هربرت بلومر
مترجم: مهرداد ميردامادي
کارهاي وي ( بلومر ) در چارچوب سنت عمل گرايي (1) آمريکايي، يعني سنت جيمز، ديوي و ميد، انجام گرفت. به واقع مي توان گفت که هربرت بلومر آخرين صداي پر طنين اين سنت در قرن حاضر بود. ( داستر 1987، ص16 )
اگر چه به ندرت بر تأثير فوق العاده اي که وي از خود بر جاي گذاشت اذعان مي شود، اما تنها معدودي از جامعه شناسان تحت تأثير افکار او قرار نگرفته اند. ( بکر 1988، ص 15 )
انگيزه هاي محرک
مشکل جامعه شناسي
هربرت بلومر- « معلمي مشوق، نويسنده اي متعهد، مديري باهوش، شخصيتي فرمند، و متفکري عميق » (2) - احتمالاً براي دانشجوياني که اين کتاب را مطالعه مي کنند جامعه شناس چندان شناخته شده اي نيست. با اين همه وي ارائه کننده ي يکي از شاخص ترين سنت هاي جامعه شناسي يعني تعامل گرايي نمادين، با مجموعه ي بسيار مشخصي از مسائل که به طور عملي در مرکز توجه آن قرار دارد- است، سنتي که به وسيله ي آن مي توان تحقيقات و کار جامعه شناسي را به شکلي « طبيعي » انجام داد. هدف اين مقاله ي کوتاه معرفي برخي از آراء و نظريات بلومر است.محرک بلومر ناخوشنودي وي از بسياري از عرف هاي جامعه شناختي روزگارش بود و لذا در پي تدوين و پرداختِ نگرش انسان باورانه (3) و عمل گرايانه ي خاص خود برآمد، نگرشي که به « تعامل گرايي نمادين » ( اصطلاحي که بلومر خود در 1937 آن را وضع کرد ) معروف شد. بلومر از ابتدا تا انتهاي دوران کار حرفه اي خود منتقد دائمي و پرشور تمام سنت هاي عقل ورزي در حيطه ي جامعه شناسي بود. از يک سو در مقام مخالفت با هر گونه تلاش سطحي و کاملاً گمراه کننده براي ساده سازي زندگي اجتماعي، تلاشي که در پي آن بود تا زندگي اجتماعي را تا حد پژوهش و اندازه گيري ساده کند، تلاشي که به واقع هيچ نتيجه اي دربرنداشت، برآمد و از سوي ديگر با اطلاق مفاهيم انتزاعي و ذهني نظير فرهنگ، ساختار، رويکرد يا صنعتي شدن به زندگي اجتماعي، به گونه اي که گويي چنين مفاهيمي مي تواند وضعيت و موضوعي را توضيح بدهد، مخالفت کرده و درباره ي آن تشکيک کرد. از نظر وي کار مناسب براي جامعه شناسي نگاهي دقيق و نزديک به زندگي گروهي انسان و رفتار جمعي است که به واسطه ي « کردار » (4) بروز مي کند: « کردار بايد براي هر طرح و برنامه اي که ادعاي بررسي و پرداختن تجربي به جامعه ي انساني را دارد نقطه شروع ( و نيز نقطه بازگشت ) باشد » ( بلومر 1969، ص6 ).
وي در بحثي اين موضوع را چنين مطرح مي کند:
در طول سال ها در موقعيت هايي به تفکر درباره ي آنچه در جامعه شناسي اتفاق مي افتد پرداخته ام، هر چه بيشتر در اين باره تأمل کردم بيشتر به ضرورت اجتناب ناپذير اذعان به اين مطلب پي بردم که گروه هاي انساني دربرگيرنده ي افرادي هستند که زندگي مي کنند. جاي تعجب است که چنين تصويري در تصور غالب جامعه شناسي امروز وجود ندارد. در نظر جامعه شناسان جامعه و گروه چيزي است که صورت يک ساختار قانونمند را دارد و افراد در درون اين ساختار قرار مي گيرند. و اين افراد بر اساس تأثيري که ساختار بر روي آنها دارد عمل مي کنند. اين امر کاملاً عکس آن چيزي است که اتفاق مي افتد... افراد درگير و مشغول زندگي هستند، با وضعيت هايي که ناشي از تجربه هاي آنهاست سر و کار دارند. در پرتو وضعيت هايي که با آن مواجه مي شوند رفتارها و کردارهاي خود را سامان مي دهند. بر اين اساس انواع آرايش ها و ترکيب ها شکل مي گيرد، خود اين آرايش ها و ترکيب ها اموري هستند که جريان دارند... در اينجا مايلم از استعاره اي استفاده کنم و آن اين است که براي ديدن آنچه در حال روي دادن است کافي است « پرده را کنار بزنيم ». ( بلومر، نقل از لوفلاند 1980، ص 189 تا 190 )
اين هسته ي اصلي تفکر بلومر است، که هنوز هم موضوعي مطرح به شمار مي آيد. جامعه شناسي در بيشتر موارد شيوه هاي جاري زندگي را تقطيع کرده و در عوض پرداختن به تحليل هاي خُرد به طرح هاي کلي تر تحليل و بررسي، از ساختارها و متغيرها گرفته تا گفتمان و روش هاي پيشرفته، مي پردازد. بلومر مي خواهد افراد حقيقي و زنده را که در حال انجام و عمل و کردار اجتماعي هستند به جامعه شناسي بازگرداند.
امروزه اين ديدگاه رايج و متداولي نيست. لذا بايد در قرائت آرا بلومر جانب احتياط را رعايت کنيم تا دچار اشتباه نشويم. همانگونه که بکر مي گويد، « بلومر هيچ گاه مخالف نظريه، مخالف تجربه و مخالف اندازه گيري نبود » ( 1988، ص 14 ) و در عين حال پيوسته به سازمان اجتماعي، قدرت و تاريخ اهميت مي داد. اما مسئله ي مورد توجه وي آن بود که نظريه ها و مشاهدات بايد درباره ي موضوعاتي باشد که در عالم واقع جريان دارد. « توجه تحقيقات و مطالعات تجربي ( بايد ) به ماهيت موضوع مورد مطالعه معطوف شود... و کميت ها و مقدارهاي واقعي ( بايد ) اندازه گيري شود » ( 1988، ص 14 ). وي هميشه از جامعه شناسان مي خواست که درباره ي موضوعات و چيزهاي « حقيقي » با شواهد و ادله ي « حقيقي » سخن بگويند و اين موضوعي بود که هميشه مورد توجه او بود. به طور مثال اگر مي خواهيد فعاليت و عمل فرد معتاد به مواد مخدر را درک کنيد بايد از نزديک و با دقت زندگي او را از هر جنبه ممکن بررسي و مطالعه کنيد، و از اين طريق به فهم و درک خود از اين رويداد شکل داده و آن را بسازيد. اينکه با ساختن طرح و قالب هاي نظري انتزاعي بخواهيم کار خود براي آشنايي با « مواد مخدر » را ساده تر کنيم، بسيار اشتباه است، و به همين ترتيب چنانچه فکر کنيد که صرفاً مي توان از طريق مصاحبه ها و پرسشنامه هايي انتزاعي که از راه دور هدايت مي شوند، فعاليت هاي مربوط به مواد مخدر را اندازه گيري کرد، دچار اشتباه بزرگي شده ايد. يکي از دانشجويان بلومر، هوارد بکر، مطالعه و تحقيقي، که نمونه ي کلاسيک اين روش است درباره ي مصرف ماري جوانا انجام داد و آن را در کتاب بيگانه ها (5) (1963) به چاپ رساند. در اين تحقيق وي بدون واسطه در حيطه ي اجتماعي موضوع قرار گرفت و سپس توجه دقيق خود را به ساختمان مفهومي معطوف داشت ( وي مجموعه اي از نظريه ها و مفاهيم قوي و مستدل برچسب هايي نظير: « انگيزه ها »، « فرهتگ »، « مبارزان اخلاقي »، « شدن و زندگاني » را در کتاب خود ارائه مي کند ). (6) و همين امر درباره ي موضوعات ديگري که بلومر خود بدان پرداخت، يعني روابط نژادي يا فعاليت اتحاديه هاي کارگري يا فرايند صنعتي شدن در آمريکاي لاتين، نيز صدق مي کند. خواست قلبي بلومر پيشرفت جامعه شناسي بود و براي انجام اين کار قباي يک منتقد دائمي را به تن کرده بود. او با اندازه گيري بدون تفکر و نيز با نظريه ي انتزاعي مبهم و نامفهوم مخالف بود. و تا زماني که زنده بود با دو گرايش عمده در انجام کار جامعه شناسي مخالفت مي کرد. اين مسئله همچنان به قوت خود باقي است که جامعه شناسي را مي توان عمدتاً به دانش دو بخش تقسيم کرد. اول گرايشي که در نظريه پردازي به مسائل تجربي چندان توجهي نمي کند، دوم گرايشي است که در کار خود مجموعه اي از داده هاي تفضيلي را بدون آنکه چندان به نظريه بپردازد، به وجود مي آورد. آنچه بلومر، در طول مدتي در حدود شصت سال از آن گلايه مي کرد هنوز اصلاح نشده است!
