نويسنده: نجم الدين طبسي




 
نيروهاي حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) از مليت هاي گوناگوني تشکيل شده اند و به هنگام قيام، با شيوه ي خاصي فراخواني مي شوند. افرادي که از پيش براي فرماندهي تعيين شده اند، هدايت لشکريان و عمليات جنگي را به عهده مي گيرند. سپاهياني که با شرايط خاصي در ارتش مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) پذيرفته مي شوند، داراي ويژگي هاي مخصوص به خود هستند. تعدادي در کادر اوليه حضور دارند و گروهي به ارتش حضرت مي پيوندند و از گروهي به عنوان گارد حفاظت نام برده شده است.
در اين مقاله روايات مربوط به اين موضوع را ملاحظه مي فرماييد:

آلف) فرماندهان سپاه

در روايات، نام افرادي را مي بينيم که يا عمليلات نظامي خاصي و يا فرماندهي تعدادي از لشکريان به آنان نسبت داده شده است. در اين قسمت به نام ها و عملکرد برخي از آنان اشاره مي کنيم:

1. حضرت عيسي (عليه السلام)

اميرمؤمنان (عليه السلام) در خطبه اي مي فرمايد: « ... آن گاه مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ، حضرت عيسي را به جانشيني خود، در عمليات تهاجمي عليه دجال بر مي گزيند. عيسي (عليه السلام) براي يافتن و سرکوبي دجال حرکت مي کند. دجال که همه ي جهان را در سلطه خود دارد و کشاورزي و نسل بشري را نابود کرده است، مردم را به خويش مي خواند و هر کس او را بپذيرد، مورد لطف قرار مي گيرد و اگر خودداري ورزد، او را مي کشد. سراسر جهان، جز مکه، مدينه و بيت المقدس را در هم نورديده است و همه فرزندان نامشروع از شرق و غرب جهان پيرامونش گرد آمده اند.
دجال به سوي حجاز حرکت مي کند و عيسي (عليه السلام) در گردنه ي « هرشا » به او مي رسد و فريادي هولناک بر او مي کشد و ضربه اي سخت بر او فرود مي آورد و او را در شعله هاي آتش ذوب مي کند؛ آن سان که سرب در آتش ذوب مي شود ». (1)
فرود آوردن ضربه اي که ذوب شدن دجال را در پي دارد، شايد در اثر به کارگيري مدرن ترين سلاح هاي آن روز باشد و ممکن است حکايت از اعجاز حضرت عيسي کند.
در ويژگي حضرت عيسي (عليه السلام) آمده است: او چنان ابهتي دارد که چون دشمن او را مي بيند، به ياد مرگ مي افتد؛ چنان که گويي عيسي قصد جانش را کرده است. (2)

2. شعيب بن صالح (عليه السلام)

اميرمؤمنان (عليه السلام) مي فرمايد: « سفياني و صاحبان پرچم هاي سياه با يک ديگر رودرور مي شوند، در حالي که ميان آنان جواني از بني هاشم است که در کف دست چپ او خال سياهي است و در پيشاپيش لشکريان او شخصي از قبيله بني تميم به نام شعيب بن صالح است ». (3) ممکن است گفته شود که دلالت بر مدعي ندارد، مگر به قرينه ي روايات ديگر.
حسن بصري مي گويد: در سرزمين ري، شخصي به نام شعيب بن صالح که چهار شانه، سبزينه و بدون ريش است، خروج مي کند. لشکري چهار هزار نفري تحت امر دارد که لباس هاي شان سفيد و پرچم هاي سياه است و آنان پيشقراول سپاهيان مهدي اند ». (4)
عمار ياسر مي فرمايد: شعيب بن صالح، پرچمدار حضرت مهدي است. (5)
شبلنجي مي گويد: فرمانده ي لشکريان پيشرو حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مردي از قبيله ي بني تميم است که محاسن کمي دارد و او را شعيب بن صالح مي نامند. (6)
محمد بن حنفيه مي گويد: از خراسان سپاهي حرکت مي کند که کمربندهاي سياه و پيراهن سفيد پوشيده اند؛ جزو پيشقراولان سپاه، فرمانده اي به نام شعيب بن صالح يا صالح بن شعيب است که از قبيله ي تميم است. آنان سپاهيان سفياني را شکست داده، گريزان مي کنند و در بيت المقدس فرود مي آيند و زمينه ي حکومت حضرت مهدي را پايه ريزي مي کنند. (7)

3. اسماعيل فرزند امام صادق (عليه السلام) و عبدالله بن شريک

ابو خديجه مي گويد: امام صادق (عليه السلام) مي فرمود: « من از خدا خواستم که ( فرزندم ) اسماعيل را پس از من بر جاي گذارد؛ ولي خداوند نخواست و درباره ي او مقام ديگري به من بخشيد؛ وي نخستين کسي است که با ده نفر از يارانش ظهور مي کند و عبدالله بن شريک يکي از آن ده نفر است که پرچم دار اوست ». (8)
امام باقر (عليه السلام) مي فرمود: « گويا عبدالله بن شريک عامري را مي بينم که عمامه مشکي بر سر نهاده، دو طرف عمامه اش بين شانه هايش افتاده، با سپاهي چهار هزار نفري پيش روي قائم ما از دامنه ي و کوه بالا مي روند و همواره تکبير مي گويند ». (9)

4. عقيل و حارث

حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايد: « ... حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) لشکر را حرکت مي دهد تا آن که وارد عراق مي شود؛ در حالي که سپاهيان، پيشاپيش و پشت سر او حرکت مي کنند و فرمانده ي نيروهاي پيشرو، مردي به نام عقيل است و فرماندهي سپاهيان پشت سر را مردي به نام حارث عهده دار است ». (10)

5. جبير بن خابور

امام صادق (عليه السلام) از امير مؤمنان (عليه السلام) نقل فرموده است: « اين شخص- جبير- در جبل الاهواز به همراه چهار هزار نفر- در حالي که سلاح ها را از نيام کشيده اند- منتظرند تا قائم اهل بيت ما ظهور کند. آن گاه اين شخص همراه حضرت و در رکابش با دشمنان خواهد جنگيد ». (11)

6. مفضل بن عمر

امام صادق (عليه السلام) به مفضل فرمود: « تو با چهل و چهار نفر ديگر با حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) خواهيد بود. تو در سمت راست حضرت (عليه السلام) امر و نهي مي کني و مردم در آن زمان بهتر از امروز از تو اطاعت مي کنند ». (12)

7. اصحاب کهف

امير مؤمنان (عليه السلام) ميفرمايدک « اصحاب کهف براي ياري مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) خواهند آمد ». (13)

ب) مليت سپاهيان

نيروهاي حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) از مليت هاي گوناگوني تشکيل مي شوند. در روايات، سخنان گوناگوني در اين باره وجود دارد. گاه از عجم ها به عنوان سپاهيان حضرت نام مي برند که غير عرب را در بر مي گيرد. برخي روايات نام شهرها و کشورهايي را ذکر مي کنند که سپاهيان از آن جا به ياري حضرت مي شتابند و گاهي سخن از قوم خاصي مانند توبه کنندگان بني اسرائيل، مؤمنان مسيحي و انسان هاي وارسته رجعت يافته است که به ياري حضرت مي آيند.
در اين فصل برخي روايات را در اين زمينه يادآور مي شويم:

1. ايرانيان

از روايات فهميده مي شود که تعداد قابل توجهي از سپاهيان مخصوص و ارتش مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) از ايرانيان هستند و از آنان با تعبيرهاي، اهل ري، اهل خراسان، گنج هاي طالقان، قمي ها، اهل فارس و ... ياد شده است.
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايند: « نيروهايي با پرچم هاي سياه- که از خراسان قيام کرده اند- در کوفه فرود مي آيند و هنگامي که حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در شهر مکه ظهور مي کند، با آن حضرت بيعت مي کنند ». (14)
امام باقر (عليه السلام) مي فرمود: « ياران حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) سي صد و سيزده نفرند و از فرزندان عجم ( غير عرب ) مي باشندم. (15)
عبدالله بن عمر مي گويد: پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « خداوند قدرت شما ( مسلمانان ) را از عجمها قرار مي دهد؛ آنان شيراني هستند که هرگز ار رزمگاه نمي گريزند. شما ( عرب ها ) را مي کشند و دارائي هاي تان را مي برند ». (16)
حذيقه نيز از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روايتي به همين مضمون نقل مي کند. (17) البته در دلالت اين روايت جاي انديشه و اشکال است. بر پايه ي روايات، روزي فرا مي رسد که ايرانيان براي گسترش اسلام و بازگرداندن عرب ها به اسلام، بر آنان شمشير مي کشند و مخالفان را گردن مي زنند. وضعيت عرب ها در آن روزگار بسيار ناخوشايند است و روزهاي سخن و ناگواري را در پيش دارند.
هر چند عجم به غيرعرب گفته مي شود، ولي به طور قطع ايرانيان را نيز در بر مي گيرد. بر اساس رواياتي ديگر، در زمينه سازي عملياتي که پيش از ظهور و به هنگام قيام حضرت مهدي صورت مي گيرد، ايرانيان نقش اساسي دارند و تعداد فراواني از جنگ آوران را تشکيل مي دهند.
در خطبه اي که علي (عليه السلام) درباره ي ياران مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و مليت آنها، ايراد کرده است، نام برخي از شهرهاي ايران ذکر شده است.
اصبغ بن نباته مي گويد: امير مؤمنان (عليه السلام) خطبه اي ايراد کرد و در ضمن آن،حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و يارانش را- که همراه حضرت قيام مي کنند- برشمرد و فرمود: « از اهواز يک نفر؛ از شوشتر يک نفر؛ از شيراز سه نفر به نام هاي حفص، يعقوب و علي؛ از اصفهان چهار نفر به نام هاي موسي، علي، عبدالله و غلفان؛ از بروجرد يک نفر بهنام قديم؛ از نهاوند يک نفر به نام عبدالرزاق؛ از همدان (18) سه نفر به نام هاي جعفر، اسحاق و موسي؛ از قم ده نفر که هم نام اهل بيت رسول خدا هستند ( و در حديثي ديگر هيجده نفر ذکر شده است)؛ از شيروان يک نفر؛ از خراسان يک نفر به نام دريد و نيز پنج نفر که هم نام اصحاب کهف هستند؛ از آمل يک نفر؛ از جرجان يک نفر؛ از دامغان يک نفر؛ از سرخس يک نفر؛ از ساوه يک نفر؛ از طالقان بيست و چهار نفر؛ از قزوين دو نفر؛ از فارس يک نفر؛ از ابهر يک نفر؛ از اردبيل يک نفر؛ از مراغه سه نفر؛ از خوي يک نفر؛ از سلماس يک نفر؛ از آبادان سه نفر؛ از کازرون يک نفر ».
پس امير مؤمنان (عليه السلام) فرمود: « پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سي صد و سيزده نفر از ياران مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به تعداد ياران بدر را براي من بر شمرد و فرمود: خداوند آنان را، در کم تر از يک چشم به هم زدن از مشرق و مغرب زمين، در کنار کعبه گرد مي آورد ». (19)
چنان که مشاهده مي کنيد از سي صد و سيزده نفر سپاه مخصوص حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)- که در آغاز قيام همراه آن حضرت هستند- هفتاد و دو نفر از شهرهاي کنوني ايران مي باشند و اگر طبق نقلي که دلائل الامامه (20) طبري آمده است، محاسبه مي شود، يا نام شهرهايي که در آن روزگار از ايران بوده است، آورده شود، تعداد ايرانيان از اين نيز بيش تر مي شود.
در اين روايت گاهي نام شهري دوبار آمده است يا اين که نام چند شهر از يک کشور آمده است و آن گاه نام همان کشور نيز ذکر شده است.
در صورتي که روايت به طور صحيح نقل شده باشد، شايد نمايانگر تقسيمات و نام گذاري آن روزگار است و تقسيمات جغرافيايي اين عصر نمي تواند کلاک تفسير و فهم اين روايت قرار گيرد؛ زيرا نام شهرها تغيير يافته، گاهي نام يکي از شهرها، در روزگار کنوني بر کشوري گفته مي شود.
نکته ي ديگر اين که با تطبيق دادن نام شهرها بر نقشه جغرافيايي کنوني جهان، شايد بتوان نتيجه گرفت که ياوران حضرت در سراسر جهان پراکنده هستند و ممکن است واژه افرنجه- که در روايت آمده است- اشاره به مغرب زمين باشد. اگر اين تطبيق و سخن صحيح باشد، روايت با جمله « لو خليت قلبت » مصداق و معنا پيدا مي کند؛ زيرا زمين در هيچ دوراني از افراد نيک تهي نمي گردد وگرنه سرنگون و نابود مي گردد.
و طبق روايت ابن طاوس، دو نفر از بصره، يک نفر از اهواز؛ يک نفر از عسکر مکرم (21)؛ يک نفر از شوشتر؛ يک نفر از دورق (22)؛ يک نفر از باسيان (23)؛ نام او علي است؛ سه نفر از بشم (24) به نام هاي احمد و عبدالله و جعفر؛ دو نفر از عمان به نام هاي محمد و حسن؛ دو نفر از سيراف به نام هاي شداد و شديد؛ سه نفر از شيراز به نام هاي حفص و يعقوب و علي؛ چهار نفر از اصفهان به نام هاي موسي و علي و عبدالله و غلفان؛ يک نفر از إيذج (25) به نام يحيي؛ يک نفر از مرج العرح به نام داوود؛ يک نفر از کرخ (26) به نام عبدالله؛ يک نفر از بروحس (27) به نام قديم؛ يک نفر از نهاوند (28) به نام عبدالرزاق؛ دو نفر از دينور به نام هاي عبدالله و عبدالصمد؛ سه نفر از همدان به نام هاي جعفر و اسحاق و موسي؛ دو نفر از قم همنام با اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم): يک نفر از خراسان به نام دريد؛ پنج نفر از دفن (29) هم نام اصحاب کهف؛ يک نفر از آمد (30)؛ يک نفر از آمل؛ يک نفر از جرجان؛ يک نفر از هرات؛ يک نفر از بلخ؛ يک نفر از قراح (31)؛ يک نفر از عانه؛ يک نفر از دامغان؛ يک نفر از حرحس (32)؛ سه نفر از سفنارس (33)؛ يک نفر از ساوه؛ يک نفر از سمرقند؛ بيست و چهار نفر از طالقان، همان هايي هستند که پيامبر اکرم درباره شان فرمود: در خراسان گنج هايي است که نه طلا و نه نقره است، بلکه مردهايي هستند که خدا و رسول او آنها را در روز مقرر گرد هم مي آورد؛ دو نفر از قزوين؛ يک نفر از فارس؛ يک نفر از ابهر؛ يک نفر از برجان (34) از [طايفه] جموح؛ يک نفر از ساج (35)؛ يک نفر از صريح (36)؛ يک نفر از اردبيل؛ يک نفر از بريل(37)؛ يک نفر از تدمر (38)؛ يک نفر از أرمنييه؛ يک نفر از دبيل (39)؛ يک نفر از ندليس (40)؛ يک نفر از نشور (41)؛ يک نفر از برکري؛ يک نفر از أرجيش (42)؛ يک نفر از منازجرد (43)؛ يک نفر از خلاط (44)؛ يک نفر از قاليقلا (45)؛ سه نفر از واسط؛ ده نفر از زوراء؛ چهار نفر از کوفه؛ يک نفر از قادسيه؛ يک نفر از سورا (46)؛ يک نفر را صراه؛ يک نفر از نيل؛ يک نفر از صيداء؛ يک نفر از جرجان؛ يک نفر از قصور؛ يک نفر از انبار؛ يک نفر از عکبري؛ يک نفر از حبار (47)؛ يک نفر از تبوک؛ يک نفر از جامده (48)؛ سه نفر از آبادان؛ سه نفر از حديثه موصل (49)؛ يک نفر از معلثايا (50)؛ يک نفر از نصيبين (51)؛ يک نفر از اردن؛ يک نفر از فارقين؛ يک نفر از لامد (52)؛ يک نفر از رأس عين (53)؛ يک نفر از رقه؛ يک نفر از حران؛ يک نفر از باليس (54)؛ يک نفر از منبح (55)؛ سه نفر از طرطوس (56)؛ يک نفر از قصر (57)؛ يک نفر از أذنه (58)؛ يک نفر از خمري؛ يک نفر از عرار (59)؛ يک نفر از قورص؛ يک نفر از انطاکيه؛ سه نفر از حلب، دو نفر از حمص؛ چهار نفر از دمشق؛ يک نفر از سوريه؛ دو نفر از قسوان؛ يک نفر از قيمون (60)؛ يک نفر از اصوريه (61)؛ يک نفر از کرار (62)؛ يک نفر از اذرح (63)؛ يک نفر از عائر (64)؛ يک نفر در لاکار (65)؛ دو نفر در بيت المقدس؛ يک نفر در رمله (66)؛ يک نفر از صور؛ يک نفر از عرفات؛ يک نفر از عسقلان؛ يک نفر از غزه؛ چهار نفر از فسطاط؛ يک نفر از بس (67)؛ يک نفر از دمياط (68)؛ يک نفر از محله (69)؛ يک نفر از اسکندريه؛ يک نفر از برقه (70)؛ يک نفر از طنجه (71)؛ يک نفر از آفرنجه (72)؛ يک نفر در قيروان (73)؛
پنج نفر از سوس دور (74)؛ دو نفر از قبرس؛ سه نفر از حميم؛ يک نفر از قوس (75)؛ يک نفر از عدم؛ يک نفر از علاقي (76)؛ ده نفر از شهر مدينه ي پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)؛ چهار نفر از مکه مکرمه؛ يک نفر از طائف؛ يک نفر از دبر (77)؛ يک نفر از شيروان؛ يک نفر از زبيد (78)؛ دو نفر از صبرا؛ يک نفر از احساء؛ يک نفر از قطيف؛ يک نفر از هجر؛ يک نفر از يمامة... (79) و (80).
البته بعضي شهرها تکرار شده و بعضي از شهرها غير واقع و بدون نقطه آمده که شايد از اغلاط و اشتباهان نسخه بردارها بوده است. به هر حال در صورت صحت سند، تعداد افرادي که از هر نقطه اي به امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ملحق مي شود و اعضاي اوليه را تشکيل مي دهند بيان مي کند. و شايد اين نام ها استعاره و رمزي باشد، و آنان نام هاي ديگري داشته باشند.
روايت طولاني و مفصل است، و ما مورد نياز را آورديم و به آن بسنده کرديم.
در رواياتي ديگر از شهرهاي به خصوصي نيز نام برده شده است که در اين جا به ذکر چند روايت درباره ي شهرهاي قم، خراسان و طالقان بسنده مي کنيم:

قم

امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: « خاک قم، مقدس است... مگر نه اين که آنان ياران قائم ما هستند و دعوت کننده به حق ما مي باشند؟ ». (81)
عفان بصيري مي گويد: امام صادق (عليه السلام) به من فرمود: « آيا مي داني چرا شهر قم را به نام قم ناميدند؟ » عرض کردم: خدا و رسولش و شما بهتر مي دانيد. فرمود: « زيرا مردم قم پيرامون قائم گرد مي آيند و با او مي مانند و پايداري مي کنند و به او ياري مي رسانند ». (82)

خراسان

امير مؤمنان (عليه السلام) مي فرمايد: پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « ... در خراسان گنج هايي است که از جنس طلا و نقره نيست؛ بلکه مرداني هستند که عقيده به خدا و رسولش، آنان را در کنار هم ديگر گرد خواهد آورد ». (83) شايد مقصود اين است که آنان در اعتقاد راستين به خدا و رسولش مشترکند. يا اين که همه را خداوند در يک روز در مکه گرد خواهد آورد.

طالقان

امير مؤمنان (عليه السلام) مي فرمايد: « خوشا به حال طالقان! زيرا خداوند در آن گنج هايي دارد که از جنس طلا و نقره نيستند؛ بلکه مرداني مؤمن هستند که خداوند را به حق شناخته اند و آنان ياوران حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در آخرالزمان مي باشند ». (84)

2. عرب ها

روايات مربوط به شرکت عرب ها در قيام حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بر دو دسته اند: برخي بر عدم شرکت آنان در انقلاب مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) دلالت دارد و تعدادي از روايات، برخي از شهرهاي کشورهاي عربي را نام مي برد که از آن جا افرادي به پشتيباني از حضرت قيام مي کنند.
رواياتي که دلالت بر عدم شرکت عرب ها دارد، در صورت صحيح بودن سند، قابل توجيه است؛ زيرا ممکن است در سپاهيان مخصوصي- که در آغاز قيام همراه حضرت خواهند بود- عرب ها شرکت نداشته باشند؛ چنان چه شيخ حر عاملي در کتاب اثبات الهداه روايات را اين گونه شرح داده است و درباره ي شهرهاي عربي نيز که در روايات نام برده شده است، شايد از آن جا سپاهيان غير عربي- که در آن جا سکونت دارند- به ياري حضرت بشتابند؛ نه کساني که اصالت عربي دارند و يا مراد حکومت ها و دولت هاي عربي است. به اين دسته روايات توجه کنيد:
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: « از عرب ها بپرهيزيد؛ زيرا آينده بد و خطرناکي در پيش دارند؛ مگر نه اين است که کسي از آنان همراه حضرت مهدي قيام نمي کند ». (85) شيخ حر عاملي مي گويد: شايد مراد از اين سخن امام صادق (عليه السلام) آغاز قيام حضرت (عليه السلام) است يا کنايه از کمي شرکت آنان است... .
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد: « بزرگان و انسان هاي شريفي از سرزمين شام ( سوريه ) به حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي پيوندند و نيز کساني که از قبايل و سرزمين هاي گوناگون اطراف شام هستند؛ آنان چنانند که گويي دل هاي شان پاره هاي آهن است. آنان پارسايان شب و شيران روزند ». (86)
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد: « سي صد و سيزده نفر، به عدد ياران جنگ بدر، در ميان رکن و مقام ( در کعبه ) با حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بيعت مي کنند. در ميان آنان بزرگاني از مردم مصر و نيکاني از شام و نيکاني از مردم عراق به چشم مي خورند. حضرت فرمانروايي خواهد کرد، آن مقدار که خدا بخواهد ». (87)
نيز امام باقر (عليه السلام) درباره ي شهر کوفه مي فرمايد: « هنگامي که حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ظهور کند و به کوفه بيايد، خداوند از پشت کوفه ( نجف ) هفتاد هزار انسان صديق و راستگو را بر مي انگيزد. آنان از ياران و اصحاب حضرتش خواهند بود ». (88)

3. پيروان اديان گوناگون

مفضل بن عمر مي گويد: امام صادق (عليه السلام) فرمود: « هنگامي که قائم آل محمد (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ظهور کند، تعدادي از پشت کعبه بيرون مي آيند که عبارتند از: بيست و هفت نفر از قوم موسي- آنان که به حق قضاوت مي کنند-هفت نفر از اصحاب کهف، يوشع وصي موسي، مؤمن(89) آل فرعون (90)... .
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: « روح مؤمنان، آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) را در کوه هاي رضوي مي بينند و از غذاي آنان مي خورند و از نوشيدني هاي آنان مي آشامند؛ در مجالس آنان شرکت مي جويند و با ايشان هم سخن مي شوند تا روزگاري که قائم ما اهل بيت قيام کند. در آن هنگام که خداوند آنان را برمي انگيزد؛ آنان گروه گروه، دعوت حضرت را مي پذيرند و همراه حضرت مي آيند. در آن روزگار صاحبان عقايد باطل به شک و ترديد دچار مي شوند و گروه ها و احزاب و مدعيان طرفداري و پيروي، از هم مي پاشند و مقربان درگاه الهي ( و مؤمنان ) نجات مي يابند ». (91)
ابن جريح مي گويد: شنيده ام هنگامي که دوازده قبيله از بني اسرائيل پيامبران خود را کشتند و کافر شدند، يک قبيله از اين رفتار پشيمان شد، و از کرده ي خويش بيزاري جستند و از خداوند درخواست جدايي ميان آنان با ديگر قبايل کردند. خداوند کانالي در زير زمين گشود که آنان به مدت يک سال و نيم در آن حرکت مي کردند تا اين که از پشت سرزمين چين سر درآوردند و هنوز در آن جا به سر مي برند. آنان مسلمان هستند و به قبله ي ما روي مي آورند. (92)
برخي مي گويند: جبرئيل در شب معراج، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را نزد آنان برد و حضرت ده سوره از سوره هاي مکي قرآن را براي آنان خواند. آنان ايمان آوردند و رسالت حضرتش را تصديق کردند. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به آنان دستور داد در همان جا اقامت داشته باشند و شنبه ( که روز تعطيلي يهوديان است ) کار را رها کنند و نماز را به پا دارند و زکات بدهند. آنان نيز پذيرفتند و اين وظايف را انجام دادند. و فريضه ي ديگري واجب نشده بود. (93)
ابن عباس مي گويد:
در تفسير آيه ي مبارکه ( وَقُلْنَا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِي إِسْرَائِيلَ اسْكُنُوا الْأَرْضَ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنَا بِكُمْ لَفِيفًا؛ (94) و پس از آن به بني اسرائيل فرمان داديم که در آن سرزمين ساکن شويد تا از آن پس که وعده ي آخرت فرا رسد، همه ي شما را باز مبعوث گردانيم ). گفته اند که مراد از وعده ي آخري، ظهور حضرت عيسي (عليه السلام) است که بني اسرائيل همراه آن حضرت قيام مي کنند؛ ولي اصحاب ما روايت کرده اند که آنان به همراه حضرت قائم آل محمد (عجل الله تعالي فرجه الشريف) قيام مي کنند. البته شايد منافات نداشته باشد، چون در « وعد الآخرة » حضرت عيسي به همراه حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، وزير ايشان خواهد بود.
در تفسير آيه ي شريفه ي ( وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يعْدِلُونَ؛ (95) گروهي از قوم موسي به ( دين ) حق هدايت گرديده، به آن دين باز مي گردند ( مردم را هم به دين اسلام و قرآن دعوت مي کنند )). مرحوم مجلسي مي فرمايد: در اين که اين امت چه کساني هستند، اختلاف نظر است.
برخي چون ابن عباس مي گويند: آنان قومي هستند که در آن سوي چين زندگي مي کنند و ميان سرزمين آنان و چين، بياباني از شن روان فاصله شده است. آنان هرگز در حکم خدا، دگرگوني و تبديل پديد نمي آورند. (96)
امام باقر (عليه السلام) در وصف آنان ميفرمايد: « آنان مالي را مخصوص به خود نمي دانند، بدون اين که برادر ايماني شان را در آن شريک بدانند. آنان نيز شب استراحت مي کنند و روز بيدارند و به کشاورزي اشتغال دارند. ولي کسي از ما ( مردم ) به سرزمين آنان نمي رسد و فردي از آنان به سرزمين ما ( مردم ) نمي آيند و آنان بر حق هستند ». (97)
درباره ي آيه شريفه ي ( وَمِنَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى أَخَذْنَا مِيثَاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ؛ (98) برخي از آنان که گفتند: ما به کيش عيسي هستيم، از آنان عهد گرفتيم که پيرو ( کتاب ) و رسول خدا باشند. آنان از آن چه ( در انجيل ) پند داده شدند، نصيب بزرگي را از دست دادند ( و با حق مخالفت کردند )).
امام صادق (عليه السلام) فرمود: « نصارا اين راه و رسم را متذکر خواهند شد و گروهي از آنان همراه حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) خواهند بود ». (99)

4. جابلقا و جابرسا

امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: « خداوند در شرق زمين، شهري به نام جابلقا دارد که داراي دوازده هزار در از طلاست. فاصله ي هر دري از ديگري، يک فرسنگ است. بر روي هر يک از درها برجي وجود دارد که يک لشکر دوازده هزار نفري را در خود جاي داده است. آنان تجهيزات، سلاح و شمشير خود را آماده کرده اند و منتظر ظهور حضرت قائم مي باشند. نيز خداوند شهري را در غرب زمين به نام جابرسا ( با همان خصوصيات ) دارد و من حجت خدا بر آنان هستم ». (100)
روايات متعدد ديگري نيز بر اين که شهرها و سرزمين هاي ديگري در جهان وجود دارد که هرگز مردم آن، خدا را معصيت نمي کنند. براي آگاهي بيشتر به جلد 54 کتاب بحارالانوار رجوع کنيد.
از مجموع اين روايات فهميده مي شود که حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در سراسر جهان لشکريان و پايگاه هايي به طور آماده دارد که به هنگام ظهور، وارد پيکار مي شوند؛ ولي از برخي روايات فهميده مي شود که آنان سال ها پيش، از دنيا رفته اند و براي ياري حضرتش، خداوند آنان را دو بار زنده کرده، به دنيا باز مي گرداند و آنان رجعت مي کنند. (101)
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: « نجم فرزند اعين از کساني است که در رجعت ( دوباره زنده شده ) جهاد مي کند ». (102) نيز درباره ي حمران و ميسر مي فرمايد:« گويا حمران بن اعين و ميسر بن عبدالعزيز را مي بينم که شمشير به دست گرفته، بين صفا و مروه ( در نزديک کعبه ) مردم را به شدت مي زنند ». (103)
آية الله خوئي در معجم الرجال الحديث، « يخبطان الناس » را با زدن به شمشير تفسير مي کند.
هم چنين امام صادق (عليه السلام) به داود (104) رقي نگاه کرد و فرمود: « هر کس که مي خواهد مردي از ياران حضرت قائم را ببيند، به اين مرد بنگرد. ( يعني اين مرد از ياران حضرت است که دوباره زنده خواهد شد ) ». (105)

