مردم، نتيجه همانند سازي او با برخي از اسطوره هاي فرهنگي و تجسم ارزش هاي آنها در شخصيت و رفتار و پيام خود است. در نتيجه اين همانند سازي، مردم، ارزشها و عواطفي را که نسبت به آن اسطوره ها دارند، به رهبر معاصر نيز انتقال مي دهند و به وجود يک سلسله خصلت هاي خارق العاده در او ايمان پيدا مي کند.
در مورد انقلاب اسلامي ايران، اسطوره ي اساسي و فرهنگ شيعي، امام است، و در ميان ائمه، حضرت علي (عليه السّلام)، امام حسين (عليه السّلام) و امام مهدي (عج الله تعالي فرجه الشريف)، از اماماني هستند که بيشترين حضور را در فرهنگ و ادبيات مذهبي توده هاي مردم دارند. در جريان بسيج انقلابي سالهاي 56 و 57، موارد متعددي از فرآيند همانند سازي شخصيتها و رخدادهاي معاصر با اين اسطوره هاي فرهنگي در سخنان و پيامهاي امام خميني (رحمه الله) و ديگر سخنرانان انقلابي ديده مي شود. حاصل اين فرآيند همانند سازي آن بود که مردم، يک سلسله خصلتهاي ائمه را به امام خميني (رحمه الله) انتقال دادند، و در نتيجه ي اين انتقال و جانشين سازي به او به عنوان رهبر کاريزمايي ايمان آوردند.

مقدمه

انقلاب اسلامي در ايران سالهاي 7-1356، معماهاي مختلفي را پيش روي محققين علوم اجتماعي قرار داد. از جمله مهمترين آنها، موضوع رهبري اين انقلاب بود. براي آنهايي که تحولات سياسي- اجتماعي ايران را در آن دوره را پيگيري مي کردند، رهبري انقلاب به وسيله روحاني هفتاد و پنج ساله اي، از راه دور و عمدتاً با تکيه بر اعلاميه، نوار کاست و فتوي، پديده اي غرعادي و قابل تحقيق بود. امام با کانالهاي ارتباطي غير رسمي و بدون تکيه بر سازمان ( که معمولاً جزء لاينفک اغلب حرکتهاي بسيجي و انقلابي است)، مردم را به تظاهرات،اعتصاب، تحريم اعياد، شرکت در مجالس ترحيم و مانند اينها فرا مي خواند و ضمن اتخاذ موضع سرسختانه، بسيج سياسي ايجاد شده را هدف گذاري، و به عنوان رهبر و سخنگوي انقلاب، خواسته هاي جنبش را براي طرفهاي درگير، اعلام مي کرد. اولين سوالي که در اين مورد، به ذهن متبادر مي شود، اين است که ايشان، چگونه و با چه اهرم نفوذي توانست مردم را به حرکت درآورد و در جهت اهداف انقلاب، هدايت کند. براي جواب دادن به اين سوال، ابتدا با مروري اجمالي بر مبناي نظري رهبري کاريزمايي، تئوري را که با نگرش فرهنگي، در پي تبيين اين نوع رهبري است، انتخاب، و آن گاه، ضمن تطبيق جوانب آن با نمونه مورد بحث، لوازم اين تطبيق را بررسي مي کنيم. در پايان، ضمن ارائه توضيحي براي شکل گيري و ظهور رهبري کاريزمايي در انقلاب اسلامي ايران، سعي مي کنيم تا با بسط تئوري، مدلي پيشنهادي براي تحليل وضعيتهاي مشابه ارائه کنيم.

