نويسنده: محمدحسين جمشيدي (1)




 

چكيده:

ملامحسن فيض كاشاني (996-1077هـ.ق) از انديشمندان بزرگ دوره ي دوم حكومت صفويه در ايران و متأثر از انديشه هاي حكيمان مسلمان چون ملاصدرا است كه بر مبناي نگرش شيعي و حكمي خويش به بيان آرا و ديدگاه هايش در باب سياست و زندگاني سياسي پرداخته است. دلبستگي حقيقي او را جهان بيني مكتب اهل بيت و پيروي از راه و روش آنان تشكيل مي دهد. لذا تحت تأثير شرايط زمانه ي خويش در پي تثبيت قدرت فكري و سياسي تشيع به عنوان اسلام حقيقي است. افزون بر آن، او با توجه به نگرش حكمي خويش تعارضي ميان عقل و شرع و ميان فلسفه حكمت و دانش شريعت با كلام ديني نمي بيند.
در همين راستا سياست را هدايت و تربيت انسان ها در جهت رسيدن به سعادت حقيقي دانسته و باور دارد كه نسبت سياست به شرع، به منزله ي نسبت جسد است به روح. لذا هنگامي كه با عقل و شرع موافقت نمايد اطاعت از آن سزاوار است، ولي چنان چه با عقل و شرع مخالفت كند بايد از او اجتناب كرد. بنابراين، در نگاه فيض، سياست بدون شرع ناتمام است. بر اين اساس زندگي اجتماعي انسان نياز به قانون و مجري دارد و اين قانون همانند شرع الهي است و مجريانش نيز به مقتضاي لطف الهي پيامبران و امامان هستند. حكومت مطلوب فيض حكومت عدل الهي است كه از طريق تحقق سياست شرعي عملي مي گردد و رهبر در چنين حكومتي پيامبر يا امام منصوص و منصوب الهي است. اما در زمان غيبت، تحقق اين نياز در گام اول و با فراهم شدن شرايط برعهده ي عالمان حقيقي و جامع الشرايط دين است و در گام دوم پادشاهي دين مدار مورد تأييد او است و پيروي از آن نيز جايز و لازم خواهد بود.
فيض كاشاني، انديشه ي سياسي، سياست، حكومت، امامت، حكومت عدل.

مقدمه

مي توان انديشه ي سياسي را مجموعه ي دستاوردها و محصولات عقلي و ذهني انديشمندان برجسته و صاحب نظر پيرامون زندگاني سياسي و چگونگي تدبير و مديريت آن دانست كه از ويژگي هاي پنجگانه: انسجام منطقي، چارچوب عقلاني، مبنا و بنيان، قابليت استدلال و ارزش با اهميت برخوردار باشد. (2) موضوع انديشه ي سياسي نيز تدبير امور عمومي است كه به مصالح جمعي انسان ها و سرنوشت و شؤون آنها ارتباط دارد. از اين حيث تمام مسائلي كه به سرنوشت مشترك انسان ها مربوط مي شود و مصالح آنها را مورد نظر قرار مي دهد؛ مثال آزادي، عدالت، قانون، قدرت، حكومت و امثال اينها، در دايره ي سياست و انديشه ي سياسي قرار مي گيرد.
فيض كاشاني، محقق، حكيم، فقيه و انديشمند بزرگ ايراني شيعي در عصر صفوي بر مبناي جهان نگري تشيع اماميه و مقتضيات عصر خويش نه تنها به بازنگري در متون و انديشه هاي اسلامي و ديني در راستاي شناخت حقيقي اسلام گام نهاد كه نمونه ي برجسته ي اقدام او از اين حيث به ويژه كتاب ارزشمند المحجة البيضا في تهذيب الاحياء است. بلكه در عرصه هاي گوناگون پژوهش، تدريس و مبارزات سياسي و اجتماعي خويش شعار بازگشت به حقيقت دو ثقل بنيادين اسلام يعني قرآن و سنت و سيره ي اهل بيت (عليهم السلام) را براي بازانديشي حقيقي دين اسلام مطرح ساخت كه اين مهم نيز بيش از همه در آثار مدون آن عالم بزرگ چون الصافي في تفسير القرآن و الوافي تجلي يافته است. او در تقابل با فضاي بحراني دين و سرزمين ما كه در آن دنياگرايي و سطحي نگري و پابه پاي آن حضور جمود و خمود در صحنه، دين گريزي و محافظه كاري همراه با وابستگي سياسي به قدرتمندان عرصه ي حيات فكري و سياسي مردم را در مي نورديد، تحت تأثير استاد بزرگوارش ملاصدرا راه حل بنيادين تمام مشكلات جامعه را در بازگشت به قرآن به صورت هماهنگ با عقل و حديث و سلوك دانست. او همچنين، با عنايت به اصل دين و ضرورت طرح خالصانه آن در عصر خويش وارد عرصه مبارزه با كج انديشي ديني، استبداد سياسي و انحرافات اخلاقي گرديد. به گونه اي كه غالب محققان كه در باب او به پژوهش پرداخته اند، برتري او را در علم و حكمت و معرفت و شناخت حقايق دين بر بسياري چون غزالي ستوه اند. مرتضي مدرسي در اين باب گويد: بي شك اگر ما او را در فهم آيات قرآن كريم و درك احاديث صادر از منبع وحي با ابوحامد غزالي مقايسه كنيم برتري آشكار او را بر غزالي- با همه ي شهرت جهاني او، و منحصر بودن شهرت فيض به جامعه شيعه- به خوبي احساس مي كنيم. و اگر تبليغاتي كه پيرامون غزالي در جهان به راه انداخته شده درباره ي فيض انجام مي شد برجستگي و نبوغ او آشكار مي گرديد... » (3) از همين روي او همچون استادش صدرا يكي از پيش قراولان نهضت احياي علوم ديني و روشنفکري ديني در فضاي جمودگراي متعصبانه ي جامعه ي عصر خويش است كه يكي از اقطابش تصوف ظاهري و ديگري نگرش مذهبي ارتجاعي و جمودگرا بود. بدين سان فيض در پي تجديد حيات انديشه ي اسلامي بود. انديشه اي كه نه تنها متون دوگانه ي ديني كتاب و سنت را مبنا قرار مي داد، بلكه به جوهر و حقيقت دين و پالايش آن از كژ راهه ها و خرافات نيز مي انديشيد.
در نتيجه دين در نگاه سياست، انسان ها را به سوي خير و سعادت رهنمون مي سازد و از اشرف افعال انساني تنظيم زندگاني اجتماعي اوست. (4) و از معتقدان سرسخت همبستگي دين و سياست بوده رابطه ي سياست با شرع را به منزله ي رابطه ي جسد با روح مي داند. (5) از همين روي او انديشمندي دين باور است كه سياست را در متن دين مي يابد و بدان باور دارد و دين حقيقي را جداي از سياست و تدبير امور عمومي نمي داند. بر همين اساس انديشه ي او در عين ديني بودن سياسي است و به بيان ديگر او داراي انديشه ي سياسي است. زيرا همان طور كه گذشت انديشه ي سياسي جز تلاش ذهني منسجم و منطقي و مبنادار و مستدل و ارزشمند در مورد اداره ي عرصه ي حيات عمومي نيست. (6) بنابراين، در اين نوشتار در پي پاسخ به اين پرسش هستيم كه نگاه او به عنوان يك انديشمند و حكيم ديني به سياست و مسائل آن چيست؟ براي پاسخ به اين پرسش با روشي توصيفي- تحليلي و با تكيه بر منطق بازسازي- با تكيه بر آثار موجودش-در پي تبيين آرا و ديدگاه هاي سياسي او در قالبي منظم و حتي الامكان منسجم هستيم و سعي داريم ديدگاه سياسي او را در حتي الامكان به صورتي نمادين و كلي ارائه نماييم.

