نويسنده: رابرت هولتُن
مترجم: مهرداد ميردامادي



 

انگيزه هاي محرک

برخي تالکُت پارسنز ( 1979-1902 ) را پيشرو جامعه شناسان آمريکايي قرن بيستم مي دانند، برخي ديگر او را نظريه پردازي تلقي مي کنند که کارهايش داراي نقاط ضعف اساسي است. اما آنچه براي بيشترِ انديشمندان جامعه شناسي جاي ترديدي باقي نمي گذارد، آن است که پارسنز در صدد حل پرسش هاي اساسي که جامعه شناسي قرن نوزدهم مطرح کرده بود برآمد و در همان حال در پي آن بود که پاسخگوي موضوعات سياسي و فکري باشد که در دوران معاصر وي مطرح شده بود. وي از همان ابتدا به مسئله ي نظم اجتماعي پرداخت و تلاش کرد که پاسخي براي اين پرسش بيابد که « چگونه است که جامعه انسجام خود را حفظ مي کند؟ » جستجوي وي براي يافتن پاسخي به پرسش منجر شد که او مسئله مورد تأکيد اقتصاددانان يعني سود شخصي (1) را مردود بداند، و بر اهميت هنجارها و ارزش ها در زندگي اجتماعي پافشاري کند. در اين بين پارسنز عميقاً به مسائل و موضوعات سياسي که جهان پيرامون وي با آن مواجه بود توجه داشت. اين موضوعات مسائلي چند از جمله جدال بين سرمايه داري کمونيسم، ظهور فاشيسم و جنگ جهاني، تضادهاي قومي و نژادي، و نبود محيط با ثبات جهاني لازم براي امنيت سياسي، را دربر مي گرفت.
پارسنز در محيط مذهبي بدنيا آمد (2)، و به موضوعات و پرسش هايي اساسي که پيرامون تعريف وضعيت انسان مطرح مي شد علاقه پيدا کرد، و همواره آرزو و خواست وي آن بود که در يک چارچوب فراگير نظريه اي به اين موضوعات بپردازد. اين ملاحظات باعث شد که وي پيوسته به ساخت نظرياتي درباره ي نظام اجتماعي، به طوري که اين نظريات مي تواند در نهايت طرح جامعي از جامعه ي انساني به دست دهد، توجه داشته باشد. اين نظريه ي جامع بايد به گونه اي تدوين مي شد که ساختارهاي اجتماعي که افراد خود را در درون آن مي يافتند، و نيز کنش هاي افراد و سازمان هايي که در صدد يافتن راهي براي رسيدن به اهداف شان بودند، را دربربگيرد. برخي از جامعه شناسان عمدتاً بر پديده هاي « کلان » يا داراي مقياسي وسيع مانند بازار و دستگاه اداري نظر داشتند، در حالي که برخي ديگر بيشتر بر پديده هاي « خرد » يا داراي مقياس محدود نظير روابط صميمي ميان فردي و شکل گيري شخصيت، توجه مي کردند. اما پارسنز تلاش مي کرد که به هر دو نوع پديده بپردازد و بين آنچه تفکر اجتماعي را به دو دسته خرد و کلان تقسيم کرده بود، پلي برقرار کند.
تلاش پارسنز براي ترسيم طرح ها و اشکالي براي زندگي اجتماعي همچنين باعث شد که وي گسترش و تخصصي شدن بيش از حد حوزه هاي فکري را مردود بشمارد. تخصصي شدن حوزه هاي فکري به معناي آن بود که اقتصاددانان کارشناس مسائل اقتصادي، عالمان سياست کارشناس نظام سياسي، و روان شناسان کارشناس مسائل شخصيتي باشند. مشکل اين نگرش آن بود که نمي توانست به تعاملات و مبادلات بين بخش هاي متفاوت جامعه بپردازد، به طور مثال نحوه تأثيرگذاري پديده هاي سياسي و فرهنگي در پديده هاي اقتصادي و برعکس در اين نگرش مورد توجه قرار نمي گيرد. يکي از کارهاي اساسي جامعه شناسي آن بود که چنين روابط متقابلي را توضيح دهد. اين امر مستلزم ترکيب و تلفيقي بود که عناصر رشته هاي مختلف از جمله اقتصاد، روان شناسي اجتماعي، روان پزشکي، علم سياست و نيز جامعه شناسي را به يکديگر پيوند دهد و همچنين بين گستره اي از متفکران نظير وبر، دورکم، فرويد، آلفرد مارشال و کينز ارتباط برقرار کند (3).
پارسنز نظريه پردازي بود که به پرسش ها و موضوعات کلان در سطح بالايي از تعميم دهي مي پرداخت. با اين وجود، اين به معني آن نيست که وي هيچگاه دست به انجام تحقيق نزد يا به پيشامدهايي که در پيرامون وي در جريان بود توجهي نداشت. بلکه برعکس کار نظري وي به گونه اي تدوين شده بود که رموز موجود در زندگي روزمره ي افراد و جوامع را روشن کرده و ابهامات آن را برطرف کند. وضعيت ها و موقعيت هايي که پارسنز در صدد بررسي و کند و کاو پيرامون آن برآمد دربرگيرنده موضوعاتي نظير؛ بيماري و تعاملات بين پزشک و بيمار، و تقسيم کار و مسئوليت بين زن و مرد در درون خانواده مي شد. در وراي اين ملاحظات درک و فهم ماهيت جامعه مدرن، و نيز پي بردن به جهت تغييرات اجتماعي معاصر، قرار داشت.
اگرچه تفکر پارسنز با وضعيت هاي موجود در عالم واقع تناسب زيادي دارد، اما اهميت وي در درجه اول به روشني به مطرح شدن وي به عنوان يک نظريه پرداز کلان بر مي گردد. بسياري از کارهاي وي عمدتاً به زباني کاملاً انتزاعي نوشته شده و در قالب هاي مفهومي بسيار پيچيده و نامأنوس ارائه شده است. همين امر باعث شد که کارهاي او براي برخي غيرقابل خواندن باشد، اما پاداش کساني که آمادگي آن را داشتند تا بر ژرفاي نوشته هاي وي بروند آن بود که با ديدگاه هاي برجسته اي درباره ي ماهيت زندگي اجتماعي آشنا شوند. عذر موجه و دليل پارسنز، و برخي از متفکران عمده اي که در اين بخش به آنها پرداخته شده، براي انجام چنين نظريه پردازي هاي انتزاعي آن است که اين نوع نظريه پردازي مي تواند راهگشاي نحوه ي درک و فهمي باشد که در عقل همگاني و شعور عادي موجود نبوده و در دسترس نيست.
درک جامعه ي انساني به عنوان يک ماهيت نظام مند قطعاً انگيزه ي محرک جامعه شناسي پارسنزي بود. اما در کنار آن ملاحظات اخلاقي درباره ي مطلوبيت اصطلاحات اجتماعي نيز وجود داشت. پارسنز براي مقابله با نژادپرستي و توتاليتاريسم از ارزش هاي ليبرال- دموکراتيک هواداري مي کرد. شمول اجتماعي (4) عنصر اصلي اين ديدگاه اخلاقي بود. هيچ فرد يا گروه اجتماعي نبايد از عضويت کامل در آنچه « اجتماع جامعه گاني » (5) مي خواند، به واسطه ي نسبت دادن خصيصه هايي به وي که برگرفته از موقعيت اجتماعي يا نژاد است، محروم شود. به همين ترتيب هيچ قدرت سياسي نبايد نهادهاي غير دولتي جامعه، مانند تجارت، مشاغل يا دانشگاه ها که امکان افزايش دادن آزادي عمل فردي، ارتقاء اخلاقيات حرفه اي و بالا بردن آزادي فکري را دارند، تحت نفوذ و سلطه خود درآورد، چرا که اين امر باعث تضعيف تدريجي اين نهادها مي شود. شرح و توصيف جامعه شناسانه ي پارسنز درباره ي چگونگي عمل جامعه ي مدرن در عين حال توصيفي بود بر اين که جامعه چگونه بايد سامان يابد تا ارزش هايي که وي بدان باور داشت محقق شود.

موضوعات اصلي

کنش اجتماعي و نظام اجتماعي

پارسنز در ساخت بناي نظريه عمومي خود درباره ي زندگي اجتماعي از بلوک هايي استفاده مي کند که بسيار کلي و انتزاعي هستند. با اين همه تلاشي که براي درک آنان مي شود، تلاش باارزشي است چرا که اين مفاهيم تقريباً تمام موضوعات اصلي نظريه اي را که جامعه شناسي تاکنون بدان پرداخته است دربرمي گيرد. مفاهيم دوگانه ي کنش اجتماعي و نظام اجتماعي نقطه ي شروع مناسبي براي انجام اين کار است. يکي از بنيادي ترين موضوعات جامعه شناسي به مسئله ساختار/ عامل معروف است. آيا کردار و عمل افراد و گروهها به وسيله ي ساختارهاي عظيم زندگي اجتماعي مشخص مي شوند؟ يا کنش گران مطابق با اهداف و ارزش هاي مورد نظر خود، از روي اراده و اختيار دست به انتخاب مي زنند؟ نمونه اي از تعيين کنندگي ساختار را مي توان در تأکيد مارکس بر شيوه ي توليد، يا پافشاري دورکم بر مسئله ي شيوه ي انسجام اجتماعي، ملاحظه کرد. نمونه اي از انتخاب اختياري و ارادي دربرگيرنده ي تأکيد اقتصاددانان بر حاکميت خريداران بر بازار است به نحوي که بازار هميشه مطابق سليقه ي خريداران عمل مي کند.
پارسنز در نگرش مقدماتي به اين مسئله، آن را در قالب آنچه نظريه ي کنش اراده گرايانه مي ناميد، بيان کرد. (6) کنش اجتماعي در واقع دربرگيرنده گزينش هاي ارادي افراد و گروه ها براي محقق ساختن اهداف مورد نظرشان است. در اين معنا کنش اجتماعي بايد براي آنهايي که درگير آن هستند معنادار باشد. اما اين موضوع در همين جا خاتمه پيدا نمي کند چرا که براي برنامه ريزي عمومي زندگي اجتماعي به سه عنصر حياتي و بسيار مهم ديگر نيز احتياج است.
اول، مسئله ي اجزا تشکيل دهنده ي کنش اراده گرايانه، از جمله اشکال خاص انگيزه در آن است. مدل فايده باوري (7) که اقتصاددانان ارائه مي دانند بر اهميت سود شخصي که در بيرون جامعه به وجود آمده، و در پي برآوردن سليقه ها و اميال فردي است، تأکيد دارد. پارسنز در اهميت سود شخصي ترديدي به خود راه نمي دهد، اما اين مطلب را نمي پذيرد که اين موضوع در کانون کنش اجتماعي قرار داشته باشد. يکي از مشکلات اين ديدگاه آن بود که سود شخصي به جاي پرداختن به منشأ نيازهاي کنشگران، که منظور از آن چيزهايي است کنشگران به آن ارزش مي نهند، تنها به ابزارها و وسايلي که آنها براي رسيدن به اهداف شان از آن استفاده مي کنند، مي پردازد. در نتيجه فايده باوري توصيفي ناقص و کاملاً محدود از کنش اجتماعي را ارائه مي کند و به طرقي که ارزش ها و نقش هاي اجتماعي موجود در تعامل انساني بر نيازها و خواسته هاي فرد تأثير مي گذارد توجهي ندارد. مد يکي از نمونه هاي شناخته شده ي نياز است که ريشه در جامعه دارد.
در اينجا دومين نکته مربوط به برنامه ريزي عمومي زندگي اجتماعي مطرح مي شود. اشکال فايده باوري تنها آن نيست که از پرمايگي و غناي فرهنگي زندگي انسان شرح موجز و خلاصه شده اي ارائه مي کند، بلکه اين ديدگاه توانايي آن را ندارد که شرح و توصيفي از نظم اجتماعي عرضه کند. در اين مرحله پارسنز آنچه را که معضل فايده باوري مي نامد مطرح مي سازد. (8) اگر هدف کنش اجتماعي اتفاقي و تصادفي بوده و به وضعيت رواني و زيستي فرد بستگي داشته باشد، آنگاه چگونه ممکن است چنين کنش هاي فردي به نحوي منظم و قابل پيش بيني با يکديگر انطباق داشته باشند؟ چنانچه سود شخصي بر جامعه اي حاکم باشد، از آنجايي که افراد پيوسته در نزاع با يکديگر هستند، جامعه در وضعيتي جنگي به سر خواهد برد.
يکي از شيوه هايي که ديدگاه فايده باورانه سعي دارد با استفاده از آن اين مشکل را حل کند، توصيف کنش اجتماعي به مثابه ي واکنش عقلاني کنشگر در مواجهه با محيط خارجي و بيروني است. فرد عاقل با در نظر گرفتن محدوديت هاي وضعيتي که با آن مواجه است، نظير محدود بودن منابع طبيعي، به شيوه اي که مبتني بر سود شخصي است عمل مي کند تا هزينه ها را به حداقل رسانده و سود را به حداکثر مقدار آن افزايش دهد. از نظر اقتصاددانان، نهاد بازار يکي از ابزارهايي است که طلب عقلاني سود شخصي در آن باعث به وجود آمدن نظم و ايجاد الگوهايي براي عمل مي شود. در درون شرايط خاص بيروني، تعادل بين عرضه و تقاضا از طريق ساز- و- کار قيمت برقرار مي شود. نظم به جاي آنکه نتيجه ي وضع آگاهانه مقررات و قوانين نظارتي باشد، گويي به وسيله يک دست پنهان، اعمال مي شود.
