نگاهي گذرا به خصوصيات امام زمان (عج)
الف) خصوصيات جسمي
1. سن و چهره
عمران پسر حصين مي گويد: به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) گفتم: اين مرد ( مهدي ) را برايم توصيف کنم و شمه اي از حالات او را بيان فرما. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « او از فرزندان من است؛ اندامش چونان مردان بني اسرائيل سخت و ستبر است؛ به هنگام سختي و گرفتاري امت من قيام مي کند؛ رنگ چهره اش به عرب ها شباهت دارد؛ قيافه اش چون مرد چهل ساله مي نمايد؛ صورتش چون پاره ي ماه مي درخشد؛ زمين را پر از عدل و داد مي کند؛ آن گاه که آکنده از ظلم و ستم شود. بيست سال زمام امور را در دست دارد و همه ي شهرهاي کفر، چون قسطنطنيه، روم و ... را مي گشايد... ». (1)امام حسن مجتبي (عليه السلام) مي فرمايد: « ... خداوند عمر حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را در روزگار غيبت طولاني مي گرداند. پس از آن با قدرت بي پايانش او را از چهره جواني کم تر از چهل سال ظاهر مي کند ». (2)
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: « زماني که حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ظهور مي کند، مردم او را انکار مي کنند و کسي بر او درنگ نمي کند؛ جز آنان که خداوند در عالم ذر (3) از آنان پيمان گرفته است. آن حضرت در چهره ي جواني کامل و موفق- معتدل- ظاهر مي شود ». (4)
امير مؤمنان مي فرمايد: « هنگامي که مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) قيام مي کند، سن او بين سي تا چهل سال خواهد بود ». (5)
مروي مي گويد: به امام رضا (عليه السلام) عرض کردم: نشانه و علامت قائم شما به هنگام قيام و ظهور چيست؟ امام فرمود: « نشانه اش اين که سن حضرت زياد است؛ ولي از نظر چهره جوان مي نمايد؛ به گونه اي که اگر کسي به او نظر کند، مي پندارد او در سن چهل سالگي يا کم تر است. نشانه ديگرش اين که گذشت روزگار او را پير نمي کند تا زماني که اجلش فرا رسد ». (6)
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: « به طور حتم، ولي خدا صد و بيست سال همانند ابراهيم خليل عمر خواهد کرد و به چهره و رخسار جواني کامل و سي ساله ظاهر خواهد شد ». (7)
مرحوم مجلسي مي گويد: شايد مراد مدت حکومت و سلطنت حضرت باشد يا اين که عمر حضرتش به همان مقدار بوده است؛ اما خداوند آن را طولاني کرده است.
مراد از کلمه موفق، معتدل بودن اعضاست و کنايه از اين که در سنين متوسط و يا آخرسنين جواني است. (8)
درباره ي سن حضرت به هنگام ظهور، اقوال ديگري نيز هست. ارطات مي گويد: حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) شصت ساله است. (9) ابن حماد مي گويد: حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) هيجده ساله است. (10)
2. مشخصات بدني
ابو بصير مي گويد: به امام صادق (عليه السلام) گفتم: از پدر شمار شنيده ام که امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) سينه اي گشاده و کتف هايي باز و عريض دارد. حضرت فرمود: « اي ابا محمد! پدرم زره پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را پوشيد؛ ولي برايش بلند بود؛ به طوري که بر زمين مي رسيد. من نيز آن را پوشيدم؛ ولي بر قامتم بلند بود؛ ولي آن زره بر قامت حضرت قائم چنان مناسب و اندازه است که بر بدن رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) اندازه بود و قسمت پايين آن زره کوتاه است؛ به طوري که هر بيننده گمان مي کند اطراف آن را گره زده اند ». (11)ريان پسر صلت مي گويد: به امام رضا (عليه السلام) عرض کردم: آيا شما صاحب اين امر هستيد؟
فرمود: « من امام و صاحب امر هستم؛ ولي نه آن صاحب امري که زمين را از عدل و داد پر مي کند؛ آن گاه که از ستم و بيداد پر شده باشد. چگونه مي توانم صاحب آن امر باشم، در حالي که ناتواني جسمي مرا مي بيني؟ حضرت قائم کسي که وقتي ظهور مي کند، در سن پيران است؛ ولي به نظر جوان مي آيد. اندامي قوي و تنومند دارد؛ به طوري که اگر دست را به سوي بزرگ ترين درخت دراز کند، آن را از ريشه بيرون مي آورد و اگر ميان کوه ها فرياد برآورد، صخره ها مي شکند و از جا کنده مي شود. عصاي موسي و انگشتر سليمان همراه اوست ». (12)
ب) کمالات اخلاقي
حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مانند پيشوايان معصوم ديگر داراي کمالات اخلاقي ويژه اي است. از آن جا که معصومين (عليه السلام) انسان هاي کاملي هستند و از هر جهت اسوه و الگوي بشريت هستند، اخلاق نيکو را نيز در بالاترين حد دارا مي باشند.حرت رضا (عليه السلام) مي فرمايد: « مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) داناترين، بردبارترين و پرهيزگارترين مردمان است. او از همه ي انسان ها بخشنده تر، شجاع تر و عابدتر است ». (13)
1. ترس از خدا
کعب مي گويد: خشوع و ترس حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در برابر خداوند، مانند خشوع عقاب در برابر دو بالش است. (14) شايد مقصود کعب اين باشد که هر چند عقاب پرنده اي قدرتمند است، اما اين نيرو بستگي تمام به ميزان ياري بال هايش دارد؛ اگر بال ها لحظه اي او را ياري نکنند، از آسمان به زمين سقوط مي کند. حضرت مهدي نيز هر چند قدرتمندترين رهبران الهي است، ولي اين قدرت از ذات حق تعالي است. اگر خداوند، لحظه اي حضرتش را ياري نکند، توان ادامه ي فعاليت را ندارد. از اين رو، حضرتش در برابر ذات الهي، کمال خشوع و ترس را دارد.طبق نقل ابن طاووس (15) خشوع حضرت در برابر خداوند به خشوع دو طرف انتهاي نيزه تشبيه شده است. سرعت عمل و دقت نشانه گيري در کار نيزه بستگي به دو سر آن که همانند دو بال هستند، دارد و اگر يک سرش کج باشد، نيزه به خطا مي رود.
شايد منظور اين است که قدرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) از خداوند است و بستگي تمام به ياري حق دارد. ضمن اين که اين روايت از معصوم نيست بلکه سخن کعب الاخبار است.
2. زهد
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: « چرا در ظهور حضرت مهدي تعجيل مي کنيد؟ خدا مي داند که پوشاک او سخت و خشن، خوراکش نان جو و حکومتش، حکومت شمشير است و مرگ در سايه شمشير ». (16)عثمان بن حماد مي گويد: در مجلس امام صادق (عليه السلام) حاضر بودم که شخصي به حضرتش عرض کرد: علي بن ابي طالب لباسي سخت مي پوشيد که ارزش آن چهارم درهم بود؛ اما شما لباس ارزشمندي بر تن داريد! حضرت در پاسخ فرمود: « علي (عليه السلام) در زماني آن لباس را مي پوشيد که مورد انکار و اعتراض قرار نمي گرفت. بهترين لباس هر زمان، لباس مردم آن دوران است. هنگامي که قائم ما قيام کند، نظير لباس علي (عليه السلام) را مي پوشد و از سياست و خط مشي آن حضرت پيروي مي کند ». (17)
ج) لباس
در روايات از لباس مخصوصي براي حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به هنگام ظهور ياد شده است؛ گاهي از پيراهن رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) سخن گفته شده و گاه از پيراهن يوسف (عليه السلام) به عنوان لباس حضرت به هنگام ظهور نام برده شده است.يعقوب پسر شعيب مي گويد: امام صادق (عليه السلام) فرمود: « آيا نمي خواهي پيراهني را که حضرت قائم به هنگام ظهور، بر تن دارد به تو نشان دهم؟ » عرض کردم: البته مايلم آن را ببينم. حضرت، صندوقچه اي را خواست و آن را گشود و از آن پيراهن کرباسي بيرون آورد و آن را باز کرد و در گوشه ي استين چپ آن لکه خوني بود.
امام (عليه السلام) فرمود: « اين پيراهن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است و در روزي که چهار دندان پيشين حضرت را (در جنگ احد ) شکستند، آن را بر تن داشت و حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در حالي که اين پيراهن را بر تن دارد، قيام مي کند. من آن خون را بوسيدم و بر ديده ي خود نهادم، آن گاه حضرت لباس را پيچيده و برداشت ». (18)
مفضل بن عمر مي گويد: امام صادق (عليه السلام) فرمود: « مي داني پيراهن يوسف چه بود؟ » گفتم: خير، فرمود: « چون براي ابراهيم (عليه السلام) آتش افروختند، جبرئيل براي او پيراهني آورد و بر تن او پوشاند تا گرما و سرما به او آسيب نرساند و چون وفات او فرا رسيد، آن را در جلد دعايي نهاد و به بازوي فرزندش اسحاق آويخت. او نيز آن را به يعقوب داد. آن گاه که يوسف متولد شد، يعقوب آن را در بازوي يوسف قرار داد. بر يوسف نيز حوادثي گذشت تا اين که عزيز مصر شد. چون يوسف آن را در آن جا از جلد بيرون آورد، يعقوب (عليه السلام) بوي آن را شنيد و اين سخن خداوند در قرآن است که در حکايت يوسف از قول يعقوب مي فرمايد: « و من بوي يوسف را استشمام مي کنم، اگر مرا به خطا نسبت ندهيد » (19) و آن همان پيراهني است که از بهشت فرود آمده است ».
عرض کردم: قربانت گردم؛ آن پيراهن به دست چه کسي رسيده است؟ فرمود: « به دست اهل آن است؛ پيراهن همراه قائم ماست؛ آن گاه که ظهور کند ». سپس فرمود: « هر پيامبري که دانش يا چيز ديگري را به ارث برده است، همه آنها به محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده است ». (20)
د) اسلحه
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به علي (عليه السلام) فرمود: « هنگامي که قائم ما قيام مي کند و زماني که مأموريت ظهورش فرا مي رسد، شمشيري همراه دارد که به وي ندا مي دهد: اي ولي خدا! قيام کن و دشمنان خود را بکش ». (21)امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: « حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به هنگام ظهور، پيراهن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را که در جنگ احد پوشيده بود و عمامه و زره آن حضرت را که بر قامت او آراسته است، مي پوشد و ذوالفقار ( شمشير ) پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را در دست مي گيرد و شمشير مي کشد و درمدت هشت ماه از کشته ي بي دينان، پشته ها مي سازد ». (22)
جابر جعفي مي گويد، امام باقر (عليه السلام) فرمود: « امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) از مکه بين رکن و مقام به همراه وزير و سي صد و اندي ( سيزده ) نفر از يارانش ظهور مي کند؛ در حالي که عهد و دستور العمل پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و پرچم و اسلحه آن حضرت با اوست. آن گاه ندا کننده اي از آسمان مکه به نام و ولايت حضرتش ندا مي دهد؛ به طوري که تمامي اهل زمين آن نام را مي شنوند و اسم حضرت، اسم پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است ».(23)
هـ) چهره شناسي امام
يکي از ويژگي هاي امام معصوم و حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) اين است که شخصيت دروني انسان ها را از چهره شان مي شناسد و افراد صالح را از ناصالح تشخيص مي دهد و مفسدان را با همان شناخت به سزاي اعمالشان مي رساند.امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: « هنگامي که حضرت قائم، قيام مي کند، احدي نمي ماند، مگر آن که حضرت او را مي شناسد: که فردي صالح و نيک است يا منحرف و فاسد ». (24)
نيز مي فرمايد: « هنگامي که قائم ما قيام کند، دشمنان ما را از چهره هاي شان مي شناسد. آن گاه آنان را از پيشاني ( سر ) و پاهاي شان مي گيرد ( و دستگير مي کند ) و خود با يارانش، آنان را با شمشير به قتل مي رسانند ». (25)
هم چنين مي فرمايد: « هنگامي که قائم آل محمد (عجل الله تعالي فرجه الشريف) قيام کند، دوستانش را به کمک قدرت تشخيصي که دارد، از دشمنانش مي شناسد ».