مباني نظري

در ادبيات علوم سياسي و جامعه شناسي، اصطلاح رهبري کاريزمايي، کارآمدترين مفهومي است که مي توان به مدد آن، معماي مورد بررسي اين مقاله را توضيح داد. دليل اين کارآمدي را بايد در ويژگيهايي که ماکس وبر ( بنيانگذار تئوريک اين مفهوم ) براي آن قايل شده است و پرداختهايي که صاحبنظران بعدي موضوع رهبري در مورد آن انجام داده اند، جست. هنگامي که وبر اين مفهوم را در مقايسه با دو نوع ديگر اقتدار مشروع ( اقتدار سنتي و اقتدار بوروکراتيک يا عقلايي- قانوني ) به کار مي برد، منظور او، نوعي رابطه اقتداري بود که طي آن، صفات و ويژگيهاي استثنايي و فوق بشري براي رهبر قايل است و به دليل همين صفات، داوطلبانه و با شور و شوق، از او تبعيت مي کند.(2)
پس از وبر، تلاشهاي نظري مختلفي براي تبديل اين مفهوم به نظريه هاي علمي تبيين کننده ي چرايي و چگونگي ظهور چنين رهبريهايي صورت گرفت. حاصل کار، تدوين تئوريهاي متنوعي بود که مهمترين آنها، با عناويني همچون « تئوري جانشين سازي اسطوره اي »، « تئوري اسناد »، « تئوري معجزه » و « تئوري مبالغه » خوانده مي شوند. با توجه به عنوان مقاله ي حاضر ( نقش فرهنگ در رهبري کاريزمايي )، به نظر مي رسد که تئوري جانشين سازي اسطوره اي، بيشترين تناسب را با وضعيت نمونه ي مورد تحقيق، يعني نقش رهبري در انقلاب اسلامي ايران دارد. مهمترين دليل اين تناسب، رنگ مذهبي انقلاب و رهبري آن، و پيوند آنها با سمبل ها و اسطوره هاي فرهنگ شيعي است، به گونه اي که بدون وجود اين پيوند، امکان فراگيري و توده اي شدن رهبري و کاريزماي آن، بعيد به نظر مي رسيد.
سرچشمه هاي تئوري جانشين سازي اسطوره اي را مي توان در آثار صاحبنظراني همچون « کليفورد گيرتز » (Cliford Geertz)و «براين ترنر» (Bryan Turner)، جستجو کرد. « ترنر » معتقد است که هر چند وبر بر جنبه هاي نوآورانه کاريزما و خرق سنت توسط آن تأکيد دارد، به نظر مي رسد که رابطه ي بين کاريزما و اعتقادات سنتي، پيچيده تر از آنچه که در مفهوم « خرق »، نهفته است، باشد. موارد زيادي را مي توان يافت که کاريزما با تکيه بر سنت، به جاذبه ي مورد نظر، دست مي يابد. (3)
گيرتز نيز با ابداع مفهوم « نمادينه سازي قدرت »، معتقد است که رهبري مي تواند با پيوند برقرار کردن بين خود و ارزشهاي محوري جامعه، به کاريزما دست يابد. (4)
« آن ورث ويلنر »(Ann Ruth Eillner)، اين ايده را به صورت منسجم و در قالب تئوري مشخصي ارائه مي کند. از نظر او، سرچشمه هاي اصلي پيوستگي و گرايش کاريزمايي به يک رهبر را مي توان در نمادهاي عمومي موجود در ميراث فرهنگي مشترک جامعه، و اسطوره هايي که اين فرهنگ، از نسلي به نسل ديگر انتقال مي دهد، يافت. « رهبري که هاله ي کاريزمايي پيدا مي کند، فردي است که مي تواند، خواسته يا ناخواسته، از پتانسيل اسطوره هاي مربوط به فرهنگ جامعه، بهره برداري کند. او کسي است که مي داند چگونه بر اسطوره هايي انگشت بگذارد که با شخصيتهاي مقدس آن فرهنگ، با قهرمانان افسانه اي يا تاريخي، و با پيروزيها و شکستهاي آن پيوند دارند. بنابراين، چنين فردي، ارزشها و اعمالي را که در آن اسطوره ها مجسم شده اند و جامعه خود را مطابق آنها سازمان داده است و تجربه گذشته خود را با آنها به خاطر مي آورد، تبليغ مي کند، به آنها متشبث مي شود و خود را با آنها همانند مي سازد. »(5)
رهبر، با انجام اين کار، در افکار و عواطف پيروان، جانشين ذوات مقدس، شخصيتهاي تاريخي مورد تکريم، و يا قهرمانان افسانه اي يا تاريخي مي شود. در نتيجه براي آن پيروان، شخصيت و اعمال وي، برخي از ويژگيهاي اعتقادات سنتي آنها را مجسم مي سازد و به نمايش مي گذارد. حاصل کار اينکه او به عنوان « تجسم معاصر يک يا چند قهرمان فرهنگي اسطوره اي، نگريسته مي شود و به نوبه ي خود به قهرمان فرهنگي جديدي بدل مي گردد. »(6)

اسطوره هاي کاريزمايي در فرهنگ شيعه:

منظور از اسطوره، ايده آلها و مثل هاي اعلاي انساني است که در يک فرهنگ وجود دارد و به آنها، به عنوان کمال مطلق صفت ( يا صفات ) مطلوب بشريت ( مانند صداقت، عدالت، شجاعت و ... ) نگريسته مي شود. از اين نظر، فرهنگ شيعه، بويژه به دليل کيفيت عاطفي خود، يکي از غني ترين فرهنگهاي مذهبي به شمار مي آيد. اولاً، اين فرهنگ داراي گيراترين و قوي ترين روابط کاريزمايي است و اساساً، دو بند از بندهاي دهگانه ي فروع دين آن، به دوستي با دوستان خدا ( که پيامبر و ائمه در رأس آنها قرار دارند ) و دشمني با دشمنان خدا اختصاص دارد. ثانياً از اسطوره هاي کاريزمايي متنوعي، برخوردار است. احتمالاً اوج اين شخصيتهاي اسطوره اي و شورانگيزترين روابط کاريزمايي، به مفهوم « امام » مربوط مي شود. امام در فرهنگ شيعه موجودي است که غير از ويژگيهاي منحصر به فردي مانند علم و عصمت، از صفاتي مانند واسطه فيض خداوندي، جلوه اي از نور او، شفيع انسانها در نزد پروردگار، پدر خانواده شيعه و وسيله ي نجات، برخوردار است. اين ويژگيها، شيعه را به جامعه اي کاريزمايي تبديل مي کند که از طريق مناسک و آداب مذهبي، امام در زندگي روزمره ي آن حضور دارد و رابطه ي عاطفي و نيرومندي بين او و پيروان برقرار است. به تعبير عنايت، از آنجا که در تشيع، « امام شناسي، جزو جدايي ناپذيري از الهياتش بوده است، اين امر به آن، انعطاف پذيري بيشتري ( در مقايسه با تسنن ) در جذب امواج احساساتي ايمان عامه مردم بخشيده است. »(7)
در ميان اسطوره هاي کاريزمايي فرهنگ شيعه، احتمالاً دو اسطوره بيش از بقيه در ادبيات مذهبي قبل از انقلاب، کاربرد داشته اند. اين دو عبارتند از حضرت علي (عليه السّلام) و امام حسين (عليه السّلام). همين طور، اين اسطوره ها، بيشترين حضور را در ادبيات سياسي- مذهبي دوران انقلاب ( سخنرانيها، اعلاميه ها، مقالات و ديگر متون ) و بيشترين نقش را در شکل گيري گفتمان انقلابي مذهبي داشتند. به دليل درآميختگي نام حضرت علي (عليه السّلام) با مفاهيمي مانند عدالت، شجاعت، ساده زيستي، بي اعتنايي به ماديات دنيوي ( از جمله قدرت )، فروتني و مردم داري، و صداقت و جوانمردي، اسطوره ي به جا مانده از او، به معياري براي حکومت و رهبري صالح از ناصالح تبديل شد. از نظر شيعه، مقايسه ي رفتار هر حکومتي با اين معيار، ميزان سلامت يا عدم سلامت آن را نشان مي دهد و اين کاري بود که در جريان انقلاب، بارها در ارتباطات انقلابي عليه شاه انجام شد. اسطوره ي امام حسين (عليه السّلام) تکميل کننده ي اسطوره ي اول است. در حالي که اسطوره ي علي (عليه السّلام)، ارزيابي کننده ي حاکمان و نفي کننده حکومت ناصالح است، اسطوره ي امام حسين (عليه السّلام)، الگوي واکنش در برابر چنين حکومتي و معيار رفتار انقلابي است. اين کيفيت، ناشي از همراهي نام آن حضرت، با عاشورا و کربلاست. حرکت اعتراضي امام حسين (عليه السّلام) عليه حکومت يزيد همراه با همه ي خانواده خود و اعمالي مانند مقاومت تا سر حد مرگ در برابر تقاضاي تحقير کننده ي دشمن، و فدا کردن بزرگوارانه عزيزترين دارايي ها و خويشاوندان، رکوردي از رفتار انقلابي را بر جا گذاشت که انجام هر حرکت انقلابي ديگري، در مقايسه با آن، بسيار کوچک، دست يافتني و قابل تحمل مي شود. به علاوه، مفاهيمي مانند خون و مبارزه، شهادت و استقبال از مرگ، سرسختي در راه حق و سازش ناپذيري، دستمايه اي غني براي هر ادبيات انقلابي بالقوه را فراهم ساخت.

