در جستجوي ملاک هايي براي تعريف علوم قرآن
درآمد:
تعريف فعاليتي است که در بخش تصورات صورت مي گيرد و عبارت است از روشن کردن مجهول تصوري به وسيله ي معلوم تصوري، اعم از اينکه مجهول تصوري لفظ باشد يا شيء يا مفهوم.به عبارت ديگر، هدف از ارائه تعريف اين است که معرّف با عبارتي روشن و واضح بيان شود تا پس از رفع ابهام از ماهيت آن، کسي که تعريف براي وي ارائه مي شود، بتواند حقيقت معرّف را درک کند. اين فرآيند، يعني سير از مجهول تصوري به معلوم تصوري، روش واحدي ندارد بلکه مي تواند به روش هاي مختلف انجام شود. اين روش ها از درجه ي اعتبار و اهميت واحد بر خوردار نيستند، اما همگي به نوعي معرّف را باز مي شناسانند و تا حدودي ابهام موجود در آن را از ميان مي برند.
1. مفهوم تعريف پذيري
برخي امور تعريف پذيرند اما برخي ديگر تعريف ناپذيرند. براي توضيح مطلب بايد گفت: همه ي امور متناهي اي که امکان شناخت آنها براي انسان ها وجود دارد، تعريف پذيرند. به عبارت ديگر همه امور ماهيّت دار ( ماهيت به معناي حدّ وجود ) که دستگاه ادراکي بشر مي تواند بر آنها احاطه يابد و آنها را تحت مقوله اي در آورد، تعريف پذيرند. اما اموري که بي نهايتند و محدود به حدي نيستند، يا اموري که ماهيت ندارند، تعريف ناپذير هستند. از اين رو مفهومي مانند مفهوم خدا، با وجود اينکه نياز مند تعريف است به دليل بي نهايت بودن و ماهيت نداشتن تعريف ناپذير است. همچنين اموري که متناهي اند اما ماهيتاً ناشناختني هستند و دستگاه ادراکي بشر نمي تواند آنها را بشناسد، تعريف ناپذيرند، چنانکه زمان، روح يا نور با وجود اينکه مفاهيمي متناهي اند به دليل ناشناخته بودن ( عدم احاطه ي دستگاه ادراکي بشر بر آنها ) تعريف ناپذير تلقي مي شوند. (1)نکته اي که در اينجا حائز اهميت است اين است که بدانيم بحث تعريف ناپذيري مربوط به تعريف حقيقي است، نه تعريف لفظي. به عبارت ديگر، از نظر تعريف لفظي هيچ چيز تعريف ناپذير نيست، زيرا در يک واژه نامه، همه الفاظ به نحوي از انحاء و با يکي از روش ها ( مصداقي، مفهومي، متني، عملي ) تعريف شده اند و معنا و مدلول آنها شناسانده و از ديگر امور متمايز گرديد اند. بنابراين بحث در باب امور تعريف ناپذير را بايد در مورد تعاريف حقيقي دنبال کرد.
منظور از تعريف حقيقي، شناختن هر چه دقيق تر يک چيز مي باشد؛ اما تعريف لفظي، ميان يک لفظ و مفهوم يا مدلول رابطه برقرار مي کند.
در تعريف حقيقي بر خلاف تعريف لفظي معنا، مفهوم و مدلول لفظ را به خوبي مي شناسيم و حتي مصاديق آن را کاملاً از امور ديگر تشخيص مي دهيم؛ اما در عين حال باز به تعريف آن مي پردازيم. چرا که هدف ما از تعريف حقيقي شناختن هر چه دقيقتر خود شيء و به تعبير ديگر تجزيه و تحليل آن مفهوم و باز شناختن اجزا و مندرجات و محتويات آن مفهوم مي باشد.
