رابرت کي. مرتُن
مترجم: مهرداد ميردامادي
آشنايي با مرتُن
چنانچه تمام کتاب ها و مقاله هايي را که به سهم و نقش رابرت کي مرتُن در جامعه شناسي پرداخته اند در فهرستي جمع آوري کنيم، فهرستي طولاني به دست خواهد آمد و اين کار خود دستاورد بزرگي محسوب خواهد شد. کتاب اصلي مرتُن يعني تئوري اجتماعي و ساختار اجتماعي، ابتدا در 1949 به زبان انگليسي منتشر شد و از آن پس به چندين زبان ترجمه شده و براي پاسخگويي به نياز بازار جهاني 30 بار تجديد چاپ شده است. (1) اگر تئوري هاي اجتماعي که منشأ الهام و ارائه کننده ي رهنمودهاي فکري براي پربارترين تحقيقات اجتماعي انجام شده در بعد از جنگ جهاني دوم را مورد بررسي قرار دهيم، اين مجموعه از نوشته هاي اوليه ي مرتُن و شايد کتاب ديگري که در همان زمان به چاپ رسيد يعني از طرف ماکس وبر: مقاله هاي در باب جامعه شناسي، که در 1964 به وسيله ي گرث وميلز تدوين شد- در حکم کتاب مقدس اين رشته محسوب مي شوند.اگرچه مطالب فوق به شکل فشرده و موجز تحسين و احترام به کار مرتُن تلقي شده، و باعث خشنودي وي و خيل پيروان او مي شود، اما در عين حال براي شارحي که اميدوار است فردي تازه وارد به حيطه جامعه شناسي را با روندي آشنا سازد که در آن نام مرتُن با فردي که در بالاترين حد خود تحليل گر است و با معني نوآوري فکري و خردورزي مترادف گشته، مشکل و معضل جدي را به وجود مي آورد. به عبارتي ساده تر، کارهاي مرتُن به حد زيادي است که نمي توان آن را در محدوده اين بخش مختصر گنجاند. تعداد کتاب ها، مقاله ها، رساله ها و درآمدهايي که وي به رشته تحرير درآورده بسيار زياد است: شمار آراء و نظريات، شيوه هاي تحقيق، و طرح هاي تحقيقاتي وي که هنوز به مرحله اجرا نرسيده بسيار زياد است؛ تعداد دانشجويان، مفسران و محققان مشخص و بي نظيري که جنبه هايي از کارهاي فکري و تجربي او را روشن ساخته اند نيز بسيار زياد است. ( از ميان شواهد و ادله اي که موقعيت بي همتا و بي رغيب مرتُن را در حيطه ي جامعه شناسي نشان مي دهد، تنها به يک مورد اکتفا مي کنيم. در 1990 ،52 سال بعد از آن که پايان نامه ي وي به چاپ رسيد، يک کتاب به تمامي به بررسي اهميتي که اين رساله همچنان از آن برخوردار است برداخته و چنانچه بخواهيم آن را بر حسب فصل هاي موجود در آن تشريح کنيم توسط 18 محقق و دانشمند نوشته شده، چهار فصل آن نوشته خود مرتُن است که تجديد چاپ شده، به علاوه فصل جديدي که باز نوشته خود اوست! ) (2)
بدين ترتيب براي معرفي اجمالي کارهاي مرتُن بايد راه ساده تري انتخاب کرد. انجام چنين عمل ساده سازي الزاماً به معني ارجحيت دادن يک شيوه به شيوه هاي ديگر نيست، بلکه شيوه اي است که خواننده ممکن است آن را توصيفي ساختگي از دنياي جامعه شناسي مرتُن، و به همين ترتيب بازگفت تصنعي جهان بيني وي، تلقي کند. از اين رو اين فصل ادعاي آن را ندارد که تمام دستاوردهاي او در جامعه شناسي يا موفقيت هايش در زمينه ي تئوري هاي جامعه شناسي را عرضه کرده، و يا حتي آن را به شکلي کلي توضيح داده است. بلکه اين فصل در پي آن است که استفاده ي خاص او از زبان تئوريک را برجسته سازد. خلق و ايجاد اين زبان به تنهايي نشان دهنده ي برتري و تفوق کار وي بر ساير نظريه پردازان اجتماعي در حيطه ي مفهوم سازي، به عنوان يک نوآوري زباني است.
در عين حال بايد بر اين نکته تأکيد شود که مرتُن خود در حيطه ي کارهاي تئوريک اين شيوه توضيح را نمي پسندد. همان گونه که وي قريب به 50 سال پيش نوشته « جامعه شناسان با مطالعه ي پيامدهاي ناخواسته ي اعمال و رويه هاي اجتماعي ( که دربرگيرنده ي کارکردهاي نهفته و پنهان نيز هست ) و نيز با مطالعه ي پيامدهاي مورد انتظار اين اعمال ( که کارکردهاي آشکار جزئي از آن است ) به لحاظ فکري نقش و سهم متمايزي پيدا مي کنند. » اين مطلب در 1991 در کتاب مرجعي درباره ي نقل قول هاي پرمغز جامعه شناختي که مرتُن خود در گردآوري آن همکاري داشت (3) مجدداً تجديد چاپ شد، و لذا مي توان آن را در حکم خود انگاره ي جامعه شناختي شخص وي تلقي کرد. ارزيابي که از کارهاي او در اين جا ارائه مي شود با اين خود- انگاره داراي وجوه مشترکي است.
شايد يادآوري « پيشينه ي » اين موضوع، به عنوان پيش درآمدي به آموزش اين شيوه ي نامتعارف در درک و فهم جايگاه خاص مرتُن در تاريخ نظريه هاي معاصر، مفيد و سودمند باشد. در 1949، زماني که وي 39 سال بيشتر نداشت، مرتُن به طور معني داري اهداف خود به عنوان يک نظريه پرداز و پژوهش گر علمي را از اهداف يک هنرمند متمايز ساخت. وي در نوشتاري که در بين خيل خوانندگان او معروف است و به موضوع نمونه نما (4) ( پيش از آن که کُن آن را به کار گيرد ) مي پردازد، مي نويسد:
در نوشته هاي جامعه شناسي، توضيحات ارائه شده سنتاً به جاي آن که قابل فهم باشند، مطول و خسته کننده اند- اين خصوصيت تا حدي از فلسفه، به مقدار قابل توجهي از تاريخ، و عمدتاً از ادبيات به ارث رسيده است-، در اين نوشته ها براي انتقال غناي کامل صحنه ي عمل انسان توضيحات ارائه شده عميق و روشن است. جامعه شناسي که اين ميراث غريب اما قابل ملاحظه را انکار نمي کند، مصمم مي شود که، به جاي جستجو براي يافتنِ مفاهيم عيني نگر و قابل تعميم دهي و نيز يافتن روابطي که نشان دهنده ي اين مفاهيم باشد، در پي مجموعه ي استثنايي از لغات برآيد تا به بهترين صورت ويژگي موجود جامعه شناختي مورد مطالعه را بيان کند و اين هسته ي اصلي تمايز علم و هنر است. در اغلب موارد استفاده ي نابجا از مهارت هاي اصيل هنري مورد تحسين افراد غير حرفه اي و عامي قرار مي گيرد و با تمجيد از نويسنده اي جامعه شناس اظهار مي دارند که وي بيش از آنکه به مانند يک دکتراي رشته ي خود که به شدت تحت تأثير محيط علمي و دانشگاهي قرار دارد بنويسد، به شيوه ي يک داستان نويس قلم مي زند. در بسياري از اين موارد جامعه شناس به تحسين و تمجيد عوام بها مي دهد و لذا هرچه به بلاغت و زبان آوري نزديک مي شود از کار روشمند خود به دور مي افتد... چنانچه هنر واقعي بر در پرده نگه داشتن نشانه ها و اشاره هاي هنري مبتني باشد، علم واقعي عبارت خواهد بود از آشکار سازي و نماياندن چارچوب ها و ساختارهاي نظري. (5)
براي آنچه مورد نظر و هدف من است، اين متن صريح و روشن گر با کلمات گيرا و گوياي خود نشان دهنده ي باور و عقيده ي مرتُن است، به عقيده ي وي جامعه شناساني که « اين ميراث غريب اما قابل ملاحظه » ( تأکيد از من است ) را مي پذيرند- ميراثي که به واقع به شکلي هنرمندانه از نثر گرفته شده- به شدت در خطر از دست دادن اعتبار خود به عنوان « دانشمنداني » هستند که بايد در جستجوي « مفاهيم قابل تعميم دهي و عيني نگر » باشند. و با اين همه نام مرتُن به طور خاص با نثر بي نظير جامعه شناسانه مترادف گشته است. آنچه در پي خواهد آمد پيرامون اين دوگانگي و تناقض آشکار نوشته شده، و تلاش دارد که بخشي از جاذبه و اهميتي را که کارهاي مرتُن، از يک طرف براي دانشجويان حقيقي، و از طرف ديگر براي پژوهشگران اجتماعي دارد روشن کند.
بي نظير بودن جامعه شناسي مرتُن
نوشتن متني موجز در ستايش رابرت کي. مرتُن، که در جامعه شناسي و تئوري اجتماعي سابقه اي 60 ساله دارد، کار مشکلي است، و حاصل کار بهتر از آنچه پيوتر استومپکا، يکي از شارحان آگاه و با اطلاع مرتُن انجام داده نخواهد بود. او در پاراگراف آغازين مقدمه اي که بر جديدترين مجموعه ي کارهاي مرتُن نوشته، مي آورد:ميراث موجود در جامعه شناسي به ندرت با چنين حدت و شدتي، آنگونه که زندگي و کار رابرت کي مرتُن بر آن اثر گذاشته، تحت تأثير قرار گرفته است. مرتُن با تغذيه از نويسندگان بزرگ جامعه شناسي و برخورداري از راهنمايي مربيان و معلمان استثنايي، حوزه هاي تحقيق پرباري را گشود که تا ده ها سال مورد استفاده ي او و ديگر نسل ها خواهد بود. برخي از مفاهيم خلاق و ابتکاري او عبارتند از: پيشگويي کامبخش، مصاحبه ي متمرکز ( و به واسطه ي آن گروه تمرکز )، ساختار فرصت، تئوري ميان- مدت، کارکرد پنهان و آشکار، گروه هاي نقشي و گروه هاي وضعي، کارکرد بد اجتماعي، محل گرايان و جهان گرايان، نمونه نماهاي علمي، تأثير مَتُيو (6)، انباشت سود و زيان، و الگوي خوش اقبالي در تحقيق. برخي از اين مفاهيم آن چنان در عمل مفيد فايده بودند که وقتي در جامعه شناسي پذيرفته شدند و وارد اصطلاحات رايج گرديدند منشأ آنان از نظر پنهان و ناديده گرفته شده يعني فرايندي که مرتُن آن را آشکارا به عنوان « محو شدگي به واسطه ي در آميختن » توصيف کرده است. (7)
« پيامدهاي پيش بيني نشده ي کنش اجتماعي » يکي از معروف ترين و « محو » ترين اصطلاحات تحليلي مرتُن است. اصطلاحاتي که به شکلي قدرناشناخته تنزل مقام داده شد و از نثر علمي به زبان خاص روزنامه نگارانه وارد شده است. اين اصطلاح به عنوان يک مفهوم خلاق به ذهن دانشجوي 26 ساله ي هاروارد خطور کرد، وي هوشمندانه اين فرايند اجتماعي فرهنگي را در اولين شماره ي مجله آمريکايي بررسي جامعه شناسي به کاربرد. اين مجله از آن زمان به عنوان برجسته ترين مجله ي تخصصي اين رشته درآمده است. (8)
مرتُن هميشه در موقع شناسي، پيوندهاي شغلي، و تطبيق برداشت هايش کاملاً عاقلانه عمل کرده و در عين حال خوش اقبال هم بوده است. علاوه بر مقاله اي که ذکر آن رفت مرتُن تا قبل از 30 سالگي چندين کار پر مغز و موجز « کلاسيک » - کلمه اي که مطمئناً امروزه به دليل کاربرد زياد فرسوده و خسته کننده شده، اما در اين موضوع خاص بسيار مناسب است- به وجود آورد. از جمله اين کارها يسط نظريه ي هنجار گسيختگي دورکم است که تا سال 1975، 28 بار تجديد چاپ شده، و ديگري کاري است که به شخصيت بوروکراتيک پرداخته و متعاقب آن در 19 محل تجديد چاپ شده است. حال اگر به اين موارد رساله ي استادانه ي او را که کاري بنيادي در جامعه شناسي علم محسوب مي شود، اضافه کنيم و نيز اگر 15 مقاله و فصولي را که در کتاب هاي مختلف به چاپ رسيده و مورد استقبال قرار گرفته، بعلاوه حدود 50 نقد و بررسي کتاب، که همگي پيش از 1940 و 30 سالگي مرتُن به چاپ رسيده را به اين مجموعه بيفزاييم، قطعاً در خواهيم يافت که استادي ( به مفهوم وبري آن ) در جامعه شناسي پا به عرصه وجود گذاشته است.
از اين رو به واقع در تأييد و تقويت اظهارات استومپکا مي توان گفت که مشخصاً اگر دانشمندي بتواند مظهر جامعه شناسي آمريکا در بهترين دوران تکامل فکري و حرفه اي آن ( از حدود 1937 تا 1970 ) باشد، اين فرد کسي جز مرتُن نخواهد بود. اين امر دلايل رواني، اجتماعي، تاريخي و نيز سياسي زيادي دارد. اما ويژگي عمده و مشخصي که گاهي منحصراً به او تعلق داشته، ويژگي که باعث ماندگاري و جاذبه ي استثنايي کارهاي مرتُن، در بين عالمان اجتماعي با گرايش ها مختلف، در طول 60 سال گذشته شده، تنها به دليل کيفيت تحليل و دانش و شناخت بالاي او نبوده، بلکه توجه و عنايت خاصي بوده که وي به مسئله ي زبان معطوف داشته است. بسياري از جامعه شناسان هم عصر و نسل بعد از مرتُن بر ماهيت « علمي » کارهاي خود اصرار دارند و به همين دليل براي تأکيد بر مهارت خود در خلاصه کردن بحث ها و استدلالات، نثر را ناچيز شمرده و نسبت به آن بي اعتنا هستند. مرتُن، به عنوان کسي که به يک نسبت تاريخدان و زبان شناس و جامعه شناس است، هيچ گاه اين شيوه را برنگزيد، و همين امر موقعيت و فرصتي را در اختيار وي گذاشت که کار خود را در وراي محيط جامعه شناسي دنبال کند و مستقيماً به مسئله ي مورد علاقه عالماني بپردازد که با شيوه ي او مخالف بوده و آن را رد مي کردند. ورود مرتُن به مجامع علمي جهاني به همان ميزان که به گيرايي کلام و تفکرات او مربوط مي شود، به خاطر موضوعي است که مي توان آن را به زباني ساده تر، « ذات آرا و نظريات او » دانست. اين اصطلاح تکراري و قديمي زماني که درباره ي مرتُن به کار رود به نوعي طنين بيشتري پيدا مي کند.
جامعه شناس رياضي (9) جيمز اس کلمن 40 سال بعد از درس مرتُن، روشي را که وي برگزيده بود تا به وسيله آن توجه و عنايت خاص خود به زبان و کشف سيستماتيک را به دانشجويان انتقال دهد، اينگونه و بدين سان به خاطر مي آورد: « مرتُن تنها به اين قانع نبود که مقولات تئوريک خود را بسط داده و معناي آن را براي ما بازگو کند » ، بلکه آن را مستقيماً به شکلي تحليلي و تجربي به کار مي گرفت. علاوه بر اين موضوع، مرتُن در تمام طول زندگي اش تحت تأثير استاد خود در هاروارد، يعني جرج سارتن قرار داشت. مرتُن در دانشگاه کلمبيا دانشجويان جامعه شناسي مانند کلمن را به اين سمت هدايت و راهنمايي مي کرد که در کار خود به مطالعه درباره ي اکتشاف علمي و رشد زمينه هاي گوناگون علمي نيز بپردازند تا بدين ترتيب دريابند که جاي جامعه شناسي در پيوستار رشته هاي علمي دقيقاً در کجا قرار مي گيرد. سخت گيري شديد سارتن به عنوان مورخ علم باعث شد که مرتُن احساس تعهد و از خود گذشتگي زيادي را از افرادي که تحت مسئوليت وي بودند انتظار داشته باشد. مرتُن در عين حال از دانشجويان خود مي خواست که اثر جديد پارسنز يعني سيستم اجتماعي را نيز به دقت مورد بررسي قرار دهند و در اين بررسي حدي از دقت هرمنوتيک را نيز اعمال کنند. بررسي هرمنوتيک در آن زمان در جامعه شناسي آمريکايي به ندرت انجام مي گرفت و از آن زمان به بعد نيز کمتر مورد استفاده قرار گرفته است. تا قبل از ظهور مرتُن، جامعه شناسان مدرن معمولاً تمايل چنداني به خواندن متون مشکل و سخت نداشتند: چرا که در کتاب هاي روش شناسي آنها ذکري از « مطالعه ي دقيق » به ميان نيامده بود. يکي از نوآوري هاي مرتُن که در ارتباط با نقش زبان در نظريه ي اجتماعي مطرح مي شود تأکيد وي بر گنجاندن شيوه هاي بررسي هرمنوتيکي در برنامه درسي دوره هاي تحصيلات تکميلي است. با اين همه جالب است که ارتباط و پيوند آشکاري که بين شيوه ي آموزشي نوآورانه مرتُن در دانشگاه کلمبيا و سنت صدها ساله هرمنوتيک وجود دارد، اغلب چندان مورد توجه قرار نمي گيرد.
درباره ي علاقه شديد مرتُن به خلاقيت و نوآوري زبان شناختي ( علاقه اي که به طور مستند و آشکار در کتاب « بر شانه ي غول ها » مورد اشاره قرار گرفته و بيشتر در نزد غير جامعه شناسان معروف است ) بسيار بيش از اين مي توان نوشت. آنچه 40 سال پيش از اين درباره ي مورخ معروف قرون وسطي يعني هنري آزبُرن تيلور او نيز مدتي هر چند کوتاه در دانشگاه کلمبيا به تدريس اشتغال داشت گفته شده، عيناً درباره ي مرتُن نيز صادق است:
[ او ] استادي اديب بود. البته زمان تغيير مي کند، و شواهد جديد تاريخي به سنتزهاي جديدي نياز پيدا مي کند. زيبايي يک اثر به تنهايي براي ماندگاري آن کافي نيست. هر چند کتابي که در خود موهبت نثري فصيح و انديشندگي فرهيخته را با هم ترکيب کرده مي تواند به سهم خود فارغ از رماني خاص باشد.
آنچه مرتُن در تمام کارهاي خود به کار بسته « يک انديشگي فرهيخته » است که با نثري به ياد ماندني و فصيح ترکيب شده و براي کساني که آثار او را به دقت مطالعه مي کنند به صورت الگو و کليشه درآمده است. حتي مخالفان ( نسبتاً معدود ) وي بر جذاب بودن نوشته هايش، نه تنها براي خوانندگان موافق بلکه حتي براي کساني که نسبت به کارهاي او شک دارند، اذعان دارند.
در اينجا نمونه اي از نثر مرتُن که برگرفته از يکي نوشته هاي معروف اوست و بيش از سي سال است که در فهرست مطالعاتي مرکز آموزش تحصيلات تکميلي قرار گرفته، آورده مي شود:
اخيراً فيزيکداني به نام اِي. اِي. مولز اين نکته را تصريح کرده است، وي مي گويد دانشمندان « به شکلي حرفه اي آموزش ديده اند که ژرف ترين تفکرات خود را پنهان کنند » و « به طور ناخودآگاه مبالغه بر جنبه عقلاني » کارهايي که در گذشته صورت پذيرفته را پيشه ي خود کنند. آنچه در اينجا بايد بدان تأکيد ورزيد آن است که عمل شرح و تفسير در يک تحقيق عمدتاً ناشي از آداب و رسوم نشر مطالب علمي است. اين آداب و رسوم اصطلاحات و چارچوب هاي گزارشي را به شکلي منفعل و کنش پذير مي طلبد که معناي ضمني آن توسعه و تحول آرا و نظريات بدون استفاده و بهره گيري از مغز انسان و انجام تحقيقات و بررسي هاي بدون بهره گيري از دست انسان است.
بسياري از آنچه بعدها به عنوان جنبه هاي استاندارد بلاغت مرتُني تلقي شد در اين متن آمده است: درآمدي وسوسه انگيز با اشاره به دانشوري ناشناخته در حيطه جامعه شناسي، بي طرفي طعنه آميز ( مطلبي که دانشجويان مرتُن اغلب بدان اشاره دارند ) در نگرش توام با دقت نويسنده نسبت به رويه و شيوه ي رايج عمل محققان، به گونه اي که به جاي قرار دادن صريح خود در معرض فرايندهاي ذهني آنها در کشف مطالب، تنها به گزارش و شرح جهت و مسير تحقيق مي پردازد؛ نثر انگليسي شفاف و محکم در قالب جملات چند بندي در ترکيبي ژرمني؛ و در پس همه اين ها، تعهد و نويد رازگشايي ابهامات و معماها قرار دارد. چيزي که از يک شعبده باز يا از يک جادوگر انتظار مي رود، و اين نکته اي است که خوانندگان کارهاي مرتُن از وجود آن خبر نداشتند، اما خود نويسنده آن را تشخيص داده و به وسيله نگارش متني استادانه و افزودن پانوشت ها و جملات معترضه جالب تر، درصد حل اين معماها برآمده است.
اجراي ماهرانه ي نقش، به پنهان کردن تکنيک از ديد تماشاچيان بستگي دارد تا بدين ترتيب تنها نقشي که ايفا مي شود قابل درک و مشاهده باشد. همين امر درباره ي نوشته هاي ماهرانه نيز صادق است. مرتُن به عنوان نويسنده و مدرس در خواسته ها و يافته هاي خود مطمئن و مصمم و تا حدودي آرام به نظر مي آمد. اما با نگاهي دقيق تر خصوصيت جيوه مانند تفکر وي، و نوشته هايي که اين تفکرات را در حيطه عمومي مطرح مي کند کاملاً روشن مي شود. لذا براي گروهي علاقه مند به کارهاي مرتُن تفکرات او ممکن است شکلي « روشن و مشخص » به خود بگيرد- اما در برداشتي هرمنوتيک و طنزآميز- به نظر گروهي ديگر کاملاً نادرست است. مرتُن در اين که مي توان تاريخ و سيستم بندي نظريه پردازي را به شکلي مفيد و سودمند از يکديگر جدا ساخت و اين که در نهايت با تحول يافتن جامعه شناسي و تبديل شدن آن به يک علم « واقعي » سيستم بندي نظريه پردازي از مزيت بالاتري برخوردار خواهد شد، بسيار جدي بود. اما چرا مرتُن عليرغم اين ادعا چنين نيرو و انرژي را، نه تنها در جامعه شناسي به معناي واقعي کلمه بلکه در چند زمينه ديگر، صرف پرداختن به جزئيات تاريخي کرد؟ به راحتي مي توان مشاهده کرد که اگر مرتُن سرمشق قرار بگيرد، خوانندگان آثارش اعم از مورخان آرا و عقايد يا محققان پيمايشي به يک نسبت احساس غرور خواهند کرد و هم زمان ادعا خواهند کرد که مرتُن پدر فکري آنها محسوب مي شود. بخشي از آنچه باعث اسرار آميزي مرتُن شد و به حفظ نفوذ وي در طول پنج دهه ي گذشته کمک کرد، دقيقاً مديون همين ابهام و ناهمخواهي در پيام اوست.