پيشينه و شيوه ي کار
هربرت بلومر را بايد به عنوان فردي که داراي دو جايگاه فکري است در نظر آورد تا بدين ترتيب بتوان کار او را درک کرد. او سنت فکري مربوط به اين دو جايگاه را در دانشگاه شيکاگو، که در بيشتر سال هاي اوائل اين قرن مهم ترين کانون جامعه شناسي به حساب مي آمد، درک کرد ( پلامر1997 ).بلومر معلم بزرگ خود، جرج هربرت ميد که يک عمل گراي فلسفي بود را تحسين مي کرد و اين امر به وضوح منشأ علاقه و دلبستگي بعدي او شد. بلومر در جلسات سخنراني ميد شرکت مي کرد، به انتشار اين سخنراني ها پس از مرگ او کمک کرد و در طول سال هاي پس از مرگ ميد مبلغ جامعه شناسي وي شد ( اين امر به خصوص در دو کتاب بلومر 1966 و 1979 ديده مي شود. ) براي بلومر، ميد احتمالاً « تنها استاد » حقيقي بود که در عمر خود ديده بود، و قطعاً تأثير زيادي بر او گذاشت. بلومر در تمام طول زندگي اش آرا و نظريات او را تدريس مي کرد... (7). از نظر بلومر و ميد « علم » صورت اصلي تفکر دنياي مدرن به شمار مي آيد، علمي که بر پايه ي رويکرد عمل گرايانه قرار گرفته است.
منشأ ديگري علاقه و دلبستگي بلومر به طور کلي مربوط به اين موضوع است که وي عضوي از جامعه شناسي مکتب شيکاگو به شمار مي آمد. او در اين دانشگاه تحصيل و دکتراي خود را در 1928 از آنجا اخذ کرد؛ از 1931 همان جا به تدريس پرداخت و تا 1953 که آنجا را ترک کرد تا رياست بخش جامعه شناسي دانشگاه کاليفرنيا در برکلي را به عهده گيرد، اين ميراث را با خود همراه کرد. مسئله اصلي مورد توجه جامعه شناسي شيکاگو- که در کارهاي توماس، رابرت پارک و ديگران ديده مي شد- مطالعه ي شهر به عنوان يک موزائيک است که اجزا آن را حيطه هاي مختلف اجتماعي تشکيل مي دهند، با بيرون رفتن از کتابخانه و انجام تحقيق واقعي در درون شهر است که ساختماني مفهومي و نظريه اي به وجود مي آيد که شالوده ي آن مشاهده ي زندگي اجتماعي است. گرايش فلسفي ميد و اشتغال ذهنيِ مکتب شيکاگو به تجربه گرايي، تأثير چشمگيري بر بلومر گذاشت.
به نظر من اين دو پيشينه باعث به وجود آمدن تنش در کارهاي بلومر شد. چون اثر نظريات ميد هميشه با ميراث مکتب شيکاگو که به کار ميداني تأکيد داشت سازگاري و هماهنگي نداشت. چرا که نظريات ميد موضوعاتي فلسفي را برجسته مي ديد و ميراث فکري شيکاگو بر موضوعات تجربي اصرار داشت. (8) اين تناقض را در طرفداري بلومر از کار تجربي و در عين حال عدم انجام آن، مي توان مشاهده کرد. بلومر از ابتداي کار بر روي رساله ي دکتراي خورد درباره ي روان شناسي اجتماعي تا آخرين تأملات خود، با وسواس خاصي در پي يافتن بهترين راه براي مطالعه ي رفتار جمعي و تجربه هاي گروهي است، تجربه ها و رفتارهايي که هر روز در حال انجام است. وي در پي آن بود که اين کار را تا حد ممکن به شکلي علمي صورت دهد، اما در عين حال اغلب به نظر مي رسيد که وي به واقع نسبت به اين که اين کار را خود انجام دهد چندان تمايلي ندارد. بلومر مطالعاتي درباره ي رسانه ها، مد، نژاد و فرايند صنعتي شدن انجام داد اما در مجموع کارهاي تجربي وي نقطه ي قوت او نبود- اگرچه که هميشه طرفدار انجام چنين کارهايي بود. همانگونه که منتقدي در اوايل دهه ي1950 به وي گفت « به نظر مي رسد که شما مبلغ يک خود بيمارانگاري فکري هستيد که بر مبناي آن ما بايد هميشه به چيزهايي وحشتناکي بينديشيم که با بروز احتمالي اشتباه يا خطايي در تحقيق، با آن مواجه خواهيم شد ( آبوت و گازيانو 1955، ص 248 ) و در حقيقت موضوع اصلي مي تواند اين باشد که بلومر انجام جامعه شناسي را چنان دشوار تلقي مي کرد، و « درست انجام دادن » آن را چنان مشکل ساز مي پنداشت که خود را در انجام آن عاجز و ناتوان مي ديد ( نگاه کنيد به هامرسلي 1989 ). عجيب آنکه در عين حال که وي يک « مطلق گراي علمي » به حساب مي آيد (نگاه کنيد به آبوت و گازيانو 1955، ص 253 ) و آثار وي آکنده از اطمينان به آنچه جامعه شناسي بايد باشد و آنچه بايد بدان بپردازد، است، اما در همان حال طرفدار يک رويکرد انتقادي و يک شکاکيت عميق نسبت به همه موضوعات است. شايد بهتر باشد که بگوئيم، بلومر به نامطمئن بودن خود مطمئن بود!
