بررسی روابط خلافت عباسی با امپراتوری روم در دوران اول
یکی از مشکلاتی که خلافت عباسیان در دوران اول با آن روبرو بودند مسئله درگیری در مناطق غربی با امپراتوری روم بود.
نويسندگان:سید مصطفی طباطبایی*
ناصر حق شناس**
ناصر حق شناس**
(از خلافت سفاح تا دوران خلافت واثق)
چکیده:
یکی از مشکلاتی که خلافت عباسیان در دوران اول با آن روبرو بودند مسئله درگیری در مناطق غربی با امپراتوری روم بود.از این رو خلفای عباسی همواره با همسایه غربی خود درگیر بودند. این جنگ ها که به جنگ های تابستانی و زمستانی که در ثغور اسلامی شکل می گرفت باعث درگیری دو طرف گردید و برای هیچ کدام از طرفین پیروزی قطعی به بار نیاورد ولی عباسیان از این جنگ ها که با عنوان جهاد مطرح می کردند در صدد بهره برداری برای مشروعیت خلافت خود بودند. در این مقاله با استفاده از منابع کتابخانه ای به بررسی چگونگی این جنگ ها در دوران اول عباسی خواهیم پرداخت و دستاور های دو طرف را مورد تحلیل قرار می دهیم.
کلید واژه:
عباسیان، اسلام، روم، مسیحیت، جهاد
مقدمه:
دو امپراتوری روم شرقی و ایران در آستانه فتوحات مسلمانان، بر اثر جنگهای طولانی و مشکلات داخلی دچار ضعف شدید گردیده و عوامل انحطاط و شکست و انقراض آنها از هرحیث فراهم شده بود اما بالعکس اعراب به دلیل تعالیم اسلامی و وحدن کلمه و همچنین تحمل سختی ها و شدت عمل در صحرا ها و مهارت در سوار کاری و داشتن مردان نیرومند و قوی توانستند که در جنگهای مختلف علیه ایران و و روم به خصوص در دوران خلیفه دوم شام و فلسطین و مصر و عراق و قسمتی از ایران را فتح کنند و این فتوحات آنان در عهد خلافت عثمان و در دوره بنی امیه نیز همچنان ادامه یافت.آن چه که در این فتوحات حائز اهمیت است این بود که نفوذ اسلام در میان طبقه متوسط و پایین این جواع باعث شد که این حکومت ها از حمایت های مردمی بی بهره شوند و روند سقوط آنان شدت گیرد
بعد از جنگ های امویان، فتوحات در ایران بسیار با توجه به جذب عنصر ایرانی در اداره امور زود به پایان رسید ولی در غرب و مواجهه با امپراتوری روم همچنان مناقشات باقی بود تا آن که خلافت عباسیان روی کار آمد. خلفای عباسی نیز مانند امویان در صدد بودند که مناطق و سرزمین های غربی را به تصرف خود د رآمورند، به همین دلیل در دوران خلافت عباسیان شاهد جنگ های بسیاری در این مناطق هستیم. در ادامه به بررسی عملکرد هر کدام از خلفای عباسی در دوران اول در این زمینه خواهیم پرداخت.
روابط خلافت عباسی با رومیان در دوران ابو العباس سفاح:
همزمان با در گیری هایی که در داخل سرزمین های اسلامی بین طرفداران عباسی برای تشکیل خلافت و امویان برای باقی ماندن در حکومت شکل گرفت، امپراتوری روم شرقی توانست بخشی از سرزمین های خود را که در دوران امویان از دست داده بود را باز پس بگیرد.در واقع پس از آن که عباسیان مرکز خلافت را از دمشق منتقل کردند کار نظارت بر مناطق غربی خلافت نیز سستی گرفت. امپراتور کنستانتین پنجم از این شرایط به وجود آمده استفاده کرد و کشورش را به سوی شرق گسترش داد. وی به مناطق مرزی شام و جزیره و توانست برخی از شهر ها و قلعه های آن جا را تصرف کند (بلاذری: 1337: 263)
کنستانتین همچنین در سال صد و سی و چهار هجری به مناطق مرزی ارمنستان حمله و دژ ثیود و سیبولیس (ارض روم) را تصرف کرد. در این هنگام خلیفه عباسی سپاهی به فرماندهی مخلد بن مقاتل را به مقابله وی فرستاد. (خلیفه بن خیاط: 1415:270)
کنستانتین پس از آن که با مقاومت مسلمانان در ارمنستان مواجه شد بر دژ کماخ واقع در کناره رودخانه فرات مسلط شد و به مرزهای جزیره حمله برد و دژهای فرات را خراب کرد و همچنین حدث، ملطیه و قلوذیه را نیز تصاحب کرد (بلاذری:1337: 262؛ اعتماد السلطنه: 1367: ج1: 135)
در واقع هدف کنستانتین از حمله به سرحدات مسلمانان، نابودی مراکز کمک رسانی و پایگاه های تهاجمی اسلامی بودتا بتواند از حملات احتمالی مسلمانان علیه روم جلوگیری کند. در اوایل دوران سفاح عباسی به دلیل این که موقعیت بنی عباس در داخل سرزمین های اسلامی هنوز تثبیت نشده بود و از طرفی نیرو های موجود برای دفع شورش های محلی استفاده می شدند مقابلهی جدی با خملات رومیان نشد ولی به مرور زمان و با تثبیت شدن خلاقت عباسیان و آرام شدن اوضاع داخلی، دستگاه حکومت به وقایع مرزهای غربی خود نیز اهمیت بیشتری داد و در صدد دفع حملات رومیان برآمد.
در سال صد و سی و چهار ابوالعباس سفاح به دو حمله تابستانی به ملطیه دست زد، حمله اول به فرماندهی عموهایش، صالح و عیسی بود که در این حمله نیروهای عباسی توانستند حصار ملطیه را ویران سازند؛ (خلیفه:1415: ج 2: 426) در حمله دوم به فرماندهی محمد بن نصر بن بریم نیز توانستند دژ طوانه را تصرف کنند (ابن اثیر: 1371: ج 4: 345)
در سال صد و سی و پنج، عبد الله بن حبیب، عامل افریقیه، به جزیره صقلیه حمله برد و غنائم بسیاری به دست آورد (ابنخلدون: 1363: ج2:317) در واقع هدف سفاح از این جنگ ها در مرحله اول پراکنده کردن قوای روم از سرزمین های اسلامی بود و در مرحله بعد باز پس گیری برخی از مناطقی بود که توسط رومیان به تصرف درآمده بود.
خلیفه کوشید مناطقی مانند ارض روم که در تصرف رومیان بمد را بازپس بگیرد و مناطقی مانند ملطیه را که ویران شده بود مرمت کند و همچنین نیروی دریایی مسلمانان را برای استمرار فعالیت های نظامی به منطقه جزیره فرستاد.
