آمادگي جسماني و روحيه ي پهلواني در ميان شهدا
مربي ورزش طلاب
هر روز صبح مي گفت: « بچّه ها برويم ورزش » بعد از طلوع آفتاب ما را از سپاه تا بند دره به حالت دو مي برد و بر مي گرداند. وقتي به محوطه ي سپاه بر مي گشتيم تازه نرمش کردن و بدنسازي شروع مي شد، آن هم نيم ساعت. يکبار بعد از
نويسنده: موسسه فرهنگي هنري قدر ولايت
آمادگي جسماني و روحيه ي پهلواني در ميان شهدا
هم روح، هم جسم
هر روز صبح مي گفت: « بچّه ها برويم ورزش » بعد از طلوع آفتاب ما را از سپاه تا بند دره به حالت دو مي برد و بر مي گرداند. وقتي به محوطه ي سپاه بر مي گشتيم تازه نرمش کردن و بدنسازي شروع مي شد، آن هم نيم ساعت. يکبار بعد از ورزش خسته و کوفته به آقاي رحيمي گفتم: « اين همه مي دويم بعد هم که بايد نرمش کنم، خدا خيرتان بدهد زياد نيست؟ »
با اينکه هنوز جنگ ايران و عراق شروع نشده بود در جوابم گفت: « در آينده وارد جنگ مستقيم با آمريکا مي شويم، ما پاسداران هم بايد به فکر ساختن روحمان باشيم هم جسممان را آماده ي دفاع از اسلام کنيم » بعد از مدّتي همان تمرينات بدنسازي در درگيريهاي کردستان خيلي براي من کارايي داشت. (1)
اسب سواري و چوگان بازي
شهيد اقارب پرست به ورزش خيلي علاقه مند بود و بيش از همه اسب سواري و چوگان بازي را دوست مي داشت و به عنوان يکي از چهره هاي سرشناس تيم چوگان مرکز زرهي به حساب مي آمد.
در سال هاي 51، 52 خيلي به من اصرار کرد که با توجّه به اين که من به اسب سواري مي رفتم به چوگان بازي هم بروم، ولي من به علّت گرفتاري هاي اداري و انجام ماموريّت هاي متوالي نمي توانستم در تمرين هاي چوگان بازي شرکت نمايم. تا اين که شغل من تغيير کرد و پس از مدّتي تمرين به همراه تيم به پاکستان رفته و در آنجا در مسابقات چوگان بازي شرکت نمودم.
اين مسابقات بعد از شهادت شهيد اقارب پرست برگزار شد و من در هر لحظه از مسابقه، به ياد اين شهيد بزرگوار که مشوق اصلي من براي چوگان بازي بود مي افتادم و پس از انجام مسابقه، فاتحه اي نثار روح پاکش مي کردم. (2)
استاد اسب سواري
مسئله اي که درباره ي شهيد اقارب پرست لازم به ذکر است اهتمام او به ورزش بود. او تصميم گرفته بود ورزش رزمي بياموزد. يکي از دوستانش به نام تيمسار شريف النسب، دانشجويي داشت که قهرمان ورزش هاي رزمي بود و قرار شد که آن دانشجو به شهيد اقارب پرست ورزش رزمي ياد بدهد و اين کار آغاز شد. در يکي از تمرينات آن دانشجو در حين تمرين، فنّي را روي شهيد اقارب پرست اجرا مي کند که منجر به شکسته شدن پاي شهيد مي شود. او بدون اينکه خم به ابرو بياورد به بيمارستان اعزام مي شود و پايش را گچ مي گيرند و مدّتي پايش در گچ مي ماند. شهيد اقارب پرست در مورد اين مسئله حتّي يک کلمه با آن دانشجو که اسمش اسفندياري بود نمي گويد و با کمال مهرباني پس از خوب شدن پايش دوباره براي فراگيري ورزش رزمي پيش آقاي اسفندياري مي رود.
براي من جاي تعجّب بود که فردي مثل شهيد اقارب پرست، پرورش يافته در آن خانواده ي مذهبي، چه طوري به ورزش رو آورده و در رشته ي تنيس، چوگان بازي، ورزش هاي رزمي و اسب سواري داراي عناويني شده است. او حتّي بعدها استاد اسب سواري در مرکز زرهي شيراز گرديد. (3)
رزم انفرادي
در سال 1352 در شيراز گروهبان وظيفه بودم. شهيد اقارب پرست استاد ما بود. ايشان کلاس رزم انفرادي و آموزش بي سيم داشت و گاهي هم به جاي استادان ديگر به کلاس مي آمد و تدريس مي کرد.
کلاس رزم انفرادي در فضاي باز بود. ايشان به جاي آن که در محوطه ي عمومي تدريس کند، بچّه ها را به قسمتي از پادگان مي برد و در گوشه اي خلوت که تمرکز بچّه ها بيشتر باشد، کلاس را داير مي کرد. او مسائل مربوط به درس را بيان مي کرد و بعد از بچّه ها مي خواست هر کس سؤال شرعي دارد بپرسد. (4)
لباس گرمي که جايزه گرفت
يکي از دوستان او مي گويد: « يک روز در جبهه مسابقه ي تيراندازي گذاشته بودند که شهيد، در تک تيراندازي موفّق شد نشانه ها را به درستي هدف قرار داده و آن روز يک دست لباس گرم جايزه گرفت. دوستان وي گفتند: « لباس ها که کوچک است. » شهيد، گفت: براي برادر کوچکم مي برم. ولي بعد از چند ساعت متوجه مي شود که يکي از رزمندگان لباس گرم ندارد. فوري به سنگر بر مي گردد و لباس گرمش را به دوستش هديه مي دهد. (5)
روحيه ي جوانمردي
محمّد حسن عاشق ورزش به ويژه فوتبال بود. در ورزش فوتبال، ريزنقش و از تکنيک خاصي برخوردار بود.