شخصيت و زندگاني فيض كاشاني

محمد بن شاه مرتضي بن محمود مشهور به ملامحسن فيض كاشاني از حكيمان و عالمان بزرگ ايران عصر صفوي است كه در سال 1007 هجري قمري در شهر كاشان در خانواده اي اهل دانش و ديانت چشم به جهان گشود. پدر فيض يكي از فضلاي برجسته ي كاشان بود. (7) ملامحسن تحصيلات ابتدايي خود را در كاشان آغاز كرد. سپس در سنين بيست سالگي (حدود 1027 هجري قمري) براي كسب دانش بيشتر به اصفهان و سپس شيراز مهاجرت كرد. او در شيراز از محضر فقيه عصر سيد ماجد بن هاشم صادقي بحراني، استفاده كرده است. پس از آن به اصفهان بازگشته و به محضر شيخ بهاء الدين عاملي معروف به شيخ بهايي راه يافت و از او نيز اجازه ي نقل حديث گرفت. او در ادامه ي دانشجويي خويش در شهر قم به محضر، حكيم بزرگ صدرالدين شيرازي (ملاصدرا) رسيد و هشت سال از مباحث علمي وي بهره مند گرديد و در همين زمان به شرف دامادي استاد نيز نايل شد. (8) با مهاجرت صدرا به شيراز، فيض نيز به همراهي او به شيراز رفت و حدود دو سال ديگر پس از آن به كاشان برگشته و به تدريس حديث اهل بيت و تأليف كتاب ها و رسائلي مشتمل بر نصايح و فوايد ديني و ترويج جمعه و جماعات و سياسات مدينه مي پردازد كه به اعتقاد ايشان، « تأكيدهاي شديد و تشديدات وكيده » درباره ي آن شده است.
سرانجام آوازه ي فيض به گوش شاه صفوي رسيد و شاه صفي (1038-1052 هجري قمري) وي را به دربار خود، فراخواند تا با وي همكاري كند، ولي فيض نپذيرفت. اما بار ديگر شاه عباس دوم، جانشين شاه صفي (1052-1077 هجري قمري) وي را به دربار صفوي فرا مي خواند تا مأمور ترويج جمعه و جماعات و نشر علوم ديني و تعليم شريعت در اصفهان شود. فيض نيز دعوت شاه عباس را پذيرفته و به اصفهان رفت. (9) او سرانجام در هشتاد و چهار سالگي در 1091 هجري قمري در كاشان زندگي را بدرود گفت (10) و در همانجا به خاك سپرده شد. علامه اميني او را دانشمند يگانه اي مي داند كه زمانه كمتر مانند او را به خود ديده، و روزگار از آوردن نظير او ناتوان است. (11)

جايگاه علمي و آثار فيض كاشاني

به تعبير علامه اميني، فيض علمدار فقه، پرچمدار حديث، شعله دار فلسفه، گنجينه ي عرفان و كوه عظيم اخلاق و امواج خروشان علم و معرفت در زمان خود بوده است. وي در فلسفه و كلام بسيار مقتدر و توانا بود و در زمره ي يكي از فلاسفه ي بزرگ اسلامي قرار دارد. مبنا و مشرب فلسفي او موافق با مشرب استاد و پدرزنش ملاصدرا، يعني حكمت متعاليه بود و در بسياري از آراي فلسفي از او پيروي مي كرد. تلاش او بر اين بود كه برهان و حكمت را در خدمت شريعت و دين قرار دهد. فيض، خود در اشاره به اين كه تلاش كرده تا فلسفه و حكمت را در خدمت شريعت قرار دهد، مي نويسد: « يكي از دلايل نگارش اين كتاب (اصول المعارف) آن بود تا بين طريق حكماء الاوائل في الحقايق و الاسرار و بين آن چه در شرايع آمده از معارف و انوار، جمع كنم تا براي طالب حق معلوم گردد كه منافاتي بين آن چه عقول عقلا درك مي كند و بين آنچه شرايع و نبوات بيان مي كنند، وجود ندارد. » (12)
وي در عرفان و اخلاق ملهم از سيره و روش اهل بيت و حكيمان اشراقي و برخي از عرفاي مشهور و برجسته بود. تهذيب احياء علوم دين غزالي را با همين نگرش به انجام رسانده است. اين اثر بيانگر عمق علاقه و دلبستگي وي به خاندان نبوت و اهل بيت رسالت است و همين مسأله باعث شده است كه وي را به اخباري گري متهم سازند در حالي كه با توجه به جايگاه عقل و برهان وحكمت متعاليه در انديشه ي وي مي توان او را در حيطه حديث و نقل و خبر نيز اعتدالي دانست. همان گونه كه در غالب آثارش اين شيفتگي و علاقه و باور بوضوح ديده مي شود. در شوق المهدي كه تضمين غزليات حافظ در وصف امام عصر (عليه السلام) است اين شيفتگي را با هنر شعري و احساسات كامل به نمايش گذاشته است. براي نمونه مي فرمايد:

بگذرم گر ز جهان بر سر خاكم آرش *** تا ببويش ز لحد رقص كنان برخيزم
قامت قائم حق را چو ببينم قائم *** همچو فيض از سر اسباب جهان برخيزم (13)

سيدنعمت الله جزائري نزديك 200 رساله را از تأليفات او مي داند. علي اكبر غفاري در مقدمه اش بر محجة البيضاء، از فيض 89 اثر را نام برده است. برخي از آثار مهم فيض كاشاني عبارتند از: رساله ي شرح صدر، مفاتيح الشرايع، الوافي، الحقايق في اسرار الدين، عين اليقين، الصافي في تفسير القرآن، المحجة البيضا في تهذيب الاحياء، رساله ي آيينه شاهي، النوادر، علم اليقين في اصول الدين، اصول المعارف، قرة العيون، سفينة النجاة، شرح صحيفه ي سجاديه، الانصاف، ديوان اشعار، شوق المهدي كه تضمين غزليات لسان الغيب حافظ شيرازي در وصف امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است. (14)

اوضاع سياسي عصر فيض كاشاني

فيض كاشاني از علماي دوره ي دوم حاكميت صفويه (996-1077 هجري قمري) كه با سلطنت شاه عباس اول آغاز مي گردد، به شمار مي آيد. دوران سلطنت شاه عباس اول، اوج قدرت سياسي دولت صفوي است. پس از شاه عباس اول، نوه او به نام شاه صفي جانشين وي شد. در دوران سلطنت وي، سيستم جديد نظامي ايران كه شاه عباس آن را بنيان نهاده بود رو به ضعف نهاد و بسياري از نواحي غربي ايران به تصرف عثمانيها درآمد. انحطاط سلسله صفوي كه از دوره ي شاه عباس كبير شروع شده بود در دوره هاي شاه صفي و شاه سليمان شدت بيشتري يافت. پادشاهان صفوي در جلب حمايت اهل علم و پشتيباني عالمان تلاش مي كردند.. شاه صفي (1038-1052ق) فيض را مورد احترام قرار داد و به دربار فراخواند ولي آنگونه كه فيض خود مي گويد وي مصلحت دين و دنياي خود را در دوري از دربار، ديده و از خدمت او عذر خواست. (15) پس از آن شاه عباس دوم با صدور فرماني او را براي اقامه ي نماز جمعه و تصدي امور مذهبي به اصفهان فراخواند. (16) فيض اين بار ترديد و ناچاري پذيرفت. اما بنابرآنچه در تذكره ي نصرآبادي آمده پس از مرگ عباس دوم به كاشان بازگشت و تا پايان عمر در آنجا به سر برد. (17) برخي از آثار او در اين ارتباط جنبه ي اندرزنامه اي دارد. بدين معنا كه سعي بر اصلاح نظام سياسي زمانه داشته است.

انديشه ي سياسي

1. آثار فيض و سياست

فيض كاشاني حكيمي شيعي و علاقمند به اهل بيت و سيره و سنت آنها و در عين حال عارفي وارسته و اهل سلوك و تزكيه و برخوردار از علوم عقلي و باورمند به نگرش عقلي و فلسفي در چارچوب حكمت متعاليه صدرايي است. لذا در نگاه او قرآن و حديث و عقل و عرفان با هم جمع شده اند و او سعي كرده است از عقل و نگرش فلسفي در خدمت مذهب و دين يعني مكتب اهل بيت استفاده نمايد. لذا در نگاه او سياست و انديشيدن در باب آن هم براي جامعه و انسان ها ضروري است و عامل رساندن آنها به خير و سعادت است و هم سياست بدين معنا با شريعت الهي و تحت رهبري امامان معصوم و منصوص معنا مي يابد. از همين روي او در آثارش به سياست عادلانه و مبتني بر فضيلت نظر دارد كه بيشتر در قالب اندرز و نصيحت آن را مطرح ساخته است. لذا بسياري از آثارش داراي محتوا يا مواد مرتبط با سياست و زندگاني سياسي و مسائل حكومتي است. برخي از مهم ترين آثار او كه مي توانند به ما در استنباط و استخراج انديشه هاي سياسي اش كمك كنند عبارتند از: المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء، الوافي، الصافي، رساله ي شرح صدر، الانصاف، الاعتذار، ضياء القلب،آيينه شاهي، علم اليقين، عين اليقين، مفاتيح الشرايع، اصول المعارف، الحقايق في اسرار الدين، قرة العيون، الفت نامه، الكلمات المكنونة، الشهاب الثاقب، ديوان، شوق المهدي و ... .

2. مفهوم سياست

فيض كاشاني مفهوم سياست را با توجه به مباني معرفتي؛ هستي شناسي و انسان شناسي خود، تعريف كرده است، او در اين بيان سياست را عبارت از « تسويس و تربيت انسان ها در جهت رسيدن به صلاحيت كمالي آنها » و « تدبير و كشاندن آنها به طرق خير و سعادت » (18) دانسته و معتقد است كه انسان در ابتداي آفرينش خود از كمالي كه براي رسيدن به آن خلق شده، خالي است هرچند به صورت بالقوه امكان رسيدن به آن را داراست. همچنين، از غايتي كه براي او قرار داده به دور است در حالي كه فطرتاً چناچه اسباب و شرايط فراهم باشد قابليت رسيدن به آن را دارد. از اين رو واجب است تا انسان سياستي داشته باشد كه او را تسويس نموده و در رسيدن به صلاحيت كمالي اش و تأمين خير و سعادتش او را تربيت كند. همچنين، زندگاني او را تدبير كرده و در طرق خير و سعادت قرار دهد و گرنه در همان رتبه ي حيواني باقي مانده از نعيم دايمي محروم خواهد شد.
در نگاه فيض انسان ها محتاج به تمدن و اجتماع و تعاون مي باشند. در نتيجه گروه گرايي، تعدد و تحزب در ميان آنها پديد مي آيد و زندگي مدني شكل مي گيرد و اين زندگي نيازمند قانوني مي شود كه محل رجوع همگان باشد و زندگي آنها بر اساس آن اداره گردد. اين قانون از نظر ملامحسن، همان قانون شرع و عرف است كه اگر مشتمل بر سلطنت و قدرت باشد سياست، ناميده مي شود. بنابراين، سياست از نظر فيض كاشاني عبارت است از:
1. تسويس و تربيت انسان به منظور رسيدن به صلاحيت كمالي موجود.
2. قرار دادن انسان در طريق خير و سعادت.
3. اهتمام بر تدبير معاش و معاد انسان ها.
4. جمع آوري افراد بشر در نظامي شايسته جماعات بشري.
5. استعمال عقل عملي و تهذيب اخلاق، چه سائس از خارج باشد مثل سلطان و چه از داخل باشد مثل حسن تدابير نفس. (19)
6. استصلاح خلق و ارشاد آنها به سوي صراط مستقيم.
او در بياني ديگر سياست را همراه و تدبيركننده و جهت دهنده حكمرانان پنج گانه حاكم بر انسان مي داند كه عبارتند از عقل، شرع، عرف، طبع و عادت و باورمند است كه سياست پايين تر از همه ي حكمرانان قرار دارد، ليكن خود بر همه ي آنها حكم مي راند و بر همه غالب و مستولي است. به اعتقاد وي، از ميان اين حكام جايگاه عقل و شرع از همه بالاتر است و سياست اگر مدد و ياري رسان عقل و شرع باشد بر سه تاي ديگر تقدم دارد:‌ « هرگاه عقل كامل باشد مقدم بر ساير حكام و ساير حكام تابع وي اند. ليكن اين عقل مختص به انبياء و اولياء است و كسي را كه اين عقل نباشد بايد كه شرع بر همه مقدم دارد. چرا كه شرع قائم مقام عقل كامل است. بعد از عقل و شرع، طبع و عادت است و چون اين هر دو را در بدن آدمي براي آن گذاشته اند كه آن را مدتي به پاي دارد تا روح در آن كسب كمال كند و به منتهاي كمالي كه لايق اوست برسد... و سياست هرگاه، مدد عقل و شرع بيشتر كند از طبع و عادت مقدم است بر طبع و عادت. » (20)

3. گونه ها و اقسام سياست

فيض كاشاني در اولين تقسيم بندي خود از سياست، آن را به دو گونه ي سياست شرعي و سياست عرفي يا سياست شرعيه و سياست ضروريه ي غير شرعي تقسيم مي كند. او مي نويسد: ‌« سياست شرعي، سياستي است كه « عالم ملك را در خدمت عالم ملكوت درآورده، انسان ها را به سوي خداي متعال سوق داده است » (21) فيض « سياست ضروريه » را در مقابل سياست شرعي قرار مي دهد و معتقد است سياست ضروريه، سياستي است كه تنها به « حفظ اجتماع ضروري » انسان ها مي پردازد، (22) اگرچه منوط به قدرت و جاري مجراي آن باشد، در انديشه ي او:
سياست ضروريه يا غير شرعي، اصلاح جمعيت نفوس جزئيه و نظام اسباب معيشت ايشان مي كند تا در دنيا باشند و بس، در آن از نفوس جزئيه صادر مي شود كه خطا برايشان رواست. (23) ولي او سياست شرعي اصلاح جمعيت كل و نظام مجموع دنيا و آخرت با هم، با بقاي صلاح هر يك در هر يك مي كند...مي داند. به اعتقاد فيض، تحت تأثير احياء علوم دين غزالي، سياست را مي توان از حيث سائسين به چند گونه تقسيم كرد:
الف. سياست پيامبران: سياست انسان كامل است. زيرا هم اجتماع ضروري انسان ها را حفظ مي كند و هم به تقويت جنبه عالي زندگي انسان مي پردازد.
ب. سياست ملوك و سلاطين: كه آن را سياست دنيويه و ضروريه ناميده و تنها حافظ اجتماع ضروري انسان ها مي داند.
ج. سياست علما: از نظر فيض علما سه طايفه اند، يكي آنانكه علم ظاهر دانند و پس اين دسته را صلاحيت رهبري خلايق نيست و دوم آنانند كه علم باطن مي دانند و از اين طايفه نيز رهبري نيايد مگر كم. دسته ي سوم علمايي هستند كه هم علم ظاهر دانند و هم علم باطن و ايشانند كه سزاوار راهنمايي و رهبري خلايقند. (24)
فيض از منظر ديگر سياست را به دو گونه سياست از خارج و سياست از داخل تقسيم كرده و مي نويسد: « استعمال عقلي عملي و تهذيب اخلاق، چه سائس از خارج باشد، مثل سلطان و چه از داخل باشد مثل حسن تدبير نفس. » (25)

4. رابطه ي سياست با شرع الهي

فيض همانند استادش، صدرالمتألهين معتقد است كه « نسبت سياست به شرع، به منزله ي جسد است به روح و عبد است به مولي. » (26) پس گاهي از او فرمان مي برد و گاه نمي برد. هنگامي كه سياست و قدرت با عقل و شرع موافقت نمايد اطاعت از آن سزاوار است، ولي چنانچه مخالفت با عقل و شرع كند بايد از او اجتناب كرد مگر آنكه از روي تقيه و بيم و ضرر باشد كه در اين صورت همراهي بايد كرد. بنابراين، به اعتقاد فيض، سياست بدون شرع ناتمام است و سياست و قدرت به شرع و دين تمام مي شود، زيرا:
1. سياست تنها اصلاح جمعيت نفوس جزئيه و نظام اسباب معيشت ايشان مي كند تا در دنيا باشند و بس. در حالي كه شرع اصلاح جمعيت كل و نظام مجموع دنيا و آخرت با هم با بقاي صلاح هر يك در هر يك مي كند.
2. سياست از نفوس جزئيه صادر مي شود كه خطا برايشان روا است در حالي كه شرع از عقول كليه ي كامله صادر مي شود كه معصوم از خطا و لغزش ها هستند.
3. امور سياست فارق و خارج از ذات مأمور است در حالي كه امور شرع در ذات او داخل است. براي مثال، سياست براي نظر ناظراني كه از ذات متجمل بيرون اند، امر به تجمل مي كند. ولي شرع به نماز و روزه امر مي فرمايد كه نفعش به نماز گزارنده و روزه دارنده مي رسد. (27)
بنابراين از نظر فيض، سياست با شرع الهي است كه به كمال مي رسد و معناي تام و تمام مي يابد. البته در نگاه او همان طور كه بيان شد سياست بدون شرع در اداره ي زندگي اجتماعي انسان ضروري يعني از آن گريزي نيست و لذا اجتناب ناپذير است هرچند به تنهايي نمي تواند انسان را به غايت قصوي و سعادت آخرت نايل گرداند و تنها به تأمين دنياي او مي پردازد و لذا به بياني ديگر سياست با ياري عقل و شرع است كه مي تواند سعادت دنيا و آخرت را براي انسان ها تأمين نمايد.