امام خميني (رحمه الله) و تصوير اوليه ي پيروان از او

امام، چه ويژگيهايي داشت که شخصيت وي را مستعد جانشين سازي با الگوهاي کاريزمايي موجود در فرهنگ شيعي، و شکل گيري باورهاي کاريزمايي در پيروان نسبت به ايشان مي ساخت؟ از آنجا که کاريزما، اساساً مفهومي تفهمي است و به تصويرهايي که افراد در ذهن خود از رهبر دارند، مربوط مي شود، بايد ويژگيهاي مورد بحث را از دريچه ي چشم مريدان ( هسته ي اوليه ي پيروان ) ببينيم. تصويري را که آنها از امام، در ذهن داشتند، مي توان در سه کلام خلاصه کرد: مقدس، مبارز، مظلوم .
فرهنگ شيعه، غير از الگوهاي کاريزمايي اصلي که شرحشان رفت، الگوهاي شخصيتي ديگري نيز در خود دارد که با درجات مختلفي، حامل کاريزما هستند. اينها انسانهايي معمولي هستند که در اثر تقوي و ممارست در عبادات و اعمال ديني، به کيفيات معنوي ويژه اي دست پيدا مي کنند و از انسانهاي عادي فاصله مي گيرند. به دليل همين کيفيات معنوي، گاه توانايي هاي منحصر بفردي نيز به آنها نسبت داده مي شود، مانند توانايي شفاي بيماران، داشتن آگاهي از اموري که براي انسانهاي ديگر مکشوف نيست، و وسيله ي نزول نعمت و برکت براي مردم. هر چند اين مقدسين، در ميان اقشار مختلف جامعه يافت مي شوند، علماي برجسته و مراجع، بيشترين کانديداهاي دستيابي به اين مقام را تشکيل مي دهند، چون اساساً، يکي از شرايط رسيدن آنها به جايگاه روحاني بالا، رعايت تقوي و پرهيزگاري ( يا حداقل، نسبت دادن چنين ويژگيهايي به وسيله ي نزديکانش به آنها ) است. تقديس و تکريم هايي که در طول تاريخ شيعه، مردم براي مراجع قايل شده اند ( از قبيل جمع کردن آب وضوي آنها يا اشتياق براي گرفتن اندکي از آب يا غذاي نيم خورده آنها براي شفاي بيماران )، نشان دهنده ي رواج گسترده ي اين اعتقادات است امام خميني (رحمه الله)، چه به عنوان شخصيتي که در سالهاي مورد بحث ما، يکي از مراجع چندگانه محسوب مي شد ( از ديد مسلمانان معتقدي که اهل رساله بودند، خواه مقلد امام بوده باشند يا خير ) و چه به عنوان انسان عارف مسلک و باتقوايي که از جاذبه هاي دنيوي گريزان بود، مصداق چنين الگوي مقدسي محسوب مي گرديد.
اما آنچه اين شخصيت مقدس را در اذهان پيروان اوليه، زنده نگه مي داشت، عنصر مبارزه و مخالفت ايشان با رژيم بود. غير از مريداني که فقط به دليل ويژگيهاي علمي، اخلاقي و عرفاني امام، به او ارادت قلبي داشتند و بعضي از آنها حاضر بودند ( مانند شهيد سعيدي ) که جان خود را نيز در راه ايشان فدا کنند، ساير طرفداران ( بويژه جوانها، امام را به عنوان انسان مقدسي که رودروي شاه ايستاده است، مي ستودند. امام، تنها مجتهدي با اين جايگاه بود که آشکارا به شاه و مفاسد حکومت او حمله مي کرد؛ پيوندهاي وي با اسرائيل و وابستگي هايش به آمريکا را تقبيح مي کرد، به مسايل سياسي، اجتماعي، توجه خاصي داشت و تفسير سياسي و انقلابي از مفاهيم مذهبي به ظاهر فردي ( مانند امر به معروف و نهي از منکر ) ارائه مي کرد؛ مبارزه با شاه را فداي هيچ مصلحت ديگري نمي کرد؛ و در قضيه فلسطين، از فلسطينيان حمايت، و آشکارا به اسرائيل و آمريکا مي تاخت. در فضاي کوشندگي سياسي دهه هاي چهل و پنجاه ايران، که مبارزه با رژيم شاه، ارزش بي سابقه اي ( بويژه براي جوانها و دانشجويان ) يافته بود، مبارز بودن امام، جاذبه ي قهرمانان گونه اي براي ايشان ايجاد، و او را به سمبل مبارزه تبديل مي کرد. ممنوعيت مطرح شدن نام امام از سوي رژيم، تصوير قدرتمندي از امام، به عنوان کسي که شاه از او مي ترسد، در جوانها ايجاد مي کرد و آگاهي از حساسيت رژيم به اين نام، مطرح کردن کلمه ي « خميني » را وسيله اي براي ابراز اعتراض و عصباني کردن حکومت ساخته بود.
جنبه ي سوم تصوير امام، به رنجهايي که در اثر مخالفت و مبارزه با شاه، متحمل شده بود، مربوط مي شد. مطابق عرف جامعه ي مذهبي، انساني با ويژگيهاي قدسي ياد شده، موجودي است که از حريم ويژه اي برخوردار است و حال، نه فقط شاه اين حرمت را پاس نداشته بود، بلکه با تبعيد و دور نگهداشتن وي از وطن، توهين به او و شهادت فرزندش ( تلقي رايجي که در پي فوت فرزند امام در مخالفان رژيم به وجود مي آمد )، به وي ظلم کرده بود. بنابراين، مريدان امام، وظيفه ي اصلي خود را رفع ستم از او و دفاع از حريمش مي دانستند، و اين موضع، به دليلي براي مبارزه و انگيزه اي براي حرکت تبديل شده بود. مطرح کردن تقاضاي بازگشت امام در شعارها، قطعنامه ها و ديگر ارتباطات انقلابي، نشان دهنده ي اين گرايش در ميان جنبش کاريزمايي بود.

