نويسنده: سيد کمال حيدري




 

گروهي از مردم بر اين باورند که اثرهاي تقوا و پرهيزکاري، تنها در جهان آخرت پديدار مي شود و در حيات دنيا نمودي ندارد؛ بدين معنا که هر کس در دنيا دستورات خداوند متعال را اطاعات کند و از معصيت دوري کند، در آخرت در باغ هاي بهشت که نهرها در آن روان است، جاي خواهد گرفت و هر که در دنيا از خداوند پروا نکند و از حدود الهي درگذرد، در آخرت به آتشي داخل شود که زبانه هاي سرکش آن، او را در کام خود گيرد. بنابراين از نگاه اين افراد، در دنيا تفاوتي ميان پرهيزکاران و فاسقان نيست.
چنين برداشتي از تقوا، با ديدگاهي که قرآن کريم در اين باره مطرح مي کند متفاوت است؛ چرا که قرآن کريم، آثار تقوا بر زندگي انسان را تنها مختص جهان آخرت و منحصر به پاداش يا کيفر اخروي نمي داند، بلکه نتايج تقوا را هم در دنيا و هم در آخرت بيان فرموده است. در قرآن کريم، آيات بسياري به اين حقيقت اشاره دارد که پرهيزکاران و فاسقان، يکسان و برابر نيستند، مانند:
( أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ کَالْفُجَّارِ ): (1)
آيا کساني را که ايمان آورده اند و اعمال شايسته انجام داده اند، با کساني که در زمين فساد کردند، برابر مي نهيم؟ آيا پرهيزکاران را با فاسقان يکسان مي دانيم؟ و يا آيه شريف ( أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَ مَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْکُمُونَ‌ ): (2) آيا آنها که دامن به گناه آلودند، گمان مي کنند که زندگي و مرگ ايشان را، با ايمان آوردندگاني که عمل صالح انجام دادند، برابر مي نهيم؟ چه گمان نادرستي دارند.
در اينجا مي بينيم که آيه شريف، پندار و خيال گناهکاران را که مي خواهند در زندگي و مرگ همانند ايمان آورندگان نيکوکار باشند، رد مي کند. گناهکاران گمان مي کنند که زندگي و مرگشان، همانند زندگي و مرگ مؤمنان خواهد بود و ايمان و عمل صالح، بيهوده است و تأثيري در زندگي و مرگ انسان ندارد و بود و نبود آن يکسان است.
از اين رو در آيه شريف آمده است: (سَاءَ مَا يَحْکُمُونَ‌ ): چه گمان باطلي دارند تا پاسخي باشد بر سوادي باطل آنها و تصوري که مبني بر يکسان بودن جايگاه گناهکاران و مؤمنان نيکوکار در سر مي پرورانند.
بنابراين بايد گفت که اين دو گروه، نه در زندگي دنيا و نه در جهان پس از مرگ، با هم برابر نيستند. برابر نبودن آنها در زندگي دنيا، بدين جهت است که ايمان آورندگان نيکوکار، مسير زندگي خود را با بينش، آگاهي، هدايت و رحمتي که از جانب پروردگار بر آنان ارزاني داشته شده مي پيمايند؛ چنان که خداوند متعال مي فرمايد: ( هذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ‌ ): (3) اينها بينشي است براي مردم و هدايت و رحمتي است، براي آنها که به يقين رسيده اند.
بدين ترتيب گناهکاران از اين رحمت و بينش بي بهره و محروم مي مانند؛ چنان که خداوند مي فرمايد:
( وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْکاً ): (4) هر کس از ياد من رويگردان شود زندگي اش با تنگنا و دشواري همراه مي شود.
همچنين اين دو گروه، در مرگ و جهان پس از مرگ نيز برابر نيستند، چرا که مطابق با دلايل آشکار و برخلاف پندار منکران، مرگ برابر با نابودي و فناي نفس انسان نيست بلکه بازگشت به سوي خداوند سبحان و انتقال از دار دنيا به جهان آخرت است که سراي بقا و جاودانگي است و انسان مؤمن در آن، سعادتمندانه از نعمت هاي بهشتي بهره مند مي شود؛ در حالي که ديگران در بدبختي و عذاب گرفتار مي آيند.
قرآن کريم به برخي از آثار و نتايج عمده تقوا در زندگي دنيا اشاره فرموده که در اينجا برخي از آنها را به صورت گذرا بررسي مي کنيم.