ابوالعباس سفاح برای گسترش فعالیت های خود علیه امویان، عمویش عبد الله بن علی را والی شام کرد تا بتواند با تجهیز نیرو علیه امویان وارد جنگ شود ولی چیش از آن که این اتفاق بیفتد سفاح پس از چهار سال و شش ماه خلافت وفات یافت و دوره خلافت منصور عباسی شروع شد.
روابط خلافت عباسی با رومیان در دوران ابو جعفر منصور:
زمانی که منصور عباسی به خلافت رسید دوباره اوضاع خلافت عباسیان مشوش شد؛ عبد الله بن علی عموی منصور که از طرف سفاح استاندار شام شده بود و وظیفه رسیدگی به جبهه روم را داشت ادعای خلافت کرد و حاضر به پذیرش خلافت منصور نشد،؛ وی در این زمان در به عنوان فرمانده سپاه مسلمانان عازم نبرد با رومیان بود که در منطقه دلوک از توابع حلب، خبر مرگ سفاح را شنید و به حران رفت و از بیعت با منصور خودداری کرد و خود را نامزد خلافت معرفی کرد. سپاهیانش نیز به عنوان خلیفه با وی بیعت کردندمشکل دیگر منصور عباسی در این دوران، افزایش روز افزون قدرت و محبوبیت ابو مسلم خراسانی بود، زیرا او در واقع اساس خلافت عباسی را پایه گزاری کرده بود و در آن موقع نفر اول نظامی این حکومت به شمار می رفت. منصور عباسی بیم آن را داشت که ابو مسلم نیز روزی ادعای سهم کند و همین امر او را از وی دل نگران کرده بود.
منصور که در آغاز خلافتش با این دو مشکل اساسی روبرو شده بود با سیاست و زیرکی خاصی توانست ابو مسلم را به جنگ با عبدالله بن علی بفرستد با این هدف که با این کار یکی از رقبای خود را از صحنه بیرون خواهد کرد.
ابو مسلم در منظقه نصیبین در نزدیکی جزیره به جنگ با عبد الله پرداخت و توانست با زیرکی سیاسی نظامی بر وی پیروز شود و به این گونه منصور توانست عمویش را به دست ابو مسلم شکست دهد.
پس از این که منصور خیالش از جانب عمویش راحت شد ابو مسلم را نیز با نیرنگ به قتل رسانید و به دین سان توانست رقبای سیاسی خود را حذف کند
مشکل دیگری که در ایران دوران منصور عباسی با آن مواجه بود قیام علویانی بود که علیه دستگاه خلافت دست به شمشیر برده بودند، از طرفی بعد از قتل ابو مسلم قیام هایی نیز به خونخواهی وی صورت گرفت که منصور را سخت به خود مشغول داشت.
در بیرون از سرزمین های اسلامی تشکیل خلافت امویان در اندلس زیاد خوشایند خلافت عباسیان نبود و منصور عباسی در صدد از میان بردن آن خلافت نیز بود
در جبهه مقابل نیز، امپراتور روم، کنستانتین پنجم از سویی برای جنگ با بلغار ها آماده می شد و از سویی دیگر با مشکل شمایل پرستان روبرو بود (طقوش: 1385: 56)
این دگرگونی در درون سرزمین های اسلامی و امپراتوری روم، مانع از این شد که در زمان منصور عباسی بین رومیان و خلافت عباسی جنگ مهمی صورت بگیرد. فقط در این دوران شاهد درگیری های نامنظمی در مناطق مرزی دو کشور هستیم که این هم متأثر از حوادث داخلی کشورها گاه کم و گاه شدت داشت. شاید بتوان مهم ترین این درگیری ها در زمان منصور عباسی را حمله تابستانی مسلمانان در سال صد و پنجاه و خشت را بیان کرد که به پاسخ حملات رومیان به مناطق مرزی صورت گرفت. مسلمانان در این جنگ به فرماندهی معیوف بن یحیی در منطقه ای میان حدث و رودخانه با سپاهیان روم درگیر شدند (خلیفه بن خیاط: 1415: ج 2: 458؛ طبری:1375: ج 8: 57).
ابو جعفر منصور عباسی سر انجام در ایام حج سال صد و شصت و شش وفات یافت و با پسرش مهدی به عنوان خلیفه بیعت شد.
روابط خلافت عباسی با رومیان در دوران ابو عبد الله محمد مهدی:
خلافت مهدی عباسی بیش از ده سال به طول انجامید و ویژگی دوران خلافت وی، تبدیل خشونت دستگاه خلافت به مصالحه جویی و مهر ورزی بود. مهدی عباسی بر خلاف اسلاف خود برای مقابله با دیگران خشونت به کار نبد تا جایی که حتی زندانیان سیاسی که در زمان های پیش در زندا نهای عباسیان بودند را آزاد کرد که بیشترین آن ها علویان مخالف خلافت عباسیان بودند.این نرم خویی مهدی عباسی بر روابط وی با امپراتوری روم نیز تأثیر گذاشته بود. امپراتور همزمان خلافت مهدی عباسی در روم، لویی چهارم بود. آنچه از فحوای گزارشات تاریخی به دست می آید آن است که در ابتدای خلافت مهدی عباسی، روابط وی با امپراتوری روم بسیار حسنه بوده است به گونه ای که دو طرف حتی زندانیانی را که از دوران اسلافشان در زندان بودند را آزاد کردند و به دین سان در این زمان مناقشات سیاسی پایان پذیرفته بود. اما دیری نپایید که باز دور جدیدی از مناقشات سیاسی آغاز گشت و طرفین علیه یکدیگر لشکر آراستند.
در واقع پس از آن که لویی چهارم توانست ثبات نسبی را به سرزمین های تحت حکومتش باز گرداند و آرامش نسبی را در سرحدات امپراتوریش ایجاد کند به فکر آن افتاد که سیاسیت پدرانش را در مورد تصرف سرزمین های مرزی با مسلمانان پی بگیرد به همین دلیل وی سپاهیان خود را تجهیز کرد و به سرحدات مسلمانان حمله برد. بنا به نقل یعقوبی، سپاهیان روم در این حمله توانستند سمیساط را تصرف و مسلمانان را به اسارت در آورند. (یعقوبی: 1371: ج2:405). خلیفه عباسی نیز برای رویارویی با سپاهیان روم غلام خود صغیر را به فرماندهی سپاه مسلمانان منصوب و عازم نبرد با رومیان در سمیساط کرد. در این نبرد صغیر توانست این منطقه را آزاد کند و همچنین مسلمانانی را که توسط رومیان به اسارت در آمده بودند را از بند برهاند (همان).
