نويسنده: مرتضي رحيمي(1)




 

چکيده:

فيض کاشاني از دانشمندان برجسته ي شيعي است که در علوم مختلف، همچون فلسفه، فقه، اصول، کلام و تفسير، تعلم و تعليم داشته و آثاري را تدوين نموده است که از اهميت بسزايي برخوردار هستند. بررسي آثار گوناگون ايشان اخباري بودن ايشان را تقويت و تأييد مي کند. زيرا در مواردي از ملاقات خود با امين استرآبادي مؤسس اخباري ها در مکه سخن گفته و او را اولين هادي دانسته و در مواردي منکران جواز تقليد ميت( اصولي ها ) را غافل و لاهي خطاب نموده و در مواردي ديدگاه هاي اخباري را تقويت و تأييد و ديدگاه هاي اصولي را رد نموده است.
فيض به دليل ديدگاه هاي اخباري خود و برخي از نظرگاه هاي کلامي اش، مورد انتقاد برخي قرار گرفته است. با اين وجود فيض اخباري معتدلي است. زيرا هر چند در برخي از آثار خود، همچون الاصول الاصلية و سفينة النجاة از اخباري ها و ديدگا ههايشان ايشان جانبداري نموده، با نگارش نقد الاصول به شيوه ي اصولي ها سخن گفته و در کتاب معتصم الشيعه خود که اصولي هايي چون بهبهاني عنوان مختصر المدارک و المسالک را براي آن مناسب تر دانسته اند، بارها همانند عالمان اصول به اصول فقه ارجاع داده، از عناوين اصولي، چون مفهوم شرط و اجماع سخن گفته و اصطلاحات چهارگانه ي حديثي، چون صحيح و ضعيف را به کار برده و برخي روايات را رد نموده و در مواردي از ظاهر قرآن و دليل عقل بهره گرفته است. تأمل در موارد اختلاف اصولي ها و اخباري ها و ديدگاه هاي فيض درباره ي آنها اعتدال وي در اخباري گري را تقويت مي کند.

كليدواژه ها:

فيض، اخباريگري، اعتدال، ديدگاه ها.

پيشگفتار

مکتب اخباري گري در اوايل قرن يازدهم در دنياي شيعه بروز نموده است. مؤسس اين مکتب ملا امين استرابادي( م 1036 هجري ) است که مدتي در مکه و مدينه مجاور بوده و با نگارش کتاب الفوايد المدنية درگيري فکري سختي را با تفکرات اصولي انجام داده است. او و پيروانش معتقد به روي آوردن به شيوه ي اهل بيت عليهم السلام در استنباط و به دست آوردن احکام شرعي بودند. استرآبادي به کار گرفتن عقل در برداشت از کتاب و سنت را منع نموده و بر اين باور بود که اصولي ها قواعد ائمه اطهار عليهم السّلام را رها کرده و به قواعد خود ساخته و برگرفته از اهل سنت روي آورده اند. او همچنين حجيت و سنديت قرآن را به بهانه اين که فهم قرآن مخصوص اهل بيت پيغمبر است و وظيفه ي ما رجوع به احاديث اهل بيت است منکر شد. همچنين اجماع را بدعت اهل تسنن دانست و از اين روي در بين ادله، ادله ي اربعه، يعني کتاب و سنت و اجماع و عقل، تنها کتاب و سنت را حجيت مي دانست، استرآبادي بر اين باور بود که همه ي اخباري که در کتب اربعه يعني کافي، من لا يحضره الفقيه، تهذيب و استبصار آمده اند، صحيح و معتبر و بلکه قطعي الصدور هستند.
اخباري ها با استناد به اين که مؤسس علم اصول اهل سنت هستند و چنان چه براي استنباط مسايل فقهي از ادله، نيازي به استفاده از قواعد اصولي باشد لازم مي آيد اصحاب امامان، فقيه نباشند. زيرا ايشان براي به دست آوردن احکام از روايات صادره از قواعد اصولي استفاده نمي کردند، با دانشمندان اصولي مخالف بودند، از اين روي محمدامين استرآبادي همه ي مجتهدان از قديمين تا شهيدين ديگران را به باد انتقاد مي گرفت و همه را پيرو مکتب اهل سنت مي دانست. وي کتاب الفوائد المدنية را به منظور رد مجتهدان نگاشت.
مکتب اخباري گري ضد مکتب اجتهاد و تقليد است. استرآبادي اهليت و صلاحيت و تخصص فني که مجتهدين قائل هستند را منکر بوده و تقليد غير معصوم را حرام مي دانست. از ديدگاه اخباري ها مردم موظف هستند که براي فهميدن وظيفه و عمل به آن مستقيماً به متون مراجعه کنند و هيچ عالمي را به عنوان مجتهد و مرجع تقليد واسطه قرار ندهند.
ديدگاه اخباري ها درباره موارد ياد شده يکسان نيست. زيرا آنها به دو دسته ي متعصب و تند و معتدل تقسيم مي شوند، گروه متعصب و افراطي آنها، همچون ملا امين استرآبادي به موارد يادشده باور دارند. اما چنان که خواهيم ديد اخباري ها معتدل، از جمله فيض کاشاني ديدگاه هاي معتدل تري دارند.
در تأييد اخباري گري افراطي محمدامين استرابادي مي توان به سخن محدث بحراني که خود اخباري معتدلي است استناد نمود که گفته است: « آوازه ي اين اختلاف و وقوع اين بيراهه رفتن، بلند نشد مگر در زمان صاحب الفوائد المدنية- که خداوند با رحمت مورد پسند خويش وي را ببخشد- زيرا وي زبان بدگويي بر اصحاب را گشود و دراين باره زياد سخن گفت و تعصباتي را که شايسته علماي پاک است را زياد به کار گرفت. »(2)
از جمله اخباريون افراطي، ميرزامحمد اخباري م 1232 هجري است که در سال 1178 هجري در هند به دنيا آمده و در جواني به عتبات رفته و در آنجا به تحصيل پرداخته است. وي کتابي رجالي دارد که در بخش حرف « ميم » درترجمه و شرح حال محمدها خود را هفتمين آنها برشمرده که با اجتهاد درافتاده و متأخران را به خاطر انحراف از راه صواب مورد نقد قرار داده است.(3)
نهضت اخباري گري مدتي دنياي شيعه را لرزاند و در برخي نواحي حتي منشأ جنگ ها و کشتارها گرديد. مخصوصاً در شيخ نشين هاي خليج فارس، اين منطق عجيب نفوذ کرد. در اوايل صفويه، نجف و کربلا مهد اخباري ها بود؛ لذا کسي جرأت نداشت در آنجا راجع به تفسير قرآن يا راجع به عقل و استدلال و يا راجع به اجماع حرف بزند.(4) اين نهضت در سده هاي 11 تا 13 ق علاوه بر بيشتر شهرهاي مذهبي ايران و عراق در بحرين و هندوستان رواج يافته بود. از جمله شهرهايي که در ايران پايگاه مهمي براي پيروان اين مکتب به شمار مي رفت، قزوين بود؛ زيرا در عصر رواج اخباري گري، بيشتر بخش غربي اين شهر، جايگاه اخباريا نبود که از شاگردان و مريدان ملّا خليل قزويني( د 1089 ق ) به شمار مي آمدند.
اخباري ها پس از دو قرن منقرض شده اند، اما تفکر اخباري ايشان همچنان زنده است و برخي از متأخران با وجود داشتن انديشه هاي اصولي در عمل انديشه هاي اخباري داشته اند و از آن ميان مي توان به شيخ عباس قمي و ميرزا محدث نوري اشاره نمود. هرچند برخي، همچون محمدرضا حکيمي (5) براي فرار از بار منفي کلمه اخباري از عنوان اخباري بر ايشان خودداري نموده و از واژه ي مکتب تفکيک در مورد ايشان بهره گرفته اند.

اخباري بودن فيض کاشاني

چنان که مي دانيم فيض کاشاني در ابتدا مانند بسياري از محققان و مجتهدان به تحصيل فقه و اصول و تعليم آنها پرداخته است. پس از مدتي به فلسفه و کلام روي آورده و مطالعات و تحصيلات گسترده اي در زمينه ي فلسفه و کلام نموده و نزد ملاصدرا فلسفه خوانده آن گاه که حس نموده که علوم مزبور او را ارضا نمي کنند به تفسير و حديث روي آورده و در تحصيل و تدوين کتب حديثي و تفسيري اقدام نموده است. مدتي براي ارضاي عطش خود و رسيدن به آرامش به اخلاق و عرفان روي آورده و در نهايت گمشده خود را در کتاب الفوائد المدنية محمدامين استرآبادي يافته و بر اساس تصريح خودش احساس نموده که بايد آزادانه ديدگاهش را ابراز نمايد و حق را گرچه تلخ است بيان کند و در اين راه الهي از سرزنش نکوهش کنندگان نهراسد.(6) از اين روي به تأليف کتاب الاصول الاصليه پرداخته است.
از جمله دلايل اخباري بودن فيض آن که خود فيض در برخي از آثارش از جمله کلمات الطريفه و سفينة النجاة احساسات و روحيات اخباري گري خويش را آشکار نموده و مبناي خود در نقد اجتهاد اصولي را ارائه نموده است. از سويي کتاب الاصول الاصليه فيض، تلخيصي از کتاب الفوائد المدنية محمد امين استرآبادي شمار مي رود، هرچند که در مواردي با کتاب الفوائد المدنية متفاوت است.
تأييد ديگر در اخباري بودن فيض آن که اخباري ها اعم از چهره هاي افراطي و معتدل ايشان غالباً به وجوب عيني نماز جمعه در عصر غيبت باور داشته اند(7)، چنان که فيض در رساله ي الشهاب الثاقب في وجوب صلاة الجمعه العيني همين ديدگاه را دارد. علماي اخباري که به مکتب اجتهادي حاکم بر جامعه شيعه از قرن پنجم تا دهم معترض بودند، بر اساس اطلاق روايات، نماز جمعه را در عصر غيبت واجب عيني مي دانستند. فيض در رساله خود درباره ي قائلان به وجوب عيني نماز جمعه گفته است: « بيشتر ايشان اخباري هاي اصحاب حديث هستند که اهل زيرکي و فهم و تقوا و دين مي باشند. »(8) همچنين، فيض در جاي ديگر اهل رأي و اجتهاد را معتقد به عدم وجوب عيني نماز جمعه قلمداد نموده است.(9) ملامحمد طاهر قمي از دانشمندان اخباري نيز گفته است: بر خبير بصير پوشيده نيست که علماي متقدمين اماميه را که اخباري هستند، هم بر اين باورند که نماز جمعه واجب عيني است، بي آن که وجود نبي يا وصي يا نايب خاص يا نايب عام شرط بوده باشد »(10) در عين حال برخي از عالمان اخباري، همچون خليل بن غازي قزويني به حرمت نماز جمعه در عصر غيبت باور داشته اند.(11)
فيض در موارد زيادي از عنوان « اصحابنا الاخباريين »(12) بهره گرفته، چنان که در تفسير حديث « خذ بما اشتهر بين اصحابک » گفته است: « مراد شهرت حديث است که در بين قدماي اخباري ما وجود داشته که در چيزي از احکام از نص تجاوز نمي نمودند، نه شهرت قول که در بين متأخران از اهل رأي و استنباط حادث شده است. زيرا اعتمادي بر شهرت يادشده نيست. چنان که شهيد ثاني در شرح درايه اش گفته و علت آن را بيان داشته است. »(13)
از عبارات ياد شده برمي آيد که فيض ديدگاه اخباري ها را مورد پذيرش فقهاي محدث و متقدم شيعه، همچون صدوق، کليني و ... که از ايشان به عنوان « اصحاب متقدم اخباري ما » تعبير نموده اند، دانسته است، از سويي از استنادي که به سخن شهيد ثاني نموده برمي آيد که ايشان همانند ديگر دانشمندان اخباري، ديدگاه علماي مجتهد و اصولي را که از ايشان به عنوان « اهل رأي و استنباط » تعبير نموده است، قبول ندارد.
در عين حال بايد در نظر داشت که تعبير فيض از محدثان متقدم، همچون کليني و صدوق به عنوان « اصحاب متقدم اخباري ما » دليل بر اخباري بودن محدثان پيشين به معناي مصطلح اخباري نيست. زيرا هر چند که اخباري ها مصطلح و محدثان در جمود براي پيروي از هر حديث و پرهيز از کمک گرفتن از عقل در استنباط احکام شرعي و توجه به ظاهر احاديث و در تقدم حديث حتي بر دليل عقلي متقن، مشابه هم هستند، اما محدثان اخباري مصطلاح نيستند. زيرا چنان که گذشت مکتب اخباري گري با پيدايش محمدامين استرآبادي در دنياي شيعه بروز نموده که ديدگاه هاي خاصي دارد. از سويي عناوين محدث و حديث گرا اعم از اخباري و اصولي است. زيرا نفس اهتمام به حديث از گردآوري تا بازخواني، دلالتي بر مخالفت با اجتهاد ندارد؛ همان گونه که توجّه بليغ افرادي، چون ملّاصدرا را به حديث، نمي توان به معناي اباي ايشان از مسلک اجتهاد و استنباط دانست.
از جمله دلايل اخباري بودن فيض آن که ايشان در بسياري از موارد ديدگاه اخباري ها را پذيرفته و تقويت نموده و ديدگاه اصوليان را رد نموده است؛ چنان که در يکي از آثار خويش تحت عنوان « فصل دهم در نقل کلام برخي از بزرگان از علماي شيعه در ذم اجتهاد و پيروي کردن رأي ها » گفته است: « و در آنچه ذکر کرديم کفايت است از براي طالب حق و يقين و به حق مي رساند قوم عابدين را و هر آينه به تحقيق مذاکره نموديم با جمعي از اهل علم در اين طريق و عمل به اخبار. پس از روي انصاف تصديق ما را نمودند و برگشتند از طريقه ي اصوليين و اختيار نمودند طريقه اخباريين را و بعضي از ايشان بودند که سبقت گرفتند در طريقه اخباريين در حالي که مي خواندند و ندا مي کردند علما را به مکتب اخبار و اخباري بودن مگر آن که من کسي را نمي يابم و نيافته ام که از علماي بزرگ عمل
به اين طريق نمايد گويا هنوز خود را در مقام عمل آزاد ننموده و ندانسته راه حق را به واسطه ي مردم اخذ کرده يا گمان نموده مخالفت جمهور متارکه مشهور غير حق ننگ و عار است و موجب شماتت باعث برطرف شدن ابهّت و وقار است. »(14)
عبارات يادشده در اخباري بودن فيض ترديدي بر جاي نمي گذارد، زيرا از يک سو از گفتگوي با برخي از علماي اصول و راضي نمودن ايشان به پذيرش ديدگاه اخباري سخن گفته و از سويي اشاره نموده که برخي از علما در پذيرش ديدگاه اخباري از يکديگر پيشي گرفته و ديگران را به پذيرش ديدگاه اخباري فرا مي خواندند. از طرفي فيض ديدگاه اصوليان و مجتهدان را « ديدگاه مشهور غير حق » دانسته که برخي ترک آن را عار و ننگ دانسته اند.
فيض کاشاني در جاي ديگر در عبارتي به اخباري بودن خود تصريح نموده است؛ چنان که درباره ي اجماع گفته اند؛ « ثم أقول فانظروا يا اولي الالباب أين الامام من هذا الاختلاف الذي بيننا معاشر الاخباريين و بين المتأخرين المجتهدين في هذه المسألة الاصولية، أعني مسألة الاجماع: سپس مي گويم اي صاحبان خرد بنگريد در اخلاقي که بين ما اخباري ها و بين مجتهدان متأخر در اين مسأله ي اصولي، يعني اجماعي که در آن اختلاف وجود دارد، امام وجود ندارد. »(15) عبارت ياد شده که در رد دليل بودن اجماع براي وجوب نماز جمعه به آن استناد شده نشان گر آن است که چون در مسائل اصولي، همچون اجماع اختلاف وجود دارد، لذا اجماع کاشف از قول معصوم(عليه السلام) نيست و در نتيجه نمي توان از آن به عنوان دليل براي حکم شرعي بهره گرفت.
برخي به دليل اخباري بودن فيض و تصوف و برخي از ديدگاه هاي ايشان، وي را مورد انتقاد قرار داده اند؛ چنان که شيخ يوسف بحراني صاحب لؤلؤة البحرين و از شاگردان محمدباقر بهبهاني و از دانشمندان دوران زنديه و از دانشمندان اصولي و مخالف ابخاري ها در انتقاد به فيض کاشاني گفته است: « محدث کاشاني محمدبن مرتضي مدعو به محسن، فاضلي است محدث و اخباري صرف که به مجتهدان طعنه هاي بسيار وارد ساخته مخصوصاً در رساله ي سفينة النجاة که به جمعي از علما نسبت کفر و فسق داده مانند ايراد اين آيت « يا بُنَيَّ ارکَب مَعَنا وَ لا تَکُن مَع الکافِرينَ »(16) که تفريط و غلوّ خالص است و يا اين که او را مقالاتي است در مذهب صوفيه و فلاسفه « و ما يکاد موجب الکفر » و العباد بالله مانند آنچه در کلامش دلايلي است بر قول وحدت وجود و به من خبر داده اند که او را رساله اي است ناپسند در اين قول که در آن از عقايد ابن عربي زنديق بحث کرده و اکثر آن نقل عبارت اوست و او را به نام يکي از عارفان ناميده و در رساله اي که خود بر ردّ صوفيه بنام النفحات الملکوتيه في الرّد علي الصوفيه نوشته ام کلام او را با تحقيق نقل کرده ام نعوذ بالله من طغيان الافهام و زلل الاقلام. »(17)
از عبارات يادشده برمي آيد که از جمله دلايل مخالفت با فيض ديدگاه اخباري ايشان است. از سويي فيض با وجود آنکه دانشمند اخباري است برخلاف بسياري از اخباري ها با فلسفه عرفان مخالف نيست. ايشان در فلسفه تحت تأثير اسناد فلسفه و پدرزنش ملاصدرا بوده است. هر چند که همان گونه که خواهيم ديد در نهايت خود را مقلد قرآن و احاديث دانسته و نه متکلّم و نه متفلسف و نه متصوّف و نه متکلّف.
تعجب از اخباري بودن فيض با وجود روش عقلي و فلسفي ايشان از اينجا ناشي مي شود که انديشه هاي جامد اخباري با فلسفه و استنتاجات عقلي و پذيرش عقل قابل جمع نيستند. در صورتي که چنان که خواهد آمد، اخباري بودن فيض با اخباري بودن افرادي، چون محمد امين استرآبادي متفاوت است؛ زيرا فيض با وجود آن که اخباري است، برخلاف استرآبادي حجيت عقل را باور دارد و از همين روي فلسفه را برهان عقلي و عرفان را راه سلوک حق تعالي مي داند. از همين روي به دلايل ديگر از فيض به اخباري معتدل تعبير مي شود.
فيض در ضمن تفسير آيه مورد بحث(18) از فرزندش محمد علم الهدي خواسته که وي نيز مشرب اخباري گري را بپذيرد و اهل رأي قياسي و فتوا نباشد.(19)
کتاب سفينة النجاة فيض را مي توان اوج تفکر اخباري توأم با موضع گيري خصمانه در برابر اصوليان از سوي فيض دانست. فيض در رساله ي الحق المبين، ضمن اشاره به ملاقات خود با مولي محمد امين استرآبادي « ره » پرچمدار مکتب اخباريان، پيروي از مکتب اخباريان و کنار گذاشتن طريقه ي اجتهاد و ترک اصول فقه که مخترع از سوي اصوليان است را راه صواب و هدايت، و عالم مذکور را « هادي » خود در اين مسير قلمداد کرده و گفته است: « و قد أدرکت صحبته بها؛ فانّه کان يقول بوجوب العمل بالاخبار و اطراح طريقة الاجتهاد و القول بالآراء المتبدعه ي و ترک استعمال الاصول الفقهيّة المخترعة و لعمري انّه قد أصاب في ذلک و هو الفاتح لنا هذاالباب و هادينا فيه الي سبيل الصّواب: من در مکه همنشيني با وي را درک کردم، وي از وجوب عمل به اخبار و کنار گذاشتن روش اجتهاد و ترک سخن از رأي هاي بدعت آميز و رها کردن به کار گيري اصول فقه و اختراع شده سخن مي گفت، به جانم سوگند وي در اين باره درست مي گفت و او بود که اين درب را براي ما گشود و ما را در آن به راه صواب هدايت نمود. »(20) از همين روي فيض بر اين باور بوده که اهل اجتهاد ( مجتهدان ) اهل نجات نيستند.(21)

فيض و اعتدال در اخباري گري

چنان که گذشته همه اخباري ها در انديشه ها و موارد اختلافي که با دانشمندان اصولي دارند، يکسان نيستند، بلکه برخي از ايشان در سبک و روش خود تعصب شديدي داشتند و برخي از ايشان ديدگاه ملايم تري داشتند که ايشان را بين دانشمندان اخباري افراطي چون محمدامين استرآبادي و دانشمندان اصولي قرار مي دهد. از اين نوع دانشمندان اخباري مي توان به اخباري معتدل تعبير نمود. دانشمنداني چون مجلسي اول و دوم، حر عاملي، فيض کاشاني، بحراني و صدرالدين محمد باقر بهبهاني جزء اين دسته قرار دارند. برعکس دانشمنداني چون محمدامين استرآبادي، شيخ عبدالله سماهيجي و شيخ عبدعلي عروسي از دانشمندان اخباري معتصب و تند هستند.
ازجمله ويژگي هاي اخباري هاي معتدل آن است که در آثار خود فقط به نقل و بررسي ديدگا ههاي علماي اخباري اکتفا نکرده اند، بلکه در بسياري موارد در کنار آراي اخباريان از ديدگاه هاي علماي اصولي نيز سخن رانده و به نقد آن اقدام نموده اند چنان که مجلسي که خود دانشمند اخباري معتدلي است
در کتاب مرآة العقول خود در بسياري موارد مباحث فقهي و اصولي را آورده و تنها به ديدگاه هاي اخباري ها بسنده ننموده است.
از جمله مثال هايي که براي تفاوت ديدگاه اخباري ها افراطي و معتدل مي توان به آن استناد نمود، حديثي است که پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) در آن فرموده اند: « الفَرقُ بَينَ المُؤمِنينَ وَ المُشرِکينَ التَّلَحي بالعمائم: فرق بين مسلمان و مشرک انداختن تحت الحنک عمامه در زير گلو است. »(22) اخباري هاي افراطي با استناد به اين حديث گفته اند، در هر حال بايد تحت الحنک عمامه در زير گلو باشد، يعني مطلوب بودن اين کار به صدر اسلام محدود نمي شود، بلکه زمان حاضر و هر زمان ديگر نيز بايد چنين کرد. اما اخباري هاي معتدل، همچون فيض کاشاني آن را فقط به صدر اسلام محدود مي دانند و بر اين باورند که درقديم مشرکين شعاري داشتند که تحت الحنک را به بالا مي بستند و نام اين عمل را « اقتعاط » مي گذاشتند؛ چناچه که کسي اين کار را مي کرد معنايش اين بود که من جزء آنها هستم. اين حديث دستور مبارزه و عدم پيروي از آن شعار را مي دهد. ولي امروز ديگر آن شعار از بين رفته پس موضوع اين حديث از بين رفته است. اما اکنون برعکس چون همه تحت الحنک را به بالا مي بندند، چنانچه کسي تحت الحنک را در زير چانه چرخ بدهد حرام است. زيرا لباس شهرت بوده و حرام تلقي مي شود. از سويي در بسياري از روايات از پوشيدن لباس شهرت نهي شده است، از جمله « الشهرة خيرها و شرها في النار: ( لباس ) شهرت خوب و بدش در دوزخ است. »(23) و نيز « ان الله تبارک و تعالي ببغض شهرة اللباس: همانا خداوند تبارک تعالي از لباس شهرت بدش مي آيد. »(24)
فيض پس از نقل حديث مربوط به تلحي گفته است: « تلحي يعني گوشه ي عمامه را از زير چانه رد کرد و اقتعاط، محکم بستن تحت الحنک دور عامه است. امروزه سنت تلحي در بيشتر کشورهاي اسلامي متروک شده، همان گونه که پوشيدن لباس کوتاه- که در زمان امامان(عليه السلام) رايج بوده- امروزه به لباس شهرت تبديل شده است. »(25) عبارات فيض نشان دهنده آن است که ايشان به نوعي به نقش زمان و مکان در تغيير حکم باور دارد و اين امر حاکي از اعتدال وي در اخباري گري و نزديکي ديدگاهش به ديدگاه اصوليان است.
از جمله مثال هايي که ديدگاه اخباري هاي افراطي را نشان مي دهد، عبارتي از وحيد بهبهاني است
که در آن آمده است: « يک وقت هلال ماه شوال به تواتر ثابت شد، افراد زيادي آمدند و گفتند ما ماه را ديديم که براي من يقين حاصل شد؛ لذا حکم کردم که امروز عيد فطر است. يکي از اخباريين به من اعتراض کرد که تو خودت نديده اي و اشخاص مسلم العدالة هم شهادت نداده اند، چرا حکم کردي؟ گفتم متواتر است و از تواتر براي من يقين پيدا شد. گفت در کدام حديث وارد شده که تواتر حجت است؟! »(26)
مثال ديگر آن از وحيد بهبهاني نقل شده که گفته است: « جمود اخباري ها به اين حد است که اگر فرضاَ مريضي رفته باشد پيش يکي از ائمه و آن امام به او فرموده باشد آب سرد بخور، اخباري ها به همه ي مريض هاي دنيا خواهند گفت هر وقت مريض شديد و هر مرضي پيدا کرديد علاجش آب سرد است، فکر نمي کنند که اين دستور مخصوص حال آن مريض بوده نه همه مريض ها. »(27)
از جمله دلايل اعتدال فيض کاشاني در اخباري گري آن که وي با وجود آن که پيرو مکتب اخباري بوده است، اما روش آزادي خواهانه مقدس اردبيلي را مي پسنديد و در فقه اخباري گري خود از همين روش حقوقي بهره گرفته و از آن پيروي مي نمود. از اين رو در موارد بسياري که مقدس اردبيلي با فقهاي پيشين شيعه اختلاف نظر دارد، فيض نيز همانند پيروان مقدس به ويژه سبزواري و صاحب مدارک با مقدس هم فکر است. از آنجا که اين روش متهورانه ي فيض و ديگر فقهاي اتباع مقدس مورد پسند صاحب جواهر قرار نگرفته و از فيض و سبزواري و صاحب مدارک به عنوان « اتباع المقدس » تعبير نموده است.(28) از همين روي فيض خدمات ارزنده اي به ويژه در زمينه هاي اخلاقي، حديثي و فقهي به مذهب فقهي شيعه کرده است. وي تندروي هاي اخباري هاي افراطي را نقد و چهره معقولي از مکتب اخباريگري ارائه و تأويل گرايي درفهم احاديث را نهادينه و اصول تفقه را بر اساس اخباري اهل بيت(عليه السلام) شناسايي و ارائه نموده و بين اخباري گري و تأويل گرايي در فهم احاديث جمع کرده است.
روش متهورانه ي فيض و پيروي وي از روش آزادي خواهانه مقدس اردبيلي نشان گر آن است که فيض در روش فقهي خويش اهل استدلال بوده و حال آن که ديگر فقهاي اخباري تنها به ظاهر روايات عمل نموده و روش اجتهادي داشته اند، به عنوان مثال فيض کاشاني در بحث غنا ابتدا روايات پيرامون غنا را نقل نموده و پس از آن اقوال فقهاي پيش از خود را مطرح نموده و آن گاه اجتهاد مي کند و مي گويد رواياتي که در باب غنا وارد شده اند ناظر به زمان خلفاي بني عباس هستند که در آن زمان زن و مرد دور هم جمع مي شدند و تغني و آواز خواني نموده و وسايل ساز و طرب و عيش و نوش برپا مي کردند.(29)
با توجه به اعتدال فيض در اخباري گري، ايشان در رساله ي قند الاصول خويش نسبت به فساد و افساد به مجتهدان اماميه را از ناحيه ي ملاامين استرآبادي را نپذيرفته و در کتاب الحقايق تأليف کتب در علم اصول از ناحيه فقهاي برجسته ي اماميه را رد شبهه ي فقر علمي عالمان اماميه نسبت به علومي چون اصول فقه دانسته که آنان به جهت مصلحت و رعايت مماشات با مخالفان به تأليف و تدوين کتاب هاي اصولي مبادرت نموده اند، آن گاه گفته اند: « به هر تقدير اين موجب نقص در علو درجه ي ايشان و سبب ملحق شدن آنان به گروه اول نمي شود. شأن اين بزرگان برتر از امثال اين سخن است. زيرا اين گروه به جهت رواج مذهب حق و برطرف کردن تقيّه در بسياري از شهرها، حق بياري بر فرقه ي ناجيه دارند. اميد که خداي عزّ و جلّ ايشان را جزاي خير داده و با ائمه ي بزرگوارشان محشور نمايد. »(30)
اعتدال فيض کاشاني در اخباري گري و دوري وي از روش هاي اخباري هاي تندرو، نظير محمدامين استرآبادي تا جايي است که برخي از محققان ادعا نموده اند که فيض در نهايت از روش اخباري گري دست برداشته و به شيوه ي فقهاي مجتهد عمل نموده است (31) و برخي نيز اخباري بودن فيض را به طور کلي انکار نموده و آراي اصولي وي را هماهنگ دانشمندان اصولي دانسته اند.(32)
از جمله دلايل کناره گيري فيض از ديدگاه هاي اخباري در پايان عمرش کتاب معتصم الشيعة في احکام الشريعة ايشان دانسته شده که تا پايان عمر فيض مورد توجه ايشان بوده است. زيرا فيض در اين کتاب در مواردي مچون مجتهدان به کتاب و علم اصول فقه ارجاع داده است؛ چنان که گفته است: « في المسألة نظر قد بينا وجهه في الاصول: در مسأله نظر است، علت آن در اصول بيان داشتيم. »(33) و در جاي ديگر گفته است: « الجواز أن يکون الامر باغسل للاستحباب فان استعماله في ذلک شايع في عرفهم... کما بيناه في الأصول: جايز است که امر به غسل براي استحباب باشد. زيرا استعمال امر در استحباب در عرف ايشان شايع بوده ... همان گونه که در اصول بيان داشتيم. »(34) همچنين در جاي ديگر به ديدگاه اصولي خود در خصوص وجوب توقف در تخصيص کتاب به خبر واحد اشاره نموده و گفته است: « علي ما اخترناه في الاصول من وجوب التوقف في تخصيص کتاب بخبر الواحد. »(35) در جاي ديگري از ديدگاه اصولي خود درباره ي حجيت مفهوم شرط و عدم توان آن براي معارضه با منطوق سخن به ميان آورده و گفته است: « مفهوم الشرط و ان کان حجة و لکنه لا يصلح لمعارضة المنطوق کما حقق في محله. »(36) فيض بارها در کتاب ياد شد به اجماع تمسک جسته و از اصطلاحات صحيح، موثق، حسن و ضعيف سخن به ميان آورده و در مواردي رواياتي را به دليل ضعيف بودن يا مورد عمل اصحاب نبودن کنار گذاشته است. در مواردي نيز به ظاهر آيات استناد نموده و در مواضعي به دليل عقل تمسک جسته است.
با توجه به نکات ياد شده، فيض کتاب مفاتيح الشرايع خود را که معتصم الشيعه وي مفصل آن است به روش مجتهدان نگاشته و در موارد زيادي به کتاب هاي فقهي مجتهدان رجوع نموده و به آنها ارجاع داده است. از همين روي وحيد بهبهاني درباره ي مفاتيح الشرايع فيض گفته است: « بهتر بود نام کتاب مفاتيح را مختصر المدارک و المسالک مي گذاشت. »(37) بديهي است که موارد ياد شده با خط فکري اخباري ها، به ويژه اخباري هاي تندرو سازگاري ندارد.
هر چند که فيض کتاب معتصم الشيعة خود را در جواني و در سن 22 سالگي نگاشته، با اين وجود در سال 1042 هجري که کتاب مفاتيح الشرايع را تدوين نموده است و در سال 1067 هجري که فهرست تأليفات خويش را نگاشته از کتاب معتصم الشيعه خود تعريف و تمجيد کرده است. در سال 1089 هجري، يعني در پايان عمرشان در فهرست تأليفات خويش درباره ي کتاب معتصم الشيعه نوشه است: « و هو مشتمل علي امّهات المسائل الفقهية الفرعية مع دلائلها و مأخذها و الاختلافات الواقعة فيها بين الطائفة المحقّة و تبيان الحق منها ببسط و تفصيل و فصل بعض المعاملات عن بعض حتي صار اثني عشر کتابا. و قد تمّ منه کتاب الصوه مع مقدمتها في مجلد يقرب من اربعة عشر الف بيت و اربعمائة في سنة تسع و عشرين بعد الالف- وقفنا الله لاتمامه: کتاب معتصم الشيعه شامل امهات مسائل فقهي فرعي همراه با دلايل و مأخذهاي آنها و اختلاف هايي که در مورد آنها بين طايفه بر حق( شيعه ) وجود دارد و بيان مبسوط و تفصيلي ديدگاه بر حق از بين آن ديدگاه ها و جدا کردن برخي از معاملات از برخي ديگر به گونه اي که دوازده کتاب شده است. از اين کتاب، در سال 1029 کتاب الصلوة همراه با مقدمه اش در يک جلد نزديک 14400 بيت به اتمام رسيده است، خدا به ما توفيق دهد که آن را به اتمام برسانيم. »(38)
با وجود موارد ياد شده بايد فيض را اخباري معتدل به شمار آورد. زيرا فيض در اثر ديگرش، يعني رساله ي الإنصاف که از نوشته هاي او در اواخر عمر خويش، يعني تأليف سال 1083 هجري است، به سير تحوّل و تطوّر فکري خود در طول عمر عملي خويش اشاره نموده (39) و در پايان اين رساله درباره ي خود چنين گفته است: « نه متکلمّ و نه متفلسف و نه متصوّفم و نه متکلّف، بلکه مقلّد قرآن و حديث و تابع اهل بيت عليهم السلام[ هستم ] »(40) وي در پايان، رساله مزبور را با ابيات ذيل به پايان رسانده که حاکي از برخي اشتباهات گذشته خويش و پشيماني نسبت به آنها است:

هر جميلي که بديديم بدو يار شديم *** هر جمالي که شنيديم گرفتار شديم

کبرياي حرم حسن تو چون روي نمود *** چار تکبير زديم از همه بيزار شديم

شربت لعل لبت بود شفاي دلها *** به عبث ما ز پي نسخه عطّار شديم

تعابير ياشده را مي توان در اثر ديگري از فيض، يعني قرة العيون في اهم الفنون که ر سال 1088 هجري تأليف شده نيز مشاهده نمود.(41)
براي وضوح بيشتر چگونگي اعتدال فيض در اخباري گري بايد گفت که در خصوص موارد اختلاف بين دانشمندان اصولي و اخباري ديدگاه هاي چندي وجود دارد، برخي تعداد موارد اختلاف بين ايشان را تا 43 مورد ذکر کرده اند. اما همان گونه که صاحب کتاب الدرر النجفية اشاره نموده است، تمام موارد مزبور را نمي توان از وجوه اختلاف دانست.(42) زيرا اين تعدادها موارد اختلاف از ناحيه ي افرادي عنوان شده است که هدفي جز بيان واقع داشته اند. از اين گذشته بسياري از موارد اختلاف به موارد ديگر بازگشت مي کنند. از اين رو براساس تصريح ايشان اختلاف هاي بين دانشمندان اصولي و اخباري هشت مورد مي باشد. براي بيان چگونگي اعتدال فيض در اخباري گري بايد مهم ترين موارد اختلاف بين دانشمندان اصولي و اخباري و ديدگاه فيض درباره هر يک به صورت زير مورد بررسي قرار گيرند:

1. اختلاف در مورد حجيت ظواهر آيات قرآن

( در جايي که روايتي براي تفسير آن وجود نداشته باشد )
بسياري از اخباري ها در فرض مزبور به حجيت ظواهر قرآن باور ندارند و معتقدند که هيچ کس غير از معصومين (عليه السلام) حق رجوع و استفاده و استنباط از آيات قرآن را ندارد، به ديگر سخن از ديدگاه اين دسته از اخباري ها همواره استفاده مسلمين از قرآن بايد به صورت غيرمستقيم، يعني به وسيله ي اخبار و روايات وارده از اهل بيت صورت بگيرد، زيرا تفسير آيت به طور مستقيم نه از طريق اخبار « تفسير به رأي » مي باشد که در روايات از آنها نهي شده است. برخي از دانشمندان اخباري، نظير محدث بحراني، که از دانشمندان معتدل اخباري است، ظهور آيات را به شرط آن که از آيات محکم باشند، پذيرفته اند. عبارات ايشان در اين باره تفاوت ديدگاه اخباري هاي متعصب و تند و معتدل را نشان مي دهد که پس از استناد به عموماتي از قران، همچون « اوفوا بالعقود »(43) گفته است: « و منع- المحدث الأمين الأسترآبادي في کتاب الفوائد المدنية- من الاستدلال بأمثال ذلک، لظنية الدلالة، و النهي عن اتباع الظن، و هو مع تسليمه إنما يتم فيما لم تکن دلالته محکمة: محدث استرآبادي در کتاب الفوائد المدنية استناد به امثال اين آيات را به دليل ظني بودن دلالت آنها و نهي از پيروي ظن، منع نموده است. سخن استرآبادي در فرض پذيرش آن در صورتي قابل قبول است که دلالت آيه ي محکم نباشد. »(44) حر عاملي که خود گرايش اخباري گري دارد، در وسائل الشيعه (45) بابي را تحت عنوان « باب عدم جواز استنباط الاحکام النظرية من ظواهر القرآن الا بعد معرفة تفسيرها من الائمه(عليه السلام) » اختصاص داده است.
از بررسي آثار فيض کاشاني به دست مي آيد که ايشان برخلاف گروه نخست و معتصب اخباري در موارد زيادي به ظواهر آيات استناد نموده است؛ چنان که درباره ي طهارت آب گفته است: « طهارة الماء يدل عليه الکتاب و السنة: کتاب و سنت بر طاهر بودن آب دلالت دارند. (46) پس از آن براي طاهر بودن آب، علاوه بر رواياتي چند به ظاهر آيات: « وَ يُنَزِّلُ عَلَيکُم مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَکُم بِهِ »، (47) « وَ انزَلنا مِنَ السَّماء ماءَ طَهُوراً »(48) استناد نموده است. در جاي ديگر گفته است: « لا خلاف بين اهل العلم ان الکفار مخلدون في النار الي ما لا نهاية له کما هو ظاهر الکتاب و السنة: در اين که کفار تا زمان بي انتها در دوزخ هميشگي هستند، اهل علم به دليل کتاب و سنت اختلافي ندارند. »(49) در جاي ديگر براي وجوب نماز جمعه علاوه بر روايات و اجماع به آيه ي « يا اَيُّهَاالَّذينَ آمَنسوا إِذا نُودِيَ للصَّلاةِ مِن يَومِ الجُمُعَةِ فَاسعَوا إِلَي ذِکرِ اللهِ »(50) استناد نموده و گفته است:« در آيه علاوه بر آن که امر دلالت بر وجوب دارد نوعي از تأکيد و انواعي از تشويق وجود دارد که مقام مقتضي تفصيل آن نيست.(51) »
فيض در تفسير صافي خود از روايات مربوط به اعتقادات و فقه استفاده کرده است. استفاده ي ايشان از روايات مربوط به فقه کمتر از روايات مربوط به اعتقادات است.

2. اختلاف در مورد اصول فقه

يکي از اختلاف هاي اخباري ها و اصولي ها در مورد استفاده از اصول فقه و عدم آن مي باشد. از ديدگاه اخباري هايي، همچون امين استرآبادي علم اصول فقه پس از زمان ائمه(عليه السلام) به وجود آمده است، قدما و راويان حديث با اين علم آشنايي نداشتند، در عين حال احاديث را نقل و به آنها عمل مي نمودند، ائمه (عليه السلام) نيز به تنها کار ايشان را انکار نکرده بلکه تقرير نموده اند. اين وضع تا زمان ابن جنيد و ابن عقيل ادامه داشته است. سپس علم اصول در بين شيعيه به وجود امده است. علامه حلي بيشتر قواعد اصول فقه اهل سنت را اخذ و سپس شهيدين و ديگران از علامه و علماي پيش از وي، يعني شيخ مفيد، سيد مرتضي و شيخ طوسي که به بن عقيل و ابن جنيد حسن توجه داشتند، پيروي نمودند. (52) از اين رو از باور ايشان علم اصول فقه از مخترعات اهل تسنن است و به همين علمايي چون علامه حلي را سخت به باد انتقاد مي گيرند.
در مطالعه ي آثار فيض کاشاني به عنوان يک اخباري معتدل چنين انديشه اي به صورت افراطي ياد شده مشاهده نمي شود. زيرا فيض در زمينه اصول فقه چهار کتاب دارد که عبارتند از:
(1) الاصول الاصلية: پيش از اين به آن اشاره رفت و اشاره شد که در رد دانشمندان اصولي و تأييد ديدگاه هاي اخباري ها نگاشته است، از همين روي مي توان آن را خلاصه ي الفوائد المدنيه استرآبادي به شمار آورد. فيض در اين کتاب دامنه عقل را روشن ساخته، قطعيت روايات کتب اربعه را ثابت نموده و اصطلاح اجتهاد مصطلح برخاسته از اجتهاد اهل تسنن را مورد نقد قرار داده است. مطالعه ي اين کتاب از فيض چهره اي به عنوان يک اخباري سرسخت مخالف اجتهاد را نشان مي دهد.(53)
(2) کتاب سفينة النجاة: اين اثر نيز در تأييد ديدگاه هاي اخباري ها و رد ديدگاه هاي دانشمندان اصولي بوده و در سال 1058 هجري نگاشته شده است. در اين اثر اشاره شده که مأخذ احکام شرعي تنها محکمات کتاب و سنت است.
(3) رساله ي الحق المبين: مؤلّف، اين رساله را در چگونگي فراگرفتن دين و تکليف انسان دراختيار آن، در يک مقدمه، مقصد و خاتمه در سال 1068 در ضمن 250 بيت نگاشته است. وي مراجعه کنندگان را براي بسط بيشتر کلام، به ساير کتاب هايش همچون الاصول الاصلية، تسهيل السبيل و سفينة النجاة حواله داده است.
(4) نقد الاصول الفقهية: اين کتاب در آغاز جواني فيض تأليف شده و اولين تدوين وي است. فيض در آغاز کتاب مزبور گفته است: « انتقدت نقداً فصلاً: نقد مفصلي را انجام دادم. »(54) ظاهر عبارت ياد شده نشان دهنده ي آن است که انگيزه ي فيض از تأليف کتاب، نقد اصول فقه است. اما ايشان در عمل يک دوره اصول فقه را با بيان نظرات و آراي مختلف و استدلال بر رأي خود آورده است. وي در ابتداي اين کتاب اشاره نموده که دراين اثر، مسائل اصول فقه را به طور خلاصه آورده است؛ مسائلي که مجتهد براي تحصيل و استنباط احکام شرعي از ادله ي تفصيلي بدانها نيازمند مي باشد.
آراي فيض در اين کتاب غالباً موافق آراي مشهور اصوليان بوده و در اکثر موارد با رأي استناد اصولي اش صاحب معالم منطبق است. هر چند ردّ پاي تأثر از استاد ديگرش سيد ماجد بحراني و شيوه ي اخباريان نيز در مواردي مشهود است. از جمله آن که فيض حجّت قائلين به منع تقليد از مجتهد ميت را ضعيف شمرده است. اما براي جواز تقليد از ميت نيز دليلي نياورده است. (55) از جمله انتقادات اخباري ها به اصوليان، همين مساله ي عدم جواز تقليد از ميت است که دانشمندان اصولي به آن باور دارند. (56) اما اخباريان در نقد اين ديدگاه مي گويند که « حق، با موت و حيات افراد تغيير نمي کند. » و « حلال محمد حلال إلي يوم القيامة و حرامه حرامٌ إلي يوم القيامة: (57) از همين روي به جواز تقليد ميت باور دارند. »
چنان که گذشت فيض کاشاني در کتاب معتصم الشيعة خود بارها به اصول فقه ارجاع داده و ديدگاه هاي اصولي خود، همچون حجيت مفهوم شرط را بيان داشته است. اين امر با ديدگاه اخباري هاي متعصب همچون امين استرآبادي همخواني و سازگاري ندارد.

3. اختلاف اصولي ها و اخباري ها درباره ي صحت و عدم صحت همه روايات کتب اربعه

در خصوص چگونگي داوري در مورد احاديث کتب اربعه در بين دانشمندان شيعي اعم از اخباري و اصولي اقوالي و ديدگاه هاي ذيل وجود دارد:
(1) ارزيابي و داوري در مورد روايات بر اساس داده هاي علم رجال، درايه و روايت، اصولي ها و بيشتر علما و فقهاي محقق شيعي به اين ديدگاه باور دارند، بر اساس اين ديدگاه احاديث کتب اربعه، از جمله کافي به اقسام صحيحه، حسنه، موثقه و ضعيفه تقسيم مي شوند.
(2) اطمينان و اعتماد به احاديث کتب اربعه، از جمله کتاب کافي کليني به معناي متعارف پيش از تقسيم اخبار به صحيح، حسن، موثق و ضعيف. اين قول ديدگاه اخباري هاي معتدل مي باشد.
(3) حکم به قطعيت صدور احاديث کتب اربعه، از جمله کافي از معصومين(عليه السلام): محمد امين استرآبادي چنين ديدگاهي دارد. اين ديدگاه شبيه اهل تسنن درمورد احاديث کتاب صحيح مسلم و صحيح بخاري مي باشد.(58) استرآبادي در اين باره گفته است: « همانا علم به احوال رجال مورد نياز نيست، زيرا همه ي احاديث ما قطعي الصدور از جانب معصوم است، پس نيازي به بررسي سند آن نيست. »(59)
فيض کاشاني بر اين باور است که اصطلاحات رايج « صحيح، حسن، موثق و ضعيف » از زمان علامه حلي رايج شده اند. اما قدماي اصحاب رايتي را صحيح مي دانستند که قرائني به همراه داشته باشد که موجب اعتماد و رکون به آن گردد، قرائن مزبور عبارت بودند از وجود روايت در بسياري از اصول اربعماه يا تکرار آن در يک اصل و يا دو اصل با چند سند يا وجود آن در اصل منسوب به يکي از اصحاب اجماع، مثل زراره و محمّد بن مسلم و .. .يا وجود آن در اصل يا کتابي که بر يکي از ائمه عرضه شده و حضرت آن را تصديق کرده اند و جز اين موارد. بر اساس باور فيض، شيخ صدوق، کليني طوسي به همين روش( روش قدما ) نظر داشته اند و به همين جهت حکم به صحّت روايات کتب اربعه نموده اند. از همين روي از آنجا که فيض شهادت آنها را معتبر مي داند، روايات کتب اربعه را صحيح ( به اصطلاح قدما ) مي شمرد. ايشان تنها در مواردي به کلام رجاليون اعتماد کرده که بين دو دسته از روايات تعارض و تنافي باشد. در اين صورت براي ترجيح، به صفات راوي که از کلمات علماي رجال استفاده مي شود توجه نموده است.(60)
روايت صحيح روايتي است که سند آن متصل و تمام افراد سند امامي ممدوح و توثيق شده باشند. روايت حسن روايتي را گويند که تمام افراد سند امامي ممدوح هستند. اما همه يا برخي از ايشان توثيق ندارند. روايت موثق روايتي است که در سلسله ي سند آن برخي از افراد غير امامي وجود دارند، گرچه همه توثيق شده اند. روايت ضعيف، روايتي است که يکي از اقسام فوق نباشد.(61)
فيض کاشاني بارها در آثار خود همچون الشهاب الثاقب و معتصم الشيعة از اصطلاحات چهارگانه ي صحيح، موثق، حسن و ضعيف استفاده نموده و در مواردي روايتي را به سبب ضعيف بودن يا مورد عمل اصحاب نبودن کنار گذاشته است. مثلاً درباره ي تيمم در فرضي که شخص خودش را عمداً جنب کند، پس از اشاره به صحيحه ي محمد بن مسلم و صحيحه ي عبدالله بن سليمان که در فرض مزبور از لزوم غسل و عدم صحت تيمم سخن مي گويند. گفته است: « لا قائل بمضمونها علي الاطلاق فيجب حملها علي البرد القليل و المشقة اليسيرة: به طور کلي کسي قائل به مضمون اين روايات نيست، از همين روي بايد آنها را بر سرماي کم و مشقت اندک حمل نمود. »(62) همچنين، در جاي ديگر درباره ي رواياتي که دخول وقت مغرب را به از بين رفتن حمره ي مشرقيه مي دانند گفته است: « الروايات الدالة علي ذهاب الحمرة مخالفة للدلائل النقلية و الشواهد العلية فيجب طرحها او تأويلها: رواياتي که دلالت دارند بر اين که از بين رفتن حمزه ي مشرقيه نشانه دخول وقت مغرب است، مخالف دلايل نقلي و شاهد عقلي هستند، از اين رو بايد آنها را کنار گذشت يا تأويل نمود. »(63)
بديهي است که اين گونه موارد و مشابه آنها با ديدگاه اخباري ها به ويژه متعصبان ايشان هم خواني و سازگاري ندارند و اعتدال فيض در اخباري گري را تقويت مي کنند، از سويي از ديدگاه اخباري ها با توجه به صحت همه روايات کتب اربعه، علم رجال و درايه که پيش از اين در ديدگاه فيض به آنها اشاره رفت مورد نياز نيستند. اما اصولي ها به دليل مبناي فکري و ديدگاهي که در خصوص روايات کتب اربعه دارند، استفاده از علم رجال و درايه را ضروري مي دانند.

4. اختلاف اصولي ها و اخباري ها در جواز و عدم جواز استفاده از عقل

اخباري ها استفاده از عقل در اصول و فروع را نهي نموده و از آن پرهيز کرده و آن را موجب انحراف از صراط مستقيم و سقوط در ضلالت و حيرت مي دانستند. چنان که مجلسي که خود اخباري معتدلي است بهره بردن از عقل جز در طريق اثبات امامت را کاري نادرست دانسته است. از همين روي ايشان براي اثبات امام زمان(عليه السلام) علاوه بر دليل نقل به دليل عقل نيز استناد نموده است.(64) اخباري ها براي عدم حجيت عقل در استنباط احکام شرعي به مواردي چون « ان دين الله لا يصاب بالعقول »(65) استدلال مي نمودند.(66) از جمله دلايل اخباري ها در عدم جواز بهره گيري عقل ديگر ادله ي بطلان قياس و رأي مي باشد.(67)
برخي از اخباري ها، همچون استرآبادي در مواردي از عقل بهره گرفته اند. چنان که در ردّ مرجّحات در مقام تعارض ادله گفته است: « دليل عقلي قطعي بر مرجّحات نداريم. »(68) همچنين، در رد اجماع گفته است: « دليل عقلي قطعي بر حجيت اجماع وجود ندارد. »(69) در عين حال اخباري هايي نظير استرآبادي براي عقل در استنباط احکام شرعي نقشي قائل نيستند.
دانشمندان اصولي برعکس دانشمندان اخباري با دلايلي، همچون حسن و قبح عقلي از عقل در استنباط احکام شرعي ياري مي گيرند.
فيض نيز مانند دانشمندان اخباري، استحسانات عقلي را معتبر ندانسته و از همين روي گفته است: « أنه لا يجوز التعويل علي الظنّ في الاعتقادات و لا افتاء عليه في العمليّات کما عرفت سواء حصل ذلک الظنّ بمجرّد اتّباع الهوي و استحسان العقل و ...: همان گونه که دانستي تکيه نمودن بر ظن در اعتقادات و نيز فتوا دادن بر آن در عمليات ( فقهي ) جايز نيست، خواه ظن يادشده به صرف پيروي از هوا يا استحسان عقل حاصل شود يا از راه قياس فقهي يا اجتهاد رأي يا شهرت. »(70) با اين وجود در مواردي به عقل استناد نموده است؛ چنان که گفته است: « و يستحب التصدّق بقدر الوسع و الطاقة استحباباً مؤکداً بالضرورة من الدين کما نطق به الکتاب و السنة و دليل العقل: به ضرورت دين، صدقه دادن به اندازه ي وسع و توان، مستحب مؤکد است، همان گونه که کتاب و سنت و دليل عقل از آن سخن گفته اند. »(71) از سويي فيض در احاديث غيرفقهي کتاب وافي به تأويل و تفسير روي آورده است.
با توجه به آنچه گذشت نوع نگرش فيض نسبت به عقل و کاربرد آن او را به مجتهدان نزديک ساخته و روش تفقه اخباري او را از ديگر اخباري ها متمايزمي سازد، به عبارتي چنين نگرشي از عقل با ديدگاه اخباري هاي متعصب هم خواني و سازگاري ندارد و اعتدال فيض را ادر اخباري گري توجيه نموده و منطقي مي نمايد.

5. اختلاف اصولي ها و اخباري ها در به کارگيري اجماع براي استنباط احکام شرعي

اخباري ها براي اجماع در استنباط احکام شرعي نقشي قائل نيستند و ادله ي احکام را دليل کتاب و سنت منحصر نمي دانند، ايشان اجماع را اصل براي اهل سنت دانسته اند که اصولي ها آن را به کار گرفته اند. اما دانشمندان اصولي اجماع را به شرط کاشف بودن از قول معصوم حجت مي دانند و با بيان اين که اجماع اهل سنت و شيعه با هم تفاوت دارند به اخباري ها پاسخ مي گويند.
فيض در رساله ي الشّهاب الثّاقب في عينية وجوب صلوة الجمعة که در سال 1067 ق. تأليف نموده است، در نقد دليل اجماع بر عدم وجوب عيني نماز جمعه که از سوي گروهي از فقهاء اقامه شده است، وقوع اجماع را تنها در ضروريات دين و مذهب قبول نموده و در بقيه ي مواردي که از سوي علما، ادعاي اجماع شود، هم در وقوع آن و هم در کاشفيت آن از قول معصوم(عليه السلام) تشکيک کرده و نهايتاً آن را نپذيرفته است.(72) در کتاب نقد الاصول نيز در مورد اجماع همين رأي را دارد، چرا که علم مقطعي به دخول رأي امام(عليه السلام) در ميان اجماع کنندگان را شرط حجيت اجماع دانسته و از سويي حصول چنين علم قطعي را در زمان خود و زمان هاي مشابه ممتنع مي داند.(73)
فيض در عين حال در مواردي از دليل اجماع بهره گرفته که نشان گر اعتدال وي در اخباري گري و عدم تعصب شديد ايشان است؛ چنان که گفته اند: « براي مسلمانان، جايز نيست نکاح کردن با زنان کافره ي غير کتابي. به دليل اجماع و نصوص، و در نکاح کردن او، با زن کافره ي کتابي، اقوال پراکنده، و نظرات متفاوتي وجود دارند، به دليل اختلاف ظواهر قرآن و سنّت، و مشهورترين اين اقوال، قول به منع است. در نکاح دائم، و قول به جواز است، در نکاح منقطع، و ملک يمين. »(74)

6. اختلاف اصولي ها و اخباري ها در اجتهاد و تقليد

اخباري ها بر اين باورند که تقسيم مردم به مجتهد و مقلد، پس از وفات پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) به وسيله ي اهل تسنن صورت گرفته است. اما شيعه از آنجايي که همه احاديث را با عنايت به قراين حاليه و مقاليه قطعي الصدور مي داند نياز به اجتهاد و پيروي از استنباطات ظني مجتهدان ندارد. از همين روي همه مقلد معصومين(عليه السلام) هستند و احاديث ايشان نيز مشتمل بر معظم احکام مورد ابتلا و مورد نياز است. در فرضي که علم به حکم شرعي به دست نيايد تکليف ما توقف است.
از جمله دلايل مخالفت اخباري ها با اجتهاد آن است که اجتهاد، روش ظني براي کشف احکام شرعي است و حال آن که کشف ظني احکام، حجت نبوده و پيروي از آن لازم نيست؛ لذا بايد احکام را از طريق علم به دست آورد تا عمل به آنها حجت و لازم باشد، از سويي روايات نهي کننده از اجتهاد با جواز اجتهاد همخواني و سازگاري ندارد.( 75)
در مقابل، اصولي ها ادعاي قطعي بودن صدور روايات را ادعاي بدون دليل دانسته و بر اين باورند که قراين ادعا شده، بيرون از احاديث هستند. از اين رو روشن نبوده و ارزيابي آنها جز به وسيله مجتهدان و توسط علوم نظير رجال و درايه ممکن نيست.
فيض کاشاني در خصوص تفقه و انواع آن و تقليد از معصومين(عليه السلام) گفته است: « تفقّه در دين بر دو قسم است: يکي تفقّه تحقيقي، و ديگري تفقه تقليدي. تفقه تحقيقي براي پيامبران و امامان عليهم الصلوة و السلام است که علوم و معارف خود را از خداي تعالي مي گيرند و در آنها به سر حد يقين مي رسند. تفقّه ي تقليدي نيز بر دو قسم است: يکي تقليدي که از روي بينش باشد و ديگري آن که بدون بصيرت و بينش است؛ قسم اوّل همان تقليدي است که در عرف متشرّعه، تفقّه ناميده شده و عبارت است از تقليد کردن از پيامبر و اوصيا و ائمّه ي هدي عليهم السلام و قسم دوم همان تقليد بدون بصيرت و بينايي است که در اصطلاح مجتهدين، تقليد ناميده شده و عبارت است از تقليد کردن از فقيه و مجتهد. در عين حال که از نظر اماميّه پس از پيامبراکرم صلي الله عليه و آله ائمّه ي اثناعشر عليهم السلام هستند که تقليد از آنان جايز است، چنان که در جاي خود، اين نکته به اثبات رسيده است. »(76)
فيض در اثر ديگرش که ديدگاه هاي اخباري را بيان و تأييد مي کند و در رد ديدگاه هاي اصولي ها سخن مي گويد در رد اجتهاد گفته است: « تحقيق اين که اجتهاد در احکام شرعيه، يعني استعمال اصول و امارات ظنيه در استنباط آنها و همچنين اخذ به اتفاق آرا، بدعت نهادن است در دين و از اختراعات مخالفين است و اين که رستگاري نيست از براي کسي از سختي ها و موجب هاي آن درياهاي بي پايان مگر به داخل شدن در کشتي ولايت حجج و پيشوايان و ناميديم اين رساله را به سفينة النجاة. زيرا که به واسطه ي آن نجات مي يابد که کسي که مشرف باشد به غرق شدن بر موج هاي اختلافات و به وسيله ي آنها رستگار مي شود کسي که نزديک باشد که بربايد و ببرد او را تندبادهاي رأي ها و هواهاي مردم به سوي گودال هاي هلاکت. »(77)
با اين وجود همان گونه که در نمونه هايي از کتاب معتصم الشيعه فيض گشت. او عملاً در مواردي اجتهاد نموده است. يعني در مواردي به کتاب و علم اصول ارجاع داده است و گاهي از مباحث اصولي همچون حجيت مفهوم شرط و عدم توان مقابله مفهوم را با منطوق سخن گفته است. همچنين، در موارد چندي به اجماع تمسک جسته و در مواردي از عقل بهره گرفته و در پاره اي موارد، برخي روايات را به دليل ضعيف بودن يا مورد عمل اصحاب نبودن رد نموده است. موارد ياد شده نوعي اجتهاد توسط فيض را نشان داده و اعتدال وي را در اخباري گري تقويت مي نمايد. از سويي همان گونه که در شرح حديث تلحي و ديدگاه فيض درباره ي آن گذشت، فيض نقش مقتضيات زمان را در احکام شرع پذيرفته است و اين امر به نوعي نشان از به کارگيري اجتهاد توسط فيض و پذيرش آن از ديدگاه ايشان است.
فيض در کتاب نقد الاصول که اولين اثر تأليفي وي در جواني اش است، از جواز تجزي اجتهاد سخن گفته و شرايطي، همچون آشنايي با لغت، سنت و مباحثي چون ناسخ، منسوخ، اجماع، خلاف، احوال روات در مورد جرح و تعديل و نيز آشنايي با اصول فقه را شرط لازم مجتهد دانسته است.(78) هرچند که پس از آن در برخي ديدگاه هاي وي تغييراتي به وجود آمده است.
همانگونه که گذشت ديدگاه فيض در خصوص تقليد از ميت همان ديدگاه اخباري ها و برعکس ديدگاه دانشمندان اصولي مي باشد، زيرا ايشان به جواز تقليد از ميت باور داشته و استدلال منکران جواز تقليد از ميت را بشدت رد نموده و
از ايشان به غافل و لاهي ( بيهوده گوي ) تعبير نموده و دلايل ايشان را موجب خنده زني که جوانش را دست داده دانسته است.(79)

نتيجه گيري

از آنچه گذشت نتايج ذيل به دست مي آيند:
1. آراي فيض، به ويژه در موارد اختلاف اصولي ها و اخباري ها سير تطور و تحول خاصي را پشت سر نهاده به گونه اي که ديدگاه هاي وي در آثار نخستين در آثار پس از آن تغيير نموده است.
2. تأثيرپذيري فيض از اساتيدش که ديدگاه اخباري داشتند و نيز تأثيرپذيري وي از ملا محمد امين استرآبادي که در مکه وي را ملاقات نموده است و نيز تأثيرپذيري وي از ملا صدرا استاد فلسفه اش و صاحب معالم استاد اصولي اش موجب شده که ديدگاه اخباري وي با روش هاي استدلالي و عقل گرايانه وي قابل جمع باشد.
3. تأثيرپذيري فيض از اخباري ها در گفته ها و آثار وي مشهود و غير قابل انکار است تا جايي بسياري از ديدگاه هاي اخباري را تقويت و در حمايت از استرآبادي کوشيده و او را اولين هادي ناميده و فرزندش را به پذيرش ديدگاه اخباري ها فراخوانده است.
4. مقايسه انديشه هاي فيض با انديشه هاي اخباري هاي متعصب و افراطي، همچون محمد امين استرآبادي، به ويژه در مورد اختلاف ايشان با اصولي ها، اعتدال فيض را در اخباري گري تقويت مي کند به گونه اي که فيض ابتدا با نگارش نقد الاصول، که خيلي شبيه کتاب المعالم استادش است. روش اصولي را دنبال کرده است. آن گاه با نگارش آثاري چون اصول الاصليه و سفينة النجاة گرايش شديد به اخباري ها و فاصله گرفتن از اصولي ها و انتقاد از ايشان را به نمايش مي گذارد و در نهايت با نگارش کتاب معتصم الشيعة و مفاتيح الشرايع به ديدگاه هاي اصولي ها نزديک مي شود.
5. جامع الاطراف بودن فيض در محورهاي مختلف موجب شده که وي در زمينه هاي متعدد، همچون فقه، تفسير، حديث، اصول، کلام، اخلاق، فلسفه، عرفان و تصوف، فلسفه آثاري را تدوين و تأليف کند.
6. برخي از آثار فيض در تقويت اخباري ها و تضعيف اصولي ها و نيز برخي ديدگاه هاي ايشان موجب انتقاداتي از ايشان شده است.
7. با توجه به اعتدال فيض در اخباري گري و با توجه به نزديک شدن عملي فيض در برخي از آثارش همچون معتصم الشيعة به روش و ديدگاه هاي اصولي ها، برخي اخباري بودن فيض را انکار نموده و انتساب ياد شده را جفا در حق ايشان دانسته اند.
منابع و مآخذ:
1. الاصول الاصلية، فيض، محمد بن شاه مرتضي، تهران، مدرسه عالي شهيد مطهري، 1387.
2. بحارالانوار، مجلسي، محمدباقر، بيروت، مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403ق.
3. ترجمه سفينة النجاة، دوروديان، محمدرضا و دو روديان محمدحسين، بي جا، بي تا.
4. جواهرالکلام، مجفي اصفهاني، محمدحسن، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1414ق.
5. الحدائق الناضرة في احکام العترة الطاهرة، بحراني آل عصفور، يوسف، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1405ق.
6. الحقايق في محاسن الاخلاق، فيض، محمدبن شاه مرتضي، قم، مؤسسه دارالکتب الاسلامي، 1423ق.
7. الحق المبين، فيض، محمد بن شاه مرتضي، تهران، دانشگاه تهران، 1390.
8. الدرر النجفية من الملتقطات اليوسفية بحراني، آل عصفور يوسف، بيروت، چاپ اول، درالمصطفي لاحياء دوازده رساله فقهي پيرامون نماز جمعه، جعفريان، رسول، قم، بي تا.
9. « دوازده نکته درباره فيض کاشاني ره و آثار او »، استادي، رضا، مجله اطلاع رساني و کتابداري آينه پژوهش، شماره 118، 1388.
10. ده ر ساله، فيض، محمد بن شاه مرتضي، اصفهان، مرکز تحقيقات علمي و ديني امام اميرالمؤمنين علي(عليه السلام)، 1371.
11. التراث، 1423ق.
12. الرسائل الفقهية، بهبهاني، محمدباقر، قم، مؤسسه العلامة الوحيد البهبهاني، 1419ق.
13. روضات الجنات، خوانساري، محمدباقر، تهران، 1306ق.
14. شرح اصول کافي، مازندراني، محمدصالح، بي تا، بي جا.
15. الشهاب الثاقب فيض، محمد بن شاه مرتضي، بيروت، چاپ دوم، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1401ق.
16. علم اليقين، فيض، محمد بن شاه مرتضي، قم، انتشارات بيدار، 1418ق.
17. الفوائد المدنية استرآبادي، محمدامين، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1426ق.
18. فهرست هاي خودنويس فيض کاشاني، بيض، محمدبن شاه مرتضي، مشهد، استان قدس رضوي، تصحيح محسن ناجي، 1377.
19. فيض نامه، ناجي نصرآبادي، محسن، تهران، مدرسه عالي شهيد مطهري، بي تا.
20. قرة العيون، فيض، محمدبن شاه مرتضي، تهران، چاپ اول، مدرسه عالي شهيد مطهري، 1387.
21. الکافي، کليني، محمد بن يعقوب، قم، دارالحديث للطباعه ي و النشر، 1429ق.
22. کليات ملامحمد محسن فيض( ديوان )، فيض، محمدبن شاه مرتضي، قم، نشر اسوه، 1381.
23. لؤلؤة البحرين، بحراني، يوسف احمد بن ابراهيم، هند، 1851م.
24. مجموعه آثار شهيد مطهري، ده گفتار، مطهري، مرتضي تهران، انتشارات صدرا، 1420ق.
25. مصابيح الظلام، بهبهاني محمدباقر، قم، مؤسسة العلامة الوحيد البهبهاني، 1424ق.
26. معتصم الشيعه، فيض، محمد بن شاه مرتضي، تهران، مدرسه عالي شهيد مطهري، 1429ق.
27. مفاتيح الشرايع، فيض، محمدبن شاه مرتضي، قم، کتابخانه آيت الله مرعشي، 1401ق.
28. مقدمه اي بر فقه شيعه، مدرسي چهاردهي طباطبايي، حسين، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي، ترجمه ي محمد آصف فکرت، 1410ق.
29. مکتب تفکيک، حکيمي، محمدرضا، بي جا، 1375.
30. من لا يحضره الفقيه، صدوق قمي، محمدبن علي بن بابويه، قم، جامعه مدرسين، 1404ق.
31. مهدي موعود، دواني، علي، تهران، انتشارات اسلامي، 1378.
32. نقد الاصول، فبيض کاشاني، چاپ عظيمي، حبيب الله، مقدمه ي چاپ قديم کتاب، مشهد، دانشگاه فردوسي مشهد، 1380.
33. وافي، مباني و روش هاي فقه الحديثي در آن، ميرجليلي، علي محمد، تهران، مدرسه عالي شهيد مطهري، 1378.
34. الوافي، فيض، محمد بن شاه مرتضي، اصفهان، کتابخانه اميرالمؤمنين، 1406ق.
35. وسائل الشيعه، حرعاملي، محمدبن حسن، قم، مؤسسه آل البيت عليه السلام، 1409ق.

پي‌نوشت‌ها:

1. استاديار دانشگاه شيراز.
2. الحدائق الناضرة، ج1، ص 170.
3. مجموعه آثار، ج22، ص 607.
4. روضات الجنات، ج7، صص 127، 140
5. مکتب تفکيک، صص 160-159.
6. الاصول الاصلية، صص 4-3.
7. دوازده رساله فقهي درباره نماز جمعه، ص 53.
8. الشهاب الثاقب، ص 47.
9. همان، ص 8.
10. دوازده رساله فقهي درباره نماز جمعه، ص 54.
11. همان.
12. الوافي، ج1، ص 291.
13. الاصول الاصليه، ص 113.
14. ترجمه سفينة النجاة، ص 225.
15. الشهاب الثاقب، ص 90.
16. هود/42.
17. لؤلؤة البحرين، ص 120.
18. هود/42.
19. ديوان فيض، ج3، ص 25.
20. الحق المبين، ص 12.
21. مفاتيح الشرايع، مقدمه ج1، ص 266.
22. من لايحضره الفقيه، ج1، ص 266.
23. الکافي، ج13، ص 24.
24. همان.
25. الوافي، ج20، ص 745.
26. مجموعه آثار مطهري، ج20، ص 745.
27. همان.
28. جواهرالکلام، ج7، ص 343؛ مقدمه اي بر فقه شيعه، ص 57.
29. فيض نامه، ص 200.
30. الحقايق في محاسن لاخلاق، صص 22-21.
31. « دوازده نکته درباره فيض »، مجله اطلاع رساني و کتابداري « آينه پژوهش »، شماره 318، ص 2 به بعد.
32. مقدمه چاپ قديم کتاب نقد الاصول الفقهية، ص 17.
33. معتصم الشيعه، ج2، ص 290.
34. همان، ج2، ص 87.
35. همان، ج3، ص 343.
36. همان، ج2، ص 133.
37. مصابيح الظلام، ج1، ص 66.
38. فهرست هاي خودنوشت، ص 71.
39. قرة العيون، ص 8.
40. ده رساله، ص 196.
41. قرة العيون في اعز الفنون، ص 8.
42. الدرر النجفيه، صص 254-253.
43. مائده/ 1.
44. الحدائق الناضرة، ج1، ص 153.
45. وسائل الشيعه، ج27، ص 176.
46. معتصم الشيعه، ج2، ص 122.
47. انفال/11.
48. فرقان/48.
49. علم اليقين، ج2، ص 1321.
50. جمعه/9.
51. معتصم الشيعه، ج1، ص 76.
52. الفوائد المدنية، ص 31.
53. الاصول الاصليه، صص 2-1.
54. نقدالاصول الفقهية، ص 5.
55. همان، ص 242.
56. الرسائل الفقهية، ص 6.
57. شرح اصول الاکافي، ج2، ص 270.
58. الکافي، ج1، ص 96.
59. الفوائد المدنية، ص 89.
60. وافي مباني و روش هاي فقه الحديثي در آن، صص 106-105.
61. همان.
62. معتصم الشيعة، ج2، ص 18.
63. همان، ص 211.
64. مهدي موعود عليه السلام، ص 321.
65. بحارالانوار، ج2، ص 302.
66. الفوائد المدنية، ص 162.
67. الحدائق الناضرة، ج1، ص 126.
68. الفوائد المدنية، ص 136.
69. همان، ص 133.
70. الاصول الاصلية، ص 149.
71. مفاتيح الشرايع، ج1، ص 230.
72. الشهاب الثقب، ص 61 به بعد.
73. الاصول الاصلية، ص 4.
74. مفاتيح الشرايع، ج2، صص 249-248.
75. الفواد المدينة،صص 18، 41-40.
76. معتصم الشيعة، ص 37.
77. ترجمه سفينة النجاة، ص 5.
78. نقدالاصول الفقهية، ص 24.
79. ترجمه سفينة النجاة، ص 19.

منبع مقاله :
به کوشش شهناز شايان فر؛ (1392)، فيض پژوهي (مجموعه مقالاتي در معرفي آرا، احوال و آثار ملامحسن فيض كاشاني)، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول