نويسنده: ويتني پوپ
مترجم: مهرداد ميردامادي



 

انگيزه هايِ محرک

اميل دورکم در پي آن بود که جامعه شناسي علمي و جديدي را پايه گذاري کند تا بتواند به فرانسه براي غلبه بر بحران اخلاقي که دست به گريبان آن بود کمک کند. بازتاب اين بحران که بر جامعه ي فرانسه سايه افکنده بود در موجي از آشوب، خشونت و نارضايتي ديده مي شد. فرانسه بعد از انقلاب به واسطه ي کشمکش بين سلطنت طلبان و ضد سلطنت طلبان، کاتوليک ها و مخالفان غيرمذهبي آنها و تعارض بين سرمايه و کار، رنج و عذاب فراواني را تحمل مي کرد. در چنين اوضاع و احوالي روشنفکران در فکر ماهيت اين بحران و چاره و علاجِ احتماليِ آن بودند. محافظه کاران آرزوي بازگشت به دين، اقتدار و سلسله مراتب را در سرمي پروراندند، يعني جامعه اي که ثبات گذشته را داشته باشد؛ ليبرال ها به آزادي و حقوق فردي و استفاده از روش هاي صلح آميز براي رسيدن به جمهوري دموکراتيک، غير مذهبي و آزاد، اعتقاد داشتند؛ افراطيون و تندروها نيز فکر مي کردند که براي رسيدن به عدالت اجتماعي يک دگرگوني انقلابي ضروري و لازم است. طبقات پايين جامعه خواستار برابري بيشتر بودند و در همين حال طبقات بالا سعي در حفظ و بازيافتن قدرت و امتيازات خود داشتند. دولت ها و حکومت هاي مختلف يکي بعد از ديگري روي کار مي آمدند: جمهوري اول، امپراتوري اول، مجلس بوربون ها و اورلئان ها، جمهوري دوم، امپراتوري دوم و سرانجام جمهوري سوم (1940-1871). فرانسه در 1870در جنگ با آلمان شکست خورد و در اواخر همان قرن به واسطه رسوايي دريفوس دچار چند دستگي شد به گونه اي که اين شکاف اجتماعي کشور را در آستانه وقوع يک جنگ داخلي قرار داد. فرانسه در جنگ جهاني اول ويران شد، در اين جنگ شش ميليون از مجموع هشت ميليون مرد فرانسوي که براي جنگ بسيج شده بودند در شمار مجروحان و کشته شدگان آن جنگ درآمدند. (1) در سطح فردي بالا رفتن نرخ خودکشي بازتاب حس نارضايتي افراد بود. هدف دورکم تدوين و پرداخت جامعه شناسي اي بود که به فرانسه کمک کند تا بر بحران اخلاقي موجود خود فائق آيد.
براي انجام اين کار وي با اذعان به وامداريِ ذهني و فکري به اسلاف و پيشينيان خود، مضامين بسياري را از آنها به عاريت گرفته و با يکديگر تلفيق کرد. اگوست کنت به ماهيت منحصر به فرد جامعه پي برده و آن را به عنوان يک ارگانيسم زنده تعريف کرد و از گسترش يک جامعه شناسي علمي که از روش هاي مورد استفاده ي علوم طبيعي استفاده مي کند، حمايت کرد. شارل مونتسکيو تفاوت جوامع به لحاظ آداب و رسوم را تحليل کرد. آلکسي دوتوکويل حامي گسترش گروه هاي ثانويه به عنوان خاستگاه جامعه بود و از قدرت محلي که منجر به ايجاد تعادل با حکومت شده و بدين ترتيب زمينه افزايش آزادي را فراهم مي کند، پشتيباني مي کرد. به رغم اينکه دورکم بر اهميت نظريات و آرا اين متفکرين و ديگر تبارهاي فرانسويِ جامعه شناسي تأکيد مي ورزيد، اما در عين حال تحت تأثير متفکران آلماني نيز بود. دورکم مجذوب بنيادهايِ تجربيِ روان شناسيِ تجربي آلماني شد و فکر مي کرد که اين دسته از محققان و دانش پژوهان آلماني که بر اهميت زندگي اخلاقي جمعي تأکيد داشتند- يعني قواعد، آداب و رسوم و اصول اخلاقي را اساس زندگي اجتماعي مي دانستند و نه خردمندي و منافع فردي را - راه درستي را برگزيده اند. (2) فيلسوف و جامعه شناس انگليسي هربرت اسپنسر، که افکارش در آن دوران جريان فکري قدرتمندي در اروپا و آمريکا به وجود آورده بود، براي اولين بار به رويکرد ساختي- کارکرديِ جامعه شناسي پرداخت. دورکم بعدها اين رويکرد به جامعه شناسي را بسط و گسترش داد.
دورکم در همان حال که از رشته هاي علمي ديگر براي به وجود آوردن جامعه شناسي بهره مي گرفت، اما در پي آن بود که با کنار گذاشتن نواقص و کمبودهاي ساير رشته ها، جامعه شناسي را از آنان متمايز گرداند. به نظر دورکم فلسفه بيش از حد انتزاعي شده و در تأملات و تفکرات بي پايان متافيزيکي گم گشته است، اهل فلسفه نيز به جاي آنکه کار خود را با واقعيت شروع کرده و سپس به شيوه اي استقرايي آن را ادامه دهند، بيشتر مستعد آن هستند که يک تفکر را در تقابل با تفکر ديگري قرار داده و به شيوه اي قياسي به نتايجي دست پيدا کرده و سپس اين نتايج را در فرضيات کلي خود به کار گيرند. جامعه شناسان بايد روان شناساني را که اساس کار خود را بر روي شواهد تجربي قرار داده بودند سرمشق خود قرار دهند، با اين همه ايراد او بر روان شناسي اين بود که اين رشته توجه خود را به فرد معطوف کرده و لذا نتوانسته به اين موضوع پي ببرد که پديده ي اجتماعي را بايد بر حسب ديگر پديده هاي اجتماعي تبيين کرد. اقتصاددانان نيز به نظر وي در آغاز و انجام کار خود که به تبيين و تشريح فرد مي پردازند دچار اشتباه مي شوند، و از اين رو به غلط در پي آن هستند که مسائل اجتماعي را ناشي از مسائل فردي بدانند. اقتصاددانان در پي به کارگيري مفهومي بسيار کلي از فرد هستند، فردي که صورتي انتزاعي، عام و منفعت طلب دارد و در انجام چنين کاري از اين مطلب غافل اند که افراد هر جامعه نسبت به جامعه ي ديگر و نيز نسبت به جايي که در آن جامعه به خود اختصاص داده اند با يکديگر تفاوت دارند. (3) بدين ترتيب دلبستگي فکري دورکم به وجود آوردن علم جديد جامعه شناسي بود، علمي که از نقصان و کمبودهاي رويکردهاي ديگر به زندگي اجتماعي بري باشد و به فرانسه کمک کند تا بر بحران خود که گونه اي از بحران عام گسترده در تمام اروپا بود چيره شود، بحراني که به نظر دورکم بزرگترين بحران اخلاقي تاريخ بود. (4)

موضوعات اصلي

مشروعيت بخشيدن به يک رشته علمي: جامعه شناسي، علم و تکوين

تأسيس جامعه شناسي به عنوان يک رشته ي علمي درست و منطقي نيازمند تحقق چند مورد بود. ابتدا ضرورت داشت که جامعه شناسي موضوع پژوهشي خاص خود را داشته باشد، دوم آنکه اين موضوع به صورتي علمي مورد مطالعه قرار گيرد، يعني جامعه شناسي داراي ابزارهاي مطالعاتي قدرتمندي باشد که آن را از ديگر رشته هاي علمي که امکان خلط مبحث با آنان وجود داشت، متمايز گرداند، و به عنوان يک رشته علمي بايد به گونه اي تثبيت شود که در کنار ديگر علوم ريشه دار مانند فيزيک و شيمي از مشروعيت برخوردار باشد.
تعريف دورکم از حيطه ي اختصاصي جامعه شناسي بر پايه ي نظريه ي تکوين بنا شده که سطوح واقعيت را از يکديگر متمايز مي گرداند. تعامل، سازمان دهي، روابط ساختاري، و ارتباط دو سويه ي پديده ها در سطحي از واقعيت، باعث بروز پديده هاي جديد و در حال تکوين در سطحي بالاتر مي شود: مهم ترين اين بروزها از سطح فيزيکي به سطح شيميايي، از سطح شيميايي به سطح زيستي، از سطح زيستي به سطح رواني، و از سطح رواني به سطح اجتماعي واقع مي شود. پديده هاي در حال تکوين را بايد بر حسب موجبات و عللي که در سطح واقعيت خودشان قرار دارد توضيح داد و نمي توان آنان را بر حسب علل و موجباتي که در سطوح پايين تر قرار دارد تبيين کرد، به عبارت ديگر نمي توان پديده ها را براي تبيين به سطحي پايين تر از سطح واقعي آن تنزل داد. دقيقاً همانطور که نمي توان آب را بر حسب ويژگي هاي جداگانه اکسيژن و هيدروژن تبيين کرد، پديده ي اجتماعي را نيز نمي توان بر حسب خصيصه ها و ويژگي هاي افراد بيان کرد و توضيح داد. بلکه آب و جامعه نسبت به ويژگي اجزاي خود، که تعامل و روابط آنان باعث به وجود آمدن اين دو شده، پديده هاي در حال تکوين به شمار مي روند.
دورکم پديده هاي اجتماعي را به عنوان پديده هاي طبيعي، يعني بخشي از طبيعت، مي ديد. و چون اينگونه بود وي اين پديده ها را با استفاده از همان روش هاي علمي مطالعه مي کرد که قدرت آن در ساير رشته ها به اثبات رسيده است. مانند روش هاي علمي مورد استفاده فيزيک، شيمي و زيست شناسي که به مطالعه ي جنبه هاي ديگر طبيعت مي پردازند، علم معلول ها را بر حسب علل خاصشان مطالعه مي کند تا بدين ترتيب قوانين و نظريه هاي حاکم بر اين روابط علت و معلول را کشف کند. دانشمندان و اهل علم نبايد کار خود را به شکل قياسي پيش ببرند، و مفاهيم و نتيجه گيري هاي پيش پنداشته را درباره ي واقعيت به کار بگيرند، بلکه بايد کار خود با جهان طبيعت شروع کرده، و واقعيات را طبقه بندي کنند و آنگاه کار خود را به شيوه اي استقرايي به پيش ببرند تا روابط علت و معلولي را که به واسطه اين واقعيات آشکار مي شود دريابند و آن را مشخص سازند.

رابطه ي بين فرد و جامعه: انگاره هايي از جامعه

دورکم از دو انگاره ي راجع به جامعه به شکلي مؤثر استفاده کرد، يکي از اين انگاره ها با استفاده از زبان و پنداشت هاي علوم طبيعي روزگار او، فرد و جامعه را به مثابه دو نيروي مخالف يکديگر مي ديد. اين تقابل در نظريه ي دورکم منشاء تضاد، تنش و انرژي است. هرچه نظام هاي علت -و- معلوليِ فرضي قدرتمند تر باشند، اهميت علمي اين نظام ها را مورد مطالعه قرار مي دهد، بيشتر است. بنابراين، دورکم با نشان دادن اين که نيروهاي اجتماعي چگونه بر نيروهاي فردي غلبه کرده و در جهت گيري، تحت فشار قرار دادن، مهار، کنترل و اجتماعي کردن فرد نقش دارند، نه تنها اين نکته را به اثبات رساند که جامعه شناسي مستقل از روانشناسي است بلکه قدرت نيروي اجتماعي، نسبت به نيروي فردي را نيز آشکار ساخت و بدين ترتيب مشروعيت علمي جامعه شناسي را ثابت کرد. « فرد » در نظريه دورکم يک مفهوم نظري است که کاملاً با فردي که در جامعه با آن برخورد داريم متفاوت است. اين مفهوم به بخش اجتماعي نشده ي شخصيت فرد، به فردي که از زندگي اجتماعي جدا شده، و گاهي به فردي که در پي تحقق تمايلات و منافع خودخواهانه است، اطلاق مي شود. در مقايسه با اين مفهوم، افرادي که ساکن يک جامعه اند، موجودات اجتماعي هستند که به وسيله قواعد اخلاقي راهنمايي مي شوند. در واقع دورکم فکر مي کرد که ما در وجود خود بهترين چيزها را داريم، چيزهايي که ما را از ساير حيوانات، از هستي اجتماعي مان جدا مي کند. تفکر، زبان، جهان بيني ها، عقلانيت، اخلاق، آرمان ها و خلاصه فرهنگ از جامعه منتج مي شود. از اين رو « فرد » اجتماعي نشده. « فرد » جدا شده از جامعه، يعني خصلتِ حيواني که در درون ماست، شباهت ناچيزي با موجودات اجتماعي شده اي که جامعه را تشکيل مي دهند، دارد.
دومين انگاره ي دورکم از جامعه نه از فيزيک که از زيست شناسي گرفته شده است؛ يعني جامعه مانند بدن انسان يک سيستم ساختي- کارکردي است که اجزاء آن از طريق تعامل، مبادله، تنظيم و تعديل دو سويه، و ياري رساندن به يکديگر مشارکت لازم براي بقا و حيات کل را به انجام مي رسانند. ساختارها ( اجزا ) بر حسب تأثيرات يا کارکردهايشان، يعني بر حسب خدمتي که به سيستم مي کنند، تحليل و بررسي مي شوند. خانواده بچه به دنيا آورده، به او مشروعيت بخشيده و او را اجتماعي مي کند، دين جامعه را يکپارچه مي سازد، دولت اعمال قانون کرده، مناقشات را داوري کرده و تصميماتي اتخاذ مي کند که به کل جامعه مربوط مي شود، و اقتصاد کالاها و خدمات لازم براي بقا جامعه را فراهم مي کند.