معاويه ذهني مي گويد: امام صادق (عليه السلام) درباره ي آيه اي که مجرمين از چهره هاي شان شناخته مي شوند، آن گاه از سر و قدم هاي شان گرفته مي شوند، (26) فرمود: « اي معاويه! ديگران درباره ي آن چه مي گويند؟ » عرض کردم: مي پندارند که خداوند، روز قيامت، گناهکاران را از قيافه شان مي شناسند و از موهاي جلوي سر و پاهاي شان مي گيرند و آنان را در آتش مي اندازد. امام فرمود: « خداوند چه نيازي دارد که مجرمان را از چهره شان بشناسد و حال آن که آنان را آفريده است ». عرض کردم: پس معناي آيه چيست؟ فرمود: « هنگامي که حضرت قائم قيام کند، خداوند به او علم سيماشناسي عطا مي کند و حضرت دستور مي دهد، کافران را از سر و پا گرفته و با شمشير ضربات سختي بر آنان بزنند ». (27)
و) کرامات
در آخرالزمان هر چند مردم براي روي کار آمدن دولتي قدرتمند و در عين حال پشتيبان ستمديدگان، لحظه شماري مي کنند، ولي به بسياري از دولت هايي که روي کار مي آيند، خوش بين نيستند و سخن هر حزب و گروهي را نمي پذيرند و اصولاً کسي را قادر نمي دانند که بتواند نظم را به جامعه ي جهاني باز گرداند و دنياي پرآشوب را سامان بخشد.از اين رو، مدعي بازگشت نظم به جامعه و گسترش امنيت در جهان، بايد داراي تواني فوق توان ديگر انسان ها باشد و اثبات اين مطلب نياز به نشان دادن کرامات و کارهاي خارق العاده دارد و شايد براي اين است که حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در آغاز ظهور، دست به يک سلسله کرامات و معجزات مي زند؛ به پرنده ي در حال پرواز اشاره مي کند و او فوراً فرود مي آيد و در دست حضرت قرار مي گيرد. چوب خشک را در زمين باير فرو مي برد و آن چوب بي درنگ سبز مي شود و شاخ و برگ مي دهد.
با اين کارها به مردم ثابت مي شود که سروکار آنان با شخصيتي است که آسمان و زمين به امر خداوند در اختيار و تحت فرمان اوست. اين کرامات نويدي براي مردمي است که سال ها و بلکه قرن ها خود را زير فشار و قهر آسمان و زمين مي ديدند. مردمي که از بالاي سر، مورد تهاجم هواپيماها و موشک ها قرار گرفته، ميليون ها قرباني داده اند و قدرتي را نمي يافتند که مانع آن همه تجاوزات گردد؛ ولي اينک خود را در برابر شخصيتي مي بينند که آسمان و زمين و آن چه در آنهاست در اختيار اويند.
مردمي که تا ديروز، چنان در قحطي به سر مي بردند که حتي براي تهيه نيازهاي اوليه زندگي، رنج ها و مشکلاتي را متحمل مي شدند و در اثر خشکسالي و کمبود زراعت، در محاصره اقتصادي شديدي قرار گرفته بودند، امروز در برابر شخصيتي قرار گرفته اند که با اشاره اي زمين را سبز و خرم مي کند و آب و باران را جاري مي سازد.
مردمي که دچار بيماري هاي بي درمان شده اند، با کسي رو به رو مي شوند که حتي بيماري هاي غير قابل درمان را نيز علاج مي کند و مردگان را زندگي مي بخشد. اين ها معجزات و کراماتي هستند که حکايت از توانايي، صداقت و حق بودن گفته هاي اين رهبر آسماني دارد. کوتاه سخن آن که جهانيان باور مي کنند که اين نويد دهنده با هيچ يک از مدعيان پيشين شباهتي ندارد و او همان رهايي بخش واقعي و ذخيره الهي و مهدي موعود است.
کرامات مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) گاهي براي رزمندگانش روي مي دهد که بر ايمانشان مي افزايد و اعتقادشان را استوارتر مي گرداند و گاه براي دشمنان و يا ترديد کنندگان است که سبب ايمان و اعتقاد آنان به حضرت مي شود.
اينک به بخشي از آن معجزات و کرامات اشاره مي کنيم:
1. سخن گفتن پرنده
امير مؤمنان (عليه السلام) مي فرمايد: « حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در مسير حرکت خود به يکي از سادات حسني که دوازده هزار نفر رزمنده را به همراه دارد، برخورد مي کند, حسني در مقام احتجاج بر مي آيد و خود را سزاوارتر به رهبري مي داند. حضرت در پاسخ او مي گويد: « من مهدي هستم ». حسني مي رسد: آيا دليل و نشانه اي داري تا با تو بيعت کنم؟ حضرت به پرنده اي که در آسمان در حال پرواز است، اشاره مي کند و آن پرنده فرود مي ايد و در دستان حضرت قرار مي گيرد. آن گاه به قدرت خداوند لب به سخن مي گشايد و بر امامت حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) گواهي مي دهد.براي اطمينان بيشتر سيد حسني، امام (عليه السلام) چوب خشکي را به زمين فرو مي برد؛ آن چوب سبز مي شود و شاخ و برگ مي دهد. بار ديگر، پاره سنگي را از زمين بر مي دارد و با يک فشار آن را خرد کرده، همانند خمير نرم مي کند.