5. قانون و اجتماعات بشري

در انديشه ي فيض كاشاني انسان ها نيازمند تمدن، اجتماع و تعاون اند. زيرا هر كدام از آنها به تنهايي نمي توانند نيازهاي خود را در اين زمينه ها برآورده سازد و بدون مشاركت همنوعان خود قادر به تدبير امور مختلف زندگي نيستند، بلكه در انجام كارها ناچارند به يكديگر ياري كنند و امور خود را با تعاون و همكاري متقابل انجام دهند. از اين رو در ميان‌ آنها گروه هاي مختلفي شكل گرفته و به اجتماعات گوناگون تقسيم مي گردند. تقسيم مردم به اجتماعات اختلافات و كشمكش را به دنبال دارد كه ضرورت قانون براي مديريت اجتماعات مطرح مي گردد. در نتيجه مردم به قانوني نياز دارند كه بيان آنها مرجع قرار گرفته و به عدل و حكم رفتار كند. اما بدون چنين قانوني، انسان ها به جان هم افتاده و به ستيز با يكديگر مي پردازند و از طريق كمال باز مي مانند. درنتيجه، به سوي هلاكت كشيده شده و نسل آنها منقطع، و نظام زندگي شان مختل مي شود. (28) پس به باور فيض كاشاني، قانون براي اداره ي زندگي اجتماعات ضروري است. اما اين قانون قبل از هر چيز قانون الهي يا شريعت است. پس قانون لازم و ضروري زندگي اجتماعي انسان ها، شرع است كه اگر بدان عمل كنند به سعادت و قصوي و كمال مطلوب خود مي رسند. (29) اما همراه با قانون شارعي لازم است تا قانون را تنظيم و تدوين و تفسير كند و زندگي انسان ها را در دنيا انتظام بخشد و ياد آخرت و حركت به سوي خداوند را به آنها تذكر داده و آنها را به صراط مستقيم هدايت كند. (30) اين نظريه ي فيض در باب ضرورت قانون و شارع و مجري و حكمران قانون ما را به ياد انديشه سياسي جان لاك انگليسي مي اندازد. البته فيض به لحاظ زماني مقدم بر او و مستقل از او ايده هاي خود را مطرح كرده است.
از اين رو در انديشه ي فيض پيامبران اولين قانون گذاران بشر هستند و خداوند پيامبران خود را در ميان مردم مبعوث كرد تا با وضع شريعت و اجراي آن، معاش و معاد آنها را انتظام بخشيده اين همان سياست شرعي است كه از نظر فيض، علاوه بر حفظ اجتماع ضروري است. اما اگر چنين سياستي ممكن نباشد حتي از سياستي كه تنها حافظ اجتماع ضروري انسان ها است، گريزي نيست. زيرا حيات اجتماعي بدون چنين سياستي امكان ندارد. لذا سياست و تدبير اجتماع انسان ها حتي اگر از طريق تعصب و زور باشد ضروري است. (31) و بدون سياست و قانون و شارع، حفظ اجتماع و رشد و توسعه آن كه نياز فطري فرد است، ممكن نمي شود.

‌6. حكومت و گونه هاي آن.

آن چنان كه فيض به پيروي از فارابي بيان مي دارد در حقيقت، كمال انسان در زندگي مدني و اجتماعي وي نهفته است. چرا كه به تعبير اين حكيم بزرگ كمال هر چيزي در ظهور خاصيت آن است. بطور مسلم، منشأ ضرورت حيات اجتماعي انسان چه بر حسب جبلي ذات او باشد و چه به سبب برطرف ساختن نيازهاي مادي زودگذر دنيوي اين است كه وي همواره به زندگي در مدينه و اجتماع نياز دارد. اما اين زندگي بدون قانون ميسر نمي گردد. بنابراين، قانون براي اداره ي مدينه و اجتماع لازم است كه محل رجوع همه ي افراد باشد و اين قانون از نظر فيض، همان شرع و قوانين الهي است. اما اين قانون براي اجرا شدنش نياز به مجري دارد. تعيين چنين قانون و مجرياني به مقتضاي لطف الهي است. (32)
بنابراين، فيض كاشاني براي اقامه ي امر و دوام بخشيدن به نظام نوع بشر و حفظ بلاد و هدايت و تربيت بندگان در جهت صلاحيت كمالي آنان شرع و قانون و حكومت و مجريان آن را ضرورتي اجتناب ناپذير دانسته و بر آن است كه بدون چنين امري همه امور هستي عبث خواهد بود. زيرا انسان به غايتي كه بايد بدان برسد دست نخواهد يافت. در انديشه ي فيض حجت الهي و حكمران شريعت يا در بين مردم حضور دارد يا از بين آنها غايب است. اما در عصر غيبت حجت خدا كه خليفه منصوب از سوي خدا است، حفظ مدينه و اجتماع انسان ها و تقويت جنبه ي عالي زندگي آنان و لزوم اجراي قانون هم چنان باقي و ضروري است از اين رو، وجود چنين حاكمان و حكومتي در اين عصر نيز ضروري مي نمايد و چاره اي جز اين نيست، اگر چه حكومت و سلطنت به تغلب و زور و اجبار بر سر كار آمده باشد.
البته ناگفته نماند كه فيض تلاش مي كرد تا آنجا كه ممكن است حكومت هايي را كه در زمان غيبت به طرق گوناگون غير قانوني يا غير شرعي سركار مي آيند، نيز از طريق اندرز و موعظه و ارشاد و راهنمايي به رعايت شرع و قوانين الهي تشويق كند تا جنبه ي عالي زندگي انسان ها نيز در كنار جنبه ي مادي زندگي آنها تأمين گردد. بدين سان دولت در هر زماني ضرورت مي يابد حتي اگر دولت حق نباشد چون وجود دولت براي بقاي اجتماع و رشد آن اجتناب ناپذير است. اما در انديشه ي سياسي فيض كاشاني، « دولت ابدي و سلطنت سرمدي » (33)در وجه اول شايسته ي خداي متعال است و ولايت تكويني خداوند بدون هيچ رابطه اي بر مخلوقاتش جاري است. از نظر تشريعي نيز، ولايت و حكومت بر جامعه انساني از آن خداوند متعال است و به تبعيت از او و به فرمان او از رسول وي و مؤمنين صالح است.
فيض كاشاني با الهام از آيات قرآن، حكومت بر جوامع انساني را به چند گونه تقسيم كرده و بهترين آن را حكومت پيامبران و امامان معصوم دانسته است. زيرا علاوه بر اينكه آنها به « سياست دنيوي » يعني، حفظ اجتماع ضروري انسانها قادرند، مي توانند خير و سعادت حقيقي انسان ها را نيز تأمين نمايند. زماني كه چنين حكومت و حكمراني در دسترس بشر نباشد، يعني در عصر غيبت، فيض اجتماع مسلمين را ملزم به پيروي از حكومتي مي داند كه حداقل به سياست دنيوي، يعني حفظ اجتماع ضروري آنها بپردازد. از اين رو او حكومت پادشاهي را به عنوان نوعي از حكومت در زمان نبود حكمران حقيقي، مي پذيرد. فيض علاوه بر حكومت پيامبران و امامان معصوم و حكومت پادشاهي، ولايت و سياست فقها و حكما را نيز مطرح ساخته است و برخلاف غزالي كه آنها را تنها خدمتگزار سلطان در معرفت طريق سياست مي داند، براي آنها مقام نيابت از امام معصوم و وراثت از نبي را قائل شده است. (34)
پس مي توان گفت كه از نظر فيض، حكومت در جوامع اسلامي با توجه به عاملان آن به چهارگونه تقسيم مي شود كه عبارتند از:
حکومت نبوي، حکومت و امامت شخص معصوم، حکومت پادشاهي، حکومت عالمان دين.