توسعه هسته هاي کاريزمايي و نقش آنها در ظهور رهبري کاريزمايي:

پيروان ياد شده با تصويري که از امام داشتند و آمادگي فداکاري براي وي، هسته ي اوليه ي جنبش کاريزمايي را تشکيل مي دادند. آنها با انجام حداقل دو دسته اقدام انقلابي، ضمن گسترش جنبش کاريزمايي، زمينه هاي ظهور رهبري کاريزمايي را فراهم مي کردند. دسته ي اول، راه اندازي تظاهرات خياباني و تشکيل گردهمايي هاي اعتراض آميز بود. آنها با اين کار، به استقبال خطر مي رفتند و نيروهاي امنيتي رژيم را به سرکوب وا مي داشتند. سرکوب، با تأثيرات متضادي که بر جا مي گذاشت، موجب تقويت جنبش مي شد: اولاً چون حادثه اي غيرعادي و مهم بود، موجب انتشار اخبار جنبش و ايدئولوژي رهبري آن مي شد، ثانياً چون پاسخي خشونت آميز به انتقاد، اعتراض و تظلم صلح آميز طرف مقابل بود، از نظر مردم، نشانه ي حقانيت موضع و ايدئولوژي امام تلقي مي گرديد؛ ثالثاً بر جا گذاشتن شهيد و مجروح، باعث برانگيخته شدن نارضايتي و خشم مردم عليه رژيم شاه مي گرديد؛ (8) رابعاً حالت تخاصم متراکم ناشي از مجموعه ي سرکوبها، ضمن تقويت همبستگي گروهي در جنبش کاريزمايي، گرايش به رهبري کاريزمايي و همبستگي با او را افزايش مي داد؛ و سرانجام اينکه، تشديد بحران و توسعه ي فضاي امنيتي التهاب آميز، به دليل آنکه هم صحنه عمل را، هر چه بيشتر با موقعيت اسطوره اي فرهنگي شبيه مي ساخت، و هم با ايجاد التهاب روحي، انرژي رواني لازم ( به تعبير وبر، شور ناشي از شرايط اضطراري ) (9) را که باعث تغيير شديد در انگاره ها و جهت کنش ها و نهايتاً ايمان به کاريزما مي شود، (10) ايجاد مي کرد، بستر جانشين سازي نهايي را فراهم مي کرد.
دسته دوم، اقدامات ارتباطي و تبليغاتي بود. اين اقدام ها با مجالس ترحيم، هفتم و چهلم شهداي جنبش، شروع مي شد و پس از گردآوردن جمعيت قابل ملاحظه اي، بار ديگر به تظاهرات و شعاردهي مي انجاميد. استفاده از مجالس ترحيم، چند امتياز براي انقلابيون به همراه داشت: اول اينکه حرمت اين مجالس، اغلب مانع از برخورد مؤثر رژيم با آنها يا جلوگيري از تشکيل آن مي گرديد و بنابراين، فرصتي پيش مي آمد تا حرکت بسيجي، در قالب اين برنامه ها تداوم يابد. دوم اينکه ماهيت اساساً مذهبي اين مجالس، هر چه بيشتر، رنگ مذهبي به جنبش مي داد و روح مذهبي حرکت انقلابي را تقويت مي کرد، سوم و از همه مهمتر اينکه، سخنرانيهايي که به عنوان بخش اصلي اين برنامه ها انجام مي شد، همراه با تأکيد بر جنبه هاي مذهبي مبارزه، ويژگيهاي کاريزمايي امام خميني (رحمه الله) را انتشار مي داد. (11) به اين ويژگيها، بايد نقش ارتباطي کلي مراسم مذهبي را به عنوان وسيله ي بسيج اضافه کرد. حريم نسبتاً امن اين مجالس و مساجد محل تشکيل آنها، فرصت مبادله ي شعارها، اطلاعات، عقايد، اعلاميه ها و نوارهاي امام را فراهم مي کرد. (12) براي مثال، افرادي که در اولين مجالس ترحيم از اين نوع ( مجالس مربوط به فوت آقا مصطفي ) شرکت داشتند، گزارش داده اند که تشکيل مجالس بزرگداشت فرزند امام، نقطه ي شروع اصلي توزيع اعلاميه ها و نوارهاي امام خميني (رحمه الله) در تيراژ بسيار وسيع بود.
ترکيب دو دسته اقدام ياد شده، چرخه اي از فرآيند اعتراض را سرکوب، بزرگداشت و تبليغ با سمبلهاي مذهبي، بسيج بزرگتر در قالب مناسک مذهبي، و بار ديگر اعتراض را ارائه مي کرد. در پايان هر دور از اين چرخه، هسته ي قبلي جنبش کاريزمايي، توسعه تصاعدي و شتابنده اي پيدا مي کرد. (13) حاصل کار، رشد سريع پيروان امام و تقويت باورهاي کاريزمايي در ميان اين هسته ي کوشنده بود. اعضاي جديدي که در هر مرحله به اين هسته مي پيوستند، از يکسو تحت تأثير سرايت عاطفي روحيه ي حاکم بر گروه، آمادگي رواني لازم براي پذيرش باورهاي کاريزمايي و تحول اعتقادي مبتني بر جانشين سازي را پيدا مي کردند، و از سوي ديگر، تحت تأثير گفتمانها و هنجار حاکم بر گروه کاريزمايي، فرآيند آموزش باورهاي جديد را طي مي کردند. به علاوه، تأثير اين چرخه، فقط به توسعه ي هسته ي کوشنده ي جنبش، محدود نبود، بلکه اثر ديگر آن، گسترش فضاي بسيجي و کاريزمايي ( با شعارهاي مذهبي و کاريزمايي مانند « مرگ بر يزيد زمان - درود بر حسين زمان » ) در ميان توده هاي به ظاهر بي طرفي بود که در مراحل بعد، با مشاهده فرصتهاي بيشتري براي مشارکت بسيجي و احساس تهديد کمتر، وارد جنبش مي شدند و تعداد اعضاي آن را به چند صد هزار و بعدها به رقم ميليوني مي رساندند. بدين ترتيب، و به تعبير نظريه پردازان انقلابي آمريکاي لاتين، اين هسته کاريزمايي، نقش موتورفوکويي را ايفا مي کرد که ضمن توسعه يافتن، در به حرکت درآوردن موتور بزرگ توده ها و بسيج آنها حول رهبر کاريزمايي، نقش مهمي ايفا کرد.