سيد حسني با ديدن آن کرامات به حضرت ايمان مي آورد. خود و همه ي نيروهايش تسليم امام (عليه السلام) مي شوند و حضرت او را به عنوان فرمانده ي نيروي خط مقدم مي گمارد ». (28)
2. جوشش آب و آذوقه از زمين
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: « هنگامي که امام (عليه السلام) در شهر مکه ظهور مي کند و قصد حرکت به کوفه را دارد، به نيروهايش اعلام مي کند که کسي آب و غذا و توشه راه را با خود برندارد. حضرت (عليه السلام) سنگ موسي (عليه السلام) را که به وسيله ي آن دوازده چشمه آب زلال از زمين جوشاند، همراه دارد. در مسير راه هر جا توقف مي کنند، آن سنگ را نصب مي کند و از زمين چشمه هاي آب مي جوشد. هر کس گرسنه باشد با نوشيدن آن سير مي گردد و هر کس تشنه باشد، سيراب مي شود.تهيه آذوقه و آب بين راه سپاهيان به همين ترتيب است تا هنگامي که به شهر نجف برسند؛ در آن جا با نصب آن سنگ، براي هميشه از زمين آب و شير مي جوشد که گرسنه و تشنه اي را سير مي کند ». (29)
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد: « هنگامي که حضرت قائم ظهور مي کند، پرچم پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و انگشتر سليمان و سنگ و عصاي موسي همراه او خواهد بود. پس به امر حضرت در بين سپاهيان اعلام مي شود که کسي زاد و توشه براي خود و علوفه براي چهار پايان برندارد. برخي از همراهان مي گويند: او مي خواهد ما را به هلاکت بيندازد و مرکب هاي مان را از گرسنگي و تشنگي نابود کند. اصحاب با حضرت حرکت مي کنند. به اولين جايي که مي رسند، حضرت سنگ را بر زمين مي کوبد و آب و غذا براي نيروها و علوفه براي حيوانات بيرون مي آيد و از آن استفاده مي کنند تا به شهر نجف مي رسند ». (30)
3. طي الارض و نداشتن سايه
امام رضا ( عليه السلام) مي فرمايد: « هنگامي که حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف ظهور مي کند، زمين از نور خداوند روشن مي شود و زمين زير پاي مهدي به سرعت حرکت مي کند ( و او با سرعت، مسير ها را مي پيمايد ) و اوست که سايه نخواهد داشت ». (31)وسيله ي انتقال
امام باقر (عليه السلام) به شخصي به نام سوره فرمود: « ذوالقرنين مخير گرديد که يکي از دو برادر سخت و رام را برگزيند. او ابر رام برگزيد و ابر سخت براي حضرت صاحب (عليه السلام) ذخيره شد ».سوره پرسيد: ابر سخت چيست؟ حضرت فرمود: « ابرهايي که در آن رعد و برق و آذرخش و صاعقه باشد. هر گاه ابري چنين بود، صاحب شما بر آن سوار است. بي شک او سوار بر ابر مي شود و با آن به سوي آسمان بالا مي رود و آسمان ها و زمين هاي هفت گانه را مي پيمايد؛ همان زمين هايي که پنج عدد آن مسکوني و دو تاي ديگر ويران است ». (32)
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: « خداوند، ذوالقرنين را در انتخاب بين دو ابر سخت و رام مخير کرد. او ابر رام را برگزيد و آن ابري است که رد آن رعد و برق موجود نداشت و اگر ابر سخت را بر مي گزيد، اجازه استفاده از آن را نداشت؛ زيرا خداوند، ابر سخت را براي حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ذخيره کرده است ». (33)
5. کندي حرکت زمان
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد: « چون امام زمان (عليه السلام) ظهور کند، به سوي کوفه حرکت مي نمايد. در آن جا هفت سال حکومت مي کند که هر سال آن برابر ده سال از ساليان شماست. پس از آن، خداوند هر چه اراده کند، انجام مي دهدم. گفته شد چگونه سال ها طولاني مي شود؟ امام فرمود: « خداوند به منظومه ( و فرشته اداره کننده ي آن ) دستور مي دهد که از سرعت خود بکاهد. از اين رو، روزها و سال ها طولاني مي شود ».گفته شد: مي گويند اگر کم ترين تغييري در حرکت آها پديد آيد، آنها به هم مي ريزند و فاسد مي شوند. امام فرمود: « اين سخن افراد مادي گرا و کافر به خداست؛ ولي مسلمانان ( که عقيده به خداوند گرداننده ي آنها دارند ) چنين سخني را نمي توانند بگويند ». (34)
6. قدرت تکبير
کعب درباره ي گشودن شهر قسطنطنيه به دست مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي گويد: حضرت، پرچم را به زمين فرو مي برد و به سوي آب مي رود تا براي نماز صبح وضو بگيرد؛ آب از حضرت دور مي شود. امام (عليه السلام) پرچم را بر مي دارد و به دنبال آب حرکت مي کند تا آن که از آن ناحيه مي گذرد. آن گاه پرچم را در زمين فرو مي برد و سپاهيان را فرا مي خواند و مي فرمايد: « اي مردم! خداوند دريا را براي شما شکافت؛ هم چنان که آن را براي بني اسرائيل شکافت ». پس سپاهيان از دريا مي گذرند و رو به روي شهر قسطنطنيه قرار مي گيرند. سپاهيان نداي تکبير سر مي دهند و ديوارهاي شهر به لرزه در مي آيد.بار ديگر تکبير مي گويند و دوباره ديوارها مي لرزد. بار سوم که صدا به تکبير بلند مي کنند، ديوارهايي که ميان دوازده برج مراقبت هستند، فرو مي ريزند. (35)
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد: « ... حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) جلوي قسطنطنيه فرود مي آيد. در آن روزگار، آن دژ، هفت ديوار دارد. حضرت هفت تکبير مي گويد و ديوارها فرو مي ريزد و با کشتن تعداد بسياري از روميان، آن جا به تصرف حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در مي آيد و گروهي نيز به اسلام روي مي آورند ». (36)
امير مؤمنان (عليه السلام) در اين زمينه مي فرمايد: « ... سپس حضرت مهدي و يارانش به حرکت خود ادامه مي دهند و بر هيچ دژي از دژهاي روميان نمي گذرند، مگر آن که با گفتن « لا إله إلا الله » ديوارهاي آن فرو مي ريزد تا آن که در نزديکي شهر قسطنطنيه فرود مي آيند. در آن جا چند تکبير مي گويند و ناگهان خليجي که در مجاورت آن شهر است، خشک مي شود و آب هايش در زمين فرو مي رود و ديوارهاي شهر نيز فرو مي ريزد. از آن جا به سوي شهر روميه حرکت مي کنند و چون به آن جا مي رسند، مسلمانان سه تکبير مي گويند و شهر چون رمل و شن نرم- که در برابر تندبادها قرار گرفته باشد- از هم مي پاشد ». (37)