سه تحقيق درباره ي همبستگي اجتماعي

تقسيم کار در جامعه

دورکم در جهت تحقق هدفش براي تأسيس يک جامعه شناسي علمي و مفيد، مطالعاتي را درباره ي هم بستگي اجتماعي انجام داد. دورکم در اولين کتاب مهم خود يعني تقسيم کار در جامعه با استفاده از کارکرد گرايي تکاملي شالوده هاي متحول شده ي همبستگي اجتماعي را مورد مطالعه قرار مي دهد. جوامع ابتدايي به واسطه ي تشابهات نهفته در همبستگي مکانيکي به صورت يکپارچه در مي آيند و سپس اين جوامع به جوامع پيشرفته تکامل پيدا مي کنند، در جوامع پيشرفته تمايزات نهفته در همبستگي ارگانيکي باعث يکپارچگي آنان مي شود. جوامع ابتدايي از تعداد کمي از افراد شبيه به هم تشکيل يافته که يک توده هم گون و يکپارچه را به وجود مي آورند. واکنش شديد احساسي در قبال تخطي از اصول اخلاقيِ سخت و بي رحم، در دوران وجدان جمعي - يعني اعتقادات، ارزش ها، عقايد و احساسات مشترک- گنجانيده شده است، و قانونِ سرکوب گري که در کانون اين وجدان جمعي قرار دارد شالوده ي کيفرهاي بي رحمانه و مجازات هاي شديدي را تشکيل مي دهد که به تشابهات نهفته در همبستگي مکانيکي تداوم مي بخشد.
در طول زمان جوامع رشد مي کنند و فشار بر منابعي که به شکل روزافزون کم ياب تر مي شوند، بيشتر مي شود. به اعتقاد دورکم افزايش اين نبرد براي ادامه حيات باعث تخصصي شدن و تقسيم کار مي شود و امکان مي دهد که همين منابع محدود در اختيار افراد بيشتري قرار بگيرد. با دسته بندي شدن فعاليت هاي مختلف فردي در نهادهاي مختلفي که در کار خود تخصص دارند، جامعه به لحاظ ساختاري و کارکردي درستخوش دگرگوني و تفکيک مي شود. افراد و نهادها بر اساس تمايزها و ناهمساني مکمل، که آنان را مشکلي متقابل به يکديگر وابسته مي کند، به يکديگر مرتبط مي شوند. وجدان جمعي ضعيف تر شده و حالتي انتزاعي تر پيدا مي کند، و امکان رشد فرديت و آزادي را فراهم مي سازد. همبستگي مکانيکي که برپايه ي مشابهت و وجدان جمعي قدرتمند بنا شده به طور فزاينده اي جاي خود را به تقسيم کاري مي دهد که محصول يک همبستگي ارگانيک است. اين همبستگي ارگانيکي بر اساس وابستگي متقابل دو سويه افراد و گروه ها به يکديگر شکل مي گيرد. قانون بازدارنده عمدتاً جايگزين قانون سرکوبگر مي شود و قانوني که ديگر در پي انتقام گرفتن نيست بلکه قصد دارد امور را به وضعيتي برگرداند که گويي تخطي از قانون اتفاق نيفتاده است. به طور کلي مشخصه ي تکامل اجتماعي حرکت از جوامع کوچک، ساده، و همگون قبيله اي که يکپارچگي آنان به واسطه شباهت و وجدان جمعي قدرتمند و ملموس به وجود مي آيد به سمت جوامعي اي است که بزرگ، مدرن، متمايز و صنعتي هستند، يکپارچگي اين جوامع به واسطه وابستگي متقابل افراد و ساختارهايي است که به وسيله ي تقسيم کار به وجود آمده اند. همبستگي مکانيکي و همبستگي ارگانيکي با وجود تفاوت هايي که با يکديگر دارند، شباهت هاي اساسي نيز با يکديگر دارند که در نمودار زير ديده مي شود:

همبستگي مکانيکي

يکي از تفاوت هاي بين همبستگي مکانيکي و ارگانيکي در انگيزه ي تعامل است: شباهت و همانندي در مقابل تمايز و ناهمساني. تفاوت هاي ديگر بين اين دو، تغيير در اصول اخلاقي موجود در درون ماهيت در حال تغيير وجدان جمعي و نيز گذار از قانون سرکوبگر به قانون بازدارنده است. به جز اين تفاوت ها، ترتيب اتفاقات و پيشامدها يکسان است، هم همبستگي مکانيکي و هم همبستگي ارگانيکي با نرخ تعامل متناسب است و از اين رو با شدت قواعد اخلاقي که جامعه را يکپارچه مي کند، تناسب دارد.

خودکشي

دورکم در پي مطالعه ي همبستگي اجتماعي، مشهورترين کار و اثر خود يعني خودکشي را به انجام رساند. انتخاب خودکشي انتخابي بسيار هوشمندانه بود، چرا که مطالعه ي خودکشي اين امکان را در اختيار دورکم قرار مي داد که در زمينه و جايگاه مخصوص روان شناسي به اين موضوع بپردازد. فردي که اقدام به خودکشي مي کند دليل خاصي براي انجام آن دارد و از اين رو خودکشي عمدتاً به عنوان عملي شخصي تلقي مي شود. با اين وجود چنانچه اثبات مي شد که خودکشي پديده اي اجتماعي بوده و لذا داراي علتي اجتماعي است، آنگاه دليل محکمي بر اهميت عوامل اجتماعي به دست مي آمد و بر اعتبار جامعه شناسي افزوده مي شد. بعلاوه، اگر چنين امري اتفاق مي افتاد، دورکم مي توانست براي خودکشي يک نظريه ي جامعه شناسانه تدوين کند و اين به معني آن بود که توضيح و تبيين خودکشي بايد بر حسب علل اجتماعي آن صورت مي گرفت. دورکم در پي آن نبود که نمونه هاي فردي خودکشي را تبيين و تشريح کند. براي توضيح اينکه چرا برخي دست به خودکشي مي زنند و برخي بدين کار اقدام نمي کنند، دورکم به تفاوت هاي فردي که در انگيزه شخصيت، ميزان افسردگي يا سلامت رواني افراد وجود دارد، توجهي نکرد بلکه در صدد آن بود که تفاوت هاي موجود در نرخ هاي خودکشي را توضيح دهد. يعني اينکه چرا اين نرخ در يک گروه نسبت به گروهي ديگر پايين تر است، يا اينکه چرا نرخ خودکشي مربوط به يک گروه خاص در طول زمان دستخوش تغيير مي شود، يا اينکه چرا نرخ خودکشي افراد در يک وضعيت اجتماعي نسبت به وضعيت ديگر بالاتر است.

