نويسنده: نجم الدين طبسي




 
از آن جا که هدف از قيام حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) برپايي حکومت الهي در سراسر جهان و نابودي ستم و ستمگر در جهان است، طبعاً حضرت براي دستيابي به اين هدف، با دشوار يها و موانعي رو به رو خواهد شد که بايد با انجام عمليات نظامي آن موانع را از سر را بردارد و کشورها را يکي پس از ديگري بگشايد تا بر شرق و غرب جهان چيره گردد و حکومت عدل الهي را در زمين پي ريزد. در اين مقاله رواياتي در اين باره را به نظر شما مي رسانيم.

الف) پاداش مجاهدان و شهيدان

چون هدف از جنگ ها در زمان حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نابودي مفسدان و ستمگران براي تشکيل حکومت اسلامي در جهان مي باشد، شرکت در جنگ در رکاب حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نيز از پاداشي چند برابر برخوردار است؛ به گونه اي که اگر رزمنده اي يک نفر از دشمن را نابود سازد، پاداش بيست و يا بيست و پنج شهيد را دارد. اگر خود به فيض شهادت دست يابد، پاداش بيست و پنج شهيد نصيب او مي گردد. (1) هم چنين جانبازان و زخميان آن افزون بر مقامات معنوي از ارزش ويژه اي در دولت امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) برخوردارند و خانواده ي شهيدان نيز ارزش ويژه اي دارند.
امام باقر (عليه السلام) خطاب به شيعيان مي فرمايدک « اگر شما چنان باشيد که ما سفارش کرده ايم و از امر ما سرپيچي نکنيد، اگر در آن حال کسي از شما پيش از ظهور قائم ما بميرد، شهيد خواهد بود و اگر حضرت را رک کند و در رکاب او به شهادت برسد، پاداش دو شهيد را دارد و اگر يکي از دشمنان ما را بکشد، پاداش بيست شهيد را خواهد داشت ». (2)
در اين روايت، ارزش نابودي دشمن را به مراتب از شهيد شدن بالاتر مي دارند، زيرا کشتن دشمنان، خشنودي خدا، آسايش بندگان و عزت اسلام را در پي دارد؛ ولي رسيدن به فيض شهادت، شهيد را به کمال مي رساند. از اين رو، رزمندگان در جبهه بايد بيش تر در انديشه ي دشمن باشند، تا به شهادت رسيدن.
اما باقر (عليه السلام) مي فرمايد: « شهادت در رکاب امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) پاداش دو شهيد را دارد ». (3)
در کافي چنين آمده است: « رزمنده ي امام، اگر دشمن ما را بکشد، پاداش بيست شهيد را دارد و کسي که همراه قائم ما به شهادت برسد، پاداش بيست و پنج شهيد براي اوست ». (4)
امير مؤمنان (عليه السلام) درباره ي شيوه ي رفتار امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) با شهيدان و خانواده ي آنان مي فرمايد: « ( حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) پس از عمليات ) روانه کوفه مي شود و در آن جا اقامت مي گزيند... و هيچ شهيدي نمي ماند مگر آن که حضرت بدهي او را مي پردازد و براي خانواده اش حقوق و مستمري قرار مي دهد ». (5)
اين روايت نماينگر رسيدگي حضرت به خانواده ي شهيدان است.

ب) تجهيزات جنگي

به طور قطع نوع سلاحي که حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در نبردهاي به کار مي گيرد با ديگر سلاح هاي آن روزگار تفاوت اساسي دارد و واژه ي سيف که در روايات آمده است، شايد کنايه از اسلحه است نه اين که مراد خصوص شمشير باشد؛ زيرا اسلحه ي امام به گونه اي است که با به کارگيري آن ديوارهاي شهر فرو مي ريزد يا شهر پودر شده، تبديل به دود مي گردد و دشمن با يک ضربه، همانند نمک آب شده، چون سرب ذوب مي گردد.
طبق روايتي، سلاح سربازان حضرت از آهن است؛ ولي چنان است که اگر بر کوه فرود آيد، آن را به دو نيم مي کند.
شايد دشمن نيز از اسلحه اتش زا استفاده کند؛ زيرا که امام (عليه السلام) لباسي را مي پوشد که ضد گرماست و آن لباسي است که جبرئيل (عليه السلام) آن را از آسمان براي ابراهيم (عليه السلام) آورد تا از آتش نمرود رهايي يابد و آن لباس در اختيار حضرت بقيه الله است و اگر چنين نبود- يعني اسلحه و صعنت پيشرفته در اختيار دشمن نبود- شايد ضرورتي براي پوشيدن آن لباس وجود نمي داشت. هر چند که شايد جنبه ي اعجاز آن منظور باشد.
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: « هنگامي که قائم ما قيام کند، شمشيرهاي نبرد فرود مي ايد، شمشيرهايي که بر هر کدام، نام و نام پدر يک رزمنده نوشته شده است ». (6)
حضرت صادق (عليه السلام) درباره ي گروهي از ياران مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي فرمايد: « ياران مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) شمشيرهايي از آهن دارند؛ ولي جنس آن غير از آهن است. اگر يکي از آنان با شمشير خود بر کوهي ضربه زند، آن را دو نيم مي کند. حضرت قائم (عجل تعالي فرجه الشريف) با آن سپاهيان و تجهيزات به جنگ هند، ديلم، کردها، روميان، بربر، فارس و بين جابرسا و جابلقا مي رود ». (7)
وسايل دفاعي نيروهاي مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به گونه اي است که اسلحه ي دشمن بر آنان کارگر نيست. امام صادق (عليه السلام) در اين باره مي فرمايد: « ياران مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) اگر با سپاهياني که بين شرق و غرب را فرا گرفته اند، درگير شوند، آنان را در لحظه اي نابود مي کنند و هرگز سلاح دشمن در آنان تأثير نمي کند ». (8)

ج) جهان گشايي امام براي نجات بشر

درباره ي عمليات نظامي حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و گشودن شهرها و کشورها، روايات بر دو گونه است: بعضي روايات سخن از گشودن شرق و غرب، جنوب و قبله و سرانجام همه جهان به ميان آورده است و برخي روايات ديگر، به گشودن سرزمين هاي معيني از جهان اشاره دارد.