اين گونه پاسخ ها پارسنز را راضي نمي کرد. اول آنکه وي صحت اين قضيه را که عقلانيت و سود شخصي الزاماً نتيجه هم آهنگي بين کنش هاي مختلف است، مورد ترديد قرار دارد. افراد به دليل مختلفي که مبتني بر ارزش هاست، و بر طبق تعريف اجتماعي که از موقعيت خود دارند، دست به انتخاب مي زنند. براي ايجاد هماهنگي در درون مدل با ثباتي از قاعده ها و مقررات نه عقلانيت کافي به نظر مي رسد و نه سود شخصي. نکته ي دوم آنکه پارسنز فکر مي کرد تأکيد بيش از حد بر شرايطي که کنش تحت آن صورت مي گرفت، باعث ناديده گرفتن رويکرد اراده باورانه نسبت به کنش مي گردد. به عبارت ديگر زماني که کنش هاي فردي را بر حسب محيط پيراموني تشريح و توصيف کنيد، انتخاب و آزادي عمل فردي را ناديده گرفته و باز مجدداً بر اهميت تعيين کننده بودن ساختار تأکيد ورزيده اند.
در نظز، پارسنز راه حل اين مشکل در نظر گرفتن ارزش هاي اجتماعي و قاعده هاي رفتار ( يا هنجارها ) و اهميت دادن به آنها بود. اين امر به جامعه شناسي کمک مي کند که با توضيح اينکه اهداف کنش از کجا سرچشمه مي گيرد، بتواند بهتر از اقتصاد عمل کند. اهداف کنش از جامعه حاصل مي شود و نه از اميال و خواسته هاي فردي. نظم اجتماعي از قاعده هايي که بر سود شخصي نظارت دارد، و از توسعه نظام هاي ارزشي مشترک که شيوه هاي معناداري را در اختيار فرد قرار مي دهد که بين مجموعه اي از کردارها، کردار مناسب را انتخاب کند، ناشي مي شود.
پارسنز با تأکيد بر جنبه ي سودجويانه و هنجارگذار کنش اجتماعي، اين نکته را مي پذيرد که به واقع محدوديت هاي اجتماعي بر کنش اجتماعي اعمال مي شود. در اينجا بود که سومين عنصر لازم براي تکميل برنامه ريزي عمومي زندگي اجتماعي، لازم به نظر رسيد، يعني راهي براي نظام بندي انواع کنش اجتماعي که افراد بدان مشغول اند، و انواع محدوديت ها و چالش هايي که جوامع انساني بايد با آن روبرو شوند. اين موضوعات و اين مسائل باعث شد که پارسنز به جاي صحبت از کنش اجتماعي، از سيستم اجتماعي سخن بگويد. (9)
يک سيستم را مي توان موجوديتي تلقي کرد که در ارتباط با موجوديت هاي ديگر از استقلال نسبي برخوردار است. اينکه بطور مثال کشور را به مثابه يک سيستم اجتماعي در نظر بگيريم به معناي آن است که کشور در شيوه ي کارکرد خود و در شيوه ي سازگاري بخش هاي مختلف خود مانند اقتصاد، دولت، قانون و نظائر آن، الگوهايي را به نمايش مي گذارند که به شکلي اجتماعي به وجود آمده است. ايده ي سيستم اجتماعي پارسنز ناشي از علاقه اي بود که وي پيش از اين به زيست شناسي به طور عام و به بدن انسان به طور خاص پيدا کرده بود. درست همان گونه که بدن از يک رشته اندام هاي مختلف ( قلب، ريه، کبد و نظاير آن ) تشکيل يافته تا کارکردهاي حياتي لازم براي بقا و رشد خود را داشته باشد، جامعه نيز بر همين منوال به نهادهايي ( نظير خانواده، مؤسسات بازرگاني، دولت و نظاير آن ) نياز دارد تا بتواند کارکردهاي لازم براي توازن و توسعه ي خود را به وجود آورد. جذابيت اين مدل در آن بود که بر اهميت عمده ي فرق گذاري بين انواع تخصصي کارکرد و سازمان اجتماعي پافشاري مي کند.
قدم بعدي شناخت کارکردهاي بنيادي اجتماعي است، کارکردهايي که سيستم هاي اجتماعي، چنانچه بخواهند به بقاي خود ادامه دهند لازم است آن را با موفقيت به انجام برسانند. پارسنز توجه خود را بر چهار کارکرد معطوف ساخت. اولين کارکرد دربرگيرنده ي سازگاري (10) ( A ) با محيط طبيعي و خارجي است، محيطي که از آن منابع کمياب مادي حاصل مي شود، به بيان ساده تر، اولين کارکرد، کارکرد اقتصادي است. دومين کارکرد هدف گزيني (11) ( G ) ناميده شده، که معني آن بهره گيري سياسي از منابع براي رسيدن به اهداف مشخص است. سومين کارکرد يکپارچگي (12) ( I ) است که به معناي تحقق قواعد و مقررات يا هنجارهاي قانوني و مشروع براي اداره و کنترل کل سيستم است که مي توانيم بازتاب آن را به طور مثال در قانون مشاهده کنيم. چهارمين کارکرد حفظ الگوهاي نهفته (13) ( L ) است که به دگرساني ارزش هاي شخصي و تبديل آن به ارزش هاي فردي، که به جزئي از الگوهاي ارزشي مشترک و ثابت يک سيستم مشخص درمي آيد، مربوط مي شود.
اغلب در اشاره به اين نظريه چهار کارکردي پارسنز از سرواژه هاي AGIL استفاده مي شود. اين نظريه به طور کلي در پي آن است که شرح و توصيفي جامع و مبسوط از چالش هايي که کنشگران در درون سيستم اجتماعي با آن مواجه اند ارائه دهد، اعم از آنکه اين سيستم کوچک يا بزرگ باشد. از اين رو هر موجوديت اجتماعي به شرط داشتن آزادي عمل از محيط پيراموني و وسيع تر اطراف خود، در حکم يک سيستم اجتماعي است. پارسنز تنها از سيستم اجتماعي دولت- ملت ها صحبت نمي کند، بلکه از سيستم هاي اجتماعي سازماني که در سطح خردتري هستند و نيز از سيستم کلان تر، يعني از آنچه جامعه جهاني خوانده مي شود هم صحبت به ميان مي آورد.
خواننده اي که حوصله کرده و کار پارسنز را تا اين مرحله دنبال مي کند حق دارد اين پرسش را مطرح کند که آيا اين بناي تئوريک توانايي آن را دارد که پاسخگوي شرايط جهان خارج باشد يا نه. همان گونه که خواهيم ديد پارسنز اعتقاد داشت که اين نظريه توانايي انجام اين کار را دارد.