خلیفه عباسی از این اقدام لوئی چهارم به شدت خشمگین شد و در صدد برآمد که اقدام مشابهی انجام دهد تا از این طریق بتواند اقتدار خود را بر مرز های اسلامی به امپراتوری روم نشان دهد. وی به دین منظور لشکری به فرماندهی عمویش، عباس بن محمد تداریک دید و او را عازم نبرد رومیان کرد. مسلمانان در این حمله توانستند مرزهای امپراتوری روم را در نوردند و حتی تا شهر آنکارا پیشروی کنند. طبری درباره این لشکر کشی می نویسد: «عباس بن محمد در اين سال به غزاى تابستانى رفت و تا آنقره رسيد. عباس بن حسن خادم با غلامان بر مقدمه وى بود مهدى جمعى از سرداران خراسان و ديگران را بدو پيوسته بود. مهدى نيز برون شد و در بردان اردوى زد و آنجا بماند تا عباس بن محمد را با كسانى كه مقرر بود همراه وى بروند روانه كرد. عباس را در كار عزل و غيره بر حسن خادم، سالارى نداد. عباس در اين غزا يكى از شهرهاى روم را با يك انبار غله زير زمينى بگشود و به سلامت باز آمدند و هيچكس از مسلمانان آسيب نديد.» (طبری: 1375: ج12:5068)
اهمیت این حمله در آن است که حضور اسلامی نیرومندی را در خشکی، در برابر حضور رومی ها ثابت کرد و نشان داد که خلافت عباسی به رقم مشکلات داخلی خود برای سرکوب حرکت های خصمانه توانمند است. (طقوش: 1385: 81)
پس از این نبرد تا سال صد و شصت و یک هجری میان طرفین برخورد خاصی صورت نگرفت. مهدی عباسی در این سال ثمامة بن ولید عبسی را به فرماندهی صائفه منصوب کرد وی شهر دابق در شمال حلب را مقر فرماندهی خود انتخاب کرد (بلاذری: 1337:274) در همین سال فرمانده رومیان، میخائیل، از منطقه درب الحدث با هشتاد هزار تن به طرف مرعش حرکت کرد و در بین راه بسیاری از مسلمانان را کشت و سوزاند و برخی را نیز به اسارت گرفت تا این که به دروازه های شهر مرعش رسید. عیسی بن علی که از طرف مهدی عباسی بر این شهر ولایت داشت در آن زمان به غزا رفته بود. برخی از یاران عیسی که در شهر بودن با کمک اهالی شهر به جنگ با میخائیل شتافتند. میخائیل که تاب مقابله نیاورد عقب نشست و در حمله ای غافلگیر کرد و سپس به آن ها حمله برد. عده ای را کشت و عده ای نیز به شهر فراری شدند و دروازه های شهر را بستند. میخائیل نیز مدتی آن شهر را محاصره کرد ولی پس از آن عقب نشست. (همان)
گزارش این اتفاقات در دابق به ثمامه می رسید ولی اعتنایی نمی کرد «در اين سال ثمامة بن وليد غزاى تابستانى كرد و در دابق فرود آمد. روميان بجنبيدند و او غافل بود. طليعهداران و خبرگيران وى خبر آوردند اما به خبر آنها اعتنا نكرد و با پيشتازان سپاه سوى روميان رفت كه سالارشان ميخائيل بود و تعدادى از مسلمانان كشته شدند» (طبری:1375: ج12:5103)
این رخداد مهدی را بر سر خشم آورد و بر آن شد که حسن بن قحطبه را سال بعد یعنی سنه صد و شصت و دو به جنگ فرستد. حسن بن قحطبه طائی به فرماندهی سپاهی از اهل خراسان و موصل و شام و نیروهای کمکی یمن و داوطلبان عراق و حجاز به عازم رویارویی با رومیان شد. وی از سمت طرسوس به نبرد پرداخت و به مهدی خبر داد که ساختن و مستحکم کردن طرسوس و گماردن جنگجویان در آن چه فوایدی برای مسلمانان میتواند داشته باشد و تا چه اندازه در مهار کردن و ممانعت دشمن از کوششهایی که معمول میدارد، موثر خواهد بود به همین دلیل مهدی به وی دستور داد که طرسوس را بسازد و شهر حدث را نیز بازسازی نماید. حسن در آن جنگ آزمون شجاعت نیکویی داد و سرزمین روم را زیر پای نهاد و مقهور ساخت در آن جنگ مندل عنزی محدث کوفی و معتمر بن سلیمان بصری همراه وی بودند. (بلاذری: 1337:246؛ ابنخلدون: 1363: ج2:333)
این جنگ هر چند رویارویی جدی با رومیان نداشت ولی حضور سپاه اسلام در سرزمین روم بسیار حائز اهمیت بود.
پس از این نبرد رومیان فعالیت های نظامی خود را از سر گرفتند و به حدث حمله بردند. مهدی عباسی به تلافی حمله رومیان به حدث، در سال بعد خود عازم نبرد با رومیان شد. مهدی با سپاه خود از رود فرات گذشت و به شهر حلب رسید. در شهر حلب و اطراف آن هر چه زندیق (بد کیش) جمع کرد و کشت و کتاب آن ها را پاره کرد. خلیفه پس از آن فرزند خود را هارون روانه روم و خود او را بدرقه کرد تا به محل «درب» و «جيحان» رسید. هارون به اتفاق عیسی بن موسی و عبد الملک بن صالح و ربیع و حسن بن قحطبه و سلیمان بن برمک و یحیی بن خالد بن برمک لشکر کشید. یحیی بن خالد سپاه را اداره میکرد و لشکر نویسی و حساب و دفتر و مخارج لشکر و سایر کارها به عهده او بود.
آنان به سرزمین رومیان حمله کردند تا به قلعه «سمالو» رسیدند. هارون مدت سی و هشت روز آن قلعه را محاصره کرد. منجنیق را هم بر آن بست محاصرهشدگان امان خواستند و به آن ها امان داد و قلعه را فتح و تصرف کرد. (ابن اثیر: 1371: ج16:8-9) در واقع مهم ترین دستاورد هارون در این نبرد تسخیر دژ سالمو بود (یعقوبی: 1371: ج2:406)
پس از این نبرد دو رویداد مهم در قلمرو رومیان باعث شد که توجه آنان به سرحدات مرزی مسلمانان کم شود. یکی اینکه لوئی چهارم مرد و همسرش، ایرین، به نیابت فرزندش کنستانتین، زمامدار امور روم شد و بسیاری از فرماندهی نظامی از این رویداد نا خشنود بودند و به همین دلیل از وی سرپیچی می کردند. واقعه دیگر شورش بزرگی بود که علیه دستگاه حاکمه روم در سیسیل (صقلیه) اتفاق افتاد و حکومت را مجبور کرد که بسیاری از سپاهیان را از مرز های شرقی برای مقابله با این شورشیان فرا بخواند و همین امر نیز باعث شد که رومیان همزمان در دو جبهه مشغول نبرد باشند و بالطبع از قدرت نظامی آنان کاسته شد. (طقوش: 1385: 82 – 83) همین موارد باعث شد که مهدی عباسی، خلیفه عباسی از فرصت به دست آمده بسیار استفاده برد. ی به این منظور فرزندش هارون را با لشکری انبوه به نبرد با رومیان فرستاد. ابن اثیر در شرح وقایع سال صد و شصت و پنج هجری درباره این رویداد چنین می نویسد: «در آن سال مهدی فرزند خود رشید (هارون) را برای جنگ و غزای «صائفه» تجهیز و روانه کرد و آن در ماه جمادی الاخره (دوم) بود. عده سپاه او بالغ بر نود و پنج هزار و نه صد و نود و سه مرد جنگی بود. ربیع نیز همراه او بود و هارون در بلاد روم پیش رفت. سپاه نقیطا. قومس قوامسه (امیر الامراء) بمقابله او مبادرت کرد. او مبارز خواست و یزید بن مزید شیبانی تن بتن با او نبرد کرد و سخت او را مجروح نمود. رومیان همه گریختند و یزید لشکرگاه آنها را غارت کرد پس از آن بدمشق رفت که او مرزبان و فرمانده کل پاسگاهها بود. پس از آن مبلغ صد و نود و سه هزار و چهار صد و پنجاه دینار نقد و بیست و یک هزار هزار و چهارده هزار و هشتصد درهم نقد با خود حمل کرد و بهارون الرشید در خلیج «قسطنطيسه» ملحق شد. در آن هنگام ملکه روم «اغطسه» همسر «اليون» بود زيرا فرزندش خرد- سال بود و چون پدر او درگذشت مادرش زمام را گرفت. او با هارون الرشيد صلح كرد بشرط اينكه جزيه و فديه بدهد و در عرض راه هنگام بازگشت بازارها را بروى سپاه او باز و رهنمايان را همراه او روانه كند زيرا او در تنگناى پر خطر بوده و ملكه شروط صلح را پذيرفت. مبلغ جزيه و فديه سالانه هفتاد هزار دينار مقرر شد. او (هارون با سپاه خود) مراجعت نمود. متاركه جنگ براى مدت سه سال منعقد گرديد. غنيمت مسلمين تا هنگام انعقاد صلح پنج هزار و ششصد و چهل و سه انسان اسير و بيست هزار رأس چهار پاى آماده با لگام و زين. صد هزار راس گاو و گوسفند كه ذبح شد. تلفات روميان كه در وقايع كشته شده بودند پنجاه و چهار هزار مرد و از اسراء كه سر بريده شدند دو هزار و نود گرفتار بوده.» (ابن اثیر: 1371: ج16:13 – 14) هرچند تعداد چهل و پنج هزار در این گزارش اغراق می باشد ولی خود بیان گر تلفات بالای رومیان در این نبرد است.
مهدی عباسی از این واقعه چنان خوشنود شد که لقب «الرشید» را به پسرش هارون اعطا کرد.
رومیان پس از این شکست به مدت دو سال و هفت ماه بر سر پیمان خود بودند. در این مدت میان طرفین صلح بر قرار بود و طبق توافقی که صورت گرفته بود رومیان به دستگاه خلافت عباسی جزیه پرداخت می کردند. ولی در سال صد و شصت و هشت، رومیان عهدنامه را شکستند و عازم نبرد با مسلمانان شدند و قصد آن داشتند که به سرحدات مرزی ما بین دولتین حمله ببرند. رومیان از این حملات خود پیروزی چشم گیری به دست نیاوردند در جبهه مسلمانان نیز حملاتی صورت می گرفت ولی نه خیلی جدی، زیرا در همین زمان مهدی عباسی پس از ده سال خلافت مرد و خلافت به فرزندش هادی رسیده بود و خلافت عباسی سرگرم انتقال خلافت و بیعت گیری برای خلیفه جدید و دفع شورش های احتمالی بود.
روابط خلافت عباسی با رومیان در دوران ابو محمد موسی هادی:
حکومت چهارده ماهه هادی عباسی بیشتر صرف دفع اغتشاشات داخلی بود و به همین دلیل فرصتی نیافت که بتواند به جبهه روم توجه داشته باشد. از طرفی در جبهه مقابل نیز کوششی جدی برای نفوذ به مرزهای اسلامی صورت نگرفت و به همین دلیل ارتباط جدی بین طرفین صورت نگرفت تا آن که هادی عباسی در ربیع الأول سال صد و هفتاد وفات یافت و مسلمانان با برادرش هارون به خلافت بیعت کردند. و دروه پر فراز و نشیب جدیدی در روابط عباسیان و رومیان به وجود آمد.روابط خلافت عباسی با رومیان در دوران ابو جعفر هارون الرشید:
درگیری های میان عباسیان و امپراتور روم در دوران هارون الرشید عباسی از سر گرفته شد ولی ماهیت این نبرد ها بیشتر جنبه حفظ مرزها برای دو طرف بود ولی در زمان های برتری با مسلمانان می شد و اخذ جزیه از سیاست های بارز خلافت عباسیان در قبال امپراتوری روم در این دوره بود.هارون الرشید ار آغاز خلافتش، به سنگر بندی مناطق مجاور سرزمین روم وتقویت سپاه عباسی مرزبان در آن جا همت گماشت. وی در سیاست خود علیه رومیان همزمان به صورت موازی اندیشه تدافعی تهاجمی را مد نظر داشت به همین دلیل در کنار حملات هجومی که به سرحدات رومیان داشت به سنگر بندی مناطق مرزی همت گماشت. او مناطقی را در مرز ها ایجاد کرد که واحد های اداری آن در امور داخلی، خود مختار و از مناطق مرزی جزیره و شام جدا بود. و برای منطقه مرزی دو سازمان درست کرد یکی «ثغور» و دیگری «عواصم». ثغور در واقع سرحدات مرزی مسلمانان با دیگر سرزمین ها می شد که در مورد روم بیشتر مناطق و گذرگاه های کوهستانی بود. هارون آن مناطق را تقویت کرد و دژهای آنان را مستحکم ساخت. عواصم نیز سرزمین های پشت ثغور بود که وظیفه پشتیبانی از ثغور اسلامی را به عهده داشت و انطاکیه تا فرات را شامل می شد. این مراکز تغذیه سربازان ثغور و همچنین تجهیز سلاح آنان را بر عهده داشت. (طقوش: 1385: 98). رشید پس از این سازمان دهی ها فرزندش قاسم را به فرمانداری ثغور و عواصم این مناطق منصوب کرد (ابنخلدون: 1363: ج2:353).
رومیان نیز رد پاسخ به این اقدام مسلمانان، خط دفاعی در برابر ثغودر مسلمانان ایجاد کردند و آن را زیر نظر فرمانهان نظامی بزرگ خود قرار دادن که سلسله کوه های طوروس را در بر می گرفت و از فرات تا قیلیقیا ادامه می یافت و به دو بخش تقسیم می شد یکی از ملظیه تا عین زربه ادامه می یافت و مخصوص مقابله با فعالیت مسلمان از جبهه شمال عراق بود و منطقه دیگر که مخصوص مقابله با مسلمانان از جهت سرزمین شام بود. بنابر این منطقه مرزی که هر یک از طرفین به هنگام جنگ آن را طی می کرد شامل دژهای ادنه، مصیصه، مرعش، هارونیه، حدث، ملیطه و طرسوس می شد. (طقوش: 1385: 99).