امام خميني (رحمه الله)، فراخواني اسطوره ها و انطباق با آنها:

علاوه بر تبليغات جانشين سازي که به وسيله ي هسته هاي جنبش کاريزمايي انجام مي شد، فرآيندي از ارتباطات جانشين ساز نيز با پيامها و سخنراني هاي امام به اجرا گذاشته مي شد. اين فرآيند، به دو دسته تقسيم بود: اول، آنهايي که مي توان به تعبير محققان، با عنوان « تشبث به اسطوره » خوند که در جريان آنها، تلاش عمدي براي به خاطرآوري اسطوره ها در ذهن مخاطبان، به منظور انطباق آنها با شخصيتهاي معاصر انجام مي شود؛ و دوم، آنهايي که با عنوان « تداعي اسطوره ها » قابل نامگذاري است و در جريان آنها، وجود يک سلسله نشانه هاي اسطوره اي از موقعيت يا شخصيت معاصر، موجب به خاطرآوري خودبخودي اسطوره ها و انطباق با آنها مي گردد. در مورد دسته ي دوم مي توان به نشانه ها و صفاتي اشاره کرد که امام، بدون آنکه قصد جانشين سازي داشته باشد، از خود منتشر مي کرد: اتخاذ مواضع سازش ناپذير ( که تداعي کننده موضع گيريهاي حق طلبانه و انعطاف ناپذير علي (عليه السّلام) و حسين (عليه السّلام) بود)، تأکيد بر توده هاي مردم و ارزش بسياري که براي آنها قايل بود ( تداعي گر روحيه مردم داري حضرت علي (عليه السّلام)، حمله به شاه و آمريکا و ابراز رفتارهاي شجاعانه ي ديگر ( تداعي گر شجاعتها و از جان گذشتگي امام حسين (عليه السّلام) و مانند اينها، مردم مشتاق را به انطباق خودبخود اين نشانه ها با صفات اسطوره اي برمي انگيخت.
دسته ي دوم، تبليغات مستقيم امام براي فعال کردن فرآيند جانشين سازي بود. ايشان در پيامهاي مختلفي که ارسال مي کرد، اغلب بر تشابه بين وضعيت مبارزاتي زمان خود با وضعيت صدر اسلام تأکيد مي کرد. براي مثال، در پيامي که به مناسبت هفتمين روز کشتار هفده شهريور، خطاب به ملت ايران ارسال کرد، اعلام داشت که « قيام شما در مقابل ديکتاتور اصلي که تمام شعاير ملي و مذهبي را زير پا گذاشته، چون [ قيام ] اميرالمؤمنين در مقابل معاويه مي باشد که عملي بيش از اعمال اين ديکتاتور، مرتکب نشده بود. »(14) و در پيام ديگري به مناسبت کشتار محرم سال 1356، به ملت ايران اعلام کرد که « نهضت دوازده محرم و پانزده خرداد در مقابل کاخ ظلم شاه و اجانب، به پيروي از نهضت مقدس حسيني ... [ بود ]«(15)