جاي شک و ترديد نيست که حضرت همه ي جهان را تحت سيطره و حکومت خود مي آورد؛ ولي اين که چرا از بعضي شهرها نام برده شده است، شايد به لحاظ اهميتي باشد که آن شهرها در آن روزگار پيدا خواهند کرد. اين اهميت براي اين است که انها از قدرت هاي آن روزگار به حساب مي آيند و سرزمين هايي از جهان را تحت نفوذ خود دارند يا آن سرزمين ها منطقه ي پهناوري هستند که بخش بزرگي از جمعيت را در خود جاي داده اند و يا اين که قبله ي آمال پيروان يکي از مذاهب و اديان مي باشند؛ به طوري که اگر آن شهر سقوط کند، همه ي پيروان آن آيين تسليم مي شوند يا به سبب اهميت نظامي و استراتژيکي آن است؛ به طوري که با سقوط آن، عمليات دشمن مختل شده، زمينه براي تهاجم نيروهاي حضرت فراهم مي گردد.
برگزيدن شهر مکه به عنوان نقطه آغاز قيام، سپس برگزيدن عراق و کوفه به عنوان مرکزيت سياسي- نظامي حکومت و حرکت به سوي شام و گشودن بيت المقدس، شايد تأييدي بر اين سخن باشد؛ زيرا امروزه اهميت سياسي، مذهبي و نظامي اين سه سرزمين بر کسي پوشيده نيست.
دسته ي اول از روايات درباره ي تسلط حضرت بر سراسر جهان است که برخي عبارتند از:
حضرت رضا(عليه السلام) از پدرانش نقل مي کند که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « وقتي مرا به معراج بردند... عرض کردم: پروردگارا! آيا اينان ( امامان ) پس از من جانشينان من خواهند بود؟ ندا آمد: اي محمد! آري، اينان دوستان و برگزيدگان و حجت هاي من پس از من بر بندگانم مي باشند و جانشينان و بهترين بندگانم پس از تو خواهند بود. به عزت و جلالم سوگند، دين و آيينم را به وسيله ي انان به افراد بشر غالب مي سازم و کلمه ي الله را به وسيله ي آنان برتري مي بخشم و به وسيله ي آخرين انان، زمين را از وجود سرکشان و گنهکاران پاک مي کنم و فرمانروايي شرق و غرب را به او مي دهم ». (9)
در تفسير آيه ي شريفه ( الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ؛ (10) آنان که اگر در زمين حاکمشان گردانيم، نماز را به پا مي دارند و زکات مي دهند ). امام باقر (عليه السلام) فرمود: « اين آيه مربوط به آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و آخرين امامان است. خداوند شرق و غرب زمين را در اختيار و نفوذ حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و يارانش قرار مي دهد ». (11)
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد: « مهدي از فرزندان من است و به دست او خداوند شرق و غرب زمين را مي گشايدم. (12)
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد: « هنگامي که حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ظهور کند، خداوند دين را به جايگاه اصلي اش باز مي گرداند و پيروزي هاي درخشاني براي او و به دست او انجام مي دهد. در آن روزگارکسي بر روي زمين نمي ماند، مگر آن که مسلمان باشد و کلمه ي لا إله إلا الله را بر زبان داشته باشد ». (13)
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايدک « حضرت قائم از ماست و گسترش فرمانروايي آن حضرت شرق و غرب را فرا مي گيرد ». (14)
نيز مي فرمايد: « هنگامي که قيام حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) خداوند اسلام را بر همه ي اديان پيروز مي کند ». (15)
از پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است: « حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) لشکرانش را به سراسر زمين گسيل مي دارد ». (16)
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد: « اگر از زندگاني و پايان دنيا جز يک روز باقي نمانده باشد، ... خداوند مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را مي فرستد و به وسيله ي او، عظمت را به دين باز مي گرداند و پيروزي هاي درخشاني براي او و به دست او انجام مي دهد. در آن روزگار کسي بر کره ي خاکي نيست جز آن که ذکر لا إله إلا الله بر زبان دارد ». (17)
جابر بن عبدالله انصاري مي گويد: رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمود: « ذوالقرنين، بنده اي شايسته بود که خداوند، او را بر بندگانش حجت قرار داد. وي قوم خود را به سوي خدا دعوت کرد و به تقوا دستور داد؛ ولي آنان بر سرش ضربه اي زدند و او مدتي از آنان پنهان شد؛ به طوري که آنان گمان بردند که مرده است. پس از مدتي نزد قومش بازگشت؛ ولي باز بر سمت ديگر سرش ضربه اي زدند.
در ميان شما شخصي است که به سنت رفتار مي کند. خداي عزوجل، براي ذوالقرنين در زمين اقتداري فراهم آورد و از هر چيز، وسيله اي براي او قرار داد و او را به شرق و غرب جهان رساند. خداوند متعال، رفتار و روش او را پيرامون امام غائب (عليه السلام)- که از فرزندان من است- جاري مي کند و او را به شرق و غرب زمين مي رساند و هيچ آبگاه و منزلي در کوه و بيابان باقي نمي ماند که ذوالقرنين بر آن گام نهاده باشد، جز آن که او گام مي نهد. خداوند براي او گنج ها و معادن زمين را آشکار مي سازد و با ايجاد ترس در دل دشمن، او را ياري مي دهد و زمين را به وسيله ي او پر از عدل و داد مي کند؛ چنان که قبل از قيام پر از جور و ستم شده است ». (18)
دسته ديگري از روايات به گشودن شهرهاي مخصوصي اشاره دارد که به گفتن چند روايت در اين زمينه بسنده مي کنيم:
اميرمؤمنان (عليه السلام) درباره ي حرکت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به سوي شام مي فرمايد: « به دستور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، امکانات حمل و نقل لشکريان فراهم مي شود. پس از اين فرمان، چهار صد کشتي ساخته مي شود و در کنار ساحل عکا پهلو مي گيرند. از سويي، کشور روم با صد صليب- که همراه هر صليب ده هزار نفر نيرو است- بيرون مي ايند و با نيزه ها ( و سلاح ) خود طرسوس را مي گشايند. حضرت با سپاهيانش به آن جا مي رسند و از آنان به قدري مي کشند که آب فرات تغيير رنگ مي دهد و ساحل از اجساد آنان، بوي تعفن مي گيرد. ( با شنيدن اين خبر ) کساني که در کشور روم مانده اند، به انطاکيه مي گريزند ». (19)