او همچنين با سامان بخشي ( سيستم بندي (9) ) و تلفيق ( سنتز ) مخالف بود. در بيشتر کارها و آثار وي موضوعات به صورتي پراکنده مطرح مي شود، مشهورترين کار وي، يعني تعامل گرايي نمادين، بالاجبار و به تشويق دانشجويانش نوشته شد. وي با ارائه ي مدل، شيوه ي اجرا و نتيجه گيري مخالف است. ديگران اين کارها را براي وي انجام دادند. اما روشن است که وي به شخصه چنين چيزي را دوست نداشت. سيستم بندي و انتزاع باعث تضعيف عملگرايي و مخالف آن است ( نگاه کنيد به راک 1979 ). اما بِکر، يکي از بهترين دانشجويان بلومر، بعد از مرگ او اظهار مي دارد که کارهاي او بيشتر در پي ارائه يک نظريه استنتاجي مبتني بر واقعيت بديهي (10) بود. نظريه اي که حول ايده ي عمل جمعي شکل مي گرفت، « هر رويداد انساني را مي توان نتيجه تعديل و اصلاحي دانست که افراد در عمل خود انجام دهند. اين تعديل و اصلاح در پرتو کاري که ديگران مي کنند صورت مي گيرد، بدين ترتيب مجموعه فعاليت هاي هر فرد با آنچه ديگران به انجام مي رسانند جور درمي آيد ». ( بکر 1988، ص 18 )
موضوعات اصلي- نظريه پردازي در جهاني تجربي:
نمونه اي از کار بلومر
اگرچه هربرت بلومر، احتمالاً بيشتر به دليل نوشته هايش درباره ي جورج هربرت ميد و بوجود آوردن نظريه تعامل گرايي نمادين شناخته مي شود اما وي کارهاي بي شماري انجام داده است و هنوز جاي آن وجود دارد که ارزيابي کاملي از کار وي صورت پذيرد. از جمله دستاوردهاي بلومر به وجود آوردن يک سبک خاص روش شناختي يعني بررسي و کند و کاو در حيطه هاي اصلي زندگي اجتماعي است، حيطه هايي نظير روابط صنعتي، نژاد و نژادگرايي، رسانه هاي همگاني، رفتار جمعي، جنبش هاي اجتماعي، مشکلات اجتماعي، و نيز توجه به صنعتي شدن، ساختار اجتماعي، تغييرات اجتماعي، و جامعه شناسي تطبيقي، به خصوص در آمريکا ي لاتين از جمله اين موضوعات است. ( برخي از موارد ذکر شده و به خصوص موارد اخير تقريباً چندان شناخته شده نيست: نگاه کنيد به ماينز 1988. ) اگرچه بلومر شخصاً هيچگاه از جايگاه تعامل گرايي که خود قهرمان آن محسوب مي شد عدول نکرد، اما ويژگي رياست وي در برکلي حمايت گسترده از شيوه هاي متنوع انجام کار جامعه شناسي بود. در اين بازنگري مختصر تنها مي توانم برخي از کارهاي وي را به طور خلاصه ذکر کنم.به وجود آوردن تعامل گرايي نمادين و تدوين نظريه اي درباره ي « خود » (11)
از نظر بلومر:زندگي گروهي انساني شامل هماهنگي مجموعه کردارهاي شرکت کنندگان در گروه است: شرکت کنندگاني که چنين کردارهايي را تنظيم و تعديل مي کنند عمدتاً به ديگران نشان مي دهند که چگونه بايد عمل کنند و در مقابل، نشانه هايي را که از ديگران مي رسد تفسير و تعبير مي کنند، از طريق چنين تعاملي است که افراد اهدافي را که تشکيل دهنده ي زندگي و دنياي شان است، پيدا مي کنند. افراد آمادگي آن را دارند که بر اساس معنايي که اين اهداف در بردارند عمل کنند. انسان ها با جهان خود به عنوان ارگانيسمي که از « خود » ها شکل يافته مواجه و رودررو مي شوند، از اين رو به يکديگر اين امکان را مي دهند که مسائلي را به خود خاطر نشان ساخته و نشان دهند؛ عمل انسان به وسيله ي فرد عمل کننده بر اساس آنچه وي ملاحظه، تعبير و تفسير و ارزيابي کرده، ساخته مي شود؛ پيوند بين چنين اعمالي که در جريان است به سازمان ها، نهادها، و مجموعه ي گسترده اي از وابستگي هاي چند سويه شکل مي دهد. براي سنجش و آزمون اين فرضيه ها بايد به بررسي و مطالعه ي مستقيم زندگي گروهي انساني و آنچه به واقع در آن جريان دارد پرداخت... ( بلومر 1969، ص 49 )
در اينجا با مجموعه اي از مفاهيم قابل توجه مواجه ايم: خودها، اعمال مشترک، اهداف، تعاملات، تفسيرها، سازمان ها و وابستگي هاي چند سويه. (12) آنچه در کانون تعامل گرايي نمادين وجود دارد تصوري از جهان است که مي گويد:
* پيوسته در پي فرايندها، تغييرات، و چگونگي شکل گيري زندگي ها، گروه ها و کل جامعه باشيد. هيچ چيز هيچگاه ثابت و ايستا نيست: زندگي اجتماعي هميشه در حال تکوين است. « جهان تجربي و پيوسته در حال دگرگوني و تغيير شکل است » (بلومر 1969، ص 23 )
* پيوسته در پي معاني، نمادها، و زبان هايي باشيد که زندگي اجتماعي به واسطه ي آن انجام مي شود. اين موارد به واقع باعث شاخص شدن زندگي انساني مي شود، و مشخص مي کند که چرا براي « کاويدن » اين معاني در حال تغيير، به انواع خاصي از روش ها نيازمنديم.
* پيوسته در پي تعاملات و ارتباطات دو سويه باشيد. در اين ديدگاه چيزي به عنوان فرد وجود ندارد، فرد هميشه در تعامل با ديگري است. جامعه شبکه هايي تعاملي از افراد است که « با يکديگر عمل مي کنند » ( نگاه کنيد به بکر1986 ).
مفهوم اصلي که بسياري از اين موارد را به يکديگر پيوند مي دهد مفهوم خود است که به وسيله ميد به وجود آمده است. آنچه باعث شاخص شدن انسان مي شود آن است که وي به واسطه ي ارتباط با خود و ديگري، اين ايده ي انعکاسي و منعکس کننده که چه کسي است را به وجود مي آورد. افراد توانايي آن را دارند که نشان دهند چه کسي هستند، قادرند خود را از دريچه نگاه ديگران ببينند، مي توانند به ديگران بفهمانند که چه کسي هستند، آنها قادرند که « خودها » را به وجود آورده، اجرا کرده، تغيير داده و بر روي آن کار کنند. خودها از نظر بلومر و ميد فرايندهايي است که به زبان، ارتباطات، نقش پذيري و تعامل با ديگران وابسته است.
