نويسنده: عبدالرّحيم ذاکر حسين




 

 

جغرافيا ( حدود، وسعت و موقع ) و تاريخچه

الف - جغرافيا

1- کره جنوبي - اين کشور با 98.484 کيلومتر مربع وسعت ( صد و سومين کشور جهان ) در نيمکره ي شمالي، نيمکره ي شرقي، در شرق آسيا در کنار درياهاي زرد ( در مغرب )، ژاپن ( در مشرق ) و چين شرقي ( در جنوب ) و در همسايگي کشور کره ي شمالي در شمال واقع شده است.
2- کره شمالي:
اين کشور با 120.538 کيلومتر مربع وسعت ( نود و سومين کشور جهان ) در نيمکره ي شمالي، نيمکره ي شرقي، در شرق قارّه ي آسيا، در کناره ي غربي درياي ژاپن و شرق خليج کره در همسايگي کشورهاي کره جنوبي در جنوب چين در شمال و شمال غربي و شوروي در شمال شرقي واقع شده است.

ب - تاريخچه:

« تاريخ کره به عصر مفرغ باز مي گردد. در سال 194 قبل از ميلاد، يک سردار فراري چيني به نام « ويمن » قدرت را در کره به دست گرفت ولي ديري نينجاميد که امپراتوري هان در چين حکومت وي را سرنگون ساخت و کره جنوبي از امپراتوري چين گرديد. کره در سال 108 قبل از ميلاد به چهار مستعمره مجزاي چين تقسيم شد.
در حدود سال 350 م. سه دولت سلطنتي در شبه جزيره کره تشکيل يافت که عبارت بودند از :
« سيلا » ، « يانگ چه » و « کورگوريو » که در ميان آنها دولت سيلا از اقتدار بيشتري برخوردار بود. در همين ايّام آيين بودايي رواج يافت. دولت سيلا موفق شد به کمک چين، يانگ چه را در سال 660 م. و کورگوريو را در سال 668 م. به خاک خود منضم نمايد. در سال 676 م. کشور متحد جديد توانست قواي چين را از خاک کره بيرون رانده و کنترل کامل شبه جزيره کره را به دست گيرد. در تمام اين دوران ها اشراف و خاندان سلطنتي امور کلّي و کنترل کشور را به عهده داشتند.
در سال 918 ميلادي بار ديگر فرمانروايي به نام « وانگ کون » توانست حکومتي واحدي را در شبه جزيره کره تشکيل دهد و نامش را کوريو گذاشت. ليکن اين حکومت نيز چندي بعد همچنان تحت نفوذ اعيان و اشراف ايالات مختلف که از اعقاب کشور سيلا محسوب مي شدند قرار گرفت. با اين همه حکومت کوريو تا سال 1231 م. به طول انجاميد تا آنکه در آن سال قوم مغول کشور را تصرف کرد و به دنبال آن آئين کنفوسيوس در کره رواج يافت. در سال 1260 م. حکومت مغولان پايان يافت و حکومت کوريو دوباره برقرار گشت. پيروان دين کنفوسيوس بتدريج در دستگاه هاي دولتي را يافتند و سرانجام در سال 1392 م. به رياست ژنرال « ئي سونگ کي » به حکومت کوريو پايان دادند و از اين زمان سلسله ها يي تا سال 1910 م. بر کره حکومت رانده کنترل کشور را در دست گرفت. 26 پادشاه در طي حکومت اين سلسله به قدرت رسيدند و پايتخت آنان شهرهاي يانگ ني و سئول امروزي بود.
در قرن پانزدهم و شانزدهم کره از نظر علمي و فرهنگي به پيشرفت هاي شاياني رسيد. در زمان حکومت اين امپراتوري آيين کنفوسيوس رسميت يافت. در سال 1592 م. ژاپني ها به کره لشکرکشي کردند ولي حکومت پي با کمک چيني ها حمله آنان را دفع کرد. در اوايل قرن هفدهم کره تابع دولت چين شد ولي چنان از رابطه با ديگر کشورهاي خارجي ابا داشت که به مملکت ( پادشاهي ) منزوي معروف شد.
در قرن نوزدهم استثمار مردم توسط اشراف شدت گرفت. از نيمه ي دوم همان قرن علاقه ي کشور ژاپن به اين سرزمين جلب شد. در سال 1876 م. سرانجام بنادر کره بر روي کشتي هاي تجارتي خارجي گشوده شد. اين عمل با انعقاد يک معاهده تجاري اجباري با ژاپن صورت گرفت و کمي بعد آمريکا و ممالک اروپايي وارد داد و ستد با کره شدند. اين عمل در نهايت منجر به دخالت دول خارجي در امور داخلي کره گرديد.
