نويسنده: مؤسسه فرهنگي و هنري قدر ولايت




 


6- نگراني در باب انجام ندادن تكليف

خدمت جناب مستطاب سيد الاعلام و حجت الاسلام آقاي آقا سيد محمدحسين لنگرودي- دامت افاضاته
مرقوم شريف كه حاكي از سلامت مزاج محترم و حاوي تفقد از اين جانب بود موجب تشكر گرديد. سلامت و توفيق جناب عالي را از خداوند تعالي خواستار است. راجع به مدرسه نگراني ندارد؛ نگراني وقتي است كه انسان به تكليف الهي عمل نكند. اميد است خداوند تعالي اصلاح امور مسلمين را بفرمايد و تعجيل در فرج بنمايد. از جناب عالي در اين اوقات شريفه اميد دعاي خير براي حُسن عاقبت دارم(1).

راهبردهاي تصريحي:

1- در انجام تكاليف الهي نگراني وجود ندارد.
2- زماني انسان نگران بايد باشد كه تكليف الهي خود را بدرستي انجام نداده باشد.
***

7- عمل به تكليف اصل است نه كسب نتيجه

معروض مي دارد مرقوم شريف كه حاكي از عواطف جناب عالي و سلامت مزاج شريف بوده موجب تشكر گرديد. حُسن ظن آقايان، اين جانب را اميدوار مي كند. اميد است خداوند تعالي با اين حُسن ظنها با اين جانب رفتار فرمايد. اوضاع به نظر اين جانب مهم نيست و خداوند رب البيت است ما بايد به تكليف خود عمل كنيم نتيجه حاصل شود يا نشود به ما مربوط نيست با خود او است. آنچه به ماها مربوط است حفظ حيثيت علم و اسلام و عمل به وظايف الهيه. دعا فرماييد همه موفق شويم. اميد است خداوند تعالي همه را به اين امر آشنا فرمايد. وجود و عدم شهريه، باز بودن و نبودن منزل، رسيدن يا نرسيدن وجوه، هيچ اهميتي ندارد؛ بلكه اينها امتحاناتي است كه بايد با كمال صبر از عهده برآييم و وَ اللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِيطٌ (2) از اين دنيا چيزي نمانده است كه انسان وقت را صرف تأسف از فقدان آن كند(3).
احتياج دارد اسلام به اين كه فدا بدهيم براي اين اسلام. از صدر اسلام تا حالا چه نفوس طيبه اي فدايي شدند. حضرت امير كه جنگ كرد و در صفين، هجده ماه با معاويه جنگ كرد و چه قدرها، بيشتر از ده هزار نفر كشته دادند و كشتند، خيلي بيشتر. معاويه يك مردي بود كه مي گفت كه من مسلمانم و من خليفه پيغمبر بايد باشم و نماز جماعت مي خواند و امام جمعه بود و همه اين كارها را او انجام مي داد، همه اين ظواهر را انجام مي داد: معاويه ظواهر را خوب حفظ مي كرد، مثل يزيد نبود كه ظواهرش هم ناجور بود، ظواهر را حفظ مي كرد و اظهار اسلام هم مي كرد. خوب چه شد كه حضرت امير به جنگ او پا شد؟ براي اين كه يك ظالم بود كه مردم را استثمار كرده بود؛ رفته بود شام را گرفته بود مقابل حكومت اسلام، و مردم را داشت به ظلم و به تعدي وادار مي كرد؛ چپاول مي كرد مال مردم را، بيت المال را. حضرت امير تكليف داشت به اين كه با او جنگ بكند، چه شكست بخورد چه شكست بدهد. حضرت امير ديگر مبالات اين را نداشت كه حالا من كه مي روم، لَعَلَ شكست بخورم. وقتي ديد كه مي تواند حالا مقابل او بايستد، لشكر كشيد و جنگ شد و بالاخره هم حضرت امير- در اين جا بايد گفت- شكست خورد. سيدالشهداء- سلام الله عليه- وقتي مي بيند كه يك حاكم ظالمي، جائري، در بين مردم دارد حكومت مي كند، تصريح مي كند حضرت كه اگر كسي ببيند كه يك حاكم جائري در بين مردم حكومت مي كند، ظلم دارد به مردم مي كند، بايد مقابلش بايستد و جلوگيري كند هرقدر كه مي تواند؛ با چند نفر، با چندين نفر، كه در مقابل آن لشكر و بساط، هيچ نبود. لكن تكليف اين طور مي دانست كه بايد قيام بكند و خونش را بدهد تا اين كه اين ملت را اصلاح كند، تا اين كه اين عَلم يزيد را بخواباند و همين طور هم كرد و تمام شد. خونش را داد و خون پسرهايش را داد و اولادش را داد و همه چيزهاي خودش را داد در راه، براي اسلام. مگر خون ما رنگين تر از خون سيدالشهداست(4).
