ملاحظاتي بر ساخت صفت فاعلي در زبان فارسي: رويكرد صرفِ شناختي
ساخت صفت فاعلي در زبان فارسي
ملاحظاتي بر ساخت صفت فاعلي در زبان فارسي: رويكرد صرفِ شناختي
چكيده
زبان فارسي از راهكارهاي متفاوتي براي ساخت صفت فاعلي بهره مي گيرد كه همه آنها بر مفهوم « انجام دهنده كار يا دارنده و پذيرنده حالت » دلالت دارند. براي نمونه، پسوندهاي اشتقاقي « َ نده »، «- ان » ، « - گار » ، « - گر » ، « - كار »، « - ا »، « - ار » همگي بر مفهوم فاعليت دلالت دارند و واژه هاي جديد را ذيل اين معناي خاص توليد مي كنند. اما، همه اين پسوندها به لحاظ معنايي كاملاً يكسان عمل نمي كنند. براي نمونه، صفت هاي فاعلي ساخته شده با بن مضارع و پسوند / - ا / همانند « گيرا، خوانا، بينا، دانا و نظاير آن » علاوه بر دلالت بر مفهوم فاعليت، مفهوم هميشگي بودن، دوام و پايداري يك خصيصه را نيز القا مي كنند. در نمونه هايي چون « انسان بينا » و يا « انسان دانا » علاوه بر اشاره به وجود يك ويژگي هميشگي در فاعل، اين نكته نيز تلويحاً بيان مي گردد كه اين ويژگي از اراده فاعل خارج مي باشد و فاعل در داشتن آن اراده و قدرت تصميم گيري ندارد. در حالي كه، پسوندهاي ديگري كه صفت فاعلي مي سازند از اين ويژگي معنايي برخوردار نيستند. از اين رو افعالي مي توانند ميزبان پسوند فاعلي ساز / - ا/ شوند كه قادر باشند پيوستگي و جاودانگي بودن خود را در فاعل نشان دهند. از اين رو همه اين پسوندها متعلق به يك مقوله معنايي بزرگ هستند كه برخي به پيش نمونه مقوله خود نزديك تر و برخي ديگر از پيش نمونه مقوله خود فاصله دارند و عضو حاشيه اي محسوب مي شوند كه اين همان چيزي است كه در رويكرد شناختي ذيل نظريه مقوله بندي مطرح شده است. اما اينكه پسوندهاي زبان فارسي براساس چه شاخص هاي شناختي در ذهن اهل زبان مقوله بندي مي شوند و سپس هريك مبتني بر معنا و نقش خود در واژه سازي شركت مي كنند؛ موضوعي است كه محوريت پژوهش حاضر را شكل مي دهد و نگارندگان در آن با اتخاذ رويكرد صرفِ شناختي كه شاخه اي از زبان شناسي شناختي است و به جنبه هاي شناختي واژه سازي مي پردازد، به بررسي نحوه شكل گيري گونه هاي مختلف صفتِ فاعلي در زبان فارسي مي پردازند و محدوديت هاي حاكم بر ساخت آنها را مبتني برمفاهيم بنيادين معني شناسي شناختي چون نظريه مقوله بندي، نظريه حوزه اي و نظريه مفهوم سازي موردمطالعه قرار مي دهند. زيرا مبتني بر رويكرد اتخاذ شده ساخت واژه هاي جديد در زبان مي تواند بازتابي از فرايندهاي ذهني در مغز انسان باشد.
صفت فاعلي، صرف شناختي (3)، نظريه مقوله بندي (4)، نظريه حوزه اي(5)، نظريه مفهوم سازي.