بر اين اساس بايد گفت چون هدف از تعريف لفظي فقط برقراري رابطه بين يک لفظ و مفهوم يا مدلول آن است لذا تعريف لفظي هر چيز همواره امکان پذير است. اما در تعريف حقيقي چون هدف شناسايي هرچه دقيق تر خود شيء و بازشناسي اجزا و مندرجات و محتويات يک مفهوم مي باشد لذا در مواردي که مفاهيمي بي نهايت بوده و يا فاقد ماهيّت باشند نمي توان آنها را تعريف حقيقي کرد. بطور خلاصه مي توان گفت: مفاهيم تعريف پذير همان مفاهيم ماهوي هستند و مفاهيم تعريف ناپذير مفاهيم غير ماهوي مي باشند. مفاهيم غير ماهوي نمونه هاي متعددي دارند؛ از جمله مفاهيم جزئي يا امور شخصي، مانند ارسطو، تهران و...؛ مفاهيم اعتباري و قراردادي، مانند واجب، مستحب، رئيس و...؛ مفاهيم يا معقولات منطقي و فلسفي، مانند کلي، جزئي، قضيه، و جوب، امکان، حدوث و...؛ مفاهيم نسبي، مانند بزرگ، نزديک، بالا و...
بنابراين، دامنه تعاريف حقيقي بسيار محدودتر از تعاريف لفظي است و تنها برخي از مفاهيم را مي توان به صورت حقيقي تعريف کرد.
با توجه به مطالب مذکور، « علوم قرآن » را بايد تعريف پذير تلقي کرد چرا که موضوعات بحث آن، همگي مفاهيم ماهوي هستند.
ذکر اين نکته نيز ضروري است که: برخي از عالمان در يافتن تعريفي جامع و مانع از علوم و عناوين ترديد روا داشته اند.. و به ديگر سخن، تعريف مانع و جامع را از دانش ها و عناوين ممکن نداسته اند. و لذا معتقد شده اند که اغلب تعريف ها « شرح الاسم » است. بعنوان مثال، آخوند خراساني در کتاب کفايه الاصول پس از آنکه تعاريف اصوليّين را درباره ي « مفهوم » گزارش مي کند اين تعاريف را « شرح الاسم » ناميده و چنين مي گويد:
« درباره ي اين تعريف عالمان سخن بسيار گفته و فراوان درباره ي آن نقض و ابرام روا داشته اند، با اين که اينگونه بحث ها را مجالي نيست و چنانکه ما بارها اشاره کرده ايم اين تعريف مانند شرح نام ها و تفسير واژه هاست و نه فراتر از آن. » (2)
بنابراين نبايد انتظار داشت که تعاريف ياد شده از علوم قرآن در دو بخش پيشين دقيقاً جامع و مانع باشند، بلکه مي توان گفت اين تعاريف تا حدودي ابعاد علوم قرآن و محدوده ي آنرا روشن مي نمايند.
در عين حال با بررسي تحليلي تعريفي که تا کنون در مورد علوم قرآن ارائه شده است مي توان ملاک هايي را به دست آورد. معمولاً نويسندگان در تعريف علوم قرآن ملاک هايي نظير موضوع، درون قرآني يا برون قرآني بودن، مدخليت در فهم و تفسير قرآن را در نظر گرفته و سپس به تعريف پرداخته اند که به نقد و بررسي آنها مي پردازيم:
2. تعريف علوم قرآن با ملاک موضوع
برخي نويسندگان علوم قرآن معتقدند: چون در اصطلاح علوم قرآن از واژه ي علم استفاده شده است لذا بايد شرائط تعريف علمي را در تعريف علوم قرآن رعايت کرد.براين اساس و با توجه به اينکه منظور از « علوم » مجموعه ي مسائلي است که درباره ي موضوعي معين و کلي، بحث کرده و حالات و احکام و عوارض ذاتي و اختصاصي آن موضوع را مورد بررسي قرار مي دهد لذا بايد بدانيم که منظور از موضوع يک علم چيست؟
موضوع يک علم آن چيزي که آن علم در اطراف آن بحث مي کند. منطق دانان و فلاسفه در تعريف موضوع علم گفته اند: موضوع هر علم چيزي است که آن علم درباره ي عوارض ذاتي آن بحث مي کند. (3) آن چيزي است که مسائل علوم را به يکديگر پيوند مي دهد همان چيزي است که مسائل آن علم در اطراف آن بحث مي کند، يعني موضوع علم. از اينرو هر علمي نيازمند يه موضوع است، و تمايز علوم از يکديگر نيز ناشي از تمايز موضوعات آن علوم است. به عبارت ديگر مي توان گفت: موضوع هر علم تعيين کننده ي سرنوشت آن علم است. « موضوع » به منزله ي روح علم است و در تمام ابواب و فصول و مسائل آن جريان دارد. به همين جهت،
اولاً: تمايز علوم به تمايز موضوعات است.
