نويسندگان:سید مصطفی طباطبایی*
منبع: راسخون




 

چکیده:

قبرستان تخت فولاد اصفهان از قدیمی ترین قبرستان‌های این شهر می‌باشد که منابع و شواهد تاریخی قدمت آن را تا قبل از اسلام نیز بیان می‌کند. وجود قبر یوشع نبی در تکیه لسان الأرض این قبرستان خود گویای این واقعیت است. از طرفی علاوه بر یهودیان پیروان دین زردتشت نیز از این مکان برای دفن مردگان خود استفاده می‌کردند و به همین دلیل می‌توان گفت این قبرستان نه فقط مخصوص مسلمانان، بلکه مورد استفاده یهودیان و همچنین در دوره‌های بعد زرتشتیان نیز بوده است.
وجود مقبره‌های مختلف از شخصیت‌های علمی هنری سیاسی دوره‌های مختلف به خصوص صفویه و قاجار و همچنین ابنیه‌های تاریخی و هنرهای استفاده شده در سنگ قبور این قبرستان، باعث شده که این قبرستان به عنوان یکی از مکان‌های تاریخی مذهبی و گردشگری شهر اصفهان به شمار رود.
در این مقاله سعی بر آن داریم که با استفاده از منابع کتابخانه ای و همچنین مطالعات میدانی به بررسی ظرفیت‌های گردشگری تکیه بابا رکن الدین قبرستان تخت فولاد بپردازیم.
کلید واژه: تخت فولاد، بابا رکن الدین، صفویه، مزار، کتیبه.

مقدمه:

بابا رکن الدین شیرازی از عرفای قرن هشتم هجری به شمار می‌رود که پس از آن که فوت می‌کند توسط شاگردانش در تکیه خود که به نام تکیه بابا رکن الدین معروف است دفن می‌شود. به دلیل شخصیت والای عرفانی بابا رکن الدین کم کم کل قبرستان تخت فولاد به قبرستان «بابا رکن الدین» معروف می‌شود تا جایی که حتی تنها پلی که بر فراز رودخانه زاینده رود وجود داشت و مردم از آن برای دست یابی به قبرستان استفاده می‌کردند به پل بابا رکن الدین تغییر نام می‌دهد. این پل که ساخته اوزون حسن بود و مقارن بازار اوزون حسن که امروزه به بازارچه حسن آباد موسوم است قرار داشته است.
تا دوران صفوی نیز همچنان از این پل به نام پل بابا رکن الدین نام برده می‌شده است به گونه‌های که شاردن در سفرنامه خود پل بابا رکن الدین را وصف کرده و در مورد آن می‌نویسد: «پل بابا ركن‏ الدين نزديك همين محلّه شيخ يوسف بنّا جاى دارد. گرچه زيبايى آن كمتر از قشنگى پل سابق الذكر نيست، اما چون پهناى رودخانه در اين جا كمتر است، طول اين پل كمتر از آن مى‏باشد. زيباييهاى دو جبهه اين پل برابر نيست، از آن‏كه يك جبهه آن رو به طرف حرمسراى يكى از كاخهاى تفريحى شاه دارد، و تنها از آن كاخ مى‏توان اين جبهه را نظاره كرد. اما به جبهه ديگر چون نظرگاه عامه است نپرداخته‏اند و به سزا تزيين نكرده‏اند. اين پل صد و شصت و شش پا درازا و بيست و چهار پا پهنا دارد...» (شاردن: 1372: ج4: 1560)
با این وصفی که شاردن در مورد پل بابا رکن الدین دارد می‌توان نتیجه گرفت که پل خواجوی امروزی را تا دوران صفوی پل بابا رکن الدین می‌نامیدند.
دوران قبل از صفویه به کل قبرستان تخت فولاد قبرستان بابا رکن الدین می‌گقتند ولی از بعد از آن زمان به دلیل تکیه سازی هایی که اتفاق افتاد و همچنین دفن علما و مشاهیر دیگر، کم کم هر تکیه نام خود را گرفت و تکیه بابا رکن الدین نیز معطوف به بقعه و محوطه محصور تکیه بابا رکن الدین گردید و کل قبرستان مشهور به قبرستان تخت فولاد گردید.
در مورد این که چرا به این قبرستان «تخت فولاد» می‌گویند دلایل مختلفی ذکر شده است. دکتر سید احمد عقیلی در کتاب تخت فولاد اصفهان درباره وجه تسمیه آن بیان می‌دارد که وجود قبر بابا فولاد حلوایی که از عرفا و زهاد اوایل دروان صفوی است باعث شده که این مکان به تخت فولاد نامیده شود (عقیلی: 1389: 17) اما استاد جلال الدین همایی در این باره نظر دیگری دارند. ایشان دلیل این وجه تسمیه را چنین بیان می‌کنند که این کلمه در اصل «تخته پلها» بوده و برای این که در قدیم به جای پل خواجو سنگ هایی به فاصله بوده که روی آن تخته می‌گذارده و از آن عبور می‌کرده اند و پل رسمی ما بین اصفهان و شیراز بوده کلمه تخت فولاد محرف تخت پل ها می‌باشد. (همایی: 1381: 458) در واقع این نظر استاد همایی نزد پژوهشگران جایگاه بیشتری دارد.

تکیه بابا رکن الدین:

قدیمی ترین بقعه آرامگاهی موجود در تخت فولاد، مقبره بابا رکن الدین شیرازی می‌باشد. آن چه از شکل و ظاهر بنا به دست می‌آید این است که اساس این بنا مربوط به دوران ایلخانی است و در دوره صفویه مرمت و به سازی شده است.
بنای این بقعه از شاهکار‌های مهندسی است که ظرافت‌های فنی بسیاری در آن به کار رفته است. معماری بنای بقعه شامل فضای گنبد خانه با طرح پنج صفه داخلی است که به وسیله آجر و گچ و سنگ و همچنین تزیینات کاشیکاری در خارج بنا ساخته شده است. مدفن بابا رکن الدین در ایوان شرقی گنبد بقعه واقع شده و در ایوان جنوبی مقبره میرزا ابو الحسن خان جابری انصاری و در ایوان غربی دو تن از علمای نوری مازندرانی مدفون می‌باشند.
ساختار بیرونی بنا نیز از جمله برج‌های آرامگاهی پنج ترک است که با گنبدی دو پوش شامل پوشش زیرین به صورت گنبد دور چین آجری با ارتفاع تقریبی دوازده متر از کف گنبد خانه و پوشش خارجی به صورت گنبد رک هرمی شکل دوازده ترک بر روی گریو منشوری دوازده ترک با تزئینات کاشی فیروزه ای و نقوش سر ترنج لاجوردی و سفید و در پای ترک ها و نقش شمسه در بالای گنبد و با ارتفاع تقریبی هجده متر از تارک گنبد تا کف گنبد خانه است و در جبهه شمالی آن ایوان ورودی و اتاق‌های طرفین در در دو طبقه موجود است که دو راه پله در آن ها برای دسترسی به اتاق‌های بالا و بام تعبیه شده است.
سر در ورودی بقعه منقش است به کتیبه ای از دوران شاه عباس اول که متن آن چنین است: (بتأییدات الله الباقی قد ارتفع عماره هذه البقعه المکوتیه فی ایام دوله کلب سیده علی بن ابی طالب صلوات الله علیه عباس الحسینی بهادر خان خلد الله ملکه و سلطانه الی یوم القیامه و تمت بحسن اهتمامه والإنقیاد لإمره والأمر یومئذ لله کتب الفقیر محمد صالح اصفهانی المولوی 1039) البته بنا بر گفته استاد همایی این تاریخ 1029 بوده و شخصی که این کاشی کاری را مرمت کرده سهوا آن را 1039 نوشته است.
در سمت شرقی بیرونی بقعه چله خانه بابا رکن الدین قرار دارد و قسمتی از آن احیا شده است و در داخل آن خطوط زیبایی از دوران صفویه تا کنون موجود است چنانچه دست خطی منسوب به شیخ بهایی نیز در آن جا قابل مشاهده می‌باشد.
از نظر شیوه معماری، از طرفی بر اساس وضعیت ساختاری بنا، مثل فرم قوس ها و تزیینات و تاریخ اتمام بنا، مسلم است که این بنا در دوران صفویه به اتمام رسیده است و از طرف دیگر این بنا از لحاظ فرم جزو برج‌های آرامگاهی محسوب می‌گردد که به خصوص در قرن هفتم و هشتم ساخت آن ها مرسوم بوده است. فرم معماری بنا و زمان وفات بابا رکن الدین مبین این مطلب است که می‌توان آن را با بناهایی همچون بقعه بابا قاسم و بقعه شیخ عبد الصمد نطنزی مقایسه نمود که اولی با گنبدی رک و هشت ترک و کتیبه تاریخی سر درب به خط ثلث سفید معرق بر زمینه لاجوردی و مورخ به سال 741 ه.ق که از نظر معماری پنبد شبیه گنبد بقعه بابا رکن الدین است که در سال 1044 بر اساس کتیبه بالای سر درب توسط آقا زمان بن آقا جمال میوه فروش مرمت شده است. (رفیعی مهر آبادی: 1352: 788) که تقریبا مقارن با مرمت بقعه بابا رکن الدین می‌باشد. همچنین گنبد شیخ عبد الصمد نطنزی نیز از گنبد‌های رک قرن هشتمی و به صورت هشت ترک است که تاریخ کتیبه داخل آن 707 ه.ق می‌باشد و قابل مقایسه با گنبد مقبره بابا رکن الدین است. بنابر این می‌توان گفت که بنای بقعه بابا رکن الدین در زمان شاه عباس اول بسیار ساده تر بوده و شاه عباس به دلیل ارادتی که به بابا رکن الدین داشته آن را مرمت کرده و یا این که بقعه به صورت نیمه ویرانه بوده و شاه عباس آن را تجدید بنا کرده است (فرشته نژاد:1389: 265)
این بنا در طول تاریخ، در چند نوبت مرمت شده که یک نوبت آن بنا بر کتیبه سنگی که بر سمت راست ورودی مقبره بوده توسط میرزا محمد نصیر بایزدی بسطامی انجام شده و باز در سال 1364 ه.ق از طرف اداره باستان شناسی اصفهان به ریاست جواد مجد زاده صهبا مرمت گردید (هنرفر: 1350: 499- 498؛ همایی: 1381:35-37) و نیز در دوران معاصر در سال 1378 شمسی توسط شهرداری اصفهان مرمت شده است.

مشاهیر مدفون داخل بقعه:

بابا رکن الدین:

مسعود بن عبد الله بیضاوی از عرفا و صوفیان قرن هشتم هجری است که اصلش از منظقه بیضای فارس می‌باشد (عقیلی:1389:35) و ظاهرا نسبش به خواجه عبد الله انصاری می‌رسد. درباره زندگانی وی مـتأسفانه اطلاعی در دست نیست ولی آن چه از از فحوای گزارشات تاریخی مستفاد می‌شود آن است که وی از بابا‌های معروف فرقه سهروردیه بوده است (همان) هرچند برخی نیز وی را جزء فرقه شطاریه طیفوریه می‌دانند (همایی: 1381: 40)
بابا رکن الدین، بر طبق گزارشاتی که در تألیفات خود آورده است از اساتیدی چون کمال الدین عبد الرزاق کاشانی (شارح فصوص الحکم ابن عربی و منازل السائرین انصاری)، شرف الدین داوود قیصری (شارح فصوص الحکم ابن عربی و ثانیه کبری ابن فارض) و نعمان خوارزمی که وی را به بزرگی یاد کرده کسب علم نموده است.(ناجی اصفهانی: 1389:265-266).
هر چند اکثر طریقت‌های صوفی در قرن هفتم دارای مذهب تسنن بوده اند ولی اکثر پژوهشگران تاریخ شخص بابا رکن الدین را شیعه می‌دانند. مرحوم جابری انصاری صاحب کتاب «تاریخ اصفهان و ری» دلایلی را مبنی بر تشیع وی بیان می‌کند: اول این که گنبد مقبره ایشان دوازده ترک است و این نشان بر دوازده امام شیعه می‌باشد، دوم این که علمای طراز اول شیعه همچون شیخ بهایی، مرحوم مجلسی، مرحوم حاجی کلباسی و دیگران از ایشان تجلیل نموده و به مقبره ایشان رفت و آمد داشته اند، سوم این که ایشان هم دوره با حکومت آل مظفر در اصفهان و شیراز بوده و همچنین در زمان علامه مجلسی که با مظاهر صوفی گری به شدت برخورد می‌شد، مقبره ایشان از تعرض مصون مانده است (جابری انصاری:1378: 31-48). همچنین در سنگ نبشته قبر ایشان چنین آمده: «کهف الموحدین والمحققین السالک مسالک الأئمه املمعصومین» که بیانگر اردات ایشان به ائمه اطهار (علیهما السلام) می‌باشد.
بابا رکن الدین شیرازی از آن دسته از عرفایی است که علاوه بر عرفان عملی و طریقت‌های عرفانی، در عرفان نظری نیز جایگاه ویژه ای دارد. مهم ترین تألیف ایشان در این زمینه شرحی ایت که ایشان بر کتاب فصوص محیی الدین عربی نگاشته است. این کتاب که «نصوص الخصوص فی شرح الفصوص» نام دارد از مفصل ترین و جامع ترین شرح هایی است که بر این اثر نگاشته شده است. وی این کتاب را در دو مجلد نگاشته که بخش اول شامل دیباچه و مقدمه و شرح نصوص از آغاز تا پایان فصل هودی کتاب فصوص و جلد دوم از فصل صالحی تا پایان کتاب فصوص را در بر می‌گیرد. وی تألیف این کتاب را به تشویق و تأکید عارف و استاد معاصرش، نعمان خوارزمی در تاریخ 739 آغاز کرده و در و در محرم سال 743 به اتمام رسانیده است.
از دیگر تألیفات وی می‌توان به کتاب‌های کنز الرموز فی علم حروف، معلوم الخصوص من مفهوم الفصوص، کشف الضر فی شرح نظم الدر و همچنین کتابی با نام قلندریه اشاره کرد. (ناجی اصفهانی: 1389:266).
در مورد تاریخ وفات بابا رکن الدین متقن ترین سند تاریخی که در دست است نوشته سنگ مزار ایشان می‌باشد.
بر این سنگ مزار که از مرمر یکپارچه تشکیل شده به خط ثلث بسیار زیبایی چنین حک شده است: «ألا إن اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون هذا قبر الحجه الأولیاء و العارفین قطب الأوتاد والوالهین برهان الأتقیاء والصالحین قدوه العشاق والذاکرین کهف الموحدین و المحققین السالک مسالک الأئمه المعصومین والعارف بالحقائق الربانیه الواقف بالدقایق الملکوتیه الطائر بفضاء اللاهوتیه مهبط الأنوار و مخزن الأسرا و نفحه العطار و مقام الشطار و محل الإستغفار رکن الشریعه والطریقه والحقیقه والزمان بابا رکن الدین مسعود بن عبد الله بیضاوی و قد توفی فی یوم الأحد السادس والعشرین من شهر ربیع الأول سنه تسع و ستین و سبعمأه»
پس از وفات بابا رکن الدین و دفن ایشان در این بقعه، این مزار به زیارتگاه ارادتمندان ایشان تبدیل شد و در طول تاریخ بزرگان زیادی برای زیارت بر این مکان قدم گذارده اند و از این زیارت خود داستان ها و کرامت‌های زیادی نقل کرده اند که معروفترین آن ها داستان آخرین زیارت بهاء الدین محمد عاملی معروف به شیخ بهایی است. این کرامت را با تفاوتی اندک اکثر مورخان دوره صفوی و دوره‌های بعد نقل کرده اند. اسکندر بیک ترکمان صاحب کتاب تاریخ عالم آرای عباسی که خود در آن زمان زنده بوده این کرامت را چنین نقل می‌کند: «روزى در مقابر مشهور به تربت عارف ربانى بابا ركن‏ الدين اصفهانى به اداى صلوة مشغول بود آوازى از قبرى به گوش شيخ رسيد كه در عالم روحانى يكى از اهل قبور و آسودگان نهانخانه خاك با او به تكلم درآمده گفته بود كه اينهمه غفلت چيست حالا تيقظ و هنگام آگاهى است و قايل اسم و نسب خود اظهار نموده بوده و از اسرار خفيه حرفى چند بر زبان آورده اما حضرت شيخ تقرير آنها نفرمودند و زياده از حرف غفلت و ايماى آگاهى و انتباه اظهارى نكردند بعد از واقعه آن حضرت يكى از احباء كه محرم اسرار شيخ بود دو سه كلمه گفته بود.الحاصل بعد از وقوع اين واقعه غريبه سر به جيب تفكر فرو برده چند روز ترك معاشرت احباء و خلان و مباحثه طالب علمان نموده آماده سفر آخرت مي گرديد و مترصد ارتحال ازين دار ملال و متفحص ماه شوال بود و لحظه به فراغ خاطر نمى‏غنود تا آن كه طلبه علوم كه همه روز ازو مستفيض بودند به براهين عقليه و دلايل نقليه شيخ را ترغيب نمودند كه در باطن با خدا بوده به ظاهر فيض القاء علوم از طلبه باز نگيرد و مثوبات آن را علاوه طاعات و عبادات شمرد از تكرار اين گونه مقالات خاطرش فى الجمله آرام گرفته رفته رفته با خلق الله به دستور آميزش نموده تا سه ماه ظاهرا اوقات به مباحثه علوم و افاده تلامذه صرف نموده در اتمام نسخه شريفه جامع عباسى اهتمام داشت و باطنا با آسودگان عالم ارواح همراز و با روحانيان عالم اشباح دمساز بود تا آن كه در چهارم شهر شوال اين سال مريض گشته هفت روز پهلو بر بستر ناتوانى داشت در روز هشتم كه سه‏شنبه دوازدهم شهر شوال بود طاير روح شريفش از تنگناى قفس بدن بيرون خراميده به عالم قدس پرواز نمود» (ترکمان: 1382: ج3: 968)

میرزا حسن خان جابری انصاری:

ملقب به صدر الأدبا و فرزند حاج میرزا علی انصاری ملقب به صدر الوزاره می‌باشد (جابری انصاری: 1378: 287)
وی از شعرا، مورخین و روزنامه نگاران معاصر اصفهان به شمار می‌رود و کتاب «تاریخ اصفهان و ری» ایشان از کتاب‌های مهم در زمینه تاریخ و رجال و مشاهیر اصفهان می‌باشد.
وی در 18 رجب سال 1287 ق در شیراز متولد و همراه پدر در سال 1291 ق به اصفهان آمد. وی تحصیلات خود را نزد پدرش مسئولیت انشای خاص ظل السلطان را بر عهده داشت آغاز کرد و به پایه ای از علم رسید که هنگامی که پدرش وفات یافت با آن که هجده سال بیشتر نداشت در دستگاه دیوان ظل السطان مشغول به فعالیت گردد. وی بیست سال در این سمت بود و در همین دوران از محضر اساتیدی چون آخوند محمد کاشانی (معروف به آخوند کاشی)، جهانگیر خان قشقایی، شیخ محمد حسن نجفی، سید محمد باقر درچه ای، ملا حسن دری، ملا محمد جواد آدینه ای، آقا نجفی، آقا محمد هاشم خطاط، میرزا عبد الرحیم افسر و آقا جان پرتو در علوم مختلف استفاده برد (مظاهری: 1389: 424).
وی همچنین در جریان مشروطیت از علمای آزادی خواه به شمار می‌رفت و قلم خویش را در راه این نهضت به کار برد و پس از آن که مشروطیت پیروز شد اعیان اصفهان قصد داشتند وی را به عنوان نماینده خود برای مجلس انتخاب کنند که وی نپذیرفت و به روزنامه نگاری روی آورد و مجله «گنجینه انصار» را تأسیس کرد.
وی پس از این چون از طرف محمد علی شاه تحت تعقیب بود به عتبات رفت و در آن جا از درس آیت الله سید اسماعیل صدر (جد امام موسی صدر) بهره برد و به دستور وی معمم شد و به ایران بازگشت و به تکلیف سید حسن مدرس اسفه ای ریاست محکمه جزای عدلیه اصفهان را پذیرفت ولی چون کنسولگری روس در کار وی کارشکنی می‌کرد پس از چند ماه استعفا داد. مرحوم جابری انصاری با دختری از دورمان صفویه ازدواج کرد و حاصل این ازدواج چهار پسر به نام‌های علی، احمد، جواد و حسین بود. میرزا حسن خان نهایتا در 27 دی ماه سال 1335 شمسی در سن 89 سالگی در اصفهان در گذشت و به دلیل اینکه بابا رکن الدین را انصاری و از تبار جابریان می‌پنداشت وصیت کرد که وی را در داخل بقعه بابا رکن الدین دفن کنند (همان؛ عقیلی: 1389: 36).
از میرزا حسن خان به جز کتاب تاریخ اصفهان و ری که در آن به شرح تاریخ اصفهان و سرگذشت مشاهیر آن پرداخته، تألیفاتی همچون، تاریخ نصف جهان و همه جهان، آگهی شهان از کار جهان و آفتاب درخشنده به یادگار مانده است. شایان ذکر است که برخی از آثار وی هنوز چاپ نشده است.

میزرا عبد الجواد نوری مازندرانی:

وی به مجتهد و شیخ العلما معروف است. ایشان دومین فرزند میرزا علی نوری مازندرانی می‌باشد که در خارج بقعه در همین تکیه مدفون است و شرحش در ادامه خواهد آمد.
میرزا عبد الجواد از مهم ترین شخصیت‌های خاندان نوری مازندرانی است که به فقاهت و دیانت و تورع و مرجعیت قضا و فتوی از معروفان زمان خود به شمار می‌رفت. وی در مسجد دروازه نو امامت جماعت بود و علاوه بر اجتهاد شرعی و فقاهت تخصصی، در فنون ادبی و حکمت و کلام نیز تسلط کامل داشت. (عقیلی: 1389:36؛ همایی: 1381: 65) وی در هشتاد سالگی در شب هشتم شوال سال 1323 ه.ق درگذشت و در داخل بقعه بابا رکن الدین دفن شد
متن سنگ مزار ایشان چنین است: هذا مرقد العالم والنحریر الکامل جامع المعقول والمنقول حاوی الفرع و الأصول فقیه اهل البیت فی عصره و مفتی الامامیه فی الدهر استاد العلماء والمحققین والفقهاء المتبحرین المشتهر بشیخ العلماء الحاج میرزا عبد الجواد النوری ابن مرحوم المبرور الحاج محمد علی المازندرانی طلب ثراهما المتوفی فی اللیله الثامنه من شهر شوال المکرم فی ثنه ثلاثه و عشرین و ثلاث مأه بعد الألف من الهجره النبویه علی ها جرها آلاف التحیه والثناء.

میرزا بهاء الدین نوری مازندرانی:

وی فرزند میرزا عبد الجواد نوری مازندرانی و ملقب به فاضل نوری می‌باشد. وی از مشاهیر فضلا و ائمه جماعت محله نو و بید آباد اصفهان بوده و در علوم ادبیه و شعر و شاعری تبحری داشته است به گونه ای که در اشعار خود «فاضل» تخلص می‌کرده است. از اشعار او بیت زیر را گویند که در طواف کعبه بداهتا سروده است
بطوف کعبه کجایند عاشقان که مگر چشند لذت دور نگار گردیدن (عقیلی: 1389: 36)
همچنین:
دلبر فرخ رخ شیرین لقاء تا به من غمزده شد آشنا
برد ز من دین و دل و عقل و هوش صبر و سکون نیز نماندی به جای
یار جفا پیشه وفا پیشه کن گر چه محال است ز خوبان وفا
(همایی: 1381: 67؛ کتابی: 1385: 170)
وی مدت چهارده سال در مدرسه صدر اصفهان از محضر آخوند کاشی و دیگر اساتید اصفهان بهره برد. و سر انجام در بیستم جمادی الأولی سال 1343 ه.ق وفات یافت و در کنار پدرش در بقعه تکیه بابا رکن الدین دفن شد. متن سنگ مزار وی چنین است: قد ارتحل من دار الفناء الی دار البقاء العالم العامل و النحریر الکامل جامع المعقول و المنقول فخر المتقدمین استاد المتأخرین الحاج میرزا بهاء الدین الشهیر بالفاضل النوری ابن المرحوم المبرور المغفور الحاج میرزا عبد الجواد النوری المعروف بشیخ العلماء طاب الله ثراهما و جعل الجنه مثواهما فی لیله عشرین من شهر جمادی الأولی فی سنه ثلاثه و اربعین و ثلاث مأه بعد الالف من الهجره النبویه علی ها جرها الاف الثناء والتحیه.
بابا یحیی: وی از عرفا و فضلا و مشاهیر قرن دوازدهم هجری است که در سال 1153 وفات یافته و در تکیه بابا رکن الدین مدفون است ولی از وی سنگ مزاری به جا نمانده و به همین دلیل محل دقیق قبر ایشان مشخص نیست (همایی: 1381: 59).

