فرآيند ضد خاطره در فضاهاي شهري
معمولاً هرگاه صحبت از خاطره مي شود، آنچه در ذهن افراد متبادر مي گردد، مجموعه اي از تصاوير و روايات گذشته است. يعني «خاطره» مي تواند برآيندي از نتايج زمان گذشته براي آينده تلقي گردد و عملاً به سبب همين وابستگي
نويسنده:شاد مهر راستين
معمولاً هرگاه صحبت از خاطره مي شود، آنچه در ذهن افراد متبادر مي گردد، مجموعه اي از تصاوير و روايات گذشته است. يعني «خاطره» مي تواند برآيندي از نتايج زمان گذشته براي آينده تلقي گردد و عملاً به سبب همين وابستگي معنايي به گذشته، در جنبه هاي مثبت تعريف واژه، به عنوان يک «ثروت جمعي» مورد بحث و بررسي قرار مي گيرد.
به اين ترتيب در حوزه هاي تخصصي مديريت شهري، خاطره سرمايه اي ملي است که اگر درست مورد تحليل و برنامه ريزي قرار گيرد، ابزاري براي حفظ هويتمندي و توسعه ي فرهنگ شهر با اهداف تدوين شده مي شود. چه بهتر که ساکنان شهر با هم خاطرات مشترکي دارند و خود را به آن خاطرات پيوند مي زنند و همين مي تواند حلقه ي مفقوده ي ايجاد «تعلق خاطر» و «هويت» در فضاهاي شهري گردد؛ که اين نگرش بدون واقع بيني نهايتاً به نگاه ابزاري براي اهداف شهرسازانه منتهي مي گردد.
در مباحث فلسفي، هر چيزي هم هست و هم نيست! و همين آن را قابل تعريف مي کند. قطعاً مانند هر وجودي، خاطره نيز با خود هم وجود را دارد و هم عدم وجود را. قاعدتاً نمي شود که خاطره باشد و ضد خاطره وجود نداشته باشد. آيا ضد خاطره همان فراموشي است؟ ضد خاطره نيز مانند خاطره داراي فرايند است؟
آنچه اين مقاله سعي دارد به آن بپردازد، پرداخت اجمالي اين دو موضوع است:
- «ضد خاطره» فراموشي نيست؛
- «ضد خاطره» يک فرآيند است.
برخلاف «خاطره» که يک مکانيسم ناخودآگاه است، ضد خاطره يک فرايند يا مکانيسم آگاهانه و عقلاني است.
خاطره در ضمير ناخودآگاه فردي به وجود مي آيد و خرد جمعي و متخصص آن را به يک ثروت تبديل مي کند. در حالي که ضد خاطره از يک خرد جمعي و با صرف هزينه بوجود مي آيد و تلاش مي کند در ناخودآگاه جمعي ثبت شود. در اينجا خاطره نگران ماندگاري نيست چون با تکرار توسط افراد در هويت جمعي مي ماند؛ اما ضد خاطره در طول زمان نشان مي دهد که موفقيت آميز بوده است يا خير.
اشاره به تاريخچه ي «زندان قصر» به عنوان مثالي موردي در شهر تهران منظور ما را در تعاريف خاطره و ضد خاطره واضح تر بيان خواهد کرد. زندان قصر در دوره ي زنديه بيشه زار خارج از منطقه مسکوني بوده که به عنوان شکارگاه طراحي شده و محل اقامت موقت نمايندگان حاکم زنديه مورد استفاده قرار مي گرفت. هنگامي که قاجار به قدرت مي رسد اين شکارگاه در يک مسير قصر به قصر يعني از کاخ گلستان به صاحبقرانيه و در راه ارتباطي يک مکان مقدس (شاه عبدالعظيم) به قصر به عنوان يک قرارگاه انتخاب مي شود. سفارش کار به اين صورت است؛ خاطره ي شکارگاه موقت و فرهنگ شکارگاهي حکام زنديه بايد از طراحي مکان آنجا زدوده شده و ايده ي استقرار طولاني مدت تر پادشاهان قاجار و همراهانشان و تبديل کوشک موقت به مقري دائمي مهيا گردد.
در دوره ي پهلوي باز دستور داده مي شود که قصر زدوده و مجموعه به زندان تبديل شود. به نظر مي رسد که با اين کار رضا خان مشخصاً اعلام مي کند که مجموعه نماينده ي کاخ سلاطين قاجار جايي شبيه به زندان است! اين اتفاق براي صاحبقرانيه و کاخ گلستان نمي افتد و دقيقاً جايي که به اسم قصر کارکرد داشته تبديل به زندان مي شود.
تا سال 1337 اين مجموعه محل نگه داري زندانيان سياسي بود؛ زندانياني که بنا بوده تا از يک خاطره ي سياسي زدوده شوند. اما پس از فرار دست جمعي افسران حزب توده با کاميون انتقال زندانيان از زندان قصر به مرز جلفا و رفتن آن ها به شوروي سابق، اولين اتفاقي که مي افتد پرداخت هزينه براي زدودن يک خاطره از همان زندانيان سياسي است. به اين ترتيب با انتقال زندانيان غير سياسي به اين محل، تبديل به بند عمومي مي گردد. در سال 1357 و پس از انقلاب اسلامي اين زندانيان با حضور آيت الله طالقاني آزاد مي شوند و البته باز يک مکانيسمي شد که خاطره پس از آزادي آن ها رقم زده مي شود. بنا به نظراتي، با ورود اين زندانيان به صحنه ي فعالان سياسي کشور، منطقي است که اين خاطره ي جمعي چندان مورد توجه قرار نگيرد تا جايي که پس از گذشت مدت زمان قابل توجه از تعطيلي زندان مجموعه به پارک عمومي تبديل مي شود.
سؤال اينجاست که آيا در پارک عمومي که اکنون وجود دارد اين تاريخچه قابل خوانش و ادراک است يا نه؟ آيا اين پارک يادآور تفرجگاه زنديه يا اقامتگاه اشرافي قاجاريه هست يا نه؟ و همچنين زندان سياسي رضاخاني و زندان عادي محمدرضا پهلوي؟ يا فقط در ذکر سابقه ي تاريخي آن صرفاً به قدمت مربوط به دوران قاجار آن اشاره مي شود؟ اين روند همان مکانيسم تعريف نشده ي «ضد خاطره» در يک مکان شهري قديمي است و به يادآورنده ي همان ترديدي که باستان شناسان و متخصصين تاريخ و ميراث فرهنگي با لايه هاي پنج گانه ي نقاشي هاي موجود در باغ هشت بهشت اصفهان داشتند؛ لايه هايي مربوط به دوران صفويه، زنديه و قاجار. ابهامات برداشت لايه هاي تاريخي از مسجد کهن اصفهان از همين نوع مکانيسم هاي تعريف نشده ي ضد خاطره محسوب مي شود.
مثالي ديگر در همين رابطه شهر کاشان است. آريايي هاي مهاجر به سرزمين ايران با ساکنين سيلک چه نسبتي داشتند؟ آيا چنين خاطره اي امروز ه براي مردم کاشان وجود دارد؟ آيا آنچه بعد از زلزله ي کاشان در دوره ي ناصرالدين شاه به عنوان بازسازي کاشان اتفاق مي افتد حفظ خاطرات اين شهر است يا صرفاً ارائه يک مديريت موفق بازسازي شهري توسط دولت؟ به نظر مي رسد ردپاي مکانيسم نادرست «ضد خاطره» اينجا نيز مشاهده مي شود.
مکانيزم عمل ضد خاطره
شهر در مواجهه با خاطرات جمعي زمان حال خود را محقق يادآوري و ارائه مي داند و تصميم مي گيرد تا از گذشته نکات مثبت آن را البته به زعم خود برداشت نموده و به مصلحت و اقتضاي زمان حال به آيندگان انتقال دهد. ضد خاطره عملاً نمي خواهد که چيزي فراموش شود يا مورد ارزيابي تاريخ قرار نگيرد. بلکه مي خواهد رخدادهاي گذشته با تغيير و تفسير جديد به نسل هاي بعدي منتقل شود. به اين ترتيب بعضي اوقات ضد خود خاطره وارد عمل مي شود و بعضي اوقات نيز سعي مي کند آن را مخدوش نمايد؛ اما قصد فراموشي خود خاطره اينجا در بين نيست.«فراموشي» مبناي خاطره، خود خاطره و مقصد خاطره را فراموش مي کند؛ که اين فرايند همواره در مصائب پيش مي آيد. ذهن طوري عمل مي کند که شروع، انجام و پايان خاطر بد يا همان فاجعه را از ياد ببرد.
اصولاً به لحاظ روان شناسي اگر ذهن نتواند فاجعه را فراموش کند، فرد قدرت بقاي خود را از دست خواهد داد. همان طور که اشاره شد، ضد خاطره کارش فراموشي نيست بلکه تغيير ماهيت ايجاد کردن، يعني ايجاد شک در چگونگي رخداد و نه در بود و نبود آن، است.
آيا امروزه ما چنين رفتاري را با مداخله ي مستبدانه در فضاهاي شهري در هر کجا نمي دهيم؟ رو به رو مي شويم در شهرهاي خودمان انجام نمي دهيم؟ بي ترديد چنانچه يک ضد خاطره با وجود خشن و عقلاني بودن خود موفق عمل نمايد، در همه ي لايه هاي تاريخي و همه جاي دنيا پذيرنده و دوست داشتني خواهد بود و در صورت عدم موفقيت و تحميل خود به خاطره ي جمعي تنها يک اتفاق رخ خواهد داد: فراموشي خود ضد خاطره!
از مثال هاي ديگر مي توان به کودتاي 28 مرداد اشاره کرد. از واقعه ي 28 مرداد 1332 تا 1357 مجموعه اي از اطلاعات ضد و نقيض درباره ي اتفاقات 25 تا 28 مرداد آن سال منتشر شد؛ به طوري که ماهيت تاريخي آن دچار تغيير مي شود. هزينه هاي زيادي براي ضد خاطره شدن اين روز صرف مي شود تا يک کودتا به انقلاب تعبير شود. بعد از انقلاب، نزديک به سي سال است که هزينه مي شود تا چهره ي واقعي 28 مرداد رخ بنمايد. اما چرا اين امر کاملاً محقق نمي شود؟ آيا واقعاً به دنبال اين هستيم که در آن روز چه اتفاقي افتاده يا بيشتر به دنبال تفسير جديد از آن رويداد و بهره برداري هايي براي امروزمان هستيم؟
ضد خاطره و مديريت شهري
در حوزه ي معماري شهري، گاهي همين خاطره و ضد خاطره ها طراحان شهري را به يک ايده ي مناسب طراحي رهمنون مي گردند. يک خاطره از گذشته هاي دور مي تواند طرح پهنه ي فرهنگي تهران را رقم بزند. با اين حال گاهي در عمل اين موضوع مورد اغفال واقع مي شود. به طور مثال، چنانچه در کافه ي شهرداري هزينه اي براي تبديل شدن آن به تئاتر شهر شده است، بايد ديد خاطره ي جمعي در آن مکان کافه ي شهرداري است با بناي تئاتر شهر؟ چرا سعي داريم تا يا معرفي يک حجم جديد خاطرات قديمي را از بين ببريم يا آن ها را کم اهميت جلوه دهيم؟ ما براي ايستگاه متروي تئاتر شهر به کداميک از اين دو خاطره استناد هويتي کرده ايم؟ ما براي طراحي اين ايستگاه عملاً ابزار ضد خاطره را انتخاب کرده ايم! الماني را ساخته و پرداخته ايم که به هيچ کدام از اين دو خاطره وابسته نباشد. يک خاطره ي جديد را به فضاي شهري تحميل کرده ايم. اما بايد يادمان باشد دقيقاً چند سال بعد هر اتفاقي در اين محل بيفتد، به عنوان ضد خاطره، خودش را بر اساس آن ايستگاه مترو بنا خواهد کرد؛ يعني آن را از بين خواهد برد. چرا که مکانيسم توسعه ي چهار راه ولي عصر بر پايه ي ضد خاطره پيش رفته است.از نمونه مثال هاي مثبت در ايده ها و فرآيندهاي انتقال خاطرات جمعي، خيابان لاله زار است. اين خيابان براي اين که بتواند بقاي فرهنگي خود را حفظ نمايد. مي بايد خاطره ي يک دوره ي زماني مربوط به دهه هاي 40 و 50 شمسي را فراموش مي نمود و همين اتفاق نيز افتاده است. اين دو دهه دوراني است که حتي بنيان گذاران خيابان لاله زار نيز به آن استناد نمي کنند و خاطرات دهه ي 30 را مبناي ايده هاي توسعه قرار مي دهند.
حال اگر بخواهيم در خيابان لاله زار عمليات ضد خاطره انجام دهيم چه بايد کنيم؟ يک حرکت ساده: کنار گذاشتن تمام معني ها، نمادها و نشانه هاي خاطره در لاله زار و برنامه ريزي و طراحي خياباني با مفهوم جديد و خاطرات جديدي که هيچ وابستگي به گذشته ندارد. گويا همه چيز از امروز به وجود آمده باشد. اين مکانيسم ضد خاطره شبيه فراموشي ناخودآگاه است، اما مدير مسئول آگاهانه سعي در فراموشي يک خاطره ي ناخوشايند دارد.
از طرفي، ضد خاطره در مناطق تازه تأسيس شهر سريع تر شکل مي گيرد. معمولاً هزينه ها و سرمايه هاي مادي و زماني صرف شده براي اين که جايي خاطره انگيز شود با احداث پل يا آزاد راه به فراموشي سپرده مي شود. به راستي چه چيزي باعث مي شود که ما در مديريت شهري، خاطرات را به عنوان ثروت جمعي فداي توسعه نماييم؟ آيا تخريب مقبره ي يک خطاط مشهور در روند احداث پل زيرگذر خيابان حافظ، تقاطع شاپور، تنها مصلحت توسعه ي شهري نيست؟ و فراتر از آن نصب پلاک آتش نشاني در محل مقبره آيا حاکي از کوچک بودن اين خاطره ي شهري در اذهان مديرت شهري نبوده است؟ به عبارت ديگر حاکي از تغيير خاطره ي گذشته به خاطر منافع امروز نيست؟ آنچه که ما امروز مي خواهيم.
اينجا مهم ترين مسئله اين است که چه کسي اين سؤال را مطرح مي کند؟ اين که ما امروز چه مي خواهيم و مصلحت امروز فضاهاي شهري چيست؟
در صد سال اخير «شهرداري» اين نقش را بر عهده گرفته است. براي پيشبرد اهداف توسعه و ضد خاطره و تغيير بخشي از خاطرات هزينه صرف مي شود. تصميم گيري در خصوص اين عمليات اغلب در پشت درهاي بسته جلسات رخ مي دهد بدون اين که فرصت در ميان گذاشتن با مردم فراهم گردد. اين عمل به مثابه ي تعويض عاقلانه ي احساسات جمعي است.
چنين فرآيندي در روان شناسي به خشونت تعبير مي شود. اينگونه است که به طور خواسته يا ناخواسته، با اعمال ضد خاطره، خشونت شهري از طريق صاحبان ثروت و قدرت شهري متجلي مي گردد. چرا که گاه مديران مصلحت انديش، تجسم عيني تصميمات خود را در تغيير ماهيت خاطره مي يابند.
ساير شهرهاي اروپايي و آسيايي نيز با اين معضلات مواجه بوده و هستند. خيابان «تهران» در شهر سئول مي خواهد توسعه يابد و چند معبد قديمي موجود در محدوده مزاحم اين توسعه هستند. پيشنهاد معماران و شهرسازان انتقال معابد به جايي ديگر و جمعي کردن آنها در يک فضا کنار يکديگر است. شايد اين راه حل يک حل مسئله شهرسازانه به نظر برسد، اما از ديدگاه مردم تغيير مکان قدسي يک معبد هرگز مورد تأييد نخواهد بود. چنين اقداماتي در شهرهايي مثل پاريس که خودشان را در توسعه ي شهري اصولي پيشرو مي دانند نيز رخ مي دهد؛ به طوري که بارها و بارها گسترش رودخانه ي «سن» با حفظ محلات خاطره انگيز انتهاي رود تعارض داشته و خاطرات تفرجگاهي مربوط به قرن نوزدهم پاريس را به مخاطره افکنده است.
ابزار ترويج ضد خاطره
ابزار اصلي ضد خاطره «رسانه» است. اين در حالي است که ابزار ترويج خاطره «هنر» است.خاطره در جريان بيان هنري نسل به نسل روايت مي شود. اين گونه است که هميشه خاطرات براي نسل هاي حاضر خوشايند و گاه نوستالژيک است.
قصه ها، داستان ها، فيلم ها، عکس ها، موسيقي و تمام ابزار هنري به نوعي قادرند جنبه هاي مثبت خاطرات را روايت کنند. و مدام بر ارزش هاي مثبت شهر بيفزايند. در اينجا بايد يادآوري کرد که خاطرات بد عملاً فراموش مي شوند و تنها رئوس آن ها به ياد مي ماند و در صورت وجود آن ها در حافظه تاريخي، از آنها به عنوان مصيبت يا فاجعه بايد مي شود.
براي ضد خاطره عملاً ابزار هنري به کار نمي آيد، چون آنچه در ضد خاطره مهم است«نتيجه گرايي» است. کساني که ضد خاطره گرايي دارند حتماً مي دانند که به دنبال چه هستند. مقصد و شيوه دارند. در صورتي که امر هنري از يک ناخودآگاه شکل مي گيرد. ضد خاطره براي امروز جواب گوست در حالي که هنر بي مکان و زمان است.
بنابراين اگر بگوييم ابزار خاطره هنر است، ابزار ضد خاطره رسانه است و کساني که رسانه ها را در دست دارند قادرند به اسم خاطره اما در ماهيت ضد خاطره، تفسيرهاي خود را ترويج نمايند.
ضد خاطره تعجيل دارد تا همين امروز صاحب خاطره شود و افرادي را به منظور خاص گرد هم جمع کند تا در آينده نيز از پيامدهاي آن بهره برداري کند. براي اين کار از رسانه استفاده مي کند. برنامه ريزان و طراحان شهري نيز که متوسل به رسانه مي گردند مي دانند که چقدر بايد هزينه کنند، چه وقت به نتيجه مي رسند و...
اما آنان کمتر متوسل به هنر مي شوند. گاهي بدون صرف هزينه گزاف، يک تکه سنگ يا تپه يا يک فضا تبديل به خاطره مي شود و چه بسا سرمايه گذاري هاي عظيمي که جايگاه خاطره شدن را نمي يابند.
رويکرد حفظ خاطره و کنترل فرايند ضد خاطره
نگرش درست در اين زمينه توجه به پويايي خاطره است. آنچه مسلم است «ضد خاطره» همواره تغيير ناپذير و غير ايستاست و خاطره در صورت پويايي مانا و ماندگار است. بگذاريم خاطره خودش براي خودش برنامه ريزي کند. خودش براي خودش تز و آنتي تز مطرح نمايد و بقاي خود را تضمين کند.خاطره در گفت وگوها و روايت هاي شهري شکل مي گيرد و اگر قرار باشد تغيير کند و چهره ي خوشايند خود را براي نسل هاي آينده به جا گذارد، توسط همان پويايي مستتر در درونش اين کار را انجام مي دهد. بخش هاي زائد را حذف مي کند و بخش هايي را که قرار است ثروت نسل هاي آينده باشد رشد مي دهد. خاطره مثل يک درخت است در مسير آفتاب رشد مي کند و ريشه ي خود را در زير خاک از ثروت هاي نسل هاي پيشين مي گيرد و اما براي اين که به آفتاب برسد مجبور است تا به تدريج شاخه هاي پايين تر نزديک به خاک خود را روي تنه از دست بدهد تا سرشاخه هاي حقيقت رو به آفتاب بيشتر رشد کنند!
به اين ترتيب پويايي خاطره همواره يک مسيري مشخص دارد و آن حقيقت و شادابي آينده است.
منبع مقاله :
شهر، زندگي، زيبايي، ويژه نامه ي خاطره در شهر نشريه ي داخلي سازمان زيباسازي شهر تهران(معاونت برنامه ريزي و توسعه دوره ي اول، شماره ي 3، بهار 1391).
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}