پي‌نوشت‌ها:

1- أمير المؤمنين (عليه السلام) :« ثم إنه (عليه السلام) يجعل عيسي خليفته علي قتال الأعور الدجال، يخرج أميراً علي جيش المهدي يطلب الاعور الدجال و قد أهلک الحرث و النسل. و صاح علي أغلب الدنيا. و يدعو الناس لنفسه بالربوبيه، فمن أطاعه، أنعم عليه. و من أبي قتله و قد وطئ الأرض کلها إلا مکه و المدينه و بيت المقدس و قد أطاعه جميع أولاد الزني من مشارق الأرض و مغاربها. ثم يتوجه إلي أرض الحجاز، فيلحقه عيسي علي ( عقبه هرشا ) فيزعق عليه عيسي زعقه و يتبعها بضربه، فيذوب الدجال کما يذوب الرصاص في التار ». الشيعه و الرجعه، ج1، ص 167.
2- « و يلقي عليه مهابه الموت ». ابن حماد، فتن، ص 161.
3- علي (عليه السلام) « يلتقي السفياني ذا الرايات السود، فيهم شاب من بني هاشم في کفه اليسري خال و علي مقدمته رجل من بني تميم يقال له: شعيب بن صالح... » ابن حماد، فتن، ص 86؛ عقد الدرر، ص 127؛ کنز العمال، ج14، ص 588.
4- عن الحسن: « يخرج بالري رجل ربعه، أسمر مولي لبني تميم، کوسج يقال له: شعيب بن صالح في أربعه آلاف ثيابهم بيض، و راياتهم سود، يکون مقدمه للمهدي ». ابن طاووس، ملاحم، ص53؛ عقد الدرر، ص 130؛ الشيعة و الرجعة، ج1، ص 210.
5- يقول الشبلنجي:« إن علي مقدمه جيشه- أي المهدي- رجلاً من تميم خفيف اللحية، يقال له: شعيب بن صالح ». ابن طاووس، ملاحم، ص 53؛ الشيعة و الرجعة، ج1، ص 211.
6- نور الابصار، ص 138؛ الشيعة و الرجعة، ج1، ص 211.
7- عن محمد بن الحنفية: « ثم يخرج من خراسان أخري سوداء، قلانسهم سود، و ثيابهم بيض علي مقدمتهم رجل يقال له: شعيب بن صالح أو صالح بن شعيب من تميم، يهزمون أصحاب السفياني حين ينزل بيت المقدس، يوطئ للمهدي سلطانه ». ابن حماد، فتن، ص 84؛ ابن المنادي، ص 47؛ دارمي، سنن، ص 98؛ عقدالدرر، ص 126؛ ابن طاووس، فتن، ص 52.
8- عن ابي خديجة الجمال، قال: سمعت أبا عبدالله (عليه السلام) يقول: إني سألت الله في إسماعيل أن يبقيه بعدي، فأبي ولکنه قد أعطاني منه منزلهً أخري أنه أول منشور في عشره من أصحابه، و منهم عبدالله بن شريک العامري. و هو صاحب لوائه ». الايقاظ من الهجعه، ص 266؛ ر.ک: کشي، اختيار معرفه الرجال، ص 217؛ ابن داود، رجال، ص 206.
9- عن أبي جعفر (عليه السلام) :« کأني بعبد الله بن شريک العامري، عليه عمامة سوداء ذؤابتاهما بين کتفيه، مصعداً في لحف الجبل، بين يدي قائمنا أهل البيت في أربعه آلاف يکرون و يکررون [ يکبرون يکررون] ». الايقاظ من الهجعه، ص 266؛ ر.ک: بحار الانوار، ج53، ص 76؛ اثبات الهداه، ج3، ص 561.
اين دو نفر از حواريان اصحاب امام باقر و صادق (عليه السلام) و بسيار مورد توجه آن دو بزرگوار بودند.ر.ک: تنقيح المقال، ج2، ص 189؛ مستدرکات علم الرجال، ج5، ص 34.
10- عن علي (عليه السلام) :« ثم يسير بالجيوش، حتي يصير بالعراق، و الناس خلفه و أمامه. و علي مقدمته رجل اسمه عقيل و علي ساقه رجل اسمه الحارث ». الشيعة و الرجعة، ج1، ص 158.
11- عن الصادق (عليه السلام) : قال علي (عليه السلام): لأصحابه، « إن هذا- يعني جبير الخابور- في جبل الأهواز في أربعه آلاف مدججين في السلاح. فيکونون معه حتي يقوم قائمنا أهل البيت فيقاتل معه ». خراائج، ج1، ص 185؛ بحار الانوار، ج41، ص 296؛ مستدرکات علم رجال الحديث 118:2.
درباره ي جبير بن خابور با وجود پژوهش فراوان در کتاب هاي شيعه و سني جز مطلب زير، مطلب ديگري يافت نشد.
امام صادق (عليه السلام) فرمود: « جبير بن خابور، گنجينه دار معاويه بود. او مادر پيري داشت که در شهر کوفه زندگي مي کرد. روزي جبير به معاويه گفت: دلم براي مادرم تنگ شده است؛ اجازه بده تا از او ديدار کنم تا کمي از حقوقي که بر گردن من دارد، ادا کنم.
معاويه گفت: در شهر کوفه چه کار داري؟ در آن جا مرد جادوگري به نامعلي بن ابي طالب است و اطمينان ندارم که تو را نفريبد. جبير گفت: من با علي کاري ندارم. من مي خواهم به ديدار مادرم بروم و حق او را به جا آوردم. جبير پس از کسب اجازه عازم سفر شد. آن گاه که به شهر کوفه رسيد چون امير المؤمنين (عليه السلام) پس از جنگ صفين پيرامون شهر کوفه ديده بان گماشته بود و رفت و آمدها را کنترل مي کردند ديده بانان او را دستگير کردند و به شهر آوردند. علي (عليه السلام) به او فرمود: « تو يکي از گنجينه هاي خداوندي. معاويه به تو چنين گفته است که من جادوگر هستم ». جبير گفت: سوگند به خدا که چنين گفته است.
حضرت فرمود: « تو مالي همراه داشته اي که مقداري از آن را در منطقه ي عين التمر به خاک سپرده اي ». جبير اين مطلب را نيز تصديق کرد. سپس اميرمومنان (عليه السلام) به امام حسن (عليه السلام) دستور داد تا از وي پذيرايي کند. روز بعد علي (عليه السلام) به ياران خود فرمود: « اين شخص در جبل الاهواز... »./ ( ادامه مطلب در متن کتاب است ).
12- الصادق(عليه السلام) :« يا مفضل، أنت و أربعه و أربعون رجلاً تحشرون مع القائم. أنت علي يمين القائم تأمر و تنهي و الناس إذا ذاک أطوع لک منهم اليوم ». دلائل الامامه، ص 248؛ اثبات الهداه، ج3، ص 573.
13- علي(عليه السلام) :« و يجيء له أصاحاب کهف ». الهدايه، ص 31؛ ارشاد القلوب، ص 286؛ حليه الابرار، ج5، ص 303؛ تفسير عياشي، ص 32.
افراد ديگري هم چون: يوشعبن نون وصي موسي و مؤمن آل فرعون و سلمان فارسي و ابودجانه و مالک اشتر و داود رقي و نجم بن اعين، حمران بن اعين و ميسر بن عبدالعزيز هستند که در روايات، به زنده شدن دوباره ي آنان و حضورشان در زمان امام قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) اشاره شده است که ما در بخش آينده به آن اشاره خواهيم کرد.