1. مقدمه
حوزه صرف يكي از حوزه هاي بحث انگيز در زبان شناسي است و از رويكردهايي مختلفي، توجه زبان شناسان را به خود معطوف كرده است. اين حوزه فرايندهاي متنوعي را چون اشتقاق و تركيب دربرمي گيرد كه هريك از آنها در عملكرد خود در مسير ساخت واژه هاي جديد در زبان، در تعامل نزديكي با روابط معنايي اند. زيرا با عملكرد هر قاعده نظير اشتقاق يا تركيب يك فضاي معنايي معيني ايجاد مي شود و معناي كل يك واژه غيربسيط نظير يك واژه مشتق و يا يك واژه مركب، حاصل جمع اين فضاي معنايي با معناي ستاك يا ستاك هاي شركت كننده در آن قاعده ساختواژي است. براي نمونه، در فارسي پسوندهاي اشتقاقي « - ان »، « ار»، « َ نده »، « - گار »، « - كار »، « - ا »، « - گر » همگي بر صفت فاعلي دلالت دارند و واژه هاي جديد را ذيل اين معناي خاص توليد مي كنند. اما به عنوان « پسوند صفت فاعلي ساز » به لحاظ معنايي كاملاً يكسان عمل نمي كنند. از اين رو، نگارندگان در ادامه پس از اشاره به برخي مفاهيم بنيادين در زبان شناسي شناختي، با بهره گيري از ساز و كارهاي صرفِ شناختي به بررسي فرايند ساخت صفت فاعلي در زبان فارسي، گونه هاي مختلف و محدوديت هاي حاكم بر آن مي پردازند.2. زبان شناسي شناختي
زبان شناسي شناختي يكي از رويكردهاي غالب در زبان شناسي امروز است ( دبيرمقدم، 1383، ص 9 ) كه ريشه در علوم شناختي و بويژه بحث چگونگي مقوله بندي پديده ها در ذهن انسان و روان شناسي گشتالتي دارد ( ايوانز و گرين، 2006، ص 3 ). شاخص ترين نمود اين رويكرد، دستور شناختي مطرح شده از سوي رونالد لانگاكر (6) مي باشد ( دبيرمقدم، 1383، ص 9 ). در اين رويكرد اعتقاد بر اين است كه زبان ويژگي هاي اساسي و توانايي هاي شناختي ذهن انسان را منعكس مي كند. از اين رو، ابزاري است كه انسان از رهگذر آن اطلاعات و تجربيات خود را ساماندهي، پردازش و منتقل مي كند. همچنين، در اين نگرش، خلق زبان، يادگيري و كاربرد آن مبتني بر مفاهيم شكل گرفته شده در ذهن انسان توصيف مي شود. علاوه بر اين، معناي واحدهاي زباني، ثابت و از پيش تعيين شده نيستند. بلكه معنا مفهوم سازي مي شود به اين معنا كه انسان قادر است يك موقعيت خاص را به شيوه هاي گوناگون مفهوم سازي كند ( هماوند، 2008، ص 17 ). از اين رو، لانگاكر به جاي اصطلاح « مفهوم(7) »، از اصطلاح « مفهوم سازي (8) » ، بهره مي گيرد چرا كه اصطلاح مفهوم به نوعي معناي ثابت اشاره دارد. اما، اصطلاح مفهوم سازي به پويايي بودن معنا دلالت دارد. ( راسخ مهند، 1389، ص 9 ) در ادامه به برخي مفاهيم بنيادين در رويكرد شناختي پرداخته شده است:2-1. نظريه مقوله بندي