تکامل و مدرنيته

پارسنز نيز مانند جامعه شناسان نسل هاي قبل در تلاش بود تا ويژگي و خصيصه هاي متمايز جامعه ي مدرن را که در اروپا غربي و آمريکاي شمالي از قرن شانزدهم به بعد به وجود آمده بود، درک کند. تا همين اواخر بيشتر متفکران غربي از جنبه ي تکاملي به اين موضوع مي نگريستند. تکامل گرايي اجتماعي به نظريه اي اشاره دارد که بر مبناي آن جامعه ي انساني در درون خود داراي استعدادها و توانايي هايي است که نهادها و شيوه هاي جديد زندگي را به وجود مي آورد. تصوري که از اين استعداد و توانايي وجود دارد آن است که نظم اجتماعي امروزه، بهتر از آنچه که درگذشته وجود داشته، قادر است به نيازهاي انسان پاسخ گويد. تغييرات تکاملي نوعاً در طي مراحلي به وجود مي آيند. تلقي که از اين مراحل مي شود به گونه اي است که آن را مراحل پيشرفت و داراي حرکتي روبه جلو محسوب مي کنند و بدين ترتيب تکامل گرايي در عين داشتن يک مضمون علمي داراي درون مايه اي هنجارگذُار نيز شده است. به عبارت ساده تر، پيشرفت و تکامل امري مطلوب است.
جامعه شناسان پيش از پارسنز توجه خود را به مجموعه ي گسترده اي از شاخص هاي مدرنيته معطوف کرده بودند، مجموعه اي که گستره ي آن از سلطه ي جامعه بر طبيعت به واسطه ي تغييرات تکنولوژيک شروع شده و تا آزادي عمل بيشتر فرد نسبت به قواعد اجتماعي ادامه پيدا مي کند. پارسنز بسياري از اين مولفه هاي پيشين را در ديدگاه خود منظور مي کند. با اين همه وي دريافت که تغييرات و دگرگوني هاي تکاملي به نگرش پيچيده تر و چند بعدي تري نياز دارد. (14) سرگذشت زندگي انسان صرفاً دربرگيرنده ي يک فرايند تکاملي نظير تغييرات تکنولوژيک، يا فردگرايي اقتصادي نبوده بلکه متضمن مجموعه ي گسترده تري از عوامل است. در سطح سيستمي اين عوامل دربرگيرنده ي تمام جنبه هاي چارچوب AGIL از جمله نهادهاي اقتصادي، سياسي، حقوقي و فرهنگي مي شود. اين تغييرات، در سطح تعاملات اجتماعي که در عالم واقع روي مي دهد، در چالش ها و گزينش هايي که در فرا روي افراد قرار مي گيرد تا از اين طريق به اعمال خود معنا بدهند، کاملاً مشهود است.
پارسنز سعي داشت که « سيستم »، « کنش » را در چهار دسته از متغيرهاي ساختي (15) (16) يعني عام گرايي / خاص گرايي (17)، ايفائي /انتسابي (18)، خاصگي/پخشيدگي (19) و بي طرفي/پر عاطفگي (20)، گردهم آورد. مدرنيته بر حسب تقابل بين هر دو مفهومي که در هر دسته قرار دارد تعريف مي شود. مدرنيته بيش از آنکه به معني خاص گرايي باشد معني عام گرايي مي دهد، بيش از آنکه بر انتساب تأکيد کند بر ايفا تأکيد دارد، مدرنيته در نقش هاي اجتماعي به جاي اهميت دادن به پخشيدگي به خاصگي اهميت مي دهد، و بيش از آنکه بر پر عاطفگي اصرار بورزد بر بي طرفي اصرار دارد.
اگر مدرنيته شامل اين مؤلفه ها باشد، پس چگونه مي توان تحول تاريخي آن را درک کرد؟ بنابر استدلال پارسنز سيستم هاي اجتماعي که توانسته اند نهادهايي را به وجود آورند که قادر باشند چهار کارکرد AGIL را بهتر به انجام برسانند، به لحاظ تکاملي بر سيستم هايي که توانسته اند اين چهار کارکرد را انجام بدهند، برتري و تفوق دارند. پارسنز اين استدلال را درباره ي تاريخ غرب به کار مي گيرد، يعني جايي که وي موقعيت نهادهاي عمده اي را که باعث تفوق و برتري تکاملي برخي جوامع خاص بر جوامع ديگر شده تعيين و مشخص کرده بود. (21) از جمله مثال هايي که پارسنز بيان مي کند تحول و توسعه ي حقوقي عرفي در انگلستان قرن هفدهم است که مجموعه اي کلي از هنجارها و قاعده ها را به دست داد که به تأمين حقوق فردي و حقوق مالکيت کمک کرده و آنان را از دخالت خودسرانه ي شخصي خانواده ي سلطنتي مصون نگه داشت. به عقيده ي پارسنز همين نوآوري نسبت به صور قبلي قانوني راه حل بهتري را براي مشکل يکپارچگي ( I ) جامعه ارائه داد، و باعث شد که انگلستان، در مقايسه با کشورهاي ديگري که قانون در آنها از تضمين و استحکام کمتري برخوردار بود، از تفوق و برتري تکاملي بهره مند شود. در پاسخ به اين پرسش که چرا اولين انقلاب صنعتي در انگلستان روي داد، به طور معمول و مرسوم به تغييرات تکنولوژيک توجه مي شود، اما مطابق نظر پارسنز قانون و يکپارچگي مي تواند به تبيين و تشريح علل اين انقلاب کمک کند.