14- الباقر (عليه السلام) :« تنزل الرايات السود- التي تخرج من خراسان- الکوفة. فإذا ظهر المهدي بمکة بعث إليه بالبيعة ». ابن حماد، فتن، ص 85؛ عقد الدرر، ص 129؛ الحاوي للفتاوي، ج2، ص 69.
15- الباقر (عليه السلام) : « أصحاب القائم ثلاث مائة و ثلاث عشر رجلاً أولاد العجم ». نعماني، غيبة، ص 315؛ اثبات الهداة، ج3، ص 547؛ بحار الانوار، ج52، ص 369.
16- عن النبي (صلي الله عليه و آله و سلم):« يملأ الله عزوجل أياديکم من الأعاجم و يصيرون أسداً لا يفرون، يضربون أعناقکم، و يأکلون فيئکم ». فردوسي الاخبار، ج5، ص 366.
17- حذيفة : « يوشک أن يملأ الله أيديکم من العجم، و يجعلهم أسداً لا يفرون، فيضربون رقابکم و يأکلون فيئکم ».
من المحتمل قواي أن الرواية الأخير و قبلها إشارة إلي تحالف القوي الکافرة و هجماتهم الشرسة ضد مصالح الإسلاام و المسلمين. و ليست مرتبطه بالحرکات الممهدة و الموطئة لدولة المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف). عبدالرزاق، مصنف، ج11، ص 385؛ المعجم الکبير، ج7، ص 268؛ حلية الاولياء، ج3، ص 24؛ فردوس الاخبار، ج5، ص 445.
18- احتمال دارد که منظور قبيله همدان از قبايل عرب باشد.
19- دلائل الامامة، ص 316.
20- دلائل الامامة، ص 316.
21- يکي از شهرهاي خوزستان منسوب به مکرم بن معزاء است. ( معجم البلدان، ج4، ص 123 ).
22- يکي از شهرهاي خوزستان است، و به آن دورق الفرس نيز مي گويند. همان، ج2، ص 483.
23- يکي از روستاهاي خوزستان است، همان، ج1، ص 322.
24- حمويي مي گويد: منطقه اي بين ري و طبرستان و از مناطق سردسير است. همان، ص 428.
25- امروز به آن ايذه مي گويند. فرهنگ معين، ج5، ص 206؛ معجم البلدان، ج2، ص 288.
26- کرخ ظاهراً اسم غير عربي و اصلاً نبطي است. ولي نام مکان هاي متعددي است که بيش تر آنها در عراق واقع شده. کرخ يا جدا، همان کرخ سامر است، و کرخ بصره، و کرخ بغداد، و کرخ جدان در خانقين، و کرخ رقه و کرخ ميسان در استراباد و کرخ عبرتا، و کرخ خوزستان، کرخه. معجم البلدان، ج4، ص 450.
27-چنين آمده است.
28- از شهرهاي نزديک کرمانشاه است. همان، ج2، ص 544.
29- منطقه اي است نزديک به نجران ( حجاز ). همان، ص 578.
30- بزرگ ترين شهر از شهرهاي دياربکر ترکيه است. همان، ج1، ص 57.
31- يکي از محله هاي بغداد است. همان، ج4، ص 315.
32- بدون نقطه آمده است.
33- بدون نقطه آمده است.
34- از نواحي خزر مي باشد. همان، ج1، ص 372.
35- شهري معروف بين کابل و غزنين، همان، ج3، ص 170.
36- بدون نقطه آمده است.
37- از شهرهاي اندلس. همان، ج1، ص 407.
38- از شهرهاي شام است. همان، ج2، ص 17.
39- بين يمن و يمامه، همان، ص 438.
40- مقصود بدليس از شهرهاي ترکيه است. همان، ج1، ص 358.
41- از روستاهاي دينور در کرمانشاه است. همان، ج5، ص 286.
42- از شهرهاي باستاني ارمنيه ي ترکيه است. همان، ج1، ص 144.
43- از شهرهاي معروف ارمنييه ي ترکيه است. همان، ج5، ص 202.
44- از روستاهاي معروف ارمنييه ي ترکيه است. همان، ج2، ص 380.
45- از شهرهاي اطراف ارمنييه است. همان، ج4، ص 299.
46- از نواحي نزديک به شهر حله است. همان، ج3، ص 278.
47- در اصل، چنين آمده است.
48- از روستاهاي بزرگ اطراف بصره است. همان، ج2، ص 95.
49- از نواحي موصل است. همان، ص 230 و ج5، ص 158.
50- از نواحي موصل است. همان، ص 230 و ج5، ص 158.
51- بين راه موصل و شام است. همان، ج5، ص 288.
52- محتمل است « آمد » و يا « لامرد » باشد.
53- از نواحي و مناطق موصل است. همان، ج3، ص 14.
54- ميان حلب و رقه واقع شده است. همان، ج1، ص 328.
55- از شهرهاي روم است. همان، ج5، ص 205.
56- از شهرهاي مرزي شام است. همان، ج4، ص 28.
57- بر نواحي متعددي اطلاق مي شود. همان، ج1، ص 132.
58- از شهرهاي مرزي شام است. همان، ج5، ص 144.
59- در فلات نجد واقع است. همان، ج4، ص 93.
60- از نواحي و مناطق فلسطين است. همان، ص424.
61- بدون نقطه آمده است.
62- بدون نقطه آمده است.
63- از نواحي شام است. همان، ج1، ص 129.
64- منطقه اي است در مدينه. همان، ج4، ص 73.
65- يکي از شهرهاي فلسطين است. همان، ج3، ص 69.
66- يکي از شهرهاي فلسطين است. همان، ج3، ص 69.
67- چنين آمده است.
68- از شهرهاي باستاني است و در نزديکي مصر است. همان، ج2، ص 472.
69- از شهرهاي مصر است. همان، ج5، ص 63.
70- ميان مصر و آفريقاست. همان، ج1، ص 388.
71- از شهرهاي ساحلي عربي است. همان، ج4، ص 43.
72- از شهرهاي مجاور روم، در شمال اندلس است. همان، ج1، ص 228.
73- از شهرهاي آفريقايي ( مغرب ) است. همان، ج3، ص 281.
74- از شهرهاي مغرب است. همان، ج1، ص 228.
75- يکي از دره هاي حجاز است. همان، ج3، ص 281.
76- در جنوب مصر واقع است. همان، ج4، ص 145.
77- اطراف شهر صنعاء يمن است. همان، ج2، ص 437.
78- از شهرهاي يمن است. همان، ج3، ص 131.
79- ابن طاووس، الملاحم، چاپ مؤسسه ي صاحب الأمر.