1. حكومت نبوي:

در منظر حكيمانه شيعي فيض كاشاني، پيامبر نمونه ي اعلاي انسان كامل مي باشد. كه داراي مقام نبوت و رسالت است و نبوت دو گونه است:
الف) نبوت مطلقه كه نبوت حقيقي است از ازل شروع و تا ابد باقي است. اين مقام نبي حاصل از انباي ذاتي و تعليم حقيقي ازلي است كه فيض كاشاني از آن به سلطنت كبري و از دارنده ي آن مقام به خليفه ي اعظم يا قطب اقطاب و انسان كبير و روح اعظم و عقل اول و ... تعبير مي كند و در نگاه او باطن چنين نبوتي فناي عبد در حق تعالي است. (35)
ب) نبوت مقيده که عبارت است از اخبار و آگاهي از حقايق الهيه، مانند معرفت ذات حق تعالي و اسما و صفات ايشان و احكام الهي كه اگر با تبليغ احكام و تأديب اخلاق و تعليم حكمت و قيام به سياست نيز همراه شود، « نبوت تشريعيه » ناميده مي شود كه مختص به مقام رسالت مي باشد. (36) از نظر فيض، غرض اصلي از بعثت نبوت تشريعيه، آن است كه عالم ملک در خدمت عالم ملكوت قرار گيرد. بنابراين، بهترين نوع حكومت از نظر ايشان، حكومتي است كه پيامبر در رأس آن قرار گرفته باشد. در ديدگاه فيض، تنها نبي است كه از ميان حكام پنج گانه ي حاكم بر وجود انسان (عقل، شرع، عرف، طبع و عادت) از كامل ترين و سالم ترين آنها برخوردار است. (37)

2. حكومت امام معصوم:

فيض كاشاني بر ضرورت خلافت و امامت پس از پيامبراسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) يا جانشيني او در امور دين و دنياي مسلمانان تأكيد ورزيده و باورمند است كه هر آنچه نبوت پيامبراكرم را ضروري مي سازد ولايت جانشينان او را نيز ضروري و اجتناب ناپذير مي كند. از نظر فيض، امامت كه به معناي رياست بر عامه مردم در همه ي امور ديني، و مصالح دنيوي آنها پس از پيامبر است. تداوم شكل اعلاي مديريت و هدايت جامعه به وسيله ي پيامبران الهي است. انتخاب امام به علت عدم دسترسي مردمان بر باطن افراد غيرممكن است. در نتيجه امام منصوب و منصوص يعني نصب شده از جانب خداست. به باور فيض، نصب امام از سوي خدا و رسول وي مقتضاي لطف الهي نسبت به انسان ها است. زيرا با وجود چنين امامي، امت پيامبر پس از وي از تفرقه به اتحاد مي گرايد و دين و جامعه حفظ و حراست مي شود و مردم به سوي خير و سعادت گام برمي دارند. نتيجه اينكه از نظر فيض كاشاني، پس از رسول خدا خليفه و امام تنها كساني هستند كه بر خلافت و امامت آنان از سوي خدا و رسول تصريح و نص شده باشد و آنها بجز ائمه ي دوازدگانه مورد باور شيعه دوازده امامي نيستند. (38) بنابراين، حكومت امامان معصوم با معرفي پيامبر به فرمان خدا در قالب وصايت تجلي مي كند.

3. حكومت دانشمندان ديني:

فيض كاشاني همچون غزالي علماي دين را يكي از عاملان سياست به معناي استصلاح و ارشاد جامعه مي داند؛ با اين تفاوت كه غزالي سياست و استصلاح جامعه را از امور دنيوي قرار داده و علما و فقهاي دين را نيز به علماي دنيا الحاق كرده و وظيفه ي آنها را علم به قوانين و طريق سياست دانسته و معتقد است كه آنها در واقع معلم سلطان و مرشد به طريق سياست خلق در ضبط و انتظام آنها مي باشند. (39) در حالي كه فيض كاشاني در چارچوب نگرش شيعي قائل است كه سياست و استصلاح صحيح جامعه و ارشاد مردم را از امور ديني دانسته و بر آن است كه سياست و استصلاح صحيح جامعه از طريق شريعت نبوي و خلافت برحقه ايشان ميسر است. زيرا بدون شريعت و قوانين الهي و مجريان آن، هرگونه سياستي ناقص و صرفاً مادي و رفاهي خواهد بود.
همچنين، به باور فيض، دانش فقه همان چيزي نيست كه غزالي بيان كرده است، بلكه علم فقه، علمي شريف است و مستفاد از وحي است كه انسان را به خدا مي رساند و اگر چنين است، پس چگونه ممكن است كه فقه از علوم آخرت نباشد و چگونه مي توان فقها را به علماي دنيا ملحق كرد؟ (40)
افزون بر آن در نگرش فيض، سلطنت و پادشاهي تنها به اصلاح جمعيت نفوس جزئيه و نظام اسباب معيشت ايشان مي پردازد و بس. اما خلافت نبوي و امامت امامان معصوم، اصلاح جمعيت كل و نظام مجموع دنيا و آخرت با هم و بقاي صلاح هر يك را مد نظر قرار مي دهند و چنين امري در عصر غيب تنها از عهده ي كساني برمي آيد كه علم به باطن و ظاهر امور داشته باشند و آنان فقهاي جامع الشرايط هستند. از نظر فيض، فقهاي جامع الشرايط كساني هستند كه در عصر غيبت، جانشينان بر حق پيامبران و امامان بوده و از سوي آنان به اين سمت منصوب شده و اذن يافته اند تا در همه ي امور ديني و دنيوي مردمان تصرف نموده و آنان را به سوي خير و صلاح و رستگاري هدايت كنند. اين سخن بدان معنا نيست كه فيض فقها را به ايجاد حكومت ديني فراخوانده است. بلكه وي اين امر را مشروط به اين شرط مي داند كه اولاً: علما ايمن از خطر باشند و اين اقدام آنان موجب ضرر به خود آنها و ديگر مسلمانان نباشد. ثانيا: اين امر سبب هرج و مرج و فتنه و بلوا نگردد. (41)

4. حكومت پادشاهي:

حكومت مطلوب از نظر فيض كاشاني حكومتي است كه در رأس آن عالمان به دين و شريعت باشند. اما به دليل فراهم نبودن شرايط حاكميت چنين اشخاصي در عصر غيبت وي حكومت پادشاهان وقت، يعني پادشاهان صفوي را در جامعه اسلامي، از باب حفظ نظام اسلامي و حفظ اركان دين پذيرفته و اطاعت از آنان را جايز، و حتي لازم قلمداد مي كنند. به نظر او پادشاهان در جامعه اسلامي قدرت را بالفعل در دست داشتند و مردم مي بايستي كه چنين دولتي را اطاعت مي كردند. زيرا كارشكني و مخالفت در برابر آن مستلزم بي نظمي و تفرقه در اجتماع مسلمين است. دليل ديگر فيض براي تأييد حكومت پادشاهان صفوي اين است كه به تعبير فيض، سلاطين صفوي به مقتضاي الملك والدين توأمان، استقرار قواعد ملك را به استمرار دين منوط ساخته بودند و تلاش آنان از ترويج دين و تعظيم شعائر الهي در ميان مسلمانان بوده است. (42)
نتيجه اينكه از نظر فيض كاشاني، حكوت مطلوب در قالب سياست شرعي تحقق مي يابد كه در عصر حضور از طريق پيامبران و امامان كه هر دو برگزيدگان منصوص خدا هستند تحقق مي يابد. اما در عصر غيبت، اين كار تنها از عهده ي دانشمندان حقيقي دين كه آگاه به ظاهر و باطن انسان هستند برمي آيد. ولي در زماني كه چنين امكاني براي آنان فراهم نباشد، حكومت پادشاهي- به ويژه پادشاهي عدل- به عناوين ضرورتي اجتناب ناپذير مورد توجه قرار مي گيرد. پس مردم بايد به اعمال سياست دنيوي و ضروري جامعه از سوي سلاطين ذي شوكت عادل رضايت بدهند و تلاش كنند تا به همكاري آنها سياست هاي ديني را در كنار سياست هاي دنيوي و ضروري عملي و متحقق سازند.

7. وظايف و اختيارات حكمران در اسلام

هدف اصلي حكومت در انديشه ي فيض كاشاني در واقع رساندن انسان ها به سعادت راستين يا اخروي است. بر همين اساس در انديشه ي سياسي او وظايف و اختيارات حاكمان اسلامي را براي تحقق اين رسالت اساسي مي توان در سه محور مورد بررسي قرار داد:

الف. حوزه ي احكام و قوانين الهي:

يكي از وظايف اساسي حاكمان حكومت اسلامي تبيين شرع و قانون الهي و تفسير و بيان آن براي انسان ها است تا با آگهي يافتن از آن و عمل به آن به سعادت ابدي و اخروي دست يابند. (43) اين رسالت درباره ي پيامبر كه منصوب از جانب خداست و از حقايق الهيه خبر مي دهد، چندان نياز به استدلال دارند. در نگاه او پس از پيامبر نيز جانشينان منصوص او كه اسرار نبوت و تأويل كتاب منزل و كشف مبهمات آن نزد ايشان نهاده شده است به بيان احكام الهي در ميان مردم مي پردازند. در عصر غيبت امام نيز بايد عالمان حقيقي دين به افتا و بيان احكام الهي در ميان مردم بپردازند. لذا در عصر غيبت بر كساني كه فقيه و عادل اند لازم است كه با استناد به كتاب قرآن و روايات اهل بيت تفقه نموده و آنچه را از احكام الهي مي فهمند براي مردم بيان كنند. (44) اين رسالت باعث مي شود كه هم دين گسترش يابد و هم جلوي بدعت ها گرفته شود و هم مردم متدين به قوانين دين گردند.

ب. قضاوت و دادرسي بين مردم:

بر مبناي نگرش ملامحسن يكي ديگر از وظايف و اختيارات حاكمان در حكومت اسلامي به تصريح آيات و روايات، قضاوت و دادرسي در ميان مردم است. قضاوت در ميان مردم تنها بر حاكمان عادل و عالم به قضا، يعني پيامبر و جانشينان معصوم و منصوبان از سوي آنان جايز است. در عصر غيبت نيز تنها فقهاي جامع الشرايط مي توانند به اين امر مبادرت ورزند. او مي نويسد:‌ « فمع غيبته او عدم سلطانه ينفذ حكم الفقيه الجامع الشرائط » (45) يعني: در زمان غيبت امام يا فقدان سلطه او بر جامعه حكم يا داوري فقه جامع الشرايط متنفذ است.

ج. ولايت سياسي:

وظيفه ي پيامبران تنها طرح و بيان قوانين الهي و داوري در بين مردم نيست، بلكه هدف نهايي آنها تحقق و اجراي اين قوانين نيز مي باشد. از اين رو، فيض هم رسالت ( نوبت تشريعيه ) و هم امامت ( رياست و رهبري بر مردم ) را فراتر از نبوت محض مي داند و مطرح مي سازد كه چه بسا پيامبراني كه مقام امامت و رسالت نداشته اند؛ يعني تنها نبي بوده اند. در نتيجه آنان از حقايق الهي به طريق وحي و الهام آگاهي مي يافتند، ولي مأمور به تبليغ احكام و تعليم حكمت و اقامه ي سياست در اجتماع آنان نبوده اند. (46)
به باور فيض، پيامبراسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) علاوه بر مقام نبوت از مقام امامت نيز برخوردار بوده و در جمع امور ديني و دنيوي مردم اعمال ولايت كرده و به تصرف در امور آنان مي پرداخته است. (47) در واقع، سياست دنيوي امت (حفظ اجتماع ضروري آنان) در زمان پيامبران از اختيارات و وظايف آنها بوده است و اساساً در نگاه فيض سياست بدون شرع در جامعه در زمان حضور آنها مانند جسدي بي روح است. زيرا نبي روح شريعت است و شريعت روح سياست؛ لذا سياست مجرد از شرع نبوي مانند جسد بي روح مي داند. (48) به باور فيض، جانشينان معصوم پيامبر نيز به منزله ي خود پيامبر و وارث و جانشين او، زمام دين و نظام مسلمين و مصلحت دنيوي و عزت مؤمنين را برعهده داشته اند. چرا كه امامت از طريق « سياسة الليل » به معني اهتمام بر امور مردم و تدبير معاش و معاد آنان و « سياحة النهار » يعني دعوت و جهاد و سعي در رفع نيازهاي مردم تحقق مي يافته است. بنابراين، امامان نيز ولايت عام سياسي « الرئاسة العامة » (49) بر مردم را برعهده داشته اند. اين است كه فيض امامت را در جايي به معناي رياست عامه مي داند. (50)
فيض كاشاني اختيارات وظايف عمومي يا رياست عمومي را در عصر غيبت امامان معصوم از آن كساني مي داند كه به احكام و قوانين دين عالم بوده و از عدالت و ساير سجاياي اخلاقي برخوردار باشند، و آنها در نگاه او همان فقهاي جامع الشرايط اند كه فيض از آنها به « ورثة الانبيا » و « نايبان معصوم » (51) تعبير مي كند. فيض اعمال ولايت از سوي علماي دين را در صورتي لازم و ممكن مي داند كه آنها قدرت انجام سياست هاي ديني را داشته باشند و در صورت اقامه و اجراي سياست ديني، خطري متوجه آنان يا ساير افراد مسلمان نگردد. بدين معنا كه چون از سويي انجام سياستهاي ديني از ضرورت هاي دين بوده و در صورت تعطيلي آنها ديانت مضمحل گرديده و ضلالت فراگير شود و شهرها خراب گشته و بندگان هلاك مي گردند و از سوي ديگر، عملاً تصدي اين سياست ها براي علماي دين فراهم نبوده و حكومت در دست پادشاهان بوده است. از نظر فيض، در چنين شرايطي بايد علما با پادشاهان كه سياست عرفي و دنيوي را در اختيار دارند، كنار آمده و با جلب نظر و حمايت آنان به اقامه سياستهاي ديني بپردازند كه در اين صورت، سلطنت نيز در مقام معاونت شرع برآمده و افعال آن، يعني سياست عرفي و دنيوي مردمان با سياست شرعي كامل خواهد شد. در اين عرصه برخي از مناصب سياسي و اجتماعي كه علما مي توانند به نظر فيض كاشاني متصدي آنها شوند عبارتند از:
الف) دريافت زكات و خمس و اداره ي انفال؛ ب) اقامه حدود و تعزيرات ديني؛ ج) برپا داشتن و اقامه ي جهاد دفاعي؛ د) ولايت بر محجورين (كودكان بي سرپرست و ديوانگان و سفها و مفلسان)؛ ه) ولايت بر اشخاص و اشياي گمشده؛ و) مقابله با احتكار اجناس و تسعير قيمت ها؛ ز) اجبار افراد بر پرداخت نفقه به مملوك و يا حيوان خود؛ ح) نظارت بر موقوفات؛ ط) اجبار محجربه عمارت يا ترك زمين تحجير شده؛ (52) ي) اجبار افراد به پرداخت قرض و بدهي خود؛ ك) ولايت در نكاح در نشوز يا عدم پرداخت نفقه يا وجود عيب و ...؛ ل) اقامه نمازهاي جمعه و جماعات. (53)

8. رابطه ي مردم و فرمانروايان

از آنجا كه حكمراني مردم بر عهده ي فرمانروايان اسلامي قرار داده شده، آنها را حقوقي بر عهده ي مردم است، همچنان كه مردم نيز حقوقي بر گردن آنها دارند. فيض كاشاني بر مبناي احاديث اسلامي رابطه مردم و حكمران را اداي اين حقوق متقابل دانسته است.

1. حقوق مردم بر حكمران اسلامي:

در انديشه فيض، رياست و امامت بر مردمان مقام و منزلتي برتر نسبت به انسان هاي ديگر نيست، بلكه يك مسئوليت بزرگ الهي است. بنابراين، حاكمان اسلامي در رفتار با مردم تحت حاكميت خويش به رعايت وظايف و حقوقي موظف اند كه از جمله آنها مي توان به موارد زير اشاره كرد:

الف) تحقق عدالت اجتماعي در جامعه:

يكي از حقوق والاي مردم از نظر فيض كاشاني، رفتار عادلانه حاكمان اسلامي با آنان و پرهيز از ظلم و ستم به آنها مي باشد. به باور وي، رعايت اين حق به اندازه اي اهميت دارد كه خداي متعال از حقوق خود نسبت به بندگانش مي گذرد، ولي هرگز از حقوق بندگانش نمي گذرد. عدالت ورزي حاكمان با مردم از حقوق والايي است كه خداي متعالي بر عهده ي حاكمان نهاده است. به تعبير فيض كاشاني، خداي متعال حتي پيامبران خود را، براي نشر عدل و داد برگماشت و جانشينان آنها را از ميان عادل ترين مردمان قرار داد. (54)

ب) تأمين رفاه و آسايش و امنيت عمومي مردم:

فيض در ضرورت اين حق و لزوم تحقق آن مي نويسد: دنيا منزلتي از منازل انسان در سير بسوي خداوند است و بدون او مركب اين راه است و مادامي كه امر معاش او در دنيا منتظم نگردد انقطاع الي الله براي او ميسر نمي شود و چون انسان ها در دست يابي به اين اسباب رفاه اختلاف مي ورزند خداوند قوانيني را وضع فرمود و به پيامبر مأموريت داد تا در ميان مردم اجرا كند تا بدين وسيله معاش دنيوي انسان ها به بهترين وجه انتظام يابد. (55)

ج) تهذيب نفوس و آگاه سازي مردم:

از ديگر حقوق مردم بر عهده حاكمان، تعليم و تأديب آنان است تا از جهل و گمراهي نجات يابند و سعادت را دريابند و راه آن را بپيمايند. از نظر فيض پيامبران براي اينكار برانگيخته شد و پس از پيامبران برعهده ي جانشينان آنها نهاده شده است. در دوران غيبت امامان معصوم، تعليم و تربيت همچنان ضروري مي نمايد و دانشمندان دين و پادشاهان عادل موظف اند تا به تعليم و تهذيب و ارشاد مردم بپردازند. (56)

د) مشورت و تبادل نظر:

در انديشه ي سياسي فيض به تصريح كلام الهي نظرخواهي حكمران از مردم و مشورت با آنها از حقوق مردم بر عهده حاكمان است در نتيجه آنها موظف به مشورت خواهي از مردم و شور و تبادل نظر با آنها در امور عمومي جامعه هستند. نظرخواهي و مشورت پيامبر با مردم از نظر فيض كاشاني براي استظهار نظر و رأي مردم، به طيب نفس دادن به آنان و ترويج سنت و طريقه مشاوره در امور زندگي در ميان آنها بوده است. (57) به علاوه اين تحقق اين حق باعث مشاركت مردم بر حكومت مي گردد.

2. حقوق حكمرانان بر مردم:

در قبال وظايفي كه فرمانروايان به منظور اصلاح امور ديني و دنيوي مردم برعهده مي گيرند، مردم نيز موظف به رعايت حقوق و وظايفي در برابر آنها بوده و مسئوليت هايي را برعهده دارند. برخي از اين حقوق و وظايف به اختصار عبارتند از:
الف) شناخت حاكمان برحق و امامان كه اطاعت از آنها بر ايشان واجب است. فيض اين وظيفه را از اركان مسلماني مي داند و دين را بدون آن كامل نمي داند او شناخت امام را در هر زماني از نشانه هاي ايمان قلمداد مي كند. (58)
ب) اطاعت و پيروي از حاكمان حقيقي يعني پيامبران و امامان. به علاوه او اطاعت پادشاهان صفوي را نيز به سبب حمايتشان از دين و ترويج احكام دين جايز و لازم دانسته است. ج) خيرخواهي براي حاكمان و فرمانروايان: اين امر شامل مشورت، امر به معروف و نهي از منكر، تذكر و اندرز و موعظه و نظاير آن مي گردد. (59)

جمع بندي و نتيجه گيري

ملامحسن فيض كاشاني (996-1077هـ.ق.) از انديشمندان بزرگ دوره ي دوم حكومت صفويه در ايران به شمار مي آيد. او متأثر از آرا و انديشه هاي حكيمان مسلمان چون فارابي و ابن سينا و به ويژه ملاصدرا مي باشد. همچنين، تحت تأثير عارفان بزگ چون حافظ و مولوي و تا حدودي ابن عربي قرار دارد. در حديث او پيرو محدثان بزرگ است. البته دلبستگي حقيقي او را مكتب اهل بيت و پيروي از راه و روش آنان تشكيل مي دهد. لذا تحت تأثير شرايط زمانه خويش در پي تثبيت قدرت فكري و سياسي تشيع به عنوان اسلام حقيقي است. لذا سعي دارد همان كاري را كه غزالي در چارچوب نگرش اشعري انجام داد در انديشه و نگرش شيعي تحقق بخشد. با اين تفاوت كه با توجه به شيعه بودن و تأثيرپذيري او از حكمت متعاليه ي ملاصدرا استاد و پدر همسر وي، تعارضي در ميان عقل و شرع و ميان فلسفه ي حكمت و دانش شريعت يا كلام ديني نمي بيند.
در همين راستاست كه فيض كاشاني سياست را تسويس و تربيت انسان ها در جهت رسيدن به صلاحيت كمالي آنها و تدبير و كشاندن آنها به طرق خير و سعادت مي داند و معتقد است انسان در ابتداي آفرينش خود از كمالي كه براي رسيدن به آن خلق شده، خالي است، از اين رو، واجب است سياستي داشته باشد كه او را در رسيدن به صلاحيت كمالي اش تربيت كند و زندگاني او را تدبير كرده و در طريق خير و سعادت قرار دهد وگرنه در همان رتبه ي حيوانيت باقي مانده و از نعيم دائمي محروم خواهد بود و در نتيجه سياست را استصلاح خلق و ارشاد آنها به سوي راه مستقيم و نجاتبخش در دنيا و آخرت مي داند. بر همين اساس و با توجه به هماهنگي عرف و شرع او سياست را در اصل به دو گونه ي شرعي و عرفي تقسيم مي كند. سياست شرعي، سياستي است كه عالم ملك را در خدمت عالم ملكوت درآورده، انسان ها را به سوي خداي متعال سوق مي دهد. در حالي كه سياست عرفي تنها به « حفظ اجتماع ضروري » انسان ها مي پردازد. به اعتقاد وي، سياست سائسين نيز چندگونه است: الف. سياست پيامبران؛ ب. سياست ملوك و پادشاهان؛ ج. سياست علما.
از نظر فيض علما نيز سه طايفه اند: يكي آنان كه علم ظاهر دانند. اين دسته را صلاحيت رهبري خلايق نيست و دوم آنان كه علم باطن مي دانند و از اين طايفه نيز رهبري نيايد مگر كم. دسته ي سوم علمايي هستند كه هم علم ظاهر دانند و هم علم باطن و ايشانند كه سزاوار راهنمايي و رهبري خلايقند.
در خصوص رابطه ي سياست و شريعت، او معتقد است كه نسبت سياست به شرع، به منزله ي نسبت جسد است به روح. لذا هنگامي كه با عقل و شرع موافقت نمايد اطاعت از آن سزاوار است. ولي چنان چه با عقل و شرع مخالفت كند بايد از او اجتناب كرد مگر آنكه از روي تقيه و بيم ضرر باشد. بنابراين، در نگاه فيض، سياست بدون شرع ناتمام است.
در انديشه ي او زندگي اجتماعي انسان بدون قانون به سامان نمي آيد. پس قانون براي مديريت اجتماع و مدينه لازم است و اين قانون از نظر فيض، همان شرع الهي است. همچنين، اين قانون براي اجرا شدن نياز به مجري دارد. تعيين چنين قانون و مجرياني نيز به مقتضاي لطف الهي است.
با توجه به برداشت فيض از سياست وسائسان، حكومت در جوامع اسلامي چهارگونه است: 1. حكومت نبوي؛ 2. حكومت امام معصوم؛ 3. حكومت پادشاهي؛ 4. حكومت عالمان دين. از منظر فيض رسالت اصلي حاکمان اسلامي اصلاح دنيا و آخرت انسان ها يا رساندن آنها به سعادت حقيقي است كه وظايف آنها را در سه بعد احكام الهي يا شرايع، داوري بين مردم و رهبري و ولايت سياسي مشخص مي سازد. نهايت اينكه حكومت مطلوب او حكومت عدل الهي است كه از طريق تحقق سياست شرعي عملي مي گردد و رهبر در چنين حكومتي پيامبر يا امام منصوص است. اما در زمان غيبت نيز مردم به حكومت و رهبري نياز دارند. تحقق اين نياز در گام اول و با فراهم شدن شرايط بر عهده عالمان حقيقي و جامع الشرايط دين است كه فيض از آنها به عنوان « ورثة الانبياء » و « نايبان معصوم » تعبير كرده است و در گام دوم و عملي نشدن اولي پادشاهي دين مدار مورد تأييد اوست و پيروي از آن نيز جايز و لازم خواهد بود.
همچنين در نگاه او رابطه ي مردم با حكمرانان مبتني بر حقوق متقابل اين دو است و پيروي از آن نيز جايز و لازم خواهد بود.
همچنين در نگاه او رابطه ي مردم با حكمرانان مبتني بر حقوق متقابل اين دو است. حاکمان در رفتار با مردم تحت حاكميت خويش موظف به عدالت ورزي در ميان مردمان، تأمين آسايش، رفاه و امنيت عمومي آنها، آموزش و پرورش و مشورت خواستن از مردم و توجه به افكار عمومي هستند. در مقابل حقوق آنان بر مردم نيز عبارت است از: شناخت حاكمان بر حق، اطاعت و پيروي از آنها و نصيحت و خيرخواهي براي آنها.