توجه به اين نکته حائز اهميت است که بلومر در کارهاي خود نه اهميت نيروهاي گسترده تر اجتماعي، و نه تاريخ، قدرت و اقتصاد را ناديده گرفته و نه اينکه آنان را کم اهميت جلوه مي دهد. وي قطعاً مخالف تئوري هاي کلان انتزاعي بود و چنانچه زنده مي بود هيچگونه نزديکي و قرابتي با موج جديد تحليل گفتمان که اغلب از زبان تجربي قابل مشاهده به دور است، احساس نمي کرد. اما بلومر تا آن جايي که يک جامعه از تعامل نمادي شکل مي گيرد با ساختار اجتماعي به معني گسترده تر آن مخالف نيست. « جامعه ي انساني بايد به گونه اي که افراد آن را در حال انجام کاراند ديده شود، و زندگي جامعه بايد به صورت مجموعه اي ديده شود که در برگيرنده ي اعمال و کردار افراد آن باشد » ( بلومر 1969، ص 85 )
از نظر بلومر، جامعه چارچوبي است که عمل اجتماعي در درون آن انجام مي شود اما اين چارچوب عامل مؤثر و تعيين کننده ي آن جامعه نيست » ( بلومر1962، ص 189 ). اعمال و کردارهاي جمعي مسئله اي است که بايد مورد توجه قرار گيرد. بلومر همواره بر اهميت « محيط گروهي » که زندگي اجتماعي به تمامي در آن اجرا مي شود، تأکيد مي کند.
به وجود آوردن « دقت طبيعي » به مثابه يک ديدگاه روش شناختي
کار بلومر درباره ي روش، کاري يکپارچه و هماهنگ است. او « گرايش عملي » را به وجود آورد که بر اهميت قرار گرفتن تحليل بر روي مجموعه ي معيني از تجارب تأکيد دارد. عمل گرايي ديدگاهي فلسفي است که از انتزاعات کلان، دوگانه انگاري و تفکر چندگانه اجتناب کرده و ترجيح مي دهد که به حقايق محدود و محلي که حاصل تجربه اي معين است بپردازد. (13) به طور مثال « خود » مفهومي است که در قالب عين و ذهن، و فرد و جامعه نگاهي دوگانه به آن مي شود. هيچ يک از اينان بر ديگري اولويت و ارجحيت ندارد، هر دو شق اين مفهوم هميشه وجود داشته و با يکديگر تنشي ديالکتيکي داشته است. چنانچه در موقعيت هايي مشخص و معين به « خود » نگاه کنيم روشن مي شود که اين مفهوم حالتي عيني و ذهني داشته است. تنها فلسفه ي انتزاعي مي تواند خلاف اين مطلب را بيان دارد!پس به نظر بلومر شرط لازم آن است که « جهان تجربي چيزي است که امکان مشاهده، مطالعه و تحليل را در اختيار و دسترس ما مي گذارد ». بعلاوه « اين جهان تجربي با ويژگي قابل کاوش خود در مقابل مشاهده گر علمي قدعلم کرده و مي ايستد ». « واقعيت براي علم تجربي تنها در جهاني تجربي وجود داشته، و تنها بايد در آنجا به دنبال آن بود، و تنها در آنجا مي توان درباره ي آن تحقيق کرد ( بلومر 1969، ص 22-21 ). يک مطالعه و بررسي بايد اين جهان تجربي سرکش و سرسخت را در کانون توجه خود قرار دهد.
همين توجه است که باعث مي شود که قسمت اعظم کار بلومر به روش اختصاص پيدا کند. (14) يکي از مشهورترين آثار وي که به اين موضوع پرداخته، نقدي است که او بر يکي از کارهاي معروف جامعه شناسي در 1939 نوشت. در همين زمان ايالات متحده آمريکا، وضعيت جامعه شناسي آمريکايي در حال ارزيابي بود، و مطالعه ي توماس و ژنانيکي، روستائيان لهستاني در اروپا و آمريکا، به عنوان بهترين نمونه ي يک کار خوب جامعه شناسي انتخاب شد. اين مطالعه و تحقيق که بالغ بر 2000 صفحه بود مهاجرت روستائيان لهستاني را از جوامع قديمي خود به شهرهاي جديد آمريکا دنبال مي کرد. اين مطالعه تاريخچه ي زندگي افراد، نامه ها، انواع مدارک را به عنوان شيوه اي براي گردآوري داده ها مورد استفاده قرار داده بود، و انجمن تحقيقات علوم اجتماعي از بلومر خواست که نقد و گزارشي درباره ي آن بنويسد. اگرچه وي به طور معمول، انتقادات زيادي بر اين مطالعه داشت، اما دامنه و گستره ي روش هاي مورد استفاده در آن، و توجهي که به جزئيات شده بود، و نيز اهميتي که به عوامل ذهني داده شده بود را تحسين مي کرد. اين به معني آن نيست که وي « عوامل عيني » را نفي مي کرد، بلکه به معني آن است که وي هر نوع جامعه شناسي که اين واقعيت را جدي نمي گيرد با ديده ترديد و نگراني مي نگرد، اين واقعيت که انسان « هميشه در وضعيت هاي اجتماعي عمل مي کند ». در اين موقعيت ها عمل کننده ها هميشه به وسيله ي گرايش ها ذهني راهنمايي و جهت داده مي شوند ( بلومر 1979، ص 85 ). وي با نظر موافقي که نسبت به کارتوماس و ژنانيکي دارد و با استفاده از نحوه ي بيان آنها مي گويد:
(1) زندگي گروهي هميشه دربرگيرنده ي کردار و عمل انسان هاي عمل کننده است.
(2) چنين اعمال و کردارهايي هميشه به صورت تعديل و اصلاح افراد نسبت به موقعيت هاي اجتماعي روي مي دهد و (3) بروز هر کردار در موقعيت هميشه به صورت ابراز گرايش هاي فردي است. از اين رو تحقيق جامعه شناسانه بايد به تأثير گرايش ها ذهني پي برده، و فرضيه هاي جامعه شناسي بايد دربرگيرنده ي ثبت اين تأثير باشند ( بلومر 1979، ص 89 ).
سندهاي انساني، مطالعه ي طبيعي و تاريخچه ي زندگي، همه ي اينان ابزارهايي است که بلومر مايل است در فهم گرايش هاي ذهني از آنان استفاده کند. اين ابزارها به منطق روش شناختي خاص خود نيز نياز دارند: زماني که « گرايش ها ذهني » موضوع مورد مطالعه قرار مي گيرد، بسياري از صحبت هايي که درباره ي نمونگي (15)، بسندگي داده ها (16)، اعتبار و منطقي بودن نظريه ارائه مي شود راه به بيراهه مي برد. به طور مثال نمونگي معمولاً باعث بروز مشکل در نمونه گيري مي شود. اما از نظر بلومر نظريه ي مدرن نمونه گيري معمولاً اين واقعيت را مدنظر قرار نمي دهد که « همه افرادي که در يک حيطه ي مشخص عمل اجتماعي درگير هستند، درگيري و اشتغال آنها به يک نسبت و مساوي يکديگر نيست، همچنين همه ي آنها نسبت به آنچه در حال وقوع است شناخت يکساني ندارند، از اين رو نمي توان تصور کرد که همه ي آنها مي توانند به يک نسبت درباره ي شکل عمل اجتماعي مورد مطالعه، اطلاعاتي ارائه دهند. برخي از اين افراد... در حاشيه اند، ديگران... ممکن است در کوران قضايا بوده... ( اما ) مشاهده گراني ناتوان باشند. به حساب آوردن آنها... ممکن است باعث تضعيف يک مطالعه و تحقيق شود ( ب 1979، ص 94 ). اگر موضوع فهم و درک ذهنيت باشد ويژگي و خصوصيت نمونگي تغيير مي کند، به طور مثال بلومر در تحقيقي که درباره ي داوري و قضاوت کارگران انجام مي دهد، نمونه گيري تصادفي را توصيه نمي کند بلکه اظهار مي دارد که بايد به « افراد اصلي مطلع » که درباره ي آنچه در جريان است آگاهي بيشتري دارند، بدقت گوش سپرد، کاري که درباره ي بقيه نبايد انجام داد! تمام اين موارد به معني آن است که برداشت هاي معمول و هميشگي درباره ي « نمونه هاي انتخابي » بايد مورد سؤال قرار بگيرد.