فرآيند و محصول نهايي جانشين سازي اسطوره اي

در اوضاع بحراني و غيرعادي، گرايش به رهبر و هواداري از او افزايش مي يابد. (16) چنين وضعيتي، انسانها را بر مي انگيزاند که دور رهبران و قهرمانان صاحب خصلت هاي استثنايي، جمع شوند. به تعبير پالمر، افراد شرکت کننده در جنبش کاريزمايي، همراه با همانند سازي خود با رهبر کاريزمايي، سرنوشت خود را با او پيوند مي زنند و به همين دليل، گرايش مي يابند که وجود برخي صفات خارق العاده را در چنين رهبري باور کنند ( و يا حتي به او نسبت دهند ). (17) حال اگر در فرهنگ يک جامعه، الگوهاي کاريزمايي آماده اي وجود داشته باشد که ويژگيهاي آنها، قابل تقليد يا قابل انتقال به زمان حاضر و رهبري موجود باشد، و در صورت انطباق بين ويژگيهاي الگو و رهبري حاضر، اين باور با سهولت بسياري شکل مي گيرد و بدين ترتيب، رهبر معاصر، صاحب خصلتهاي کاريزمايي ( هر چند با درجات ضعيف تري در مقايسه با خصلتهاي الگوي اصلي ) شناخته مي شود.
با توجه به درکي که مردم در سال هاي 56 و 57 بحران داشتند ( رو به رو بودن با رژيمي سرکوبگر، اسرافگر، وابسته، غارتگر و صفات ديگري مانند اينها که مبلغان انقلابي، براي توصيف شاه از آنها استفاده مي کردند و در شعارها نيز به چشم مي خورد ) نياز به وجود رهبري را احساس مي کردند که حداقل، داراي ويژگيهايي مانند پارسايي، مردم داري، شجاعت، سازش ناپذيري و ريسک پذيري، آن هم در حد کمال مطلق آنها باشد، تا بتواند نقشهاي مهمي مانند هدايت جنبش، منجي مردم و قهرمان جامعه را ايفا کند. فرهنگ شيعي، با اسطوره هاي رهبري خود، چنين صفات قابل جانشين سازي را ارائه کرد و نشانه هاي مربوط به شخصيت، افکار و رفتار امام، امکان انطباق با آن صفات را فراهم ساخت.
حاصل کار، تصويري از شخصيتي استثنايي در ميان توده هاي مردم بود که در پاييز و زمستان 57، با زهد، مردم داري و پارسايي علي گونه، رودرروي سياستهاي فريب آميز و فساد آلوده « معاويه ي زمان » مي ايستاد و با ايثار، شجاعت و سازش ناپذيري حسين وار، به مقابله با « يزيد زمان » برخاسته بود. طبيعتاً، شور عاطفي حاصل از چنين جانشين سازيهاي، انرژي رواني و انگيزه ي لازم را بري حمايت سرسختانه از امام و فداکاري براي آرمانهاي او فراهم مي آورد. همين باورها و عواطف بود که در روز ورود امام به ايران، ميليونها نفر را به استقبال ايشان کشاند، دعوا بر سر تماشاي تصاوير تلويزيوني ورود ايشان، بين همافران و نيروهاي گارد، جرقه ي درگيريهاي نهايي خونين و کوتاه بين نيروهاي جنبش کاريزمايي و رژيم را برافروخت، و يازده سال پس از پيروزي انقلاب، جمعيت عظيمي را براي تشيع جنازه رهبر کاريزمايي، به خيابانها کشانيد.

نتيجه گيري

در انقلاب اسلامي ايران در سال 56 و 57 ( و شايد در انقلابهاي ديگري که در جوامع مذهبي رخ مي دهد )، فرهنگ ديني و اسطوره هاي آن از چند طريق، بر شکل گيري و ظهور رهبري کاريزمايي اثر گذاشته است. ( رجوع شود به نمودار 1):
1) فراهم آوري امکان تقديس رهبري، به طور کلي، و رهبري کاريزمايي، به طور خاص. احتمالاً مي توان ادعا کرد که چندين مدلي از رهبري، که ظهور آن، مستلزم شکل گيري پيوندهاي عاطفي و اقتدار و نيرومندي بين رهبر و پيرواست، نمي تواند در جامعه اي که تعريف فرهنگي آن از رابطه رهبر و پيرو، مانع از شکل گيري اقتدار شخصي نيرومند مي شود، شکل مي گيرد. در چنين جامعه اي، رهبري که مي خواهد کاريزماي مورد نظر را ايجاد کند، به محض برخورد پيروان با خطر، قدرت بسيج کنندگي خود را از دست مي دهد. در مورد فرهنگ شيعه، اين امکان با تجويزهايي مانند « تولّي و تبّري »، ويژگيهاي استثنايي که براي امامت قايل شده است، فراهم مي آيد.
2) ارائه الگوهاي عيني رهبري با ويژگيهاي استثنايي و فوق بشري، که قابل انطباق با رهبريهاي لازمه ي وضعيتهاي انقلابي باشد. نمونه هاي آن در فرهنگ شيعه، حضرت علي (عليه السّلام) و امام حسين (عليه السّلام) هستند.
3) کمک به تربيت شخصيت مستعد جانشين سازي، که در نمونه ي مورد بحث ما، در هيئت امام خميني (رحمه الله) و با ويژگيهاي غيرعادي خاصي ( مقدس مبارز مظلوم ) در صحنه حضور داشت.
4) ايجاد و تقويت همبستگي گروهي و پيوستگي با رهبر، در جريان بسيج افراد از طريق نهادها و مناسک مذهبي ( مساجد و مجالس ترحيم )، و تفسير مذهبي از سرکوب ( تعبير کشتار به ريختن خون مظلوم و شهادت ).
5) کمک به ايجاد و تقويت بحران و در نتيجه، ايجاد روحيه ي مبناي باورهاي کاريزمايي، و فضاسازي لازمه ي جانشين سازي اسطوره اي.
6) ارائه ي سمبلهاي زباني مناسب براي فراخواني اسطوره هاي موضوع جانشيني ( عدالت، مستضعف، ثارالله، امام ).