ثانياً: معيار وحدت علم، وحدت موضوع است.
ثالثاً: تعيين کننده ي روش تحقيق، در هر علمي، موضوع آن علم است.
بدين دليل مي توان گفت يکي از بهترين نوع تعريف ها در علوم مختلف، نعريف آنها بر حسب موضوع آنها است. با ملاک قراردادن « موضوع »، تعريف زير براي علوم قرآن به دست مي آيد:
« علوم قرآن علومي هستند که درباره ي حالات و عوارض ذاتي و اختصاصي « قرآن کريم بحث کرده و موضوع در تمامي آنها قرآن کريم است. » (4)
در تعريف علوم قرآن بر حسب موضوع از عوارض ذاتي و اختصاصي قرآن کريم بحث مي شود تا در نتيجه علومي از قبيل: صرف و نحو، معاني و بيان نظاير اينها از تعريف خارج شوند.
3. تعريف علوم قرآن باملاک درون قرآني يا برون قرآني بودن مباحث
دانشمندان علوم قرآن در خصوص اينکه آيا علوم قرآن علوم دروني قرآن هستند يا منظور از آنها علوم پيراموني قرآن مي باشد يکي از سه ديدگاه زير را پذيرفته اند:الف- علوم قرآن، علوم پيراموني قرآن هستند.
ب- علوم قرآن، مجموعه ي دانش هايي هستند که در قرآن کريم بدانها پرداخته شده است.
ج- علوم قرآن، اعمّ از علوم پيراموني و علوم دروني قرآن است.
1-3. ديدگاه اول: علوم قرآن، مجموعه ي مباحث پيراموني قرآن است
برخي نويسندگان، مباحث مربوط به قرآن را به دو قسم درون قرآني و برون قرآني تقسيم مي کنند و سپس مجموعه ي مباحث دروني آن را تحت عنوان معارف قرآني و مباحث پيراموني قرآن را « علوم قرآن » مي نامند. بر اساس اين ديدگاه فرق ميان « علوم قرآن » و « معارف قرآني » آن است که علوم قرآن بخشي بيروني است و به درون و محتواي قرآن از جنبه ي تفسيري کاري ندارد؛ اما معارف قرآني کاملاً با مطالب دروني قرآن و محتواي آن سروکار داشته و يک نوع تفسير موضوعي به شمار مي رود. (5)استدلالي که براي تعريف مذکور ارائه مي شود اين است. و اين اضافه از نوع اضافه ي اختصاصيّه است و منظور از آن علومي است که به قرآن اختصاص دارد. اين علوم به درون قرآن ناظر نيست و بايد آنرا از دانش هاي بيروني قرآن دانست که در خدمت قرآن به کار گرفته مي شود. در مواردي مثل مبحث محکم و متشابه مباحث آن به درون قرآن کشيده شده، منظر اصلي نگاه بيروني بوده است. در برابر اصطلاح « معارف قرآني » که به مباحث و گزاره هاي درون قرآني مي پردازد.
ساحت هاي چهارگانه مسائل علوم قرآن
براساس تعريف اخير، مسائل علوم قرآن را مي توان در چهار ساحت اصلي بررسي و مطالعه کرد:ساحت نخست: مباحث ناظر به شناخت ماهيت قرآن:
چگونگي وحي، نزول قرآن، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، و اعجاز قرآن، اصالت متن و تحريف ناپذيري قرآن، زبان و... که به شناخت ماهيت قرآن مي انجامد.ساحت دوم: تحولات تاريخي مربوط به قرآن:
شناخت تاريخ کتابت و تدوين قرآن و مراحل شکل گيري قرآن به شکل کنوني، تاريخ تفسير، ترجمه و چاپ و تذهيب قرآن و... از جمله مباحث تاريخي قرآن است.ساحت سوم: مباني فهم و تفسير:
مباحث الفاظ در علوم قرآن، ادبيات قرآني، معاني، بيان و بديع، اسباب النزول و...؛ از جمله مباحثي هستند که در خدمت فهم و تفسير قرآن به کار مي آيند.ساحت چهارم: فعاليت ها و مطالعات انجام شده در زمينه قرآن:
مطالعه و بررسي پژوهش هاي انجام يافته در زمينه علوم قرآن، رويکردهاي ايجابي يا سلبي خاورشناسان به قرآن و... در اين دسته از مسائل جاي مي گيرند.نويسندگان کتاب علوم القرآن عندالمفسرين نيز علوم قرآن را علوم پيراموني قرآن دانسته و معتقدند که منظور از علوم قرآن مجموعه ي مباحثي درباره ي قرآن کريم است که اين مباحث غير از معني و تفسير آيات آن است. و نوع نگاه در اين مباحث نگاهي بيروني است و شامل مباحثي چون وحي، تاريخ نزول، تاريخ جمع قرآن، قرائات، اعجاز، مصونيت قرآن از تحريف و.. مي باشد. (6)
يکي از نويسندگان معاصر نيز در تبيين « علوم قرآن » چنين مي نويسد:
« منظور از علوم قرآن به معناي گسترده ي علومي که در قرآن وجود دارد، نيست، زيرا در اين صورت تمامي دانش ها را در برمي گيرد. منظور از علوم قرآن، علومي از همين قرآن نازل است که به فهم ما ارتباط دارد و اين علوم، مرادِ نازل خداوند از قرآن است. ( مراد خدا از قرآن مانند خود قرآن درجاتي دارد )
بعضي از مباحث در علوم قرآن به عنوان مبادي مطرح مي شود، مانند قرآن چه نام هايي دارد و علّت نامگذاري قرآن به آنها چيست؟ همچنين مباحث مربوط به اصل دريافت وحي را نيز بايد جزء مبادي اين علم دانست. » (7)
2-3. ديدگاه دوم: علوم قرآن علومي است که از آيات قرآن استخراج مي شود
برخي از دانشمندان علوم قرآن، اصطلاح « علوم قرآن » را معادل « علوم في القرآن » فرض کرده اند و آنرا به معني آموزه هاي برخاسته از درون قرآن به کار برده اند.دانشمنداني که اصطلاح « علوم القرآن » را به معني علوم درون قرآني به کار برده اند
براي آن اقسامي نيز ذکر کرده اند از جمله قاضي ابوبکربن عربي (8) در کتاب قانون التأويل علومي را که از قرآن استفاده مي شود به سه دسته تقسيم نموده است: توحيد، تذکير و احکام (9) همچنين ابوالحکم بن برّجان (10) در کتاب ارشاد مي گويد:
« تمامي قرآن برسه نوع علم مشتمل است: علم اسماءالله و صفات او- علم نبوت و براهين آن- علم تکليف ». (11)
محمدبن جريرطبري (12) نيز مي گويد: « قرآن مشتمل برسه دسته علم مي باشد:
« توحيد- اخبار- ديانات ». و بدين جهت پيغمبر فرموده است: «قل هوالله احد.» معادل ثلث قرآن مي باشد چون اين سوره سراسر توحيد است ». (13)