مطالعه جهان تجربي: مثال- رفتن به سينما
بلومر در چندين حيطه دست به تحقيق زد، اما از جمله اولين افرادي بود که به تحقيق درباره ي تماشاگران سينما پرداخت، و با انجام آن در کاري که بعدها به نام « قوم نگاري تماشاگران » خوانده شده و در کارهايي نظير خواندن افسانه (17) اثر جانيس رادوي ديده مي شود، پيشقدم شد. در اواخر دهه ي 1920 و اوائل دهه ي 1930 تحقيقاتي در زمينه ي تأثير سينما بر جوانان، به عنوان بخشي از توجه گسترده به اين موضوع، صورت پذيرفت (اين تحقيقات به مطالعات پين (18) معروف است، و توسط گروه هواداران سانسور فيلم ها، يعني انجمن تحقيقاتي تصاوير متحرک، آغاز شد ). بلومر در يکي از اين تحقيقات که به جوانان اختصاص داشت، مشغول به کار شد. وي بلافاصله از حدود هزار و پانصد جوان خواست که « تجارب خود از تصاوير متحرک » را بنويسند و سپس به صورت گزينشي با آنها مصاحبه کرد و بحث ها و مشاهدات گروهي تربيت داد. او در تمام اين موارد تعهدي را که نسبت به جهان تجربي داشت به نمايش گذاشت. اگر بايد تأثير رسانه ها را روي زندگي جوانان مطالعه کنيم، بهترين راه آن است که اين سوال را به راحتي با آنها در ميان بگذاريم. در پي اين موضوع، بخش اعظم کتاب بعدي او سينما و رفتار، به گزارش ها دست اول و بدون واسطه ي جوانان درباره ي فيلم هايي که ديدند اختصاص دارد- يعني اينکه اين فيلم ها چگونه باعث سرمشق گيري، تأثير، رويا، گسترش احساسات، و « طرح ريزي زندگي » مي شود. براي بلومر هدف از انجام اين تحقيق تحميل چارچوب هاي نظريه اي مقدر بر موضوع مورد مطالعه اش نبود ( مانند شيوه اي که امروزه بسياري از قوم نگاري هاي تماشاگران انجام مي دهند و معمولاً از چارچوب و قالبي روان کاوانه استفاده مي کنند ) بلکه مايل بود که افراد مورد مطالعه، خود سخن بگويند. يکي از شرکت کنندگان در اين تحقيق درباره ي پندارهاي کليشه اي که فيلم ها به وجود مي آورند مي گويد:زن، 19 ساله، سفيدپوست... از جمله تأثيراتي که اين فيلم ها بر من داشتند آن بود که ترسي دائمي از چيني ها در من باقي گذاشتند. امروز بر اساس اين ترس من يک چيني را صرفاً به صورت يک انسان نمي بينم بلکه آنچه از وي به ذهنم خطور مي کند آن است که وي درگير نوعي کارهاي خلاف و شيطاني است. هر وقت که آنها را در خيابان مي بينم، سريع از مقابلشان مي گذرم، و حاضر نيستم به رستوران چيني ها يا خشکشوئي که به وسيله ي آنها اداره مي شود بروم... ( بلومر، 1933. ص 145 )
ديگران اخيراً به درستي انتقاداتي را به نگرش ساده و ساده انگارانه وي، فقط کافي است از افراد سؤال شود!، وارد دانسته اند. به طور مثال دنزين اخيراً در اين حوزه انتقادات زيادي از کار بلومر کرده و عقيده دارد که اگرچه به لحاظ روش کار او کاري پيشرو محسوب مي شود اما در برگيرنده ي پيش فرض هاي زيادي از بلومر (طرفداري از طبقه متوسط و مخالفت با فيلم ) است ( دنزين 1992، ص 107 ) و مي توان از آن براي مبارزه با مضمون يا محتواي فيلم ها استفاده کرد، و در عين حال اين کار تحقيقاتي به گزارش ها به گونه اي نگاه مي کند که گويي کاملاً بدون اشکال و مسئله اند ( کلاف 1992 ). در حقيقت، مطالعات اوليه بلومر در دهه 1930 امروزه بسيار ساده به نظر مي رسند: اما وي اولين کسي بود که واکنش ها و پاسخ هاي تماشاگران را جدي تلقي کرد.
به وجود آوردن يک فلسفه ي عمومي: مثال مسئله ي روابط نژادي
ليمان و ويديچ، در تحليلي که از کار هربرت بلومر ارائه مي دهند، عقيده دارند که کار وي را بايد مظهر « فلسفه عمومي » جديد و خلاق در آمريکاي شمالي که در طول اين قرن به وجود آمده، به حساب آورد. بلومر اعتقاد داشت که آرا و نظريات پيشين، و به خصوص آرا مطرح در علوم اجتماعي ناکام مانده و شکست خورده اند. وي بر اساس روش عمل گرايانه فيلسوفان مکتب شيکاگو نياز به بررسي و تحقيق نظام مند از مشکلات زندگي عمومي آمريکايي را احساس کرد: مشکلاتي که نژاد و روابط صنعتي، رسانه ها و پيامدهاي صنعتي شدن را دربرمي گرفت. اين کار خاص کمتر از شرحي که از « خود » ميد ارائه مي دهد شناخته شده است، اما اين نيز جزئي از رويکرد هماهنگ و به هم پيوسته ي اوست. (19) در مواجهه با بسياري از مشکلات اجتماعي رويکرد بلومر به عنوان راه حل نهايي تلقي نمي شد؛ و در عين حال رويکرد وي خواستار تغييرات و دگرگوني انقلابي نيز نبود. بلکه برعکس، بايد فلسفه اي عمومي- عمل گرا، دموکراتيک- ساخته مي شد تا جهان تجربي را به رسميت شناخته و موضوعاتي را در پيرامون آن مطرح سازد. همانگونه که ليمان و ويديچ اظهار مي دارند:رويکرد و نگرش بلومر، بر ساخت جمعي معنا که ترکيب هاي گوناگون واقعيت اجتماعي را مشخص مي سازد تأکيد دارد، آنچه تأثيرات غير قابل تغيير ترتيب هاي ساختاري خوانده مي شود را نمي پذيرد، و امکان تقابل، فرديت، و خصيصه هاي فردي را در درون نظم اجتماعي فراهم کرده- و به واقع آن را ترغيب و تشويق مي کند. ( 1988، ص7 )
نمونه اي از تمام اين موارد را در توجه هميشگي او به روابط نژادي - يعني موضوع اصلي در آمريکاي شمالي- مي توان ديد. بلومر از همان نوشته هاي اوليه خود، و تحت تأثير رابرت پارک توجه اثربخشي به مطالعه روابط نژادي کرد ( اگرچه مطالعات اخير کم و بيش تمام کارهاي وي در اين مورد را ناديده مي گيرد ). از نظر بلومر تعصب تاريخچه اي دارد، و اين تاريخ، تاريخي جمعي است (20)، « در مطالعه روابط نژادي فرايند تعريف و تشريح بايد موضوع اصلي مورد توجه باشد. (21) » بلومر نظريه جامعي درباره ي روابط نژادي به وجود آورد که روند شکل گيري آن از مقاله اي در 1937 درباره ي « ماهيت تعصب نژادي » شروع شد و با خلاصه مقاله اي درباره ي نظريه هاي نژادي و عمل اجتماعي » ( با همکاري تِروُي داستر ) که در 1980 منتشر شد، به پايان رسيد. نظريه ي وي در باب روابط نژادي يک نظريه ي کاملاً اجتماعي بود- بلومر به توصيف و تشريح مسائل زيست شناختي مربوط به نژاد نپرداخته و کل مسئله را به عنوان يک مسئله ي اجتماعي، که دربرگيرنده ي روابط و مقوله بندي است، در نظر مي گيرد و بر اين تأکيد دارد که مباحث عمومي بايد تفکيک نژادي و تبعيض نژادي را تضعيف کرده و در آن تغيير ايجاد کند. با استفاده از عبارات بلومر، موارد زير را مي توان به عنوان چکيده ي ديدگاه و نظر وي در اين مورد، در نظر گرفت:
1. تعصب نژادي اساساً به رابطه ي گروه هاي نژادي مربوط مي شود ( و مجموعه اي از احساساتي که اعضا يک گروه نسبت به گروه ديگر دارند نيست )... اين امر ما را راهنمايي مي کند که به اين مسئله در سطح جامعه شناختي آن بنگريم و آن را مسئله اي فردي تلقي نکنيم.
2. جهت تعصب نژادي يک « گروه متصور » (22) يا يک گروه انتزاعي است؛ تعصب نژادي به عنوان نگرش به سوي چيزي که منطقاً يک انتزاع است ( گروه يهوديان، گروه زردپرستان، گروه سياه پوستان ) سوق داده مي شود... اين موضوع باعث مي شود که ما به انتزاع، مقوله بندي و نظام توصيفي که پيرامون گروه ها وجود دارد توجه کنيم.
3. تعصب نژادي پديده اي بغرنج، متغير و به شدت تغييرپذير است؛ از مکاني به مکاني ديگر و از زماني به زماني ديگر شکل متفاوتي به خود مي گيرد... همين امر باعث مي شود که به ماهيت تاريخي در حال تغيير آن، متغير بودن آن را در بين گروه ها و در طول زمان، و اين واقعيت که هيچ چيز درباره ي آن از ثبات برخوردار نيست، توجه پيدا کنيم. ممکن است زماني گروهي نسبت به « يهوديان »، زماني ديگر و گروهي ديگر نسبت به « سياه پوستان »، گروهي ديگر و در زماني ديگر نسبت به « عرب ها » يا « مسلمانان » تعصب بورزند و نظري منفي درباره ي آنها داشته باشند. (23)
4. پيش داوري و تعصب نژادي يک فرايند جمعي است که گروه هاي نژادي با تصوري که از خود و ديگران دارند به آن شکل مي دهند، اين روندي است که در آن دو گروه جايگاه و موقعيت خود را نسبت به يکديگر مشخص مي سازند، موقعيت اجتماعي باعث به وجود آمدن اين فرايند جمعي ويژگي نمايي (24) مي شود که خود پايه اي براي تعصب و پيشداوري نژادي است... اين موضوع ما را به سمت توجه به برچسب زني، نژادگرايي و خلق « ديگران » راهنمايي مي کند.
5. پيش داوري و تعصب نژادي يک فرايند جمعي است که متضمن چهار الگو در دو گروه غالب است: (1) احساس برتري و والاتري (2) احساس اينکه نژاد زيردست ذاتاً و به طور طبيعي متفاوت بوده و با آنها فرق دارند، (3) احساس مالکيت نسبت به حيطه هاي مشخصي از مزايا و امتيازات و (4) ترس و ترديد نسبت به اينکه نژاد زيردست ممکن است براي به دست آوردن امتيازات نژاد غالب نقشه هايي در سر داشته باشد... اين موضوعات توجه ما را به سلسله مراتب، اقتدار، تفاوت و امتياز نژادي به عنوان شالوده اي براي پيش داوري و تعصب نژادي، معطوف مي سازد.
6. منشا و سرچشمه ي تعصب نژادي در چالش حسي که نسبت به وضعيت گروه وجود دارد نهفته است. تعصب نژادي منشأهاي بسياري دارد. بي شک يکي از اين منشأها قوم مداري و نژادگرايي گروه هاست، اما مهمتر از آن احساس خطر و تهديدي است که به گروه غالب دست مي دهد، گروه غالب احساس ناامني کرده و موقعيت و شرايط اقتصادي خود را در معرض تهديد مي بيند. اين موضوع باعث مي شود که ما به اين واقعيت پي ببريم که شالوده و پايه تضاد را در گروه ببينيم و نه در فرد.
آنچه که ارائه شد تنها خلاصه اي از ديدگاه بلومر است، اما مانند بسياري از کارهاي وي، اگر اين نظريات به طور کامل بررسي شود، مي تواند کاملاً دلالت کننده به تغييرات و دگرگوني هايي در سطح عمومي باشد.