اين كه حضرت ابي عبدالله عليه السلام نهضت كرد و قيام كرد با عدد كم در مقابل اين، براي اين [ بود] كه گفتند تكليف من اين است كه استنكار كنم از اين، نهي از منكر كنم. اگر يك حاكم ظالمي بر مردم مسلط شد، علماي امت، دانشمندان ملت بايد استنكار كنند، بايد نهي از منكر كنند. در عين حالي كه مي دانست، يعني به حَسَب قواعد هم معلوم بود، به حسب قواعد هم يك عده كمي كه آن وقتي كه همراهانشان همه با هم بودند مي گويند چهار هزار نفر بودند لكن شب آنها رفتند، يك عدد بسيار كم هفتاد- هشتاد نفري، هفتاد و دو نفري ماند، در عين حال او تكليف مي ديد براي خودش كه بايد او با اين قدرت مقاومت كند و كشته بشود تا به هم بخورد اين اوضاع؛ تا رسوا بكند اين قدرت را با فداكاري خودش و اين عده اي كه همراه خودش بود. چون ديد كه يك حكومت جائري است كه بر مقدرات مملكت او سلطه پيدا كرده است تكليف خودش را- تكليف الهي خودش را- تشخيص داد كه بايد نهضت كند و راه بيفتد برود و مخالفت بكند و اظهار مخالفت و استنكار بكند؛ هرچه خواهد شد. در عين حالي كه به حَسَب قواعد معلوم بود كه يك عدد اين قدري نمي تواند با آن عده اي كه آنها دارند، مقابله كند لكن تكليف بود(5).
نه اين كه نگراني نداريم. البته در چنين مبارزه اي نگرانيهايي هست؛ همه مراكز سياسي دنيا به ايران توجه دارند؛ مي خواهند جنبش ايران را خرد كنند. نه اين كه ندانيم و نگران نباشيم؛ اما ما احراز تكليف شرعي كرده ايم؛ احراز امر الهي داريم؛ اين همان منطق صدر اسلام است؛ همان منطق است كه اگر كشته شويم به بهشت مي رويم. اگر بكشيم به بهشت مي رويم؛ اگر شكست بخوريم به بهشت مي رويم، اگر شكست بدهيم به بهشت مي رويم؛ لذا از شكست نمي ترسيم؛ لذا ما ترسي نداريم. قضيه ما سياسيِ صرف نيست؛ ما با منطق اسلام پيش مي رويم، از شكست ترس نداريم. رسول اكرم هم در بعضي غزوات شكست خورد. ما با شمشير خدا به جنگ مي رويم؛ ترس نداريم. نهضت ادامه خواهد يافت(6).
من در پاريس كه بودم بعضي خيرانديش ها مي گفتند كه نمي شود ديگر! وقتي كه نمي شود بايد چه كرد؟ بايد يك قدري[. . . ] گفتم ما تكليف شرعي داريم عمل مي كنيم و مقيد به اين نيستيم كه پيش ببريم. براي اين كه آن را ما نمي دانيم، قدرتش را هم الان نداريم اما تكليف داريم. ما تكليف شرعي خودمان را عمل مي كنيم. من اين طور تشخيص دادم كه بايد اين كار را بكنيم. اگر پيش برديم، هم به تكليف شرعي عمل كرده ايم هم رسيده ايم به مقصد. اگر پيش نبرديم، به تكليف شرعي مان عمل كرده ايم، نتوانستيم، حضرت امير هم نتوانست؛ تكليف را عمل كرد ولي در مقابلش ايستادند؛ اصحاب خودش ايستادند در مقابلش، نتوانست. اين چيزي نيست. خوب، ما به اندازه قدرتمان مي توانيم كار بكنيم. وقتي كه ما ديديم كه- يا شما ديديد كه- يك رژيمي اسلام را دارد وارونه مي كند، به اسم عدالت اسلامي دارد ظلم را ترويج مي كند، مي خواهد اسلام را اين جوري معرفي كند؛ يك وقت مي ايستد مي گويد من كاري به اسلام ندارم، اين سبكتر است تكليف براي انسان. يك وقت يك كسي قرآن طبع مي كند و زيارت سيدالشهدا، حضرت رضا سلام الله عليه مي رود و در ملأ عام نماز مي خواند و حرفهايش هم اين است كه عدالت اسلامي را ما مي خواهيم جاري كنيم، ما مي خواهيم اسلام را و آن وقت اسلام را كه فرياد مي زند ما اسلام را مي خواهيم درست كنيم، وارونه درست مي كنند؛ اين جاست كه تكليف مشكل است. اين جاست كه اسلام در خطر است؛ كه انعكاسش در خارج و گاهي هم در داخل، اگر اينها موفق مي شدند در داخل هم گاهي انعكاس اين بود كه خوب، همين است ديگر، رژيم