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: « هنگامي که حضرت قائم قيام کند... لشکري به قسطنطنيه مي فرستد. چون آنان به خليج برسند، جمله اي بر روي پاهاي خود مي نويسند و از روي آب مي گذرند ». (20)
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد: « اگر از دنيا جز يک روز نماند، به طور حتم، خداوند مردي از عترت مرا مي فرستد که همنام من است و پيشاني او مي درخشد، او قسطنطنيه و جبل ديلم را مي گشايد ». (21)
حذيقه مي گويد: « قسطنطنيه، ديلم و طبرستان گشوده نمي شود، مگر به دست مردي از بني هاشم ». (22)
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد: « هنگامي که حضرت قائم قيام کند، قسطنطنيه، چين(23) و کوه هاي ديلم را گشوده؛ مدت هفت سال فرمانروايي مي کند ». (24)
امير مؤمنان (عليه السلام) مي فرمايد: « حضرت مهدي و يارانش حرکت مي کنند تا اين که وارد قسطنطنيه مي شوند و به جايي که پادشاه روم سکونت دارد مي روند و سه گنج را از آن جا بيرون مي اورند؛ گنجي از جواهرات، گنجي از طلا، و گنجي از نقره، آن گاه حضرت اموال و غنيمت ها را بين لشکريان تقسيم مي کند ». (25)
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد: « حضرت قائم، سه پرچم را براي ( عمليات در ) سه نقطه آماده مي سازد؛ پرچمي را به قسطنطنيه (26) گسيل مي دارد و خداوند آن جا را براي او مي گشايد؛ پرچم ديگري را براي چين مي فرستد و آن جا نيز براي حضرت گشوده مي گردد و پرچم سوم را براي کوه هاي ديلم (27) مي فرستد و آن جا به تصرف نيروهايش در مي آيد ». (28)
حذيقه مي گويد: بلنجر (29) و کوه هاي ديلم گشوده نمي گردد، مگر به دست مردي از آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) ». (30)
حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايد: « ... سپس حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) با هزار کشتي از شهر قاطع به سوي شهر قدس شريف رهسپار مي شود و از عکا، صور، غزه و عسقلان(31) وارد سرزمين فلسطين مي گردد، اموال و غنيمت ها را بيرون مي آورد. سپس حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) وارد قدس شريف شده، در آن فرود مي آيد و همان جا اقامت مي گزيند تا زماني که دجال ظاهر شود ». (32)
ابو حمزه ي ثمالي مي گويد: از امام باقر (عليه السلام) شنيدم که فرمود: « هنگامي که قائم آل محمد (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ظهور مي کند، به همراه او شمشيري است که آن را از نيام مي کشد و خداوند به دست او سرزمين هاي روم، (33) چيم، ترک، (34) ديلم، سند، هند، (35) کابل، شام، و خزر را مي گشايد ». (36)
ابن حجر مي نويسد:... اولين پرچمي را که حضرت مهدي براي جنگ مي بندد، به ترک روانه مي کند. (37)
شايد منظور از سيف مخترط که در روايت ثمالي آمده است، کنايه از سلاح خاصي باشد که در دسترس حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) قرار مي گيرد؛ زيرا براي گشودن همه ي سرزمين ها- که نياز به توان تهاجمي فوق العاده اي دارد- سلاحي مناسب لازم است که برتر از همه ي سلاح ها باشد؛ به ويژه اگر بگوييم که آن حضرت فعاليت هاي گوناگوني را از طريق عادي انجام مي دهند.
درباره ي گشودن هند، کعب مي گويد: فرمانروايي که در بيت المقدس مي باشد، سپاهي را به هند گسيل مي دارد و آن جا را مي گشايد. آن گاه آن سپاه، وارد خاک هند مي شوند و گنج هاي آن جا را براي فرمانرواي بيت المقدس مي فرستند و او نيز آن جا را تزيين مي کند و پادشهان هند را به صورت اسير نزد او مي آورند. شرق و غرب زمين براي آنان گشوده مي شود و نيروها در هند حضور خواهند داشت تا هنگاميکه دجال خروج کند (38)
حذيقه مي گويد: پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « طاهر فرزند اسمائ با بين اسرائيل جنگيد و آنان را به اسارت گرفت و بيت المقدس را به اتش کشيد و مقدار هزار و هفت صد ( يا نه صد) کشتي طلا و جواهرات را از آن جا به شهر روميه آورد. به طور حتم، حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) آنها را از آن شهر بيرون برده، به بيت المقدس باز مي گرداند. (39)
هر چند قيام حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) از مکه آغاز مي شود، ولي سرزمين حجاز (40) را پس از ظهور مي گشايد. امام باقر (عليه السلام) در اين باره مي فرمايد:« حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در مکه ظاهر مي شود و خداوند، سرزمين حجاز را مي گشايد و حضرت هر کس از بني هاشم را که در زندان است، آزاد مي سازد ». (41)
امير مؤمنان (عليه السلام) درباره ي گشودن خراسان مي فرمايد: « حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به حرکت خود ادامه مي دهد تا اين که خراسان (42) را مي گشايد و پس از آن دوباره به شهر مدينه باز مي گردد ». (43)
آن حضرت درباره ي گشودن ارمينيه (44) به دست حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي فرمايد » « حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به حرکت خود ادامه مي دهد تا اين که به ارمينيه مي رسد. چون مردم آن سرزمين او را مي بينند، يکي از راهبان دانشمند را براي مذاکره، خدمت حضرت مي فرستند. راهب به امام (عليه السلام) مي گويد: آيا مهدي تو هستي؟ حضرت مي فرمايد: اري، منم؛ آن که نامم در انجيل آمده است و بشارت داده شده که در آخرزمان، ظهور مي کنم. او پرسش هايي را مطرح مي کند و امام (عليه السلام) پاسخ مي دهد.
راهب مسيحي، اسلام مي آورد؛ ولي ساکنان ارمينيه، سرپيچي و تمرد مي کنند. پس از آن سپاهيان حضرت وارد شهر مي شوند و پانصد هزار نفر از نيروهاي مسيحي را نابود مي سازند و خداوند با قدرت بي پايانش شهر آنان را بين آسمان و زمين معلق مي کند؛ به طوري که پادشاه و اطرافيانش که در بيرون شهر مستقر شده اند، شهر را در وسط آسمان و زمين آويزان مي بينند.
