جاودانگي دين
يکي از مباحث و مباني کلامي که نظريه ضرورت حکومت ديني در انديشه امام خميني (رحمه الله) بر آن مبتني است و حضرت امام خميني (رحمه الله) از اين مباني براي استنباط نظريه ضرورت حکومت ديني استفاده کرده است، جاودانگي دين است. حضرت امام خميني (رحمه الله) مي فرمايد:
طبق آيه شريفه، احکام اسلام محدود به زمان و مکاني نيست و تا ابد باقي و لازم الاجراست. تنها براي زمان رسول اکرم (ص) نيامده تا پس از آن متروک شود و ديگر حدود و قصاص ... اجرا نشود ... بنابراين، چون اجراي احکام پس از رسول اکرم (ص) و تا ابد ضرورت دارد. تشکيل حکومت و برقراري دستگاه اجرا و اداره ضرورت مي يابد. (1)
در اين جا به معاني جاودانگي دين پرداخته و ادله جاودانگي دين، خصوصيات و ويژگي دين جاويد، مورد بررسي قرار مي گيرد.
گفتار اول: مفهوم شناسي
جاودانگي در لغت
در لغت نامه دهخدا، «جاودان» اين گونه معنا شده است: هميشه پاينده، دايم. (2) در فرهنگ فارسي معين به معناي ابدي، دايمي، هميشه (3) آمده است.اسلام و جاودانگي
دين مقدس اسلام که خاتم اديان است، کامل ترين ديني است که براي بشر عرضه شده است. داراي ويژگي هايي است: «از جمله ويژگي هاي اسلام و ضروريات آن، خلود و جاودانگي آن است. اسلام خود را برنامه زندگي انسان ها در همه عصرها معرفي مي کند. اسلام خاتم اديان آسماني است و شايستگي دارد در همه عصرها و زمان ها بشر را هدايت کند. اگرچه زندگي متحول شده و در وسائل زندگي، تنوع پيدا شود؛ زيرا اسلام دين هميشگي است و بعد از اسلام شريعتي نخواهد آمد و شريعتي غير از اسلام ابدي نخواهد بود». (4)«جاودانگي هر مکتب و مذهبي بسته به جاودانگي مباني، پيام ها و تعاليم آن و نيز شايستگي آن براي تأمين نيازها، خواسته هاي انسان ها و همچنين انتظارات بشر از دين در هر عصر و زماني است. به سخن ديگر هرگاه پيام ها، مباني، آموزه ها و رهنمودهاي دين، مطابق با خواسته ها، نيازها و انتظارات انسان نباشد، چنين ديني خود به خود مانند کالاها و متاع هاي ديگر، کهنه و متروک خواهد شد. دين اسلام به دلايل گوناگون، اين قابليت و شايستگي را دارد که همواره (تا وقتي که انسان در سراسر دنيا زندگي مي کند) در هر عصر و زماني زنده و پويا بماند و بدين سبب هر چه زمان پيش مي رود، اسلام بيش تر شناخته مي شود و احساس نياز مردم در سراسر جهان به چنين مکتب و مذهبي افزوده تر مي شود ...». (5)
گفتار دوم: ادله جاودانگي دين
الف) دلايل عقلي جاودانگي دين: براي جاودانگي دين از طريق عقل و نقل، مي توان دليل اقامه کرد. مراد از دين در نوشتار مورد نظر، اسلام است. براي ثبات و دوام و جاودانگي اسلام براهين متعددي مي توان اقامه کرد. يکي از متفکرين معاصر درباره جاودانگي دين اين چنين مي نويسد: «برهان اولي که براي ثبات دين اقامه شده است، مبتني بر مبدأ فاعلي دين است. اين برهان از انضمام دو آيه حاصل مي شود. آيه اول در سوره شريفه آل عمران است که مي فرمايد: (إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللهِ الإِسلامُ)؛ (6) يعني تسليم و انقياد در برابر حق، تنها ديني است که در نزد خداوند به رسميت شناخته شده است. و آيه دوم در سوره شريفه نحل است که مي فرمايد: (مَا عِندَکُم يَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللهِ بَاقٍ) (7) يعني آنچه در نزد خداوند است، هميشگي و باقي است. ملخص برهاني که از اين دو آيه استفاده مي شود، اين است که اسلام و آنچه نزد او مي باشد، ... پس اسلام باقي است.برهان دوم مبتني بر فطرت انساني است که مبدأ قابلي دين است، به اين بيان که: اسلام براي پرورش و شکوفايي فطرت انسان نازل شده است و فطرت انسان امري ثابت و تغييرناپذير است؛ چنان که فطرت اصيل همه انسان ها متحد است.
آنچه که در زندگي انسان محل تغيير و تحول است آداب، عادات و رسومي است که متعلق به طبيعت و زندگي مادي است. اما ساختار دروني و روحي انسان - که امري خداخواه و خداطلب است - ثابت و مشترک بين همگان است. پس ديني که براي تربيت فطرت انسان ها تنظيم مي شود، ثابت و مشترک خواهد بود». (8) ديني که بر اساس فطرت استوار باشد، ثابت و جاودان خواهد بود. دين مقدس اسلام مبتني بر فطرت است و فطرت انساني امر ثابت و هميشگي است. ولو زمان و شرايط زندگي عوض شود، اما فطرت عوض نمي شود. قانوني که بر اساس فطرت باشد، ثابت و جاودان است؛ چون که فطرت همگاني است؛ يعني اين طور نيست که انسان متمدن فطرت داشته باشد و انسان بدوي فطرت نداشته باشد. فطرت قابل تبديل نيست و روش زندگي امور فطري را نابود نمي تواند بکند. مرحوم علامه طباطبايي مي نويسد:
«اسلام يعني راه فطرت و طبيعت که هميشه راه حقيقي انسان است، و با تغيير وضع، تغيير نمي پذيرد. و خواست هاي طبيعت و فطرت نه خواست هاي عاطفي و احساسي - و نه خواست هاي خرافي - خواست هاي واقعي او و سر منزل فطرت و طبيعت، سر منزل و مقر سعادت و خوشبختي او است». (9)
ب) دلايل نقلي جاودانگي دين: قطع نظر از ادله عقلي جاودانگي دين را مي توان به استناد آيات و روايات معتبره ثابت کرد. آيات قرآن مجيد را به چند دسته مي توان تقسيم کرد:
دسته اول، آياتي است که با صراحت کامل نزول قرآن و بعثت پيامبر را جهان شمول اعلام مي دارد:
(إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ)؛ (10) قرآن نيست مگر ذکر براي همه جهانيان.
(تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا
)؛ (11) خجسته و پايدار است آن خدايي که جدا کننده حق از باطل [قرآن] را بر بنده اش فرو فرستاد تا هشدار دهنده براي جهانيان باشد.
با توجه به کلمه «عالمين» که در آيات فوق آمده است، مي توان به فرا زماني بودن و فرا مکاني بودن آموزه هاي ديني استدلال نمود. به عبارت ديگر، کلمه «عالمين» دلالت بر عموم افرادي و عموم زماني دارد. يعني قرآن کتاب هدايت براي عموم مردم جهان در طول تاريخ و در گستره زمين است. محدوديت زماني و مکاني ندارد. يکي از لغت شناسان در مورد کلمه «عالمين» چنين مي نويسد: عالم اسم است براي فلک و پيرامون آن از جواهر و اعراض و آن را جمع مي بندند (عالمين) چرا که هر نوعي از انواع اين فلک را نيز عالم گويند، مثل عالم انسان، عالم آب، عالم آتش، جمع آن بر نحو جمع سالم به اين جهت است که از جمله عالم ها عالم انسان است و او را غلبه داده اند از ابن عباس نقل شده که مقصود از عالم اصناف مخلوقات ملک و جن و انس است فقط. و از (امام) جعفر بن محمد (عليه السلام) نقل شده که مراد از عالمين همه ي مردم هستند و هر يک را عالمي قرار داده است و در نتيجه جمع آن برناس دلالت مي کند. (12) اين گونه آيات به صراحت دلالت بر عموم دارد و هدايت قرآن محدوديت زماني و مکاني ندارد. قرآن زمان شمول و جهان شمول است.
دسته ي دوم، آياتي است که انسان محور است و مورد خطاب جامعه انساني است و همه انسان ها را در طول تاريخ مورد خطاب قرار داده است. انحصار و محدوديت به زمان و مکان خاصي ندارد. قوم و گروه خاصي را مخاطب قرار نداده است؛ مانند:
(قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا)؛ (13) بگو: اي مردم، من پيامبر خدا به سوي همه شما هستم.
(وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ كَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا
)؛ (14) فرستاديم تو را رسولي براي مردم و گواهي خدا در اين باره کافي است.
(وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا)؛ (15) نفرستاديم تو را مگر براي همه مردم بشارت دهنده و انذار کننده.
(قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ
)؛ (16) بگو (اي پيامبر) براي مردم که به درستي من براي شما انذار کننده آشکاري هستم.
اين دو دسته از آيات شريفه قرآن، صراحت کامل دارد به جاودانگي و هميشگي دين مقدس اسلام، دين اسلام نسخه شفابخش تمام مردم روي زمين است و به عصر و زمان خاصي محدود نمي باشد.
دسته سوم، آياتي است که احکام و دستورهاي قرآن را متعلق به همه مردم مي داند و مخاطب قرآن همه انسان ها و جامعيت بشريت به صورت عموم است؛ همانند آيات ذيل:
(يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ)؛ (17) اي مردم عبادت کنيد پروردگارتان را، آن کسي که شما را آفريده است.
(يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ...)؛ (18) اي مردم از (مخالفت) پروردگارتان بپرهيزيد، همان کسي که شما را از يک انسان آفريد.
(اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مَّعْرِضُونَ
)؛ (19) وقت حسابرسي مردم نزديک است، در حالي که در غفلتند و روي گردانند.
(فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ)؛ (20) پس حکم کن بين مردم به حق.
(إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا)؛ (21) من تو را امام و پيشوا براي مردم قرار دادم.
(يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ)؛ (22) اي مردم اگر در حال شک نسبت به قيامت مي باشيد.
(وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ)؛ (23) و در ميان مردم براي [اداي] حج بانگ برآور تا [زائران] پياده و سواره به سوي تو روي آورند.
از اين دسته آيات شريفه قرآن به خوبي استفاده مي شود که تعاليم و پيام بعثت جهاني است و تمام انسان ها را در طول تاريخ شامل مي شود. وقتي خطاب به همه انسان ها باشد، محتواي بعثت و پيام دين جاودانگي و ابديت دارد. محدوديت زماني و مکاني ندارد؛ زيرا خطاب قرآن «ناس» است و اين خطابات و جعل احکام بر سبيل قضيه حقيقيه جعل شده است؛ يعني همان گونه که شامل انسان هاي موجود در زمان خطاب مي شود، شامل انسان هاي مقدور الوجود نيز مي شود.
دسته چهارم، آياتي است که از پيروزي اسلام بر همه اديان سخن مي گويد:
(هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ
)؛ (24) او کسي است که رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه ي آيين ها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.
(هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا
)؛ (25) او کسي است که رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه ي آيين ها غالب گرداند، و بر حقيقت اين سخن گواهي خدا کافي است.
اين دسته از آيات قرآن بر جهاني بودن و جهان گير شدن پيام دين دلالت دارد. ديني که جهان گير باشد، جاودانگي و ابديت دارد. نور حيات بخش دين، تمام بشريت را در گذر تاريخ تحت پوشش قرار مي دهد و هيچ باطلي، نمي تواند در دين حق راه پيدا کند؛ چنانچه در سوره فصلت مي فرمايد:
(وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ
* لا يَأتِيهِ البَاطلُ مِن بَينِ
يَدَيهِ وَلا مِن خَلفِهِ تَنزيلٌ مِن حَکِيمٍ حَمِيد)؛ (26) اين کتابي است قطعاً شکست ناپذير، هيچ گونه باطلي، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمي آيد؛ چرا که از سوي خداوند حکيم و شايسته ستايش نازل شده است.
چطور چنين نباشد، در حالي که اين قانون را خداي حکيم فرو فرستاده است. اين آيه شريفه به صراحت جاودانگي و ابديت دين را ثابت مي کند. آيات دسته چهارم، بر بطلان اديان غير الهي و حقانيت دين مقدس اسلام و پيروزي و جاودانگي آن دلالت دارد. دين حق، همان دين مقدس اسلام است که بر همه اديان غالب مي شود و باطل در آن راه ندارد. گذر زمان و گذشت ايام نمي تواند تعاليم دين حق را باطل کند؛ بلکه براي هر عصر تازگي و طراوت دارد و چون مبتني بر فطرت است. علاوه بر آيات قرآن، از عمومي احکام و معارف دين و اشتراک در تکلف مي توان جاودانگي و ابدي بودن دين را استفاده کرد. با توجه به اين که دين مظهر رحمت جهان شمول الهي است و رحمت خداوند، فراگير و گسترده و انسان شمول است به قوم و عصر و زمان خاصي تعلق ندارد. از طريق آيات قرآن و عموم خطاب و اشتراک در تکليف و رحمت جهان شمول الهي مي توان جاودانگي دين را اثبات کرد.
طرح شبهه درباره جاودانگي دين: جاودانگي دين بر اساس دلايل عقلي و آيات قرآن ثابت شد. در عين حال اشکال و شبهه اي که درباره عموميت زماني و مکاني دين و بعثت رسول اکرم با استناد به آيات شريفه قرآن مطرح است يا امکان طرح دارد اين است که: از ظاهر آيات ذيل استفاده مي شود که دعوت دين، جهان شمول و براي همه انسان ها در طول تاريخ عصرها نبوده است و جاودانگي و ابديت ندارد.
(وَهَذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُّصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا)؛ (27) و اين خجسته کتابي است که آن را فرو فرستاديم که تصديق گر کتاب هاي پيشين است تا ام القري و پيرامون آن را هشدار دهي.
(وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ)؛ (28) و ما هيچ پيامبري را جز به زبان قومش نفرستاديم.
(لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ
)؛ (29) گروهي را بيم رساني که پدرانشان بيم نيافته اند، پس آن ها بي خبرند.
با استفاده از اين گونه آيات، بر محدوديت رسالت رسول اکرم و پيام دين استدلال مي کنند. توضيح آن که ظاهراً از آيه شريفه سوره انعام استفاده مي شود که انذار و دعوت پيامبر مربوط به مردم مکه و اطراف آن بوده است، عموميت ندارد همه انسان ها در طول تاريخ و در همه مکان ها را شامل نمي شود.
در آيه اي از سوره ابراهيم نيز رسالت پيامبر را به قوم خودش منحصر مي کند:
(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ). (30)
از آيه ششم سوره مبارکه «يس» استفاده مي شود که انذار و پيام رساني پيامبر مربوط به مشرکين مکه است که هنوز انذار نشده اند و پيام دين به آن ها نرسيده است، بنابراين يهود و مسيحيت را شامل نمي شود؛ چون آن ها پيام دين را دريافت کردند، از قلمرو بعثت و دين اسلام خارج مي باشند. و دعوت اسلام محدود به کساني است که هنوز نداي وحي را نشنيده اند.
اين گونه آيات در ظاهر تقابل و تنافي دارد با آياتي که بر عموميت (جاودانگي و جهان شمولي) قلمرو زماني و مکاني دين دلالت داشت.
جواب اول اين است که: بعضي از آيات قرآن، بعضي ديگر را تفسير مي کند. در خود سوره هايي که اين آيات است، آيه هاي ديگري وجود دارد که دلالت بر عموميت، جاودانگي و جهان شمولي پيام دين دارد؛ به طور نمونه در سوره انعام مي فرمايد: (وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ). (31) از اين آيه شريفه عمومي بودن پيام دين و انذار پيامبر استفاده مي شود؛ چون جمله «و من بلغ» موصول است، دلالت بر عموم دارد و شامل همه افراد و انسان هايي مي شود که پيام بعثت و دين به آن ها برسد.
در سوره مبارکه «يس» مي فرمايد: (لِيُنذِرَ مَن کَانَ حَياً)؛ (32) و در اين آيه شريفه عموم موصول دلالت مي کند بر عموم افرادي و زماني، انذار پيامبر همه مردم را در طول تاريخ شامل مي شود.
جواب دوم اين است که: شما استفاده از مفهوم وصف آيات مزبور استدلال مي کنيد؛ در حالي که اولاً در علم اصول ثابت شده است که جمله وصف مفهوم ندارد و ثانياً، اثبات شيء نفي ما عدا نمي کند. وقتي پيامبر مأمور انذار اهل مکه يا مشرکين و قوم خود بود، دليل نمي شود که نسبت به انذار و تبليغ ديگران مأموريت نداشته باشد. ممکن است انذار مشرکين مکه و انذار قوم، بخشي از قلمرو مأموريت عام و انسان شمول ايشان باشد.
جواب سوم اين است که: آيات تعبيرات مختلف دارد: (وَ أنذِر عَشِيرتَکَ الأقرَبينَ). (33) اين تعبيرات متفاوت، طبيعي است و به دعوت تدريجي اشاره دارد. اول دعوت از خانواده شروع مي شود، بعد از دعوت خانواده، قوم خود را دعوت کند، بعد از مساعد شدن زمينه، آن وقت دعوت جهاني خود را ابلاغ مي کند. بنابراين تنافي و تقابل بين آيات قرآن وجود ندارد و اين اختلاف تعابير بيانگر تدريجي بودن دعوت پيامبر و پيام دين مي باشد.
يکي از مفسران برجسته و معروف در مورد تدريجي بودن دعوت پيامبر بياني دارد بدين مضمون که: يک سياست مدار با تدبير در قدم اول اولويت هاي درجه يک را در نظر مي گيرد، معناي آن اين نيست که بودجه دولت مال اين باشد. در مورد برقراري امنيت دستورالعمل صادر مي شود که امنيت فلان منطقه بايد تأمين شود، بعد اولويت هاي بعدي، در نهايت امنيت کل کشور تأمين شود. در اين جا نيز نمي توان گفت که امنيت مخصوص يک منطقه است. در مورد دعوت پيامبر و پيام دين - که از صفر شروع شد - در قدم اول از يک محدوده اولويت دار مانند خانواده شروع کرد، اگر اين ها ايمان بياورند - که شب و روز با پيامبر بودند - ديگران دل گرم مي شوند و پذيرش براي ديگران آسان مي شود و براي ديگران نيز اين سؤال مطرح نمي شود که چرا اول نزديکان خود را دعوت نکرده است. آن ها ايمان آوردند، بعد مرحله دوم «ام القري» يعني مکه و اطراف آن را دعوت کرد. بعد قوم عرب را دعوت کرد. در مرحله نهايي همه جهان را به اسلام دعوت کرد. در نامه هاي پيامبر اکرم اين پيام موجود است که براي همه بشريت مبعوث شدم. پيامبر از همين شيوه استفاده کرد. آيات مورد بحث، تدريجي بودن دعوت پيامبر را مي رساند، نه محدوديت زماني. همه ي اين آيات در طول هم است و با جاودانگي و جهان شمولي دين منافات ندارد. (34)
جاودانگي دين از منظر سنت
بعد از اثبات جاودانگي و جهان شمولي دين از نظر عقل و قرآن حالا جاودانگي دين از نظر سنت که يکي از منابع شناخت دين است مورد بررسي قرار مي گيرد.الف) امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
«حلال محمدٍ حلالٌ أبداً إلي يوم القيامة و حرامه حرام إلي يوم القيامة». (35)
اين حديث شريف دلالت بر جاودانگي احکام و شريعت الهي دارد و احکام اسلام تا قيامت زنده و ثابت و استوار مي باشد. شهيد مطهري در مقام تبيين جاودانگي دين و تعاليم اسلامي اين گونه مي نويسد:
«سرزنده بودن دين چيست؟ سرّ اين که اسلام يک دين زنده است و مي تواند تا قيامت بماند چيست؟ سرّش اين است که تعليمات اسلام در هر قسمتي از قسمت ها تعليماتي است که جانشين نمي تواند داشته باشد. براي اين که اسلام در تعليمات خود هرگز دنبال هدف هاي جزئي و موقت براي بشر نرفته است. هدف هاي جزئي و موقت بشر بستگي دارد به زمان و مکان. هر حرکتي و هر نهضتي که بستگي داشته باشد با يک هدف جزئي و روي آن هدف جزئي تأسيس شده باشد، با از بين رفتن آن هدف، آن حرکت و نهضت هم از ميان مي رود، ولي اگر حرکت و نهضتي در دنيا به وجود بيايد، روي يک هدف نامحدود که هر چه بشر جلو برود هدف را در جلو خودش مي بيند و پشت سر خودش نمي بيند. براي هميشه اين تعليم مي تواند زنده باشد». (36)
علامه طباطبايي نيز اين گونه مي نگارند:
«به عبارت ديگر در جامعه اسلامي دو نوع مقررات اجرا مي شود: نوع اول، احکام آسماني و قوانين شريعت که مواردي ثابت و احکام غيرقابل تغيير مي باشند. اين ها يک سلسله احکامي هستند که به وحي آسماني به عنوان دين فطري غيرقابل نسخ بر رسول نازل شده اند و براي هميشه در ميان بشر واجب الاجرا معرفي گرديده اند». (37)
ربط ثابت و متغير در دين
در مورد جاودانگي و ثبات احکام و معارف ديني ممکن است شبهه ايجاد کنند که دين اسلام براي سعادت و کمال انسان نازل شده است، هدف بعثت انبيا و نزول وحي تکامل انسان است. از طرف ديگر، انسان يک موجود متغير و متحول است؛ چگونه مي توان با دين که اصول آن ثابت و جاويدان است، زندگي متغير انسان را سامان دهي کرد و حرکت انساني متغير را در قالب دين ثابت معين کرد؟ شهيد مطهري در اين باره چنين مي نويسد:«اين که مي گويند اسلام چگونه خود را با متغيرات زمان تطبيق مي دهد، اسلام اين چنين خود تطبيق مي دهد، چون زمان قادر نيست اصول را تبديل کند و تغيير دهد. محال است که زمان بتواند اصول را عوض کند. آن چيزي که زمان آن را عوض مي کند، اسلام در آن نيروي متغير و متحرک قرار داده است و آن چيزي که اسلام روي آن ايستاده و مي گويد: «حلال محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) حلال ...» اصول ثابتي است که زمان قادر نيست آن را عوض کند. آن مدار انسانيت است. اگر يک روزي انسان از مدار خودش بيايد در مدار گوسفند، آن اصول عوض مي شود... ولي انسان از مدار انسانيت نبايد خارج بشود. انسان متکامل مي شود، ولي در همين مدار متکامل مي شود و اصول، همين مدار را مشخص مي کند؛ خط سير را معين کند. پس اين است که دين اسلام که دين خاتم است، مي تواند با زمان پيش برود و در عين حال زمان را کنترل کند؛ چون زمان قابل انحراف است ... تغييراتي که در زمان پيدا مي شود، همان است که به دست بشر از ناحيه بشر ناشي مي شود. هر چه که از ناحيه بشر ناشي مي شود، ممکن است صواب نباشد». (38)
در جاي ديگر مي نويسد: «نيازهاي بشر دو گونه است: ثابت و متغير، در سيستم قانون گذاري اسلام براي نيازهاي ثابت، قانون ثابت وضع شده و براي نيازهاي متغير، قانون متغير، ولي قانون متغير قانوني است که ا سلام آن را به يک قانون ثابت وابسته کرده و آن قانون ثابت را به منزله روح اين قانون متغير قرار داده که خود آن قانون ثابت، اين قانون متغير را تغيير مي دهد». (39)
علامه طباطبايي مي نويسد: «در جامعه اسلامي دو نوع مقررات اجرا مي شود: نوع اول احکام آسماني و قوانين شريعت که مواردي ثابت و احکام غير قابل تغيير مي باشند، اين ها يک سلسله احکامي هستند که به وحي آسماني به عنوان دين فطري غيرقابل نسخ بر رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده اند و براي هميشه در ميان بشر واجب الاجرا معرفي گرديده، ... نوع دوم مقرراتي است که از کرسي ولايت سرچشمه گرفته، به حسب مصلحت وقت وضع شده و اجرا مي شود. البته چنان که روشن شد، اين نوع مقررات در بقا و زوال خود تابع مقتضيات و موجبات وقت است و حتماً با پيشرفت مدنيات و تغيير مصالح و مفاسد تغيير و تبديل مي يابد. (40)
بنابراين، مي توان گفت: دين با وضع اصول ثابت و تغيير ناپذيري که دارد - که مبتني بر فطرت انسان است - يک سلسله قواعد متغيري است که با در نظر داشت ضرورت هاي زمان و مکان وضع شده است. اين قواعد متغير برگرفته از آن اصول ثابت است و زندگي متغير انسان را در پرتوي آن اصول ثابت سامان دهي مي کند. يکي از نويسندگان مي نويسد: «از يک سو ادله عقلي و نقلي، دين و شريعت را در بُعد دنيوي و اخروي جامع مي داند و از سوي ديگر، وقايع و حوادثي که در طول زمان و مکان رخ مي دهد، گوناگون و بلکه غيرمتناهي است و طبعاً به حکم عقل امر متناهي نمي تواند در بر دارنده امر نامتناهي باشد، مگر اين که افراد نامتناهي داراي ابعاد مشترکي باشند که اين ابعاد متناهي است. بنابراين به قرينه آن حکم قطعي عقلي، مراد از ادله اي که جامعيت منابع شريعت «کتاب، سنت» را بيان مي کند، همان ابعاد و ضوابط کلي است. برخي از متکلمان علم امام به دين و شريعت را به علم به احکام کلي تفسير کرده اند که امام با برخورداري از آن مي تواند احکام جزئي را استخراج کند». (41)
گفتار سوم: جاودانگي دين در نگاه امام خميني (رحمه الله)
الف) ادله نقلي جاودانگي دين: حضرت امام خميني (رحمه الله) با برداشتي که از منابع و متون ديني دارد در باب جاودانگي و ابديت دين با استناد به آيات شريفه ذيل:(تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا
). (42)
(إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ). (43)
(وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ
). (44)
مي فرمايد: در اين آيات و بسياري ديگر که به اين مضمون وارد است. خدا پيغمبر را بيم دهنده و رحمت براي تمام جهانيان خوانده و قرآن را تذکره و قانون همه جهانيان قرار داده، شک نيست که تمام افراد بشر در هر دوره پيدا شوند و در هر کشوري زيست کنند، از جهانيان هستند. پس به موجب اين آيات، پيغمبر براي همه قانون آورده و اسلام قانون همه جهانيان است؛ هر کس باشد و هر قوم باشد و هر جا باشد. اگر قانون براي يک زمان يا يک گروه باشد، تخلف از آن براي ديگر مردم بيمي ندارد و عمل کردن به آن از نيک ها نيست تا پيغمبر بيم دهنده ي همه جهانيان و رحمت براي همه عالميان باشد و قرآن تذکره براي همه عالم باشد ... پس معلوم شد که قانون اسلام که آخرين قوانين خدايي است، به حکم اين آيه براي هميشه و همه توده بشر خواهد بود. و قانون هاي اروپايي که امروز در کشور ما نيز معمول است، جز سياه مشقي نيست و نبايد عملي شود. ما اگر بخواهيم تمام آياتي که بر اين مقصود دلالت دارد بياوريم، سخن طولاني مي شود؛ اين است که به همين اندازه اکتفا کرديم.
ب) دليل عقلي جاودانگي دين: افزون بر دليل نقلي، امام خميني دليل عقلي نيز براي جاودانگي دين اقامه مي کند و مي فرمايد:
ما گواه از خرد داريم بر اين که قانون اسلام، امروز هم براي تمام بشر قانون است و بايد همه بر آن به ناچار گردن بنهند. پس از آن که به حکم روشن عقل براي بشر قانون لازم است و جهان و جهانيان نيازمند و دستور و قانونند و کشورهاي جهان را بدون قانون اداره نتوان کرد، مي گوييم: خداي جهان آيا حق قانون گذاري براي بشر دارد يا ندارد؟ اگر بگوييد ندارد، علاوه بر آن که برخلاف حکم خرد سخن رانديد و خدا را بي ارج شمرديد، مي گوييم: پس چرا در قرآن و ديگر کتاب هاي آسماني براي بشر قانون فرستاد و بر خلاف وظيفه خود رفتار کرد؟ ناچار بايد بگوييم: خدا حق قانون گذاري دارد. در اين صورت آيا او بهتر مي تواند قانون گذاري کند يا بشر؟
ناچار بايد گفت: او در اين صورت آيا قانوني که در اسلام گذاشته براي همه بشر و در اين زمان عملي است يا نه؟ اگر عملي نيست، چرا تکليف بشر را در زمان هاي پيش معين کرده و در اين زمان آن ها را سر خود نموده؟ چه دوستي با مردمان سابق داشته و چه دشمني با ماها دارد که براي آن ها قرآن با آن همه قوانين بزرگ فرستاده و تکليف آن ها را در تمام جزئيات زندگي معين کرده، ولي ما را به خود واگذاشته تا هر کاري خواهيم بکنيم واز هر راهي خواهيم برويم ... پس ناچار بايد گفت اين قانون که پس از او به حکم ضرورت قانوني نيامده، امروز هم براي همه ي بشر قانون است و بايد عملي باشد. (45)
امام خميني با دليل عقلي و نقلي و بررسي آيات، جاودانگي و جهان شمولي دين را به اثبات مي رساند. قوانين الهي که در قالب دين مقدس اسلام براي جامعه بشريت عرضه شده است، عموم زماني و افرادي دارد و همه افراد بشر را در طول تاريخ فرا مي گيرد. از منظر امام خميني، دين مقدس اسلام تحفه اي است که براي همه جامعه بشريت، انحصار و محدوديت در آن وجود ندارد. چون دين اسلام مظهر رحمت انسان شمول و جهان شمول الهي است، بايد همه افراد بشر را تا روز قيامت تحت پوشش قرار دهد. امام خميني در پاسخ کساني که تعاليم ديني را پاسخ گوي مسائل امروزي بشريت نمي دانند، چنين مي فرمايد:
شما اسلام را مي گوييد براي اين زمان نيست! براي اين که اسلام را نمي دانيد، براي اينکه اعتقاد نداريد که آن که قانون اسلام را آورده است خداست. خداست که محيط بر همه چيزهاست؛ بر همه ي اعصار است. قرآن است که کتاب همه ي اعصار است. دستورات رسول الله است که براي همه ي اعصار است. شما اطلاعي نه از قرآن داريد، و نه از سنت داريد، و نه از اسلام. (46)
علاوه بر اين قوانين الهي که در قرآن و سنت آمده به صورت قضيه حقيقيه جعل و تشريع شده است که محدوديت افرادي و زماني در آن به چشم نمي خورد؛ زيرا هدف دين هدايت مردم است و مي خواهد بشريت را از ضلالت و گمراهي نجات بخشد؛ پس دليلي ندارد که خداوند دين و هدايت را براي عده اي ارزاني داشته و از ديگران دريغ ورزد؛ چون مظهر رحمت و لطف الهي است و در لطف و رحمت الهي محدوديت نيست. لطف الهي ايجاب مي کند که خداوند زمينه ساز نزديکي افراد به عبادت و دوري از معصيت شود و اين لطف شامل همه افراد در گستره زمين و زمان مي شود.
پينوشتها:
1. همان، ص 26-27.
2. لغت نامه دهخدا، ج 5، ص 6542.
3. فرهنگ فارسي معين، ج 1، ص 1212.
4.مجموعه آثار کنگره بررسي مباني فقهي امام خميني (رحمه الله)، مقاله ي: «عموميت و جاودانگي اسلام»، محمدرضا مصطفي پور، ج 10، ص 275.
5. مجموعه آثار کنگره بررسي مباني فقهي امام خميني (رحمه الله)، مقاله: «جامعيت جهاني بودن و جاودانگي اسلام از نظر قرآن کريم»، حسين غفاري، ج 10، ص 261-262.
6. آل عمران (3): 19.
7. نحل (16): 96.
8. انتظار بشر از دين، ص 115-116.
9. معنويت تشيع، ص 115.
10. تکوير (81): 27.
11. فرقان (25): 1.
12. مفردات الفاظ قرآن، ص 357.
13. اعراف (7): 158.
14. نساء (4): 79.
15. سبأ (34): 28.
16. حج (22): 49.
17. بقره (2): 21.
18. نساء (4): 1.
19. انبيا (21): 1.
20. ص (38): 26.
21. بقره (2): 124.
22. حج (22): 5.
23. حج (22): 27.
24. توبه (9): 33.
25. فتح (48): 28.
26. فصلت (41): 41-42.
27. انعام (6): 92.
28. ابراهيم (14): 4.
29. يس (36): 6.
30. ابراهيم (14): 5.
31. انعام (6): 19.
32. يس (36): 70.
33. شعراء (26): 214.
34. ر.ک: الميزان، ج 4، ص 160-161.
35. الکافي، ج 1، ص 58.
36. خاتميت، ص 60.
37. معنويت تشيع، ص 77.
38. همان، ص 118-119.
39. همان، ص 53.
40. همان، ص 77.
41. جايگاه مباني کلامي در اجتهاد، ص 774.
42. فرقان (25): 1.
43. انعام (6): 90.
44. انبياء (21): 107.
45. کشف اسرار، ص 308.
46. صحيفه امام، ج 8، ص 171.
حبيبي، ضامن علي، 1389، مباني کلامي حکومت ديني در انديشه امام خميني (س)،تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س)، اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}