اسلامي همين است! ما قياممان، شما قيامتان براي خدا بايد باشد. وقتي دين خدا را انسان در خطر ديد براي خدا بايد قيام كند. وقتي احكام اسلام را در خطر ديد براي خدا بايد قيام كند. توانست، عمل كرده به وظيفه و پيش هم برده؛ نتوانست، عمل به وظيفه كرده، گاهي وقتها تقيّه حرام است. آن وقتي كه انسان ديد كه دين خدا در خطر است نمي تواند تقيه بكند. آن وقت بايد هرچه بشود برود. تقيّه در فروع است، در اصول نيست. تقيّه براي حفظ دين است. جايي كه دين در خطر بود جاي تقيّه نيست، جاي سكوت نيست. (7)
عمده مطلب اين است كه ما يك تكليفي داريم، ما مكلفيم، خدا به ما تكليف كرده است، كه با اين مخالفين اسلام و مخالفين ملت اسلام معارضه كنيم، يا پيش مي بريم، يا نمي بريم. اگر پيش برديم، كه الحمدلله هم به تكليفمان عمل كرده ايم و هم پيش برديم، و اگر هم مُرديم و كشته شديم، به تكليفمان عمل كرديم، ما چرا بترسيم؟ ما شكست نداريم. شكست براي ما نيست. براي اين كه از دو حال خارج نيست؛ يا پيش مي بريم، كه پيروز هم شديم. يا پيش نمي بريم، كه پيش خدا آبرومنديم. اولياي خدا هم شكست مي خوردند. حضرت امير در جنگ معاويه شكست خورد، اين حرف ندارد، شكست خورد. امام حسين (سلام الله عليه ) هم در جنگ با يزيد شكست خورد و كشته شد. اما به حسب واقع پيروز شدند آنها. شكست ظاهري و پيروزي واقعي بود. اگر ماها هم كه براي خدا مي خواهيم كار بكنيم، شكست هم بخوريم، تكليف را عمل كرديم؛ و به حسب واقع هم پيروزي با ما خواهد شد(8).
من اين را كراراً در پاريس هم كه بودم، وقتي كه مي آمدند و خيرخواه بودند خيليهايشان كه: نمي شود كار، پيشرفت نمي كند و قدرت نيست و قدرت آنها كذاست و مي خواستند ما را مثلاً به خيال خودشان منصرف كنند از اين راه. من به آنها مي گفتم كه ما يك تكليفي داريم عمل مي كنيم. تكليف عمل كردن كه ديگر نتيجه اش اين نيست كه من بايد برسم به آن. اگر رسيديم و توانستيم خوب الحمدلله كه كارمان را هم انجام داديم و اگر نتوانستيم و شكست خورديم، ما كه بالاتر از حضرت امير نيستيم. حضرت اميرهم شكست خورد، اما تكليفش را عمل كرد. ما در حال اداي وظيفه شكست خورديم. حالا هم همين را مي گويم كه ما نمي ترسيم از اين هياهوها، براي اين كه اولاً اميد داريم كه يك جمعيت، يك ملت كه با هم مجتمع شدند و يك مقصد دارند، آن هم مقصد صحيح، كسي نمي تواند خلافش را به آنها تحميل بكند. نتوانند اينها غلبه كنند به آنها و ثانياً فرض آخر اين است كه غلبه كنند و بيايند ما را از بين ببرند، ديگر بيشتر از اين كه نيست. باز هم ما در خدمت به يك كشور و خدمت به اسلام، - اميدوارم قصدهايمان خوب باشد- در حال خدمت ما از بين رفتيم؛ و اين خودش يك ارزشي است. ما تسليم همين طوري نمي شويم. ما بايد يا بريزند و بكشند و ما را از بين ببرند،. . . و يا ان شاءالله ما پيش ببريم(9).
من درطول اين مبارزه از قبل از 15 خرداد تا وقتي كه بساط شاهنشاهي به هم خورد، هيچ وقت نگران نبودم؛ براي اين كه من ديدم كه ما مقابل هستيم با يك دستگاه جبار ظالم و اجنبيها و ما هم مكلفيم كوشش بكنيم؛ براي اين كه اين مسائل تبديل بشود و اگر هم پيش نبرديم، پيش من هيچ اهميتي نداشت؛ براي اين كه، ما به تكليفمان عمل كرده بوديم و پيش خدا مسئوليت نداشتيم. بعضي آقايان هم كه در پاريس مي آمدند و اظهار مي كردند كه نمي شود اين كار انجام بگيرد و شما- مثلاً- بخواهيد بعضي اينها را، اجازه بدهيد بعضي اينها بيايند و فلان. بعد از رفتن شاه هم من به آنها مي گفتم كه ما يك تكليفي داريم، داريم عمل مي كنيم. كساني كه تكليف را عمل مي كنند دنبال اين نيستند كه ببينند آيا غلبه مي كنند يا