پادشاه ارمينيه از ترس مي گريزد و به اطرافيانش نيز دستور مي دهد به پناهگاهي پناه برند. در بين راه، شيري راه را بر آنان مي بندد و آنان هراسان، سلاح ها و اموالي را که به همراه دارند، مي اندازند و سربازان حضرت که در تعقيب آنان مي باشند، اموال را مي گيرند و بين خود تقسيم مي کنند؛ به طور يکه به هر يک، صد هزار دينار مي رسد ». (45)
بخش ديگري از جهان گشايي هاي حضرت در شهرهاي زنج است. حضرت امير (عليه السلام) در اين باره مي فرمايد: « حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به پيشروي خود ادامه مي دهد تا اين که به شهر زنج کبري مي رسد. در آن شهر هزار بازار است و در هر يک از بازارها، هزار مغازه وجود دارد و حضرت آن شهر را مي گشايد. (46) حضرت پس از گشودن آن جا، عازم شهري به نام قاطع- که به صورت جزيره و بر روي درياست- مي شود ». (47) البته در سند اين روايت و خود روايت بحث است.
حضرت باقر (عليه السلام) درباره ي اعزام لشکريان مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به سراسر جهان مي فرمايد: « گويا حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را مي بينم که سربازانش را به سراسر جهان گسيل مي دارد ». (48)
نيز آن حضرت مي فرمايد: « حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) لشکريان خود را باري گرفتن بيعت، به سراسر جهان مي فرستد و ستم و ستمگر را نابود مي کند و شهرهاي گشوده شده، براي او تثبيت مي گردد و خداوند به دست مبارکش، قسطنطنيه را مي گشايد ». (49)

د) سرکوبي شورش ها

پس از ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و گشودن شهرها و کشورهاي گوناگون، برخي از شهرها و قبايل به رويارويي با حضرت مي پردازند که به وسيله ي لشکريان امام (عليه السلام) سرکوب مي شوند و گروهي کج انديش، سخن حضرت را در برخي مسائل نمي پذيرند و به سرکشي عليه حضرت دست مي زنند که دوباره به وسيله ي لشکريان حضرت سرکوب مي گردند. به رواياتي در اين زمينه توجه کنيد:
امام صادق (عليه السلام)مي فرمايد: « سيزده شهر و طايفه هستند که مردم آن با حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به نبرد مي پردازند و حضرت با آنان مي جنگد. آنان عبارتند از: مردم مکه، مدينه، شام، بني اميه، بصره، دمنسيان، کردها، و اعراب قبايل: بني ضبه، (50) غني،(51) باهله، (52) ازد و سرزمين ري ». (53)
امام باقر (عليه السلام) درباره ي پرخاش گروهي به سخنان حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي فرمايد: « وقتي حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) پاره اي از احکام را بيان مي دارد و درباره ي برخي از سنت ها سخن مي گويد، گروهي به عنوان اعتراض و قيام عليه حضرت، از مسجد بيرون مي روند. حضرت به يارانش دستورتعقيب آنان را صادر مي کند. سپاه حضرت، در محله ي تمارين بر آنان دست مي يابند و آنان را اسير کرده، نزد حضرت مي آورند. امام (عليه السلام) دستور مي دهد که همگي را سر ببرند و اين اخرين شورش و حرکتي است که عليه حضرت رخ مي دهد ». (54)
درباره ي شورش در رميله و سرکوبي آن، فرزند ابي يعفور مي گويد: به حضور امام صادق (عليه السلام) آمدم، در حالي که گروهي از يارانش نيز در خدمت ايشان بودند. حضرت به من فرمود: « ايا قرآن خوانده اي؟ » عرض کردم: آري؛ ولي به همين قرائت متعارف. فرمود: « مقصود من هم، همين قرائت بود ». گفتم: منظور از اين پرسش چيست؟ فرمود: « حضرت موسي مطالبي را براي قوم خود گفت، ولي آنان تاب و توان آن را نداشتند و عليه حضرت- در مصر- قيام کردند؛ موسي (عليه السلام) نيز با آنان جنگيد و آنان را به قتل رساند.
حضرت عيسي (عليه السلام) نيز مطالبي را براي قوم خود بازگو کرد و آنان نيز تحمل نکرده، عليه او- در شهر تکريت- دست به شورش زدند. عيسي (عليه السلام) نيز به رويارويي با آنان برخاست و نابودشان کرد. اين است معناي سخن خداوند که مي فرمايد:
( فَآمَنَتْ طَائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَفَرَتْ طَائِفَةٌ فَأَيدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ ؛ (55) طايفه اي از بين اسرائيل ايمان آوردند و طايفه ي ديگر کافر شدند و ما ايمان آورندگان را نصرت داديم و بر دشمنانشان پيروز کرديم ).
حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نيز هنگامي که ظهور کند، سخناني براي شما مي گويد که تاب و توان پذيرش آن را نخواهيد داشت. از اين رو، عليه حضرت در شهر رميله قيام مي کنيد و با او مي جنگيد. حضرت نيز به رويارويي با شما مي پردازد و شما را به قتل مي رساند و اين شورش آخرين قيام عليه حضرت است ». (56)

هـ) پايان جنگ ها

با پي ريزي نظام الهي و حکومت جهاني امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و فروپاشي قدرت هاي شيطاني، شعله هاي جنگ فرو مي نشيند و ديگر قدرتي نمي ماند که بتواند با ارتش مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به رويارويي برخيزد. از اين رو، ساز و برگ نظامي در بازارها بدون تقاضا مي ماند و در نتيجه ارزان و بي خريدار مي شود.
عليف (عليه السلام)مي فرمايد: « ... و جنگ ها نيز به پايان مي رسد ». (57)
کعب مي گويد: روزها به پايان نمي رسد تا اين که مردي از قريش، در بيت المقدس فرود مي آيد... و جنگ ها نيز به پايان مي رسد ». (58)
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در خطبه اي درباره ي دجال و کشته شدنش فرمود: « پس از آن بهاي يک اسب، چند درهم ( پول نقره ) خواهد بود ». (59)
ابن مسعود مي گويد: از نشانه هاي قيامت اين است که زن و اسب گران مي شود؛ سپس ارزان مي گردد و تا روز قيامت نرخ آن گران نمي شود. (60)
شايد مقصود از گراني زن پيش از ظهور امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) کنايه از اين باشد که در اثر نامساعد بودن اوضاع اقتصادي، اداره و نگه داري يک زن و تشکيل خانواده بسيار مشکل مي شود؛ چنان که در اثر کثرت جنگ ها و نياز به مرکب، تهيه ي اسب ( و تجهيزات جنگي ) دشوار و گران مي شود، ولي با پايان جنگها- پس از قيام حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف)- جنگ افزارها ارزان مي شود و در اثر بهبود وضع اقتصادي، دشواري هاي ازدواج و زندگي از بين مي رود و گويا زن ارزان مي شود.