روشن است که چنين تعريفي از علوم قرآن با اصطلاح کنوني « علوم قرآن » متفاوت است و مي توان گفت در برهه اي از تاريخ دانشهاي اسلامي، معارف درون قرآني با نام « علوم القرآن » ناميده مي شدند. در بين دانشمندان معاصر نيز محمد ابوزهره از نويسندگان اهل سنت در کتاب المعجزه الکبري القرآن فصل نسبتاً مبسوطي را به « علوم قرآن » اختصاص داده و درباره ي علم توحيد و نبوت و معجزات پيامبران و قيامت و بهشت و دوزخ و احکام فقهي قرآن و کيفرهاي اجتماعي و مباحثي از اين قبيل بحث کرده و علوم قرآن را شامل مجموعه ي آموزه هاي برخاسته از متن قرآن دانسته است. به اين ترتيب اصطلاح « علوم القرآن » در ديدگاه او نيز معادل « معارف قرآني » فرض شده است. (14)
3-3. ديدگاه سوم: علوم قرآن اعم از علوم پيراموني و علوم دروني قرآن است
برخي از قرآن شناسان معاصر، علوم قرآن را اعم از علوم بيروني و علوم دروني قرآن دانسته اند.نويسنده ي کتاب تحليل زبان قرآن و روش شناسي فهم آن در تعريف علوم قرآن چنين مي نويسد:
« علوم قرآن مشتمل بر کليه دانشهايي است که از مرحله اثبات متن قرآن از سوي خدا، وحي و نزول تا جمع و تدوين، اعجاز و علوم دروني و پيراموني مربوط به چگونگي فهم و تفسير و تحليل الفاظ و آيات و سوره قرآن کريم را در برمي گيرد ». (15)
در اين ديدگاه گرچه مباحث مربوط به قرآن به دو دسته ي علوم دروني و علوم پيراموني تقسيم شده است اما هر دو دسته با عنوان واحد « علوم قرآن » ناميده شده است.
هچنين نويسنده ي مزبور در اثر ديگر خود با عنوان علوم قرآن مي نويسد:
« علوم قرآن مطابق اصطلاح مرسوم روزگار ما آن دسته دانشهايي است که مباني، ابزارها و راهبردهاي فهم قرآن کريم را تسهيل مي نمايد ». (16)
و سپس مي افزايد:
« مطالعات مربوط به علوم قرآن، آميخته اي است از مطالعات برون ديني و درون ديني، بدين معنا که پاره اي از اين مطالعات همچون ضرورت وحي، دلالت اعجاز بر حقانيت آن، تحريف ناپذيري وحي و همين طور ضرورت فهم پذيري آن صرف نظر از جنبه ي نقلي، جنبه ي عقلي دارد. پاره اي ديگر از موضوعات اين علم در قلمرو نقلي، قرآني روايي و تاريخي جاي دارد. توجه به نکته ي ياد شده آموزنده ي اين حقيقت است که در نگرش به هر يک از عناوين گوناگون اين دانش شيوه ي ويژه آن را دنبال کنيم تا گرفتار مغالطه در روش و نتيجه نگرديم.» (17)
4. تعريف علوم قرآن با ملاک مدخليّت در فهم تفسير قرآن
بر اساس اين ديدگاه، علوم قرآن به مجموعه اي از علوم اطلاق مي گردد که براي فهم و درک قرآن مجيد به عنوان مقدمه فرا گرفته مي شوند. به بيان ديگر، مباحثي که قبل از تفسير قرآن و فهم آيات الهي، آشنايي با آنها براي هر مفسر و محققي لازم است، مجموعه مباحث علوم قرآن را تشکيل مي دهند. بر اساس اين تعريف، علوم قرآن شامل مجموعه اي از علوم معارف مربوط به قرآن است که بطور خاص در خدمت فهم قرآن مي باشد مانند علم قرائات، علم اسباب النزول و..قيد بطور خاص، علومي را که مختص به قرآن نيست، ولي مقدمه فهم قرآن است، مانند: صرف و نحو، از تعريف بيرون مي کند.
به عبارت ديگر، علوم القرآن آن دسته از علومند که مستقيماً و بلاواسطه در فهم قرآن دخيلند، مانند علم ناسخ منسوخ و به آن دسته از علوم که در فهم قرآن و غير قرآن توأمان دخيلند ( مانند صرف نحو ) اصطلاحاً علوم القرآن نمي گويند.
بر اين اساس مقصود از علوم القرآن ( به لفظ جمع، نه علم القرآن به لفظ مفرد )، گروهي از معرف متصله به قرآن است، که به نحوي از انحاء، به طور خاص، خادم فهم قرآن باشند، مانند: علم الرسم، علم القرائات، علم اسباب النزول، علم الناسخ و المنسوخ، علم اعراب القرآن، علم غريب القرآن، علم المحکم و المتشابه، و غيره.
برخي معتقدند که اين مرکب اضافي، يعني علوم القرآن، بعد از نقل اصطلاحي، عَلَم شخصي است براي فني که شامل همه ي علوم خادم در فهم قرآن است. بنابراين مدلول تضايفي قبل از نقل آن، با مدلول اصطلاحي بعد از آن، مغايرت دارد. گويي علوم القرآن، بعد از عَلَميّت، وحدتي انتزاعي يافته و يک علم است که مسائل آن، علوم مختلفه اي است که به طور خاص، خادم فهم قرآنند. (18)
علم فهم قرآن که « تفسير » ناميده شد، ناچار مبتني بر مقدماتي بود که بي دانستن آنها فهم قرآن فهم مراد الله ممکن نبود، مانند: علم لغت و اسلوب زبان عرب، علم اسباب النزول، و علم ناسخ و منسوخ. اين گونه مسائل را عالمان تفسير، مناسب مقام در ضمن تفسير ياد مي کردند، و تا مدتها بصورت علمي مستقل و جداگانه از تفسير نبود، و در آن باره تدوين و تأليفي جداگانه نشده بود، مانند سير تاريخي علم اصول فقه که سالها مسائل آن در ضمن علم فقه مندرج بود، اما کم کم به صورت علم جداگانه اي تدوين گرديد و در آن باره کتاب ها تأليف شد.
بسياري از علماي تفسير، از صدر اسلام تا هم اکنون، مسائل علوم قرآن را، اگر چه مستقلاً تدوين نکرده اند، اما غالباً در ضمن کتب تفسير، يا به عنوان مقدمه، يا به مناسبت آيات، و نيز بخشي از آنها را در ضمن اصول فقه ياد کرده اند، و به هر حال اين مهم را که کليد علم تفسير است، ناديده نگرفته اند.
چنانچه از مفسرين اماميه، شيخ طوسي در مقدمه تفسير التبيان و شيخ طبرسي در مقدمه مجمع البيان و فيض کاشاني در مقدمه تفسير صافي و بلاغي در مقدمه آلاءالرحمن و شعراني در مقدمه منهج الصادقين و سيد ابوالقاسم خويي در البيان، مسائل عمده ي علوم قرآن را ياد کره اند، همچنانکه مسائلي مانند ناسخ و منسوخ، و محکم و متشابه را هم جداگانه ذيل تفسير آيات مناسب مورد، به تفصيل مرد بحث و تحقيق قرار داده اند. (19)
بدرالدين زرکشي نيازمندي علم تفسير به علوم قرآن و نقش مقدماتي اين علوم جهت فهم و شناخت قرآن را مورد بحث قرار داده و برخي از اين علوم را از قبيل علم قرائات، اسباب النزول و ناسخ و منسوخ به عنوان علوم مورد نياز مفسر نام مي برد. (20)
سيد ابوالقاسم خويي نيز علوم قرآن را مقدمه و مدخل تفسير قرآن ناميده و چنين مي گويد:
« در مقدمه تفسير مباحث مهمي وجود دارد که با اصل مباحث تفسيري کاملاً مربوط مي باشد و مي تواند روشني بخش زواياي تاريخ آن گرديده و روشنگر افکار مفسّر در کشف رموز تفسيري بوده باشد. من اين گونه مباحث را قبل از شروع به تفسير، يکايک بررسي مي کنم و آنرا مقدمه و « مدخل تفسير قرآن » قرار مي دهم. مقدمه اي که يک سلسله مباحث علمي و کلي را در پيرامون قرآن بررسي کند مانند: عظمت قرآن، اعجاز قرآن، مصونيت قرآن از تحريف، عدم تناقض در قرآن، عدم نسخ در احکام قرآن و امثال اين مباحث که اساس و شالوده ي يک تفسير صحيح و اصيل علمي را تشکيل مي دهد. » (21)
براي توضيح بيشتر بايد گفت: براي درک معاني يک کلام، توجه به قرائن موجود در آن، امري ضروري و اجتناب ناپذير بوده و هرچه يک مفسر به قرائن بيشتري از کلام الهي دست يابد، تفسير او به واقع نزديک تر خواهد بود. از سوي ديگر، بخشي از ويژگي ها و اوصاف قرآن کريم، از جمله قرائني است که مي تواند مفسر را در فهم صحيح مفاد آن ياري نمايد.
سؤالي که پيش مي آيد اين است که چگونه مي توان به قرائن ياد شده دست يافت و در مورد ديدگاههاي مطرح شده در اين خصوص قضاوت کرد؟ پاسخ اين سؤال در آگاهي از علوم قرآن نهفته است.
البته علوم قرآن را مي توان دو جور معني کرد: دانشمندان علوم قرآن، واژه علم را هم ناظر به قواعد مورد استفاده در تشخيص و قضاوت نسبت به موارد و مصاديق موضوعات علوم قرآن دانسته اند و هم، آگاهي از آن موارد را مد نظر داشته اند، به عنوان مثال، آگاهي از محکم و متشابه را هم در برگيرنده ي مباحثي مي دانند که از محکم و متشابه به طور کلّي سخن مي گويد و تعريف اين دو واژه، معيار آنها، چگونگي حل متشابه به وسيله ي محکم و فلسفه آيات متشابه را بررسي مي کند و هم آگاهي از موارد متشابه و محکم در قرآن و اينکه کدام آيه متشابه است و کدام محکم، را در قلمرو آن قرار مي دهند.
اما نگاه دوم اين است که مباحث کلي محکم و متشابه را مد نظر قرار دهيم که در اين صورت منظور قواعدي است که در اختيار مفسر قرار مي گيرد تا به کمک آنها بتواند محکم و متشابه را بشناسد و در مورد آنها به قضاوت بنشيند. قواعدي که مفسر با تطبيق آن بر آيات قرآن، آيات محکم و متشابه را تشخيص دهد و به حل آيات متشابه به وسيله محکمات بپردازد.
به همين دليل، اکثر مفسرين آگاهي بر علوم قرآن را پيش نياز ضروري ورود به تفسير دانسته و در فهم آيات کريم قرآن، در حد توان خود از آن بهره گرفته اند. علاوه بر آن اهيمت فراوان موضوعات علوم قرآن، سبب شده است که جمعي از دانشمندان علوم قرآن، هر يک از آن علوم را بعنوان علمي مستقل مطرح کنند و در خصوص آن دست به تأليف مستقل بزنند. (22)
اهميت علوم قرآن به حدي است که بدون ملاحظه ي مجموعه ي مباحث مربوط به علوم قرآن، شناخت و فهم قرآن امکان پذير نيست. همانگونه که هيچ مفسري خود را بي نياز از علوم قرآن نمي داند. لذا اغلب مفسرين قبل از شروع به تفسير به تدوين برخي از علوم قرآن مي پردازند. (23)
نتيجه
تعريف علوم قرآن با هر يک از ملاک هاي سه گانه ي موضوع، درون قرآني يا برون قرآني بودن و مدخليّت داشتن در تفسير، مزاياي خاص خود را دارد اما اگر خود قرآن را محور اين تعريف قرار دهيم و فهم و شناخت و تفسير قرآن را هف و غايت اين علوم بدانيم در اينصورت ديدگاه سوم از ارجحيّت برخوردار خواهد بود. مضافاً بر اينکه ديدگاه سوم از جامعيّت نيز برخوردار است و شامل همه ي علومي که در خدمت فهم قرآن است مي باشد. همچنين اگر مدخليّت در فهم و تفسير قرآن را بعنوان ملاک اصلي در تعريف علوم قرآن بپذيريم، دامنه ي علوم قرآن محدود به علومي که پيشينيان گفته اند نخواهد بود و در آينده هر علمي که به نوعي در خدمت فهم و تفسير قرآن بکار آيد مي توان آنرا از علوم قرآن محسوب کرد. و بدين ترتيب مي توان در آينده علوم جديدي را نيز براي علوم قرآن تعريف کرد.پينوشتها:
1- ر.ک: نرگس نظر نژاد، ماهيت و انواع تعريف ( تبريز: مرسسه تحقيقاتي علوم اسلامي- انساني دانشگاه تبريز، چاپ اول، 1381 ش ).
2- آخوند خراساني، کفايه الاصول، « قم » مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1409 ق ) ص 193.
3- ر.ک: محمد خوانساري، منطق صوري، ج1 ( تهران: انتشارات آگاه، چاپ پنجم، 1363 ش ) ص 26 و مرتضي مطهري، منطق و فلسفه ( تهران: انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1367 ش ) ص 31.
4- محمد رضا صالحي کرماني، پيشين، ص 17.
5- محمد هادي معرفت، پيشين، ص2.
6- ر.ک: علوم القرآن عند المفسرين، تأليف مرکز الثقافه و المعارف القرآنيه، ج1 ( قم: مکتب الاعلام الاسلامي، الطبعه، 1416 ق ) ص9.
7- محمد علي گرامي، درسهايي از علوم قرآن ( قم: انتشارات احسن الحديث، چاپ اول، 1367 ش ) ص6.
8- ابوبکر بن محمد بن عبدالله معافري، معروف به ابن عربي از فقهاء و علماء اشبيليه ( م 544).
9- بدرالدين زرکشي، البرهان في علوم القرآن، ج1 ( بيروت: دارالمعرفه، الطبعه، 1391 ق ) ص 17.
10- ابوالحکم عبدالسلام بن عبدالرحمن، معروف به ابن برجان اشبيلي ( م 627 )
11- بدرالدين زرکشي، همان، ص 17.
12- ابوجعفر محمد بن جرير طبري ( م 310 ).
13- بدرالدين زرکشي، همان، ص18.
14- ر.ک: محمد ابوزهره، المعجزه الکبري القرآن ( بيروت: دارالفکر العربي، 1390 ق ) صص (659-471).
15- محمد باقر سعيدي روشن، تحليل زبان قرآن و روش شناسي فهم آن ( تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپاول، 1383 ش ) ص 207.
16- محمد باقر سعيدي روشن، علوم قرآن ( قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، چاپ اول، 1377 ش ) ص 16.
17- همان.
18- ر.ک: سيد علي کمالي دزفولي، پيشين، صص (29-28).
19- همان، ص (22-21).
20- بدرالدين زرکشي، البرهان في علوم القرآن، ج1 ( بيروت: دارالمعرفه، 1391 ق ) ص 13.
21- سيد ابوالقاسم خويي، البيان في تفسير القرآن ( نجف: مطبعه الآداب، 1385 ق ) ص 22 ( مقدمه ).
22- ر.ک: علي اکبر بابايي و ديگران، پيشين، صص (253-252).
23- علوم القرآن عند المفسرين، پيشين، ص9.
فتح الهي، ابراهيم؛ (1388)، متدولوژي علوم قرآني، تهران: دانشگاه امام صادق (عليه السلام)، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}