حرفه و شغل

شغل به عنوان جنبه ي مهمي از مدرنيته موضوع عيني تر و جديدي تري بود که توجه پارسنز را به خود جلب کرد. آنچه از اين تحت عنوان « متغيرهاي ساختي » (22) به آن اشاره شد، اول بار در مطالعه و بررسي پارسنز درباره ي شغل و حرفه شکل گرفت. پارسنز در ادامه ي تأکيد کلي خود بر هنجارگذاري کنش اجتماعي، شغل را اساساً در حکم عامل اقتصادي براي کسب سود شخصي نمي بيند، بلکه تلقي او از شغل کاري است که به واسطه ي اصول هنجارين رفتاري که نسبت به بهره وران از خدمات شغل ( مراجعين و مشتري ها ) وضع گرديده، تبديل مي شود. رابطه ي شغلي و حرفه اي با بهره وران، نمونه اي از ويژگي هايي نظير عام گرايي و بي طرفي است که به موجب آن خدمات شغلي و حرفه اي بر اساس معيارهايي يکسان و مشخص، فارغ از هرگونه جانبداري و بدون توجه به شرايطي که فرد بهره ور به آن منتسب است و بدون توجه به ويژگي اجتماعي او، به وي ارائه مي شود. مهم نيست که فرد بهره ور به چه گروه اجتماعي تعلق داشته باشد، آنچه حائز اهميت است قرار گرفتن او در معرض شناخت حرفه اي عام گرايانه است. شناختي که توسط تأمين کننده خدمات ارائه شده و انگيزه ي آن چيزي بيش از سود شخصي است.
از آنجا که بحث پارسنز بر اساس شواهد و مدارکي است که در ايالات متحده، که مداخلات دولت در امور درماني و پزشکي بسيار محدود بوده، جمع آوري شده، از اين رو در اين بحث، ارائه خدمات درماني و بهداشتي در بافتي مبتني بر روابط حاکم بر بازار انجام مي شود و لذا اين روابط در حکم معيار تحليل پارسنز قرار مي گيرد. همين امر بحث کلي تر او را درباره ي ناکافي بودن سود شخصي به عنوان شالوده ي نظم اجتماعي، مشخص و برجسته مي سازد. بازاري که تحت نفوذ و تأثير سود شخصي افراد است نمي تواند الگوهاي قاعده مند و ثابت تعامل اجتماعي را که در عملکرد روابط بين متخصصان و بهروران ديده مي شود، توضيح دهد. اين الگوها بيشتر به اعتقادات و تعهدات هنجارگذار، نظير اخلاق کاري و رسالت و تعهد نسبت به بيان و ابراز آن، بستگي دارد. بنابه نظر وي، پاداش تخصص افراد تنها به واسطه ي پرداخت هاي مالي محقق نمي شود. اين پاداش به پيشينه ي نسبي اجتماعي افراد نيز بستگي ندارد، چنانچه اين پاداش به خويشاوندان حکماي سنتي تعلق نمي گرفت. در عوض اين پاداش به دستاوردها و ايفا نقش فرد بستگي دارد که به واسطه ي معيارهاي شغلي و حرفه اي، سنجيده و اندازه گيري مي شود. رضايت بهره وران در چنين تعاملاتي به واسطه ي محقق شدن اين معيارها حاصل شود.
پارسنز اين مدل مربوط به حرفه و شغل را عمدتاً درباره ي جامعه ي مدرن به کار گرفت. اين مدل را نشانه ي ديگري از محدوديت عامل سود شخصي و اهميت قواعد اخلاقي هنجارين در به وجود آوردن نظم اجتماعي برشمرد. از اين نظر، به کار گرفتن اين مدل براي زندگي اقتصادي به طور عام، و عملکرد شرکت هاي بزرگ به طور خاص سخت ترين چالشي محسوب مي شد که پارسنز با آن مواجه بود. زماني اين شرکت هاي بزرگ تحت مالکيت و مديريت اعضا يک خانواده بودند و به عنوان يک شرکت خانوادگي اداره مي شدند، شرکت هاي جديد نوعاً داراي مسئوليت محدود هستند، مالکيت آن در اختيار گروه وسيعي از سهامداران است اما اداره ي آن بر عهده مديران متخصص است.
اين موضوع از نظر او داراي دو نکته حائز اهميت بود. اول آنکه اشکال پيشين تضادهاي تفرقه افکنانه طبقاتي بين مالکان سرمايه دار و پرولتارياي فاقد دارايي و مالکيت، ديگر موضوع اصلي جامعه ي مدرن نخواهد بود. (23) دو دستگي بين کار و سرمايه يادآور تقسيم و دودستگي اجتماعي و اقتصادي بين ارباب و رعيت بود. اين دو دستگي به واسطه ي فرصت هايي که براي تحرک اجتماعي رو به بالا، از طريق دسترسي همگاني به آموزش و تحصيل، و فرايندهاي تخصصي شدن مشاغل، فراهم شده بود کنار گذاشته شده است.
دومين نکته ي مهم از نظر پارسنز اين بود که انتظار داشت آزادي عمل رو به تزايد در مديريت به عنوان يک حرفه، همان نوع قواعد اخلاقي هنجارين را که وي در مشاغل و حرفه هاي پزشکي يافته بود، به وجود آورد. قطعاً سود شخصي و طلب منافع در داخل شرکت تضعيف نخواهد شد، بلکه اين دو در معرض نظم اخلاقي قرار مي گيرند که از ناحيه ي مديران صادر مي شود. همانگونه که خود پارسنز اولين نفري بود که به اين مسئله اذعان کرد، اين استدلال به طور خاص پيش از آنکه بر اساس مشاهده صورت گرفته باشد، ناشي از توقع و انتظار وي بود.

نقش بيمار

آخرين جنبه اساسي مطرح در جامعه شناسي پارسنز کاري بود که در تحليل و بررسي سلامتي و بيماري انجام داد. اين کار از اهميت بسيار زيادي برخوردار است چرا که نشان دهنده ي خواست او در به رسميت شناخته شدن زمينه هايي از تحقق و مطالعه براي جامعه شناسي است که پيش از اين به طور سنتي در اختيار زيست شناسي و پزشکي قرار داشته است. ويژگي اصلي اين خواست تصوري بود که وي از نقش بيمار داشت. (24)
از نظر پارسنز بيماري تنها يک وضعيت زيست شناختي نيست، بلکه مسئله اي است که به لحاظ اجتماعي نيز حائز اهميت مي باشد. فرد، مستقل از سيستم اجتماعي بيمار نمي شود، به بيان دقيق تر شخص به لحاظ اجتماعي به عنوان فردي بيمار معرفي و مشخص مي شود. در نظر وي تعريف بيماري به لحاظ اجتماعي توضيح اين مطلب است که بيماري نقشي اجتماعي است که داراي مجموعه ي خاصي از خصوصيات و ويژگي هاست.
چهار خصيصه و ويژگي مربوط به نقش فرد بيمار مورد شناسايي قرار گرفت و تعريف شد. اولين ويژگي اين نقش کناره گيري موجه بيمار از کارهاي عادي و وظايف خانوادگي بود. دومين ويژگي بيمار آن بود که وي مسئول وضعيتي که برايش پيش آمده شناخته نمي شود و از اين رو بدون آنکه مداخله اي از خارج صورت بگيرد بهبودي وي ممکن نيست. سومين ويژگي اين نقش آن است که فرد بيمار مسئول است که بهبود يابد. کناره گيري از کار تا زماني موجه است که بازگشت به کار به عنوان يک وظيفه تلقي شود. چهارمين ويژگي آن است که شخص بيمار بايد در پي فردي باشد که به لحاظ حرفه اي در امر بهداشت و درمان واجد صلاحيت است. اين انتظارات و توقعات از نقش، به تحليل و بررسي گسترده تر نظم اجتماعي نيز مربوط مي شد، در اين تحليل، عمل اجتماعي در سطح فردي آن، با سيستم اجتماعي گسترده تر پيوند مي خورد. تلقي پارسنز از بيماري در اين معنا يک نوع انحراف است، در حالي که کنترل هاي هنجارين، نظير اين بايست اخلاقي که فرد بايد با استفاده از درمان هاي پزشکي بهبود يابد، براي اعاده ي کارکرد طبيعي به فرد و جامعه، امري ضروري است. با وجود اين، اينکه بگوئيم پارسنز عقيده دارد تمام بيماران به بايست هاي اخلاقي نقش بيمار گردن نهاده و بايد در پي بهبودي خويش قدم بردارند، تعبير غلطي از نظريات اوست. برعکس به عقيده ي وي انواع خاصي از بيماري هاي مزمن، و بسياري از بيماري هاي رواني، واکنشي به تنش هاي اجتماعي است که فرد در مواجهه با آن احساس ناتواني مي کند. در اين معنا، بيماري با فراهم آوردن امکان کناره گيري فرد از وضعيت هاي تنش زا، نقشي درست و منطقي را ارائه مي دهد.
در بحث پارسنز درباره ي نقش فرد بيمار هم مي توان خواست کلي تئوريک وي را مشاهده کرد و هم مي توان به توجه وي نسبت به تعاملات عيني و ملموس زندگي روزمره در محيط کار پي برد. وي با اين نظر که « ميکروب مهاجم » ريشه علت تمام بيماري هاست مخالفت مي کند و هم زمان خواهان آن است که جامعه شناسي نقش شايسته اي در تحليل بيماري و سلامتي، در محدوده ي جامعه- و نه خارج از آن- پيدا کند.

نگاهي ديگر

متفکران بزرگ اجتماعي نه تنها به لحاظ مجموعه مفاهيم و نظرياتي که به وجود آوردند، بلکه به لحاظ قابليت و توانايي خلاقي که دارند و توانسته اند به کمک آن مسائل را با نگاه ديگري ببينند، در خور توجه اند. گاهي اوقات تا زماني که به شخصه براي فهم يک مسئله دست به تجربه نزنيم از بينش و بصيرتي که در کار متفکران اجتماعي وجود دارد آگاه نمي شويم. آنچه در پي خواهد آمد رويداد و پيش آمدي است که در زندگي شخصي من رويداد و نشان مي دهد که گاهي جامعه شناس آخرين نفري است که جامعه شناسي را درباره زندگي شخصي خود به کار مي گيرد، اما در عين حال نشان دهنده ي آن است که متفکر عمده اي مانند پارسنز گاهي اوقات خيلي ديرتر از آنچه که بايد به کمک مي آيد. مدرسين دانشگاهي زمان زيادي را در جلسات مي گذرانند، و تلاش مي کنند که براي آزادي عمل حرفه اي خود از استقلال مناسبي برخوردار شوند. در دانشگاهي که من کار مي کنم جلسات مدرسين مرتب برگزار مي شود و در آنجا به بحث درباره ي تحقيق و تدريس مان مي پردازيم، و در اين بين مسائل زيادي درباره ي امکاناتي که داريم، نظير اتاق ها و رايانه ها، مطرح مي شود. من گاهي احساس مي کنم که اين جلسات در کار من به عنوان يک جامعه شناس وقفه ايجاد کرده و باعث مزاحمت مي شود.
در اين جلسات به جر و بحث هاي همکارانم گوش مي دهم. بعضي از آنها به صراحت در تلاش اند تا ديگران ارزش هاي مورد نظر ايشان را بپذيرند، و ادعا کنند که اين يا آن فلسفه ي تدريس خوب است و بقيه به شکلي داراي نقاط ضعف اند. آنها در پي آن هستند که درباره ي ارزش ها به يک اجماع و اتفاق نظري برسند اما اغلب از اينکه تقابل و تضاد ارزش ها به شکل لاينحلي بروز مي کند، احساس عجز و آزردگي مي کنند. يکي ديگر از شيوه هاي به کار گرفته شده در جر و بحث ها سخن گفتن از راهبردها و برنامه هاي خاصي است که احساس مي شود مي توانند به مجموعه ي پيچيده اي از اهداف که در بين تني چند افراد مصمم وجود دارد، تحقق ببخشند. چنانچه اکثريت افراد به يک برنامه رأي بدهند، به طور مثال تصميم بگيرند که امکانات بيشتري را در اختيار سال اولي ها قرار دهند و در عوض به دروس مربوط به سال هاي آخر امکانات کمتري اختصاص دهند، آنگاه اين برنامه از مشروعيت برخوردار خواهد بود. براي تحقق برنامه هاي اعلام شده بدون آگاهي از ميزان امکانات انساني و مالي که در اختيار ما قرار مي گيرد و با بحث هايي از اين گونه نمي توان به اهداف زيادي دست يافت. بحث هايي که با انگيزه هاي سياسي و اخلاقي صورت مي گيرد تا اهداف گروه و اولويت هاي آن را بررسي و تعيين کند، بحث هاي خوبي است، اما آيا واقعاً توان آن را داريم که آنها را انجام دهيم؟
و البته گاهي اين بحث ها کمي پرهيجان و داغ مي شود، اگرچه اين هيجان زدگي به حدي نمي رسد که افراد خلاف آنچه از خود انتظار دارند انجام دهند. در چنين وضعيتي تلاش هايي صورت مي گيرد تا امور از حالت مؤدبانه و منصفانه خارج نشود، تا بدين ترتيب کساني که رک تر و خود رأي تراند ديگران را از ميدان به در نکنند. اگرچه مجموعه ي قواعد مربوط به اين گونه بحث ها و مجادله ها نوشته شده نيست، اما واقعي است. چنين قواعدي، نوعي حس اجبار و تعهد در سازمان هايي اين چنين به وجود مي آورد و معمولاً جلوي منافع زياده طلبانه ي سياسي و اخلاقي شخصي را مي گيرد.
جلسات گروه جلسات خوبي است، اما زماني که تمام مي شود و مي توانم به کار تدريس و تحقيق خود برگردم، معمولا حس خوبي به من دست مي دهد. اما يک روز مسئله اي به ذهنم خطور کرد. گروه کاري ما يک سيستم اجتماعي است و به خودي خود داراي حقوقي است زيرا با توجه به محدوديت هاي خود توانايي آن را دارد که جهت خود را تعيين و مشخص کند. اما علاوه بر اين، اين سيستم داراي مجموعه اي از خرده سيستم هاست که داراي وظايف و کارکردهايي AGIL مانند است. هر سيستمي براي آنکه به بقا و توسعه خود ادامه دهد بايد اين وظايف و کارکردها را با موفقيت به انجام برساند. چنانچه ما G ( تعيين برنامه ) و L (ارزش گذاري ) را به شدت پيگيري کنيم اما فکري به حال کارکردهاي A ( امکانات ) يا I ( يکپارچگي کلي گروه ) نکنيم آنکه آنگاه دچار مشکل و دردسر خواهيم شد. اين مشکل ممکن است به صورت بحران در A ( امکانات )، يا بحران در I (يکپارچگي ) بروز کند. از آنجايي که گروه ما به تازگي بيستمين سالگرد تاسيس خود را جشن گرفته تصور من آن است که اين گروه در طول دوران کاري خود بر چنين بحران هايي فائق آمده است.
از آن پس هرگاه که در جلسه گروه شرکت مي کنم، ديگر کار جامعه شناسي براي دو ساعت به حالت تعليق درنمي آيد! نه، شيوه ي جامعه شناسانه اي نگاه به رويدادها در همه ي اوقات و در تمام وضعيت ها شيوه اي مطرح است. نظريه ي سيستمي AGIL پارسنز که شکلي کاملاً انتزاعي دارد اين امکان را براي من فراهم ساخت که واقعيت را در زندگي کاري هر روزه خود ببينم.

ميراث فکري و کارهاي ناتمام

حوزه هاي معدودي از تأثير ميراث فکري پارسنز برکنار مانده است. اما چشمگيرترين اين تأثيرات در دو حوزه ديده مي شود. اول آنکه، وي تأثير بسزايي در تئوري سيستم گذاشته است. بخش اعظمي از اين تأثير ترکيبي است که پارسنز از گرايش هاي فکري جامعه شناختي اروپايي و آمريکايي ساخته است. براي کمک به انجام چنين امري پارسنز متون بسياري را از زبان هاي ديگر به انگليسي برگرداند، که به عنوان مثال مي توان به کتاب اخلاق پروتستان و روحيه سرمايه داري ماکس وبر اشاره کرد. (25) تئوري هاي عمومي پارسنز درباره ي کنش و سيستم اجتماعي بسياري از متفکران عمده ي دوران پس از جنگ را تحت تأثير قرار داد، با اين همه برخي از اين متفکران تئوري اجتماعي را به جهاتي متفاوت از آنچه پارسنز طي نمود، سوق دادند. اين امر درباره ي يورگن هابرماس که گونه اي افراطي تر از تئوري سيستم را وضع کرد و در آن بر بحران به اندازه ي تعادل تأکيد نمود، صدق مي کند. (26) همچنين روان کاو فمينيست ننسي چودورو، که به بررسي الگوي جنسي در شکل گيري شخصيت پرداخت و در اين تحليل به وراي تفسير محافظه کارانه ي پارسنز از اجتماعي شدن کودک و خانواده ي هسته اي قدم گذارد، از اين تئوري بهره برده است. (27)
نوع دوم تأثيري که پارسنز از خود به جاي گذاشت در حوزه هايي مشخص تر نظير جامعه شناسي مشاغل، جامعه شناسي خانواده، جامعه شناسي پزشکي، جامعه شناسي آموزش و پرورش، جامعه شناسي اقتصادي و قشربندي اجتماعي، ديده مي شود. کار پارسنز در هر يک از اين حوزه ها به عنوان نقطه ي عطف ساير تحقيقات محسوب مي شود، اگرچه اين نيز واقعيت دارد که بسياري از کارهاي پارسنز در پرتو مطالعات بعدي که صورت گرفت، شکلي مهجور و قديمي به خود گرفته است. يکي از دلايل عمده اين امر ضعف کارهاي وي در بحث درباره قدرت و نابرابري است. (28) در حوزه هايي که پيش از اين نام برديم، نقدهايي صورت گرفته که همگي بر اين نکته کلي تأکيد دارند. به طور مثال جامعه شناساني که در زمينه ي کار و شغل کار کرده اند مدعي اند که پارسنز در حالي که درباره ي تأثير قواعد هنجارگذار در تنظيم کنش حرفه اي مبالغه مي کند، اما سود شخصي و قدرتي را که فرد حرفه اي بر افراد بهره مند اعمال مي کند دست کم مي گيرد. در اين بين جامعه شناسان اقتصادي اين گونه استدلال مي کنند که او برخلاف ديدگاه نسبتاً معتدل خود درباره ي زندگي اقتصادي که در آن بر استمرار نابرابري قدرت و شانس هاي زندگي شخصي که از حق مالکيت اقتصادي ناشي مي شود، اضمحلال سرمايه داري را به شکلي ناپخته اعلان مي کند.
اگرچه پارسنز در دهه ي 1950 و اوائل دهه ي 1960 چهره ي تئوريک غالب در جامعه شناسي آمريکا به حساب مي آمد، اما موج انتقاداتي که در اواخر دهه ي 1960 و اوائل دهه ي 1970 عليه کارهاي وي به راه افتاد، باعث افول و فراموشي سريع وي شد. (29) اين امر در بستر آشوب هاي افراطي که در جامعه ي آمريکا بروز کرده بود، و به اعتراضات دانشجويان به جنگ ويتنام و مجتمع هاي صنعتي نظامي، تظاهرات سياه پوستان در مراکز شهري، و ظهور جنبش هاي فمينيستي براي چالش با تقسيم کار بر اساس الگوهاي جنسيتي و اشکال مرسوم جنسيت گرايي، مربوط مي شد، اتفاق افتاد. جريانات مشابهي در ساير جوامع غربي نيز بروز کرده بود. اثر مشخص اين رويدادها موجب شد که بحث پارسنز درباره ي نظم اجتماعي، که به واسطه اتفاق نظر درباره ي ارزش ها و وفاداري به يکپارچگي هنجاري به دست مي آمد، به شدت تضعيف شود. جامعه شناسان در اين هنگام به آنچه تئوري تضاد خوانده مي شد، و در تقابل با تأکيد پارسنز بر نظم قرار داشت، روي آوردند.
با وجود اين ايالات متحده ي آمريکا و جامعه ي غرب در سال هاي بين اواسط دهه ي 1970و اواسط دهه ي 1990 مجدداً راه ثبات يا تحت کنترل را پيش گرفت. نهادهايي نظير بازار تنظيم شده، نظام حکومتي دموکراتيک، و حکومت قانون که در نظر پارسنز باعث تفوق تکاملي سيستم هاي اجتماعي مي شوند، در غربي که مجدداً به دوران ثبات خود بازگشته بود، احياء شد و اين روند با سقوط حکومت هاي کمونيستي در اتحاد شوروي و اروپاي شرقي تقويت گرديد. اين روندها باعث رواج مجدد جامعه شناسي پارسنزي شد، که همچنان ادامه دارد. ويژگي برجسته ي مباحث تئوريک جديد تطبيق دادن و مقابله کردن نظريات پارسنز با نظريات منتقدان اوست. اين کار دربرگيرنده ي بازگشتي مجدد و مروري دوباره بر آثار پارسنز است تا بدين ترتيب نقاط ضعف و قوت آن که پيش از اين مورد ملاحظه قرار نگرفته بود، مورد توجه قرار گيرد. يکي از اين ابتکارات پارسنز که پيش از اين توجه چنداني بدان نشده، شرح متفاوتي است که وي از اجتماعي شدن ارائه مي دهد. پيشتر اينگونه برداشت مي شد که اجتماعي شدن از نظر پارسنز اثري است که خود به خود بر اثر عمل سيستم اجتماعي صورت مي پذيرد. و لذا در معرض اين انتقاد قرار مي گرفت که وي در کار خود مفهومي از کنشگر انساني دارد که مفهومي است که بيش از حد تحت تأثير اجتماع و جامعه خود است. به عبارت ديگر اين گونه تصور مي شد که تئوري او درباره سيستم اجتماعي افراد را در حکم روبوت هايي فرض مي کند که توسط مجموعه اي مقتدر و قدرتمند از قواعد، برنامه ريزي مي شوند. (30)
اين تعبير و تفسير از نظريه ي پارسنز کاملاً اشتباه است. آنچه وي در پي بيان آن بود هوشمندانه تر از چيزي بود که منتقدان او فرض کرده بودند. درست است که اجتماعي شدن در يک سطحي، به واسطه ي نهادهاي اصلي جامعه که بر اساس ارزش ها و قواعد بنا شده اند، به صورت سيستمي عمل مي کند، اما براي فرد و فردگرايي، که وي آن را ويژگي بسيار مهم جامعه مدرن مي ديد، هم جائي قائل بود. وي با اين ادعا که ما فرد بودن را فرا مي گيريم، آزادي عمل فرد را با سيستم اجتماعي منطبق مي کند، اما اين روند فراگيري نه خود به خودي است و نه خالي از هرگونه تنش و تضاد. يکي از دلايل اين امر آن است که فرد هيچگاه نمي تواند در چنين سيستم اجتماعي، تنها در يک چارچوب خاصي از زندگي، در درون خانه، مدرسه، و محل کار، اجتماعي شود. فرايندهايي که در اينجا مشغول کار بوده و عمل مي کنند روبوت خلق نمي کنند بلکه افرادي را به وجود مي آورند که در طول زندگي خود داراي سرگذشت و مسيري مشخص هستند. اجتماعي شدن روندي کامل، آرام و خالي از زحمت و دردسر نيست. (31) به عنوان مثال، بسياري از درگيري هايي که در دهه ي 1960 روي داد از نظر پارسنز مسائل و معضلات مربوط به يکپارچگي ( کارکرد I ) بود، که ريشه در محروميت و کنارگذاري پيوسته ي گروه هاي مشخص ( دانشجويان، سياهپوستان ) داشت، يعني از هدف گزيني ( کارکرد G ) روندهاي سياسي ناشي مي شد. دموکراسي مطلوب ترين شيوه برخورد با کارکرد هدف گزيني ( G ) است، اما به شرط آنکه اجزا مهم و مشخص جامعه کنار گذارده نشوند. چنانچه حقوق شهروندي و ساختارهاي جديد مشارکت سياسي بسط يابد و بدين ترتيب افراد کنار گذاشته شده دوباره در عرصه تصميم گيري وارد شوند، يکپارچگي مجدداً محقق خواهد شد.
تأثير مشخص احياي آرا و نظريات پارسنز آن بود که جامعه شناسي باز و غير جهت گرايانه مورد تأکيد و ترغيب قرار گرفت، جامعه شناسي که به وراي مخالفت هاي قطبي شده، نظير تقابل بين محافظه کاري پارسنزي با جامعه شناسي بنيادگرا، يا مقابله ي جامعه شناسي تضاد با جامعه شناسي نظم، نظر دارد. جستجو براي يافتن ترکيبي از سنت هاي متفاوت جامعه شناسي که شکلي قانع کننده تر داشته باشد، امري است که کاملاً در جانمايه ي کارهاي پارسنز و متفکران بزرگ پيش از او نظير مارکس و وبر، به چشم مي خورد. از اين رو ميراثي که پارسنز از خود برجاي گذاشته، همچنان بسيار پر معنا، غني و برانگيزنده است. آرا و نظريات پارسنز ميراثي است که همچنان ارزشمند و پذيرفتني است.

پي نوشت ها:

1. self-interest
2. خطوط کليِ مفيد اما مختصري از زندگي پارسنز در کتاب زير آمده است:
P. Hamilton System Theory, in B. S. Turner (ed.) The Blackwell Companion to Social Theory (Oxford: Blackwell, 1996), pp. 151-9.
3. اين کارِ ميان رشته اي در کتاب زير انعکاس يافته است،
T. Parsons, The Structure of Social Action (New York: McGraw-Hill, 1937) and T. Parsons and N. Smelser, Economy and Society (London: Routledge, 1956).
4. social inclusion
5. societal community
6. اين موضوع به دفعات در The Strucure of Social Action عنوان شده است.
7. utilitarian
8. Ibid., pp. 64-9.
9. T. Parsons, The Social System (Chicago: Free Press, 1951).
10. adaptation
11. goal attainment
12. integration
13. latent pattern maintenace
14. T. Parsons, "Evolutionary Universal in Society", American Sociological Review, 29 (3) (1964), 339-57.
15. pattern variables
16. The Social System, pp. 58-67
17. universalism/particularism
18. achievement/ascription
19. specificity/diffuseness
20. neutrality/affectivity
21. T. Parsons, The System of Modem Societies (Englewood Cliffs: Prentice-Hall, 1971).
22. T. Parsons, The Professions and the Social Structure , Social Forces 17 (1939), 457-67 and T. Parsons, Illness and the Role of the Physician: a Sociological Perspective, American Journal of Orthopsychiatry 21 (1951), 452-60.
23. اين موضوعات در کتاب زير مورد بحث قرار گرفته است:
T. Parsons, "Some Comments on the Sociology of Karl Marx" in T. Parsons, Sociological Theory and Modem Society (New York: Free Press, 1967).
24. The Social System, pp. 428-54.
25. M. Weber, The Protestant Ethic and the Spirit of Capitalism (trans, M. Weber), (London: Allen & Unwin, 1930).
26. J. Habermas, Legitimation Crisis (Boston: Beacon Press, 1979) and J. Habermas, The Theory of Communicative Action vol. 1 (London: Heinemann, 1984).
27. N. Chodorow, The Reproduction of Mothering (Berkely: University of California Press, 1978).
28. به طور مثال نگاه کنيد به:
C. Wright Mills, The Sociological Imagination (Harmondsworth : Penguin , 1959).
به ويژه فصل 2 آن، و نيز نگاه کنيد به:
A.Giddens,Power in the Rscent Writings of Talcott Parsons", Sociology, 2(1968),257-72,F Parkin, Marxism and Class Theory (London: Tavistock1979(.
29. نشانه هايي از اين امر در کتاب زير آمده است:
A. Gouldner, The Coming Crisis of Western Sociology (London: Heinemann, 1971).
30. کارهاي اساسي در اين باره کتاب هايِ زير را شامل مي شود:
Thought: Talcott Parsons, vol. 4 (London: Routledge, 1984) and R. J. Holton and B. S. Turner,
Talcott Parsons on Economy and Society (London: Routledge, 1986).
31. Talcott Parsons on Economy and Society, pp. 88-90.

P. Hamilton, Talcott Parsons (London/Chichester: Tavistock/Horwood Ellis, 1983).
P. Hamilton (ed.) Talcott Parsons: Critical Assessments, 4 Vols (London: Routledge, 1992).
t > R. Holton, Talcott Parsons and the Integration of Economic and Sociological Theory,
Sociological Inquiry, 61 (1), (1991), 102-14.
R. Robertson and B.S.Tumer (eds), Talcott Parsons: Theorist of Modernity (London: Sage, 1991).
D. Wrong, The Oversocialised Conception of Man in Modem Sociology, American Sociological Rewiew, 26, (1961), 183-93.

منبع مقاله :
استونز، راب؛ (1390)، متفکران بزرگ جامعه شناسي، ترجمه ي مهرداد ميردامادي، تهران: نشر مرکز، چاپ هفتم