با نگاهي ديگر
بلومر ديدگاهي را براي نگريستن به جهان، به جامعه شناسي ارائه مي کند، که بر بسياري از مطالعات و تحقيقات: از بيماري و مرگ گرفته تا اشتغال و تعامل داخل کلاس درس، از جنبش هاي اجتماعي و رفتارهاي جمعي تا الگودهي و سازمان دهي و مشکلات اجتماعي، از جنايت و انحراف تا روابط کارگري و صنعتي، از مطالعات رسانه اي تا تحقيق درباره ي تاريخچه ي زندگي، از نظريه ي مربوط به خود تا روابط نژادي، اثر گذاشته است. توجه گسترده ي بلومر نسبت به جهان تجربي و ارائه يک روش شناسي دقيق براي کند و کاو و بررسي آن باعث هدايت و راهنمايي جامعه شناسان بسياري شده است. مجموعه ي گسترده اي از کارهاي تحقيقاتي و مطالعاتي، به طور آگاهانه يا ناآگاهانه، از ايده ها و نظريات اثرگذار بلومر سرچشمه گرفته است.در 1970، اندک زماني پس از شروع کار بر روي رساله ي دکتراي خود که به کند و کاو و بررسي جامعه شناسي رفتار جنسي مي پرداخت، به مطالعه ي کارهاي بلومر پرداختم. در آن زمان من به لحاظ فکري تحت تأثير کتاب بيگانه ها هوارد بکر و کتاب « منحرف شدن » اثر ديويد ماتزا بودم که آرا و نظريات عمده نظريه ي برچسب زني را به من معرفي مي کرد؛ بعداً دريافتم که اين دو به شدت تحت تأثير آرا و نظريات بلومر بودند. با اين همه، هر دو اين مطالعات، مطالعاتي « قائم به ذات » يا قائم به موضوع (25) خود بودند، و در واقع تنها زماني که کتاب تعامل گرايي نمادين بلومر را خواندم نظريات وي به تمامي برايم روشن شد. خود اين کتاب نقاط ضعف اساسي دارد: تکرار در آن زياد است ( در واقع مي توان انتظار آن را هم داشت چون مجموعه اي از مقاله هاي است که قبلاً به چاپ رسيده است )؛ بخش هايي از آن کهنه و قديمي به حساب مي آمد ( بيشتر مطالب آن مربوط به دهه 1930 و 1940 مي شد و براي کسي که در دهه ي 1960 زندگي کرده بسيار از مد افتاده بود! )؛ و در عين حال ارجاعات، پاورقي ها، سپاسگزاري هاي آن بسيار کم بود به گونه اي که امکان مطالعات بيشتر را براي خواننده کتاب فراهم نمي ساخت. اما به طور جدي مرا ترغيب کرد که نسبت به آنچه درصدد انجام آن بودم تفکري جامعه شناسانه داشته باشم. اين کتاب مجموعه اي از موضوعات و مضامين ( نظير فرايند، نمادها، تعامل )، تصوري از جامعه ( شبکه اي بي ثبات و متغير از تعاملات) و انسان ها ( به عنوان به وجود آورندگان نمادين و اثربخش حيطه ي اجتماعي که ساکن بودن آنها در اين حيطه اعمال اجتماعي تکراري را هماهنگ کرده و بدان نظم مي بخشد )، و ديدگاهي روشن شناختي ( که عمدتاً تکرار ضرب المثل معروف پارک بود که مي گفت « از جاي خود بلند شو، برو و ببين که در اطرافت چه مي گذرد »، اما در عين حال اين اظهار نظر را با اين ديد که بايد به منطق و روش نيز توجه داشت، تعديل مي کرد )، و روش هاي لازم براي مطالعه جامعه ( که بيشتر طرفدار آشنا شدن با حيطه اجتماعي از طريق مطالعه ي ميداني و به خصوص تاريخ و سابقه ي زندگي در آن بود ) را در اختيار من قرار داد. تمام اين موضوعات به من در شکل دهي ديدگاهم درباره ي جامعه شناسي و نيز رفتار جنسي به طور کلي و هم جنس گرايي به طور خاص کمک کرد.
براي مطالعه ي رفتار جنسي چند سنت و رسم عمده وجود داشت: مطالعات کينزي، روش هاي درمان جان سون و مسترز، نظريات پويايي رواني با نگرش به ناخودآگاه، يادداشت هاي مربوط به رفتارهاي جنسي در جزاير دور افتاده که از سفرهاي انسان شناختي در دسترس بود. من به عنوان دانشجو تمام اين مطالعات را به طور جدي خواندم، اما احساس مي کردم که هر يک از آنان کمبودها و نقص هايي دارد. بيشتر اين مطالعات بر اهميت زيست شناسي، و مفهوم طبيعي و الزاماً بلامنازع بودن رفتار جنسي تأکيد داشته، و درباره ي جنبه اجتماعي آن نظريه پردازي نکرده و آن را بديهي پنداشته بودند. تنها رويکرد انسان شناختي بود که به درک و فهم خاص بودن ويژگي هاي رفتار جنسي انسان، نزديک شده بود که چگونگي مطالعه رفتار جنسي را روشن مي کرد. بر اين اساس وي از من خواست که رفتارهاي جنسي را در محيط هاي طبيعي آن مورد مشاهده قرار داده ( تقريباً شبيه کاري که انسان شناسان انجام مي دهد ) و داستان زندگي رفتار جنسي افراد را بنويسيم. او به من توصيه مي کرد که رويکرد من نسبت به رفتار جنسي انسان بايد به گونه اي باشد که آن را اقدامي نمادي تلقي کند، يعني چيزي که به واسطه ي تعاملات انساني به وجود آمده و چيزي است که ما بايد آن را به عنوان اعمالي مرتبط به هم در کنار يکديگر قرار دهيم. اين رفتار بر اساس يک الگو انجام شده اما خلاقانه است، در عين حال که زيستي است حالتي نمادين هم دارد و هميشه رفتاري اجتماعي است که معني آن در زمان، مکان، و برخوردها تغيير مي کند ( نگاه کنيد به پلامر 1995. 1975 ).
در فهم اين موارد من تنها نبودم. کمي پيش از اين گاگنون و سايمون (1973) با ارائه کار راهگشاي خود به نتايج مشابهي دست پيدا کردند و رويکردي را به رفتارهاي جنسي به وجود آوردند که آن را رويکرد تحرير جنسي (26) ناميدند. اين رويکرد شالوده چيزي شد که برخي اکنون آن را ( شايد به شکلي نامناسب ) رويکرد ساخت گرايي (27) به رفتارهاي جنسي مي نامند.
ميراث فکري و کارهاي ناتمام- بلومر در آغاز قرن جديد
بلومر، جامعه شناسي متعلق به قرن بيستم بود. تأثيرات وي- عمدتاً به دليل پايه گذاري نظريه تعامل گرايي نمادي- بسيار گسترده بوده است. وي اگرچه نويسنده و محققي پرکار نبود اما به واسطه جهان نگري خاص خود نسلي از جامعه شناسان را تربيت کرد (28). وي ميراث عمل گرايي را به همه ي آنها انتقال داد.با وجود اين، تا پيش از مرگ وي، بسياري از آرا و نظريات او جاي خود را به نظريات جديدي داد. ما اکنون وارد « جهان پسا- بلومري » (29) شده ايم ( فاين 1990 ). تعامل گرايي نمادين به واقع به نظريه اي قوي تبديل شده که مجله اي تخصصي، سالنامه اي تخصصي، اجتماعات و گروهي متخصص مخصوص به خود را دارد. (30) و به همين ترتيب بسياري از سرمشق ها و نمونه هاي وي نيز همچنان در حال تغيير و تحول اند. از اين رو نظريه مربوط به عمل و کردار همچنان در حال اصلاح و پالايش است ( به طور مثال نگاه کنيد به استراوس 1993، جوآس 1997 ). توجه به ملاحظه ي هميشگي ميد و بلومر نسبت به « خود » و هويت به عنوان موضوعاتي که پيوسته در حال تغيير بوده و امري فرايندي هستند، بيشتر و بيشتر مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است ( در واقع در دهه ي 1990 نظريه ي هويت بسيار مورد استقبال قرار گرفت ). قوم نگاري و کار بر روي تاريخچه زندگي همچنان ادامه داشته و پيشرفته تر و عالمانه تر گشته است، و برخي با بازبيني و کار مجدد بر روي اين نظريه اين توانايي را به آن بخشيده اند که بتواند به احساسات، ساختارها و معناشناسي ها نگاه بهتري بيندازد. برخي ديگر نه تنها آن را متحول و گسترده تر کرده اند، بلکه از آن در زمينه هايي که تاکنون ناشناخته بوده، استفاده کرده اند. براي بعضي اين نظريه پيام آور نظريه پست مدرن است ( دنزين 1992 ). فمينيسم ( ديگان و هيل 1987 )، نظريه فعل گرايي هم جنس بازان (31) ( پلامر 1995 ) و سياست نژادي ( لال 1990 )، همگي اخيراً با اين نظريه ارتباط پيدا کرده اند. با اين همه اگرچه بلومر ممکن بود که تمام اين تحولات را تأييد نکند اما قطعاً از به وجود آمدن اين تغييرات تعجب نمي کرد. جامعه شناسان، و نيز « مدهاي » جامعه شناسي مي آيند و مي روند در واقع اين هم يکي از موضوعات مورد مطالعه بلومر بود!- و بلومر آخرين فردي بود که مدعي شد نسل هاي جديد بايد به سنت هاي کهن وفادار بمانند. از آنجايي که بلومر شاهد تغييرات سريع و اجتناب ناپذير بود. چندان از وقوع آن دچار سردرگمي و تعجب نشد. وي اظهار داشت: « تغييرات اجتماعي در تار و پود زندگي مدرن تنيده شده است... تغييرات اجتماعي نمايان گر فعال بودن جامعه مدرن است » ( 1962 ص 356 ). ما بايد ذهنيت خويش را تغيير دهيم تا با جهان جديد تناسب پيدا کند ( و ) بدين ترتيب از همه خواسته مي شود که دست به شروع اين تغييرات بزنند » ( ص 359 ). بلومر ما را ترک کرد و ميراث گرانقدري براي ما باقي گذاشت تا اين تغييرات را پيش ببريم.