پس از پایان مرز بندی طرفین، جنگ های بین روم و عباسیان از سر گرفته شد. منصور نبرد با رومیان را به عنوان جهاد در راه خدا تلقی کرده و به نقل تاریخ «يك سال به غزا مىرفت و يك سال به حج ... آن سال كه به حج نمىرفت، سيصد نفر را با هزينهاى درخور، به حج مىفرستاد. پاى به جاى پاى منصور مىنهاد، مگر در بذل مال كه هيچ خليفهاى به بخشندگى او تا زمان او نيامده بود. هر گاه كه خود به جنگ روميان نمىرفت، بزرگان اهل بيت، و سردارانش را به جنگ روميان مىفرستاد.» (ابنخلدون: 1363: ج2:351- 352)
اولین نبرد مسلمانان با رومیان در اولین سال خلافت هارون اتفاق افتاد. هارون در این سال خود به حج رفته بود و به همین دلیل سلیمان بن عبد الله البکائی علیه به نبرد با رومیان فرستاد (ابن اثیر: 1371: ج6:110؛ طبری:1375: ج8:235؛ ابنخلدون: 1363: ج2:341) از آن جایی که در مورد چگونگی این نبرد و نتایج آن در تاریخ حرفی به میان نیامده می توان نتیجه گرفت این لشکر کشی بیشتر برای حضور مسلمانان در سرحدات مرزی اتفاق افتاده و دستاورد چندانی به همراه نداشته است.
در سال بعد یعنی سال صد و هفتاد و دو، هارون لشکری به فرماندهی اسحاق بن سلیمان بن علی به روم فرستاد (ابن جوزی: 1412: ج8:344؛ ابن اثیر: 1371: ج6:119؛ طبری: 1375: ج8:237) به نوشته ابن خلدون وی در این نبرد بسیاری از لشکریان رومی را کشت و غنائم زیادی به دست آورد (ابنخلدون: 1363: ج2:352)
پس از این نبرد هارون در سال صد و هفتاد و چهار، عبد الملک بن صالح را را به غزای رومیان فرستاد ولی سرما مانع پیشروی آنان شد (ابن کثیر دمشقی: 1407: ج10:166)
در سال 177، عبد الرزاق بن عبد الحمید التغلبی (طبری: 1375: ج8:256؛ ابن کثیر دمشقی: 1407: ج9:30) به روم لشکر کشید و در سال 178، زفر بن عاصم هلالی توانست تا منطقه فرات در خاک رومیان پیشروی کند (ابن اثیر: 1371: ج6:13)
تا این زمان کلیه لشکر کشی های هارون به سرزمین روم توسط فرماندهانش صورت می گرفت تا این که وی پس از آسایش از مشکلات داخلی حکومتش خود تصمیم گرفت شخصا وارد نبرد با رومیان شود.
وی مرکز فرماندهی را به رقه منتقل کرد تا از آن جا تسلط بیشتری بر جبهه روم داشته باشد. هارون در سال صد و هشتاد و یک خود شخصا در رأس لشکری به سرحدات رومیان حمله برد و توانست دژ صفصاف را به تصرف در آورد همچنین در همین سال لشکری دیگر از مسلمانان به فرماندهی عبد الملک بن صالح توانست تا دل سرزمین های روم پیشرفت کند و آنقره را نیز تصرف کند. (ابنخلدون: 1363: ج1:267؛ یعقوبی: 1371: ج2:445).
پس از این پیروزی های چشمگیر مسلمانان، ایرین، امپراتور روم، چون توان مقابله با سپاهیان عباسی را در خود نمی داد مجبور به صلح به ایشان شد و به مفاد این صلح اسرای طرفین آزاد شدند و مقرر شد ایرین سالیانه به دستگاه خلافت عباسی جزیه پرداخت کند. و مدت این صلح چهار سال مقرر گردید (طقوش: 1385: 99).
در منابع شمار اسیران مسلمانی که در این توافق نامه آزاد شدند را سه هزار و هفتصد تن بیان شده است. (ابنخلدون:1363: ج2:352)
محمد سهیل طقوش در کتاب دولت عباسیان خود می نویسد که این صلح تا سال 187 هجری ادامه داشت ولی آن چه از گزارشات تاریخی به دست می آید آن است که در سال صد و هشتاد و دو نیز عباسیان به فرماندهی عبد الرحمان بن عبد الملک بن صالح، به جنگ رومیان رفتند. این لشکر تا شهر افسوس که شهر اصحاب کهف می باشد پیشروی کردند و به نقل تاریخ بسیاری از رومیان را از دم تیغ گزرانده و شهر را تاراج کرده و بازگشتند (ابنخلدون: همان؛ طبری: 1375: ج12:5280). شاید دلیلی که باعث شده رومیان نتوانند به این لشکر کشی پاسخ دهند مشکلات داخلی دربار روم بوده باشد زیرا در این زمان قسطنطین پسر لئون که جانشین پدر شده بود توسط درباریان از فرمانروایی نابینا و از خلافت خلع شد و مادر او ایرنه ملقب به اغسطه به جای او حکمرانی می کرد (ابن خلدون: همان؛ طبری: همان) و رومیان برای آن که نیروی خود را صرف مشکلات درونی خود کنند جوابی به این حمله عباسیان نداده و همچنان به قرارداد صلح احترام می گذاشتند.
بار دیگر عباسیان در سال صد و هفتاد و هشت به فرماندهی قاسم بن الرشید به سرزمین روم یورش بردند. قاسم که از طرف پدر امارت نواحی «عواصم» را عهده دار بود به شهر «قره» آمد و آن جا را محاصره کرد وی همچنین عباس بن جعفر بن محمد بن الاشعث را فرستاد تا دژ سنان را محاصره کند. رومیان در اثر این محاصرهها در رنج فراوان افتادند، و سیصد و بیست اسیر مسلمان را آزاد نمودند، بدان شرط که مسلمانان از دیار آنان بروند. (ابن خلدون: همان؛ ابن اثیر: 1371: ج16:126). در آن هنگام «رينى» فرمانروای روم بود. رومیان او را خلع کردند و «نقفور» را به جای وی به امارت نشاندند. «رينى» ملکه خلع شده پس از پنج ماه از تاریخ خلع زندگی را بدرود گفت. رومیان ادعا میکردند که پادشاه جدید از نسل جفنة بن غسان (عرب که در سوریه سلطنت داشتند) بوده. او قبل از پادشاهی ریاست دیوان خراج را داشت.