اين مفهوم نخستين بار از سوي رُش مطرح شده است ( هماوند، 2008، ص 18 ) و به اين معناست كه هر انساني در ارتباط با جهان خارج با پديده ها و ماهيت هاي گوناگوني سر و كار دارد كه مي بايست آن ها را در طبقات مختلف قرار دهد و شباهت ها و تفاوت هاي آن ها را درك كند. از اين رو، مقوله بندي در نظام مفهومي ما از اهميت بسياري برخوردار است، زيرا مبتني بر آن پديده هاي مختلف درون طبقات و مقولاتي مشخص رده بندي مي شوند. اما در خصوص مفاهيمي كه به لحاظ ماهوي طيفي هستند نظير رنگ ها اعتقاد بر اين است كه اين مفاهيم مبتني بر مفهوم « كانون » يا « پيش نمونه » (9) طبقه بندي مي شوند. اين مفهوم بر ويژگي هاي مهم و اساسي دلالت دارد كه اعضاء يك مقوله مي بايست دارا باشند. ( راسخ مهند، 1389، ص 77 ) اما، مقوله بندي در حوزه صرف به معناي طبقه بندي ذهني مفاهيم مختلف يك واحد واژگاني است. پس، مقوله در اينجا شبكه اي از مفاهيم مختلف اما در عين حال مرتبط به يك عنصر واژگاني است. در هر مقوله يك پيش نمونه وجود دارد و تعدادي اعضاء حاشيه اي (10) كه از آن مشتق شده اند و مبتني بر ميزان فاصله شان از پيش نمونه خود در آن مقوله توصيف مي شوند. پيش نمونه آن مفهوم واژگاني است كه ويژگي هاي اصلي آن مقوله را داراست و اولين مفهومي است كه به عنوان نمونه از آن مقوله به ذهن مي رسد. اما، ديگر اعضا حاشيه اي ويژگي هاي مرتبط ديگري را دارا هستند كه بسط معنايي آن پيش نمونه محسوب مي شوند ( هماوند، 2011، ص 42 ).2-2. نظريه حوزه اي
اين نظريه اشاره به رده بندي تعدادي از واحدهاي واژگاني دارد كه متعلق به يك حوزه شناختي هستند. حوزه شناختي يك دانش پيش زمينه اي كه مبتني بر آن معناي واحدهاي واژگاني قابل درك است ( همان، 2011، ص 46 ). براي نمونه، هر فرد براي توصيف معناي واژه « پدر » نيازمند فعال نمودن دانش پيش زمينه اي خود در حوزه روابط خويشاوندي است. ( هماوند، 2008، ص 21 ) لازم به ذكر است كه اين دانش مبتني بر تجربيات انسان است و ريشه در باورها، عقايد و آداب و رسوم آن دارد. ساختار هر حوزه معمولاً ابعاد و جوانب مختلفي دارد كه هر بُعد با مفاهيم خاص خود همراه است؛ به اين معنا كه هر بُعد از آن حوزه با يك صورت زباني مناسب خود بيان مي شود ( هماوند، 2011، ص 46 ).2-3. نظريه مفهوم سازي
مفهوم سازي به تصويرسازي هاي مختلف فرد از يك رويداد واحد اشاره دارد؛ يعني توانايي انسان در مفهوم سازي از يك رويداد واحد، به شيوه هاي گوناگون با بهره گيري از عبارت هاي زباني مختلف در گفتمان. لانگاكر ( 2006، ص 34 ) اشاره دارد به اين كه توصيف معناي يك واحد زباني تنها براساس حوزه هاي شناختي صورت نمي گيرد، بلكه تصويرسازي نيز در درك معنا از اهميت زيادي برخوردار است. وي تصويرسازي را شامل شش بُعد معرفي مي كند كه عبارتند از نماسازي(11)، مشخص بودگي (12)، گستره (13)، برجستگي و منظر ( زاويه ديد ). همانگونه كه ذكر شد بخشي از مفهوم سازي به چشم انداز و يا زاويه ديدي (14) اختصاص دارد كه گوينده براساس نيازهاي ارتباطي خود در گفتمان برمي گزيند؛ به اين معنا كه امكان دارد دو واحد واژگاني مفهوم مشابهي داشته باشند، اما به لحاظ زاويه ديدي كه گويند بر آن ها اعمال مي كند با يكديگر متفاوت باشند و به همين سبب بازنمايي هاي زباني متفاوتي پيدا كنند. براي نمونه، در حوزه صرف، دو پسوند « tion- » و « ce-- » در زبان انگليسي هر دو به حوزه شناختي فرايند اختصاص دارند كه به معناي انجام دادن عملي به منظور رسيدن به نتيجه