نويسنده: پيتر كلز
مترجم: ناديه حقيقتي



 

كيهان شناسي يكي از شاخه هاي نسبتاً جديد علم فيزيك است. اين امر كاملاً پارادوكس گونه است زيرا در ميان سؤالات مربوط به كيهان شناسي مي توان برخي از قديمي ترين سؤالات مطرح شده توسط بشر را نيز پيدا كرد. آيا جهان نامحدود است؟ آيا عالم از ابتدا همين طور بوده است؟ اگر نه چگونه به وجود آمده است؟ آيا زماني به اتمام مي رسد؟ از دوران ماقبل تاريخ تاكنون بشر همواره در صدد خلق ساختاري ذهني براي پاسخ به سؤالات پيرامون عالم و مسائلي از اين دست بوده است. اين گونه نظريات و مدل ها در ابتدا به صورت افسانه هايي مطرح بودند كه امروزه از نظر ما خام و بي معني هستند. اما اين تفكرات بدوي نشان مي دهد كه بشر هميشه به موضوعات پيرامون عالم انديشيده است.
كيهان شناسان امروزي از زبان و نشانه هاي بسيار متفاوتي استفاده مي كنند، اما محرك كلي همه تا حدود زيادي مشابه نياكان دور ماست. آنچه در اين فصل به آن پرداخته ام تقسيم بندي سير تاريخي تحولات عالم و همچنين شرح رشد و توسعه برخي ديدگاه هاي كليدي مربوط به آن است.
اميدوارم اين فصل راه را براي مطالعه و درك بهتر فصل هاي بعد، كه با جزئيات بيشتري به شرح اين ديدگاه هاي كليدي مي پردازد، هموار سازد.

كيهان در اساطير

اكثر كيهان شناسي هاي اوليه براساس نوعي انسان انگاري (1)( تعبير چيزي كه انسان نيست برحسب ويژگي هاي انسان ) ‌بوده اند. در برخي كيهان شناسي ها اين ايده وجود داشت كه جهان فيزيكي توسط موجوداتي صاحب اراده كه هم مي توانند به بشر كمك كنند و هم به او آزار برسانند، جان يافته است.
برخي نظريات ديگر خود عالم فيزيكي را بي جان مي دانستند كه در عين حال توسط خدا يا خداياني اداره مي شد. در هر دو حالت، اساطير مربوط به خلقت گرايش دارند به اينكه منشأ جهان را مرتبط با موجوديت هايي شرح دهند كه انسان بتواند حداقل تا حدودي، انگيزه هايشان را بفهمد. تفاوت هاي بسياري در اساطير مربوط به خلقت در سرتاسر جهان وجود دارد ولي در عين حال شباهت هاي برجسته اي هم وجود دارد. مثلاً در اين اساطير مي توان به وجود يك استادكار عالي پي برد. زيبايي جهان طبيعي كار دست يك صنعتگر ماهر است و مي توان مثال هاي زيادي را در اين مورد در تمام فرهنگ ها يافت.
تشابه ديگري كه در تمام اين اساطير وجود دارد ظهور و گسترش نظم از درون بي نظمي و آشفتگي است كه نشان دهنده ي نظام در حال گسترش جامعه ي انساني است. نكته ي مشابه ديگر وجود كل جهان به صورت يك جريان زيستي است. معروف ترين مثال از اين مورد در اساطير همان فرضيه شكل گيري جهان از يك تخم مرغ يا دانه است. روايت بابلي داستان پيدايش، انوما اليش(2)، اين عناصر را داراست. اين افسانه حدود 1450 سال قبل از ميلاد مسيح شكل گرفت ولي احتمالاً بر مبناي نسخ بسيار قديمي تر سومري ساخته شده است.
براساس اين روايت از داستان پيدايش، حالت اوليه بي نظمي و آشفتگي در دريا وجود داشت. تعدادي خدا از دريا ظاهر مي شوند. اين خدايان در واقع مظهر ويژگي هاي بنيادين جهان هستند، مانند آسمان، افق و... دو تا از اين رب النوع ها، مردوك(3) و تيامات(4)، با هم مي جنگند و تيامات، الهه دريا، كشته مي شود. سپس مردوك كره زمين را از بدن تيامات مي سازد.
در چين هم تصورات جالبي وجود دارد. يكي از اين تصورات درباره ي پان گوي(5) غول پيكر است؛ در اين داستان جهان به شكل يك تخم مرغ بسيار غول پيكر به وجود آمد. موجود غول پيكر هزاران سال درون تخم مرغ خوابيد. سپس بيدار شد و تخم مرغ را متلاشي كرد. تكه ها و قسمت هاي خالص تر و سبك تر تخم مرغ به طرف بالا پرت شدند و آسمان ها را تشكيل دادند؛ و قسمت هاي سنگين تر و ناخالص تر زمين را تشكيل دادند. پان گو با دست هايش آسمان ها را نگه داشت در حالي كه پاهايش روي زمين بود. در همان حين كه آسمان ها بالا و بالاتر مي رفتند، موجود غول پيكر بلندقدتر مي شد. سرانجام پان گو مرد ولي از اعضاي بدنش به خوبي استفاده شد. چشم چپش خورشيد و چشم راستش ماه شد. عرقش باران را به وجود آورد، موهايش گياهان روي زمين شدند و استخوان هايش سنگ ها و صخره ها را به وجود آورد.

(1) مردوک، خداي بابلي، مردوک بعد از نابود کردن تيامات که مظهر بي نظمي و آشفتگي اوليه بود، نظم جهاني را ايجاد کرد در اين تصوير، تيامات به شکل يک اژدهاي شاخدار در کنار پاي مردوک قرار دارد. در بسياري از اساطير جهان نظم از بي نظمي نشأت مي گيرد. و اين اعتقاد هنوز در برخي از جوانب کيهان شناسي علمي جديد پا بر جاست.
به تعداد فرهنگ ها، افسانه و داستان درباره ي پيدايش وجود دارد، اما در اينجا نمي توان تمام اين مثال ها را بيان كرد. شباهت هاي ظاهري بسياري در ميان اين افسانه هاي آفريقايي، آسيايي، اروپايي و امريكايي وجود دارد.

يوناني ها

ريشه علم غرب در يونان است. يوناني ها هم خدايان و اساطير خودشان را داشتند كه بسياري از آنها هم از فرهنگ هاي همسايه قرض گرفته شده بود. ولي در كنار اين عناصر سنتي شروع به ايجاد نظامي از اصول و قواعد جهت تحقيقات علمي كردند.
تشخيص علت و معلول كه هنوز از اصول مهم نظريه هاي علمي است، از يونان نشأت گرفته است. يوناني ها به اين موضوع هم پي بردند كه مي توان پديده هاي مشاهده شده را به جاي شرح انسان انگارانه از طريق اصطلاحات رياضي يا هندسي توصيف كرد.
كيهان شناسي اولين بار توسط يوناني ها، علي الخصوص تالس(6) (625-547 سال قبل از ميلاد) و آناكسيماندر(7)(610-540ق.م)، به صورت يك رشته ي علمي قابل تشخيص در چارچوب كلي انديشه تعقل گرا ظاهر شد. كلمه « كيهان شناسي»- cosmology- برگرفته از كلمه يوناني «كوسموس»-cosmos- به معني عالم به صورت يك نظام كامل و منظم- است. هم بر روي واژه نظم و هم بر روي كامل بودن تأكيد وجود دارد. زيرا در زبان يوناني كلمه ي « كوسموس»- كيهان- مخالف كلمه ي «بي نظمي و آشفتگي»-chaos- است.
فيثاغورثي هاي(8)قرن ششم قبل از ميلاد، اعداد و هندسه را اساس تمام چيزهاي طبيعي مي دانستند. پيدايش استدلال رياضي و اين انديشه كه فرد مي تواند با استفاده از استدلال و منطق درباره جهان مادي اطلاعات كسب كند، باعث آغاز عصر علمي شد.
افلاطون(348-427 قبل از ميلاد) شرح كاملي از خلق جهان ارائه كرد، به اين صورت كه يك خداي صانع(9)‌ باز نمود ناقصي از ساختارهاي وجودي ناب را كه فقط در دنياي مثال ها وجود دارند، در جهان مادي ارائه مي دهد. جهان مادي قابل تغيير است، ولي جهان مُثُل ابدي و تغييرناپذير است.
ارسطو(322-384 سال قبل از ميلاد) يكي از شاگردان افلاطون بود كه بر مبناي اين نظرات سعي كرد تا جهاني را به تصوير بكشاند كه در آن سيارات و ستارگان دور، حركات دايره اي كاملي انجام مي دهند، چرا كه دايره مظهر هندسه ي «الهي» است. جهان ارسطو يك كره است كه زمين در مركز آن قرار دارد. قسمتي از اين جسم كروي كه تا ماه گسترش مي يابد، قلمرو تغيير است، واقعيت ناقص افلاطون، ولي فراتر از اين منطقه، اجرام آسماني حركات دوار و كامل خود را انجام مي دهند. اين نوع نگرش به جهان در قرون وسطي تفكر حاكم در اروپا و غرب بود ولي حركات كاملاً دوار موجود در اين نگرش با داده ها نجومي كه يوناني ها از بايگاني هاي نجومي بابلي ها و مصري ها به دست آورده بودند، سازگار نبود. ارسطو تأكيد داشت كه مي توان از طريق مشاهده و همچنين تفكر ناب، درباره جهان اطلاعات به دست آورد، با اين وجود، تا زمان پديد آمدن كتاب المجسطي(10) توسط بطليموس(11) در قرن دوم پس از ميلاد، يك مدل رياضي كامل براي جهان كه مطابق با تمام اطلاعات موجود باشد، شكل نگرفت.

رنسانس

اكثر دانشي كه توسط يوناني ها به دست آمده بود در قرون وسطي توسط فرهنگ مسيحيت از بين رفت، ولي در جهان اسلام باقي ماند. در نتيجه، تفكر كيهاني در قرون وسطي در اروپا بسيار محدود بود.
توماس اكويناس(12)(74-1225) به نظريات ارسطو، كه به لاتين ترجمه شده بودند، در حالي كه المجسطي ترجمه نشده بود، علاقمند شد و از آنها براي تلفيق كيهان شناسي كفرآميز با خداشناسي مسيحي، كه تا قرن 16 و 17 تفكر حاكم در غرب بودند، استفاده كرد.
معمولاً نيكولاس كوپرنيك(13)(1543- 1473) را مسبب متلاشي شدن نگرش ارسطويي مي دانند. المجسطي بطليموس يك نظريه كامل بود ولي براي توصيف حركت هريك از سيارات فرمول رياضي متفاوتي به كار مي برد. در نتيجه، نمي توانست سيستم كامل و يكپارچه اي ارائه دهد. در واقع نظريه ي او پديده حركات آسماني را توصيف مي كرد ولي آنها را تبيين نمي كرد. كوپرنيك قصد داشت يك نظريه جهاني ارائه دهد كه براي تمام اشيا به گونه اي مشابه رفتار كند. وي فقط تا حدودي موفق شد اما توانست زمين را از مركزيت جهان بردارد. انهدام كاملاً موفق نظام ارسطويي تا زمان ظهور يوهانس كپلر(14)(1630- 1571) انجام نشد.
در نتيجه نياز به تبيين بسيار دقيق مشاهدات مربوط به حركات سيارات كه توسط تيكوبراهه ي (15)(1601-1546) انجام شده بود كپلر مدارهاي بيضي را جايگزين مدارهاي دايره اي الهي ارسطو كرد. پيشرفت بزرگ بعدي در مسير تفكر كيهان شناختي مدرن به صحنه آمدن ايزاك نيوتن(16)(1727-1642) بود. نيوتن در كار ماندگارش اصول رياضيات(17)(1687) نشان داد كه حركات بيضي گون مطرح شده توسط كپلر نتيجه طبيعي قانون جهاني گرانش است. بنابر اين نيوتن نوعي واقعيت افلاطوني را بازسازي كرد؛ يك دنياي ايده آل از قوانين عمومي مربوط به حركات. از نظر نيوتن، جهان به مانند يك ماشين غول پيكر عمل مي كند كه حركات منظمي را، كه از خالق الهي انتظار مي رود، نشان مي دهد. در اين ديدگاه، زمان و مكان مظهر مطلق يك خداي ابدي و حاضر در همه جا هستند.
ديدگاه هاي نيوتن تا آغاز قرن 20، تفكر علمي حاكم بر جامعه بود، ولي تا قرن 19، ماشين كيهاني نقص هاي گسترده اي را در برداشت. ديدگاه ماشيني در راستاي اولين تكنولوژي ها ظهور كرد. همگام با انقلاب صنعتي، ذهن دانشمندان مشغول نظريه هاي مربوط به موتور و گرما بود. اين قوانين ترموديناميكي نشان داد كه هيچ موتوري نمي تواند بدون كهنه شدن براي هميشه بي عيب كار كند. در اين زمان يك ديدگاه به طور گسترده اي قد علم كرد. « مرگ گرمايي جهان » ديدگاهي كه مي گفت كل جهان مانند يك توپ پر از باد است كه كم كم باد و انرژي اش را از دست مي دهد و خالي مي شود.

پيش به سوي عصر جديد

مشكل ديگري از سوي اُلبرز(18)(1840- 1758)مطرح شد كه كار موتور جهاني نيوتن را به چالش گرفت. اُلبرز در سال 1826 يك پارادوكس ساخت كه هنوز به نام او ثبت است. با اينكه توسط افراد بسياري قبل از او، مثلاً كپلر، مطرح شده بود. پارادوكس اُلبرز از اين موضوع نشأت مي گيرد كه چرا آسمان شب تاريك است؟ در يك جهان نامحدود و بي تغيير، هر خط ديدي بالاخره به يك ستاره ختم مي شود، مانند خط ديد فردي در يك جنگل نامحدود كه بالاخره به يك درخت ختم مي شود. در نتيجه آسمان شب بايد مانند يك ستاره درخشان باشد. تاريكي شب ثابت مي كند كه جهان نمي تواند نامحدود و جاودان باشد.
چه جهان نامحدود باشد و چه نباشد، قسمتي از آنكه در دسترس تبيين عقلاني قرار دارد، به طور پيوسته در حال افزايش است. از نظر ارسطو، مدار ماه، ( فقط 400000 كيلومتر ) مانعي اساسي بود كه ذهن انسان نمي توانست از آن فراتر رود. از نظر كوپرنيك و كپلر لبه منظومه ي شمسي( ‌ميلياردها كيلومتر آن طرف تر ) خط مرزي بود.
تا پيش از قرون 18 و 19، اين باور وجود داشت كه راه شيري، ساختاري كه اكنون معلوم شده است كه حداقل يك ميليارد برابر منظومه شمسي است، كل جهان را تشكيل مي دهد. اين نظريه يك رقيب داشت: اين ايده، كه تعداد زيادي سحابي عجيب مارپيچي كشف شده كه در سرتاسر آسمان پراكنده اند، اجرامي هستند مانند راه شيري ما كه از فواصل دور ديده مي شوند. اين اجرام بعدها كهكشان ناميده شدند. در اوايل قرن 20 بين اين دو ديدگاه متضاد بحثي بزرگي درگرفت كه در فصل 4 مطرح خواهد شد. به لطف ادوين هابل(19) ( 1953- 1889 ) اكنون معلوم شده است كه راه شيري تنها يكي از صدها ميليارد كهكشان مشابه موجود در جهان است.
عصر جديد كيهان شناسي با بازنويسي كامل قوانين طبيعت در اوايل قرن 20 آغاز شد. آلبرت اينشتين (20)( 1955-1879 ) قانون نسبيت را در 1905 مطرح كرد و در نتيجه ي آن ديدگاه نيوتني به زمان و مكان را مردود كرد. بعدها قانون نسبيت او جايگزين قانون جهاني گرانش نيوتن شد.
اولين كارهاي بزرگ با موضوع كيهان شناسي نسبيتي توسط فريدمان(21)( 1925-1888 )، لوميتر(22)( 1966-1894 ) و دوسيته(23)(1966 -1894 ) به انجام رسيدند و باعث تشكيل زباني جديد و پيچيده براي بيان رياضي جهان شدند.
اما در همين حين كه اين پيشرفت هاي مفهومي راه ها را هموار مي كرد، آخرين گام ها به سوي عصر جديد توسط اخترشناسان تجربي برداشته شد نه فيزيكدانان نظريه پرداز. در سال 1929، ادوين هابل كه اخيراً ثابت كرده بود جهان شامل تعداد زيادي كهكشان مانند راه شيري است، مشاهداتش را چاپ كرد و در نتيجه آن معلوم شد كه جهان در حال انبساط است. بالاخره در سال 1965 ويلسون(24)و پنزياس (25) زمينه ريزموج كيهاني(26) را كشف كردند و اثبات كردند ( ‌يا تا حد ممكن به اثبات اين امر نزديك شوند ) كه جهان از يك آتشگوي(27) اوليه- انفجار بزرگ (28)-آغاز شده است.

كيهان شناسي امروز

عصر جديد كيهان شناسي علمي با چاپ نظريه نسبيت عام اينشتين در سال 1915 آغاز شد. از طريق اين نظريه مي توان توصيفي رياضي براي كل جهان ارائه داد. براساس نظريه اينشتين، ويژگيهاي ماده و حركت به تغيير شكل هاي زمان و مكان مرتبط است. نكته مهم در اينجا اين است كه زمان و مكان ديگر به عنوان مفاهيمي مطلق و مستقل از ماده در نظر گرفته نمي شوند، بلكه در تغيير و تحول جهان نقش دارند. نسبيت عام سبب مي شود كه ما منشأ خود زمان و مكان را دريابيم، نه منشأ جهان در زمان و مكان.
نظريه اينشتين مبناي اصلي مدل جديد انفجار بزرگ است. اين مدل تاكنون بهترين توصيف ارائه شده درباره جهان در حال انبساط است. براساس اين مدل، زمان، مكان، ماده و انرژي، همه و همه در دما و چگالي بي نهايت و به صورت يك آتشگوي اوليه از ماده و انرژي در حدود 15 ميليارد سال پيش به وجود آمدند. چند ثانيه بعد از اين تركيب، دما به 10 ميليارد درجه كاهش يافت و واكنش هاي هسته اي شروع به ساخت اتم ها كردند، اتم هايي كه ما از آنها ساخته شده ايم.
پس از گذشت حدود300 هزار سال دما به چند هزار درجه كاهش يافت و در نتيجه تابشي از خود خارج كرد كه اكنون همان زمينه ي ريز موج كيهاني است. همچنان كه اين انفجار ( كه مكان و زمان را دربردارد ) گسترش مي يافت، جهان رقيق و سرد شد. پس از فشرده شدن گازها و پرتوهاي ابري شكل در حال گسترش، ستارگان و كهكشان ها شكل گرفتند. جهان امروزه ي ما حاوي خاكسترها و دودهاي به جا مانده از انفجار بزرگ است.
نظريه انفجار بزرگ اكثر كيهان شناسان را اين گونه كه هست قبول دارند. اين نظريه اطلاعات زيادي را درباره ويژگي هاي جهان بيان مي كند و قادر است اكثر مشاهدات كيهاني مربوطه را تبيين كند. ولي بايد دانست كه نظريه انفجار بزرگ كامل نيست. بسياري از تحقيقات كيهاني جديد درصددند نقص هاي موجود در اين مدل را كامل كنند.
به دلايلي، خود نظريه اينشتين نيز در لحظات آغازين عالم ناتوان است. انفجار بزرگ نمونه اي است از پديده اي كه نظريه پردازان نسبيت،‌ آن را « تكينگي »(29) مي نامند كه در رياضيات به معني نقطه اي است كه در آن تكه ها و مقادير قابل اندازه گيري، بي نهايت مي شوند. ما مي دانيم كه جهان چطور از مرحله اي به مرحله ديگر تغيير مي كند ولي تكينگي اين امر را محال مي سازد كه بتوانيم از مباني اوليه بدانيم كه جهان در آغاز چگونه بوده است. لذا ما تنها به تفكر محض نياز نداريم بلكه لازم است كه مشاهده تجربي داشته باشيم. مانند باستان شناسي كه سعي مي كند از ويرانه هاي باقيمانده شهر اوليه را بازسازي كند. كيهان شناسان امروزي مشغول جمع آوري حجم زيادي از اطلاعات دقيق هستند كه بتوانند با كنار هم گذاشتن اين اطلاعات، از چگونگي آغاز جهان تصويري ارائه دهند.
گسترش تكنولوژي در 20 سال اخير باعث پيشرفت چشم گير كيهان شناسي رصدي شده است به طوري كه اكنون واقعاً در « عصر طلايي» اكتشافات كيهان شناختي به سر مي بريم. امروزه در كيهان شناسي رصدي نقشه هاي بزرگي از موقعيت كهكشان ها در فضا طراحي مي شوند كه ساختار عظيمي از خطوط و صفحات را نشان مي دهند. اين تحقيقات توسط رصدهاي دقيق ديگري كه مثلاً به وسيله تلكسوپ فضايي هابل انجام مي شوند، كامل تر مي گردد.
تصوير « ميدان عميق هابل» چنان نوردهي طولاني اي دارد كه مي تواند كهكشان هايي را آشكار كند كه نورشان بيشتر عمر كيهان را در راه بوده است تا به ما برسد. به كمك مشاهداتي مانند اين مي توان آشكارا به تاريخچه كيهان پي برد. به عنوان نمونه، اخترشناسان ريزموج امروزه با مشاهده بي نظمي هاي موجود در زمينه ريز موج كيهاني جهان كه در آتشگوي اوليه به وجود آمدند، مي توانند تصاويري از ساختار جهان اوليه ارائه دهند. آزمايشات ماهواره اي برنامه ريزي شده مانند MAP و نقشه بردار پلانك، در سال هاي آتي اين امواج را مورد مطالعه دقيق تر قرار مي دهند و نتايج حاصله مي تواند بسياري از نواقص موجود در اطلاعات ما درباره پيدايش جهان را كامل كند.
مشاهدات نجومي مي توانند سرعت انبساط عالم، چگونگي تغيير آن در طول زمان و همچنين ويژگي هاي هندسي جهان، با استفاده از اصول مثلث بندي بر روي يك مقياس بزرگ، را اندازه بگيرند. در نظريه اينشتين، پرتوهاي نور لزوماً در يك خط راست حركت نمي كنند، زيرا به دليل جاذبه اي كه توسط اجسام به وجود مي آيد، فضا منحرف مي شود.
در فواصل كيهاني اين تأثير ممكن است سبب شود كل مكان زمان به طرف خودش برگردد ( مانند سطح يك كره ) و پرتوهاي موازي نور در يك نقطه به هم نزديك شوند. همچنين ممكن است يك عالم « باز » زماني را ايجاد كند كه در آن پرتوهاي نور از هم دور مي شوند. بين اين دو حالت، يك حالت « نرمال » وجود دارد كه در آن فضا مسلح است و قوانين هندسي اقليدسي(30) در آن حاكم اند. بر اساس ويژگي هاي كلي ماده و انرژي در جهان كدام يك از اين 3 حالت مي تواند درست باشد؟ حالتي كه خود نظريه انفجار بزرگ هم نمي تواند پيشگويي كند.
در اوايل دهه ي 1980، نظريه انفجار بزرگ از لحاظ نظري مورد مطالعه و بازبيني دقيق قرار گرفت. در همان زمان فيزيكدانان ذرات به كمك كيهان شناسي سعي كردند، ويژگي هاي ماده را در انرژي هاي بسيار بالا، كه با شتاب دهنده هاي ذرات نمي توانستند به آن نقطه دست يابند، دريابند. آنها فهميدند كه جهان اوليه تغيير و تحولات برجسته اي را پشت سر گذاشته است. طي اين انتقالات و تغيير و تحول هاي مرحله اي، عمل انبساط عالم توسط عامل بزرگي در كسر كوچكي از ثانيه، تسريع شده است. انتظار مي رود اين دوره« تورمي » انحناي فضا را مسطح كند و مسطح بودن عالم را نشان دهد. به نظر مي رسد اين حالت با تحقيقات انجام شده در بالا سازگار است. نظريات جديد كه مي گويند جهان هنوز در حال انبساط است معتقدند يك انرژي مرموز و تاريك كه احتمالاً جزء باقيمانده هاي مرحله اوليه تورمي است وجود دارد.
كيهان شناسان از ابركامپيوترها براي به دست آوردن اطلاعات درباره ي انبوه مواد كيهاني تركيب شده با ستارگان و كهكشان ها، در حين انبساط و سرد شدن عالم، استفاده مي كنند. اين محاسبات نشان مي دهند، مواد خارجي زيادي بايد با فشردگي زياد بر روي هم انباشته شوند تا بتوانند ساختاري را شكل دهند و در عين حال هيچ نور ستاره اي ايجاد نكنند. اين ماده نامرئي، « ماده تاريك» نام دارد. اين اطلاعات كامپيوتري با نقشه هاي عظيمي كه توسط رصدها طراحي شده اند سازگاري خوبي دارند و تمام اينها گواهي است بر درستي نظريه انفجار بزرگ. با تركيب اين نظريات و نظريه هاي جديد و اطلاعات درست و تازه به دست آمده از رصدها، ديگر كيهان شناسي يك نظريه محض نيست بلكه جزء علوم تجربي محسوب مي گردد.

پي‌نوشت‌ها:

1.Anthropomorphism
2.Enuma Elish
3.Marduk
4.Tiamat
5.Pan Gu
6.Thales
7.Anaximander
8.Pythagorean
9.Demiurge
10.Almagest
11.Ptolemy
12.Thomas Aquines(روحاني معروف مسيحي)
13.Nicolas Copernicus
14.Iohannes kepler
15.Tycho Brahe
16.Isaac Newton
17.Principia
18.Olbers
19.Edwin Hubble
20.Albert Einstein
21.Friedmann
22.Lemaître
23.De Sitter
24.Wilson
25.Penzias
26.Cosmic microwave background
27.fireball
28.Big Bang
29.Singularity
30.Euclid

منبع مقاله :
كلز، پيتر، ( 1390)، كيهان شناسي، مترجم: ناديه حقيقتي، تهران: بصيرت، چاپ اول 1390