80- عن الأصبغ من نباته. قال: خطب أميرالمؤمنين علي (عليه السلام)، خطبه فذکر المهدي و خروج من يخرج معه و أسماءهم فقال له أبو خالد الحلبي: صفه لنا يا أمير المؤمنين؟ فقال علي (عليه السلام) :« ألا إنه أشبه الناس خلقاً و حسناً برسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم). ألا أدلکم علي رجاله و عددهم؟ » قلنا: بلي يا أميرالمؤمنين: قال: « سمعت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) قال: أولهم من البصره و آخرهم من اليمامه » و جعل علي بعدد رجال المهدي و الناس يکتبون، فقال: نرجلات من البصره و رجل من الأهواز، و رجل من عسکر مکرک، و رجل من مدينه تستر. و رجل من دورق، و رجل من الباستان و اسمه علي. و ثلاثه من اسمه، أحمد و عبدالله و جعفر، و رجلان من عمان- محمد و الحسن- و رجلان منسيراف- شداد و شديد-. و ثلاثه من شيراز: -حفص و يعقوب و علي- و أربعه من أسفهان: - موسي و علي و عبدالله و غلفان-. و رجل من أبدح و اسمه يحيي، و رجل من المرج ( العرج ) و اسمه داود، و رجل من الکرخ و اسمه عبدالله و رجل من بروجرد اسمه قديم. و رجل من نهاوند و اسمه عبدالرزاقاق، و رجلان من الدينور:- عبدالله و عبدالصمد- و ثلاثه من همدان: - جعفر و اإسحاق و موسي-. و عشره من قم أسماؤهم علي أسماء أهل بيت رسول الله، و رجل من خراسان اسمه دريد، و خمسه من الذين اسماؤهم علي أهل الکهف، و رجل من آمل، و رجل من جرجان، و رجل من هراه، و رجل من بلخ، و رجل من قراح و و رجل من عانه؛ و رجل من من دامغان، و رجل من من سرخس، و ثلاثه من السيار، و رجل من ساوه، و رجل من من سمرقند، و إربعه و عشرون من الطالقان، و هم الذين ذکرهم رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و في خراسان کنوز لاذهب و لافضه، ولکن رجال يجمعهم الله و رسوله، و رجلان من قزوين، و رجل من فارس و رجل من أبهر و رجل من برجان من جموح، و رجل من شاخ، و رجل من صريح، و رجل من أردبيل، و رجل من مراد، و رجل من تدمر، و رجل من أرمينيه، و ثلاثه من المراغه و رجل من خوي، و رجل من سلسماس، و رجل من أردبيل و رجل من بدليس، و رجل من تسور، و رجل من برکري، و رجل من سرخيس، و رجل من منارجرد، و رجل من قرقيلا، و ثلاثه من واسط، و عشره من الزوراء، و أربعه من الکوفه، و رجل من القادسيه، و رجل من من سوراء و رجل من من السراه، و رجل من النيل و رجل من صيداء، و رجل من جرجان و رجل من القصور، و رجل من الأنبار، و رجل من عکبرا، و رجل من الحنانه، و رجل من تبوک و رجل من الجاممده، و ثلاثه من عبادان، و سته من حديثه الموصل، و رجل من الموصل، و رجل من مغلثايا، و رجل من نصيبين، و رجل من کازرون و رجل من فارقين، و رجل من آمد؛ و رجل من رأس العين، و رجل من الرقه، و رجل من حران، و رجل من بالس، و رجل من قبج، و ثلاثه من طرطوس، و رجل من القصر، و رجل من آدنه، و رجل من خمري، و رجل من عرار، و رجل من قورص، و رجل من أنطاکيه، و ثلاثه من حلب، و رجلان من حمص، و أربعه من دمشق، سوريه، و رجلان من قسوان، و رجل من قيموت، و رجل من صور، و رجل من کراز، و رجل من أذرح، و رجل من عامر، و رجل من دکار، و رجل من بين المقدس، و رجل من الرمله... و رجلان من عکا. و رجل من صور، و رجل من عرفات، و رجل من عسقلان، و رجل من غزه، وأربعه من الفسطاط. و رجل من قرميس، و رجل من دمياط، المحله، و رجل من الإسکندريه، و رجل من برقه، و رجل من طنجه أفرنجه، و رجل من القيروان، و خمسه من السوس الأقصي، و رجل من قبرص، و ثلاثه من حميم، و رجل من قوص، و رجل من عدن، و رجل من علالي، و عشره من مدينه الرسول (صلي الله عليه و آله و سلم) و أربعه من مکه، و رجل من الطائف، و رجل من الدير، و رجل من الشيروان، و رجل من زبيد، و عشره من مرو، و رجل من الأحساء، و رجل من القطيف، و رجل من هجر، و رجل من اليمامه- قال عليه الصلاه و السلام-؛ آحصاهم لي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) ثلاثممائه و ثلاثه عشر رجلاً بعدد اصحاب بدر يجمعهم الله من مشرقها إلي مغربها في أقل مما ينم الرجل عيناه، عند بيت الله الحرام... ». ابن طاووس، ملاحم، ص 146.
81- عن الصادق (عليه السلام) :« تربة قم مقدسه... أما و إنهم أنصار قائمنا و دعاه حقنا ». بحار الانوار، ج57، ص 218.
82- عفان البصري: عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: « أتدري لم سمي قم؟ » قلت: الله و رسوله و أنت أعلم. قال: « إنما سمي قم. لأن أهله يجتمعون مع قائم آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)، و يقومون معه و يستقيمون عليه و ينصرونه ». بحار الانوار، ج57، ص 216.
83- قال أمير المؤمنين (عليه السلام) :« سمعت رسول الله 0ص) قال: « ... وفي خراسان کنوز لاذهب و لافضه، ولکن رجال يجمعهم الله و رسوله ». ابن طاووس، ملاحم، ص 147؛ روضة الواعظين، ص 310؛ بحار الاوار، ج52، ص 304.
84- عن أمير المؤمنين (عليه السلام) :« ويحاً للطالقان: فإن لله عزوجل بها کنوزاً ليست من ذهب و لا فضه ولکن بها رجال مؤمنون عرفوا الله حق معرفنه و هم أنصار المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) في اخر الزمان ». برهان الهندي، ص 150؛ کشف الغمه، ج3، ص 268؛ کنز العمال، ج14، ص 591؛ شافعي، بيان، ص 106؛ ينابيع الموده، ص 91.
85- عن الصادق (عليه السلام) : « اتق العرب: فإن لهم خبر سوء. أما لإنه لا يخرج مع القائم واحد منهم ». طوسي، غيبه، ص 284؛ اثبات الهداه، ج3، ص 517؛ بحار الانوار، ج52، ص 333.
86- قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم):« ... يخرج إليه الأبدال من الشام و أشتاتهم کأن قلوبهم زبر الحديد رهبان بالليل و ليوث بالنهار ». ابن طاووس، ملاحم، ص 142؛ بحار الانوار، ج52، ص 304.