خواستگاه مرتُن
تنها در اين اواخر- يعني در سن 84 سالگي- بود که مرتُن کلياتي را از سال هاي اوليه زندگي اش بيان کرد، بنا به اظهار او به همان نسبت که حافظه اش در ذکر رويدادهاي با اهميت زندگي شخصي مخدوش و نادقيق است، در بيان جزئيات امور علمي دقيق و روشن عمل مي کند. مي ير آر. اسکُلنيک در چهارم ژوئيه 1910 در « محله اي فقيرنشين در جنوب فيلادلفيا » به دنيا آمد، و در سال هاي بعد جذب مراکز فرهنگي بسياري شد که در نزديکي محل زندگي اش قرار داشت از جمله اين مراکز ارکستر سمفونيک استوکُفسکي و کتابخانه کارنگي با10000 جلد کتاب بود. به واسطه ي تشويق و دلگرمي کتابداران، اين کتابخانه به مکاني تبديل شد که وي آن را مخزن « خصوصي » دانش خود مي خواند. تمام اين موارد و امکانات بيشتري که در اختيار او قرار داشت به صورت مجموعه اي درآمد که مرتُن آن را « سرمايه ي همگاني » مي نامد، اين سرمايه جزء سازنده و ضروري « ساختار فرصت » است، ساختاري که او و عده ي بي شمار ديگري را از آنچه بعدها « نظم اجتماعي محله ي فقيرنشين » ناميده شد، نجات داد. در 14 سالگي وي نام خود را به رابرت کي. مرلين (10) (اسمي هنري براي انجام شعبده بازي )، و تقريباً بلافاصله به « مرتُن » ، که نامي غير کليشه اي براي يک شعبده باز بود، تغيير داد. چند سال بعد وي با همين نام به کالج تمپل ( در دانشگاه تمپل ) وارد شد. مانند جوانان نوساخته بسياري که به « اقليت هاي قومي » تعلق داشتند، مرتُن در دهه 1920 داشتن نامي « آمريکايي » را امري مهم تلقي مي کرد، وي در اين باره مي گويد: « در آن زمان اسم هايي که در هنرهاي نمايشي وجود داشت به طور معمول آمريکاي مي شد: يعني اين که اسامي به شکلي انگليسي- آمريکايي تبديل مي گرديد. اين امر البته در دوران تفوق روند آمريکايي شدن، يعني قبل از ظهور پديده اي که امروز چند فرهنگي ناميده مي شود، وجود داشت ». امروز بررسي تغيير وضعيت اين کودک که از خانواده اي مهاجر و فقير برخواسته و تبديل او به معروف ترين جامعه شناس جهان، که خود حاصل يک شعبده بازي ( آمريکايي ) خاصي است، امري پيش پا افتاده به شمار مي رود، همين امر که روند رايج و شايعي محسوب مي شود چند سالي تصورات مرتُن را به خود مشغول داشته بود.روند فکري خيره کننده ي مرتُن از تمپل به هاروارد کاملاً ثبت شده است، و همانگونه که استومپکا پيش از اين اشاره کرده او از نعمت چندين مربي و استاد عالي و « مدل هاي نقشي » جداي از همتايان برجسته اي که در کمبريج با وي بودند، برخوردار بود. روي آوردن شانس و اقبال به مرتُن با داشتن استادي در جامعه شناسي به نام جرج اي. سيمپسون در دانشگاه تمپل شروع شد. سيمپسون محبت زيادي به مرتُن کرد و از جمله در جلسه اي رسمي اين نکته را خاطر نشان ساخت که وي بزودي با رئيس گروه تازه تأسيس جامعه شناسي در هاروارد، يعني پتيريم سوروکين، که مرتُن اثر جاودان و ماندگار او يعني تئوري هاي جامعه شناسي معاصر (1928) را خوانده بود، ملاقات خواهد کرد. فرار بي باکانه ي سوروکين از روسيه ي بلشويکي، جهان وطني برجسته ي او و کتاب مباني نظري او باعث شد که مرتُن اطمينان حاصل کند که اين « مطمئناً همان استادي است که من به دنبالش مي گشتم ». مرتُن به طوري معجزه آسا موفق به دريافت بورسيه شد و بدين ترتيب به « محيط بخت يافتي (11) » و مسرور کننده ي هاروارد وارد شد. عليرغم اين واقعيت که سوروکين وقتي مسائل فکري و انديشگي مطرح بود نه براي کسي تقاضاي بورسيه مي کرد و نه مکاني را براي کسي بازمي گذاشت، و با توجه به سن و سال وي که دو برابر سن مرتُن بود، روابطي بسيار پربار و مثمرثمر داشتند. ابتدا مسئوليت فصول مربوط به علم و تکنولوژي در شاهکار سوروکين، يعني ديناميک اجتماعي و فرهنگي ( منتشر شده در چهار جلد بزرگ در 1941-1937 ) به مرتُن واگذار شد، سپس وي با سوروکين دو مقاله منتشر کردند ( که يکي به توسعه تفکر عرب در قرون وسطي مي پرداخت و ديگري درباره ي « زمان اجتماع » بود ). در همين مدت وي اولين و احتمالاً بهترين کتاب پارسنز، يعني ساختار کنش اجتماعي (1937) را بازخواني و ويرايش کرد.
در اين بين مرتُن از تحرک چشمگيري که در جريانات و زندگي علمي در کمبريج پيش آمده بود نهايت استفاده را کرد و بدون آنکه احساس گناه کند مرزهاي بين رشته هاي علمي را در نورديد. مهمترين انحراف مرتُن از جامعه شناسي به معناي اخص کلمه متقاعد کردن انديشمند بزرگ تاريخ علم يعني جرج سارتن براي کار با وي بود و بدين ترتيب صفحات ISIS، مجله ي تاريخ علم سارتُن، به روي آن محقق جوان گشوده شد. مرتُن از او پيشينه ي انساني کشف و فرايند علمي را فراگرفت، و اين شناخت جديد به مرتُن کمک کرد تا گونه ي آمريکايي « جامعه شناسي علم » را به وجود آورد. به طور کلي، کادر درجه يک استادان و دانشجويان در هاروارد در زماني که مرتُن در آنجا حضور داشت از چنان کيفيتي برخوردار بود که جامعه شناسي حول محور بسياري از آنها تحول پيدا کرد، و مرتُن به سرعت در رأس اين عده قرار گرفت. مرتُن اين بار نيز در مکان و زمان مناسب قرار گرفته بود و مي توان گفت که اين امر مديون توان و استعداد خود او بود اما در عين حال نمي توان اقبال و شانس وي را در مواجهه با ملاقات ها، نوشته ها و مطالعات مناسب ناديده گرفت. اگر از ديدگاه مرتُن به موضوع نگاه کنيم، امکانات ساختاري باز در وراي امکانات صرفاً رواني در اجراي اين رويه مؤثر بوده است. با اين همه مي توان نشان داد که افراد زيادي بين سال هاي 1930 تا 1940 از موقعيت هاي مشابهي برخوردار بودند، اما از ميان آنها تنها يک مرتُن پديدار شد. با وجود اين، وي از ماهيت « بخت يافتي » رويدادهاي مشخصي که در زندگي اش روي داده بود- از تمپل به هاروارد و سپس براي دو سال به تولين و پس از آن براي بيش از پنجاه سال به دانشگاه کلمبيا بسيار آگاه بود.
آراء و نظريات مرتُن و ميراث فکري آن
چهل سال سخن گفتن از آراء و نظريات مرتُن بدون شناخت آن: غناي مفاهيم مرتُني
سي سال پيش اين مطلب شتاب زده از جامعه شناساني که فکر مي کردند « آگاه » اند- يکي از صفت هاي مورد علاقه ي مرتُن- شنيده مي شد که « او قرباني موفقيت هاي خود شده است »؛ يعني پيامد ناخواسته ي ذکاوت و استعداد استثنايي، اساسي و سبک آورانه باعث شد که مرتُن با ولع يادگيري، که به واقع اين گونه هم بود، زمينه نابودي نا بهنگام خود را فراهم آورد اگر مرتُن با در نظر داشتن آرا و نظريات فريزر و فرويد، با ديدي اسطوره اي به اين مطالب نگاه مي کرد، در مي يافت که فرزندان پدر، خود و ميراث او را از بين مي برند. اگر تداخل هاي (12) ( شايد بتوان امروزه چنين اصطلاحي را به کار برد ) چند جانبه ي تئوريک او که از اواخر دهه 1930 آغاز شد، را بتوان به جامعه شناسي شناخت، ارتباط جمعي، روان شناسي اجتماعي، جامعه شناسي علم، يا تاريخ نظريه پردازي مربوط دانست، اين تداخل ها در 1970 آن چنان در حوزه ي جامعه شناسي رايج شد، که خوانندگان معدودي از منشأ اصلي آن آگاهي دارند و از آنجايي که جامعه شناسي بر موج محبوبيت ناشي از شور و علاقه جامعه گاني و دانشگاهي سوار شده بود، تحسين و تمجيد از باني اين تداخل ها اهميت چنداني نداشت. اما زماني که اين وضعيت تثبيت شد و کار نسلي که مرتُن به آن تعلق داشت به دقت مورد ارزيابي قرار گرفت، اين امر اهميت خود را باز يافت.معني اين امر آن است که امروزه هر کتاب درسي مباني جامعه شناسي بدون آنکه اذعان کند مملو از مفاهيم مرتُني است، مفاهيمي که مشخصاً از آن اوست يا توسط دانشجويانش بسط يافته است، از اين رو مانند آقاي جوردن، شخصيتي در نمايش نامه « شهروند » مولير، ممکن است با تعجب گفته شود « چهل سال است بدون اينکه متوجه باشم از آراء و نظريات مرتُن سخن گفته ام! » بدتر از اين کلمات و اصطلاحات عجيب و غريبي است که از زبان روزنامه اي به زبان افراد « تحصيل کرده » وارد شده و کلماتي مانند « پيش بيني کام بخش » و « بدکاري » را دربر مي گيرد. اين کلمات به قدري بي محتوا شده اند که شعار « من بدکاره ام، تو بدکاره اي! » به صورت جوکِ کاباره اي درآمده است. همه ي اين موارد بيان کننده ي آن است که سهم مرتُن در تفکرِ جامعه شناسي به اندازه اي جالب و جذاب است که - حداقل جنبه هاي طنزآميز آن که در انتقال و خلاصه کردن هاي مفاهيم به کار مي رود- عملاً به عنوان تفکر جامعه شناختي تلقي و محسوب نمي شود.
اگرچه نويسندگاني که امروزه در عرصه ي نظريه ها قلم مي زنند به خود اجازه نمي دهند اصطلاحات خاصي- نظير « سرمايه ي فرهنگي » بُورديو،« ساخت يابي » گيدنز، « قابليت ارتباطي » هابرماس، يا « رژيم هاي قدرت- دانش لذت » فوکو- را بدون قيدِ ذکري از مرجع آن مورد استفاده قرار دهند، اما اين امر درباره ي اصطلاحات مرتُن صادق نيست. از آنجايي که کارکردهاي آشکار و پنهان، گروه هاي نقشي، و شرايط لازم کارکرد، « براي همه شناخته شده است »، اعلام و تأييد مبدع و مبتکر اين اصطلاحات کاري فضل فروشانه به حساب مي آيد. نويسنده اي از معاصران مرتُن در ارزيابي تاريخ نظريه در آمريکا با هوشمندي و ذکاوت درخور توجهي بدرستي اظهار مي دارد که: آوازه و اعتبار مرتُن نه بر اساس ارائه ي نظريه ي عمومي سيستمي بلکه بر پايه عبارات و اصطلاحاتِ خلاق بسياري است که وي به ادبيات جامعه شناسي ارائه کرده است- اصطلاحاتي نظير تئوري هاي ميان- مدت، نمونه نما، پيامدهاي پيش بيني نشده ي کنش اجتماعي هدف مند، تعادل اجتماعي، گروه نقشي، کارکردهاي آشکار و پنهان، پيش بيني کامبخش، اجتماعي شدن مورد انتظار، گروه مرجع ( در واقع اين اصطلاح از آنِ هربرت هيمن است که توسط مرتُن و آليس اِس. رُسي سامان يافت ) و بسياري اصطلاحات ديگر ». بيراِشتِد، در مخالفت آشکار با استوُمپکا عقيده دارد که فهرستِ مفصل آثار مرتُن تنها دربرگيرنده ي يک شاهکار « درباره ي جامعه » نيست، بلکه مقاله هاي زيادي را شامل مي شود که به گستره ي نامحدوري از موضوعات تئوريک و اساسي مي پردازد و اين امر بررسي و ارزيابي اهميت مرتُن به عنوان يک نظريه پرداز را در دراز مدت با مشکل مواجه مي کند. وي نيز که مانند مرتُن قلم توانايي در نوشتن دارد، ديدگاه خود درباره ي وضعيت منحصر به فرد مرتُن را در تصويري به يادماندني که از وي ترسيم مي کند، بيان مي دارد: « اولين مزيت کارهاي مرتُن گستره ي شگفت علائق وي است، او با شتاب و وقار به سان پرنده اي بيقرار از شکوفه اي به شکوفه اي ديگر پرواز مي کند، و هيچ گاه آرام نمي گيرد و هميشه در حال پرواز است ». اگرچه استومپکا عين همين مطلب را در جايي ديگر از قول بيراشتد نقل مي کند، اما مانند ديگران، نظري خلاف نظر او داشته و به شدت از آن دفاع مي کند. البته زماني که نويسنده اي قدم در دهه ي نهم زندگي اش مي گذارد، محدوديت هاي خاص « حق انحصاري اثر » به صورت احترام و ملاحظه پديدآورنده ي اثر درمي آيد. با وجود اين زماني که بسياري از اين نظريه پردازان جوان به سن کنوني مرتُن برسند ممکن است ابداعات و نوآوري هاي اصطلاحي آنها به صورت « مجموعه اي از لغات و عبارات بي اهميت » در آيد. اين دقيقاً همان مطلبي است که اِزرا پاوند (13) در هنگام تجديد چاپ اشعارش، 55 سال بعد از انقلابي که در دوران خشک و بي روح پادشاهي ادوارد (14) پديد آورد، بدان اذعان کرده است. چنانچه بين اين دو نوآور عرصه ي زبان شباهت و همانندي قائل شويم، و چنانچه به اين نکته توجه داشته باشيم که جامعه شناسي در دهه ي 1930 فاقد معاني و بيان تعليم يافته بود، به بيراهه نرفته ايم. اما بلاغت سنجيده ي مرتُن جامعه شناسي را از آن وضعيت بدر آورد. اين نظر بيراشتد که آنچه باعث تداوم شهرت و آوازه ي مرتُن در آينده خواهد شد نه يک تئوري جامع بلکه « مجموعه ي غني از عبارات خلاق » است، در صورت ظاهر حداقل از نظر فردي که در زمينه ي نظريه تخصصي ندارد قابل قبول تر و پذيرفتني تر از ديدگاه مخالف است. گو اينکه اصطلاح « عبارات » به درستي کارهاي تحليلي را که براي اصلاح و پالايش مفاهيم مرتُن در طول پنج دهه ي اخير شده، بيان نمي کند.
با وجود اين، صرف نظر از دقت اصطلاحات، مشاهدات و بررسي هايي از اين دست موضوع آزاردهنده اي را با توجه به پديده هايي که مرتُن تخصص و کارشناس پيشرو آن است: (15) OBI ( محو شدگي به واسطه درآميختن ) و نام بخشي (16) ( ناميدن يک کشف يا يک يافته در يک رشته علمي به نام چهره اي شاخص )، به وجود مي آورد. چرا که رسم آوردن نقل قول به جاي آنکه، يا آنگونه که بايد، به بازانديشي دقيق آراء و نظريه هاي بنيادين بينجامد، به چيزي بيشتر از تلاش براي سنديت دادن به يک تحقيق منجر نمي شود؟ مشخص تر بگوئيم، امروزه محققاني که به شکلي اجتناب ناپذير و به منظور احترام نوشته ها و مقاله هاي مرتُن را در کتابنامه هاي خود مي گنجانند، چندبار مقاله هاي و نوشته هاي دهه ي 1930،1940،1950 او را مطالعه کرده اند؟ اگرچه اين موضوع تنها به ميراث فکري مرتُن منحصر نشده و معمولاً در موارد ديگر نيز پيش مي آيد اما با توجه به اين که اين پرسش ها در بحث مربوط به مرتُن مطرح مي شود و به اين دليل مشخص که او اينگونه اعمال و رويه ها را به شکلي حساب شده زمينه يابي کرده و آن را روندي فکري و اجتماعي ناميده، اين موضوع بسيار آزار دهنده جلوه مي کند.
مهارت فکري و ذوق زباني
بنابر آنچه گفته شد، اگر عقايدي نظير آنچه بيراشتد بيان مي کند کاملاً اشتباه نباشد، حداقل دو مسئله را به وجود مي آورد. يک مسئله روند آشکار مردم آميزي (17) و سواد است که تحت تأثير ارتباطات الکترونيکي قرار مي گيرد، و ديگري سرنوشت دانش پژوهي « سنتي » که تسليم اين روند خواهد شد. در دنياي جديد معروف به پست مدرن کلمات نسبت به تصاوير اهميت کمتري دارند، و داشتن اين توقع که به زبان، به عنوان بازنمودي از يک واقعيت مورد قبول و اجماع توجه شود بسيار نادر خواهد بود- حداقل اين قرائتي است که از تحليل هاي معمول پُست مدرنيته مي شود. بدين ترتيب، بنابر آنچه گفته شد اين نوع مهارت فکري لازم براي مقوله بندي و فرق گذاري دقيق و يا تقريباً آنچه توجه ارسطويي خوانده مي شود، توجه و مهارتي که مرتُن بدان معروف است، اهميت و آوازه خود را تا حدودي از دست خواهد داد. البته همين امر درباره ي شماري ديگر از نظريه پردازان نيز صادق است، اما به اين دليل مشخص که وي در زمان خلق آثارش چنين دقت و ملاحظه اي را اعمال مي کرد اين بحث به خصوص درباره ي مرتُن مناسبت پيدا مي کند. اين ادعايي که از جانب من مطرح مي شود بيشتر بر پايه ي مطالعه و بررسي نظريه ي فرهنگي جديد است. نظريه ي فرهنگي ادعا مي کند که داراي شناخت و دانشي از وضعيت ها و شرايط جديد است. نظريه ي فرهنگي، که به جاي پرداختن به پژوهش « تجربي » بر بديهيات پيشي گرفته و از اين رو بايد با در نظر گرفتن اين موضوع ارزيابي شود.مرتُن اغلب در مکاتبات خصوصي خود مدعي شده که نويسنده کند دستي است، يعني دقت موشکافانه اي ( به معناي واقعي کلمه ) در کار و بيان خود به کار مي گيرد. او در مقاله ي تعيين کننده اي که در 1949 نوشته مسئله را اينگونه مطرح کرده است: « در بيشتر مواقع، يک اصطلاح به تنهايي براي دلالت داشتن بر مفاهيم مختلف به کار رفته است، و درست به همين ترتيب يک مفهوم با چندين اصطلاح بيان شده است. روشن بودن تحليل و بسندگي پيام هر دو قرباني اين استفاده سرسري و سطحي از کلمات بوده اند ». در يک فرهنگ کلماتِ متضاد، کلمه ي « سرسري » در مقابل « مرتُن » قرار مي گيرد و بدين ترتيب معني هر دوي آنان روشن مي شود. با اين همه از آنجا که « وضعيتِ پُست مدرن » بر « تأثير کلمات » به جاي سنجيده بودن آن، و بر بي پروايي در زندگي اجتماعي به جاي خويشتن داري در آن تأکيد دارد، مزيت ها و فضيلت هايي نظير جديت، دقت، متانت، جامعيت- که مرتُن به عنوان نويسنده اي جوان در پي به وجود آوردن و پروراندن آن بود، به ويژگي هايي تبديل شد که وي بايد از آن صرف نظر مي کرد، چرا که اين خصيصه ها هر چند براي هم قطاران و معلمان او در 60 سال پيش از اين جذاب و زيبا بود اما چشم ها و گوش هاي امروزي آن را کوچک شمرده و به آن اهميت نمي دهد. به طور مثال به اين قطعه از رساله اي که وي در حدود 1935 نوشته و نشانه اي از ذوق شکوهمند وي است توجه کنيد:
روشن است که پيوريتنيسم ( پاک ديني ) سازماني رسمي از ارزش ها به وجود آورده، که منجر به تحقق نادانسته ي علم جديد شده است. مجموعه ي درهم تافته ي پيوريتن دربرگيرنده ي سودگرايي آشکار؛ دلبستگي هاي درون جهاني، کنش بي وقفه و روشمندانه، تجربه گرايي تمام عيار، حق و حتي وظيفه سنجش گري موزون، ضديت با سنت گرايي مي شود. همه ي اين موارد موافق ارزش هايي مشابه در علم بود. پيوند فرخنده اين دو جنبش بر پايه ي يک سازگاري ذاتي شکل گرفت، چنانچه حتي در قرن نوزدهم متارکه ي آنان قطعي و حتمي نمي نمود.
آيا کسي امروزه اين سبک نگارش را از يک دانشجوي 25 ساله فارغ التحصيل جامعه شناسي انتظار دارد؟ « درون جهاني » ( Intramundane ) واژه اي است که در فرهنگ واژه پرداز من وجود ندارد، اما بهتر از هر ترجمه استانداردي تصور وبر از مفهوم پيوريتني جهت گيري اين جهاني را مي رساند؛ « بي وقفه » (unremitting) نيز در حال حاضر در بين « عالمان علوم اجتماعي » کاربرد چنداني ندارد. به بيان مک لوهان اين واژه براي يک تحليل « خشک » واژه بسيار « پرشوري » است؛ سنجش گري موزون (libreexamen) واژه اي است که البته در بيان و در عمل در حال انقراض است؛ و ديگر اينکه دانشمندان علوم اجتماعي امروزه کمتر به خود اجازه مي دهند که به وضعيت شاق و دردآور « متارکه » ( divorce ) اشاره اي استعماري بکنند چرا که اين وضعيت به همان اندازه که در دوران جواني مرتُن امري نادر بوده، امروزه امري شايع است. از همه مهمتر آنکه صداي نويسنده اي که در اين قطعه خاص به شکلي رسا و شفاف شنيده مي شود هيچ تشابه و تناسبي با گفتارِ « تئوريک » يا نظري که در مقياس گسترده توأم با ترديدي مبهم بيان مي شود، ندارد. خواندن شاهکاري از مرتُن بي شباهت به گوش دادن به صداي کاروسو (18) بر روي صفحه گرامافون نيست: صدايي که به شکلي سرفرازانه واضح است، مشتاق خطر کردن است، و صدايي است که به طرز شگفت آوري از جهاني ديگر مي آيد.
مرتُن با گذشت ايام نيز تغيير چنداني نکرد. در 1970 در پيشگفتاري که بر رساله ي تجديد چاپ شده اش نوشت، کار ايام جواني خود را در قالب سوم شخص به ياد مي آورد:
تحقيق و کند و کاو زماني شروع شد که وي در انگلستان قرن هفدهم در جستجو بود تا شکوفايي شگفت انگيز علم را در آن زمان و مکان درک کند. در اين جستجو جهت گيري جامعه شناسي راهنماي او بود. اين جهت گيري به اندازه ي کافي ساده بود: نهادهاي گوناگون جامعه به طرق مختلف به يکديگر وابسته اند لذا آنچه در قلمرو اقتصاد يا مذهب روي دهد، ارتباط قابل ملاحظه و محسوسي با آنچه در علم اتفاق مي افتد دارد، و برعکس. او با خواندن نامه ها، يادداشت هاي روزانه، خاطرات و اوراق مربوط به عالمان قرن هفدهم به تدريج دريافت که عالمان اين دوران اعتقادات مذهبي داشته اند و حتي مهمتر از آن، به نظر مي رسيد داراي گرايش ها پيوريتني هستند. تنها در آن موقع، و اگرچه به شکلي دير هنگام، اما سنت فکري را که به وسيله ماکس وبر، تروالچ، تاووني و ديگران بنيان گذاشته شده و به تعامل بين اخلاق پروتستاني و ظهور سرمايه داري مدرن پرداخته بود، به خاطر آورد، گويي هيچگاه در طول تحصيل اينگونه راه خود را بازنيافته بود. وي به سرعت براي اصلاح و جبران اين نسيان موقت خط به خط به خواندن کار وبر پرداخت تا دريابد که آيا وي چيزي درباره ي ارتباط بين پيوريتنيسم و علم و تکنولوژي گفته است يا نه، و البته دريافت که وي چنين رابطه اي را دريافته بود.
زماني که در نظر مي گيرم تمام اين رويدادها در بين سال هاي 1933 تا 1935 انجام مي گرفت- يعني زماني که وي در سر کلاس درس حاضر مي شد، به سوروکين کمک مي کرد، تدريس در هاروارد را فرا مي گرفت، زندگي زناشويي خود را آغاز کرده بود و جداي از اينها مجبور بود مانند ساير دانشجويان در دوران رکود دهه ي1930 براي ادامه ي زندگي کار هم بکند، آنگاه ادعاهاي او درباره ي « نسيان موقت » يادآوري « ديرهنگام » مفيد بودن وبر براي کار رساله اش، يک نوع تواضع و فروتني نابجا را مي رساند. با اين همه، بلاغت به کار رفته در اين قطعه، و جهد و کوششي را که توصيف مي کند مي توان آن را نوعي اقدام قهرمانانه تفسير کرد که اکنون براي جواني به اين سن ناممکن به نظر مي آيد- شرايط کار فکري و علمي او را در مقايسه با کاري که در روزگار ما انجام مي شود، حتي در مقايسه با بهترين محققان و دانشمندان جوان دوران ما، « بسيار برجسته مي سازد » ( لقبي که مرتُن هيچگاه خود را شايسته آن نمي بيند )
الهام جامعه شناسي از جهاني که ديگر اثري از آن نيست
با تأمل در نوشته هاي استادانه ي مرتُن موضوع جالب ديگري بروز مي کند که پيش از آنکه زبان شناختي باشد جامعه شناختي است، و از اين رو بيشتر به حوزه ي تحليلي که ترجيح مي دهد مربوط مي شود. مرتُن در قطعه اي که حاکي از اعتماد به نفس معقول مرتُني است، مي نويسد ( تأکيد از خود اوست ): نظريه ي جامعه شناختي به فرايندهايي مي پردازد که از طريق آنان ساختارهاي اجتماعي شرايطي را به وجود مي آورد، در اين شرايط تضاد و ناهماهنگي در منزلت هاي خاص و مجموعه هاي منزلتي بخصوص و نيز در نقش هاي اجتماعي وابسته به اين مجموعه ها و منزلت ها، جايگير شده است اگر اين جمله با حوصله مطالعه شود و نيز چنانچه فهرست طولاني مفاهيمي که مرتُن از خود به جاي گذاشته مرور گردد، هرچند بتدريج، اما اين گمان به وجود مي آيد که حيطه و قلمرو اجتماعي با بينشي تحليلي الهام بخش او بوده، قلمروي که با آنچه امروزه وجود دارد دقيقاً متناسب نيست. قلمرو اجتماعي که باعث پيدايش و توليد انبوهي از مفاهيم و تعاريف شد، همان اندازه غريب و دور از ذهن به نظر مي رسد که نقش کاترين هيپورن در فيلم هاي تربيت کودک (1938) يا داستان فيلادلفيا (1940). کاترين هيپورن در اين فيلم ها نقش يک دختر ساده و معصوم را بازي مي کند که در مقايسه با ستارگان فيلم هاي عامه پسند امروزي که با خود اسلحه حمل مي کنند، و حرمت شکن و خشن هستند، نقشي بعيد به نظر مي رسد. اگر گفته شود که قلمرو اجتماعي مرتُن به همان اندازه دور از ذهن است که نقش هاي معصومانه کاترين هيپورن، آيا بيش از حد مبالغه کرده ايم؟ در حالي که بذله گويي هاي هيپورن صرفاً بخشي از بازي او بود، اما احساسات وي هيچگاه پائين تر از سطح يک خانم متشخص نبود. ستارگان سينما، به جز مواقعي که اداي ربوت ها يا موجودات فضايي را درمي آورند، سخن گفتن و رفتارشان بيش از آنکه مانند نوادگان پيوريتن هاي نيوانگلند باشد، شبيه رانندگان کاميون است. و اگر فيلم منعکس کننده و نشان دهنده ي متن و زمينه خود باشد- چنانچه از تأملات مرتُن درباره ي جامعه شناسي شناخت و فرهنگ توده اي مي توان برداشت کرد- روابط اجتماعي امروز خواهان ابزاري تحليلي است که احتمالاً با ابزاري که براي تفسير و تعبير تعاملات دهه هاي سوم و چهارم قرن حاضر به کار مي رفت، مشترکات بالنسبه کمي دارد.قطعاً مجموعه ادعاهايي که مطرح گرديد، مورد اختلاف و بحث انگيز است. با اين همه، به صورت يک تجربه ي ذهني، کاراستادانه ي مرتُن را در « فهرست موقت ويژگي هاي گروه » ، برگرفته از بخشي از کتاب « تداوم نظريه ي گروه هاي مرجع و ساختار اجتماعي »، که خود کتاب مستقلي است، در نظر بگيريد. اگر هر يک از اين 26 ويژگي و خصيصه ي ارائه شده در اين فهرست مطالعه شود- در عين حال پيرايش خلاقانه ي تفکرات زيملي را نيز در اين ويژگي ها مي توان يافت- و سپس زندگي امروزي در نمودهاي مشخص تر آن مورد دقت و ملاحظه قرار گيرد، شکافي بين « آن زمان » و زمان حاضر به وجود مي آيد. يا، در همين زمينه، تحليل مرتُن ( و آليس رُسي ) از سرباز آمريکايي (1950) را دوباره بررسي کنيد، در اين تحليل محروميت نسبي، رفتار گروه هاي مرجع، اجتماعي شدن پيش بينانه، و مفاهيم مربوطه، با استفاده از مطالعه ي استوفر به عنوان « داده » مورد بررسي قرار گرفت. همانگونه که بيراشتد در بررسي تفضيلي استدلالات مرتُن خاطرنشان مي سازد، بخش اعظم کار مرتُن، کم و بيش در استمرار يافته هاي مطالعه ي ماندگار استوفر، منوط به اين برداشت و ايده است که سربازان بر اساس الگوهاي مشخص و قابل مشاهده رفتار مي کنند علاوه بر اين، افراد يک جامعه در سطح کلان آن از هنجارهاي گروهي پيروي کرده، يا از آن نافرماني مي کنند. مطالعه ي دقيق اين دو رساله اي که مرتُن بدان پرداخته نشان دهنده ي انتظارات هنجارگذار، و فرايندهاي شکل دهنده و به وجود آورنده ي آنان، در طول جنگ جهاني دوم و دوران پس از آن، توسط آمريکائيان است و همچنين نشان مي دهد که اين انتظارات و فرايندها تفاوت چشمگيري با آنچه امروزه مي بينيم دارند. اگرچه من در اينجا نمي توانم اين موضوع را « اثبات » کنم، اما در واقع ارتش « نوين » آمريکا که به طور مثال تمرينات و مشق هاي نظامي خود را با افزايش دما به بالاي 32 درجه لغو مي کند تا باعث ناراحتي سربازان جديدي که به خدمت گرفته نشود- تقريباً در تمامي ابعاد خود با آنچه استوفر مطالعه کرده بود بسيار متفاوت است، به گونه اي که مطالعه ي مورد به مورد آن، بسته به ديدگاه فردِ مطالعه کننده، براي تصورات و برداشت هاي تاريخي و يا براي بررسي خطاهاي تحليلي، جنبه آموزشي و تمريني خواهد داشت. با اين همه از ديدگاهي ديگر، زبان خاص مرتُن براي تحليل و بررسي جامعه گاني ممکن است باعث گردد که وي به دشواري عمق هنجارگسيختگي بخش هاي قابل توجهي از زندگي مدرن بشر را درک کند. يا ممکن است اين گونه استدلال شود که اگر فضاي درک و فهم لازم و داده هاي قابل مشاهده در اختيار يک تحليل و بررسي جامعه گاني قرار گيرد مي توان اين مهم را به انجام برسانند.
نظريه و تحقيق ميان مدت
حقيقت بديهي ديگري که در کار و دستاوردهاي فزاينده مرتُن وجود دارد، پرداختن وي به نظريه پردازي از نوع « ميان- مدت » آن است- که هم در نقطه ي مقابل طرح هاي بلند پروازانه و بزرگ پارسنز قرار مي گيرد و هم مخالف نظريه هاي تعاملي با دامنه هاي خرد و محدود بيان شده است. نظريه هاي ميان مدت مرتُن بسيار مورد توجه آن دسته از محققاني قرار گرفت که به نظريه به معني « محض » آن توجه چنداني نداشتند. از اين رو درک نظريه هاي او به معني بررسي مطالعات و تحقيقات « جدي و اساسي » است که وي مستقيماً در آن شرکت جسته و نيز بررسي صدها مطالعه ي ديگري است که با روش هاي مختلف درپي آزمون ادعاهاي مختلف مرتُن برآمده اند. تا آنجايي که من اطلاع دارم، مطالعه اي روش مند و سيستمي- يعني « تأثير مرتُن بر تحقيقات تجربي » تاکنون صورت نگرفته، اگرچه مواد خام زيادي در اين باره براي فردي که علاقه مند به انجام چنين مطالعه اي باشد وجود دارد. مسئله اي که در اينجا باز با آن مواجه مي شويم فراواني و پرمايگي منابع است.ممکن است گفته شود که بيراشتد به عنوان کسي که هم تراز مرتُن است، نسبت به من، در موقعيت بهتري براي ارزيابي نقش غايي همکار خود در تاريخ انديشه ي اجتماعي قرار دارد. بيراشتد بعضاً عبارات سخت گيرانه و تندي درباره ي ديدگاه مرتُن درباره ي آنچه جامعه شناسي و نظريه اجتماعي بايد باشد، بيان مي کند. با اين همه او شرح و توضيح خود را از کار مرتُن را با بيان دو نظر که مي توان آن را- بخصوص از آنجا که من اين حس را بهتر از اين نمي توانم بيان کنم- در اينجا نقل و تکرار کرد، ابراز مي دارد: « ايده ها براي مرتُن حالت اسباب بازي دارند، توپ هاي رنگارنگ با تردستي ظاهر مي شوند، به هوا پرتاب شده و با ظرافت عمل يم شعبده باز دوباره به چنگ مي آيد ». اگر تصوير مبهمي را که از يک شعبده باز وجود دارد به کناري بگذاريم، اين موضوع در واقع عنصر اساسي در اهميت پيوسته ي کارهاي مرتُن است، اينکه او آن چنان اغواکننده و قانع کننده مي نوشت که خوانندگانش، حتي گاهي بدون آنکه بدانند آنچه تحسين مي کنند به واقع چيست تصور نوشته هاي او مي شدند. نکته ي مهمتر، و البته باز هم از زبان بيراشتد اينکه عليرغم آنچه گفته شد کلام آخر در مورد مرتُن « کيفيت » است... او دانشمندي جدي و متفکر، جامعه شناسي فوق العاده، و کسي است که به هر موضوعي توجه نمود، آن موضوع را روشن ساخت و شرح و توضيح داد. در آخر همين ويژگي و خصيصه بيش از هر خصوصيت ديگري- يعني هوشمندي محض، کوشش و تلاشي جدي، در طول بيش از 60 سال، براي تشريح دقيق پديده هاي اجتماعي- موقعيت مرتُن را در تاريخ جامعه شناسي تضمين خواهد کرد. مرتُن در طول حيات خود رقيبي در ذکاوت و مهارت تئوريک و شيوه ي بديع و خلاق عمل جامعه شناسي نداشته است. شايد مهمتر از آن نوع خاص ساختار اجتماعي بوده که به وي امکان ترقي داده است- ساختاري که عليرغم نبود ظاهري امکانات، بسيار اميدوار کننده بوده و به تحصيل و سواد اهميت مي داده- ساختاري که ديگر وجود ندارد، و با توجه به اين تغييرات و دگرگوني هاي برگشت ناپذير، به جد بايد اين پرسش را مطرح ساخت که آيا در آينده اي قابل پيش بيني امکان ظهور فردي با قابليت ها و استعدادهاي مرتُن وجود دارد؟
پي نوشت ها:
1. Ruth W. Schultz, The Improbable Adventures of an American Scholar: Robert K. Merton’, The American Sociologist 26 (1) (Fall 1995), 68-77, at 69 (reprinted from Temple Review 47 (1) [Spring 1995]).
براي يافتن فهرستي مختصر از کتاب ها و مقاله هاي که به آراء و نظريات مرتن پرداخته اند نگاه کنيد به کتابنامه هاي کتاب زير:
Robert K. Merton, On Social Structure and Science, P. Sztompka (ed.) (Chicago: University of Chicago Press, 1996), pp.361-8.
2. I. Bernard Cohen (ed.), Puritanism and the Rise of Modem Science: The Merton Thesis (New Brunswick, NJ: Rutgers University Press, 1990);
به خصوص نگاه کنيد به صفحات 111- 89 که کوهن فهرستي از آثاري را ارائه مي دهد که به بررسي و تحليل آراء مرتن پرداخته اند.
3. David L. Sills and Robert K. Merton (eds) the Macmillan Book of Social Science Quotations (also published as Vol. 19 of the International Encyclopedia of the Social Sciences) (New York: Macmillan, 1991), p. 160.
اين عبارت و نقل قول در اصل در 1949در يکي از مشهورترين مقاله هاي مرتُن آمده است، يعني مقاله ي" Manifest and Lstent Functions". از آنجايي که اين عبارت يکي از تنها چهار عبارتي است که ( احتمالاً ) مرتن براي گنجاندن در اين کتاب، که خلاصه اي از عبارات برجسته در تاريخ کل علوم اجتماعي است، برگزيده به عقيده ي من مي توان از اين انتخاب اينگونه گمان برد که وي بهايِ زيادي به آن مي دهد، و با ارزيابي که در ذهنِ خود از خويش داشته آن را نقل کرده است.
4. Paradigm
5. Robert K. Merton, Social Theory and Social Structure, enl. edn (New York: Free Press, 1968), pp. 69-70; reprinted in On Social Structure and Science, pp. 57-8.
6. Matthew effect
7. On Social Structure and Science, p. 1.
ممکن است استومپکا اين فهرست نوواژه ها و تمايزات مفهومي را بعد از ديدن فهرستي که مرتن خود درست کرده بود، يعني فهرستي که بخشي از آن انعکاسي از فهرست استومپکا است تنظيم کرده باشد، اما در عين حال مکمّل فهرست مرتُن نيز به شمار مي رود؛ نگاه کنيد به
Robert K. Merton, Social Research and the Practising Professions, Asron Rosenblatt and Thomas Gieryn (eds) (Cambridge, MA: Abt books, 1982), p. 102.
8. Robert K. Merton, "The Unanticipated Consequences of Purposive Social Action", American Sociological Review, I (1936), 894-904.
9. mathematical sociologist
10. Merlin: شعبده باز و غيب گوي آرتور پادشاه افسانه اي قرن ششم انگلستان.
11. serendipitous environment
12. interventions
13. Ezra pound، شاعر آمريکايي (1972-1885) که در 1908 به اروپا مهاجرت کرد.
14. Edwardian Stuffiness، دوران پادشاهي ادوارد هشتم در انگلستان (14-1900)، در اين دوران سبک نگارش و شعر به شدت سنتي بود.
(The concise Oxford Companion to English litereture)
15. OBI (obliteretion by incorporation
16. eponymy
17. socialitv
18. Caruso، انريکو کاروسو (1921-1873) تنور ايتاليايي که به عنوان شاخص ترين چهره ي اين رشته شناخته مي شود.
استونز، راب؛ (1390)، متفکران بزرگ جامعه شناسي، ترجمه ي مهرداد ميردامادي، تهران: نشر مرکز، چاپ هفتم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}