نمودار 1: نقش فرهنگ ديني و اسطوره هاي آن در شکل گيري و ظهور رهبري کاريزمايي

پي‌نوشت‌ها:

1- دکتراي جامعه شناسي و عضو هيأت علمي دانشگاه امام حسين (عليه السّلام).
2- دکتراي علوم سياسي و عضو هيئت علمي دانشگاه امام حسين (عليه السّلام).
3- ماکس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه ي عباس منوچهري، مهرداد ترابي نژاد، مصطفي عماد زاده، تهران، انتشارات مولي، 1374، ص 274
4- Bryan Turner, Weber And Islam: A Critical Study( London, Routledge & Kegan Paul, 1974) p. 25
5- C. Geertz, Centers, King, and Charisma: Reflection of the Symbolics of Power, in Geertz Local Knowledge: Further Essays In Interpretive Anthropology (New York, Basic Books, 1983)p.8
6- Ann Ruth Willner, Charismatic Political Leadership. London, Yale University Press. 1984) p. 62
7- Ibid,p.65
8- حميد عنايت، انديشه سياسي در اسلام معاصر، ترجمه بهاء الدين خرمشاهي، تهران، انتشارات خوارزمي، 1365.
9- محققيني که در مورد نقش مذهب در انقلاب، نظريه پردازي کرده اند، اغلب به اين جنبه از قضيه اشاره داشته اند. از جمله، جان بوت معتقد است که قرباني شدن اعضاي گروههاي مذهبي و « تعقيب و محاکمه ي مؤمنان، چه به عنوان يک گروه و چه به صورت فردي، به خاطر باورهاي مذهبي يا به دلايل ديگر، مي تواند خشمي گسترده را به دنبال داشته باشد که خطوط جدايي را تعريف مي کند و متوجه حکومت مي شود. در انقلابهاي بسيار متفاوتي چون انگلستان، آمريکا، ايران و ويتنام، محاکمه ي گروهها و فعالان مذهبي، نقش مهمي در گسترش قيامها عليه اقتدار قانوني موجود داشت. »
جان بوت، نظريه هاي مذهب و قيام، تجربه ي آمريکاي مرکزي، ترجمه ي حميرا مشير زاده، مجله ي سياست خارجي، سال هشتم، شماره 3، پاييز 1373، 455-45.
10- ماکس وبر، همان منبع، ص 436.
11- همان، منبع، ص 402.
12- نمونه اي از سخنرانيهايي که کار انتشار و ويژگيهاي کاريزمايي را با تکيه بر شيوه ي جانشين سازي انجام مي داد، در گزارش ذيل که از ساواک به جا مانده است مي توان ديد. اين گزارش حاکي از آن است که فردي روحاني، در دماوند به منبر رفت و گفته است که « علي ابن ابي طالب، از همين مسلمانان، دلش خون بوده، چون عده اي دور معاويه بودند و عشق به پول و ثروت و زن داشتند و عده اي هم که به نام خوارج دور علي بودند و شمشير مي زدند، شناخت نداشتند و علت هم اين بود که بعد از پيامبر، معاويه مانع تفسير قرآن شد و گفت: فقط قرآن بخوانيد مثل زمان ما که مسلمانان قرآن را مي خوانند و شناخت ندارند. وي زندگي خميني را با زندگي ابراهيم خليل الرحمان تشبيه کرد و گفت شخصيتي که عاشق خدا باشد و بجز عشق و حب خدا، عشق ديگري ندارد، همه چيز را براي خدا مي خواهد و همه چيز را براي خدا فدا مي کند، حتي فرزندش را مثل ابراهيم ( به قربانگاه برده است). همچنانکه خداوند، ابراهيم را به مال و مقام و اولاد امتحان نمود و بعد او را امام کرد... حضرت آيت الله خميني (رحمه الله) هم فرزندش را در راه خدا فدا کرد و حتي در مرگش گريه نکرد. ( بنابراين )، تنها لقبي که مي توانيم به حضرت آيت الله خميني (رحمه الله)، اين زعيم بزرگ و مرجع عاليقدر و رهبر عظيم بدهيم اين است که از اين به بعد بگوييم: امام خميني (رحمه الله)... وي دامنه ي سخنراني را پيرامون زندگي و مرجعيت رهبري خميني کشيد و او را همانند علي بن ابيطالب، در نظارت بيت المال دانست و همانند حسين بن علي در جهاد در راه خدا خواند... ضمن اينکه موضع نهضت کربلا را پيش کشيد... که قصدش گرويدن مردم به حمايت از خميني بود و روضه علي اکبر خواند ... » مرکز بررسي اسناد تاريخ وزارت اطلاعات، انقلاب اسلامي به روايت اسناد ساواک ( تهران، انتشارات سروش، 1376)، ص 103-104.
13- يکي از فرماندهان ارتش شاه در جلسه شوراي فرماندهي ارتش، در مورد نقش اين مجالس مي گويد، « در کليه ي منابر و مساجد، صحبت از تغيير رژيم سلطنتي، تحريک مردم براي انقلاب و صحبت از حکومت اسلامي است... اکنون تقريباً در کليه ي مساجد، خيلي، صريح و توهين آميز عليه شاهنشاه شعار داده و تظاهرات مي کنند و حتي اشعاري تنظيم نموده که در مسجد، جمعيت به هر دو دسته تقسيم، يک قسمت مي گويد، زنده باشد شاه... دسته ديگر مي گويد، کدام شاه و باز دسته اول فرياد مي کشند: امام ما خميني. » ما گرفتار يک جنگ رواني واقعي شده ايم، مشروح مذاکرات فرماندهان نظامي ( تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1376)، ص 29.
14- احمد اشرف و بنو عزيزي در تحقيقات خود، تحليل مشابهي را ارائه کرده اند: « مردمي ترين شکل اعتراضها، مراسم چهلم بود. اين مراسم به برخوردهاي خشن بين نيروهاي امنيتي و مردم منجر مي شد و اين برخورد به نوبه ي خود، به کشتارهاي بيشتر و دور جديدي از مراسم چهلم در سراسر کشور مي انجاميد. هر دور از مراسم، مشارکت هر چه بيشتري از مردم را در پي داشت که نسبت به استفاده ي دولت از زور، معترض بودند. اين خواسته ها، سرانجام چنان گسترش يافت که به سرنگوني شاه منجر گرديد. »
Ahmad Ashraf and Ali Banuazizi, The State, Classes and Modes of Mobilization in the Iranian Revolution in State, Culture and Society (1985, no.1)pp.3-40
15- امام خميني (رحمه الله)، صحيفه ي نور، ج 1( تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1370 )، ص 480.
16- همان منبع، ص 449.
17- تدرابرت گر، نشان داده است که در هنگام بروز قحطي و طاعون در اروپاي سده هاي ميانه، همواره امواجي از هيجانات ناشي از اعتقاد به ظهور قريب الوقوع مسيح، سراسر جوامع اروپايي را فرا مي گرفته است.
Teh Robert Gurr, "Why Men Rebel (princeton, Princenton University Press, 1970) p. 202