نيز آن حضرت مي فرمايد: « ... مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به پيشروي خود ادامه مي دهد تا اين که به يکي از شهرهاي مشرف به دريا مي رسد. لشکريان حضرت تکبير سر مي دهند و در پي آن ديوارهاي شهر از هم گسيخته شده، فرو مي ريزند ». (38)
7. عبور از آب
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: « پدرم فرمود: هنگامي که حضرت قائم قيام کند... سپاهياني را به شهر قسطنطنيه مي فرستد. آن گاه که به خليج برسند، جمله اي بر روي پاهاي خود مي نويسند و از روي آب مي گذرند. روميان چون اين معجزه و عظمت را مي بينند، به يک ديگر مي گويند: وقتي سپاهيان امام زمان اين چنين باشند، خود حضرت چگونه خواهد بود! از اين رو، درها را بر روي آنان مي گشايند و سپاهيان حضرت وارد شهر شده، در آن جا فرمانروايي مي کنند ». (39)8. شفاي بيماران
اميرمؤمنان (عليه السلام) مي فرمايد: « ... حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) پرچم ها را به اهتزاز در مي آورد و معجزات خود را آشکار مي کند و به اذن خداوند چيزهايي را از نيستي به وجود مي آورد. بيماران دچار پيسي و خوره را شفا مي دهد و مردگان را زنده، و زندگان را مي ميراند ». (40)9. عصاي موسي در دست
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد: « عصاي موسي متعلق به آدم بوده است که به شعيب ( پيامبر ) رسيده و پس از او به موسي بن عمران داده شده است. آن عصا نزد ماست و به تازگي که من آن را ديدم، هنوز سبز بود؛ مانند روزي که از درخت جدايش کردند. چون از آن عصا سؤال شود، سخن مي گويد و آن براي قائم ما آماده است و آن چه موسي با آن کرد، حضرت قائم نيز با آن انجام مي دهد و هر چه بدان عصا دستور داده شود، انجام مي دهد و هرجا افکنده شود، جادوها را مي بلعد ». (41)10. نداي ابر
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: « ... حصرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در آخر الزمان ظهور مي کند. بر سر آن حضرت ابري در حرکت است و هرجا برود، آن ابر نيز مي رود تا حضرت را از تابش خورشيد حفظ کند و با صدايي رسا و آشکار، ندا مي دهد، اين مهدي است ». (42)سرانجام طبق فرموده ي امام صادق (عليه السلام): « هيچ معجزه اي از معجزات پيامبران و اوصيا نمي ماند، مگر آن که خداوند عزوجل آن را به دست قائم ما انجام مي دهد تا حجت بر دشمنان تمام گردد ». (43)
پينوشتها:
1- قال عمران بن الحصين: صف لنا يا رسول الله: هذا الرجل و ما حاله؟
فقال النبي: « إنه من ولدي کأنه من رجال بني اسرائيل يخرج عند جهد من أمتي و بلائ، عربي اللون، ابن أربعين سنه، کأن وجهه کوکب دري، يملأ الأرض عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً، يملک عشرين سنه صاحب مدائن الکفر کلها: قسطنطنية، و رومية » ابن طاووس، ملاحم، ص 142.
2- الحسن بن علي (عليه السلام): « ... يطيل الله عمره في غيبته، ثمر يظهره بقدرته في صوره شاب دون أربعين سنه ».کمال الدين، ج1، ص 315؛ کفاية الاثر، ص 224؛ اعلام الوري، ص 401؛ الاحتجاج، ص 289.
3- عالم ذر- عالم پيش از آفرينش انسان ها بر روي زمين است که خداوند در آن عالم، از انسان ها درباره ي پروردگاري خودش اقرار گرفت؛ ( وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ؛ اي رسول ما به يادآور هنگامي که خداي تو از پشت تو فرزندان آدم، ذريه آنان را بر گرفت و آنان را بر خود گواه ساخت که آيا من پروردگار شما نيستم؟ همه گفتند: بلي ما به خدايي تو گواهي مي دهيم. ) برخي مفسران گفته اند: مراد ظهور ارواح فرزندان آدم است در عالم روح و گواهي آنان به توحيد خدا و پروردگاري او در عالم ملک و ملکوت تا آن که ديگر نگويند ما از اين واقعه ( قيامت يا يکتايي خدا ) غافل بوديم؛ اعراف (7) آيه 172.
4- الصادق (عليه السلام): « لو قد قام القائم لأنکره الناس » لأنه يرجع إليهم شاباً موفقاً لا يثبت عليه إلا من قد آخذ الله ميثاقه في الذر الأول ». نعماني، غيبة، ص 188؛ عقد الدرر، ص 41؛ بحار الانوار، ج52، ص287؛ ينابيع المودة، ص 492.
5- علي (عليه السلام): « و يبعث المهدي و هو ما بين الثلاثين إلي الأربعينم. احقاق الحق، ج19، ص 654.
6- عن الهروي: قال: قلت للرضا (عليه السلام) ما علامة القائم منکم، إذا خرج؟ قال: « علامته أن يکون شيخ السن، شاب المنظر حتي أن الناظر إليه ليحسبه ابن أربعين سنهً أو دونها و إن من علامته أن لا يهرم بمرور الأيام و الليالي عليه حتي يأتي أجله ». کمال الدين، ج2، ص 654؛ اعلام الوري، ص 435؛ خرائج، ج2، ص 1170.
7 و 8- عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: « إن ولي الله يعمر عمر إبراهيم الخليل ( عشرين و مائه سنه) و يظهر في صوره فتي موفق ابن ثلاثين سنه ». بحار الانوار، ج52، ص 287.
9- عن أرطاة: قال: « المهدي ابن ستين سنه ». ملاحم، ابن طاووس، ص 73؛ کنز العمال، ج14، ص 586.
10- ابن حماد: « و هو ابن ثماني عشره سنه » ابن حماد، فتن، ص 102.
11- عن أبي بصير، عن أبي عبدالله (عليه السلام) في حديث قال: قلت له: أني سمعت أباک و هو يقول: « إن القائم واسع الصدر، مشرف المنکين عريض بينهما؟ » فقال: « يا أبا محمد، إن أبي لبس درع رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) فکانت تسحب علي الأرض، و إني لبستها فکانت و کانت، و إنها تکون من القائم، کما کانت من رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) مشمره ( مشمره) کأنه يرفع نطاقها بخلقتين ». بصائر الدرجات، ج4، ص 188؛ اثبات الهداة، ج3، ص 440 و 520؛ بحارالانوار، ج52، ص 319.