نقفور که از تهاجمات عباسیان به ستوه آمده بود از سر خشم به هارون عباسی چنین نوشت «اما بعد: ملكه كه قبل از من بود ترا مانند رخ و خود را مانند پياده (در بازى شطرنج) نموده بود. اموالى را كه براى تو فرستاد بايد تو خود چندين برابر آن را براى وى بفرستى اين نبود مگر از ضعف و عجز و حماقت زنان است. چون نامه مرا دريافت كنى و بخوانى هر چه از او گرفته بودى پس بده و آن را فديه جان خود كن و گر نه من خود همه را مصادره و مسترد خواهم كرد. جز شمشير ميان من و تو چيز ديگرى نخواهد بود.» (ابن اثیر: 1371: ج16: 127) چون رشید نامه را خواند بسیار خشمگین شد به حدی که کسی قادر نبود به روی او نگاه و تکلم کند او قلم و دوات خواست و بر پشت آن نامه نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم از هارون امیر المؤمنین به «نقفور» سگ رومیان من نامه ترا ای زاده زن کافر خواندم. پاسخ تو آن است که تو عیانا خواهی دید و السلام.»
هارون همان روز لشگر کشید و هرقله را که گشود و غنایم ربود و شهر را آتش زد. «نقفور» از او خواهش کرد که دست بردارد و او خراج را تأمین و تادیه کند.
رشید صلح را قبول کرد و از ادامه جنگ و غزا دست برداشت و بازگشت تا به رقه رسید. چون زمستان بود و نقفور مطمئن بود که رشید باز نمی گردد دوباره نقض عهد کرد و از تعهدات خود سر باز زد. (ابن اثیر: 1371: ج16: 127؛ ابن کثیر دمشقی: 1412: ج10:195؛ ذهبی: 1413: ج12:34 -37؛ طبری: 1375: ج8:308-311).
نقفور در سال صد و نود بار دیگر به سرحدات عباسیان حمله برد و به عین زربه، کنیسه السواء و ادنه لشکر کشید و توانست دژ طرسوس را فتح کرده و مرعش را محاصره کند. عباسیان نیز در این زمان سرگرم تحولات داخلی بودند و به همین دلیل نتوانستند سپاهیان را تجهیز کرده و اقدام مهمی علیه نقفور انجام دهند. علاوه بر این سرمای زیاد مانع فعالیت های نظامی عباسیان می شد.
هارون پس از آن که بر مشکلات داخلی فائق آمد دوباره به جبهه روم اهتمام نشان داد و بر آن شد که پاسخ حملات نقفور را شخصاً بدهد به همین دلیل لشکری انبوه فراهم آورد و با تمام قوا به رومیان حمله برد «رشيد هرقله را گشود و سپاهها و دستهها به سرزمين روم روان داشت، چنان كه گويند، با صد و سى و پنج هزار مقررى بگير وارد سرزمين روم شد به جز تبعه و داوطلبان و به جز آن ها كه ديوان نداشتند. عبد الله بن مالك را به نزد ذى الكلاع اقامت داد، داود بن عيسى را با هفتاد هزار كس به سير سرزمين روم فرستاد. شراحيل پسر معن بن زائده قلعه سقلابيان و دبسه را گشود، يزيد بن مخلد نيز صفصاف و ملقوبيه را گشود. رشيد در ماه شوال از پس سى روز محاصره هرقله را گشود و آن را ويران كرد و مردم آن جا را اسير گرفت.... رشيد، حميد بن معيوف را به سواحل درياى شام گماشت تا مصر. حميد به قبرس رسيد و ويران كرد و بسوخت و شانزده هزار كس از مردم آن جا را اسير كرد و به رافقه برد كه ابو البخترى قاضى عهدهدار فروش آن ها شد. قيمت اسقف قبرس به دو هزار دينار رسيد...پس از آن رشيد سوى طوانه رفت و آن جا اردو زد، سپس از آن جا حركت كرد و عقبة بن جعفر را آن جا جانشين كرد و بدو گفت كه منزل گاهى آن جا بسازد.» (طبری: 1375: ج12 :5342)
نقفور بار دیگر در مقابل سپاهیان عباسی تاب مقاومت نیاورد و با ارسال هدایایی به هارون خواستار صلح شد. هارون نیز به دلیل نزدیکی فصل زمستان پیشنهاد وی را پذیرفت و بین طرفین صلحی برقرار شد. از جمله مفاد این صلح این صلح نامه آن بود که نقفور مانند امپراتوران قبل از خود به خلافت عباسی خراج و جزیه به مبلغ سیصد هزار دینار پرداخت کند، همچنین از ترمیم یا تجدید بناهایی مانند هرقله، انقره، دبسه و دیگر بناهایی که مسلمانان تخریب کرده بودند خودداری کند. هارون نیز در قبال این صلح پذیرفت که دژ ذی الکلاع، صمله و سنان را تخریب نکند و پادگان های رومی ها را که در حوزه او قرار داشتند به ایشان بازگرداند. طرفین همچنین توافق کردند که این صلح به مدت سه ماه دوام یابد (همان: 5345؛ ابن مسکویه: 1379: ج3: 558- 590؛ ابن عماد دمشقی: 1406: ج2:416).
پس از این صلح نقفور که به دلیل پذیرش جزیه، بسیار ناراحت و پشیمان بود سعی کرد که صلح را به هم بزند و به تعمیر دژهایی پرداخت که در صلح نامه از آن کار منع شده بود. هارون با آگاهی از این موضوع عملیات نظامی را از سر گرفت و بار دیگر دژ دبسه را فتح کرد.
پس از این مورد هارون سرگرم مشکلات و اتفاقات شرق خلافت عباسی شد و عملیات نظامی دیگری علیه امپراتوری روم انجام نداد. در جبهه مقابل نیز نقفور به دلیل این که در هر مرحله ای علیه عباسیان اقدام کرده بود با پاسخ قاطع آنان رو به رو شده بود دیگر به فکر حمله به قلمروی عباسیان نیفتاد و وضعیت به همین گونه بود که هارون در سفری که برای سرکوب شورش های شرق خلافت عباسی عازم خراسان شده بود بیمار شد و در سوم جمادی الثانی صد و نود و سه هجری درگذشت و خلافت بین دو پسرش امین و مأمون تقسم شد.