حيات طيبه، زندگي پاک

خداوند متعال مي فرمايد:
( مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا يَعْمَلُونَ‌ ): (5) هر زن و مرد مؤمني که اعمال شايسته انجام دهد، بي ترديد او را به زندگي پاکيزه زنده مي گردانيم و پاداش آنها را بسيار برتر از آنچه انجام مي دادند، عطا مي کنيم.
زندگاني انسان مؤمن، نه تنها در جهان آخرت، بلکه در همين دنيا هم زندگاني پاک و پاکيزه است. علامه طباطبائي (رحمه الله عليه) در تفسير اين آيه آورده است:
احياء عبارت است از حيات بخشيدن به چيزي و زنده گرداندن آن. الفاظ و واژگان اين آيه نشان از آن دارد که خداوند متعال بر مؤمناني که عمل شايسته انجام دهند، لطف فرموده و حيات جديدي به آنان مي بخشد که با حيات معمولي [ که ديگر مردم نيز از آن برخوردار هستند ] تفاوت دارد. اين آيه، مشابه آيه شريف ديگري است که مي فرمايد:
( أَ وَ مَنْ کَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ ): (6) آيا کسي که مرده اي بيش نبود و او را زنده کرديم و برايش نور هدايتي قرار داديم، که به وسيله آن در ميان مردم راه خود را مي يابد... [ با ديگران برابر است؟ ].
و منظور از اين نور، همان « علم » است که انسان به وسيله ي آن، راه نظري و عملي رسيدن به حق را باز مي يابد و انسان مؤمن، افزون بر بهره مندي از علم و ادراکي که ديگران از آن بي بهره اند، قدرت ويژه اي نيز در اقامه حق و ابطال باطل دارد که ديگران از آن برخوردار نيستند؛ چنان که خداوند سبحان مي فرمايد: ( وَ کَانَ حَقّاً عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ ): (7) ياري کردن مؤمنان، حقي است بر عهده ي ما.
چنين علم و قدرتي که در اثر تقوا براي انسان مؤمن حاصل مي شود، اين امکان را براي او فراهم مي کند که اشيا را به همان صورتي که هستند، ببيند و آنها را به دو بخش تقسيم کند: يکي حق ماندگار و ديگري باطل فناپذير. بدين ترتيب دل انسان مؤمن، از باطل فناپذير که همان زندگي دنيا و زيورهاي فريبنده و سرگرم کننده ي آن است، رويگردان مي شود و از عزت و بزرگي خداوند بهره اي مي يابد. آن چنان که ديگر نه وسوسه هاي شيطان در او لغزشي ايجاد مي کند و نه هوا و هوس و خواهش هاي نفساني او را در بر مي گيرد و نه دنيا با همه فريبندگي او را مي فريبد؛ چرا که او باطل بودن مال دنيا و فاني بودن نعمت هاي دنيوي را مي بيند.
در چنين حالتي انسان مؤمن دل در گرو محبت پروردگاري مي نهد که همه ي حقايق را با نشانه هاي خود آشکار ساخته است. او تنها رضاي پروردگار را مي خواهد و جز نزديک شدن به او، عشقي ندارد و جز خشم و دوري پروردگار، از چيزي نمي هراسد. زندگي پاک و هميشگي و جاودان را براي خويش تصور مي کند و تدبير امور خود را جز به پروردگار بخشاينده و مهربان نمي سپارد. بدين ترتيب در مسير زندگي، همه چيز را زيبا مي بيند؛ چرا که پروردگارش همه چيز را زيبا آفريده است و در نگاه مؤمن، جز زشتي معصيت پروردگار، هيچ چيز زشتي وجود ندارد.
چنين آثاري از حيات، جز در حيات حقيقي و غير مجازي تجلي پيدا نمي کند و خداوند متعال با بيان اين نوع حيات، آن را مخصوص انسان هاي مؤمن و نيکوکار قرار داده است در واقع اين يک نوع حيات حقيقي و جديد است که خداوند به مؤمنان بخشيده است. البته اين حيات جديد از حيات قديمي مشترک با ديگر انسان ها جدا نيست؛ هر چند با آن تفاوت دارد. به عبارت ديگر تفاوت اين دو نوع حيات، در مرتبه آنهاست و نه در تعدد آنها. بدين معنا که انسان با دريافت اين حيات جديد، باز هم يک نفر بيش نيست. چنان که وجود « روح قدسي » که خداوند آن را مختص پيامبران قرار داده است، تنها موجب بالاتر رفتن جايگاه آنان مي شود نه اينکه فرد ديگري به وجود آيد. (8)
اين همان روحي است که در آيه اي از سوره ي مجادله بدان اشاره شده است:
( أُولئِکَ کَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ): (9) آنها [مؤمنان ] کساني هستند که خداوند ايمان را در دل هايشان نگاشته و با روح خود تأييدشان کرده است.