زمخشري نقل مي کند: يکي از نشانه هاي قيام - مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)- اين است که از شمشيرها به جاي داس استفاده مي کنند ». (61)
چون در آن روزگار ديگر جنگي نيست؛ در نتيجه از صنايع و ابزاري که در خدمت جنگ قرار داشت، براي پيشرفت کشاورزي بهره برداري مي کنند.
پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين زمينه مي فرمايد: « ... نرخ گاو بالا مي رود و نرخ اسب ناچيز مي شود ». (62)
شايد اين روايت نيز همين گونه تفسير شود؛ زيرا از گاو در کشاورزي استفاده مي شود و گوشت و شير آن قابل مصرف است؛ ولي از اسب بيش تر به عنوان ابزار جنگي بهره برداري مي کرده اند.

پي‌نوشت‌ها:

1- کافي، ج2، ص 222.
2- عن أبي جعفر (عليه السلام) في حديث أنه قال للشيعه: « إذا کنتم کما أوصيناکم و لم تدوه إلي غيره، فمات منکم ميت قبل أن يخرج قائمنا کان شهيداً. ومن أدرک منکم قائمنا فقتل معه کان له أجر عشرين شهيداً ». طوسي، امالي، ج1، ص 236؛ بشارة المصطفي، ص 113؛ اثبات الهداة، ج3، ص 529؛ بحار الانوار، ج52، ص 123، 317.
3- عن أبي جعفر (عليه السلام) :« ... و الشهيد معه- له- شهادتان ». اثبات الهداة، ج3، ص 490؛ ر.ک: طوسي، امالي، ج1، ص 236؛ برقي، محاسن، ص 173؛ نورالثقلين، ج5، ص 356.
4- عن أبي جعفر (عليه السلام) :« ... و من أدرک قائمنا فخرج معه فقتل عدونا. کان له مثل أجر عشرين شهيداً ». کافي، ج2، ص 222، بحار الانوار، ج52، ص 123.
5- قال علي(عليه السلام) :« ... ثم يقبل إلي الکوفة، فيکون منزله بها، و لا يقتل قتيل إلا قضي عنه دينه. و أالحق عياله في العطاء ». عياشي، تفسير، ج2، ص 261؛ بحار الانوار، ج52، ص 224.
6- عن أبي عبدالله (عليه السلام) :« إذا اقام القائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نزلت سيوف القتال، علي کل سيف اسم الرجل و اسم أبيه ». نعماني، غيبة، ص 244؛ بحار الانوار، ج52، ص 369؛ اثبات الهداة، ج3، ص 542.
7- عن أبي عبدالله (عليه السلام) :« ... لهم سيوف من حديد، غير هذا الحديد، لو ضرب أحدهم بسيفه جبلاً لقده حتي يفصله، يغزو بهم الإمام (عليه السلام) الهند و الديلم و الکرد و الروم و بربر و فارس، و بين جابرسا إلي جابلقا ». بصائر الدرجات، ص 141؛ اثبات الهداة، ج3، ص 523؛ تبصرة الولي، ص 97؛ بحار الانوار، ج27، ص 41 و ج54، ص 334 و 52، ص 227.
8- عن أبي عبدالله (عليه السلام) :« ... لو أنهم وردوا علي ما بين المشرق و المغرب من الخلق لأفنوهم في ساعة واحدة، لا يختل فيهم الحديد ». بصائر الدرجات، ص 141؛ اثبات الهداة، ج3، ص 523؛ تبصرة الولي، ص 97؛ بحار الانوار، ج27، ص 41 و ج52، ص 334.
9- عن الرضا (عليه السلام) قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) :« لما عرج بي إلي السمائ... فقلت يا رب؛ هولاء أوصيائي بعدي؟ فنوديت يا محمد؛ هؤلاء أوليائي و أحبائي و أصفيائي. و حججي بعدک علي بريتي و هم أوصياؤک و خلفاؤک و خير خلقي بعدک. و عزتي و جلالي لأظهرن بهم ديني، و لأعلين بهم کلمتي، و لأظهرن الأرض بآخرهم من أعدائي، و لأملکمه مشارق الأرض و مغاربها ». کمال الدين، ج1، ص 366؛ عيون أخبار الرضا، ج1، ص 262؛ بحار الأنوار، ج18، ص 346.
10- حج (22) ايه 41.
11- عن أبي جعفر: في قوله: ( الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ )؛ « فهذه- آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) إلي آخر الأئمة و المهدي و أصحابه يملکهم الله مشارق الأرض و مغاربها ». تفسير برهان، ج2، ص 96؛ ينابيع الموده، ص 425؛ بحار الانوار، ج51، ص 1.
12- احقاق الحق، ج13، ص 259؛ ينابيع الموده، ص 487؛ بحار الانوار، ج52، ص 378؛ الشيعه و الرجعه، ج1، ص 218.
13- عنه (صلي الله عليه و آله و سلم) : « ... يرد الله به الدين، و يفتح له فتوحاً، فلا يبقي علي وجه الأرض إلا من يقول: لا إله إلا الله ». عقد الدرر، ص 222؛ فرائد فوائد الفکر، ص9.
14- عن أبي جعفر (عليه السلام) :« القائم منا... يبلغ سلطانه المشرق و المغرب... ». کمال الدين، ج1، ص 331؛ الفصول المهمه، ص 284؛ اسعاف الراغبين، ص 140.
15- عنه (عليه السلام) :« إن الإسلام يظهره الله علي جميع الأديان عند قيام القائم (عليه السلام) ». ينابيع الموده، ص 423.
16- النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) :« و يبعث جنوده في الآفاق ». القول المختصر، ص 23.
17- عن النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) :« لو لم يبق من الدنيا... يرد الله به الدين و يفتح له فتوحاً، فلا يبقي علي الأرض، إلا من يقول: لا إله إلا الله ». عيون أخبار الرضا، ص 65؛ احقاق الحق، ج13، ص 346؛ الشيعة و الرجعة، ج1، ص 218.
18- عن جابر بن عبدالله الانصاري، قال:سمعت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): يقول: « إن ذاالقرنين کان عبداً صالحاً جعله الله عزوجل حجه علي عباده، فدعا قومه إلي إليه، و أمرهم بتقواه، فضربوه علي قرنه، فغاب عنهم زماناً حتي قيل: مات أو هلک بأي وادٍ لسک؟ ثم ظهر و رجع إلي قومه، فضربوه علي قرنه، الاخر و فيکم من هو علي سنته، و إن الله عزوجل مکن لذي القرنين في الأرض، و جعل له من کل شيء سبباً، و بلغ المغرب والمشرق، و إن تبارک و تعالي سيجري سنته في القائم من ولدي، فيبلغه شرق الأرض و غربها، حتي لا يبقي سهل و لا موضع من سهل و لا جبل وطئه ذوالقرنين إلا وطئه و يظهر الله عزوجل له کنوز الأرض و معادنها، و ينصره بالرعب، فيملأ الأرض عدلاً. قسطا کما ملئت جوراً و ظلماً ». کمال الدين، ج2، ص 394؛ بحارالانوار، ج52، ص 323، 336؛ الشيعة و الرجعة، ج1، ص 218؛ ر.ک: ابن حماد، فتن، ص 95؛ صراط المستقيم، ج2، ص 250، 262؛ مفيد، ارشاد، ص 362؛ اعلام الوري، ص 430.
19- عن أمير المؤمنين (عليه السلام) :« في قصه المهدي و فتوحاته، و رجوعه إلي دمشق، قال: « ثم يأمر المهدي (عليه السلام) بإنشاء مراکب، فينشأ أربعمائة سفينة في ساحل عکا، و تخرج الروم في مائة صليب، تحت کل صليب عشرة آلاف، فيقيمون علي طرطوسي و فتحونها بأسنه الرماح، ويوافيهم المهدي (عليه السلام) فيقتل من الروم حتي يتغير ماء الفرات بالدم، و تنتن حافتاه بالجيف، و تنهزم ( من في ) الروم. فيلحقون بأنطاکية... ». ابن حماد، فتن، ص 116؛ عقد الدرر، ص 189.
20- عن الصادق (عليه السلام) :« ... إذا قام القائم... و يبعث جنداً إلي القسطنطنية، فإذا بلغوا إلي الخليج کتبوا علي آقدامهم شيئاً و مشوا علي الماء ». بحار الانوار، ج52، ص 365.
21- قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم):« لو لم يبق من الدنيا إلا يوم، لبعث الله فيه رجلاً من عترتي يواطئ اسمه اسمي براق الجبين، يفتح القسطنطنيه و جبل الديلم ». فردوس الاخبار، ج3، ص 83؛ شافعي، بيان، ص 137؛ احقاق الحق، ج13، ص 229 و ج 19، ص 660.
22- حذيقة: « لا يتفح السقطنطنية و لا الديلم و لا طبرستان إلا رجل من بني هاشم ». ابن ابي شيبه، مصنف، ج13، ص 18.
23- صين ( چين ) به بخش هايي از آسياي شرقي گفته مي شود و شامل شوروي سابق، هند، نپال، برمه، ويتنام، ژاپن و درياي چين و کره مي شود ( المنجد في الأعلام ).
24- عن الباقر (عليه السلام) :« إذا قام القائم (عليه السلام) سار ذلي الکوفه... و يفتح القسطنطنيه و الصين و جبال الديلم، فيمکث علي ذلک سبعه سنين ». بحار الانوار، ج52، ص 339؛ احقاق الحق، ج13، « کل سنه عشر سنين من سنيکم هذه ». ص 352؛ الشيعة و الرجعه، ج1، ص 400.
25- قال علي (عليه السلام) :« إن المهدي (عليه السلام) يسير هو و من معه، فينزل قسطنطنيه في محل ملک الروم، فيخرج منها ثلاث کنوز، کنزل من الجواهر، و کنز من الذهب و کنز من الفضه، ثميقسم المال علي عساکره ». الشيعة و الرجعة، ج1، ص 162.
26- قسطنطنيه شهري در ترکيه است، که رد قرن هفتم قبل از ميلاد ساخته شده و مدتي پايتخت امپراتوري روم بوده است؛ معجم البلدان، ج4، ص 347؛ اعلام المنجد، ص 28.
27- ديلم نام سرزميني در بخش کوهستاني گيلان که در شمال قزوين قرار گرفته است؛ معجم البلدان، ج1، ص 99؛ اعلام المنجد، ص 227؛ برهان قاطع، ج1، ص 570.
28- عن الباقر (عليه السلام) :« ثم يعقد بها القادم ثلاثل رايات، لواءً إلي القسطنطنيه يفتح الله له. و لواءً إلي الصين فيفتح له، و لواء إلي جيال الديلم فيتفتح له ». اثبات الهداة، ج3، ص 585؛ بحار الانوار، ج52، ص 388؛ ر.ک: بحار الانوار، ج54، ص 332، حديث هاي شماره: 1، 6، 11، 14، 17، 18، 19، 34، 35، 36، 46.
29- خزر ( شوروي سابق )؛ معجم البلدان، ج1، ص 99؛ اعلام المنجد، ص 214.
30- حذيقة: « لا يتفح بلنجر و لا جبل الديلم إلي علي رجل من آل محمد ». عقد الدرر، ص 123 به نقل از: ابن المنادي، ملاحم،
31- شهري در شام، از توابع فلسطين و بر روي ساحل درياست. اين نقطه، بين و شهر غزوه و بيت جبرين قرار گرفته است؛ معجم البلدان، ج3، ص 673.
32- عن علي (عليه السلام) :« ثم يتوجه المهدي من مدينة القاطع إلي القدس الشريف بألف مرکب. فينزلون شام فلسطين، بين عکلا و صور و غزه و عسقلان، فيخرجون ما معهم من الأموال و ينزل المهدي بالقدس الشريف و يقيم بها الي أن يخرج الدجال ». عقد الدرر، ص 201.
33- روم اکنون پايتخت ايتالياست. در آن روزگار مرکز حکومتي بود که پادشاهاي به نام رسمي قيصر بر آن حکومت مي کردند و بر بخش بزرگي از جهان تسلط داشتند، به طوري که گستره ي نفوذ آنان از درياي مديترانه، شمال آفريقا، يونان، ترکيه، سوريه، لبنان تا فلسطين را در بر مي گرفت و همه ي اين سرزمين ها را روم مي ناميدند.
34- ترکستان در قاره آسيا قرار گرفته و بين چين و شوروي تقسيم شده است و شامل سين کيانغ از چين و ترکمنستان، ازبکستان، تاشکند، تاجيکستان، فرنجير، قزاقستان است؛ اعلام المنجد.
35- شبه جزيره اي به شکل مثلث در جنوب آسيا است و شامل جمهوري هند، پاکستان، بوتان و نپال مي باشد؛ برهان قاطع، ج1، ص 703؛ اعلام المنجد، ص 542.
36- عن أبي حمزة الثمالي، قال: سمعت أبا جعفر (عليه السلام) يقول :« لو خرج قائم آل محمد (عجل الله تعالي فرجه الشريف)... و معه سيف مخترط، يفتح الله له الروم، و الصين، و الترک و الديلم و السند و الهند، و کابل شاه، و الخزر ». نعماني، غيبه، ص 108؛ بحار الانوار، ج52، ص 348.
37- ابن حجر: « أول لواء يعقده المهدي يبعثه إلي الرتک ». القول المختصر، ص 26.
38- عن کعب: يبعث ملک في بيت المقدس جيشاً إلي الهند فيفتحها. فيطأ أرض الهند، و يأخذ کنوزها، فيصيره ذلک الملک حلية لبيت المقدس، و يقدم عليه بملوک الهند مغللين، و يفتح لهم بين المشرق و المغرب، و يکون مقامهم في الهند إلي خروج الدجال ». عقد الدرر، ص 97، 319؛ ابن طاووس، ملاحم، ص 81؛ حنفي، برهان، ص 88.
39- حذيقة عن رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) :« غزا طاهر بن أسماء بني أسرائيل فسباهم، و سباجلي بيت المقدس، و أحرفها بالنيران، و حمل منها في البحر. منها ألفاً و سبعمائه- تسعمائه- سفينه حلي حتي أوردها رومية ». قال حذيقة: فسمعت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) : يقول:« ليستخرجن المهدي (عليه السلام) ذلک حتي يرده إلي بيت المقدس ». عقد الدرر، ص 201؛ شافعي، بيان، ص 114؛ احقاق الحق، ج13، ص 229.
40- حجاز از شمال به خليج عقبه، از مغرب به درياي سرخ، از مشرق به نجد و از جنوب به عسير محدود مي شود؛ اعلام المنجد، ص 229 و به نقل حمويني، از اعماق صنعا در يمن، تا شام را حجاز مي نامند، و تبوک و فلسطين نيز جزو آن است؛ معجم البلدان.
41- عن أبي جعفر (عليه السلام) :« ثم يظهر المهدي بمکه... فيفتح أرض الحجاز و يخرج من کان في السجن من بني هاشم ».
ابن حماد، فتن، ص 95؛ متقي هندي، برهان، ص 141؛ ابن طاووس، ملاحم، ص 64؛ القول المختصر، ص 23.
42- خراسان در آن روزگار به سرزمين هايي از ايران، افغانستان و شوروي گفته مي شد؛ اعلام المنجد، ص 267.
43- علي (عليه السلام) :« ثم يسير- المهدي- حتي يفتح خراسان، ثم يرجع إلي مدينه الرسول (صلي الله عليه و آله و سلم) ». الشيعة و الرجعه، ج1، ص 158.
44- ارمينيه در آسياي صغير و محدود به کوه هاي آرارات، قفقاز، ايران، ترکيه و رود فرات مي باشد و روزگاري حکومتي مستقل داشت و پس از انقراض امپراتوري بيزانس، اين سرزمين بين ايران، روس و عثماني ها تقسيم شد؛ المنجد، ص 25.
45- علي (عليه السلام) :« ثم إن المهدي (عليه السلام) يسير حتي ينزل أرمينيه الکبري، فإذا رآه أهل أمرنيه، أنزلوا له راهباً من رهبانهم کثير العلم، فيقولون له: انظر ماذا يريد هولاء. فإذا أشرف الراهل علي المهدي (عليه السلام) فيقول الراهب: أنت المهدي فيقول المهدي: نعم، أنا المذکور في إنجيلکم. أنا أخرج في آخر الزمان فيسأله الراهب عن مسائل کثيره، فيجيبه عنها، فيسلم الراهب، و يمتنع أهل أرمينيه، فيدخلها أصحاب المهدي (عليه السلام). فيقتلون فيها خمسمائه ألف مقاتل من النصاري، ثم يعلق الله مدينتهم بين السماء و الأرض بقدرته فينظر الملک و من معه إلي مدينتهم و هي معلقه، و هو يومئذ خارج عنها يجمع جنوده، إلي قتال المهدي، فإذا نظر إلي ذلک ينهزم و يقول لأصحابه: خذوا لأنفسکم مهرباً، فيهرب أولهم، و آخرهم، فيخرج عليهم أسد عليهم عظيم. فيزعق في وجوههم فيلقون ما في أيديهم من السلاح والمال، و يتبعم جنود المهدي (عليه السلام)، فيأخذون أموالهم و يقسمونها فيکون لکل واحد مائه ألف دينار ». همان، ص 162.
46- علي (عليه السلام) :« ثم يسير المهدي (عليه السلام) إلي مدينة الزنج الکبري، و فيها ألف سوق، وفي کل سوق ألف دکان يفتحها ». همان، ص 164، و لا يخفي ما في السند من الاشکمال و التأمل و کذا ما قبله.
47- علي (عليه السلام) :« ... ثم يأتي إلي مدينه يقال لها: مقاطع و هي علي البحر الأخضر المحيط بالدنيا ». همان، ج1، ص 164؛ ر.ک: عقد الدرر، ص 200؛ احقاق الحق، ج13، ص 229.
48- عن الباقر (عليه السلام) :« کأني بالقائم ... و هو يفرق الجنود في البلاد ». مفيد، ارشاد، ص 341؛ بحار الانوار، ج52، ص 337.
49- عن أبي جعفر (عليه السلام) :« ... فيبعث بالبيعه إلي المهدي جنوده إلي الآفاق، و يميت الجور و أهله، و تستقيم له البلدان، و يفتح الله علي يديه القسطنطنيه ». ملاحم ابن طاووس، ص 64.
أقول لا شک في ظهور دين الإسلام علي الأديان کلها، و فتح العالم بأجمعه علي بد المهدي (عليه السلام) بحيث لم يبق إلا الذين الحنيف و حاکميه الإسلام. ولکن الکلام في التفاصيل مما وردت في بعض النصوص؛ کأخذ الاموال و قتل هذا العدد الهائل فهي مما ينبغي إعاده النظر في أسانيدها سيما و بعضها عن أمثال معل و بعضها الآخر مما لميتم سنده، و لا أقل من القول. بأن... التفاصيل، ليس من الضروريان و أنه يجب الاعتقاد به و قد تعرنا لهذا البحث في أبحاثتا حول المهدي (عليه السلام) و قد طبع في العدد الخامس من مجله الانتظار فراجع. ابن طاووس، ملاحم، ص 64؛ الفتاوري الحديثيه، ص 31.
50- ضبه نام روستايي در حجاز است که در راه شام در ساحل دريا قرار گرفته است. در کنار آن، روستاي حضرت يعقوب به نام « بدا » قرار دارد.
بني ضبه قبيله اي است که در جنگ جمل به پشتيباني از دشمنان علي (عليه السلام) برخاستند و بيشتر اشعار و رجزهايي که در جنگ جمل خوانده شد، متعلق به قبيله ي ضبه و ازد بود. آنان در آن جنگ گرداگرد شتر عايشه را گرفتند و از او حمايت کردند؛ سمعاني، انساب، ج4، ص 12؛ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج9، ص 320 و ج1، ص 253.
51- غني قبيله اي است که در « هار » در سرزمين جزيرة العرب- ميان موصل و شام- زندگي مي کردند و به شخصي به نام غني بن يعصر منسوب هستند؛ سمعاني، انساب، ج4، ص 315.
52- باهله طايفه اي منسوب به باهله بن آعصر مي باشد. عرب ها در آن روزگار از پيوند با اين قبيله خودداري مي ورزيدند؛ زيرا افراد شرافتمند و محترمي در ميان انان نبود و طايقه باهله مردمي پست بودند. حضرت علي (عليه السلام) پيش از حرکت به سفين به آنان فرمود: « خدا را گواه مي گيرم که من از شما و شما از من خشمگين هستيد، پس بياييد، حقوق خود را دريافت کنيد و از کوفه به ديلم کوچ کنيد؛ سمعاني، انساب، ج1، ص 275؛ وقعه صفين، ص 116؛ النفي و التغريب، ص 349. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج3، ص 272؛ الغارات، ج2، ص 21.
53- عن أبي عبدالله (عليه السلام) :« ثلاثه عشر مدينه و طائفه بجحارب القائم أهلها و بجاربونه: أهل مکه. و أهل المدينه و أهل الشام و بنو أميه، و أهل البصره، و أهل دميسان، و الأکراد و الأعراب، و ضبه، و غني و باهله، و أزد. و أهل الري ». نعماني، غيبه، ص 299؛ بصائر الدرجات، ص 336؛ حليه الابرار، ج2، ص 632؛ بحار الانوار، ج52، ص 363 و ج48، ص 84.
54- قال أبو جعفر (عليه السلام) :« فبينا صاحب الأمر قد حکم ببعض الأحکام، و تکلم ببعض السنن؛ إذ خرجت خارجه من المسجد يريدون الخروج عليه، فيقول لآصحابه: انطلقوا فيلحقوا بهم في التمارين فيأتونه بهم أسري ليأمر بهم فيذبحون و هي آخر خارجه تخرج علي قائم آل محمد ». عياشي، تفسير؛ ج2، ص 61؛ تفسير برهان، ج2، ص 83؛ بحار الانوار، ج52، ص 345.
55- صف (61) آيه 14.
56- عن ابن أبي يعفور قال: دخلت علي أبي عبدالله (عليه السلام) : و عنده نفر من أصحابه، فقال لي: « يا ابن أبي يعفور هل قرأت القرآن »؟ قال: قلت: نعم، هذه القراءة، قال: « عنها سألتک، ليس عن غيرها ». قال:فقلت: نعم- جعلت فداک- و لم؟ قال: « لأن موسي (عليه السلام) حدث قومه الحديث فلم يحتملوه عنه فخرجوا عليه بمصر فقاتلوه، فقاتلهم، فقتلهم، و لأن عيسي (عليه السلام) حدث قومه بحديث فلم يحتملوه عنه فخرجوا عليه بتکريت، فقاتلوه فقاتلهم، فقتلهم، و هو قول الله عزوجل: ( فَآمَنَتْ طَائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَفَرَتْ طَائِفَةٌ فَأَيدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ ) و أنه أول قائم يقوم منا أهل البيت يحدثکم بحديث لا تحتملونه فتخرجون عليه برميله الدسکرة فتقاتلونه فيقاتلکم فيقتلکم. و هي آخر خارجه تکون ». بصائر الردرجات، ص 336؛ بحار الانوار، ج52، ص 375 و ج 47، ص 84 و ج14، ص 279.
57- علي (عليه السلام) :« ... و تضع الحرب أوزارها ». ابن حماد، فتن، ص 162؛ المعجم الصغير، ص 150؛ احقاق الحق، ج13، ص 204.
58- عن کعب الأخبار: لا تنقضي الأيام حختي ينزل خليفه من قريش بيت المقدس و تضع الحرب أوزارها ». عقدالدرر، ص 166؛ ر.ک: عبدالرزاق، مصنف، ج11، ص 401.
59- عن النبي (صلي الله عليه و آله و سلم): في خطبه الدجال و قتله: « ... و يکون افرس بدريهمات ».ابن طاووس، ملاحم، ص 152.
60- عن ابن مسعود، « من أشراط الساعه... أن تغلوا النساء و الخيل، ثم ترخص، فلا تغلوا إلي يوم القيامة ». المعجم الکبير، ج9، ص 342 و مانند اين مطلب را در عقد الدرر، ص 331، از « خارجة بن الصلت » نقل شده است.
61- روي الزمخشري، « من أشراط الساعه أن يتخذ السيوف مناجل ». الفائق، ج1، ص 354.
62- عن النبي (صلي الله عليه و آله و سلم): « ... و يکون الثور بکذا و کذا من المال، و يکون الفرس بالدريهمات ». ابن حماد، فتن، ص 159؛ ابن طاووس،ملاحم، ص 82.

منبع مقاله :
طبسي، نجم الدين؛ (1385)، دولت موعود، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم )، چاپ ششم