پس از پيروزي هاي ژاپن در نخستين جنگ با چين ( 1895 – 1894 ) و در جنگ با روسيه ( 1904 – 1905 )، کره بکلي تحت استيلاي ژاپن قرار گرفت. امپراتوري کره خواست که با اعزام هيأتي به لاهه، مملکت خود را از زير نفوذ ژاپن بيرون بياورد، ولي با کشف اين موضوع مجبور به استعفا گرديد و پسرش « سون چونگ » آخرين امپراتور سلسله ي پي به پادشاهي رسيد.
در خلال سال هاي 1905 – 1910، مبارزه بر ضدّ حکومت ژاپني ها ادامه داشت. در سال 1910 م.، کره رسماً به امپراتوري ژاپن ملحق شد. ژاپن صنايع جديد و خطوط آهن آنجا را احداث کرد اما اين امور نتوانست جلوي آزادي طلبي کره اي ها را بگيرد.
در اوّل مارس 1919، به دنبال فوت آخرين امپراتور کره، يک گردهمايي عظيم با شرکت 2 ميليون تن در سئول برگزار شد که در طي آن کره اي خواستار استقلال شدند. در طي اين گردهمايي برخوردهاي خونيني ميان قواي ژاپني و مزدوران کره اي آنها با اجتماع کنندگان صورت گرفت که منجر به قتل و مجروح شدن 23000 تن و دستگيري بيش از 47.000 نفر گرديد. در ماه آوريل همان سال، رهبران استقلال طلبان از جمله سينگمان ري »، « آن چانگ هو » و « کيم کو » دولت موقّت کره را در شهر شانگهاي چين تشکيل دادند. ژاپني ها با نهايت قدرت استيلاي خود را بر کره حفظ نمودند و سرمايه دارانش به غارت اين سرزمين شدت بخشيدند.
در زمان دومين جنگ چين و ژاپن و جنگ جهاني دوم، پايه هاي نفوذ ژاپن در کره به سستي گراييد. در ابتداي جنگ ها که شانگهاي به تصرّف ژاپن درآمد. دولت موقت کره از آنجا متواري گرديد در طي جنگ جهاني دوم، دول آمريکا، چين و انگليس به ملّيون کره وعده ي استقلال دادند. نيروهاي استقلال طلب کره اي در سراسر چين پخش شدند و در سال 1942 م. به ژاپن اعلان جنگ دادند. اين نيروها با قواي متفقين در کره همکاري کرده و تا زمان تسليم ژاپن در سال 1945 م.، به جنگ ادامه دادند. در فوريه و ژوئيه سال 1945، به ترتيب کنفرانس هاي بين المللي ماليتا ( در کريمه ) و پوتسدام تشکيل و کره به دو قسمت شمالي و جنوبي تقسيم شد. (1)
در پايان جنگ دوم جهاني، کشورهاي شوروي و آمريکا، شبه جزيره را به اتفاق اشغال کردند. شوروي شمال اين کشور و آمريکا جنوب مدار 38 درجه را به تصرف خود درآورد. در ابتدا کشورها آمريکا و شوروي اعلام کردند هدف آنها از اشغال کره، مبارزه بر ضدّ ژاپن بوده و به محض اينکه ژاپن از پا درآيد، به مردم اين کشور فرصت خواهند داد که به ميل و اراده خود، يک حکومت مستقل و آزاد در اين کشور به وجود بياورند. امّا کشور کره تا چند سال پس از خاتمه جنگ و تسليم ژاپن، به همين وضع در اشغال آمريکا و شوروي باقي ماند. آمريکا ادّعا مي کرد که دو کره بايد وحدت خود را بازيابند و حکومت دموکراسي در اين کشور به وجود آيد. شوروي نيز با وحدت دو کره مخالفتي نداشت امّا معتقد بود که يک حکومت کمونيست بايد در اين سرزمين به وجود بيايد و زمام امور آن را در دست بگيرد. (2)
آنچه شايان گفتن است ذکر اراده آزاده هر ملّت است که جداي از تمايلات کشورهاي ديگر بايد در سرنوشت ملّي خود اعمال گردد. آمريکا – شوروي مردم کره را به حال خود وا مي گذارند تا به گونه اي که مايل هستند بر سرنوشت خود حکومت کنند.
« در سپتامبر 1947، آمريکا موضوع کره را به سازمان ملل متحد ارجاع کرد و قرار شد سازمان ملل متحد هيأتي را براي رسيدگي به موضوع کره به اين منطقه اعزام دارد. امّا شوروي ها به بهانه ي اينکه سازمان ملل متحد تحت نفوذ آمريکا قرار دارد، به هيأت رسيدگي سازمان ملل متحد اجازه ورود به آن قسمت از کره که تحت نفوذ آنها بود، ندادند ». (3)
در ماه مه سال 1948، در کره جنوبي، تحت نظارت سازمان ملل متحد، انتخابات عمومي انجام گرفت و يک مجمع عمومي براي تعيين چگونگي حکومت کره جنوبي انتخاب شد و مجمع عمومي مذکور، يک حکومت جمهوري به رياست دکتر « سينگمان ري » که يکي از ناسيوناليست هاي کره جنوبي بود، در اين منطقه به وجود آورد ».
پس از تشکيلات حکومت جمهوري، شوروي ها نيز در کره شمالي معامله به مثل کردند و يک حکومت کمونيستي تحت عنوان « جمهوري دموکراتيک خلق » به رياست « کيم سونگ » که در ارتش شوروي در استالين گراد خدمت کرده بود، در اين منطقه روي کار آمدند.
پس از تجزيه ي سرزمين کره به دو کشور کره شمالي و کره جنوبي، نيروهاي شوروي در دسامبر 1948 و نيروهاي آمريکا در ژوئن 1949 مناطق تحت نفوذ خود را به ترتيب در کره شمالي و کره جنوبي تخليه کردند. تجزيه ي سرزمين کره، باعث ايجاد اختلاف و دشمني بين اين دو کشور شد و پس از خروج نيروهاي آمريکا و شوروي از اين کشور کره جنوبي و شمالي که هر يک مدعي بودند بايد وحدت کره را محقق سازند و کشور ديگر را در کشور خود تحليل کنند، بنابراين با يکديگر به ضدّيت پرداختند و زد و خوردهاي مرزي بين آنها آغاز شد. قسمت اعظم منابع صنعتي سرزمين کره در منطقه شمالي و تقريباً 3/4 جمعيت در منطقه جنوبي متمرکز بود. (4)
« در سال 1949 دکتر « سينگمان ري » رئيس جمهور کره جنوبي ادّعا کرد قادر است ظرف چند روز « پيونگ يانگ » پايتخت کره شمالي را اشغال کند. حکومت آمريکا از ادّعاي « سينگمان ري » و اينکه مبادا او دست به عمليات حساب نشده بر ضدّ کره شمالي بزند، از ارسال اسلحه و مهمّات براي او خودداري کرد، ولي شوروي به سرعت کره شمالي را با وسايل جنگي تجهيز کرد و نيروي نظامي آن را به وضع قابل توجهي تقويت نموده ». (5)
نظر به اينکه « دين آچسن » وزير خارجه آمريکا در ژانويه 1950 طي نطق پرمعنايي اشاره کرده بود که « کره جنوبي و فرمز در خارج از منطقه دفاعي آمريکا در اقيانوس کبير قرار گرفته است »، استالين معتقد شده بود آمريکا از کره جنوبي روي برگردانده، و از اين رو مي توان از اين منطقه براي رفع بحران برلن و خروج از اين بن بست بهره برداري کرد ». در اوّلين ساعات روز 25 ژوئيه سال 1950، تانک هاي ساخت شوروي که توسط سربازان شوروي هدايت مي شدند، به اتفاق نيروهاي کره شمالي از مدار 38 درجه عبور کردند و مرکز راه آهن « کاشونگ » را اشغال نمودند، سپس از رودخانه « ايمجين » عبور نموده و متوجه « سئول » پايتخت کره جنوبي شدند. در همين زمان سربازان نيروي دريايي کره شمالي و تجهيزات مربوط به آنها در شرق ساحل کره جنوبي مستقر شدند. نيروي کره جنوبي در برابر تجاوز کره شمالي به مقابله پرداخت. امّا چون داراي وسايل و تجهيزات کافي نبود، کاري از پيش نبرد و در برابر حمله مذکور از پاي درآمد. پس از حمله ي موفقيت آميز مزبور، کره شمالي ادّعا کرد که حمله ي مزبور را در برابر تجاوزي که کره جنوبي در برابر کره شمالي تدارک ديده بود به عمل آورده است.
بدون شک کره شمالي به اتکاي تفوّق قواي نظامي خويش، فکر ظفر سريعي را در سر پخته بود و محتملاً تصور نمي کرد که دنياي خارج عملي انجام دهد جز اينکه از نظر اخلاقي بر عمل آنها معترض گردد. امّا کره جنوبي از سازمان ملل متحد تقاضا کرد که فوراً عليه کره شمالي اقدام هاي نظامي معمول گردد و قواي جنگي ايالات متحده را به شرکت در اين مبارزات مکلّف ساخت. با تمام اين احوال در تابستان 1950، چندين ماه متمادي نيروهاي ملل متحد مرکب از 11 کشور زير نظر ژنرال مک آرتور، مجبور به هزيمت شدند و واقعاً خطر اين در ميان بود که از شبه جزيره کره بيرون رانده شوند. امّا هجومي از طريق هوا و دريا توأماً بر « اينچون » قرين توفيق گرديد و ورق را برگردانيد. قواي ملل متحد مرکب از کمک هاي 11 کشور زير فرماندهي مک آرتور، لشکريان کمونيست را به سمت شمال غرب راندند و آنگاه از مدار 38 درجه به سرعت عبور کرده سر در عقب قواي منهزم گذاردند و آنها را به طرف روديالو عقب زدند که سر حدّ ميان کره و ايالت منچوريه چين کمونيست بود.
در نوامبر 1950 که نيروهاي تحت فرماندهي مک آرتور در تعقيب لشکريان کره شمالي وارد خاک چين شده بودند، چين کمونيست براي ممانعت آنها از ورود به خاک خود، عملاً وارد جنگ شد. صدها هزار تن از سربازان چين کمونيست با پشتيباني هواپيماي جت ساخت روسيه، مجدداً قواي تحت فرماندهي مک آرتور را همانند تکرار مرحله ي بدوي جنگ، به سمت جنوب عقب زدند. لکن قواي مک آرتور پايداري نمودند. لشکريان مزبور مجدداً جنگ کنان خود را به مدار 38 درجه جغرافيايي و حتي اندکي بالاتر از آن رسانيدند. در اين موقع چون درباره ي نحوه ي جنگ ميان نظريات پرزيدنت ترومن و ژنرال مک آرتور تعارضي وجود داشت، ترومن خواهان محدود داشتن عمليات نظامي بود و مکر آرتور خواهان استفاده از سلاح اتمي عليه سربازان چيني، رئيس جمهور آمريکا مک آرتور را از نظام فرماندهي عزل نمود. انفصال مک آرتور در ايالات متحده غوغايي به پا کرد. ترومن و مشاورين وي به علاوه ي انگلستان و اکثريت اعضاي ملل متحد طرفدار غرب، مصمّم بودند کره شمالي را عقب بنشانند و حتي مجازات کنند امّا در عين حال نمي خواستند که منازعات کره منجر به جنگ جهاني سوم شود. آنها مي ترسيدند که اگر طبق توصيه و اصرار مک آرتور و رئيس جمهور کره جنوبي ( سينگمان ري ) عمل شود، يعني منچوريه و ساير قسمت هاي چين بمباران گردد، خطر وقوع جنگ سومي به ميان آيد. ملّت آمريکا از جنگ کره يعني بدترين شکست ها در تاريخ نظامي خويش، گيج و متألم و خشمگين شده بودند. شکست يک ارتش مهم غربي توسط چين کمونيست که با اين پيروزي وجود خود را به عنوان يک قدرت مهم جهاني در محافل بين المللي به رسميت شناسانده بود، بر سر زبان ها افتاد. بسياري مي خواستند چين کمونيست مجازات شود و خود او را متّهم و محکوم به تجاوز عليه ملل متحد کردند لکن اکثر مردم متوجه گرديدند که محدود ساختن جنگ کره شرط عقل يا به حکم مصلحت است. در ژوئيه 1951 قرارداد آتش بس به زد و خوردهاي عظيم پايان بخشيد، امّا مذاکرات ترک مخاصمات دو سال طول کشيد؛ در عرض اين مدت که بيشتر بحث طرفين بر سر مبادله و بازگرداندن اُسراي جنگ به موطنشان بود، منازعاتي به طور پراکنده ادامه داشت. در ژوئيه 1952 قرار تَرک مخاصمات به امضا سيد. جنگ کره جنگي دامنه دار بود، پانزده کشور به اتفاق ايالات متحده آمريکا لشکريان ملل متحد را تشکيل داده بودند. تخمين زده شد که مجموع تلفات وارده بر طرفين اعم از مقتول، مجروح يا مفقودالاثر بالغ بر دو ميليون نفر بود.
« جنگ کره به قيمت کشته شدن 142.000 سرباز آمريکايي و 300.000 سرباز کره جنوبي و 17.000 سرباز غير کره اي تمام شد. چين کمونيست 1.500.000 و کره شمالي 500.000 نفر کشته داده ». (6) اما کشوري که بيش از همه ي کشورها متحمل ضرر و زيان شد خود کره بود. در اين جنگ تعداد 3.000.000 ميليون نفر از افراد غير نظامي هلاک شدند و سرزمين آرام کره به يک بيابان بي حاصل تبديل شد. »

پي‌نوشت‌ها:

1. گيتاشناسي کشورها، ص 245 – 246.
2. مسعود انصاري، تشنجات سياسي پس از جنگ دوم جهاني، ص 158.
3. همان منبع، صفحات 246 – 247.
4. همان منبع، صفحات 246 و 247.
5. همان، منبع، همان ص.
6. روزول پارلمر، تاريخ جهان نو، جلد دوم، صفحات 192 و 194.

منبع مقاله :
ذاکرحسين، عبدالرحيم؛ (1379)، ادبيات ايران پيرامون استعمار و نهضت هاي آزادي بخش، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول