نويسنده: ابراهيم فتح اللهي




 

تعيين تقدم و تأخر اين علوم نسبت به يکديگر

درآمد

بحث درباره ي جايگاه « علوم قرآن » در رده بندي علوم، ماهيتي متفاوت از مباحث متعارف « علوم قرآن » دارد. به عبارت ديگر اين بحث نوعي بحث « فرامعرفتي » است. بحثهاي فرامعرفتي درباره ي دانش هاي مختلف در دو مرحله انجام مي گيرد:
1. منطقي و شناخت شناسانه
2. تاريخي
در مرحله اول توجه اساسي معطوف به ملاحظات معرفت شناختي و ضوابط منطقي در رده بندي علوم، ساختار، وحدت و تمايز دانش ها از يکديگر است. اما در مرحله تاريخي، پيدايش و تطور يک علم مورد توجه قرار مي گيرد و جايگاهي که علم در آزمون هاي مختلف تاريخي به دست آورده است، نشان داده مي شود.
بر اساس ملاک ياد شده نخست بايد درباره ي علم بودن « علوم قرآن » بحث کنيم و به اين سؤال پاسخ دهيم که آيا « علوم قرآن » را مي توان علم ناميد؟ و سپس بايد درباره ي ارکان « علوم قرآن » يعني موضوع، مبادي و مسائل آن بحث نماييم چرا که بدون اين سه رکن، يک رشته علمي تحقق پيدا نمي کند.

1. ارکان علم

هر علمي مشتمل برسه رکن موضوع، مسائل و مبادي است و بدون اين سه رکن يک رشته علمي تحقق پيدا نمي کند.

الف) موضوع:

موضوع يک علم عبارت است از يک عنوان جامع، کل يا کلّي که در آن از حالت و ويژگي هاي مربوط به آن عنوان و به تعبير منطق دان ها از عوارض ذاتيّه ي آن بحث مي شود. به طور کلي موضوع هر علمي آن چيزي است که آن علم درباره ي عوارض ذاتي آن بحث مي کند.
هر علم مجموعه اي از مسائل است. در منطق کلاسيک، هر مسأله را يک گزاره مي نامند. هر علمي داراي موضوعي است که محور مسائل آن علم است. و هر مسأله اي يکي از خواص و احکام آن را بيان مي کند.
موضوع هر علم باعث مي شود که مسائل آن علم وحدت و انسجام يابند و در قالب يک علم در آيند. علاوه بر آن موضوع هر علم سبب تمايز آن علم از علوم ديگر مي شود.
به عبارت ديگر تمايز موضوعات علوم سبب تمايز علوم و کثرت آنهاست.
همچنين قُرب و بُعد علوم از يکديگر نيز وابسته به موضوع هريک از علوم است. حتي موضوع علم، تعيين کننده ي روش تحقيق در آن علم است. اگر موضوع علم امري محسوس باشد، براي دستيابي خواص و آثار آن بايد از طريق حس و تجربه عمل کرد. و اگر معقول باشد، فقط با استدلال عقلي مي توان به احکام آن پي برد. بنابراين مي توان گفت موضوع علم چهار نقش را ايفا مي کند:
- موجب وحدت مسائل علم است.
- موجب تمايز علوم است.
- موجب قرب و بعد علوم از يکديگر است.
- تعيين کننده روش تحقيق در آن علم است.

ب) مبادي علم:

مبادي يک علم همان گزاره هاي پايه و مفاهيم تعريف نشده اي هستند که براي تحقق يک نظام معرفتي ضرورت دارند.
گزاره هايي را که به عنوان تکيه گاه يک علم براي اثبات گزاره هاي ديگر قرار مي گيرند، اعم از آنکه بديهي باشند يا نظري، گزاره هاي پايه مي نامند. گزاره هاي پايه همراه با مفاهيم تعريف نشده که براي تحقّق يک نظام معرفتي ضرورت دارند، مبادي ناميده مي شوند.
گزاره هاي پايه در يک علم اگر مستغني از دليل باشند، « اصول متعارفه » ناميده مي شوند ولي اگر چنين نباشند و در اصل نياز به دليل داشته باشند ولي براي بنا کردن يک علم بپذيريم که در آنها چون و چرا نکنيم، در اينصورت اگر موضع مخاطب نسبت به اين گزاره ها پذيرش و قبول باشد، « اصول موضوعه » و در صورتي که موضع او نفي و انکار باشد، « مصادرات » ناميده مي شوند. (1)
لازم به ذکر است که مبادي نظري دانش ها اعم از تصوري و تصديقي بايد در علم ديگري تبيين و اثبات گردد.
همچنين در تعريف مبادي علم گفته اند: مبادي هر علمي بيان موضوعات و اجزاء و اقسام آن و بيان هر چيزي است که استدلال و تبيين قواعد آن علم بر آن مبتني باشد. و يا به گفته جمعي از قدما، مبادي هر علمي عبارتست از مجموعه اموري که به نحوي در فراگرفتن آن تأثير داشته و شروع به مباحث اصلي علم متوقف بر آنها باشد. از قبيل تعريف علم و بيان موضوع و فائده آن و ذکر مرتبه و مؤلف و عنوان آن و غير آنها از اموري که در آموزش علم موثر باشد. و متقدمان آنها را هشت امر بر شمرده اند و اصطلاحاً آنرا رؤوس ثمانيه ناميده اند.
رؤوس ثمانيه امور هشتگانه اي هستند که ذکر آنها در مقدمه هر دانشي براي ازدياد بصيرت متعلم ضروري مي باشد و آنها عبارتند از:
1. تعريف علم
2. موضوع علم
3. فايده علم
4. مؤلف علم
5. ابواب و مباحث علم
6. مرتبه علم ( مقام علم نسبت به علوم ديگر و محل آن در سلسله مراتب علوم )
7. غرض علم ( فايده ي علم مترتب بر آن غرض مي باشد )
8. انحاء تعاليم ( تقسيم و تحليل و تحديد ) (2)

ج) مسائل علم:

مسائل يک علم قضايا و مطالبي است که مقصود اصلي علم بررسي و کشف آنهاست. به عبارت ديگر مسائل يک علم عبارت است از گزاره هايي که موضوعات آن ها زير چتر موضوع علم قرار مي گيرد. رابطه ي موضوع علم با موضوعات مسائل ممکن است رابطه ي يک کلي با جزئيات آن باشد و ممکن است رابطه ي يک کلّ با اجزاء آن باشد.
گفتني است که ممکن است يک عنوان، موضوع دو يا چند علم قرار گيرد و اختلافشان در روش هاي مختلف يا غايات متعدد باشد و نيز امکان دارد موضوع واحدي با قيد معيني موضوع يک علم و با قيد ديگري موضوع علم ديگر قرار گيرد.

اهم اصطلاحاتي که در نمودار قبل بکار رفته به شرح زير قابل تعريف است:

1- مبادي علوم:

مطالبي هستند که در دايره مسايل علم نمي باشند، ولي فهميدن مسايل علم، مبتني بر آنها است.

2- مبادي روش شناسانه:

مجموعه وسايلي هستند که محقق را در بررسي مسايل علمي و رسيدن به هدف، ياري مي دهند، اين مبادي در مرحله اول بر دو نوعند:

الف- رده بندي:

و آن عبارت است از دسته بندي کردن مطالب که بر اساس وجوه مشابهت، بين جزئيات موضوع و با توجه به کليت متنازل و پيچدگي متصاعد انجام مي گيرد.

ب- روش تحقيق:

يعني مجموعه وسايلي که به کار گرفتن آنها پژوهنده را، به آساني به هدف مي رساند، و آن بر اساس کيفيت حصول علم به موضوع در ذهن، تعيين مي شود.

3- مبادي تصوريه:

و آن عبارت از کليه ي تعاريف و حدودي است که در علم بکار گرفته مي شود، از آن جمله:

الف- تعريف علم:

که در پرتو آن شناختي اجمالي به دست مي آيد، شناختي که در پايان پژوهش هاي علمي، به شناخت تفصيلي، مبدل مي گردد.

ب- تعريف موضوع:

به طور يکه نسبت به موضوع شناختي عميقي که مبتني بر ذاتيات موضوع باشد، به دست مي آيد.

ج- تعريف حالات و عوارض ذاتيه:

يعني، شناخت حالاتي که مستقيماً با موضوع در ارتباط مي باشند.

د- فايده علم:

يعني بيان هدف غايي علم، که محرک آدمي بسوي آن علم است.

4- مبادي تصديقيه:

اين مبادي، اصولي هستند که استدلالهاي علم، مبتني بر آنها است، به طوري که اگر يکي از اين اصول متنزلزل شود، آن علم متزلزل مي گردد و اعتبار خود را از دست مي دهد. اين اصول بر دونوعند:

الف- اصول متعارفه:

که عبارتند از اصول بديهي و عقلي اي که آدمي آنها را بدون هر گونه استدلالي پذيرفته و به صحت آنها معتقد است، اين اصول بر دو گونه است.

الف- 1:

اصول عامي که استدلالهاي تمام علوم، و حتي علوم قرآن، مبتني بر آنها است، مانند « اجتماع نقيضين محال است » و « هر چيزي خودش، خودش است... »

الف- 2:

اصولي که مخصوص يک يا چند علم است مانند اصل « حجيت ظواهر الفاظ » که از اصول متعارفه علوم قرآن است، يا اصل « دو شيء مساوي با شيء سوم، خود نيز با هم مساويند » که از اصول متعارفه علم هندسه است.

اصول موضوعه:

اصولي است غير بديهي که در آغاز يک علم، به عنوان اصلي مسلم و قطعي تلقي مي گردد. گرچه اين اصول را، بدون اينکه استدلالي براي اثبات آنها در يک علم داشته باشيم، به صورت اصولي مسلم پذيرفته و استدلالهاي آن علم را بر آنها مبتني مي سازيم، ولي ممکن است اين اصول در علمي ديگر اثبات شده باشند بنابراين، اصلي که در يک علم، موضوع است ممکن است در علمي ديگر، از مسايل باشد.

5- مبادي اثباتيه:

مبادي اي هستند که در آنها وجود موضوع و يا وجود محمولات ( حالات، عوارض ) اثبات مي شود. اين نکته در خور يادآوري است که اصولاً اثبات وجود موضوعات و محمولات به عهده فلسفه است و احياناً در پاره اي از موارد مي توان از راه حس به اثبات وجود آنها پرداخت، بسيار اتفاق مي افتد که وجود محمول در خود علم و به صورت نتيجه اي که از مسأله اي علمي به دست مي آيد، انجام گيرد. مثلاً در علوم قرآن، اگر در فصل محکم و متشابه اثبات شود که قرآن داراي حالت محکم و متشابه است، خواه ناخواه اين مسأله نيز اثبات مي شود که محکم و متشابه وجود دارد، و يا اگر در فيزيک، در مسأله حرکت، اثبات شد که ماده داراي حرکت است، الزماً وجود حرکت نيز اثبات شده است بهمين جهت گفته اند که فلسفه گاهي از نتايج مسايل علمي، بهره مي گيرد.

2. ملاک علمي بودن علوم قرآن

علم معرفتي است که با روش هايي معين به دست مي آيد و قوانين و يا روابط پايدار، و واقعيت ها را بيان مي کند. (3)
نقشي که علم بر عهده دارد است که... قوانين و اصول کلي را در زمينه چگونگي وقايع و پديده هايي که به علم مورد بحث ارتباط دارد ايجاد کند، و از اين مرتبط سازيم، و نسبت به وقايعي که هنوز برايمان ناشناخته است، به درستي و به طور قابل اعتمادي پيش بيني نماييم. (4) به عبارت ديگر علم به مجموعه اي از گزاره ها و مفاهيم اطلاق مي شود که عامل وحدت بخشي آنها را با هم مرتبط کرده و به صورت مجموعه ي واحدي درآورده است. اين عامل وحدت بخش ممکن است موضوع، روش، غايت و يا سنخيت و تناسب مسائل يک علم باشد. عوامل ياد شده موجب اتحاد و يگانگي مجموعه گزاره ها و مفاهيم و به تبع، منجر به پيدايش رشته هاي مختلف علوم مي شود. همين طور باعث تمايز دانش ها از يکديگر نيز مي گردد. لذا از عوامل ياد شده مي توان بعنوان ملاک هاي رده بندي علوم نيز استفاده کرد.
بر اين اساس مي توان « علوم قرآن » را علم ناميد. البته، علم دانستن « علوم قرآن » مستلزم آن است که علوم قرآن از ارکان سه گانه علم يعني موضوع، مسائل و مبادي برخوردار باشند.

3. موضوع، مبادي و مسائل علوم قرآن

الف) موضوع علوم قرآن

براساس يکي از تعاريف نسبتاً قابل قبول، علوم قرآن، علومي هستند که درباره ي حالات و عوارض ذاتي و اختصاصي « قرآن کريم » بحث مي کنند و موضوع در تمامي آنها قرآن است. (5) و چون همه ي مسائلي که در علوم قرآن مطرح است، درباره ي قرآن مجيد مي باشد و قرآن مجيد موضوعي متمايز و جدا از ديگر موضوعات است لذا علوم قرآن نيز به موجب تمايز موضوعش، از علوم ديگر متمايز بوده و خود علومي مستقل به شمار مي آيند.
بر اين اساس وقتي مي گوييم: « علوم قرآن » مقصود علومي هستند که موضوع آنها « قرآن کريم » است. در اثر تحليل موضوع، علوم مختلفي پديد مي آيند که هر کدام از آنها علمي مستقل مي باشند و مجموع آنها را اصطلاحاً « علوم قرآن » مي ناميم.
بدين ترتيب مي توان « علوم قرآن » را بدليل داشتن موضوع مثل ساير علوم يک علم مستقل بناميم.

ب) مبادي علوم قرآن

منظور از مبادي علوم قرآن آن دسته از گزاره ها هستند که بررسي مسائل علوم قرآن مبتني بر آنهاست. به طور کلي بايد گفت: تعاريف و حدود، از مقدمات و يا به اصطلاح از مبادي علم محسوب مي شوند. بنابراين در مثال هاي مذکور، سوال از اينکه حقيقت قرآن چيست، و وحي يعني چه؟ و تحريف ناپذيري به چه معنايي است؟ همگي از مبادي علوم قرآن هستند.
به عبارت ديگر نخست بايد در « مبادي علوم قرآن » واژه هاي « قرآن »، « اعجاز »، « وحي » و « تحريف » و ... تعريف شود و ذاتيات آنها شناخته شود و سپس در بحث از « مسائل علوم قرآن »، معجزه بودن، وحيانيت و تحريف ناپذيري و ... براي قرآن اثبات شود.

ج) مسائل علوم قرآن

براي آگاهي از اينکه مسائل علوم قرآن کدامند؟ بايد بدانيم منظور از مسأله علمي چيست؟
در پاسخ بايد گفت: مسأله علمي مسأله اي است که به صورت يک قضيه، محمولي را براي يک موضوع اثبات يا نفي کند. به عبارت ديگر هرجا سخن از اثبات حالتي براي موضوع و يا نفي حالتي از موضوع، در ميان باشد، آنرا مسأله علمي مي گوييم. مثلاً اثبات معجزه بوده قرآن، يک مسأله علمي است. همچنين اثبات وحيانيت قرآن و يا اثبات تحريف ناپذيري قرآن، يک مسأله علمي است و مجموع اين مباحث علمي قرآن مي ناميم.

نتيجه

از مجموع مطالب گفته شده نتايج زير بدست مي آيد:
1. علوم قرآن مجموعه اي از گزاره ها و مفاهيم هستند که عامل وحدت بخشي آنها را با هم مرتبط کرده و به صورت مجموعه ي واحدي درآورده است. عامل وحدت بخش در علوم قرآن، موضوع واحد است. موضوع در همه ي علوم قرآن، خود قرآن کريم است. که موجب اتحاد و يگانگي مجموعه ي گزاره ها و مفاهيم و به تبع منجر به پيدايش رشته هاي مختلف علوم قرآن شده است. اين موضوع واحد، از طرفي علوم مختلف قرآن را به هم پيوند داده و از طرف ديگر موجب تمايز اين علوم از ساير دانش ها شده است. بنابراين مي توانيم علوم قرآن را « علم » بناميم و به تبع آن رده بندي علمي نيز براي آن ارائه دهيم.
2. براي تحقق يک رشته علمي سه رکن اصلي موضوع، مسائل و مبادي لازم است و بدون اين سه رکن يک رشته علمي محقق نمي شود. در مباحث پيشين ديديم که علوم قرآن از سه رکن اصلي موضوع، مسائل و مبادي برخوردار است. بنابراين مي توانيم « علوم قرآن» را « علم » بناميم و در نتيجه به ارائه نظام رده بندي اين علوم بپردازيم.
3. مبادي علوم قرآن غير از مسائل علوم قرآن است. آنچه مباحث اصلي و بدنه علوم قرآن را تشکيل مي دهد مسائل علوم قرآن است و مبادي علوم قرآن را نمي توان از علوم قرآن محسوب کرد. هرچند آشنايي با آنها براي پژوهشگران ضروري است.

.4 اعتباري بودن علوم قرآن

دانشمندان در تقسيم بندي ادراکات تصديقي آنها را به حقيقي و اعتباري تقسيم مي کنند. و معتقدند که ادراکات حقيقي قطع نظر از اعتبار و قرداد انسان در خارج وجود دارد و قابل صدق و کذب است. اما ادارکات خارج از اعتبار و قرارداد آدميان وجود خارجي ندارند و قابل صدق و کذب نيز نيستند. برخي معتقدند که رده بندي علوم فقط در علوم حقيقي امکان پذير است و علوم اعتباري را نمي توان رده بندي کرد. در پاسخ بايد گفت: در علوم حقيقي، وجوه مشابهت و اختلاف، واقعي و عيني است، و مي توان آنها را با مشاهده و مقايسه، آن گونه که در علوم تجربي انجام مي گيرد، به دست آورد. مثلاً در علوم زيستي، به منظور رده بندي جانداران، با مشاهده حسي و مقايسه، وجوه مشابهت را کشف نموده و جانداراني را که داراي مشابهتي واقعي هستند، در يک رده جاي مي دهند. و سپس با بررسي حالات و عوارض آن رده، علم خاصي را پديدا مي آورند. اما در علوم اعتباري بناچار بايد به مشابهت هاي اعتباري توجه کرد.
علوم اعتباري گرچه به تبع موضوع خود، داراي واقعيت عيني و در نتيجه، داراي مشابهت هاي عيني نيستند، اما در همان جو اعتباري خود، ذهن را براي آنها وجوه مشابهت و اختلاف را، اعتبار مي کند، و با توجه به همين، مشابهت ها و اختلافات اعتباري است که مي توان اقدام به رده بندي آنها کرد. غفلت از اين نکته، موجب شده است که بعضي از دانشمندان، در رده بندي علوم، از علوم اعتباري چشم بپوشند و تنها به رده بندي علوم حقيقي اکتفا کنند. گروهي نيز علوم قرآن را به دليل اعتباري بودن غير قابل رده بندي دانسته اند. به رغم اين ديدگاه بايد گفت: اعتباري بودن موضوع و در نتيجه اعتباري بودن علم، موجب نمي شود که آنرا قابل رده بندي ندانيم.
بر اين اساس مي توان گفت: هرچند علوم قرآن را جزء علوم اعتباري بدانيم اما مجموعه ي مباحثي که در اين علوم مطرح مي شوند داراي موضوع واحدي هستند و آن خود قرآن کريم است. و تمام مباحث به نحوي با قرآن در رابطه هستند. و ما مي توانيم با توجه به وجود مشابهت و اختلاف آنها را رده بندي کنيم. طبيعي است، مسائلي که داراي وجه مشابهت مشترک و يکساني هستند، در يک رده قرار خواهند گرفت و علم خاصي را تشکيل خواهند داد. و سپس با سير از بيشتر کلي به کمتر کلي، مي توان جايگاه هر علمي را مشخص کرد.

5. پويايي علوم قرآن

هرگز نمي توان عناوين مباحث علوم قرآن را محدود تلقي کرد و بر اين باور بود که آگاهي هاي محدود و معين و ثابتي داخل در حوزه ي علوم قرآن است و نه جز آن. بعنوان مثال در خصوص قصص قرآني اين سوال مطرح است که آيا قصص قرآني، تابع رخدادها در گذرگاه زمان بوده و عيني و دقيق است يا نه؟ برخي معتقدند که گزارش ها و نقل ها و قصه هاي قرآني سمبليک است و براي بهره برداري اخلاقي و تربيتي و ... پرداخته شده است. (6)
مرتضي مطهري در کتاب سيره ي نبوي ضمن رد اين ديدگاه مي گويد:
بعضي ها راجع به بعضي از قصص قرآن گفته اند: که قرآن هدفش مقدس است، قصص را نقل مي کند. براي پند و عبرت گرفت، قرآن که کتاب تاريخ نيست که بخواهد وقايع نگاري بکند، وقايع را قرآن براي پندها ذکر مي کند و... ولي اين حرف، بسيار حرف مفتي است، محال است که انبياء در منطق نبوت، براي يک حقيقت ( العياذ بالله )، يک امر واقع نشده و يک دروغ را ولو به صورت تمثل بيان کنند. (7)
بنابراين مي توان گفت که بحث در خصوص قصص قرآني و چگونگي تحليل آنها مي تواند بعنوان يک موضوع جدي در علوم قرآن مطرح باشد. يا مثلاً يکي از مباحث مهم کلامي که مي تواند در علوم قرآن نيز مطرح باشد زبان دين و مآلاً زبان قرآن است؟ به عبارت ديگر سوال از اينکه زبان قرآن گونه زباني است؟ آيا زبان عرفي است يا زبان علمي و فني است؟ مي تواند در حوزه ي مسائل علوم قرآن قرار گيرد. بنابراين محدود کردن علوم قرآن به تعدادي از مباحثي که پيشينيان در کتابهاي خود مطرح کرده اند جايز نيست و بايد گفت علوم قرآن همواره در حال زايش بوده و متناسب با زمانهاي مختلف، علوم مختلفي در حوزه ي علوم قرآن قرار مي گيرند. يعني علوم قرآن همواره پويايي خود را حفظ مي کنند و در نتيجه مي توان بر اساس عناوين جديد از رشته هاي جديد علوم قرآن سخن گفت.

6. ملاک رده بندي يک علم در علوم قرآن

سوال اساسي اين است که بر اساس چه ملاکي رشته علمي متصف به قرآني بودن مي شود؟
آيا منظور از علوم قرآن علومي است که مسائل و موضوع آن ها، قرآن است و يا چيزهايي است که قرآن به استناد آنها ثابت مي شود، و يا علاوه بر علوم فوق، شامل علومي که جنبه مقدمه را دارند و يا مجموعه ي دانش هايي گفته مي شود که توسط قرآن ابداع و يا تکامل و ترقي يافته است؟
با پذيرش هريک از اين ملاک ها محدود علوم قرآن تغيير خواهد کرد. به عنوان مثال علومي مانند صرف، نحو، منطق، معاني و بيان داراي موضوع و مسائلي قرآني نيستند، ولي مقدمه ي لازم تفسير و شناخت قرآن مي باشند و توسط مسلمانان و با هدف پي بردن به مسائل ديني ابداع و تدوين شده و يا آن را از ديگران گرفته و خود ترقي و تکامل بخشيده اند.
محمد عبدالعظيم زرقاني در کتاب مناهل العرفان في علوم القرآن ملاک خاصي را براي « علوم قرآن » به کار مي برد. ايشان معتقد است که با توجه به اينکه قرآن کتاب هدايت و اعجاز است و به خاطر اين دو هدف نازل شده است و در همين دو محور نيز سخن مي گويد لذا هر علمي که از ناحيه ي قرآنيت قرآن يا جنبه هدايت و يا اعجاز آن بدان مربوط باشد مي توان آنرا از علوم قرآن ناميد. (8) ديگر دانشمندان نيز ملاک هاي مختلفي را مدنظر داشته اند. در نهايت بايد گفت: آنچه به عنوان ضابطه و معيار رده بندي مي توان پذيرفت، توجه محتواي علم است، يعني رشته اي را مي توان از سلسله علوم قرآن شمرد که مطالب و مسائل آن قرآني باشد و يا مقدمه لازم فهم يکي از آن علوم باشد زيرا در اينصورت است که اسناد و اتصاف به « قرآن » حقيقي خواهد بود.

7. ارائه ملاک اصلي رده بندي علوم قرآن و تعيين تقدم و تأخر آنها

براي رده بندي علوم قرآن ملاک هاي گوناگوني وجود دارد که هر يک داراي امتيازات خاصي است. به نظر نگارنده، ملاک اصلي رده بندي علوم قرآن، ميزان مدخليت هر يک از علوم در فهم و تفسير قرآن است. و بر اين اساس مي توان تقدم و تأخر اين علوم را نسبت به يکديگر تعيين کرد. بدين منظور علوم قرآن در چهار سطح عمده تقسيم مي شود. سطح اول به حوزه فهم و تفسير قرآن و سطح دوم به علوم مربوط به حوزه ضبط و نقد متن قرآن اختصاص مي يابد به همين ترتيب در سطح سوم علوم مربوط به اوصاف و حالات و رده بندي قرآن و در سطح مباحث ناظر به شناخت ماهيت قرآن بررسي مي شود. هر يک از سطوح چهار گانه فوق شامل بخشي از علوم قرآن است که در ادامه ي بحث با آنها آشنا خواهيم شد. قبل از ارائه نمودار ذکر چهار نکته ضروري مي نمايد:
1. بر اساس رده بندي پيشنهادي، علومي که نقش مقدماتي در علوم قرآن دارند در بخش مبادي علوم قرآن قرار مي گيرند و جزء علوم قرآن محسوب نمي شوند.
2. بر اساس اين نظام رده بندي رابطه علوم قرآن با تفسير قرآن تعيين خواهد شد. در حال حاضر بسياري از علومي که مقدمه فهم و تفسير قرآن هستند بعنوان تفسير قرآن در جاي جاي تفاسير ديده مي شود و خلط مباحث علوم قرآن را با تفسير به خوبي مي توان مشاهده کرد. نظام رده بندي پيشنهادي به تفکيک علوم قرآن و علم تفسير ( که يکي از علوم قرآن است ) به خود تفسير قرآن کمک خواهد کرد.
3. با پذيرفتن ملاک مدخليت در فهم و تفسير قرآن بعنوان ملاک اصلي در تعريف و رده بندي علوم قرآن، دامنه ي علوم قرآن محدود به علومي که پيشينيان گفته اند نخواهد بود. و در آينده نيز هر علمي که به نوعي در خدمت فهم و تفسير قرآن به کار رود مي توان آنرا از علوم قرآن محسوب کرد و در نظام رده بندي علوم قرآن، جاي داد.
4. در نظام رده بندي پيشنهادي از دو گروه از علومي که به نوعي با قرآن سروکار دارند صرف نظر شده است. که عبارتند از:
1- علوم للقرآن 2- علوم في القرآن
منظور از علوم للقرآن، علومي هستند که در پرتو تأثير قرآن پديد آمده اند. مثل حديث، رجال، درايه و اصول فقه؛ و منظور از علوم في القرآن نيز علومي هستند که از قرآن استنباط مي شوند. مثل فقه ( آيات الاحکام ) عرفان اسلامي- کلام ( اصول عقايد اسلامي ) و اخلاق اسلامي. البته، گاه برخي از اين علوم در تفسير آيات قرآن مورد استفاده مفسرين قرار مي گيرند. اما ماهيتاً بعنوان مقدمه فهم و تفسير قرآن بوجود نيامده اند لذا از ذکر نام اين علوم در نظام رده بندي علوم قرآن خودداري شده است.

تبصره: نمودار گسترده تر مبادي علوم قرآن و مسائل علوم قرآن را به تفکيک در ادامه خواهيم ديد.


هر يک از عناوين بکار رفته در نمودار پيشين به شاخه هاي فرعي ديگر نيز قابل تقسيم هستند که اهم آنها را مورد بررسي قرار مي دهيم:








پي‌نوشت‌ها:

1- خواجه نصير الدين طوسي، اساس الاقتباس، تصحيح: مدرس رضوي ( تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1367 ش ) ص 393.
2- قطب الدين شيرازي، دره التاج الغره الدباج، تصحيح: سيد محمد مشکوه، ج1 ( تهران: چاپخانه مجلس، 1317 ش ) ص 172.
3- امير حسين آريان پور، زمينه جامعه شناسي، چاپ اول، ص 46.
4- See: R. Braithwaite Scientific Explanation, Cambridge: cambridge university [ress, 1955, p. 1.
5- محمد رضا صالحي کرماني، درآمدي بر علوم قرآني ( تهران، جهاد دانشگاهي دانشگاه تهران، چاپ اول 1369 ش ) ص 18.
6- ر.ک: محمد احمد خلف الله، الفن القصصي في القرآن الکريم، شرح و تعليق: خليل عبدالکريم ( بيروت: سينا للنشر، 1999 م ).
7- مرتضي مطهري، سيره ي نبوي ( تهران: انتشارات صدرا، 1370 ش) صص 124-123.
8- محمد عبدالعظيم زرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج 1 ( بيروت: دارالکتب العلميه، چاپ اول، 1409 ق ) ص 25.

منبع مقاله :
فتح الهي، ابراهيم؛ (1388)، متدولوژي علوم قرآني، تهران: دانشگاه امام صادق (عليه السلام)، چاپ اول نويسنده: ابراهيم فتح اللهي