ورزش به او روحيه ي جوانمردي و پهلواني خاصّي بخشيده بود. در ورزش فوتبال روز به روز پيشرفت مي کرد. ديري نگذشت که از زمين فوتبال محلّه سرپير اوج گرفت و عضو تيم منتخب استان مازندران شد. بچّه هاي ورزش کار به او افتخار مي کردند. در جامعه ي ورزشي گرگان مورد توجّه و احترام خاصّي قرار داشت. او يکي از اميدهاي ورزشي استان مازندران بود. داشتن روحيه ي ورزشي و اخلاق و رفتار خوب باعث شده بود که دوستان زيادي داشته باشد. (6)
کار و تبليغ و ورزش باستاني
شهيد آشوري اهل کار و ورزش بود. در بين ورزشها، ورزش باستاني را انتخاب کرده و هر روز تمرين مي کرد. وقتي هم به روستا مي آمد مانند يک کارگر ماهر فعاليّت مي کرد. بعضي ها به ايشان مي گفتند شما روحاني هستيد نبايد بيل به دست بگيريد و اينگونه کارها را انجام دهيد. شما بايد درس بخوانيد و تبليغ کنيد. ايشان مي گفتند: « هر وقت که لازم شد بايد کار کرد و هر وقت هم لازم شد بايد درس خواند و تبليغ کرد » . او اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) را مثال مي زد و مي گفت: « مولا چطور در نخلستان کار مي کرد، ما هم بايد اينگونه باشيم. در عين حال از هر حيث فردي قانع بود و سعي مي کرد از دسترنج خود زندگي اش را بگذراند. شهيد گاهي از نظر مادّي دستش خالي بود که در همين حال حتي از پدر بزرگوارش هم کمک نمي گرفت! مي گفت که بايد به خدا متکي باشيم، خداوند روزي رسان است. (7)
ورزش باستاني
پدرم علاقه ي خاصي به ورزش داشت. ايشان ورزش باستاني انجام مي داد. هر وقت که براي تمرين به زورخانه مي رفت، من را همه با خودش مي برد. با وجود اينکه کم سنّ و سال بودم، براي من يک جفت ميل ورزش باستاني تهيه کرده بود تا در منزل همراه ايشان ورزش کنم. (8)
آمادگي جسمي خوب به دليل تمرينات ورزشي
در مدرسه ي صالحيه که بودم، حاج آقا اشکوري حدود هفده نفر از طلّاب را براي جهبه اعزام کردند که حجت الاسلام شهيد آشوري جزء آنها بود. قبل از اعزام به جبهه، حدود سه ماه در بخشي از پادگان لشکر 16 زرهي توسط برادران سپاهي آموزش ديديم. در اين ميان شهيد آشوري به دليل تمرينات ورزشي که انجام مي داد از برجستگي و آمادگي جسمي خوبي برخوردار بود. آموزش ها براي بعضي از دوستان سخت و مشقّت آور بود ولي هرگز در چهره ي شهيد آشوري خستگي نديدم. بعد از پايان آموزش، طلاب رزمنده يکسره به منطقه ي ايلام و صالح آباد آمدند و بدليل نياز در جنوب از آنجا به اهواز اعزام شدند. (9)
مربّي ورزش طلّاب
آشنايي من با شهيد عزيز آشوري به سال شصت بر مي گردد، زماني که ايشان در مدرسه صالحيه قزوين حضور داشتند، ما تازه براي فراگيري علوم ديني وارد آن مدرسه شده بوديم. ايشان استاد و مربّي ما بودند. اوّلين آشنايي بنده با شيخ، از طريق ورزش بود ايشان ضمن اينکه دروس علوم ديني در حوزه تدريس مي کردند، مربّي ورزش حوزه نيز بودند و صبح ها طلاب را ورزش مي دادند. (10)
پينوشتها:
1- افلاکيان، ص 129 .
2- زندگينامه و خاطراتي از شهيد اقارب پرست، ص 126 .
3- زندگي نامه و خاطراتي از شهيد اقارب پرست، صص 140 – 139 .
4- زندگي نامه و خاطراتي از شهيد اقارب پرست، ص 143 .
5- لاله هاي بختياري، صص 124- 123 .
6- طلايه داران (3)، صص 19-20 .
7- سر و بي نشان، صص 22-21 .
8- سر و بي نشان، ص 42 .
9- سر و بي نشان، ص 63 .
10- سر و بي نشان، ص 82 .
مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت،(1390)، آمادگي جسماني، روحيه پهلواني؛ سيره ي شهداي دفاع مقدس (28)، تهران: مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، چاپ اول.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}