12- عن الريان بن الصلت، قلت للرضا (عليه السلام): أنت صاحب هذا الأمر؟ فقال: « أنا صاحب هذا الأمر، ولکني لست بالذي أملأها عدلاً کما ملئت جوراً، و کيف أکون ذاک علي ما تري من ضعف بدني؟ و إن القائمک هو الذي إذا خرج کان في سن الشيوخ، و منظر الشباب قوياً في بدنه حتي لو مد يده إلي أعظم شجره علي وجه الأرض لقلعها. و لو صاح بين الجبال لتدکدکت صخورها، يکون معه عصل موسي، و خاتم سليمان ». کمال الدين، ج2، ص 48؛ اعلام الوري، ص 407؛ کشف الغمه، ج3، ص 314؛ الصراط المستقيم، ج2، ص 229؛ بحار الانوار، ج52، ص 322؛ وافي، ج2، ص 113؛ اثبات الهداه، ج3، ص 478.
13- عن الرضا (عليه السلام): « المهدي أعلم الناس. و أحلم الناس، و أتقي الناس، و أسخي الناس، و أشجع الناس، و أعيد الناس، و أعبد الناس ». ينابيع الموده، ص 401؛ اثبات الهده، ج3، ص 537؛ احقاق الحق، ج13، ص 367.
14- عن کعب: « المهدي خاشع لله، کخشوع النسر لجناحيه ». ابن حماد، فتن، ص 100؛ عقد الدرر، ص 158؛ ابن طاووس، ملاحم، ص 73؛ متقي هندي، برهان، ص 101.
15- عن کعب: « المهدي خاشع لله کخشوع الزجاجة ». ابن طاووس، ملاحم، ص 73.
16- عن أبي عبدالله (عليه السلام): « ما يستعجلون بخروج القائم؟ فو الله ما لباسه إلا الغليظ و لا طعامه إلا الجشب، و ما هو إلا السيف، و الموت تحت ظل السيف ». نعماني، غيبه، ص 233 و 234، با کمي تفاوت؛ بحار الانوار، ج52، ص 354.
17- حماد بن عثمان: کنت حاضراً عند أبي عبدالله (عليه السلام) ذذا قال له رجل- أصلحک الله- ذکرت أن علي بن أبي طالب (عليه السلام) کان يلبس الخشين، يلبس القميص بأربعه دراهم و ما أشبه ذلک، و نري عليک اللباس الجيد؟ قال: فقال له: « إن علي بن ابي طالب (عليه السلام) کان يلبس ذلک في زمان لا ينکر. و لو لبس مثل ذلک اليوم لشهر به، فخير لباس کل زمان لباس أهله. غير أن قائمنا إذا قام لبس لباس علي (عليه السلام) و سار يسيرته ». کافي، ج6، ص 444؛ بحار الانوار، ج41، ص 159، و ج 47، ص 55.
18- عن يعقوب بن شعيب، عن أبي عبدالله (عليه السلام): أنه قال: « ألا أريک قميص القائم الذي يقوم عليه؟ » فقلت: بلي، قال: فدعا بقمطر، ففتحه، و أخرج منه قميص کرابيس، فنشره فإذا في کمه الأيسر دم، فقال: « هذا قميص رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) الذي عليه يوم ضربت رباعيته. و فيه يقوم القائم، فقبلت الدم، و وضعته علي وجهي، ثم طواه أبو عبدالله (عليه السلام) و رفعه ». نعماني، غيبه، ص 243؛ اثبات الهداة، ج3، ص 542؛ حليه الابرار، ج2، ص 575؛ بحار الانوار، ج52، ص 355.
19- يوسف (12) آيه 94.
20- عن المفضل بن عمر: عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: سمعته يقول: « أتدري ما کان قميص يوسف (عليه السلام)؟: قال: قلت: لا، قال: « إن إبراهيم (عليه السلام) لما أوقدت له النار، أتاه جبرئيل (عليه السلام) بثوب من ثباب الجنه. فألبسه أياه، فلم يضره معها حر و لا برد، فلما حضر إبراهيم الموت جعله في تميمه و علقه علي إسحاق و علقه اسحاق، علي يعقوب، فلما ولد يوسف علقه عليه، و کان في عضده حتي کان من أمره ما کان. فلما أخرجه يوسف بمصر من التميمه. وجد يعقوب (عليه السلام) ريحه و هو قوله تعالي عنه: ( قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يوسُفَ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ ) [يوسف، الآيه 94] فهو ذلک القميص الذي أنزل من الجنة ». قلت:- جعلت فداک- فإلي من صار هذا القميص، قال: « إلي أهله و مع قائمنا إذا خرج ». ثم قال: « کلي نبي ورث علماً أو غيره. فقد انتهي إلي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) ». کافي، ج1، ص 232؛ کمال الدين، ج2، ص 674؛ بحار الانوار، ج52، ص 327.
21- قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): « يا علي؛ إن قائمنا إذا خرج... فإذا حان وقت خروجه يکون له سيف- ناداه السيف- قم يا ولي الله فاقتل أعدهء الله ». کفايه الاثر، ص 263؛ بحار الانوار، ج36، ص 409؛ عوالم العلوم، بحراني، ج15، بخش 3، ص 269؛ اثبات الهداة، ج3، ص 536.
22- عن جعفر بن محمد (عليه السلام): « إنه يخرج... و غمامته السحاب و درع رسول الله السابغه، و سيف رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) ذوالقفار، يجرد السيف علي عائقه ثمانيه أشهر، يقتل هرجاً ». نعماني، غيبه، ص 308؛ بحار الانوار، ج52، ص 223؛ ر.ک: ارشاد، ص 275.