اي است. اما اين دو پسوند به لحاظ كاربرد با يكديگر متفاوت اند. پسوند نخست، عملي كه توسط ستاك بيان مي شود را نشان مي دهد، نظير « acceptation » كه به معناي پذيرفتن كلي چيزي و يا انجام دادن كاري است كه كسي آن را پيشنهاد داده است. اما پسوند دوم در نمونه « acceptance » به معناي نتيجه پذيرش چيزي است. همان گونه كه ديده شد، هر دو واژه علي رغم مشابهت در اشتقاق از يك فعل واحد « accept »، از كاربردهاي متفاوتي براساس زاويه ديدي كه گوينده اتخاذ مي كند، برخوردار مي شوند ( هماوند، 2011، ص 49 ).3. صفت فاعلي
در دستور پنج استاد ( 1384، ص 240-239 ) قريب و ديگران ساخت صفت فاعلي به صورت هاي زير ارائه شده است:الف) فعل امر + / -َ نده / « گوينده، شنونده »
ب) فعل امر + / - ان / « خواهان، پرسان، نالان »
ج) فعل امر + / - ا / « خوانا، بينا »
د) فعل امر+ / - ار/ « خريدار، خواستار »
ه) فعل ماضي/ امر + / - گار / « كردگار، آمرزگار »
و) فعل امر + / - گر/ «پيروزگر، بيدادگر »
اما گيوي و انوري ( 1379، ص 133-135 ) در تعريف صفت آن را صفتي مي دانند كه معني فاعليت دارد و بر انجام دهنده ي كار يا دارنده و پذيرنده ي حالت دلالت مي كند. به لحاظ ساخت بر هفت گونه است كه اين تقسيم بندي كم و بيش به تقسيم بندي پنج استاد شبيه است:
الف) بن مضارع ( و به ندرت اسم يا صفت )+ / - نده / « گيرنده، شرمنده، بسنده »
اين صفت معمولاً بر انجام دهنده كار يا دارنده و پذيرنده حالت به طور مطلق دلالت مي كند. گاه معني مبالغه را مي رساند كه در اين صورت صفت شغلي مي شود. نظير « راننده تاكسي » و گاهي معني ثبوت و دوام را مي رساند: « خداي روزي دهنده ».
ب) بن مضارع + / - ان / « گريان، دوان ». اين صفت حالت فاعلي را مي رساند: « آب روان، بچه گريان ».
ج) بن مضارع + / - ا / « بينا، شنوا ». اين صفت كه بدان صفت مشبهه نيز مي گويند ثبوت و دوام فعل را در فاعل مي رساند.
د) /- ار / در انتهاي بن مضارع و به ندرت بن ماضي فعل: « پرستار، خريدار ».
ه ) /- گار/ در آخر بن ماضي يا مضارع فعل و به ندرت در آخر اسم معني: « خواستار، آموزگار ».
و) / - گر / در انتهاي اسم معني و به ندرت در آخر صفت و بن ماضي يا مضارع فعل: « ريختگر، توانگر ».
ز) / - كار / در آخر اسم و به ندرت در آخرين مضارع يا بن ماضي فعل و نيز صفت و فعل امر:« ستمكار، تراشكار ».
شفايي ( 1363، ص 19-111 ) هم در اين زمينه صفت فاعلي، صفت مفعولي و صفت لياقت يا وجوب را بين صفت و فعل مشترك مي داند و صفت فاعلي را متضمن زمان حال، صفت مفعولي را متضمن زمان گذشته و صفت لياقت و يا وجوب را متضمن زمان آينده مي انگارد. شفايي (1363، ص 2-111 ) مطرح مي كند كه صفت فاعلي بين صفت و فعل مشترك است و اغلب به اسم يا قيد تبديل مي شود و حاوي مضمون صفت است و بر مفهوم « كننده كار و يا دارنده حالت » دلالت مي كند. او اين دوگانگي را معلول اشتقاق از فعل مي داند و به همين سبب است كه مي تواند متمم بپذيرد. نظير « الا اي طوطي گوياي اسرار... » كه « اسرار » متمم صفت فاعلي « گويا » ست.
همچنين، وحيديان كاميار ( 1342، ص 51 ) و شفايي ( 1363، ص 117-9 ) صفت فاعلي را بيانگر صيغه معلوم و نماينده مشخصات عامل در زمان حال نيز مي دانند. همانند « بينا »؛ يعني كسي يا چيزي كه به خوبي مي بيند و يا « تابنده » به معناي چيزي كه مي درخشد.
منشي زاده (1383، ص 55 )هم به نقل از ويتني از صفت فاعلي گذشته و صفت فاعلي كامل گذشته سخن به ميان مي آورد. وي اشاره مي كند كه جكسون در دستور زبان اوستا همين مضمون را مطرح مي سازد و صورت هايي مانند « كاشتني، برگزيدني، زيستني » را مثال مي آورد. به اين ترتيب، صفت هايي كه از فعل گرفته مي شوند داراي دو ويژگي از فعل اند: 1) زمان 2) گذر. بسته به اينكه فعل گذرا باشد يا ناگذر مي توان دو صورت فاعلي و مفعولي براي آن در نظر گرفت و اگر عامل زمان را به آن بيفزاييم، شش صورت جداگانه خواهيم داشت: صفت فاعلي يا مفعولي گذشته، صفت فاعلي يا مفعولي حال، صفت فاعلي يا مفعولي آينده.
4. چهارچوب نظري
چهارچوب نظري پژوهش حاضر، صرف شناختي مطرح شده از سوي هماوند (2011 ) مي باشد. براساس اين رويكرد پسوندهاي صفت فاعلي ساز در زبان فارسي را همچون ديگر پسوندهايي اين زبان كه در واژه سازي شركت مي كنند مبتني بر سه نظريه مطرح در زبان شناسي شناختي كه شامل نظريه مقوله بندي، نظريه حوزه اي و نظريه مفهوم سازي مي باشد، قابل مطالعه و طبقه بندي اند.5. تحليل داده ها
در بخش حاضر، همان گونه كه پيش از اين هم در ابتداي مقاله مطرح شد، به بررسي پسوندهايي سازنده صفت فاعلي در زبان فارسي پرداخته مي شود. اين پسوندهاي منتخب عبارتند از « - ا »، « - ار »، « َ نده » ، « گار »، « - كار »، « - گر »، « - ان ». در ادامه، نگارندگان اين پسوندها را براساس سه نظريه مقوله بندي، حوزه اي و مفهوم سازي مورد بررسي و تحليل قرار مي دهند.5-1. مقوله دستوري پسوندهاي سازنده صفت فاعلي
پسوندهاي موردمطالعه به لحاظ مقوله دستوري همگي صفت ساز هستند. اما، مي توان آن ها را براساس نوع ريشه اي كه به آن متصل مي شوند، به سه گونه 1- پسوندهاي صفت ساز با ريشه فعلي، 2- پسوندهاي صفت ساز با ريشه اسمي، 3- پسوندهاي صفت ساز با ريشه صفتي قابل رده بندي دانست.5-1-1. پسوندهاي صفت ساز با ريشه فعلي
از پسوندهاي مورد مطالعه، پسوندهاي « - ار »، « - گار »، « - ان »، « َ نده »، « - ا » به ريشه فعلي متصل مي شوند و صفت فاعلي مي سازند. نظير نمونه هاي « خواستار، پرستار، دارنده، گيرنده، آموزگار، گريان، خندان و نظاير آن » اما اينكه از ميان پسوندهاي مذكور كداميك به پيش نمونه مقوله خود نزديك تر بوده و كداميك عضو حاشيه اي محسوب مي شوند، نكته اي است كه در بخش حوزه شناختي پسوندها به آن اشاره مي شود.5-1-2. پسوندهاي صفت ساز با ريشه اسمي
پسوند « - گر » نظير نمونه هاي « توانگر، حيله گر » علي رغم اتصال به ريشه فعلي و ريشه صفتي، به ريشه اسمي نيز متصل شده و صفت فاعلي مي سازد. همچنين، اين پسوند سازنده اسم حرفه نيز مي باشد نظير « آرايشگر ». كشاني ( 1371، ص 81 ) مطرح مي كند كه اين پسوند تا اوايل قرن چهاردهم پسوندي زايا و فعال بوده است، اما امروزه تا حد زيادي تضعيف شده است، زيرا از مجموع 180 مشتق برگرفته از اين پسوند در فرهنگ زانسو، 75 مشتق آن براي فارسي زبانان امروزي گوياي هيچ شغل و حرفه اي نيستند كه اين خود نشان مي دهد اين پسوند عضو حاشيه اي مقوله خود يعني پسوندهاي صفت ساز با ريشه اسمي محسوب مي شود. پسوند « - كار » نيز علاوه بر اتصال به ريشه صفتي امكان اتصال به ريشه اسمي را هم دارد. همانند نمونه هاي « ستمكار، گچكار » لازم به ذكر است كه اين پسوند اگر به اسم ذات نظير « گچ » در نمونه ذكر شده در بالا، متصل گردد، صفتِ فاعلي را مي سازد كه بر حرفه دلالت دارد.5-1-3. پسوندهاي صفت ساز با ريشه صفتي
از پسوندهاي مورد بررسي تنها پسوندهاي « - گر »، « - كار » توانايي الحاق شدن به صفت را دارا هستند كه هر دو از كاربرد كمي در زبان فارسي برخوردارند. همانند نمونه هاي « روشن گر، خطاكار، خراب كار ».5-2. حوزه هاي شناختي پسوندهاي سازنده صفت فاعلي
حوزه هاي شناختي در ساختواژه ساختار دانشي است كه با مجموعه اي از پسوندها نشان داده مي شود. هر پسوند نما و منظر (15) خاصي از آن حوزه شناختي را نشان داده و مفهوم خاصي را نمادسازي مي كند.5-2-1. حوزه شناختي وجه (16)
اين حوزه، ساختي از دانش است كه حالت و سبك انجام گرفتن عملي را كه توسط فاعل صورت مي گيرد، نشان مي دهد. وجه بر دو گونه معلوم (17 ) و مجهول (18) است كه در وجه معلوم با الحاق پسوندي كه به اين حوزه تعلق دارد، فاعل عملي كه توسط ريشه واژه نشان داده مي شود را انجام مي دهد تا روي موقعيتي تأثير گذارد و يا آن را تغيير دهد كه اين تأثيرگذاري مي تواند هم بر خود فاعل و هم بر ديگران باشد. اما با اتصال پسوندي كه متعلق به وجه مجهول است، نتيجه و عملكرد فعلي كه توسط ريشه بيان مي شود و از سوي ديگران صورت گرفته است متوجه فرد يا پديده موردنظر ماست. در حوزه ساختواژه اين مفهوم توسط پسوندهاي صفت ساز نشان داده مي شود كه پسوندهاي سازنده صفت فاعلي بخشي از آن محسوب مي شوند. اما نكته قابل ذكر آن است كه همه پسوندهاي سازنده صفت فاعلي كه به حوزه شناختي وجه تعلق دارند به لحاظ معنايي يكسان نيستند و هريك منظر خاصي از آن حوزه را نشان مي دهند. براي نمونه، پسوند « - ا » نظير « بينا، دانا، شنوا، زيبا، فريبا » به نوعي هميشگي بودن، دوام و پايداري يك خصيصه اشاره دارد. همانند « انسان بينا / انسان دانا و نظاير آن » همچنين داشتن اين ويژگي براي فاعل غيرارادي مي باشد. اما پسوندهاي ديگري كه متعلق به اين حوزه هستند نظير « - گار »، « -گر »، « - كار »، « َ نده » ، از اين ويژگي برخوردار نيستند، نظير « خطاكار، آموزگار، خواستار، خريدار، پرستار، رقصنده، دونده ».5-2-2. حوزه شناختي نمود
اين حوزه دانشي است كه نشان مي دهد يك موقعيت در طي زمان چگونه صورت گرفته است. اين حوزه معرف دو گونه از نمود است 1- ايستا ( 19) ( كامل ) و 2- پويا(20)( ناقص و زودگذر ) در نمود كامل عمل به صورت كامل انجام گرفته است. اما در نمود ناقص عمل در حال انجام است و يا به ديگر سخن فاز مياني عمل نشان داده مي شود. ( هماوند، 2011، ص 164 ) از ميان پسوندهاي فاعلي موجود، پسوند « -َ نده » مي تواند توصيف كننده يك عمل موقت و يا مداوم باشد. نظير « نويسنده، نماينده، شنونده، بيننده، خواننده، گيرنده، آموزنده، فريبنده، فرساينده ».
5-2-3. حوزه شناختي مالكيت
اين حوزه دانشي است كه مالكيت چيزي و يا كنترل كردن كاري را نشان مي دهد ( هماوند، 2011، ص 167 ). در زبان فارسي اين حوزه با پسوند فاعلي « َ نده » نشان داده مي شود. نظير « دارنده، سازنده، آموزنده، شرمنده، نگارنده، پرنده، بخشنده و نمونه هايي از اين دست » مايملك مي تواند انتزاعي و يا ملموس و عيني باشد. ماهيت انتزاعي معرف موارد احساسي و عاطفي مي باشد.5-3-3. حوزه شناختي رابطه
حوزه اي از دانش است كه ارتباط ميان دو چيز يا دو بخش كه متعلق به يكديگر هستند و يا در ارتباط با يكديگر كار مي كنند را نشان مي دهد. پسوندهاي « - ار » و « -كار » در زبان فارسي معرف اين حوزه شناختي است. نظير « خريدار، آموزگار، ستمكار » كه در آن ها فرد را به خريدن، آموختن و ستم كردن نسبت مي دهيم. لازم به ذكر است كه مطابق با ادعاي كشاني ( 1371، ص 28 ) علي رغم تعداد قابل توجه مشتقات پسوندي « - گر » در فرهنگ هاي فارسي امروزه از زايايي و كاربرد آن ها كاسته شده است و به جاي آن ها از پسوندهاي فعلي نظير طلاساز، گندم كار، برنج كار و نظاير آنها استفاده مي شود.5-4. مفهوم سازي پسوندهاي سازنده صفت فاعلي
مفهوم سازي يك عملكرد ذهني است كه به گوينده اجازه مي دهد يك موقعيت را به شيوه هاي مختلف بيان كند كه در حوزه ساختواژه اين حالت با به كارگيري پسوندهاي مختلف كه هريك معرف زواياي ديد متفاوت گوينده اند، نشان داده مي شود ( هماوند، 2011، ص 186 ).5-4-1. مفهوم سازي كنش گري (21) و كنش پذيري ( 22)
در حوزه وجه كه پيش از اين به آن اشاره شد، پسوند « -گر » و « - گار » مفهوم كنش گري را نشان مي دهند. همانند « مسگر، درودگر، آهنگر، ستمگر » در حالي كه پسوند « -ار » در برخي موارد كنش پذيري را نشان مي دهد. نظير « گرفتار » به معناي كسي كه به دست كنشگر ديگر گرفتار شده است.5-4-2. مفهوم سازي تحميل بر خود (23) و بر ديگري (24)
در حوزه وجه گاه پسوندي « - َ نده » اشاره به اين نكته دارد كه عمل و كنشي كه توسط ريشه بيان مي شود، بر خود فاعل تحميل مي شود. نظير « دونده و رقصنده » كه در آن عمل از خود فاعل سر مي زند و بر خودش هم تحميل مي شود. اما پسوندهاي « - كار » و « - گار » نظير « ستمكار، عايق كار، جوش كار، آموزگار، پرستار، آفريدگار » عمل و فعل توسط فاعل بر ديگري اعمال مي شود.6. نتيجه گيري
در پژوهش حاضر، داده ها مبتني بر سه نظريه مقوله بندي، حوزه اي و مفهوم سازي مورد مطالعه قرار گرفتند كه بررسي ها نشان دادند، پسوندهاي سازنده صفت فاعلي به لحاظ مقوله بندي دستوري قابل طبقه بندي بر سه گونه هستند كه عبارتند از 1- پسوندهاي صفت ساز با ريشه فعلي، نظير « خريدار، گرفتار، پرستار، آموزگار »، 2- پسوندهاي صفت ساز با ريشه اسمي همانند « آهنگر، مسگر، جوشكار، خطاكار، ستمكار »، 3- پسوندهاي صفت ساز با ريشه صفتي همچون « روشن گر، خطاكار » كه از ميان پسوندهاي مذكور، پسوندهاي برگرفته از ريشه فعلي زايايي و كاربرد بيشتري در زبان فارسي دارند. از اين رو، پسوندهاي كه با ريشه اسمي و صفتي همراه مي شوند عضو حاشيه اي مقوله خود ( پسوندهاي صفت فاعلي ساز ) محسوب شده و پسوندهاي همراه با ريشه فعلي به پيش نمونه مقوله خود نزديك تر هستند. از سوي ديگر، طبق نظريه حوزه اي، مشخص شد كه حوزه هاي شناختي دخيل در شكل گيري صفت فاعلي در زبان فارسي حوزه هاي وجه، نمود، مالكيت، رابطه هستند كه از اين ميان، حوزه مالكيت نقش فعال تري در ساخت صفت فاعلي دارد. علاوه بر اين، مفهوم سازي پسوندهاي سازنده صفت فاعلي مبتني بر كنش گري / كنش پذيري، تحميل بر خود / بر ديگري صورت مي گيرد.پينوشتها:
1. دانشيار زبان شناسي همگاني دانشگاه تربيت مدرس golfamar@gmail.com.
2. دانشجوي دكتري زبان شناسي همگاني دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات تهران Mahnaz_ks@yahoo.com.
3. cognitive morphology.
4. category theory.
5. domain theory.
6. Ronald Langacker.
7. concept.
8. construal.
9. prototype.
10. periphery.
11. imagery.
12. specificity.
13. scope.
14. perspective.
15. facet.
16. voice.
17. active voice.
18. passive voice.
19. stative.
20. dynamic.
21. agentive.
22. patientive.
23. self.
24. other-imposed.
انوري حسن و حسن گيوي ( 1379 )، دستور زبان فارسي 2، تهران، انتشارات فاطمي.
دبيرمقدم، محمد ( 1383)، زبانشناسي نظري: پيدايش و تكوين دستور زايشي، ويرايش دوم. تهران: سمت.
راسخ مهند، محمد ( 1389)، درآمدي بر زبان شناسي شناختي، نظريه ها و مفاهيم، تهران: سمت.
شفايي، احمد (1363)، مباني علمي دستور زبان فارسي، تهران: انتشارات نوين.
قريب، عبدالعظيم و ديگران ( 1384)، دستور پنج استاد، كتاب جامع كارشناسي ارشد زبان و ادبيات فارسي، صص 236-268، تهران: نشر دانش پرور.
كشاني، خسرو (1371)، اشتقاق پسوندي در زبان فارسي امروز، تهران، مركز نشر دانشگاهي.
____، ( 1372)، فرهنگ فارسي زانسو، تهران، مركز نشر دانشگاهي.
منشي زاده، مجتبي(1383)، نگاهي تازه به صفت لياقت، مجله دستور، ج1، ش1، صص 53-57.
وحيديان كاميار، تقي ( 1342)، دستور زبان عاميانه فارسي و بررسي هاي تازه در دستور زبان فارسي، مشهد، نشر باستان.
Evans,Vyvyan and Melanie Green (2006),Cognitive Linguistics:An introduction,Edinburg University Press.
Hamawand,Zeki(2008),Morpho-Lexical Alternation in Noun Formation,New York:Palgrave MacMillan.
Hamawand,Zeki(2011),Morphology in English:Word formation in Cognitive grammar,New York: Continuum International publishing Group.
Langacker,Ronald(1987),Foundations of Cognitive Grammar,Volume I.Stanford,CA:Stanford University Press.
منبع مقاله :
دبيرمقدم، محمد، (1391)، مجموعه مقالات هشتمين همايش زبان شناسي ايران، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبائي، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}