منابع تحقيق:
1- ماکس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه ي عباس منوچهري، مهرداد ترابي نژاد و مصطفي عماد زاده، تهران.
2- انتشارات مولي، 1374.
3- حميد عنايت، انديشه سياسي در اسلام معاصر، ترجمه ي بهاء الدين خرمشاهي، تهران، انتشارات خوارزمي، 1365.
4- جان بوت، نظريه هاي مذهب و قيام، تجربه ي آمريکاي مرکزي، ترجمه ي حميرا مشيرزاده، مجله ي سياست خارجي، سال هشتم، شماره 3، پاييز 1373، 470- 447.
5- ما گرفتار يک جنگ رواني واقعي شده ايم، مشروح مذاکرات فرماندهان نظامي، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1376.
6- روح الله خميني (رحمه الله)، صحيفه ي نور، ج1، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1370.
7- ژولين فروند، جامعه شناسي ماکس وبر، ترجمه ي عبدالحسين نيک گهر، تهران، نشر پيکان، 1362.
8- سيدني هوگ، قهرمان در تاريخ، ترجمه ي خليل ملکي، تهران، انتشارات رواق، 1357.
9- گوستاولوبون، روان شناسي توده ها، ترجمه ي کيومرث خواجويها، تهران، انتشارات روشنگران، 1371.
10- حامد الگار، انقلاب اسلامي در ايران، ترجمه ي مرتضي اسعدي و حسن چيذري، تهران، انتشارات قلم، 1360.
11- مرتضي مطهري، امامت و رهبري، قم، انتشارات صدرا، 1364.
12- ملکم هميلتون، جامعه شناسي دين، ترجمه ي محسن ثلاثي، تهران، مؤسسه فرهنگي - انتشاراتي تبيان، 1377.
13- Willner Ann Ruth. Charismatic Political Leadership. London. Yale University Press. 1984.
14- Gurr. ted Robert 117. Men Rebel Princeton: Princeton University Press 1970
15- Turner Bryan. Weber and Islam, a critical study London. Routledge & Kegan Paul. 1974
16- Palmer Monte. Dilemmas of Political Development An Introduction to the Politics of the Developing Areas. New York. Praeger. 1985
17- Tiryakia, Edward. " Collective Effervescence, Social Change and Charisma, Durkheim weber and 1989". in International Sociology (1995, Vol, 10, No.3) pp. 269-281
18- Rasle Karen "Concessions, Repression and Political Protest in the Iranian Revolution" in American Sociological Review (1996, Vol. 61) pp. 132-152
19- Shills, Edward. " Charisma". in David Sills (ed). International Encylopedia of the Social Sciences. Vol. 2. London Macmillan Press 1968.
20- Downston, j. Rebel Leadership: commitment and charisma in the Revolutionary Process New York: Free Press. 1973
21- Kimmel, Michael & Rahim Tavakol : Against Satan: Charisma and tradition in Iran" in R. Glassman and W. Swatos (eds) Charisma, History and Social Stracture, New York: Greenwood. Press. 1986.
22- Geertz,Cliford " Centers, Kings, and Charisma: Reflections of the Symbolics of Power" in Geertz. Local Knowledge: Further essays in Interpretive Anthropology. New York. Basic Books. 1983.
23- Ashraf. Ahmad & Ali Banuazizi." The State, Classes and Modes Mobilization in the Iranian Revolution" instate cultre and Society (1985 n.1),pp.3-40.
24- Akhavi, Shahrokh-Religion and Politics in Contemporary Iran: Clergy-State Relations in the pahlavi Period, Albany: State University of New York. Press 1980
25- Amir Arjomand, Saiid The Turban For the Grown. The Islamic REvolution in Iran. New York Oxford University Press. 1988
26- Burns James Maegregory Leadership. New York Harper & Row. Publishers. 1978
27- Tudor. Heanry POlitical Myth. London : Pall Mall Press 1972

منبع مقاله :
-، (1385)، ايدئولوژي رهبري و فرآيند انقلاب اسلامي (جلد اول)، تهران، مؤسسه چاپ و نشر عروج، چاپ دوم