پي‌نوشت‌ها:

1. عضو هيأت علمي و استاديار دانشگاه تربيت مدرس.
2. ر.ك: رخ انديشه، صص 108-89.
3. همان، پيشگفتار مترجم، ص 48 به نقل از طبقات المفسرين، مرتضي مدرسي چهاردهي.
4. المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء، ج1، ص 39.
5. آيينه شاهي، صص 161-160.
6. ر.ك: رخ انديشه، صص 108-106.
7. روضات الجنات، ج6، ص 79.
8. رساله ي شرح صدر، صص 60-59.
9. همان، صص 70-61.
10. مستدرك الوسائل، ج3، ص 420.
11. الغدير، ج11، ص 362.
12. اصول المعارف، ص 95.
13. شوق مهدي، ص 68.
14. همان، ص 9؛ براي آگاهي از ديگر آثار، ر.ك: راه روشن ترجمه محجة البيضاء، ج1، صص 56-49.
15. رساله ي شرح صدر، صص 64-63.
16. تاريخ كاشان، صص 504-500.
17. تذكره ي نصرآبادي، ص 155.
18. علم اليقين، ج1، ص 340.
19. انديشه سياسي فيض كاشاني، ص 28 به نقل از علم اليقين، صص 340-338؛ آيينه شاهي، ص 160؛ الوافي، ج3، ص 657.
20. آيينه ي شاهي، ص 160، 170-169.
21. علم اليقين، ج1، ص 349.
22. همان، ج1، ص 349.
23. ضياء القلب، ص 175؛ المحجة البيضاء، ج1، ص 39.
24. آيينه ي شاهي، صص 161 160-160.
25. الوافي، ج1،ص 124.
26. ضياء القلب، صص 146-145.
27. انديشه ي سياسي فيض كاشاني، صص 38-37.
28. علم اليقين، ج1، صص 339-338.
29. ضياء القلب، ص 175.
30. انديشه ي سياسي فيض كاشاني، ص 32.
31. ضياء القلب، ص 176.
32. علم اليقين، ج1، صص 339-338.
33. رساله ي هشت بهشت، ص 3.
34. الوافي، ج1، ص 50.
35. الكلمات المكنونة، ص 186.
36. علم اليقين، ج1، صص 367-366.
37. الكلمات المكنونة، صص 187-186.
38. المحجة البيضاء في تذهيب الاحياء، ج1، صص 198-197.
39. همان، ج1، صص 55-54.
40. همان، ج1، ص 59.
41. همان، ج1، ص 249؛ نيز: مفاتيح الشرايع، ج2، ص 50.
42. رساله ي شرح صدر، ص 66؛ رساله الاعتذار، ص 282.
43. ضياء القلب، ص 175.
44. بشارة الشيعة، ص 132.
45. مفاتيح الشرايع، ج3، ص 247.
46. انديشه ي سياسي فيض كاشاني، صص 66-65.
47. الصافي، ج4، صص 165-164.
48. علم اليقين، ج1، صص 349.
49. الوافي، ج8، ص 1174.
50. همان.
51. مفاتيح الشرايع، ج1، ص 3؛ نيز ر.ك: المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء، ج1، ص 13.
52. كسي كه زميني را براي آباد كردن سنگ چيني مي كند.
53. مفاتيح الشرايع، ج3 صص 213، 181-178، 44، 20-19، ج2، صص 310-309؛ نيز ر.ك: المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء، ج2، ص 18.
54. الحقايق،ص 79.
56. الوافي، ج1، ص 147.
57. آيينه ي شاهي، صص 161 160-160.
58. المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء، ج4، صص 184-183.
59. همان، ج4، صص 113-103.

منابع تحقيق:
1. اصول المعارف، فيض كاشاني، محسن، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1362.
2. انديشه ي سياسي فيض كاشاني، خالقي، علي، قم، بوستان كتاب، 1380.
3. آيينه شاهي، فيض كاشاني، محسن، اصفهان، كتابخانه عمومي امام اميرالمؤمنين علي (عليه السلام)، 1371.
4. بشارة الشيعة، فيض كاشاني، محسن، بي جا، چاپ سنگي، بي تا.
5. تاريخ كاشان، كلانتر ضرابي، عبدالرحيم، به كوشش ايرج افشار، تهران، اميركبير،1356.
6. تذكره نصرآبادي، نصرآبادي، ميرزامحمدطاهر، تهران، كتابفروشي فروغي، 1361.
7. الحقايق در اخلاق و سير و سلوك، فيض كاشاني، محسن، انتشارات علميه اسلاميه بي تا.
8. رخ انديشه، كتاب اول: روش شناسي شناخت انديشه هاي سياسي، جمشيدي، محمدحسين، تهران، كلبه معرفت، 1385.
9. راه روشن ترجمه ي المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء، فيض كاشاني، محسن، ترجمه ي سيد محمد صادق عارف، مشهد، بنيان پژوهش هاي آستان قدس رضوي، 1372.
10. رساله الاعتذار، فيض كاشاني، محسن، اصفهان، كتابخانه عمومي امام اميرالمؤمنين علي (عليه السلام)، 1371.
11. رساله ي شرح صدر، فيض كاشاني، محسن، اصفهان، كتابخانه عمومي امام اميرالمؤمنين علي (عليه السلام)،1371.
12. رساله ي ضياء القلب، فيض كاشاني، محسن، بي جا، چاپ سنگي، بي تا.
13. رساله هشت بهشت با ترجمه الصلاه، فيض كاشاني، محسن، تبريز، كتابفروشي صابري، 1341.
14. روضات الجنات، خوانساري، محمدباقر، قم، انتشارات اسماعيليان، بي تا.
15. شوق مهدي، فيض كاشاني، محسن، مقدمه و تصحيح و تنظيم علي دواني، تهران: دارالكتب الاسلاميه آخوندي، چاپ سوم، 1366.
16. الصافي، فيض كاشاني، محسن، مشهد، دارالنشر للمرتضي، 1402 ق.
17. علم اليقين، فيض كاشاني، محسن، قم انتشارات بيدار، 1358.
18. الغدير، اميني عبدالحسين، قم، قلم مكنون، 1386.
19. الكلمات المكنونة من علوم اهل الحكمة و المعرفة، فيض كاشاني، محسن، تهران، انتشارات فراهاني، بي تا.
20. المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء، فيض كاشاني، محسن، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1383.
21. مستدرك الوسائل، نوري، ميرزاحسين، قم، مؤسسه آل البيت (عليه السلام) لاحياء التراث، 1409ق.
22. مفاتيح الشرايع، فيض كاشاني، محسن، قم، انتشارات خيام، 1401ق.
23. الوافي، فيض كاشاني، محسن، اصفهان، كتابخانه عمومي امام اميرالمؤمنين علي (عليه السلام)، 1368.

منبع مقاله :
صلواتي، عبداله؛ (1392)، فيض پژوهي(مجموعه مقالاتي در معرفي آرا، احوال و آثار ملامحسن فيض كا شاني)، تهران: خانه کتاب، چاپ اول