دورکم خودکشي را بر حسب دو متغير مستقل، يعني يکپارچگي و هنجار، تشريح و تبيين مي کند. يکپارچگي و هنجار اگر بيش يا کمتر از حد معمول باشد باعث خودکشي مي شوند. از اين رو بالا بودن ميزان يکپارچگي (دگرخواهي) (5) و پايين بودن ميزان يکپارچگي ( خودخواهي ) (6) ( نگاه کنيد به تصوير 3. 1 ) و نيز بالا بودن ميزان هنجارها ( تقديرگرايي ) (7) و پايين بودن هنجارها ( هنجار گسيختگي ) (8) ( نگاه کنيد به تصوير 3. 2 ) باعث خودکشي مي شود.
خودخواهي و هنجار گسيختگي علل اصلي خودکشي در دنياي مدرن است. دورکم با به کار بردن نظريه ي خودخواهي در « جامعه » ديني، خانوادگي، و سياسي، نشان داد که در هر يک از اين موارد رابطه ي مشابهي وجود دارد: هر چند خودخواهي بيشتر، ميزان نرخ خودکشي بالاتر است. در مقايسه با ساير گروه هاي يکپارچه، گروه هاي خودخواهانه داراي نرخ تعامل کمتري هستند. افراد آن بيش از آنکه به ديگري فکر کنند به خود فکر مي کنند و تعهد و پيوند کمتري با يکديگر دارند، معاشرت و حشر و نشر کمتري در بين آنها وجود دارد، و کنترل اجتماعي ضعيف تر است. هنجار گسيختگي به معني ضعيف بودن قانون يا نبودن هنجار است. هنجارگسيختگي مزمن به وسيله ي ضعف تدريجي کنترل اجتماعي به وجود مي آيد. در مقابل، هنجار گسيختگي بحراني به واسطه ي تغييرات ناگهاني در وضعيت فردي خاص، مثل طلاق يا از دست دادن همسر، يا در نهادهاي اجتماعي، به طور مثال رونق و رکود اقتصادي، به وجود مي آيد. دورکم با به کارگيري هنجارگسيختگي مزمن درباره ي ازدواج و نهادهاي اقتصادي استدلال مي کند که کاهش کنترل اجتماعي در هر يک از اين موارد باعث بالا رفتن ميزان خودکشي مي شود. دورکم با به کارگيري هنجارگسيختگي بحراني درباره ي طلاق و از دست دادن همسر و زمان هايي که تغييرات اقتصادي سريعي اتفاق مي افتد، ادعا مي کند که اين تغييرات ناگهاني باعث تضعيف کنترل اجتماعي مي شوند، چرا که در اين شرايط جديد قواعد قديمي ديگر کاربرد نداشته و قواعد جديد نيز هنوز فرصت آن را نيافته اند که قوام پيدا کنند. از اين رو با تضعيف کنترل اجتماعي ميزان خودکشي براي افرادي که طلاق گرفته يا همسر خود را از دست داده اند، در مقايسه با کساني که از وضعيت تأهلي با ثباتي برخوردارند، افزايش پيدا مي کند. تضعيف کنترل اجتماعي در طول زمان رکورد و يا رونق اقتصادي، در مقايسه با دوران ثبات، باعث افزايش و بالا رفتن ميزان خودکشي مي شود به اميال و آرزوها اشاره مي کند. انسان ها به عنوان موجوداتي اجتماعي در پي دست يافتن به آرزوها و اهداف خود هستند. اما اين اهداف و آرزوها ذاتاً قابل افزايش و بسط يافتن بوده و دستيابي به آنان تنها باعث برانگيخته شدن ميل و خواهش براي آرزوهاي بيشتر مي شود. تنها چيزي که مي تواند خواهش هاي ذاتاً سيري ناپذير را کنترل کند هنجار اجتماعي است. از اين رو زماني که هنجار اجتماعي تضعيف مي شود، خواهش ها از امکانات مربوط به برآورده شدن و تحقق پيشي مي گيرند و باعث نوميدي و ناراحتي افراد شده و آنها را مستعد خودکشي مي کند.
اکنون که بيش از يکصد سال از انتشار خودکشي در 1897 مي گذرد همچنان به عنوان نقطه ي عطفي در کار جامعه شناسي از آن ياد مي شود، و اغلب در حکم تحقيقي نمونه تلقي مي شود چرا که با مهارت تمام و به شکلي استادانه نظريه ها و داده ها را به يکديگر مرتبط ساخته است، و از داده ها براي آزمون و تدوين نظريه و از نظريه براي توضيح داده ها بهره برده است، و چنين رويکردي اين امکان را به دورکم داد که در عين رد نظريات روان شناختي و زيست شناختي به نظريه ي جامعه شناختي خود درباره ي تغييرات ميزان خودکشي اعتبار ببخشد. مطالعات بي شماري که پس از آن به عمل آمد مکرراً بر بيشتر يافته هاي دورکم صحه گذاشت، و در عين حال با انجام اين تحقيق، جامعه شناسي براي کار در وراي نظريه و يافته هايي که به طور مستدل در خودکشي عرضه شده است، با مشکل مواجه شد.

صور بنياني حيات ديني

آخرين کار اصلي و اساسي دورکم، يعني صور بنياني حيات ديني، يکي از اساسي ترين کارهاي انجام شده در قرن بيستم است. دورکم در اين اثر با بسط دادن تحليلي که از احساسات ارائه مي دهد و با نشان دادن اهميتِ نمادها و سمبل ها، به شرح خود از تعامل به عنوان منشاء همبستگي و يکپارچگي، عمق و غناي بيشتري بخشيد. دورکم اين گونه مي پنداشت که ماهيت اصلي دين را مي توان در ساده ترين صورت دين که در ساده ترين جوامع يافت مي شود، مشاهده کرد. بدين ترتيب وي از مطالعاتي که بر روي قبيله ي آرونتا، يکي از قبايل بومي بدوي استراليا، صورت گرفته بود، استفاده ي زيادي کرد. به گفته ي دورکم دين را نمي توان بر حسب ماورا طبيعي بودن آن، يعني نظري که بر مبناي آن دين آخرين تحول در فکر انساني است، و يا بر حسب مفاهيمي که از خدايان و ارواح وجود دارد، تعريف کرد. چرا که چنين عقايدي در برخي از اديان بزرگ مانند بودائي و جيني (9)، يا اساساً وجود ندارد، يا باوري ثانويه است. دورکم دين را بر حسب آنچه وي اساسي ترين فرق گذاري که انسان مي شناسد، يعني مقدس و نامقدس، تعريف مي کند. نمادهاي ديني موضوعاتي مقدس اند، باورهاي ديني درباره ي موضوعاتي مقدس هستند، و اعمال ديني به سمت موضوعات مقدس جهت گيري شده اند.
دورکم با شناسايي دين به عنوان منشاء اصلي اصول اخلاقي و همبستگي اجتماعي در ميان قبيله ي آرونتا، دين را در حکم يک فرايند دوره اي تحليل کرد. افراد با دنبال کردن زندگيِ غير مذهبي باعث تضعيف احساسات مذهبي مي شوند، و با توجه به اينکه بازسازي ادواري در دين صورت نمي گيرد، اينگونه احساسات بتدريج از بين مي رود. نمادهاي ديني باورها و تعهدات افراد را به آنها يادآوري مي کند و بدين ترتيب افراد براي اجراي آيين مذهبي گرد هم مي آيند. در طول اين مراسم که ميزان تعامل در آن زياد بوده و در کانون توجه همگاني قرار دارد، شرکت کنندگان به طور جمعي درگير رفتارهاي آييني مي شوند که نمادي از باورهاي ديني آنهاست. اين تصريح همگاني باعث قرار گرفتن باورها در بخش مقدم آگاهي شده و از اين رو باورهاي ديني تقويت مي شود. آيين هاي جمعي همچنين موجب به وجود آمدن احساسات پرشور و شديد مي شود، که اين احساسات با پيوند يافتن به باورهاي نمادين شده در اين آيين ها و همچنين با پيوند خوردن به افراد شرکت کننده در اين مراسم باعث تقويت آنان مي شود، و در عين حال شرکت کنندگان را به يکديگر پيوند مي دهد. بدين ترتيب آئين هاي ديني با تقويت باورهاي جمعي و اخلاقيات و نيز با پيوند شرکت کنندگان به يکديگر، باعث همبستگي جامعه مي شود. کارکرد دين در جامعه، يکپارچه کردن و انسجام آن است دين نظامي است از تقويت متقابل باورها، آيين ها ( رفتار )، و نمادها ( که دربرگيرنده ي خود آيين ها و اشياء مي شود ). باورها با خاطرنشان ساختن وظائف و مسئوليت ها ي افراد به آنها باعث به وجود آمدن آيين ها مي شود. آيين ها در حکم اجراء ( نماد ) فيزيکيِ قابلِ مشاهده هستند و باورها را تقويت مي کنند. با توجه به گستره ي باورها، محتواي آنان در درجه ي دوم اهميت قرار دارد، آنچه حائز اهميت است خود باورهاست که باعث مي شود افراد معتقد آيين ها را اجراء کرده و بدين ترتيب باورها و احساسات جمعي را که باعث همبستگي اجتماعي مي شوند تقويت کنند. اشياء و موضوعاتِ نمادين از اهميت زيادي برخوردارند چون عليرغم آنکه جامعه نمي تواند به طور پيوسته براي اجراي آيين ها گرد هم آيد، اما اشياء و موضوعات مي توانند در حکم يادآوري کننده ي باورها و تعهدات ديني عمل کنند.
نظريات و ديدگاه هاي دورکم تقدس عَرَضي نمادهاي ديني و نيز پيوند ذاتي بين گروه ها و نمادها را تشريح مي کند. سازمانِ قبيله ي آرونتا به صورت طائفه اي ( گروه هاي خويشاوندي ) بوده و هر کدام داراي نماد ديني مقدس خاص خود يا توتم ( نشان ) است. اما منشاء تقدس توتم، يعني احساس احترام و خوفي که برمي انگيزد، چيست؟ دورکم اين نظر را که آنچه توتم مظهر آن است داراي ويژگي هاي ذاتي ست و اين ويژگي ها باعث بروز احساس احترام و خوف مي شود رد مي کند، چرا که توتم ها مظهر نيروهاي مخوفِ طبيعت مثل رعد و برق نيستند بلکه مظهر چيزهاي مادي و بسيار معمولي زندگي روزمره مانند گياهان و يا نوعاً بيشتر مظهر حيوانات خاصي مثل کانگورو و کلاغ هستند. علاوه بر اين خود چيزها مقدس نيستند، بلکه تنها مظهرِ نمادين آنان يعني توتم حالتي مقدس دارد. روشن است که تقدس توتم ذاتي نيست بلکه اين حالت تقدس به آن اطلاق مي شود. اما چه چيز اين حالت تقدس را به توتم مي دهد؟ شرکت کنندگان در آيين هاي مذهبي احساس مي کنند که اين قدرت و احساس توسط اين آيين ها به وجود مي آيد. آنها قادر نيستند که منشاء اين قدرت را توضيح دهند، لذا آن را به شي ء و موضوعي که در اطرافشان قرار دارد نسبت مي دهند و اين شيء يا موضوع حالتي مقدس پيدا مي کند. علاوه بر اين به عقيده دورکم، اگر توتم مظهر طايفه اي قرار گيرد، آيا اين به معني آن نيست که اين طايفه و توتم در نهايت يک چيزاند، و آيا به اين معني نيست که توتم مظهر قدرت اين جامعه است که به طور مشخص در جريان آيين هاي جمعي ديني به نمايش درمي آيد؟ دورکم نتيجه گرفت که اين صرفاً جامعه است که خود را مي پرستد. کتاب اول دورکم تقسيم کار اجتماعي، بر نقش تعامل در به وجود آوردن انسجام اجتماعي تأکيد مي ورزد، آخرين کتاب او صور بنيادي حيات ديني بر اين نکته تأکيد دارد که شکل خاص يک تعامل عميق، مانند دين يا تعاملي آييني، چگونه باعث به وجود آمدن شکل قدرتمندِ خاصي از تعامل مي شود.

با نگاهي ديگر

مي توانيم از آرا و ديدگاه هاي دورکم در تحليل ورزش به عنوان نظامي از تقويت متقابل باورها، آيين ها، نمادها و احساساتي که افراد در قالب اجتماعات به يکديگر پيوند مي دهد، استفاده کنيم. بدين ترتيب مي توان پرسش هايي نظير اهميت ورزش، اينکه افراد چرا تا بدين اندازه درباره ي آن صحبت مي کنند و چنين احساس شديدي نسبت به آن ابراز مي دارند، عمق دلبستگي افراد به تيم هاي مورد علاقه ي خود، تأثير احساسي حضور در ميدان بازي و اينکه چرا هواداران و طرفداران تيم هاي مختلف، که يکديگر را نيز نمي شناسند، صحبت کردن از ورزش برايشان راحت تر از هر موضوع ديگري است، را مطرح ساخت و به تحليل و بررسي آنها پرداخت. اگرچه مثال و نمونه اي که بدان خواهيم پرداخت به مسابقات فوتبال آمريکايي در دانشگاه هاي آمريکا مربوط مي شود، اما ديدگاه ها و نظريات دورکم بيان کننده ي اين مطلب است که آنچه به ظاهر تنها يک سرگرمي ساده به نظر مي رسد، از اهميت زيادي برخوردار است.
با نزديک تر شدن بازيِ بزرگ صحبت ها درباره ي بازي، به همراه احساسات صميمانه اي که در حمايت از تيم همشهري ابراز مي شود، افزايش مي يابد. اجتماعات پرشور و هيجان انگيز جمعه شب ها باعث ايجاد انگيزه در تيم و هواداران و طرفداران آن مي شود. صبح روز شنبه پرچم هاي دانشگاه بر سر در خانه ها و در محوطه هاي جلوخانه و بر روي ماشين هايي که به شکل گروهي به سمت استاديوم مي روند، برافراشته مي شود، چرا که افراد مي خواهند به خود و ديگران وفاداري به تيم مورد علاقه شان را يادآوري کنند. جشن ها و شادماني هايي که در پشت ماشين ها برقرار مي شود به تقويت اين حس وفاداري کمک مي کند. با پر شدن استاديوم از تماشاچيان و تقسيم شدن آنها به دو گروه مخالف، هواداران و طرفداران تيم ها هيجان بيشتري را تجربه مي کنند، و اگرچه به لحاظ تعداد اين دو گروه با يکديگر متفاوت اند، اما هر دو به يک اندازه به تيم ها دلبستگي و علاقه داشته و خود را به کلاه و ديگر وسايل همرنگ تيم مورد علاقه شان مجهز ساخته اند تا بدين ترتيب نمادي از وفاداري به تيم باشند. طرفداران تيم ميزبان از اينکه آرم و علامت تيم شان را در درون زمين مي بينند و از اينکه انتهاي زمين با نام دانشگاه، و با حروفي برجسته، تزيين شده، بسيار خوشحال اند. با وارد شدن اعضا تيم ها به زمين، در حالي که هر يک لباس خاصي را به تن داشته و کلاه خودي با نام دانشگاه بر سر دارند، فرياد شادي طرفداران تيم ها به هوا برمي خيزد. در پي معرفي اعضا تيم مهمان فرياد « قابل نيستند » از ميان تماشاگران تيم ميزبان بلند مي شود، اما با معرفي اعضا تيم ميزبان جمعيت غرق فريادهاي شادي مي گردد. قبل از سوت شروع بازي همه افراد حاضر در ورزشگاه در آيين ديگري شرکت کرده و با احترام به پرچم کشور، سرود ملي را مي خوانند. با تمام شدن اين مراسم کوتاه که هدف از آن تقويت حس وفاداري به يک جامعه ي بزرگتر و ملي است، جمعيت با غريو شادي که ويژگي آغاز بازي و اوج ابراز احساسات آنهاست با سوت شروع بازي همراهي مي کنند. در طول بازي طرفداران تيم ها از هر فرصتي براي مشارکت جمعي در فعاليت هايي که نمايانگر باورها، احساسات و همبستگي مشترک آنهاست استفاده مي کنند: تيم خود را تشويق مي کنند، پس از کسب امتياز برمي خيزند و هورا مي کشند. نسبت به تصميمِ داور اعتراض مي کنند، و زماني که سر دسته ي تشويق کنندگان با پرچم تيم ها به دور استاديوم مي چرخند صداي تشويق حتي بيش از پيش مي گردد. نمايش هاي بين دو نيمه به وسيله گروه هاي موسيقي مربوط به دو تيم دانشگاهي، در حالي که لباس هاي مخصوص دانشگاه را به تن کرده اند، فرصتي را براي هواداران به وجود مي آورد تا سرودهاي دانشگاهي را با يکديگر بخوانند. پس از پايان بازي جمعيت از ورزشگاه خارج مي شود، هواداران تيم بازنده ناراحت و آرام، و طرفداران تيم پيروز با شور و حرارت گرم صحبت مي شوند و گاهي عجله اي براي رفتن به خرج نمي دهند تا اين لحظه ي شادي را طولاني تر کنند.
کوتاه سخن آنکه، رويدادهاي ورزشي نشان دهنده ي شرايط آيين هاي ديني است چرا که ميزان تعامل گروهي در آن بالاست، به نمادهاي مقدس پرداخته و بر آنان تکيه مي کنند، و رفتارهاي جمعي و آييني آن نمادي است از عضويت در گروه و تقويت باورها، ارزش ها، آرمان ها و احساسات مشترک. هيجان عمومي که در چنين بازي هايي انتظار آن مي رود، شادي محض و تحريک ناشي از حضورِ ديگراني که علائق مشترک دارند، و فزوني گرفتن و افول احساسات که استفاده يا هدر دادن موقعيت ها را به دنبال دارد، کاملاً توسط شرکت کنندگان در مسابقات ورزشي، تجربه مي شوند. هواداران و طرفداران تيم ها جداي از تجربه ي هيجان ناشي از پيروزي تيم مورد علاقه ي خود يا احساس درد و رنجي که شکست تيم شان نصيب آنها مي کند، همچنان به تيم خود اميد دارند و نسبت به تيم و ورزشِ خاص احساس تعهد و وفاداري مي کنند.
دورکم به اوج رسيدن و کاهش يافتن قدرت و توان ديني در بين قبايل آرونتا را نتيجه ي کارکرد چرخه ي زندگيِ ديني مي داند و آن را در همان چارچوب بررسي و تحليل مي کند. به همين ترتيب شدت اعتقاد و وفاداري به ورزش هاي پرتماشاگر نتيجه ي کارکرد چرخه هاست. اين چرخه ها در هر هفته با توجه بازي که در پيش است شروع مي شود و در جريان بازي به اوج خود مي رسد. چرخه هاي فصلي، با انجام يافتن بازي ها، و تأثير آن بر شانس تيم ها براي بردن ليگ و بازي هاي بعد از پايان فصل، هواداران و طرفداران تيم ها را به خود مشغول مي دارد. علاوه بر اين، « مسابقه بزرگ » که سالي يکبار انجام مي شود توجه زيادي را به خود جلب مي کند، برندگان اين مسابقه نشانه ي مخصوص بازي ها - يعني يک تبر، سطلي قديمي که از چوب درخت بلوط ساخته شده، يا هرگونه نشان افتخار ديگر- را براي يک سال تا مسابقه ي بزرگ بعدي در نزد خود نگه مي دارند. بالاخره آنکه چرخه ي سالانه در آخر فصل بتدريج تضعيف مي شود.
اگر رويدادهاي ورزشي شباهت بسياري با آنچه مي نمايند داشته باشند- يعني ايجاد سرگرمي براي ميليون ها هوادار اين گونه بازي ها - مي توان گفت که کارکردهاي بسيار ديگري نيز دارد. اين رويدادها گروه ها و زيرگروه هايي را به وجود مي آورد. افراد از تيم مورد علاقه ي خود در مقابل رقباي آن طرفداري مي کنند اما د رمسابقه اي که پس از پايان ليگ بين تيم آخر ليگ و تيمي که در ليگ قرار ندارد و براي رسيدن به آن تلاش مي کند برگزار مي شود، از تيم ديگري هواداري مي کنند، و در مسابقاتِ بين المللي نيز طرفدار يکي از تيم هاي ملي مي شوند. اين افراد اگرچه در طرفداري از تيم هاي مورد علاقه خود به گروه هاي مختلف تقسيم مي شوند، اما در عين حال اجزا گروه بزرگ تري هستند که رويدادهاي ورزشي رشته اي خاص را تعقيب کرده و راجع به آن حرف مي زنند. تماشاگران مسابقات ورزشي گروه هاي عاطفي را شکل مي دهند که از ديدن صحنه هاي ورزشي و بسياري از کارهاي مشترک ديگر که تحت لواي نمادهاي مقدس انجام مي شود، لذت مي برند و اين احساس لذت آنها را به يکديگر پيوند مي دهد. در مجموع مسابقاتِ فوتبال، مانند ديگر رويدادهاي ورزشي دوستداران و پيروان خود را به صورت گروه هاي هوادار تيم ها، با يکديگر متحد مي سازد.

ميراث فکري و کارهاي ناتمام

دورکم تأثير آني و مؤثر خود را در فرانسه بر جاي گذاشت، چرا که در اولين دوره ي دانشگاهي در علوم اجتماعي را ارائه کرد و نيروي محرکِ نهادي کردنِ جامعه شناسي در بين رشته هاي دانشگاهي بود. دورکم به واسطه ي قدرت شخصيتي، توان و نيروي افکار و نظرياتش، قدرت قانع کنندگي بيانات و استدلال هايش، گستردگي و نوآوري در نوشته هايش، جذبه جادويي تدريس اش، تأثير و نفوذ دانشجويانش، و وسعت ارتباطات وي در درون و بيرون محيط دانشگاهي، دامنه ي نفوذ و تأثيراش به وراي محدوده ي جامعه شناسي گسترش يافت و به رشته هاي مربوط به آن، به خصوص به رشته هاي انسان شناسي، تاريخ و زبان شناسي تعميم پيدا کرد. در انگلستان تأثير به سزاي او بر انسان شناسي اجتماعي بريتانيا، و به طور مشخص بر کارهاي رادکليف براون، قابل ذکر است. اين تأثير در عنوان مجموعه مقاله هايِ رادکليف براون يعني ساختار و کارکرد جامعه ابتدايي به وضوح قابل مشاهده است. دورکم، جامعه شناسي آمريکا را نيز در قبل و به خصوص بعد از جنگ جهاني دوم به شدت تحت تأثير خود قرار داد. نظريات دورکم در ابتداي روند تأثيرگذاري خود، بر روي کارکردگرايي نظريه پردازان اصلي آن يعني تالکُت پارسنز و رابرت مرتن اثر گذاشت. پارسنز د راولين اثرِ اصليِ خود يعني ساختار کنش اجتماعي در پي آن بود که نظريات دورکم و وبر ( و چندين نفر ديگر ) را در قالب نظريه ي کنش با يکديگر ترکيب سازد. بعدها پارسنز اين نظريه را به واسطه ي ترکيب آن با پنداشتِ ساختي- کارکردي، بسيار گسترش داد و در آن به يکي از پرسش هاي اصلي دورکم پرداخت: چگونه نهادهاي اجتماعي کارهايي را که براي بقاي جامعه لازم است، انجام مي دهند؟ معروف ترين دانشجوي پارسنز يعني مرتن، بر پايه ي نظريه ي هنجار گسيختگي دورکم، نظريه ي خود راجع به هنجارگسيختگي و انحراف اجتماعي را بنا نهاد. نظر به اينکه مفاهيم کلي دورکم درباره ي وجدان جمعي و همبستگي در تقسيم کار اجتماعي، يکپارچگي و هنجار در خودکشي، و نمايش هاي جمعي در صور بنيادي حيات ديني نمي تواند بين هنجارها و آرمان ها و اهداف تمايزي بگذارد، مرتن از طريق اين فرق گذاري توانست چهار نوع انحراف را مشخص سازد - نوآوري، آيين باوري، عزلت باوري و نافرماني - و بدين ترتيب يکي از مؤثرترين نظريات جامعه شناسي درباره ي انطباق و انحراف را ارائه داد. (10)
اروينگ گافمن، ديگر جامعه شناس آمريکايي، در تداوم توجه دورکم نسبت به تعامل، اين پرسش را مطرح مي سازد که: افراد در تعاملي که انجام مي دهند از چه خويشتن، احساس و راهبردي استفاده مي کنند، اين موارد چه تأثيري بر تعامل مي گذارد، و به واسطه ي تعامل چه تغييراتي در آنان داده شده و چگونه تقويت مي شوند؟ تحليل و بررسي گافمن درباره ي تفاوت ها و رفتارها بر پايه ي اين ديدگاه دورکم بنا شده که فرد در دنياي مدرن داراي احترام است. (11) افراد به مثابه موجوداتي که مورد احترام اند، از يک طرف، حق دارند که متفاوت و متمايز باشند، چرا که هر موضوع يا شي ء مورد تکريم و احترامي چنين تمايزي را طلب مي کند، از طرف ديگر، چون با افراد اينگونه رفتار مي شود، آنها در معرض فشار قرار مي گيرند تا رفتاري از خود بروز دهند که ارزش احترام و تکريم را داشته باشد. گافمن با نشان دادن اينکه آنچه که برخوردهاي ساده روزمره تلقي مي شود، مي توان در حکم مراسم و تشريفات مورد احترام و تقدس، تحليل و بررسي کرد، نظريه ي خود راجع به تفاوت ها و رفتارها را بسط و گسترش مي دهد. زماني که دو نفر يکديگر را ملاقات مي کنند، هر يک از آن دو فشاري مبني بر اعتنا کردن به ديگري را تجربه مي کند. هر دو اين افراد مي پرسند: « حال شما چطور است؟ » اين که الزاماً نشان دهنده ي توجه آنها به حال و روز طرف مقابل نيست، بلکه اين دو مقتضاي يک مراسم و تشريفات مربوط به احوالپرسي را به جا مي آورند. با گفتن « خداحافظ » اين مراسم پايان مي يابد، و هر يک از اين دو در چنين وضعيتي برخورد مجدد و دوباره روبرو شدن با طرف مقابل را بسيار ناراحت کننده تلقي مي کند. پس از انجام مراسم احوالپرسي و به پايان رساندنِ مطلوب آن، تکرار اين مراسم کار بيهوده اي به نظر مي آيد، با اين همه ناديده گرفتن و توجه نکردن به ديگران نيز کار ناشايستي است. به همين ترتيب، چنانچه از ميزبان تشکر کرده و با آنها خداحافظي کنيم، برگشتن مجدد به محل مهماني و برداشتن چيزي که جا گذاشته ايم، کار ناراحت کننده اي است. تعريف و مشخص کردن اينگونه برخوردها و رويارويي هاي هر روزه و شناخته شدن آنان به عنوان مراسم مورد احترام و تکريم به گافمن کمک مي کند تا از سطح و لايه ي رويي اين مراسم فراتر رفته و ساز- و- کار نهفته ي آن را آشکار سازد.
رندال کالينز، شايد به عنوان با نفوذترين نظريه پرداز جامعه شناسي در بين معاصران خود شناخته شود، وي تحليل هاي دورکم و گافمن درباره تعامل آييني را بسط و گسترش داد و دو بعد افقي و عمودي را در تعامل اجتماعي تعريف کرد. کالينز از بُعدِ عموديِ تعاملِ اجتماعي براي ساختن نظريه ي لايه بندي اجتماعي بهره مي برد. فرمان دادن باعث غرور و اعتماد به نفس فرد شده و وي را ترغيب مي کند که به واسطه ي سازماني که با استفاده از نام آن توانسته فرمان بدهد، سازماني که از وي حمايت و پشتيباني مي کند، هويت خود را تعيين کند. در مقابل، فرمانبري باعث کم شدن اعتماد به نفس، انفعال بيشتر، بيگانه شدن و بدبيني بيشتر افراد نسبت به سازماني مي شود که از آن فرمان مي برند. فرمان دهندگان در فرهنگ طبقه ي فرادست که در سلسله مراتب اجتماعي ساخته شده شريک اند و فرمانبران نيز در فرهنگ طبقه ي کارگر اشتراک دارند. بُعدِ عمودي تعامل اجتماعي به وسيله ي بُعدِ افقي، يعني تراکمِ آييني، قطع مي شود. تراکم آييني داراي دو مؤلفه است: اول آنکه فرد چه مدت زماني در حضور ديگران است و دوم آيا اين ديگران افرادي مشابه او هستند يا با وي تفاوت دارند؟ ميزان بالاي تعامل با افراد مشابه باعث همبستگي مستحکم گروهي با ميزان بالاي سازگاري و ايجاد حس قوي درون گروهي در مقابل افرادي مي شود که در بيرون از گروه قرار دارند (همبستگي مکانيکي دورکم). در مقابل، در جايي که افراد زمان کمتري را با ديگران مي گذرانند، و بيشتر به زندگي خصوصي خود مي پردازند، يا با افرادِ گوناگوني وارد تعامل مي شوند، همبستگي و سازکاري کمتري وجود دارد، فردگرايي در آنجا بيشتر است و تفکر افراد بيشتر حالت نسبيت باورانه و انتزاعي تر دارد. کالينز سپس با بهره گيري از دو بُعد عمومي و افقيِ تعامل، همبستگي گروهي، و اينکه تعامل چگونه بر جهان بيني تأثير مي گذارد، و اينکه افراد داراي جهان بيني مشابه چگونه به ساختارهاي طبقاتي متمايز از هم تداوم مي بخشند، را توضيح مي دهد و اين موارد را تشريح مي کند. بدين ترتيب کالينز ديدگاه هاي نظريه پرداز کارکرد گرا (دورکم ) را بسط داده و متحول مي کند. وي سپس اين ديدگاه را در قلب نظريه ي تضاد خود به کار مي گيرد. (12)
حتي همين نظر اجمالي بر ميراث فکري دورکم در جامعه شناسي آمريکا نشان دهنده ي دامنه ي اثرگذاري وي است، گستره اي که از کارکردگراياني چون پارسنز شروع شده و به نظريه پردازان نظريه ي تضاد مانند کالينز، که مؤکداً کارکردگرايي را نفي مي کرد، ختم مي شود. کاربرد و بسط نظريات دورکم را مي توان در کار جامعه شناسان مختلف مشاهده کرد؛ درباره ي جامعه در کار پارسنز، انطباق و انحراف در نظريه ي هنجار گسيختگي و انحراف مرتن، تعامل آييني در کار گافمن، و درباره ي باورها، آيين ها، احساسات، همبستگي، فرهنگ هاي طبقاتي و لايه بندي اجتماعي در کارِ کالينز. نظريات عميق و چند وجهي دورکم توانايي آن را دارد که منبع الهام جامعه شناسان نسل هاي آتي در نظريه پردازي شان درباره ي موضوعات مختلف از ساختار اجتماعي گرفته تا عامل انساني و تا رابطه ي بين دو فرد، باشد.

پي‌نوشت‌ها:

1. The New Encyclope dia Britannica, 15th edn, vol. 29 (Chicago: Encyclopedia Britannica), p. 987.
2. S. Lukes, Emile Durkeim (New York: Harper & Row, 1972), p. 93.
3. Ibid., p. 80.
4. E. Durkheim, Moral Education (New York: Free Press, 1961), p. 101.
5. alturism
6. egoism
7. fatalism
8. anomie
9. jainism
10. R. K. Merton, Social Theory and Social Structure, rev. and eni. edn (Glenco, IL: Free Press, 1957), pp. 131-60.
11. E. Goffman, Interaction Ritual (Garden City, NY: Anchor Books, 1967), pp. 47-95.
12. R. Collins and M. Makowsky, The Discovery of Society, 5th edn (New York: McGraw-Hill), pp. 272-9. R. Collins, The Durkheimian Tradition in Conflict Socioligy, Chapter 5 in J. C. Alexander (ed.) Durkheimian Sociology (Cambridge: Cambridge University Press, 1988), pp. 101-28.

R. Collins and M. Makowsky, The Discovery of Society, 5th edn (New York: McGraw Hill, 1993), pp. 272-9.
E.Durkheim, "The Dualism of Human Nature and Its Social Conditions". Emile Durkheim on Morality and Society (Chicago: The University of Chicago Press, 1973), pp. 149-63.
E.Goffman, Interaction Ritual (Garden City, Ny: Anchor Books, 1967).
S. Lukes, emile Durkheim: His Life and Work (New York: Haper & Row, 1972).
R. Merton, "Social Structure and Anomie". Social Theory and Social Structure, rev. and enl. edn (Glencoe, IL: The Free Press, 1957), pp. 131-60.
W. Pope, Durkheim"s "Suicide" (Chicago: The University of Chicago Press, 1976).

منبع مقاله :
استونز، راب؛ (1390)، متفکران بزرگ جامعه شناسي، ترجمه ي مهرداد ميردامادي، تهران: نشر مرکز، چاپ هفتم