ظاهر اين آيه شريف نشان مي دهد که مؤمنان، علاوه بر روح و جان بشري که همه انسان ها - اعم از مؤمن و کافر - از آن برخوردار هستند، روح ديگري هم دارند که حيات ديگري به آنها مي بخشد و علم و قدرتي در آنها به وجود مي آورد که غيرمؤمنان از آن بي بهره اند.
برخي از روايات وارده از ائمه اطهار (عليهم السّلام) نيز اين حقيقت را تأکيد مي کند. از حضرت امام صادق (عليه السّلام) نقل شده است که فرمودند:
« انبيا الهي و اوصياي آنها از پنج مرتبه روح برخوردارند: روح بدن، روح القدس، روح قوت، روح شهوت و روح ايمان و مؤمنان چهار مرتبه از روح را دارا هستند و روح القدس در آنها وجود ندارد: روح بدن، روح قوت، روح شهوت و روح ايمان. کافران نيز تنها از سه مرتبه روح برخوردارند: روح بدن، روح قوت و روح شهوت ».
سپس فرمود:
« روح ايمان تا زماني که انسان مؤمن گناه کبيره اي مرتکب نشده، با جسم او همراه است؛ اما هنگامي که گناه کبيره اي مرتکب شود، روح ايمان از او جدا مي شود و هر کس که روح القدس در جسمش قرار گرفته باشد. [ پيامبران و امامان ]، هرگز گناه کبيره مرتکب نمي شود. » (10)
در روايات ديگري از حضرت امام رضا (عليه السّلام) آمده است:
« خداوند متعال، انسان مؤمن را با روحي از جانب خود تأييد مي فرمايد. هرگاه که مؤمن عمل شايسته اي انجام دهد و تقوا پيشه کند. اين روح، در نزد او حاضر مي شود و هرگاه گناهي يا تعدي اي کند، غايب مي گردد. با نيکوکاري مؤمن، اين روح مسرور و شادمان شده و با بدکاري و گناه، در خاک فرو مي رود. پس اي بندگان خدا! با اصلاح نفس خويش نعمت هاي خداوند را پاس بداريد و با افزودن بر سرمايه يقين، سودي ارزشمند و با ارزش کسب کنيد. خداي رحمت کند کسي را که در برابر عمل خيري قرار گيرد و آن را انجام دهد و در برابر عمل شري قرار گيرد و از آن خودداري کند. » (11)
در روايات ائمه اطهار (عليهم السّلام) نقش و جايگاه هر يک از اين مراتب روح بيان شده است. مفضل بن عمر، به نقل از امام صادق (عليه السّلام) آورده است که از حضرت سؤال کردم: امامان چگونه از حقايق هستي آگاهي دارند در حالي که در خانه خود آرام گرفته و در حال استراحت هستند؟ حضرت فرمود:
« اي مفضل! خداوند تبارک و تعالي در پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پنج روح قرار داد: روح حيات با آن زنده شده اند. روح قوت که با آن به پاخاسته و جهاد و مبارزه مي کنند. روح شهوت که با آن مي خورند و مي آشامند و با زنان حلال خود در مي آميزند. روح ايمان که با آن ايمان آورده و عدالت پيشه مي کنند و روح القدس که با آن وظيفه نبوت را بر دوش مي کشند. هنگامي که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رحلت فرمود، روح القدس به امام (عليه السّلام) منتقل شد. روح القدس، نمي خوابد و غفلت آن را فرا نمي گيرد و لهو و بيهودگي در آن راه ندارد. ديگر روح هاي چهارگانه، خواب و غفلت و لهو دارند، ولي روح القدس همواره هوشيار و مراقب است ». (12)
اين روح به ياري و تأييد انسان مي شتابد، دو چشم و دو گوش باطني دارد؛ چنان که به نقل از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت شده که فرمودند:
« هر قلبي، دو چشم و دو گوش دارد. اگر خداوند خير بنده اي را بخواهد، چشمان قلب او را مي گشايد تا با آن ملکوت اعلي را ببيند. » (13)
همچنين از آن حضرت روايت شده که فرمودند:
« اگر شيطان بر دل هاي بني آدم احاطه پيدا نمي کردند، انسان ها مي توانستند ملکوت را مشاهده کنند. » (14)