87- عن أبي جعفر (عليه السلام) :« يبايع بين الرکن و المقام ثلاث مائه ونيفٌ عده أهل بدر، فيهم النجباء من أهل مصر، و الأبدال من أهل الشام، و الأخيار من أهل العراق، فيقيم ماشاء الله أن يقيم ». طوسي، غيبه، چاپ جديد، ص 477؛ بحارالانوار، ج52، ص 334؛ اثبات الهداه، ج3، ص 518.
88- و عنه (عليه السلام) :« إذا ظهر القائم و دخل الکوفه، بعث الله تعالي من ظهر الکوفه سبعين ألف صديق، فيکونون في دصحابه و أنصاره ». ابن طاووس، ملاحم، ص 43؛ ينابيع الموده، ج2، ص 435؛ الشيعه و الرجعه، ج1، ص 456.
89- نامش سماک بن خرشه انصاري است. مرحوم مامقاني درباره اش مي فرمايد: من او را حسن الحال مي دانم... ( تتقيح المقال، ج2، ص 68 ).
90- عن المفضل بن عمر: عن أبي عبدالله (عليه السلام) :« إذا قام قائم آل محمد، استخرج من ظهر الکعبه سبعه و عشرين رجلاً من قوم موسي الذين يقضون بالحق و به يعدلون، و سبعة من أصحاب الکهف، و يوشع وصي موسي، و مؤمن آل فرعون و سلمان الفارسي، و أبادجانه الأنصاري و مالک الأشتر ». روضه الواعظين، ج2، ص 266.
91- عن أبي عبدالله(عليه السلام) :« إن أرواح المؤمنين يرون آل محمد في جبل رضوي. فتأکل من طعامهم و تشرب من شرابهم و تحدث معهم في مجالسهم حتي يقوم قائمنا أهل البيت. فإذا قام قائمنا، بعثهم الله معه. يلبثون زمراً فزمواً، فعند ذلک يرتاب المبطلون، و يضمحل المنتحلون، و ينجو المقربون ». الکافي، ج3، ص 131؛ الإيقاظ، ص 290؛ بحار الانوار، ج27، ص 308؛ معجم احاديث الامام المهدي (عليه السلام)، ج4، ص 101.
92- عن ابن جريح: بلغني أن بني اسرائيل لما قتلوا أنبياءهم، و کفروا و کانوا اثني عشر سبطاً. تبراً سبط منهم. مما صنعوا و اعتذروا و سألوا الله أن يفرق بينهم و بينهم، ففتح الله لهم نفقاً من الأرض، فساروا فيه سنه و نصف سنه حتي خرجوا من ورائ الصين، فهم هناک، حنفاء مسلمين، يستقبلون قبلتنا. بحار الانوار، ج4، ص 316.
93- و قيل: إن جبرئيل انطلق بالنبي (صلي الله عليه و آله و سلم) ليله المعراج إليهم. فقراً عليهم من القرآن عشر سور نزلت بمکه فآمنوا به و صدقوه ». و أمرهم أن يقيموا مکانهم و يترکوا السبت و أمرهم بالصلاه و الزکاه و لم يکن نزلت فريضه غيرهما ففعلوا ». بحار الانوار، ج54، ص 316.
94- الإسراء ( بني اسرائيل ) (17) آيه 104.
95- اعراف (7) آيه 159.
97 و 96- عن الصادق (عليه السلام) :« لا تشتر من السودان أحداً. فإن کان لابد فمن النوبه. فإنهم من الذين قال الله عزوجل: و من الذين قالوا إنا... أما إنهم سيذکرون ذلک الح، و سيخرج مع القائم عصابه منهم... » الکافي، ج5، ص 353.
البته سند اين روايت ضعيف است چنانچه در کتاب « ايلام ديار شيعيان گمنام » به آن اشاره کرديم. بحار الانوار، ج54، ص 316.
98- مائده (5) آيه 14.
99- کافي، ج5، ص 352؛ التهذيب، ج7، ص 405؛ وسائل الشيعه، ج14، ص 56؛ نور الثقلين، ج1، ص 601؛ تفسير برهان، ج1، ص 454؛ ينابيع الموده، ص 422.
100- عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال :« إن الله عزوجل بالمشرق مدينه اسمها جابلقا. لها اثنا عشر ألف باب من ذهب، بين کل باب إلي صاحبه مسيره فرسخ. علي کل باب برج فيه اثنا عشر ألف مقاتل، يلهبون الخيل، و يشحذون السيوف و السلاح، ينتظرون قيام قائمنا، و إن لله عزوجل بالمغرب مدينه يقال لها: جابرسا، لها اثنا عشر ألف باب من ذهب، بين کل باب إلي صاحبه مسيرة فرسخ، علي کل باب برج فيه اثنا عشر ألف مقاتل، يلهبون الخيل، و يشحذون السلاح و السيوف، ينتظرون قائمنا، و أنا الحجه عليهم ». بحار الانوار، ج54، ص 334 و ج 26، ص 47.
101- شيعه بر اين عقيده است که در همين دنيا و. پس از ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) امامان معصوم و گروهي از مؤمنان و گروهي از کافران دوباره زنده مي شوند و به دنيا باز مي گردند. در اين باره صدها روايت وارد شده است. مرحوم آيه الله والد (رح) در جلد دوم الشيعه و الرجعه به گستردگي در اين باره سخن گفته است. اخيراً اين کتاب را حجه الاسلام ميرشاولد به نام ستاره درخشان ترجمه و منتشر کرده است و از اين جانب نيز پانزده سال پيش جزوه اي به نام رجعت از نظر شيعه منتشر شده است که با استفاده از نوشته ها و سخنان مرحوم والدم مي باشد و برايشان آن را قرائت کردم. اخيراً نيز جزوه اي با عنوان الرجعه في أحاديث الفريقين از اين جانب منتشر شده است.
102- عن أبي عبدالله (عليه السلام) :« إنه- يعني نجم بن أعين- ممن يجاهد في الرجعه ». الؤيقاظ من الهجعه، ص 269.
103- عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال :« کأني بحمران بن أعين و ميسر بن عبدالعزير يخبطان الناس بأسيافهما بين الصفا و المروة ». کشي، رجال، ص 402؛ الخلاصه، ص 98؛ قهبائي، رجال، ج2، ص 289؛ الايقاظ، ص 284؛ بحار الانوار، ج54، ص 4؛ معجم رجال الحديث، ج6، ص 259.
104- درباره ي موثق بودن داود، علماي رجال بحث هاي گسترده اي کرده اند. برخي اين روايت را ضعيف شمرده و بعضي آن را موثق دانسته اند. روايت ديگري از امام صادق (عليه السلام) نقل شده که فرموده است: « منزلت و مقام داود نزد من، همانند موقعيت مقداد نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است ». تتقيع المقال، ج2، ص 414.
105- نظر أبو عبدالله (عليه السلام) إلي داود الرقي، و قد ولي، فقال: « من سره أن ينظر إلي رجل من أصحاب القائم، فلينظر إلي هذا ». الايقاظ، ص 264.

منبع مقاله :
طبسي، نجم الدين؛ (1385)، دولت موعود، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم )، چاپ ششم