مغلوب مي شوند. ما غلبه بكنيم خوب بهتر، اگر مغلوب هم شديم كه حضرت امير (سلام الله عليه) ‌هم مغلوب شد در جنگ با معاويه، امام حسين هم كشته شد و مغلوب شد، اما تكليف را عمل كردند و ما هم تكليف را عمل مي كنيم. من در تمام اين طول مدت از باب اين كه مقابله بين ما و دستگاه جبار و كفر و اينها بود نگراني نداشتم، لكن حالا نگرانم. در وقتي كه ما بنا داشتيم جمهوري اسلامي تحقق پيدا بكند و بحمدالله خيلي چيزهايش هم تحقق پيدا كرد، لكن نگراني من از داخل خودمان است، از دو جهت كه يك جهتش سبك است، يك جهتش سنگين. آن جهت سبك اين كارهايي است كه مخالفين، توطئه ها و دسته بنديهايي كه مخالفين دارند؛ اين چيز مهمي به نظر من نيست. آن كه مهم است اين ناسازگاري است كه در ارگانهاي اسلامي هست؛ هرجا بروي با هم توافق ندارند(10).
تكليف ما اين است كه از اسلام صيانت كنيم و حفظ كنيم اسلام را. كشته بشويم تكليف را عمل كرده ايم، بكشيم هم تكليف را عمل كرده ايم. اين همان منطقي است كه ما در اول هم، كه با اين رژيم فاسد پهلوي مخالفت مي كرديم، منطق ما همين بود. منطق اين نبود كه ما حتماً بايد پيش ببريم، منطق اين بود كه براي اسلام مشكلات پيدا شده است. احكام اسلام دارد از بين مي رود، مظاهر اسلام دارد از بين مي رود و ما مكلفيم كه به واسطه قدرتي كه هرچه قدرت داريم، مكلفيم كه با آنها مقابله كنيم. كشته هم بشويم اهميتي ندارد، بكشيم هم، كه ان شاءالله، موفق خواهيم شد، به جنت و به بهشت ان شاءالله(11).
خوف اصلش براي ملتي كه براي مقصد كار مي كنند، مجهزند كه تكليف شرعي را عمل كنند، وقتي كه اسلام امروز در دست ما امانت است، امانتي است كه از دست رسول الله ما اخذ كرديم و لازم است كه او را حفظ كنيم و به اين امانت خيانت نكنيم، وقتي كه ما همچو امانتداري هستيم، تكليف همه ماست كه ادا كنيم اين امانت را و سالم و قوي به نسلهاي ديگر تحويل بدهيم. ما براي چه نگراني داشته باشيم؛ مايي كه به تكليف خودمان داريم عمل مي كنيم؟ نگراني آن بايد داشته باشد كه برخلاف مسير حق است. آن بايد نگراني داشته باشد كه چنانچه كشته بشود، به عقيده خودش اين است كه نابود شده است و به عقيده ما اين است كه به جهنم رفته است. ما چرا نگراني داشته باشيم؟ ما كه اگر شهيد بشويم، قيد و بند دنيا را از روح برداشته ايم و به ملكوت اعلي و به جوار حق تعالي رسيده ايم، چرا نگران باشيم؟ مگر مردن هم نگراني دارد؟ مگر شهادت هم نگراني دارد؟ ما دوستانمان كه شهيد شده اند، در جوار رحمت حق هستند: چرا براي اينها دلتنگ باشيم؟ دلتنگ باشيم كه از يك قيد و بندي خارج شده اند و به يك فضاي وسيع و در تحت رحمت حق تعالي واقع شده اند؟ البته ما ناراحت هستيم از اين كه از اينها استفاده مي كرديم براي اسلام و اينها بازوهايي بودند براي اسلام، لكن ملت ما 35 ميليون است كه اين تفاله ها، اينها يك چند صد هزار نفري فرض كنيد- فرض كنيد- باشند.
35 ميليون مصمم اند، 35 ميليون جمعيتي هستند كه مادرها بچه هايشان كه شهيد مي شوند مي آيند اينجا به من مي گويند كه دعا كنيد، بعضي بچه هاي ديگر هم دارم! پيرمرد مي آيد مي گويد: بچه ام شهيد شده است و گريه مي كند، مي گويد: نمي گذارند من بروم جبهه! يك همچين ملتي كه نگراني ديگر ندارد(12).
من در اين جا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحليلهاي غلط اين روزها رسماً معذرت مي خواهم و از خداوند مي خواهم مرا در كنار شهداي جنگ تحميلي بپذيرد. ما در جنگ براي يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستيم. راستي مگر فراموش كرده ايم كه ما براي اداي تكليف جنگيده ايم و نتيجه فرع آن بوده است(13).

راهبردهاي تصريحي:

1- مهم عمل به تكليف است، كسب نتيجه فرع مسأله است.
2- انجام تكليف فقط به خاطر رسيدن به نتيجه از ديدگاه اسلام باطل است.
3- منطق اسلامي، عمل به تكليف را مهم مي داند و در صورت پيروزي و شكست براي فرد ثواب و اجر در نظر مي گيرد.
4- جمهوري اسلامي در جنگ، به تكليف خود عمل كرده و يك لحظه هم نادم نيست.
5- نگراني بايد از آن باشد كه در مسير حق و اسلام حركت نكند.
6- اسلام، امانت در دست ماست و همه مكلف به حفظ آن هستيم.

پي‌نوشت‌ها:

1. صحيفه امام(رحمة الله)،‌ج2، ص 159.
2. سوره بروج: آيه20.
3. صحيفه امام(رحمة الله)، ‌ج2، ص 167.
4. صحيفه امام(رحمة الله)، ‌ج4، ص 151.
5. صحيفه امام(رحمة الله)، ‌ج5، صص 162 و 163.
6. صحيفه امام(رحمة الله)، ‌ج5، صص 268 و 269.
7. صحيفه امام(رحمة الله)، ‌ج8، صص 10 و 11.
8. صحيفه امام(رحمة الله)، ‌ج9، ص 410.
9. صحيفه امام(رحمة الله)، ‌ج11، صص 71 و 72.
10. صحيفه امام(رحمة الله)، ‌ج12، صص 412 و 413.
11. صحيفه امام(رحمة الله)، ‌ج13، ص 251.
12. صحيفه امام(رحمة الله)،‌ ج15، صص 8 و 9.
13. صحيفه امام(رحمة الله)، ‌ج21، ص 284.

منبع مقاله :
مؤسسه فرهنگي و هنري قدر ولايت، (1390)، سيره سياسي حضرت امام خميني (رحمة الله) ( اصل موقع شناسي و درك تكليف در هر موقعيت ) ، تهران