مشاهیر مدفون در صحن تکیه:

ملا محمد حسن نائینی آرندی:

وی از ساکنان و عارفان قرن سیزدهم در اصفهان می‌باشد. در روستای کوچک آرند از توابع نایین اصفهان به دنیا آمد.
پدر وی زکریا نام داشت و چون کشاورز و دامدار بود اصرار داشت که فرزند خویش را نیز همراه خود به چرا گوسفندان ببرد. (بلاغی: 1369: 15) درباره اینکه ملا حسن چگونه به طریقت علم و عرفان روی آورده است حکایت جالبی از خود ایشان نقل شده که امام جمعه نایین که خود از وی شنیده آن را چنین بیان می‌کند: «روزی در شانزده سالگی به شبانی مشغول بودم، نزدیک ظهر دیدم هوا تیره و تار شد به طوری که ستاره‌های آسمان هویدا گردید. خیلی ترسیدم و گمان کردم قیامت به پا شده است. در آن حال از هوش رفتم کمی بعد قدری به خود آمدم، دیدم در همین فضای تاریک ، نوری از طرف مغرب هویدا گردید و آن نور به طرف من نزدیک شد. چون درست نزدیک رسید، مانند هودجی بود که نور از داخل آن می‌تابید و چون مقابل من رسید، سر گردنی نورانی از داخل آن هودج بیرون آمد و متوجه من شد و تبسمی نمود و فرمود: حسن برو و درس بخوان. پس از گذشتن هودج از مقابلم ندیدم به کجا رفت. من در حال عادی نبودم . وقتی به خودم آمدم دیدم پدرم خشمناک شده و به من خطاب کرده، می‌گوید:تو خوابی و گوسفندانت در کشت مردم زیان می‌رسانند. من از همان ساعت از کار شبانی بیزار شده، مایل به فراگرفتن علوم شدم.سه چهار مرتبه از آرند فرار کرده تا کوهپایه و دفعه دیگر تا سگزی آمدم و هر بار پدرم یا دیگری می‌آمدند و من را به قریه خود باز می‌گرداندند و چون می‌گفتم کی خواهم درس بخوانم پدرم می‌گفت بچه رعیت را با درس خواندن چه کار است؟ تا در آخر پدرم از روی خشم مرا تعقیب نکرد. من به اصفهان آمدم و مقدمات را تحصیل کردم و با کمال عسرت و تنگدستی امرار معاش می‌کردم گاهی پدرم قدری گندم و جو برایم می‌فرستاد» (همان)
آرندی پس از آن که به اصفهان آمد ظاهرا از همان آغاز در مدرسه نیمارورد ساکن شد و در آن جا نخست به علم آموزی و سپس به آموزش طلاب همت گماشت او حدود شصت سال از زندگی خود را در این مدرسه سپری کرد و ظاهرا تا آخر عمر مجرد بوده است (تحویلدار: 1342: 68).
بر اساس منابع موجود، برای ملا حسن نایینی استاد خاصی ذکر نشده اما در احوالات وی بیان شده که در اصنفا علوم منقول و اقسام معقول و انواع ریاضی یگانه زمان خویش بوده است (همان؛ بلاغی: 1369: 15).
حسین محبوبی اردکانی در کتاب چهل سال تاریخ ایران (ظاهرا از قول معلم حبیب آبادی) درباره وی می‌نویسد: در انواع علوم ظاهر و باطن به مقام کشف و شهود بود. اگر فی المثل در یک روز از هزار کتاب در فنون شتی از وی حل مشکلات و رفع شبهات می‌خواستند بدون هیچ تأمل همه را جواب می‌فرمود، با آنکه اصلا کتاب نداشت و ابدا به مطالعه وقت نمی‌گذاشت و این معنی در تسلم به مقامی است که هزاران کس از محصلین اصفهان و مدرسین آن سامان بارها آزموده‌اند و باشخاصهم احساس نموده‌اند و این نیست جز حقیقت مکاشفه، و این دعوی را براهین دیگر نیز از قبیل اخبار به انتشار تلگراف در ایران و صدمات شریعت از ظهور باب و غیرهما که بطور تحقیق از وی شنیده شده است. وی در بدایت امر به شبانی اهل برخی از توابع نایین می‌گذرانیده تا به تقریبی عارف ربانی و مقرب بارگاه سبحانی حاج محمد حسن او را در بیابان نایین نظر فرموده به تحصیل علم و تکمیل نفسش می‌فرماید. مردمی که محضر مبارک او را ادراک کرده‌اند از وضع زندگانی و ریاضات و مجاهداتش در طریقه اویسیه اموری خطیر روایت می‌نمایند (محبوبی اردکانی: 1384: ج1: 228) برخی از معاصران آرندی درباره سیره و روش زندگی و خصوصیات اخلاقی وی گفته اند که او عبا نداشت و دستار نمی‌بست، قبای پشمینه ژنده به تن داشت و میان را با ریسمانی استوار می‌نمود. کلاهی که خاص حمالان بود بر سر می‌گذاشت و کفش‌های پاره به پا داشت (جناب: 11385: 565). این سبک زندگی را در اصطلاح عرفا و صوفیه «ملامتیه» می‌گویند زیرا عرفا در با این شمائل خواستار طعن نفس خود از طرف دیگران بودند که به این سان نفس خویش را سرکوب کنند.
از ملا حسن کرامات و خرق عادات بسیاری نقل شده و در بین مردم رایج است که در کتب مختلف تاریخ اصفهان بیان شده برای نمونه یکی از چندین کراماتی را که استاد همایی از ایشان نقل کرده بیان می‌کنیم.
استاد جلال الدین همایی از قول سیدی که پدرش از طلاب مدرسه نیم آورد و شاگرد ملا حسن بوده بیان می‌کند که پدرش نقل کرده که «در یکی از شب‌های تعطیل که معمولا بیش از عده ای در مدرسه نمی‌مانند سخت در مانده و گرسنه بودم چنانکه خوابم نمی‌برد. در تاریکی حجره گوشه ای افتاده به حال خود می‌گرستیم غیر از ملا حسن که هر شب در حجره خود بیدار و مشغول عبادت بود، سایر طلاب در خواب و درب مدرسه را نیز بسته بودند. در این حال دیدم دو نفر با چراغ فانوس وارد مدرسه شده به طرف حجره ملا حسن رفتند طولی نکشید که دیدم ملا حسن با دو نفر فانوس کش جلو حجره من ایستادند ملا حسن مرا آواز داد که همراه وی به دعوت مهمانی برویم من از این پیش آمد بسیار خوشحال و به دنبال او روان شدم پس از طی مسافتی قلیل به محلی رسیدیم که شبیه کاروانسرای حاج کریم بود. مجلس مهمانی و چراغانی عجیب باشکوهبه نظرم آمد. در تالار بزرگ همه علما و صدور و رجال نشسته بودند. ملا حسن در صدر مجلس نشست و مرا فرمود تا زیر دست او مقدم بر همه علما نشستم. اهل مجلس مرا احترام می‌کردند. با خود گفتم این همه احترام لابد از برکت و ملازمت ملا حسن است و گرنه من خود طلبه گمنام فقیری بیش نیستم. طولی نکشید که سفره گسترده و خوانچه ها از انواع اطعمه لذیذ آماده شد. حالت گرسنه ای بی تاب بر سر چنان سفره ای پر آب و تاب خود معلوم است. چندان که توانستم شکم را از عزا بیرون آوردم. پس به رسم معمول این گونه ضیافت ها آفتبه لگن آوردند، دست بشستیم و همچنان که رفته بودیم باز آمدیم» (همایی: 1381: 54).
وی که اطمینان داشته تمامی این امور در بیداری اتفاق افتاده فردای آن روز به خدمت ملا حسن می‌رسد و جریان را نقل می‌کند. ملا حسن ابتدا سخنان وی را رد می‌کند ولی پس از این که اصرار او را می‌بیند به وی خاطر نشان می‌شود که نباید تا آخر عمر وی از این جریان با کسی صحبت کند و الا تا آخر عمر به همان گرسنگی مبتلا می‌شود. (همان)
کرامت‌های ملا حسن و ارادت ایشان به حضرت زهرا (س) باعث شده که مردم اصفهان به ایشان لقب «شیخ یازهرا» دهند.
ملا حسن نایینی آرندی در حدود سن هشتاد سالگی در سال 1270 قمری در اصفهان وفات یافت و بنا بر وصیت ایشان جازه اش را در ورودی مقبره بابا رکن الدین دفن کردند. متن سنگ مزار ایشان که منقش به ماده تاریخ وفات وی نیز می‌باشد چنین است:
ألا إن أولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون هذا مرقد قدوه العرفا و الموحدین و مضجع عده العلماء الراشدین بهلول زمانه عند اقرانه مقبول الأمم فی زمانه المتفرد عن الخلایق متجرد عن العلایق الفاضل الربانی المؤمن الممتحن ملا محمد حسن نایینی طاب الله ثراه
ای دریغا رفت بیرون از جهان بی قرار
آنکه از دانش قرین آمد بدانای قرن
پیر نایین پیشوای اهل معنی آنکه بود
مجد اوتاد زمین و فخر ابدال زمن
بس تجافی داشت همچون بشر حافی از جهان
هیچگه بر تن نپوشیدی لباس ما و من
طائر عرش آشیانی بود در دنیا غریب
چون صلای إرجعی بشنید شد سوی وطن
جان برون رفت از تن مرد و زن اندر ماتمش
بر دل پیر و جوان آمد غم رنج و محن
گفت سیما بهر تاریخ وی از الهام غیب
جای بگزیده بجنت مرشد کامل حسن
سنگ مزار وی که از جنش مرمر می‌باشد و با خطی خوش آراسته گردیده امروزه به صورت افقی بالای قبر ایشان قرار دارد و سنگ قبر جدیدی بر روی قبر ایشان گذاشته اند.

میرزا علی نوری مازندرانی:

در واقع وی سر سلصسله خاندان نوری مازندرانی است که در این تکیه دفن هستند. این خاندان از خاندان‌های علمی اصفهان می‌باشند که نسب خود را به خواجه نظام الملک طوسی وزیر معروف ملکشاه سلجوقی می‌رسانند. میرزا محمد علی فرزند ملا اسماعیل نوری مازندرانی می‌باشد و دلیل این که به این خاندان نوری می‌گویند چنین است که زادگاه اصلی این خانواده روستای نور از توابع مازندران بوده است.
صاحب ریحانه الأدب درباره وی می‌نوسید که مدتی برای تزکیه و تصفیه نفس به هندوستان مسافرت کرده و سپس به اصفهان می‌آید و در این شهر ساکن می‌شود (مدرس تبریزی: 1374: ج 6: 260) ولی آن چه استاد همایی از قول اقوام وی نقل می‌کند آن است که وی از این سفر قصد تجارت نیز داشته است و اتفاقا در آن جا اموال فراوانی گرد می‌آورد ولی در راه باز گشت به سبب طوفانی شدن دریا و تلاطم کشتی همه اموال و اسباب اثاثیه او و سایر همسفرانش را به دریا می‌ریزند تا بار کشتی سبک شده و غرق نشود. به دین گونه وی با حالت فقر و تنگدستی به اصفهان می‌آید و در محله بید آباد ساکن می‌شود (همایی: 1381: 60)
وی در ذی قعده سال 1253 هجری درگذشت و در صحن تکیه بابا رکن الدین مدفون گردید.
متن سنگ مزار ایشان چنین است:
هو لاحی الذی لا یموت ألا إن اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون.
وفدت علی الکریم بغیر زاد من الحسنات والقلب السلیم
و حمل الزاد اقبح کل شیء إذا کان الوفود علی الکریم
هذا مرقد النحریر الکامل والبحر الزاخر الفاضل الباذل جامع المعقول والمنقول حاوی الفروع و الأصول العارف السالک المتقی الحاج محمد علی مازندرانی طاب ثراه و جعل الجنه المثواه قد الإرتحل فی اثنین و عشرین من شهر ذی القعده الحرام سنه ثلاله و خمسین و مأتین بعد الألف من الهجره النبویه
همسر مرحوم نوری مازندرانی نیز از زنان فاضله و صالحه اصفهان بوده که او نیز در کنار قبر ایشان مدفون است ولی سنگ مزار ندارد.
میرزا علی نوری مازندرانی دارای سه پسر بودند که اولی میرزا محمد تقی نوری مازندرانی است که از معبرین بی نظیر خواب بوده اند و جزء مدفونین همین تکیه می‌باشند که در ادامه شرح زندگانیش خواهد آمد. دومی میرزا عبد الجواد معروف به فاضل که شرحش گذشت و سومین فرزندش میرزا عبد الکریم نوری بوده که در هنر خوشنویسی فعالیت داشته و در کربلا مدفون است.

میرزا محمد تقی نوری مازندرانی:

وی نیز از دیگر مشاهیر مدفون در صحن تکیه بابا رکن الدین می‌باشد که قبر وی بیرون ضلع شرقی بقعه است.
وی فرزند ارشد میرزا علی نوری مازندرانی است و معروفیتش بیشتر به دلیل علم تعبیر خوابی بود که داشتند به گونه ای که چه در دوره خود و چه اکنون که سالیانی از وفات او گذشته است ایشان را بیشتر به دلیل تعبیر‌های بی نظیری که داشته اند می‌شناختند.
استاد جلال الدین همایی درباره ایشان می‌نویسند: «حاج میرزا تقی که حقا او را از اقران ابن سیرین باید شمرد در تعبیر خواب هنری عجیب داشت. نوادر تعبیراتش در اصفهان بسیار مشهور است. از جنس همان تأویلات که در محاسن مافروخی از ابو الطیب معبر نامی قرن پنجم نقل شده» (همایی: 1381: 62)
تعبیرات خوابی که ایشان داشته اند در کتب تاریخی بعضا آمده که برای نمونه به یکی از آن ها اشاره می‌کنیم.
یکی دو ماه قبل از قتل ناصر الدین شاه او را با لباس عبا و عمامه بسیار زیبا و هیبتی شبیه علما به خواب دیده بودند و از حاج میرزا تقی تعبیر آن خواسته بودند. وی گفته بود که چیزی نمی‌گذرد که به قتل خواهد رسید و همچنان شد که او گفته بود.
این تعبیر خواب وی در شهر بر زبان ها افتاد و موجب حیرت مردم شد و موقعی که از او درباره چگونگی این امر پرسیدند پاسخ داد که به محض شنیدن این خواب حدیث معروفی به خاطرم آمد که «من خرج عن زیه فدمه هدر». این نوع تعبیر خواب در واقع نیاز به علم اکتسابی نیست و ضمیری روشن و آگاه نیاز دارد. (برای اطلاع بیشتر. ر.ک. همایی: 1381: 62-64)
میرزا محمد تقی در بیست و هفتم شوال سال 1329 هجری وفات یافت و در صحن تکیه بابا رکن الدین مدفون گردید. متأسفانه سنگ مزار اصلی ایشان از بین رفته و چند سالی به همت مجموعه فرهنگی مذهبی تخت فولاد اصفهان سنگ مزاری جدید بر قبر ایشان گذاشته شده است.

ابراهیم راه نجات:

ابراهیم راه نجات فرزند حاج عباس در سال 1268 شمسی در مورچه خورت اصفهان به دنیا آمد و چون محل سکونت وی دارای هیچ گونه امکانات آموزشی نبود به همراه دایی خود میرزا نصر اله ملک المتکلمین به اصفهان آمد و تحت نظر وی به تحصیل پرداخت وی از همان کودکی تحت تأثیر افکار انقلابی دایی خود میرزا نصر اله ملک المتکلمین قرار گرفت و به عنوان یکی از مبارزین و مجاهدین سرسخت انقلاب مشروطه مطرح شد.
پس از پیروزی انقلاب مشروطه، ابراهیم که از مبارزان سرسخت این انقلاب بود واسطه انقلابیون اصفهان و دایی خود ملک المتکلمین گردید و به همین دلیل پس از آن که اقبال الدوله حاکم اصفهان شد سخت مورد تعقیب دستگته حکومت قرار گرفت تا جایی که مجبور شد همراه دیگر دوستان آزادی خواه خود همچون امین التجار اصفهانی و مهدی ملک زاده فرزند ملک المتکلمین از اصفهان به شیراز فرار کند ولی دیری نگذشت که آن جا نیز برای وی نا امن شد و وی مجبور شد با لباش درواویش و با پای پیاده به اصفهان بازگردد و در خانه خود مخفیانه زندگی کند. (اخضری: 1391: 324)
وی در سال 1294 شمسی، امتیاز روزنامه راه نجات را گرفت و با جرایدش را با شعار «اعتماد ما به خداست» چاپ می‌کرد (عقیلی:1385: 213) این روزنامه به همراه روزنامه اخگر که زیر نظر میرزا فتح الله وزیرزاده منتشر می‌شد، از روزنامه‌های مشروطه خواهان اصفهان به شمار می‌رفتند (راوندی: 1382: ج8: 345) و مدت 23 سال بدون هیچ تغییر منش و روندی چاپ آن ادامه داشت
مرحوم ابراهیم راه نجات با هیچ حکومتی که افکار آزادی خواهی را منکوب می‌کرد سازش نکرد و حتی در دوره رضا شاه نیز به علت مخالفت با کودتا کنندگان به زندان افتاد و روزنامه اش نیز توقیف شد. وی عمر خود را در راه آزادی کشور و به ویژه خدمت به جامعه اصفهان صرف نمود و سر انجام در بیست و نهم فروردین سال 1326 شمسی دار فانی را وداع گفت و در کنار ورودی مقبره بابا رکن الدین دفن شد.

چله خانه بابا رکن الدین:

از دیگر مکان‌های مورد توجه در تکیه بابا رکن الدین چله خانه این تکیه می‌باشد که در ضلع جنوبی بیرون بقعه موجود می‌باشد. اصالتا چله خانه ها مکان عبادت و تهجد و در برخی مواقع چله نشینی برای تزکیه نفس بوده که به عنوان خانقاه نیز از آن نام برده می‌شود.
این مکان ها که در قبرستان ها معمولا در کنار آرام گاه بزرگان تعبیه می‌شود مکانی است در داخل زمین و وسعت آن نیز به گون‌های است که نهایتا دو یا سه نفر بتوانند در آن نماز بخوانند. معمولا در قبرستان‌های بزرگ شیعه به خصوص وادی السلام از این مکان ها بسیار موجود می‌باشد و چون در این مکان ها علمای زیادی به راز و نیاز پرداخته و بعضا در همین مکان ها تشرفات و خرق عاداتی نیز صورت می‌گرفت کم کم قداست پیدا می‌کرد به گونه ای که اکثر تشرفاتی که در وادی السلام برای علما در دیدار امام زمان اتفاق افتاده در همین مکان ها بوده است. به همین دلیل اکثر علما وصیت می‌کرده اند که در این چله خانه ها دفن شوند. در تخت فولاد نیز چله خانه تکیه خاتون آبادی و تکیه مادر شاه زاده مدفن علمایی چون میرزا حسین نائب صدر و میرزا محمد جواد حسین آبادی می‌باشد.
چله خانه بابا رکن الدین نیز از دیگر چله خانه‌های تخت فولاد می‌باشد که ظاهرا از همان زمان بابا رکن الدین مورد توجه علما و عرفا بوده و موقوفاتی نیز داشته است به گونه ای که صاحب «قصص خاقانی» در شرح حال سید معز می‌نویسد:از درویشان که به گوشه نشینی اقدام نموده، نفس سرکش را از آرایش غرور مطهر ساخته اند، جناب سید معز است که در بقعه بابا رکن الدین در ولایت اصفهان رحل اقامت انداخته لیلا و نهارا به عبادت ایزد بی چون و صفی باطن فیض مواطن اشتغال دارد. در شب‌های جمعه جمع کثیری از اهل تصوف که به توسط هدایت این سید می‌خواهند که طالب راه حقیقت و سالک طریق معرفت باشند به خدمتش حاضر می‌شوند (شاملو: 1374:ج 2: 195).
چله خانه بابا رکن الدین در چند سال اخیر به سازی شده و مورد بازدید گردشگران قرار می‌گیرد. در این مکان از دوران صفوی تا کنون خظوظ بسیار زیبایی موجود است که خود گنجینه ارزشمند بی نظیری است که از آن جمله خط منسوب به جناب شیخ بهایی می‌باشد.
متأسفانه هنوز درباره این خطوط تحقیق علمی صورت نگرفته و ظرائف هنری تاریخی آن هنوز مورد تحقیق قرا نگرفته است.

نتیجه:

تخت فولاد اصفهان بعد از قبرستان وادی السلام نجف، دومین قبرستان بزرگ جهان تشیع می‌باشد و به دلیل کثرت علما و مشاهیر مدفون در آن امروزه به یک سایت تاریخی گردشگری بی نظیری در جهان اسلام مطرح می‌باشد. متأسفانه عدم معرفی این مرکز توسط مراجع وابسته، باعث شده که ظرفیت‌های گردشگری آن برای گردشگران ناشناخته باقی بماند و مردم از جاذبه‌های هنری و معماری و به خصوص معنوی این مکان اطلاعات خاصی نداشته باشند.
چنانچه بیان شد این قبرستان از دیر باز در اصفهان مزار علما و مشاهیر بوده و حتی به استناد پاره ای اسناد و مشاهدات قبر یوشع نبی از پیامبران بنی اسرائیل نیز در این سرزمین می‌باشد. قدیمی ترین بقعه موجود در این قبرستان، بقعه بابا رکن الدین شیرازی مربوط به دوران ایلخانی و صفویه است که علاوه بر مزار بابا رکن الدین شیرازی که از عرفای مشهور قرن هفتم و هشتم بوده، مدفن علما و مشاهیر دیگری از دوران صفوی و قاجار و پهلوی می‌باشد که در این مقاله به اختصار به چند نفر از آن ها اشاره گردید.

پي‌نوشت‌ها:

* دانشجوی تاریخ دانشگاه اصفهان

کتابنامه:
اخضری، علی (1391)؛ مدخل راه نجات، ابراهیم؛ دانشنامه تخت فولاد اصفهان، ج 2؛ زیر نظر دکتر اصغر منتظر القائم؛ اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان.
بلاغی، عبدالحجت (1369)، انساب و خاندان‌های مردم نایین؛ تهران: چاپ سپهر.
تحویلدار اصفهانی، میرزا حسین خان (1342)؛ جغرافیای اصفهان، به کوشش دکتر منوچهر ستوده، تهران: دانشکده ادبیات، مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی.
ترکمان، اسکندر بیگ (1382)؛ تاریخ عالم‌آرای عباسی، تحقیق و تصحیح ایرج افشار، تهران: امیر کبیر.
جابری انصاری، میرزا حسن خان (1378)، تاریخ اصفهان؛ تصحیحی و تعلیق جمشید مظاهری، اصفهان: مشعل.
جناب، میرسید علی (1385)؛ رجال و مشاهیر اصفهان، تدوین و تصحیح رضوان پور عصا، اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان.
راوندی، مرتضی (1382)؛ تاریخ اجتماعی ایران، تهران: انتشارات نگاه
رفیعی مهر آبادی، ابوالقاسم (1352)؛ آثار ملی اصفهان؛ تهران: انجمن آثار ملی.
شاردن (1372)؛ سفرنامه شاردن ترجمه: اقبال یغمایی؛ تهران: توس.
شاملو،ولی قلی بیک (1374)؛ قصص خاقانی، ج 2، تصحیح سید حسن سادات ناصری، تهران: انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامی.
عقیلی، سید احمد (1385)؛ نگرشی بر مشروطیت اصفهان (مشاهیر عصر مشروطه مدفون در تخت فولاد اصفهان)؛ اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان.
عقیلی، شید احمد (1389)؛ تخت فولاد اصفهان؛ چ چهارم؛ اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان.
فرشته نژاد، سید مرتضی (1389)؛ مدخل بابا رکن الدین، تکیه؛ دانشنامه تخت فولاد اصفهان؛ ج 1؛ زیر نظر دکتر اصغر منتظر القائم؛ اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان.
کتابی
کتابی، سید محمد باقر (1385)؛ رجال اصفهان (در علم و عرفان و ادب و هنر)؛ اصفهان: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
محبوبی اردکانی،حسین (1374)؛ چهل سال تاریخ ایران، تحقیق و تصحیح ایرج افشار، تهران: اساطیر.
مدرس تبریزی، میرزا محمد علی (1374)؛ ریحانه الأدب،چ چهارم؛ تهران: انتشارات خیام
مظاهری، جمشید (1389)؛ مدخل جابری انصاری، میرزا حسن خان؛ دانشنامه تخت فولاد اصفهان، ج 1؛ زیر نظر دکتر اصغر منتظر القائم؛ اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان.
ناجی اصفهانی، حامد (1389)؛ مدخل بابا رکن الدین، دانشنامه تخت فولاد اصفهان، ج 1؛ زیر نظر دکتر اصغر منتظر القائم؛ اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان.
همایی، جلال الدین (1381)؛ تاریخ اصفهان (مجله ابنیه و امارات، فصل تکایا و قبور)، به کوشش ماهدخت بانو همایی، تهران: مؤسسه هما.
هنرفر، لطف الله (1350)؛ گنجینه آثار تاریخی اصفهان، چ دوم؛ اصفهان: کتابفروشی ثقفی.