دوران هارون تبلور اقتدار خلافت عباسی بود که به موجب شکوه آن شد. خلیفه عباسی دریافت که نابود کردن امپراتوری روم از توان او خارج است، از این رو به این اکتفا کرد که رومیان را به خودشان مشغول کند و آنان را از اقدام نظامی موفق بر ضد مسلمانان باز دارد. همین مسئله نقفور را واداشت تا روز وفات هارون را که مصادف با بیست و جهارم آذار 809 می شد را برای رومیان روز عید اعلام کند. (طقوش: 1385: 101)
روابط خلافت عباسی با رومیان در دوران امین و مأمون:
پس از این که هارون الرشید مرد، طبق وصیتش پسرش امین به خلافت رشید و فرزند دیگرش مأمون ولی عهد شد و طبق همین وصیت حکمرانی غرب ممالک اسلامی با امین و شرق ممالک با مأمون عباسی بود ولی پس از ان که امین عباسی نقض عهد کرده و پسرش را ولی عهد خود کرد بین او و برادرش مأمون اختلاف ایجاد شد و دو برادر علیه یکدیگر صف آرایی کردند تا این که مأمون توانست بر نیروهای امین غلبه یافته و امین را به قتل برساند و خود بر کرسی خلافت عباسی تکیه زند. در این فاصله زمانی که امین خلافت عباسی را به عهده داشت به دلیل جنگ با برادرش و برخی دیگر از مشکلات داخلی نتوانست مانند پدرش به غزای روم برود و به همین دلیل در منابع از جنگ وی با رومیان سخنی به میان نیامده است.رومیان نیز در فاصله مناقشاتی که بین دو برادر بر سر کسب قدرت در درون حکومت عباسیان اتفاق افتاده بود سعی بر آن داشتند که مشکلات داخلی خود را حل و فصل نمایند و ضعف هایی را که به دلیل شکست از هارون در قلمرو آن ها به وجود آمده بود را جبران نمایند. در این دوره نیز «نقفور» پادشاه روم در جنگ برجان پس از هفت سال حکومت کشته شد و پسرش به حکومت رسید. او نیز چون از ناحیه پا مجروح بود پس از دو ماه درگذشت و «میخائیل» شوهر خواهر نقفور به جای او به تخت حکومت نشست. میخائیل نیز توسط مردم از حکومت خلع شد و به رهبانیت روی آورد و به جای او لوئی که از سرداران او بود به حکومت رسید. (ابنخلدون: 1363: ج2:362). این اختلافات سیاسی در داخل روم باعث شد که آنان نیز در این زمان به فکر حمله به سرحدات عباسیان نیفتند.
در سال 200 هجری، رومیان پادشاه خود لئون را، پس از هفت سال و نیم که از پادشاهیاش گذشته بود، کشتند، و بار دیگر، میخائیل بن جورجیس مخلوع را به سلطنت بازگردانیدند.
با روی کار آمدن میخائیل و آرام شدن اوضاع داخلی دو طرف دوباره زمین های جنگ دو طرف در حال شکل گیری بود. از طرفی میخائیل از جنبش خرمیان که علیه خلافت عباسی در داخل سرزمین های عباسیان شکل گرفته بود حمایت کردند و مأمون نیز از شورش سیسیلی که علیه امپراتوری روم شکل گرفته بود حمایت می کرد.
در سال دویست و نه هجری میخائیل مرد و پسرش ثوفیل به جای وی به حکومت نشست. وی نیز مانند پدرش از جنبش خرمیان علیه حکومت عباسی حمایت می کرد وی چون دید که خلافت عباسی سرگرم دفع جنبش خرمیان است به سرزمین های اسلامی حمله برده و در طرسوس به کشتار مسلمانان بپردازد (ابن کثیر دمشقی: 1407: ج10:271). منابع تاریخی تعداد مسلمانان کشته شده در این واقعه را هزار و ششصد نفر بیان کرده اند.
وقتی خبر این کشتار عظیم به مأمون رسید تصمیم گرفت به تلافی این واقعه به روم لشکر کشی کند و به همین دلیل لشکری انبوه آراست و عازم نبرد با رومیان شد «وقتی مأمون وارد سرزمین روم شد و در انطیغوا فرود آمد مردم آن جا به صلح آمدند، از آن جا سوی هرقله رفت که مردم آن جا نیز به صلح آمدند، مأمون برادر خویش ابو اسحاق را فرستاد که سی قلعه و انبار غله را گشود، یحیی بن اکثم را نیز از طوانه فرستاد که حمله کرد و بکشت و بسوخت و اسیر گرفت و سوی اردوگاه باز گشت.
آنگاه مأمون سوی کیسوم رفت و دو یا سه روز آن جا بماند آنگاه سوی دمشق رفت... مأمون به روز چهارشنبه چهارده روز مانده از ذی حجه از دمشق حرکت کرد و سوی مصر رفت.» (طبری: 1375: ج13:5745)
بدین سان مأمون نیز در مواجهه با رومیان به مانند پدرش چنان با قدرت عمل کرد که در زمان وی دیگر رومیان به فکر حمله به سرحدات مسلمانان نیفتادند.
مأمون در جمادی الثانی سال دویست و هجده مرد و طبق وصیتش، برادرش معتصم پس از وی به خلافت رسید.
روابط خلافت عباسی با رومیان در دوران معتصم:
مأمون هنگام مرگ در وصیت خود به معتصم او را ملزم ساخت که قیام بابک را سرکوب کند زیرا خطر بسیار جدی برای خلافت عباسیان به شمار می رود. به همین دلیل مهم ترین مسئله در دوران خلافت معتصم عباسی سرکوب قیام بابک خرم دین بود. در نتیجه مشغول شدن وی به این امر، جنگ میان عباسیان و رومیان در سال های نخست خلافت معتصم متوقف شد، در مقابل ثیوفیل، امپراتور روم نیز از باز پس گیری جزیره سیسیل از دست عباسیان منصرف شد و به همین دلیل در این سال ها، مرزهای مشترک عباسیان و روم در آرامشی نسبی به سر می برد.این روال به مدت چهار سال ادامه یافت تا این که ثیوفیل به این باور رسید که از درگیری های درونی خلافت عباسیان استفاده برده و مناطقی از سرزمین های در دست عباسیان را در سرحدات مرزی تصرف کند. از طرفی بابک که در این موقع سخت توسط سپاهیان معتصم عباسی به فرماندهی افشین در تنگنا قرار داشت نامه ای به ثیوفیل نوشت و در آن بیان کرد که تمام قوای نظامی خلیفه در مقابله با او هستند و الان فرصت خوبی است که امپراتور به جنگ با عباسیان بپردازد زیرا قوای نظامی عباسیان نمی تواند همزمان در دو جبهه پیروز شوند. (ابن کثیر دمشقی: 1407: ج10:286). ظاهراً بابک در این نامه قول داده بود که چنانچه امپراتور وارد نبرد با عباسیان شود وی نیز دین عیسوی اختیار کرده و از لحاظ دینی پیرو امپراتور روم شود (طقوش: 1385: 175). مورد دیگری که باعث دلگرمی ثیوفیل برای جنگ با عباسیان شد پیوستن شمار زیادی از سرخ جامگانی بود که از عباسیان شکست خورده بودند و الان در صدد بودند که در کنار امپراتور به تلافی آن شکست علیه عباسیان بجنگند.
«ثیوفيل با يكصد هزار كس و به قولى بيشتر برون شد كه هفتاد و چند هزار كس از آنها سپاهى بودند و بقيه تبعه و تا زبطره رفت. گروهى از سرخپوشان نيز با وى بودند، اينان در ولايت جبال قيام كرده بودند و چون اسحاق بن ابراهيم ابن مصعب با آنها نبرد كرده بود به روم پيوسته بودند، سالارشان بارسيس بود. شاه روم مقرريشان داده بود و زنشان داده بود و جنگاورشان كرده بود كه در كارهاى مهم خويش از آنها كمك مىگرفت. وقتى شاه روم وارد زبطره شد و مردانى را كه آنجا بودند بكشت و فرزندان و زنانى را كه در آن بودند اسير گرفت و شهر را بسوخت، چنان كه گفتهاند بانگ خطر به سامرا رسيد و مردم مرزهاى شام و جزيره و هم مردم جزيره برون شدند به جز آن كس كه اسب و سلاح نداشت و معتصم اين را سخت اهميت داد.» (طبری: 1375: ج13:5861)
وقتی خبر این تهاجمات به خلیفه رسید تصمیم گرفت که امپراتور روم را تأدیب کند. به همین دلیل لشکری آراست و از همان اول دستور داد که بر روی پرچم های آن کلمه عموریه را نقش کنند و این بدان معنا بود که خلیفه عزم تسخیر عموریه (زادگاه ثیوفیل) که در واقع مسیر دست یابی به شهر قسطنطنیه بود را دارد.
خلیفه اشناس ترک را فرمانده مقدمه سپاه، ایتاخ ترک را فرمانده جناح راست، جعفر بن دینار را فرمانده جناح چپ، عجیف بن عنبسه را فرماندهی قلب سپاه و افشین را نیز به عنوان فرمانده گروهی دیگر از سپاهیان در نبرد شرکت داد. خلیفه سپاه را به سه قسمت تقسیم کرد و قرار شد که از سه محور وارد سرزمین روم شده و پس از تصرف شهرها در انکارا به یکدیگر بپیوندند و از آن جا عازم فتح عموریه شوند. ثیوفیل هرچند سعی کرد در مقابل این سپاهیان ایستادگی کند و حتی زمانی نیز بر قسمتی از این لشکر کشی ظفر یافت اما در نهایت شکست خورد و سپاهیان عباسی در دشت آنکارا به هم رسیدند خلیفه پس از ویران کردن انقره قصد فتح عموریه را داشت. ثیوفیل که در این زمان دیگر توان مقابله نداشت درخواست صلح کرد ولی معتصم نپذیرفت. معتصم دو هفته شهر عموریه را محاصره کرد و پس از آن در رمضان دویست و بیست و سه شهر را گشود. لشکریان به تلافی قساوتی که ثیوقیل در زبطره انجام داداه بود بسیاری از اهالی عموریه را به اسارت گرفتند و غنائم بسیاری از این شهر به دست آوردند. (برای اطلاع از چگونگی حملات عباسیان. ر.ک: ابن کثیر دمشقی: 1407: ج10:287-290)
معتصم پس از فتح عموریه قصد فتح قسطنطنیه را داشت ولی به دلیل این که در درون دستگاه حکومت علیه وی توطئه ای صورت گرفته بود که وی را از خلافت عزل کنند مجبور به بازگشت شد. و این تنها نبرد معتصم با رومیان بود.
معتصم سر انجام در اول محرم سال دویست و بیست و هفتم هجری درگذشت و پسرش هارون واثق به جای وی به تخت خلافت نشست.
در دوران پنج ساله خلافت واثق که در واقع اواخر دوران اول خلافت عباسی به شمار می رود به دلیل این که ساختار حکومت در حال دگرگونی بود و ترکان زعام امور خلافت را به دست گرفته بودند و به همین دلیل اوضاع دربار خلافت آشفته بود مجالی برای جنگ با رومیان به وجود نیامد و به این گونه دوران اول خلافت عباسی به پایان رسید.
نتیجه:
درگیری های بین امپراتوری روم و خلافت عباسی بسته به شرایط داخلی دو حکومت، متفاوت بود. زمانی که در رأس حکومت دو طرف حکمرانانی مقتدر قرار داشتند این درگیری ها به شدت وجود داشت و هر از گاهی یکی از دو طرف پیروز میدان بود. زمانی که در حکومت یک طرف ضعفی حاصل می شد طرف مقابل در صدد بهره برداری از شرایط موجود بر می آمد و به قلمرو دیگری می تاخت و سعی می کرد تا آن جا که می شود به جبهه مقابل ضربه وارد کند.از آن چه از منابع تاریخی مستفاد می شود و در این مقاله هم به آن اشاره شد، در دوران اول خلافت عباسی اقتدار عباسیان در خارج مرزهای حکومتی نیز قابل رؤیت است و در درگیری هایی که با امپراتوری روم داشته پیروزی هایی که به دست آوردند به مراتب بیشتر از رومیان بوده تا جایی که چندین بار خصوصا در زمان خلیفه های مقتدر عباسی چون هارون و معتصم، رومیان شکست های جبران ناپذیری را متحمل شدند و با دادن خراج و جزیه و اطاعت از شرایط خلفای عباسی مجبور به پذیرش صلح شدند.
خلفای عباسی در این دوران با مطرح کردن عنوان جهاد به جنگ با رومیان می پرداختند و فقهای درباری نیز از این حرکت آنان استقبال کرده و مردم را به شرکت در این نبردها تشویق می کردند. آن چه مشخص است اقتدار عباسیان در دوران اول خلافت خود نه تنها باعث شد که قیام ها و شورش های داخلی را با مدیریت خود سرکوب کنند بلکه توانستند با اقتدا به همان مدیریت در برخورد با رومیان که دشمن دیرین آن ها از اهل کتاب به شمار می آمدند نیز فائق آیند.
پينوشتها:
* دانشجوی تاریخ اسلام دانشگاه اصفهان
** کارشناس ارشد تاریخ ایران اسلامی
ابن اثیر، عز الدین علی (1371)؛ الکامل فی التاریخ (کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران: مؤسسه مطبوعاتی علمی.
ابن الجوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (1412)؛ المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبد القادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولی.
ابن خلدون، ابو زید عبد الرحمن بن ابو عبد الله محمد (1363)؛ العبر (تاریخ ابن خلدون)، ترجمه عبد المحمد آیتی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چ اول.
ابن عماد دمشقی، شهاب الدین ابو الفلاح عبد الحی بن احمد العکری الحنبلی (1406)، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، تحقیق الأرناؤوط، دمشق – بیروت: دار ابن کثیر
ابن کثیر الدمشقی، أبو الفداء اسماعیل بن عمر (1407)؛ البدایة و النهایة، بیروت: دار الفکر
ابن مسکویه رازی، (1379)، تجارب الأمم، تحقیق ابو القاسم امامی، تهران: سروش.
اعتماد السلطنه، محمد حسن خان (1367)؛ تاریخ منتظم ناصری؛ محقق و مصحح: محمد اسماعیل رضوانی؛ تهران: دنیای کتاب
بلاذری، أحمد بن یحیی (1337)، فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، تهران: نشر نقره
خلیفة بن خیاط بن أبی هبیرة اللیثی العصفری الملقب بشباب (1415)، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولی.
طبری، محمد بن جریر (1375)، تاریخ طبری؛ ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران: اساطیر، چ پنجم.
یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (1371)، تاریخ یعقوبی؛ ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چ ششم
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}