نويسنده: ابراهيم فتح اللهي




 

رشته علمي، عبارتست از مجموعه اي از قضاياي پراکنده، که ميان آنها ارتباط خاص و سنخيّت واحدي حکم فرما است. و به خاطر همين سنخيّت، انديشمندان دست به تنظيم مباحث و تدوين اصول و مباني و بررسي مسائل يک رشته علمي مي زنند، و وجود همين سنخيّت نيز ممکن است باعث تمايز علمي از علم ديگر باشد.
در خصوص اينکه آيا بين علوم مختلف قرآن پيوستگي ساختاري وجود دارد يا اين علوم کاملاً از هم متمايزيند، دو ديدگاه متفاوت وجود دارد.
برخي معتقد به تمايز علوم قرآن و عدم پيوستگي ساختاري بين اين علوم هستند. ولي برخي ديگر از نويسندگان به وحدت موضوعي اين علوم و در نتيجه پيوستگي ساختاري آنها معتقدند.
ذيلاً به بررسي اين دو ديدگاه مي پردازيم:

1. نظريه تمايز علوم قرآن و عدم پيوستگي ساختاري آنها

بر اساس اين ديدگاه، علوم قرآن عبارتند از تمامي دانستني ها و گفتگوهايي که به قرآن کريم مربوط مي شوند، و به لحاظ جنبه ي خاصي از قرآن کريم که با آن سروکار دارند، با يکديگر متفاوتند. به عبارت ديگر، قرآن جنبه هاي مختلف و متعددي دارد، و بر حسب هريک از جنبه ها، موضوع دانش و مبحث بخصوصي خواهد بود. (1) در علوم قرآن مباحثب چون وحي و نزول قرآن، مدت و ترتيب نزول، اسباب نزول، جمع و تأليف قرآن، کاتبان وحي، يکسان کردن مصحفها، پيدايش قرائات و منشأ اختلاف در قرائت قرآن، حجيّت و عدم تحريف قرآن، مسأله نسخ در قرآن، پيدايش متشابهات در قرآن، اعجاز قرآن و... مطرح مي شود و چون هر يک از اين مسائل در چارچوب خود استقلال دارد و علمي جدا شناخته مي شود، از اين رو اين علم باصيغه ي جمع ( علوم ) به کار رفته است. و غالباً ارتباط تنگاتنگي ميان اين مسائل وجود ندارد. لذا ميان مسائل علوم قرآن نوعاً يک نظم طبيعي برقرار نيست تا رعايت ترتيب ميان آن ها ضروري گردد، لذا هر مسأله جدا از مسائل ديگر قابل بحث و بررسي است. (2)
به عبارت ديگر مسائلي که در علوم قرآن مطرح است همگي درباره ي قرآن مجيد است و موضوعي متمايز و جدا از ديگر موضوعات است لذا مي توان گفت علوم قرآن به موجب تمايز موضوعش از علوم ديگر متمايز مي باشد و علومي مستقل به شمار مي آيند.
تمايز در بين علوم قرآن، از قبيل: علم قرائت، احکام، تفسير و.. نيز بر همين اساس است. يعني در علوم قرآن، حيثيّت هاي مورد بحث از يکديگر متمايز مي باشند. و يک موضوع با توجه به حيثيّت هاي مختلف، مي تواند متکثر و متمايز شود. همين تمايز حيثيّت ها و ديدگاهها است که موجب تمايز علوم قرآن از يکديگر مي شود. (3)

معيار وحودت در علوم قرآن

با قبول نظريه تمايز و عدم پيوستگي ساختاري علوم قرآن، اين سؤال پيش مي آيد که اگر اين علوم داراي موضوعات و مسائل متمايز از يکديگر هستند پس دليل گردهم آمدن اين علوم تحت عنوان واحد « علوم قرآن » چيست؟ به عبارت ديگر معيار وحدت علوم مختلف قرآن کدام است؟ و آيا عدم پيوستگي ساختاري علوم قرآن، وحدت اين علوم را دچار خدشه نمي کند؟
معتقدين به اين نظريه گفته اند که عدم پيوستگي ساختاري اين علوم به وحدت آنها آسيبي نمي رساند. چون در هر يک از علوم قرآن، مانند: علم قرائت، علم تجويد، علم تفسير و.. موضوع، که قرآن مجيد است، با حيثيتي خاص، موردبحث قرار مي گيرد، و در سراسر علم، همان حيثيّت واحد، مورد توجه است، لذا هر يک از اين علوم، علمي واحد بوده و مجموع آنها را « علوم قرآن » ناميده اند. (4)

2. نظريه پيوستگي ساختاري و وحدت علوم قرآن

برخي از نويسندگان علوم قرآن معتقدند که بين علوم مختلف قرآن پيوستگي ساختاري و وحدت موضوعي وجود دارد. که ذيلاً به برخي از موارد آن اشاره مي شود:

الف) پيوستگي علم تفسير با برخي از علوم قرآن

اگر علم تفسير را يکي از علوم قرآن بشماريم در اين صورت با برخي از شاخه هاي ديگر علوم قرآن در ارتباط و پيوستگي ساختاري خواهد بود. اين علوم عبارتند از: علم مکيّ و مدني، اختلاف قرائات، اسباب النزول ديدگاهها در زمينه تعداد آيات يک سوره، علم مناسبات و..
علاوه برآن مي دانيم که يکي از روش هاي تفسير قرآن، تفسير به مأثور مي باشد در اينصورت توجه به روايات تفسيري بعنوان يکي از منابع و ابزارهاي اصلي کار مفسر اهميّت پيدا خواهد کرد. در بسياري از اين روايات که به روايات تفسيري مشهورند به برخي از علوم قرآن همچون وحي، نزول، تاريخ قرآن، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ و.. اشاره شده است.
علاوه بر آن با توجه به اينکه تفسير به دو شيوه ترتيبي و موضوعي انجام مي شود و در روش ترتيبي اعم از ترتيب کنوني مصاحف يا ترتيب نزول، مفسر از آغاز قرآن تا پايان آن بر اساس چينش آيات و سوره ها به تفسير کنوني ) را تمام نکند، به تفسير سوره بقره نمي پردازد؛ چنان که بر اساس چينش نزول تا نفسير سوره علق پايان نپذيرد، به تفسير سوره قلم نمي پردازد. لذا مي توان نتيجه گرفت که تفاسير ترتيبي در پيوستگي و ارتباط با بحث نظم و ترتيب سوّر و آيات مي باشد.
همچنين هر مفسري خواه ناخواه در بررسي آيات قرآن به پديده ي اختلاف قرائات بر خواهد خورد؛ اختلاف هايي که گاه معاني و مفاهيم متضادّ از يک آيه به دست مي دهد. نظير اختلاف بر سر قرائت « مالک » يا « ملک » در سوره ي حمد يا آيه ي تأويل در سوره ي آل عمران. بنابراين مفسر در آغاز راه ناگزير است موضوع و چگونگي برخورد خود را با اين پديده مشخص سازد. پيداست صحه گذاشتن يا مردود دانستن اختلاف قرائت ها در نوع تفسير تأثير مستقيم مي گذارد. همچنين هر مفسري در ساحت تبيين مداليل آيات افزون بر قرائن بيروني به قرائن دروني به ويژه مداليل آيات قبل و بعد آيه مورد بحث و چگونگي ارتباط ميان آنها که در اصطلاح به آن سياق مي گويند، نيازمند است، اما استناد به اصل سياق مبتني بر يک زير ساخت و مبناي ديگر يعني وحياني دانستن چينش آيات است؛ يعني اگر مفسر در مبحث تاريخ جمع و تدوين قرآن چينش کنوني آيات را مستند به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دانست مي تواند از اصل سياق بهره گيرد؛ و درغير اين صورت، استناد به سياق بي معنا خواهد بود. چنان که اگر مفسري بر وجود ارتباط ميان سوره هاي قرآن معتقد باشد، بايد افزون بر وحياني بودن چينش آيات، چينش سوره ها را نيز وحياني بداند. به دليل چنين ضرورتي است که انعکاس علوم قرآن در ادواري از تاريخ تفسير حتي گاه در دوران ما در مقدمه تفاسير دنبال شده است. (5)

ب ) پيوستگي علم تناسب آيات و سوّر با برخي از علوم قرآن

علم تناسب آيات و سوّر يکي از شاخه هاي علوم قرآن و از اموري است که در اطراف قرآن است. در ميان برخي از علوم قرآن و اين علم پيوندهايي است. اين علم با مسأله سياق کلام، اسباب نزول، تفسير ترتيبي و موضوعي، اعجاز قرآن، قصص قرآن، مثل هاي قرآن، قسم هاي قرآن، و مسأله هماهنگي لفظ و محتوا، ارتباط دارد. و از جهتي هر کدام از اين موضوعات علوم قرآن به گونه اي روشنگر نقش پيوستگي ها در پژوهش هاي قرآني است. (6)
برخي از نويسندگان به اهميت و قائده علم تناسب آيات و سوّر در اثبات نظريات مربوط به علوم قرآن اشاره کرده اند. مؤلف کتاب الاساس في التفسير در اين مورد چنين مي گويد:
« با تبيين پيوستگي آيات مي توان توقيفيّت ترتيب سوره ها را که برخي درباره ي آن شک کرده اند، اثبات کرد. » (7)
به اين معنا اگر ما در قرآن و در مصحف موجود، نظمي فوق العاده به دست آورديم و ثابت کرديم قرآن با آنکه در طي مدت طولاني نازل شده و ترتيب نزول آن به هم خورده است، اما نظمي بر چينش آن حاکم است، دليل بر آن است که اين ترتيب به دستور خداوند و توسط امين وحي انجام گرفته است. بنابراين مي توان نتيجه گرفت که بين علم تناسب آيات و سوّر و علم جمع و تدوين قرآن ارتباط موضوعي وجود دارد. هچنين براي تعبيين زمان نزول و نقد و ارزيابي اسباب نزول در مواردي که مورد اختلاف است، از علم تناسب آيات و سوّر مي توان کمک گرفت و با توجه به تناسب و سياق آيه ها و سوره ها زمان نزول سوره ها را مشخص کرد. (8)
علاوه بر آن بين علم تناسب آيات و سوّر با مباحث مربوط به اعجاز قرآن نيز پيوستگي وجود دارد. يعني اگر نشان داديم که اين پيوستگي و نظم هماهنگ ميان آيه ها و سوره ها وجود دارد ، اثبات کرده ايم که اين کتاب نمي تواند کار بشر باشد، زيرا اگر کتابي به مدت بيست و اندي سال نازل شده و آيات هم به مناسبت هاي مختلف فرود آمده، اگر بر اساس ترتيب موجود پيوستگي ميان آن ها برقرار باشد، نشانگر الهي بودن آن است. (9)
فخر رازي از جمله کساني است که رسماً به اين موضوع پافشاري مي کند و اصرار دارد اثبات کند ميان پيوستگي آيات و اعجاز رابطه ي تنگاتنگي است. وي در تفسير خود مي نويسد:
« اگر بگوييم بيان آيات يک سوره و موضوعات آنها به هم مربوط نيست، بزرگترين طعنه را بر قرآن از نظر اعجاز زده ايم. » (10)
جلال الدين سيوطي نيز در کتاب تناسق الدرر في تناسب الآيات و السور و همچنين کتاب الاتقان في علوم القرآن تناسب ميان آيات و سوره ها را از وجوه اعجاز قرآن، مي داند. (11)
همچنين يکي از فوايدي که براي علم تناسب آيات و سوّر ذکر کرده اند، کمک به فهم و تفسير قرآن است. برهان الدين بقاعي مي گويد: « نسبت ميان علم تناسب آيات و سوّر با تفسير، مثل نسبت علم بيان با علم نحو است. » (12) به اين معنا که قواعد ادبي در خدمت علم بيان و بلاغت قرار مي گيرد و کيفيّت سخن را مشخص مي کند. لذا در برخي از آيات بدون شناخت پيوستگي و ارتباط موضوع آيه، نمي توان نظر قرآن را کشف کرد و مورد بررسي قرار داد.
همچنين گفته اند که علم مناسبات رابطه ي محکمي با تفسير موضوعي دارد. و به اين جهت کسي که در پي تفسير موضوعي است، بايد احاطه کامل نسبت به گفتار علماي علم مناسبت داشته باشد تا وجوه ربطي که ميان آيات و مقاطع سوره ها گفته اند را از نظر نينداخته باشد، زيرا چه بسا اشاره کوتاهي از گفتار آنان، آفاق گسترده اي را در ذهن پژوهشگر فراهم سازد. (13)

نتيجه

هر چند در بين برخي از علوم قرآن مي توان نوعي پيوستگي موضوعي يا ارتباط ساختاري را مشاهده کرد؛ اما نمي توان آنرا به عنوان يک قاعده ي کلي در مورد همه ي علوم قرآن به کار بست. بعنوان مثال، علم تناسب آيات و سوّر يکي از شاخه هاي علوم قرآن است که با برخي از علوم قرآن پيوندهايي دارد که به موارد آن در صفحات قبلي اشاره شد اما اينگونه نيست که علم تناسب آيات و سوّر با ديگر علوم قرآن نيز ارتباط و پيوستگي داشته باشد. مثلاً بين بحث محکم و متشابه با علم تناسب آيات و سوّر نمي توان ارتباط و پيوستگي خاصي را بيان کرد. علاوه بر آن هرگز نمي توان از پيوستگي ساختاري آيات قرآن و تناسب آنها، نظريه ي پيوستگي ساختاري علوم مختلف قرآن را استخراج کرد.
همچنين اگر علوم قرآن را مقدمه تفسير بناميم در اينصورت نيازمندي مفسر به استفاده از علوم قرآن امري طبيعي خواهد بود. و به همين دليل نيز مي بينيم که در مقدمه ي بسياري از تفاسير قرآن بخشي از علوم قرآن مطرح شده است. يعني بدليل نياز مفسر به علوم قرآن نمي توان نتيجه گرفت که علم تفسير با ساير علوم قرآن ارتباط و پيوستگي ساختاري دارد. بلکه بايد گفت نيازمندي تفسير به علوم قرآن از نوع نيازمندي ذي المقدمه به مقدمه مي باشد.
علاوه بر نکات فوق، تعداد ديگري از علوم قرآن وجود دارند که نمي توان بين آنها پيوند موضوعي و پيوستگي ساختاري برقرار کرد. مثلاً اختلاف قرائات بعنوان يکي از مباحث علوم قرآن ممکن است با بحث تحريف ناپذيري قرآن پيوندهايي داشته باشد؛ اما با بحث هايي مثل تاريخ نزول قرآن، فضائل القرآن، نظم و ترتيب سوّرو.. پيوستگي موضوعي ندارد.
البته اگر ديدگاه تمايز علوم قرآن از همديگر را بپذيريم و هر کدام از آنها را با حيثيّت مستقل مورد مطالعه و بررسي قرار دهيم اين بدان معنا نيست که اين علوم وحدت خود را از دست داده و نخواهند توانست تحت عنوان واحد « علوم قرآن » ناميده شوند. چرا که همچنانکه پيشتر نيز اشاره شد موضوع مورد مطالعه در تمامي شاخه هاي علوم قرآن واحد است؛ و آن خود قرآن مجيد است. و همين مسأله موجب وحدت بين علوم مختلف قرآن مي باشد.

پي‌نوشت‌ها:

1- ر.ک: سيد محمد باقر حکيم، پيشين، ص 15.
2- ر.ک: محمد هادي معرفت، علوم قرآني ( قم: مؤسسه تمهيد، چاپ اول، 1378 ش ) ص 8.
3- محمد رضا صالحي کرماني، پيشين، ص 19.
4- ر.ک: محمد رضا صالحي کرماني، پيشين، ص 20.
5- ر.ک: علي نصيري، « فلسفه علوم قرآن »، قبسات، شماره 39 و 40 ( تابستان 1385 ش )، ص 227.
6- ر.ک: سيد محمد علي ايازي، چهره پيوسته قرآن ( تهران: نشر هستي نما، چاپ اول، 1380 ش ) ص 83.
7- سعيد حوي، الاساس في التفسير، ج1 ( قاهره: دارالسلام، چاپ سوم، 1412 ق ) ص 25.
8- سيد محمد علي ايازي، پيشين، ص 34.
9- همان، ص 23.
10- فخر رازي، مفاتيح الغيب « تفسير الکبير »، ج8 ( بيرون، داراحياء التراث العربي، بي تا ) ص 118.
11- ر.ک: جلاال الدين عبدالرحمن سيوطي، تناسق الدرر في تناسب الأيات و السور ( دمشق: دار الکتب العربي، چاپ دوم، 1408 ق ) ص 225.
12- برهان الدين بقاعي، نظم الدرر في تناسب الايات و السور، ج1 ( بيروت: دارالکتب العربيه، چاپ اول، 1415 ق ) ص5.
13- ر.ک: مصطفي مسلم، مباحث في التفسير الموضوعي ( دمشق: دارالقلم، چاپ اول، 1410 ق ) ص 57.

منبع مقاله :
فتح الهي، ابراهيم؛ (1388)، متدولوژي علوم قرآني، تهران: دانشگاه امام صادق (عليه السلام)، چاپ اول