23- عن جابر عن أبي جعفر (عليه السلام): « ... ثم يخرج من مکه هو و من معه الثلاث مائه و بضعة عشر يبايعونه بين الرکن و المقام. معه عهد نبي الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و رايته و سلاحه و وزيره معه، فينادي المنادي بمکه باسمه و أمره. من السماء حتي يسمعه أهل الأرض کلهم. اسمه اسم نبي ». الاصول الستة عشر، ص 79؛ اثبات الهداه، ج3، ص 588؛ بحار الانوار، ج26، ص 209؛ مستدرک الوسائل، ج11، ص 38.
24- قال أبو عبدالله (عليه السلام): « إذا خرج القائم (عليه السلام) لم يبق بين يديه أحد، إلا عرفه صالح، أو طالح ». کمال الدين، ج2، ص 671؛ خرائج، ج2، ص 930؛ اثبات الهداه، ج3، ص 493؛ بحار الانوار، ج51، ص 58 و ج52، ص 389.
25- عن الصادق (عليه السلام): « لو قد قام قائمنا يعرف اعدائنا بسيماهم فيرخذ بنواصيهم و أقدامهم. يخبط هو و أصحابه بالسيف خبطاً ». احقاق الحق، ج13، ص 357؛ ر.ک: نعماني، غيبه، ص 242؛ کنال الدين، ج2، ص 366؛ ارشاد، ج365؛ اعلام الوري، ص 433؛ کشف الغمه، ج3، ص 256.
26- ( يعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ؛ ( آن روز ) بدکاران به سيماي شان شناخته مي شوند. پس موي پيشاني آنان با پاهاي شان بگيرند )؛ الرحمن (55) آيه 41.
27- عن أبي عبدالله (عليه السلام): « إذا قام قائم آل محمد (عليه السلام) ... و يعرف وليه من عدوه بالتوسم ». کمال الدين، ج2، ص 366؛ ارشاد، ص 365؛ إعلام الوري، ص 432؛ کشف الغمه، ج3، ص 256.
( يعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ )، قال « يا معاويه؛ ما يقولون في هذا؟ » قلت: يزعمون أن الله تبارک و تعالي يعرف المجرمين بسيماهم في القيامه، فيأمرهم فيؤخذ بنواصيهم و أقدامهم فيلقون في النار، فقال لي: « و کيف يحتاج الجبار تبارک و تعالي إلي معرفه خلقٍ أنشأهم، و هم خلقه؟ ».
فقلت: - جعلت فداک- و ما ذلک؟ قال: « لو قام قائمنا أعطاه الله السيماء فيأمر بالکافرين فيؤخذ بنواصيهم و أقدامهم ثم يخبط بالسيف خبطاً ».
28- أميرالمؤمنين (عليه السلام): « و يلحقه هناک ابن عمه الحسني في اثني عشر ألف فارس، فيقول: يابن عم؛ أنا أحق بهذا الجيش منک. أنا ابن الحسن، و أنا المهدي، فيقول المهدي (عليه السلام): بل أنا المهدي، فيقول الحسني: هل لک من آيه فنبايعک؟ فيؤمي المهدي (عليه السلام) إلي الطير فتسقط علي يده فينطق بقدره الله، و يشهد له بالأمامه و يغرس قضيباً في بقعه من الأرض فيخضر و يورق. فيقول له الحسني: يابن عم هي لک، و يسلم إليه جيشه، و يکون علي مقدمته ». عند الدرر، ص 97، 138، 139؛ القول المختصر، ص19؛ الشيعة و الرجعة، ج1، ص 158.
29- عن جعفر بن محمد (عليه السلام): « إذا قام القائم بمکه و أراد أن يتوجه ألي الکوفه نادي مناديه: ألا لا يحمل أحد منکم طعاماً و لا شراباً. و يحمل حجرموسي الذي ابجست منه اثنا عشره عيناً. فلا ينزل منزلاً إلا نصبه، فانبجشت منه العيون، فمن کان جائعاً شبع، و من کان ظمآن روي، فيکون زادهم حتي ينزلوا النجف من ظاهر الکوفه، فإذا نزلوا ظاهرها، انبعث منه الماء و اللبن دائماً، فمن کان جائعاً شبع، و من کان عطشاناً روي ». بصائر الدرجات، ص 188؛ کافي، ج1، ص 231؛ نعماني، غيبه، ص 238؛ خرائج، ج2، ص 690؛ نور الثقلين، ج1، ص84؛ بحار الانوار، ج13، ص 185 و ج52، ص 324.
30- عن أبي جعفر (عليه السلام): قال: « إذا اظهر القائم، ظهر برايه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم)، و خاتم سليمان و حجر موسي و عصاه. ثم يأمر مناديه، فينادي. ألا لايحمل رجلٌ منکم طعاماً، و لا شراباً و لا علفاً. فيقول أصحابه: إنه يريد أن يقتلنا و يقتل دوابنا من الجوع و العطش، فيسير و يسيرون معه، فأول منزل ينزله، يضرب الحجر. فينبع منه طعام و شراب و علف، فيأکلون و يشربون و داوبهم حتي ينزلاوا النجف بظهر الکوفه ». النعماني، الغيبه، ص 238؛ کمال الدين، ح670؛ بحار الانوار، ج52 ص 351؛ وافي، ج2، ص 112.
31- قال الرضا (عليه السلام): « فإذا خرج (عليه السلام)، أشرقت الأرض بنور ربها و هو الذي تطوي له الأرض، و لا يکون له طلٍ ». کمال الدين، ص 327؛ کفايه الاثر، ص 323؛ اعلام الوري، ص 408؛ کشف الغمه، ج3، ص 314؛ فرائد السمطين، ج2، ص 336؛ ينابيع الموده، ص 489؛ نور الثقلين، ج4، ص 47؛ بحار الانوار، ج51، ص 157؛ نظير اين روايت از امام جواد (عليه السلام) نقل شده است. ر.ک: کفايه الاثر، ص 324؛ احتجاج، ج2، ص 449؛ اعلام الوري، ص 409؛ خرائج، ج3، ص 1171؛ مستدرک الوسائل، ج2، ص 33.
32- عن أبي جعفر (عليه السلام): قال: « أما إن ذا القرنين قد خير السحابين. فاختار الذلول، و ذخر لصاحبکم الصعب » قال: قلت: و ما الصعب؟ قال: « ما کان من سحاب فيه رعد و صاعقه. أو برق، فصاحبکم يرکبه. أما إنه سيرکب السحاب، و يرقي في الأسباب. أسباب السموات السبع، و الأرضين السبع خمس عوامر، و اثنتان حرابان ». مفيد، اختصاص، ص 199؛ بصائر الدرجات، ص 409؛ بحار الانوار، ج52، ص 321.
33- قال أبوعبدالله (عليه السلام): « إن الله خير ذا القرنين السحابين:
الذلول و الصعب. فاختار الذلول و هو ما ليس فيه برق و لا رعد، و لو اختار الصعب، لک يکن له ذلک؛ لأن الله ادخره للقائم ». اختصاص، ص 326؛ بحار الانوار، ج52، ص 312 و ج 27، ص 32؛ غايه المرام، ص77.
34- عن الباقر (عليه السلام): « إذا قام القائم سار إلي الکوفه فيمکث علي ذلک سبعه سنين، مقدار کل سنه عشر سنين من سنيکم هذه، ثم يفعل الله ما يشاء ». قيل: کيف تطول السنون؟ قال: « يأمر الله الفلک بالمکوث و قله الحرکة فتطول الأيام لذلک و السنون ». قيل: إنهم يقولون: أن الفلک ان تغير فسد، قال: « ذلک قول الزنادقه فاما المسلمون: فلا سبيل لهم إلي ذلک ». مفيد، ارشاد، 365؛ بحار الانوار، ج52، ص 337؛ الشيعه و الرجعه، ج1، ص 400.
35- کعب الأخبار: في قصه القسطنطنيه: قال: فيرکز لواءه- يعني المهدي- و يأتي الماء ليتوضأ لصلاه الصبح. قال: فيتباعد المائ منه فإذا رأي ذلک. أخذ لوائه فاتبع المائ حتي يجوز من تلک الناحيه. ثم برکزه، ثما ينادي: أيها الناس: اعبروا؛ فإن الله عزوجل قد فرق لکنم البحر کما فرقه لبني اسرائيل.
قال: فيجوز الناس، فيستقبل القسطنطنيه، فيکبرون فيهتز حائطها، ثم يکبرون فيهتز، ثم يکبرون فيسقط منها ما بين اثني عشر برجاً ». عقد الدرر، ص 138.
36- قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): « فينزل المهدي علي بابها- قسطنطنيه- و لها يومئذ سبعه أسوار. فيکبر المهدي سبع تکبيرات فيخر کل سور منها. فعند ذلک يأخذها المهدي و يقتل من الروم خلقا کثيراً. و يسلم علي يديه خلق کثير ». العلل المتناهيه، ج2، ص 855؛ عقد الدرر، ص 180. البته از اين تعبيرات در کتاب هاي ما کمتر ديده مي شود و معمولاً در کتاب هاي عامه است.
37- أمير المؤمنين (عليه السلام): « ثم يسير المهدي و من معه من المسليمن. لا يمرون علي حصن من بلد الروم إلا قالوا عليه: لا إله إلا الله، فتساقط حيطانه، ثم ينزل من القسطنطنيه، فيکبرون تکبيرات، فينشف خليجها و يسقط سورها. م يسير إلي روميه. فإذا نزل عليه، کبر المسلمون ثلاث تکبيرات، فتکون کالرمله علي نشر ». عقد الدرر، ص 139.
38- أمير المؤمنين (عليه السلام): « ثم يسير المهدي... ثم يأتي إلي مدينه يقال لها: مقاطع و هي علي البحر الأخضر المحيط بالدنيا... فيکبرون عليها تکبيرات. فتساقط حياتها و تنقطع جدارنها ». الشيعه و الرجعه، ج1، ص 161.
39- عن جعفر بن محمد، عن أبيه (عليه السلام) قال: « إذا قائم القائم... و يبعث جنداً إلي القسطنطنيه؛ فإذا بلغوا إلي الخليج کتبوا علي أقدامهم شيئاً و مشوا علي الماء [ فإذا نظر إليهم الروم يمشون علي الماء] قالوا: هؤلاء أصحابه يمشون علي الماء، کيف هو؟ فعند ذلک يفتحون لهم باب المدينه، فيدخلونها فيحکومن فيها بما يريدون ». نعماني، غيبه، ص 159؛ دلائل الامامه، ص 249؛ اثبات الهداه، ج3، ص 572؛ بحار الانوار، ج52، ص 365.
40- قال أمير المؤمنين (عليه السلام): « ثم بعد ذلک يقيم الريات و يظهر المعجزات... يقول للشيء کن فيکون بإذن الله و يبري الأکمه و الأبرص، و يحيي الموتي و يميت الأحياء ». الشيعة و الرجعة، ج1، ص 169.
41- عن أبي جعفر (عليه السلام) قال: « کانت عصا موسي لأدم (عليه السلام) فصارت إلي شعيب، ثم صارت إلي موسي بن عمران، و إنها لعندنا، و إن عهدي بها انفاً، هي خضراء مهيئتها حيت انتزعت من شجرتها، و إنها لتنطق إذا استنطقت، أعدت لقائمنا (عليه السلام) يصنع بها ما کان يصنع بها موسي بن عمران، و أنها تصنع ما تؤمر، و أنها حيث ألقيت تلقف ما يدفکون بلسنها ». کمال الديم، ج2، ص 673؛ بحار الانوار، ج52، ص 318، 351؛ کافي، ج1، ص 232.
42- الصادق (عليه السلام): « يظهر في آخر الزمان علي رأسه غمامه تظله من الشمس، تدور معه حيثما دار، تنادي بصوت فصيح هذا المهدي ». تاريخ مواليد الائمه، ص 200؛ کشف الغمه، ج3، ص 265؛ صراط المستقيم، ج2، ص 260؛ بحار الانوار، ج51، ص 240؛ اثبات الهداة، ج3، ص 615؛ نوري، کشف الاستار، ص 69.
43- الصادق (عليه السلام): « ما من معجزه من معجزات الأنبياء إلا و يظهر الله تبارک و تعالي مثلها في يد قائمنا؛ لإتمام الحجه علي الأعداء ». الاربعون، ص67؛ خاتون ابادي، اربعين، ص 67؛ اثبات الهداة، ج3، ص700.
طبسي، نجم الدين؛ (1385)، دولت موعود، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم )، چاپ ششم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}