اين معنا در مسند احمدبن حنبل نيز به نقل از ابوهريره آمده که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « شبي که به معراج رفته بودم، هنگامي که به آسمان دنيا پايين آمدم به پايين نگاه کردم و دود و غبار و همهمه اي را مشاهده نمودم و گفتم: اي جبرئيل! اينها چيست؟ جبرئيل پاسخ داد اينها شياطيني هستند که بر چشمان بني آدم حجابي مي افکنند تا در ملکوت آسمان ها و زمين انديشه نکنند. اگر چنين نبود، انسان ها مي توانستند عجايب خلقت و شگفتي هاي آفرينش را مشاهده کنند. » (15)
در روايت ديگري از سلام بن مستنير قريب به همين مضمون نقل شده است:
روزي در نزد حضرت امام باقر (عليه السّلام) بودم. حمران بن اعين بر آن حضرت وارد شد و سوالاتي پرسيد. هنگامي که خواست برخيزد، خطاب به امام (عليه السّلام) عرض کرد: خداوند سايه شما را مستدام کند و ما را از وجودتان بهره مند گرداند. نمي دانم چرا هرگاه که به نزد شما مي آييم، دل هايمان نرم و نفسمان نسبت به دنيا بي اعتنا مي شود و آنچه که از مال و منال دنيا در اختيار ديگران قرار دارد، در چشم ما خوار و حقير مي گردد. اما وقتي از محضر شما بيرون مي رويم و با مردم و تاجران مي نشينيم، بار ديگر حب دنيا پيدا مي کنيم. حضرت امام باقر (عليه السّلام) فرمود:
« اينها کار دل است، دل هايي که گاهي سخت و گاهي نرم مي شوند ».
سپس فرمود: مگر نشنيده اي که روزي ياران پيامر (صلي الله عليه و آله و سلم) به حضرت عرض کردند: يا رسول الله! از اين مي ترسيدم که گرفتار نفاق شده باشيم.
حضرت فرمود: چرا چنين فکري مي کنيد؟ عرض کردند: هنگامي که در محضر شما هستيم و شما ما را موعظه مي فرماييد و نسبت به آخرت ترغيب مي نماييد، حالتي معنوي پيدا مي کنيم و آن چنان زاهدانه دنيا را از ياد مي بريم که گويي جهان آخرت و بهشت را پيش چشم خود مشاهده مي کنيم؛ اما وقتي از محضر شما بيرون مي رويم و وارد خانه خويش مي شويم و فرزندان و اهل و عيال خود را مي بينيم، نزديک است که از آن حالتي که در نزد شما برايمان پيش آمده خارج شويم؛ چنان که گويي هيچ حالتي بر ما نگذشته است. آيا بيم آن نمي رود که اين وضيت، نوعي نفاق و دورويي باشد؟
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« هرگز! [ اين نفاق نيست، بلکه ] وسوسه هاي شيطان است که شما را به دنياطلبي تشويق مي کند. به خدا سوگند! اگر بر حالتي که شرح آن را گفتيد باقي مي مانديد و آن را حفظ مي کرديد، [ به جايگاهي دست مي يافتيد که ] ملائکه همنشين شما مي شدند و مي توانستيد بر روي آب راه برويد ». (16)
قرآن کريم چنين بينشي را « بصيرت » يا « چشم بصيرت » ناميده است.
( قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي ): (17) ( اي پيامبر ) بگو اين است راه مستقيم من و پيروان من که بر مبناي بينش و آگاهي مردمان را به سوي خدا دعوت مي کنيم.
اين [ بصيرت ] در مقابل نوع ديگري از ديد ظاهري قرار دارد که « بصر » با چشم ظاهري ناميده شده و براي مشاهده عالم ماده و طبيعت به کار مي رود:
( وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ‌ ): (18) خداوند شما را از شکم هاي مادرانتان بيرون آورد؛ در حالي که چيزي نمي دانستيد و براي شما گوش و چشم و دل قرار داد، باشد که سپاسگذاري کنيد. چشم بصيرت، همان ديده اي است که در اثر گناه و معصيت، کور و بينا مي شود. خداوند متعال مي فرمايد:
( کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا کَانُوا يَکْسِبُونَ ): (19) به خاطر کارهاي ناروايي که انجام دادند بر دل هايشان مهر زده شده است.
( فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ ): (20) چشم سر نابينا نمي شود، اما دل هايي که در سينه ها قرار دارد، از درک حقيقت ناتوان و کور مي گردد.
از آنچه گفته شد، چنين برمي آيد که هر کس عنايت الهي شامل حالش شود و خداوند او را با کمک روح القدس تأييد کند و نور هدايتي برايش مقرر فرمايد که در ميان مردم راه را بازيابد، حقايقي را مشاهده مي کند که ديگران نمي بينند، چيزهايي را مي شنود که ديگران نمي شنوند، آنچه را که ديگران درک نمي کنند او درک مي کند و آنچه را که ديگران نمي خواهند، مي طلبد. امام المتقين و سيدالعارفين حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) هنگام قرائت اين آيات: ( يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ‌ * رِجَالٌ لاَ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَيْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ ): (21) در آن [ مساجد ] مرداني هستند که روز و شب به تسبيح خدا مشغول هستند و هيچ کسب و تجارتي آنان را از ياد خدا باز نمي دارد، فرمود:
« خداوند عزوجل ذکر و ياد خود را موجب جلا و صفاي دل ها قرارداده است. ذکر خداست که انسان را پس از ناشنوايي، شنوا و پس از نابينايي، بينا مي کند و پس از آنکه برخي به دشمني او برخاسته اند، آنان را مطيع او مي سازد.
خداوند متعال همواره در هر برهه اي از زمان و در هر مقطعي از روزگار، بندگاني دارد که انديشه آنان را مورد خطاب قرار مي دهد و در عمق افکارشان با آنان سخن مي گويد، تا جايي که به نور آگاهي و بينش، ديدگان و گوش ها و دل هاي خود را بينا و شنوا مي کند. ايام الله را به ياد مردم مي آورند و عظمت و مقام پروردگار آنها را به خوف و هراس مي اندازد. آنها همانند راهنماي بيابانيان هستند. هر کس راه درست را بپيمايد، او را ستايش و تشويق مي کنند و به او نويد رهايي رستگاري مي دهند؛ اما هر کس به چپ و راست منحرف شود او را باز مي دارند و نسبت به پرتگاههاي هلاک و نابودي به او هشدار مي دهند. بدين ترتيب آنان چراغ هايي در تاريکي و راهنماهايي در شبهات هستند. اهل ذکر کساني هستند که به جاي دنيا، به امر ديگري پرداخته اند. تجارت و کسب مال دنيا آنها را از آن امر مهم باز نمي دارد. روزگار زندگي را بدين ترتيب سپري مي کنند و فرياد دوري از محرمات الهي را در گوش غافلان طنين انداز مي نمايند. به قسط و عدل فرمان مي دهند و خود نيز در آن راه گام برمي دارند. از منکر و زشتي باز مي دارند و خود نيز از آن، دوري مي کنند. گويي آنها در عين حال که در دنيا هستند، از آن عبور کرده اند و به آخرت رسيده اند و آنچه را در پس دنياست، مشاهده مي کنند. گويي از احوال اهل برزخ باخبر هستند و قيامت در نظر آنان جلوه گر شده است و پرده غفلت را از ديدگاه اهل دنيا کنار مي زنند، به گونه اي که گويي آنها چيزهايي را مي بينند که ديگران نمي بينند و چيزهايي را مي شنوند که ديگران نمي شنوند. (22)
و اين نخستين ويژگي اهل تقوا در دنياست. در قرآن کريم آيات بسياري هست که در اين باره سخن گفته اند و در جاي خود مي توان به آنها مراجعه نمود.

پي‌نوشت‌ها:

1- ص ( 38 ): 28.
2- جاثيه ( 45 ): 21.
3- همان: 20.
4- طه ( 20 ): 124.
5- نحل ( 16 ): 97.
6- انعام (6): 122.
7- روم ( 30 ): 47.
8- الميزان في تفسير القرآن، ج 12، ص341.
9- مجادله ( 58 ): 22.
10- بحارالانوار، ج25، ص53، حديث 14.
11- الاصول من الکافي، کتاب ايمان و کفر، ج 2، ص 268، حديث 10.
12- الاصول من الکافي، کتاب الحجه، ج 1، ص 272، حديث3.
13- سيد حيدر آملي، تفسير محيط الاعظام و بحر الخضم، ج1، ص272.
14- غزالي، احياء علوم الدين، کتاب اسرار روزه، ج1، ص232 و نيز: علامه مجلسي، بحارالانوار، ج70، ص59،.
15- تفسير محيط الاعظم، ج1، ص272.
16- الاصول من الکافي، کتاب ايمان و کفر، ج1، ص423، حديث 1.
17- يوسف ( 12 ): 108.
18- نحل ( 16): 78.
19- مطففين ( 83 ): 14.
20- حج ( 22 ): 46.
21- نور ( 24 ): 36-37.
22- نهج البلاغه، خطبه 222.

منبع مقاله :
حيدري، سيد کمال؛ (1392)، تقوا در قرآن ( پژوهشي درباره آثار فردي و اجتماعي )، تهران: نشرسخن، چاپ اول