پي نوشت ها:
1. pragmatism
2. نقل از paul Colomy and J.David Brown (1995),p.20 ( نگاه کنيد به کتابنامه ).
3. humanistic
4. action
5. outsiders
6. شرح عالي در اين مورد که پلي است بين بلومر و بِکرِ را مي توان در کتاب زير يافت:
David Matza’s Becoming Deviant (Englewood Cliffs: Prentice-Hall, 1969)
7. اظهار نظري از لوني آتن در شرح:
Blumer’s Advance Social Psychology Course’ in Studies in Symbolic Interaction 14 (1993), 156.
8. اين بحث را مي توان در مناقشه اي که بر سر انتشار کتاب زير صورت گرفت، پيدا کرد:
J. David Lewis and Richard L. Smith’s "American Sociology: Mead , Chicago Sociology and Symbolic Interactionism (Chicago: University of Chicago Press).
مباحث مربوطه را مي توان در فصلنامه زير پيدا کرد:
Plummer, 1 (III) (1991) pp. 227-326.
9. systematising
10. axiomatic
11. self
12. وي در جاي ديگر سه اصلِ اساسي را مطرح مي سازد: "اينکه عمل انسان نسبت به اشياء بر حسب معناي آنان در نزد وي است؛ "اينکه معناي چنين چيزهايي از... تعامل اجتماعي که فرد با همتايِ خود دارد حاصل مي شود"؛ و "اين معاني از طريق يک فرايند تفسيري که فرد از آن بهره مي گيرد اداره شده و اصلاح مي شود"(Blumer 1969, p.2 ) ( نگاه کنيد به کتابنامه ). مجموعه ي نسبتاً محدود و شايد حتي ناچيزي از اصول وجود دارد - اگر چه همانگونه که وي خاطر نشان مي سازد، چنين ديدگاهي "عملاً در تمام علوم اجتماعيِ رايج ناديده گرفته شده يا اهميت چنداني براي آن قائل نمي شوند" ( ص 2 ).
13. براي بحث درباره ي پراگماتيسم نگاه کنيد به Plummer 2,(1997)
14. مکانِ اصلي اين بحث در فصل 1 از بلومر ( 1969 ) است.
15. representativeness
16. data adequacy
17. Reading the Romance
18. payne studies
19. وي در اين مورد پيرو ميد و ديويي است: از نظر ديويي، "هر نسل بايد بارها و بارها دموکراسي را به انجام برساند ( ديويي 1946 ص 31 ). "ايده ي واقعي دموکراسي... بايد پيوسته فهميده و باز فهميده، بازسازي و تجديد سازمان شود... "( ص 47 ).
20. اين نقل قول از بلومر ( 1958 ) است که درLyman and Vidich (1988,p.206 ) تجديد چاپ شده است. بخش هايي از که از اين پس خواهد آمد نقل قول هايي است که از نوشته هاي بلومر درباره ي تبعيض نژادي گرفته شده و من سعي کرده ام که آنان را در يک نوع گزاره ي نظام مند کنار يکديگر قرار دهم. براي يافتن عبارات اصلي نگاه کنيد به:
Lyman and Vidich (1988) pp. 183-223
21. نگاه کنيد به آخرين عبارت مهم در: Blumer and Duster (1980,p.235)
22. conceptualised group
23. اين مثال از بلومر نيست، بلکه از آنِ من است. من اين مقاله را در زماني مي نويسم که به « اسلام ستيزي » در بريتانيا توجه روزافزوني مي شود. نکته ي حائز اهميت آن است که گروه ها مدام در حال تغيير هستند. مؤسسه ي Runnymede Trustبه تازگي طرح تحقيقاتي را درباره ي اين پديده که به تازگي نامي بر آن نهاده شده، اعلام کرده است.
24. characterization
25. topic -based
26. sexual scripting approach
27. constructionist approach
28. نکته اي بايد درباره ي سبکِ کار وي بيان شود. در مطالعه ي آثار بلومر فرد بلافاصله با عدم وجود ارجاع به منابع مواجه مي شود. امروزه کتاب هايِ جامعه شناسي مملو از ارجاعات، نقل قول از ديگران و کتابنامه هاي طولاني و مفصّل است. هيچ يک از اين موارد را در کارهايِ بلومر نمي توان يافت. وي تقريباً به ندرت از چنين مطالبي استفاده مي کند. اسم هيچ کس برده نمي شود؛ هيچ ارجاع و منبعي و هيچ کتابنامه اي وجود ندارد. اين بدان معني نيست که اشارات زيادي به کارهايِ ديگران در کارهاي او وجود ندارد - بلکه موضوع اصلي آن است که نامي از آنها برده نمي شود. بسياري از مقاله ها و نوشته هاي او مانند خود - بازنگريِ متفکرانه به نظر مي آيند - و به واقع نيز چنين است. سبک غالب و معيار او چنين است که چندين جهان بيني و نگرش غالب را مورد سنجش قرار داده و سپس به شرح دقيق و موشکافانه ي خود از موضوع شکل مي دهد.
29. post-belumerian world
30. به عنوان مثال نگاه کنيد به نشريه Symbolic Interaction، سالنامه ي Studies in Symbolic Interaction و سازماني به نامِ The Society for the Study of Symbolic Interaction . جزئيات مربوط به اين موضوع در Plummer(1991) آمده است.
31. gay activist theory
H.Blumer, Symbolic Interactionism: Perspective and Method (Englewod Cliffs, NJ: Prentice-Hall, 1969).
H.Blumer and T.Duster, Theories of Race and Social Action . in Sociological Theories: Race and Colonialism (Paris: UNESCO, 1980), pp, 211-38.
N. Denzin. Symbolic Interactionism and Culmral Studies (Oxford: Blackwell. 1992).
G.A. Fine (ed.), Special issue on Herbert Blumer"s legacy, Symbolic Interaction, 11 (1), Spring (1988).
S. Lyman and A. Vidich, Social Order and Public Philosophy: The Analysis and Interpretation of the Work of Herbert Blumer (Fayetteville, AR: University of Arkansas Press, 1988).
G.H. Mead, Mind, Self and Society (Chicago: University of Chicago Press, 1934).
استونز، راب؛ (1390)، متفکران بزرگ جامعه شناسي، ترجمه ي مهرداد ميردامادي، تهران: نشر مرکز، چاپ هفتم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}