نويسنده: دکتر احمد (رجبعلي) زماني




 
بار سنگين انتقال وظايف و تکاليف سياسي، اجتماعي و اخلاقي مردم در دوره غيبت صغري، کار بسيار حساس و خطيري بود که هر کسي نمي توانست آن را به دوش کشد. از اين رو مي بايست در غيبت امام معصوم (عليه السلام) اشخاصي با ايمان، معتقد، داراي شناخت صحيح، شايسته و استوار در برابر همه فراز و نشيب ها، فاضل و عالم به احکام الهي، غيرقابل تهديد و تطميع در برابر دشمنان خدا و پيامبر و ائمه (عليهم السلام)، آشناي به زمان و وضعيت موجود، آگاه از ترفندهاي دشمنان و ... باشند و در مدت 69 سال و اندي غيبت صغري، اين خصال زيبا در چهار نفر ذيل که تأييد شده آن حجت دوازدهم الهي بودند وجود داشت. آنان به عنوان نواب و سفراي چهارگانه معروفند:
- ابو عمرو، عثمان بن سعيد عَمري [به فتح عين و سکون ميم]
- ابوجعفر، محمد بن عثمان بن سعيد عَمري
- ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي
- ابوالحسن، علي بن محمد سَمُري [به فتح سين و ضَمّ ميم و کسره راء]
گرچه غير از نواب اربعه، وکلاي ديگري از سوي حضرت بقية الله الاعظم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در شهرهاي مختلف وجود داشتند و مردم به آنان مراجعه مي کردند و پرسش هاي خويش را با آن ها در ميان مي گذاشتند و آنان پاسخ مي دادند و يا آن چهار بزرگوار نامه نگاري مي نمودند و از حضرت پاسخ مي گرفتند، مثلاً افرادي هم چون احمد بن اسحاق اشعري و ابوالحسين، محمد بن جعفر اسدي و ابراهيم بن محمد همداني و احمد به حمزه اليسع (عليه السلام) اين گونه کارها را انجام مي دادند و در ميان مردم از جايگاه و وثاقت والائي برخوردار بودند و حتي امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به آنان عناياتي داشت، ولي اينان با آن چهار سفير معروف مشهور تفاوت زيادي داشتند که مورد عنايت ويژه قرار گرفته بودند. مرحوم علامه سيد محسن اميني نوشته است: تفاوت اين چهار نفر با ديگر افراد مورد توجه حضرت مهدي و ديگر ائمه (عليهم السلام) اين بود که سفرا و وکلاي چهارگانه فوق، وکالت تام و مطلقي داشتند که هر کس هر نوع کاري را داشت و به آنان مراجعه مي کرد و يا با تماسي که با امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) داشتند پاسخ نهايي را مي دادند، ولي ديگران وکالتشان در امر خاص بود، همانند گرفتن وجوهات و رساندن آن به افراد خاص و يا رفتن به مکان مشخص و يا رساندن پيام ويژه براي افراد مورد نظر و ... .(1)
حال به معرفي اجمالي سفراي چهارگانه آن حضرت در دوره غيبت صغري مي پردازيم :

1. ابو عَمرو، عثمان بن سعيد عَمري

عثمان بن سعيد العمري، ملقب به أسدي، عَمري و عسکري، زيّات و سمّان و مکنّي به « ابو عمر » و از قبيله « بني أسد » بود. جد مادري اش « عَمري » نام داشت، لذا او را « عمري » ناميدند. علاوه بر آن امام حسن عسکري (عليه السلام) فرمود: « عثمان بن سعيد عمري را عمري و يا ابوعَمرو بناميد ». و از آن جهت که ابوعمرو در شهر نظامي سامرا به سر مي برد و تا پايان حيات امام عسکري (عليه السلام) در آن جا سکونت داشت، او را « عسکري » صدا مي زدند و بدين لقب نيز مشهور بود.
عثمان بن سعيد به روغن فروشي اشتغال داشت و در پوشش اين کار، فعاليت هاي سياسي و مذهبي زيادي انجام مي داد. گاه اموال و وجوهات شرعي ارسالي محبّان و شيعيان را در ظرف هاي مختلف روغن مي گذاشت و به منزل امام زمان خويش مي فرستاد. امام عسکري (عليه السلام) آن ها را دريافت مي کرد و يا دستور پرداخت و صرف آن در جاهاي مناسب را مي داد. از اين رو برخي وي را « زيّات و سمّان » مي ناميدند. شيخ طوسي (رحمه الله) او را عثمان بن سعيد ناميده و هر چه به او مربوط است را با همين نام منتسب کرده است.
ابوعمرو، عثمان بن سعيد توفيق خدمت گزاري چهار امام معصوم (عليها السلام) را داشت. در سن يازده سالگي محضر امام نهم، جواد الائمه (عليه السلام) را درک کرد (2) و سپس، حضرت هادي و حضرت عسکري (عليهما السلام) را و از آنان احاديث زيادي نقل کرد.
او ده سال مسئول سازمان دهي و رسيدگي به امور وکلاي حضرت هادي (عليه السلام) بود، آنان از شهرهاي مختلف مي آمدند، مشکلات فقهي و اجتماعي و سياسي خود را مطرح مي نمودند. او پناهگاه اوليه آنان بود و سپس مسائل آنان را در صوت لزوم در محضر امام هادي (عليه السلام) مطرح مي کرد. او همين جايگاه را در زمان حيات و امامت حضرت عسکري (عليه السلام) داشت، به طوري که وثاقت و اطمينان والائي را به دست آورده بود و اين جايگاه در ميان ياران و صحابه معروف بود. احمد بن اسحاق قمي گفته است: روزي خدمت امام علي الهادي (عليه السلام) رسيدم و عرض کردم: سرور من! نمي توانم هميشه در محضر پربرکت شما باشم، گاه توفيق حاصل مي شود و گاهي بر اثر کثرت اشتغال سلب توفيق مي گردد. چه کنم، گفتار چه کسي را بپذيرم و فرمان چه کسي را حجت قرار دهم و از او امتثال نمايم؟ امام هادي (عليه السلام) پاسخ داد : هَذَا أَبُو عَمرٍ و الثِّقَةُ الأَمِينُ مَا قَالَهُ لَکُم فَعَنِّي يَقُولُهُ، وَ مَا أَدَّاهُ إِلَيکُم فَعَنِّي يُؤَدَّي؛ اين ابوعمرو [عثمان بن سعيد] فردي موثق و امين است. او مورد اعتماد و اطمينان من است. هر آنچه را به شما گفته است از جانب من مي گويد و آن چه را به شما رسانده است از طرف من مي رساند.
احمد بن اسحاق (رحمه الله) گفته است وقتي امام هادي (عليه السلام) به شهادت رسيد، چند روز بعد، خدمت فرزندش، امام حسن عسکري (عليه السلام) رسيدم. پس از عرض سلام و اظهار ارادت، همان سؤالي را که از امام هادي (عليه السلام) کرده بودم با ايشان مطرح کردم. امام حسن عسکري (عليه السلام) پاسخ داد : هَذَا أَبُو عَمرٍ و الثِّقَةُ الأَمينُ ثِقَةُ المَاضِي وَ ثِقَتِي فِي المَحيَا وَ المَمَاتِ، فَمَا قَالَهُ لَکُم فَعَنِّي يَقولُهُ، وَ مَا أَدَّي إِلَيکُم فَعَنِّي يُؤَدِّيهِ؛ اين ابوعمرو [عثمان بن سعيد] فردي مطمئن و امين است. او ثقه و مورد اعتماد گذشته (امام قبل) بوده و هم چنان در حال حيات و بعد از مرگم مورد اعتماد است. پس گفته او براي شما آن چيزي است که ما مي گوييم و آن چه را به شما رسانده است منويّات ما است که از سوي ما به شما مي رساند. (3)
شيخ طوسي (رحمه الله) نوشته است :
محمد بن اسماعيل و علي بن عبدالله حسينيان گفته اند که جهت زيارت در شهر سامرا به خانه امام حسن عسکري (عليه السلام) داخل شديم. در آن جا عده اي از دوستان و شيعيان گرد آمده بودند. ناگاه « بدر »، خادم منزل وارد شد و رو به امام عسکري عرض کرد : مولاي من! عده اي مسافر از راه دور جلو منزل جمع شده اند و مي خواهند شما را ببينند. امام عسکري (عليه السلام) فرمود: اينان عده اي از شيعيان يمني ما هستند. برو خدمت آن ها و آنان را به عثمان بن سعيد عَمري معرفي نما تا کارشان انجام شود. طولي نکشيد که عَمري وارد شد. حضرت فرمود : امضِ يَا عُثمَانُ فَإِنَّکَ الوَکِيلُ وَ الثَّقَةُ المَأمُونُ عَلَي مَالِ اللهِ وَ اقبِض مَن هَؤلاءِ اليَمَنِيِّينَ مَا حَمَلُوهُ مِنَ المَالِ؛ عثمان! خدمت اين گروه از شيعيان ما برس. همانا تو وکيل و نايب قابل اعتماد و امين بر اموال الهي [وجوهات شرعيه] هستي و هر چه از وجوهات شرعيّه که اين يمني ها آورده اند بگير.
وقتي آن دو نفر و ياران امام حسن بن علي (عليه السلام) چنين برخوردي را ديدند همگي رو به حضرت کردند و چنين گفتند: سوگند به خدا! همانا عثمان بن سعيد عُمري از بهترين شيعيان شماست. امروز ارادت ما نسبت به ايشان بيشتر شد و جايگاه و مقام والاي او را در نزد شما درک کرديم. همانا او وکيل شما است و مورد اعتماد و اطمينان بر وجوهات شرعيه و اموال الهي است.
امام عسکري (عليه السلام) فرمود: نَعَم وَاشهَدُوا عَلَيَّ أَنَّ عُثمَانَ بنَ سَعِيدٍ العَمريَّ وَکِيلِي وَ أَنَّ ابنَهُ محمداً وَکِيلُ ابنِي مَهدِيکُم؛ بلي. همگي شهادت دهيد که عثمان بن سعيد، وکيل و نماينده ما مي باشد و همانا فرزندش، محمد [بن عثمان بن سعيد] وکيل فرزندم، مهدي شما نيز خواهد بود. (4)
عثمان بن سعيد عمري بعد از شهادت امام عسکري (عليه السلام) براساس وظايف محوّله، بدن مبارک امام خويش را غسل داد و کفن نمود اين هم از اموري است که جايگاه رفيع او را اثبات مي کند. عثمان پس از آن عازم بغداد شد و تا سال 267 هـ.ق امر سفارت و نيابت خويش را به بهترين وجه انجام داد و شيعيان محلّه کرخ بغداد، او را پناهگاه خود مي دانستند که در مسائل مختلف و گوناگون به وي مراجعه و پاسخ خود را دريافت مي کردند.

تأييدي ديگر بر سفارت

بعد از شهادت امام حسن عسکري (عليه السلام) عده اي از شيعيان قم و ديگر نقاط ايران به سامرا رفتند. آنان مقداري از وجوهات شرعيه و اموال به همراه داشتند و مي خواستند به امام خويش تحويل دهند. در شهر سامرا وقتي از اشخاص مختلف سؤال کردند، برخي جعفربن علي را جانشين امام عسکري معرفي نمودند. چون بر او وارد شدند، درخواست اموال از آن ها را نمود، ولي گروه قمي تحويل اموال شرعي را منوط به چند سؤال کردند و گفتند چنان چه پاسخ لازم را بشنويم، اموال را تحويل خواهيم داد. آنان پرسش هاي خود را مطرح کردند، اما جعفر نتوانست پاسخ قانع کننده دهد. گروهي قمي و ايرانيان از منزل وي خارج شدند و تصميم گرفتند از شهر سامرا خارج شوند. چون به خارج شهر رسيدند، پيامي سرّي به آنان رسيد و آنان را به سوي حضرت بقية الله الاعظم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) راهنمايي کرد. چون بعضي تشرف پيدا کردند، حضرت خصوصيات اموال را گفت و به پرسش ها پاسخ داد. آنان هم اموال و وجوهات را تحويل دادند. (5) آن گاه حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) فرمود: از اين پس، اموال [وجوهات شرعي] خود را به سامرا نياوريد. آن ها را به وکيل ما، عثمان بن سعيد در بغداد تحويل دهيد.
ابوعمر، عثمان به سعيد در سال 267 هـ.ق در بغداد رحلت کرد و فرزندش، محمد بن عثمان بن سعيد او را غسل داد و کفن کرد و او را در قسمت غرب « مدينة السلام »، در خيابان ميدان، در سمت قبله ي مسجد « الذرب » دفن کرد.
شيخ طوسي (رحمه الله) نوشته است: به هنگام ورود به بغداد در سال 408 هـ.ق قبر وي را زيارت کردم و تا سال 430 هـ.ق اين توفيق نصيب ما مي شد. ابومنصور بن فرج، قبر او را بازسازي کرد و براي وي ضريح مناسبي ساخت که بسياري از مردم، مزار وي را زيارت مي کنند و به وي تبرّک مي جويند. (6)

2. ابوجعفر، محمد بن عثمان بن سعيد عَمري

وقتي که اولين سفير و نايب حضرت حجة بن الحسن (عليه السلام) در دوره ي غيبت صغري از دنيا رفت فرزندش، محمد امور مربوطه به وکالت و نيابت خاصه آن حضرت را بر عهده گرفت، زيرا براساس نصّ امام حسن عسکري (رحمه الله) و انتصاب عثمان بن سعيد، محمد به عنوان وکيل و سفير امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) معرفي گرديده بود.
ابوعلي احمدبن اسحاق گفته است: از امام علي الهادي (عليه السلام) پرسيدم من هميشه توفيق زيارت شما را ندارم، به چه کسي مراجعه کنم و مشکلات خود را در ميان بگذارم و فرمايش چه کسي را بپذيرم؟ امام هادي (عليه السلام) فرمود :
العَمرِيُّ وَ ابنُهُ ثِقَتَانِ فَمَا أَدَّيَا إِلَيکَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّيَانِ وَ مَا قَالا لَکَ فَعنِّي يَقُولانِ فَاسمَع لَهُمَا وَ أَطِعهُمَا فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ المَأمُونَانِ؛ عَمري و فرزندش هر دو مورد اعتماد هستند. پس هر چه را اين دو ارائه کردند از سوي ما مطرح مي شود و هر چه را گفتند [و منتسب به ما نمودند] از سوي ما مي گويند. پس کلام آنان را بشنويد و از آنان اطاعت کنيد. زيرا آنان ثقه و مورد اعتماد و امانت دار ما هستند. (7)
شيخ صدوق (رحمه الله) نوشته است هنگامي که عثمان بن سعيد عَمري از دنيا رفت، از ناحيه مقدسه توقيع تسليتي خطاب به فرزندش محمد بن عثمان خارج شد. [اين توقيع در بردارنده قدرداني و تقدير از زحمات سفير اول، ابوعمرو – رحمة الله عليه – است. کسي که حدود بيست سال مسئوليت سنگين نيابت خاصه حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را در آن دوران اختناق بر دوش کشيد و همه گونه سختي را تحمل کرد و اين افتخار را براي خاندان خويش ثبت و ضبط نمود.] بخشي از متن توقيع حضرت حجة بن الحسن (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به شرح ذيل است :
(إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ)، (8) تَسلِيماً لأَمرِهِ وَ رِضاءً بِقَضَائِهِ. عَاشَ أَبُوکَ سَعِيداً وَ مَاتَ حَمِيداً فَرَحِمَهُ اللهُ وَ أَلحَقَهُ بِأَولِيَائِهِ وَ مَوَالِيهِ – عَليهُم السّلام – فَلَم يَزَل مُجتَهِداً فِي أَمرِهِم سَاعِياً فِيمَا يُقَرِّبُهُ إِلَي اللهِ – عَزَّ وَ جَلَّ – وَ إِلَيهِم نَضَّرَ اللهُ وَجهَهُ وَ أَقَالَهُ عَثرَتَهُ؛ همانا همگي ما از آن خداييم و قضاي الهي هستيم. پدرت نيکو زندگي کرد و پسنديده از دنيا رفت. خداوند او را رحمت کند و او را با اوليا و مربيان [معصومش] – عليهم السلام – محشور گرداند که پيوسته در کار و راه آنان کوشا بود و در آن چه او را به خداوند و به اهل بيت نزديک مي ساخت سعي وافر داشت. خداوند چهره ي او را شاد کند و از لغزش هاي او درگذرد.
أَجزَلَ اللهُ لَکَ الثَّوَابَ وَ أَحسَنَ لَکَ العَزَاءَ، رُزِئتَ وَ رُزِئنَا وَ أَوحَشَکَ فِرَاقُهُ وَ أُوحَشَنَا، فَسَرَّهُ اللهُ فِي مُنقَلَبِهِ وَ کَانَ مِن کَمَالِ سَعَادَتِهِ أَن رَزَقَهُ اللهُ – تَعالي – وَلَداً مِثلَکَ، يَخلُفُهُ مِن بَعدِهِ وَ يَقُومُ مَقَامَهُ بِأَمرِهِ وَ يَتَرَحَّمُ عَلَيهِ وَ أَقُولُ الحَمدُ لِلَّهِ فَإِنَّ الأَنفُسَ طَيِّبَةٌ بِمَکَانِکَ وَ مَا جَعَلَهُ اللهُ – عَزَّ وَ جَلَّ – فِيکَ وَ عِندَکَ، أَعَانَکَ اللهُ وَ قَوَّاکَ وَ عَضَدَکَ وَ وَفَّقَکَ وَ کَانَ لَکَ وَليِّاً وَ حَافِظاً وَ رَاعِياً وَ کافِياً وَ مُعِيناً؛ خداوند پاداش خيرت دهد و اين مصيبت را بر شما نيکو گرداند. تو سوگ وار شدي و ما نيز عزادار گشتيم. جدايي او تو را تنها ساخت و ما را نيز تنها گرداند. خداوند او را در جايگاهش خشنود و مسرور گرداند و اين از کمال سعادت و عاقبت به خيري اوست که خداوند تعالي فرزندي مانند تو به او عنايت کرد و ارزاني داشت که جانشين او شود. [کارها و امور مربوط به نيابت و وکالت را دنبال کند] و براي او طلب رحمت کند و من مي گويم:
ستايش خداي را که نفوسي را که به تو عنايت کرده و به واسطه آن منزلت داده، طيب و پاک ساخته است. خداوند تو را ياري کند و نيرومندت سازد و پشتيباني ات نمايد و توفيق عنايت کند و تو را ولي و نگاه بان و راعي (راهبري دلسوز) و کفايت کننده و معين و ياور باشد. (9)
اين توقيع زيبا و پرمحتوا که در وضعيت حساس و غم بار دوره وکالت صادر شده است، در بردارنده نکات ارزنده به شرح ذيل مي باشد :

1. تسليت و تعزيت به فرزند برومند نايب اول حضرت بقية الله الاعظم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و اعلان تأثر و تألم نسبت به مرگ آن يار ديرينه امامت و ولايت و خدمت گزار و ذوب شده در امام زمان خويش؛
2. قدرداني از زحمات طاقت فرسا و مسئوليت پذيري نيابت خاصه ي عثمان بن سعيد که در خلال بيست سال در برابر همه تهاجم ها و اتهام ها و فشارها ايستادگي کرد و تلاش نمود سازمان وکالت را حفظ کند و انسجام تشيّع را در سراسر جهان استحکام بخشد؛
3. تأييد حرکت زيباي او در عصر غيبت به طوري که همراه با خشنودي و رضايت مندي حضرت حق و ائمه معصومين (عليهم السلام) بوده است؛
4. طلب رحمت و مغفرت الهي براي عثمان بن سعيد و سرافرازي و سربلندي وي در پيش گاه خداوند – عز و جل – در صحنه قيامت و جهان آخرت ؛
5. شايستگي و لياقت محمد بن عثمان براي مقام نيابت، وکالت و سفارت و انتصاب مجدد ايشان جهت آن مسئوليت بزرگ، با اين که از قبل مورد تأييد امام حسن عسکري (عليه السلام) واقع شده بود؛
6. استعانت از خداوند – عز و جل – و درخواست قوّت و قدرت بيشتر جهت اداره مسئوليت نيابت خاصه و عاقبت به خيري براي محمد بن عثمان بن سعيد و مصونيّت و حفاظت از خطرات مختلف.

نکات فوق شامل مسائل اقتصادي، اخلاقي، فرهنگ اجتماعي و بسياري از امور ديگر است که به انسان، انسانيّت و ادب و عرفان مي آموزد.
جهت توجه به مقام والاي سفي دوم حضرت بقية الله الاعظم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) سخني ديگر از آن حضرت را درباره او مي آوريم و بدان بسنده خواهيم کرد :
اسحاق بن يعقوب گفته است از سفير دوم، محمد بن عثمان تقاضا کردم تا رساله اي که در آن معضلات و مشکلاتي نگاشته بودم به محضر مبارک امام زمان (عليه السلام) برساند. نامه ام را گرفت و به حضرت مهدي (عليه السلام) داد. بعد از مدت کوتاهي توقيعي را برايم آورد که حضرت با دست مبارکش چنين مرقوم داشته بود :
أَّمَّا مَا سَأَلتَ عَنهُ أَرشَدَکَ اللهُ وَ ثَبَّتَکَ، إِلَي أَن قَالَ: وَ أَمَّا الحَوَادِثُ الوَاقِعَةُ فَارجِعُوا فِيهَا إِلَي رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُم حُجَّتِي عَلَيکُم وَ أَنَا حُجَّةُ اللهِ.
وَ أَمَّا محمد بنُ عُثمَانَ العَمريُّ – رَضِيَ اللهُ عَنهُ وَ عَن أَبِيهِ مِن قَبلُ – فَإِنَّهُ ثِقَتِي وَ کِتَابُهُ کِتَابِي؛ اما آن چه را تو پرسيدي از آن ها، خداوند تو را راهنمايي کند و بر راه صحيح، ثابت قدمت گرداند... اما حوادث و وقايعي که به وجود مي آيد و در آن ها تکليف خود را نمي دانيد به اشخاصي که احاديث ما را بيان مي کنند رجوع کنيد و گفتار و رأي آنان را حجّت قرار دهيد. همانا آنان حجت و راهنماي شما از سوي من هستند و من حجت خدا بر آنان (و شما) هستم.
اما نسبت به محمد بن عثمان عمري که پرسيده بوديد، خداوند از او و پدرش پيش از اين خشنود بوده است. پس همانا محمد بن عثمان مورد اعتماد و اطمينان ما است و نوشته هاي وي نوشته هاي ما مي باشد. (10)
محمد بن عثمان عمري (رحمه الله) شخصيت باتقوا و برجسته اي بود که اعتماد و اطمينان همه را به خود جلب کرد. وي تا سال 305 هـ. ق به امر نيابت و وکالت خاصه با بهترين وضع ادامه داد به طوري که هر روز که بر سفارت وي مي گذشت تقوا، درست کاري، زهد، تلاش، امانت داري وي بيشتر جلوه مي کرد. در سال هاي اخير براي خويش قبري را آماده ساخت. [به طوري که ديواره هاي آن را ناهمواري برجسته ي يک نواختي تشکيل مي داد و داخل آن تردد مي نمود، وي روي آن را پوشانده بود.] وقتي محمد بن علي اسود مطلع شد از وي سؤال کرد: چرا چنين کاري را کرده اي؟! پاسخ داد: افراد با اسباب گوناگوني مي ميرند و از دنيا مي روند. سپس گفت: مأمور شدم امر وکالت و نيابت را جمع کنم. گويا عمرم به پايان رسيده و وعده خداوند نزديک است. فاصله اي نشد و پس از دو ماه [جمادي الأولي سال 305 هـ.ق دعوت حق را لبيک گفت و] جان را به جانان تسليم نمود. (11)
بعضي هم گفته اند که محمد بن عثمان عمري در سال 304 هـ.ق از دنيا رفت. (12) وي پيش از مرگ با دستور حضرت بقية الله الأعظم امر وکالت و نيابت را به شخصيت برجسته عالم اسلام، « حسين بن روح نوبختي » واگذار نمود و او را وصي و جانشين خود قرار داد.
آرامگاه پرفروغ ابوعمرو، عثمان بن سعيد عمري و ابوجعفر، محمد بن عثمان بن سعيد عمري در يکي از ميادين مهم و مرکزي شهر بغداد به نام « ساحة الخلاني » در درون مسجدي به نام « جامع الخلاني » قرار دارد. بر روي قبر اين پدر و پسر، ضريحي نقره اي و گنبدي بلند با کاشي هاي سبز است که مزار دل باختگان حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي باشد.

3. ابوالقاسم، حسين بن روح نوبختي

او سومين نايب و سفير خاص حجّة بن الحسن المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در دوره غيبت صغري است. ابوالقاسم (رحمه الله) در زمان حيات ابوجعفر، محمد بن عثمان عمري (رحمه الله) از موقعيت بالائي برخوردار بود؛ به طوري که شيعيان و مواليان اهل بيت (عليهم السلام) و بزرگان اهل سنت در برابر شخصيت او کرنش مي کردند و از خود تواضع و خشوع نشان مي دادند. عقل، درايت، انديشه، بينش، پرهيزکاري، امانت داري، کرامت، خردمندي و فرزانگي او زبان زد عام و خاص بود و محبوب همه بود.
ابوجعفر، حسين بن روح را مسئول کارگزاران در امر سفارت قرار داده بود و نظارت ويژه اي را بر مجموعه آنان داشت. تقوا و صيانت نفس او سبب شد روز به روز موقعيتش مستحکم تر شود و بسياري از امور ديگر به وي واگذار شود و در نهايت ناظر بر اموال شخصي و وجوهات شرعي ابوجعفر، محمد بن عثمان عمري در زمان حيات وي گرديد.
امّ کلثوم دختر محمد بن عثمان عمري گفته است :
حسين بن روح ساليان طولاني وکيل پدرم بود. نظارت بر اموالش را بر عهده داشت. امور نهاني و خيلي محرمانه او را به رؤساي شيعه مي رساند. او از ياران خاص و صميمي اش به شمار مي رفت؛ به طوري که اسرار زندگي شخصي خود را با او در ميان مي گذاشت. پدرم ماهيانه مبلغ سي دينار به او حقوق پرداخت مي کرد تا هر جا مي خواهد و صلاح مي داند مصرف کند، زيرا براساس وضعيت موجود حسين بن روح نيازي به چنين حقوقي نداشت که مسلّم اين مبلغ غير از حقوق واجبه و وجوهي بود که از سوي سران شيعه و برخي از وزرا همانند « آل فرات » به وي داده مي شد.
ابوالقاسم نوبختي را شيعيان دوست مي داشتند و در قلب آن ها جاي داشت. او از وثاقت بالائي برخوردار بود، فضل و امانت داري وي در پيش همگان معروف و مشهور بود. مقدمات کار نيابت و سفارت و جانشيني حسين بن روح در زمان حيات پدرم فراهم شد تا آن که پدرم به دستور حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مأمور شد تا او را به جانشيني و وصايت خويش برگزيند. من در ميان شيعيان کسي را نمي شناختم که درباره ي وکالت او ترديد کند و در دل خويش شکي داشته باشد. (13) از اين جهت پدرم بزرگان شيعه و چهره هاي مورد اعتماد را جمع کرد. در ابتدا نسبت به انسجام شيعه و سامان دهي آنان مطالبي را ايراد کرد. بعد هم عالم فاضل، خردمند، توانا، موثق با تقوا « حسين بن روح نوبختي » را به عنوان نايب خويش معرفي کرد و گفت: چنان چه از دنيا رفتم حسين بن روح جانشين من است، چرا که مأمور شدم او را به جاي خويشتن برگزينم، به او مراجعه کنيد و در کارها بر او اعتماد نماييد. (14)
محمد بن علي بن متيل از عمويش، جعفر بن محمد بن متيل نقل کرده است :
ابوجعفر محمد بن عثمان عَمري (رحمه الله) در حال احتضار بود. بالاي سرش نشسته بودم و با او حرف مي زدم و از مطالب گوناگوني سؤال مي کردم. در آن حال حسين بن روح در قسمت پايين پايش نشسته بود. ابو جعفر به من گفت :
قد أُمِرتُ أن أوصي إلي أبي القاسم الحسين بن روح. ثمّ قال : فقُمتُ مِن عند رأسه و أخذتُ بيد أبي القاسم و أجلستُه في مکاني و تحوّلتُ عند رجليه...؛ من مأمور شدم حسين بن روح را وصي خود قرار دهم و کارهاي وکالت را بدو واگذارم.
وقتي اين مطلب را شنيدم از جاي برخاستم و دست ابوالقاسم، حسين بن روح را گرفتم و در بالاي سر او [يعني مکان خود] نشاندم و خود به پايين پاي ابوجعفر منتقل شدم. (15)
ذهبي از مورّخان و بزرگان اهل سنت چنين نقل کرده است :
حسين بن روح توقيعات زيادي در دست داشت. وقتي محمد بن عثمان از دنيا رفت، کارهاي مربوط به نيابت و سفارت خاصه به او واگذار شد. پس از مراسم دفن، شيعيان و علاقه مندان به اهل بيت (عليه السلام) گروه گروه خدمت او رسيدند و هر کس هر نوعي کار داشت با وي در ميان گذاشت. در آن هنگام « ذکاء »، خادم محمد بن عثمان عَمري به نزد او آمد و در حضور افرادي چند، امانت هاي مربوطه را به حسين بن روح واگذار کرد؛ هم چون عصا، صندوق چه و کليدي را که همراه داشت. ذکاء گفت ابوجعفر به من دستور داد وقتي مرا به خاک سپرديد و حسين بن روح بر جايگاه وکالت تکيه زد و کار خويش را آغاز کرد، اين ها و امانات را تسليم وي نما. ذکاء هم همين کار را انجام داد و گفت: در اين صندوق چه مُهرها و خاتم (انگشتران) امامان معصوم (عليهم السلام) وجود دارد که هر گونه شما صلاح دانستيد، انجام دهيد. (16)
با توجه به آن چه مطرح گرديد حسين بن روح مکنّي به ابوالقاسم بعد از سفير دوم در سمت سفارت و وکالت و نيابت خاصه قرار گرفت و اين هم با عنايت و فرمان پرفيض حضرت بقية الله الاعظم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) تحقق يافت. از سال 305 هـ.ق تا سال 326 هـ.قمري به مدت 21 سال به خدمت صادقانه خويش با تمام علاقه و محبت همت گماشت و امانت داري، تقوا، مديريت و نظارت بر کار ديگر وکلا را به بهترين وجه انجام داد.
در سال 311 هـ.قمري که قرامطه به کاروان هاي حج و حجاج بيت الله الحرام حمله کردند و با کمال تأسف خود را شيعه معرفي نمودند، در بغداد جوّ فرهنگي ضدّ شيعه ايجاد شد. حکومت آن روز برخي از چهره هاي خدوم را زنداني کرد. ابن فرات و فرزندش – رحمة الله عليهما – نيز به همين بهانه روانه زندان شدند و سپس اعدام گرديدند. در آن هنگام حسين بن روح پنهان شد و براي مدتي مخفي و فراري بود تا اين که نامه اي به محضر امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نوشت و درخواست سفر و زيارت بيت الله الحرام را نمود. از ناحيه مقدسه پاسخ داده شد: لا تَخرَج هذهِ السنّة؛ امسال جهت اين امر اقدامي نکن. حسين بن روح (رحمه الله) جهت محروميت از مناسک حج ناراحت شد و دوباره مکاتبه اي انجام داد و در آن چنين متذکّر شد: براساس نذري که داشته ام احساس وجوب حج مي کنم، آيا ترک آن جايز است و مي شود رهايش کرد؟ حضرت حجّت (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مجدداً پاسخ دادند: إذا کان لابدّ فَکُن في القافلة الأخيرة، چون ناچار به وفاي نذر و عهد خويش هستي پس با آخرين کاروان حرکت کن. حسين بن روح براساس فرمان آن حضرت با آخرين کاروان به سوي مکه مکرّمه حرکت کرد و لکن با خود مي انديشيد اين فرمان برچه اساس و حکمتي است تا اينکه آخرين کاروان از حمله قرامطه براساس شرايط به وجود آمده محفوظ ماند. او حجّتش را با کمال آرامش انجام داد و سپس به بغداد برگشت؛ در حالي که بسياري از قافله هاي پيشين را به قتل رسانده و غارت کرده بودند. (17)
در سال 312 هـ.ق حسين بن روح را دستگير و روانه زندان نمودند که زندان وي تا سال 317 هـ.ق به طول انجاميد و در آن سال با فضل الهي از زندان آزاد شد و به امر وکالت و انسجام نهاد نيابت و سفارت پرداخت و توفيقات زيادي نصيب وي و شيعيان و مواليان گرديد و خدمات نايب سوم تا 18 شعبان المعظم سال 326 هـ.ق ادامه پيدا کرد. در آن زمان براساس وظيفه، نايب چهارم را معرفي کرد. بعد هم در روز هجدهم شعبان با دلي آرام و قلبي مطمئن چشم از جهان فرو بست و جان به جانان تسليم نمود.
مردم مسلمان پيکر اين عالم فاضل و متقي و پرهيزکار و وظيفه شناس را به طرز باشکوه تشييع کردند که مي توان گفت در بغداد چنين تشييعي بي نظير بود. سپس در منطقه ي بازار قديمي به خاک سپردند که امروز هم مقبره اش زيارتگاه شيعيان و علاقه مندان اهل بيت (عليهم السلام) است. محل دفن حسين بن روح به « سوق العطارين » مشهور است و داراي صحن و سرا و گنبد و ضريح مي باشد.

4. ابوالحسن، علي بن محمد سَمُرِيّ (18)

چهارمين وکيل و نايب و سفير حجة بن الحسن المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در دوره غيبت صغري، « علي بن محمد سمري » است. او آخرين وکيل خاصي بود که با پايان يافتن رسالتش، دوره غيبت صغري به پايان رسيد. مدت وکالت ايشان نسبت به سه نفر پيشين کمتر بود؛ يعني حدود سه سال رسالت سامان دهي و مسئوليت وکالت خاصه را بر دوش داشت. او به فرمان امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) توسط حسين بن روح نوبختي به منصب نيابت خاص و اداره امور شيعيان و نظارت بر جريان کلي وکالت و مسئوليت سنگين در آن عصر برگزيده شد که به خوبي از وضعيت نمايندگان و مراجعه کنندگان مطلع بود.
علاوه بر آن، گاه پرسش هاي مکتوبي را خدمت حضرت حجت (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ارائه مي کرد و بعد از مدت کوتاهي پاسخ آن را که با دست خط مبارک آن امام غائب نوشته مي شد به صاحبان آن مي رساند.
روزي گروهي از شيعيان در بغداد خدمت علي بن محمد سمري (رحمه الله) رسيدند و در محضر او هر کدام مطلبي را نقل کردند. به ناگاه نيابت خاصه و مقام والاي سفارت رو به حاضران کرد و فرمود : علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي [پدر گرامي شيخ صدوق] که در شهر ري زندگي مي کرد رحلت نمود و از دنيا رفت ». سپس براي او طلب رحمت و مغفرت نمود. حاضران تعجب کردند. آنان ساعت و زمان رحلت او را نوشتند که بعد از هفده روز توسط پيک و افرادي که از ري به بغداد آمده بودند معلوم شد به طور حتم او در همان ساعت از دنيا رفته است. اين از کرامت هاي روشن نايب چهارم به شمار آمد.
زهد، تقوا، امانت داري، علم و دانش « سمري »، معروف و مشهور بود و کمتر کسي در شخصيت والاي وي ترديد نمود، زيرا وي از ياران خاصه ي امام عسکري (عليه السلام) بود و در مدت سفارت عَمري و نوبختي هر گونه کمي از وي ساخته بود کوتاهي ننمود و منشأ خير و اميد دادرسي ديگران بود.
علي بن محمد سمري (رحمه الله) از سال 326 هـ.ق تا پانزدهم شعبان سال 328 هـ.ق (19) به بهترين وجه وظيفه خويش را انجام داد و هر آنچه را که از ناحيه ي مقدسه و امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) برعهده داشت بدون کمترين کاستي محقق ساخت.
او شوهر خواهر وزير عباسيان (جعفر بن محمد) بود و اين امر سبب شد که بسياري از مشکلات مردم را حل کند و در دستگاه حکومت از نفوذ خوبي برخوردار باشد.
بنابر نقل شيخ حر عاملي (رحمه الله) بسياري از اعضاي خاندان سمري مانند « حسن » و « محمد »، فرزندان « اسماعيل بن صالح » و « علي بن زياد » در شهر « بصره » املاک و اموال زيادي داشتند. آنان نيمي از درآمد ساليانه خود را وقف امام حسن عسکري (عليه السلام) کرده بودند و هر ساله آن را براي امام خويش ارسال مي داشتند تا به هر شکلي که مي خواهد مصرف نمايد. (20)
زمان سفارت ابوالحسن، علي بن محمد سمري – رحمة الله عليه – کوتاه بود و نتوانست هر آن چه را در دل دارد اجرا کند و کار خويش را گسترش دهد و از جهتي آن چه را انجام مي داد در قالب تقيه و استتار بود که اين خود محدوديت زيادي را ايجاد مي کرد و سبب شد تا بسياري از کارهاي او مستور بماند و همگان از آن بي اطلاع باشند.
در آخرين روزهاي نيابت خاصه يعني شش روز مانده به رحلت علي بن محمد سمري، توقيعي از ناحيه مقدسه به دستش رسيد و در پيام کتبي به او دستور داده شد کارهاي مربوط به وکالت را جمع بندي کند و به پايان برساند، زيرا دوره غيبت صغري به سر رسيده و ديگر کسي به عنوان نايب خاص نخواهد بود. او هم اين پيام را به منظر شيعيان و مواليان گذاشت و آنان را مطلع ساخت.
شيخ صدوق به نقل از ابومحمد، حسن بن احمد مکتب نوشته است: ما در سال رحلت ابوالحسن، علي بن محمد سمري در « مدينة السلام بغداد » بوديم. چند روز قبل از درگذشت او به حضورش رسيديم. نايب چهارم آخرين توقيع مربوط به خود را به ما نشان داد که ما از روي آن نسخه برداري کرديم و سپس از محضرش خارج شديم. چون روز ششم فرا رسيد، براساس ذهنيتي که در ما بود به منزل سمري آمديم و او را در حال احتضار مشاهده کرديم. او داشت جان به جانان تسليم مي نمود. از او پرسيدند: جانشين تو در امر نيابت چه کسي است؟ پاسخ داد: خداوند را مشيّتي است که خود آن را انجام مي دهد. [يعني دوره غيبت صغري به پايان رسيده است و کسي در دوره غيبت کبري نايب خاص او نخواهد بود]. اين آخرين سخن اين مرد تقوا و فضيلت بود که بعد از شهادتين بر زبان جاري کرد و بعد هم از دنيا رفت. (21)
در 15 شعبان سال 329 هـ.ق بعد از غسل و کفن، توسط شيعيان و علاقه مندان به اهل بيت عصمت و طهارت، خاصه مواليان حجة ابن الحسن المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) تشييع جنازه باشکوهي براي وي انجام شد و سپس در شهر بغداد، در ميان بازار قديمي مشهور به « سوق الخفافين »، کمي پايين تر از مدرسه ي « المستنصريّه » دفن گرديد و امروز نيز براي علاقه مندان شناخته شده است.
برخي همانند شيخ صدوق، برخلاف مشهور، زمان رحلت ابوالحسن علي بن محمد سمري را 15 شعبان 328 هـ.ق مي دانند.

پي‌نوشت‌ها:

1. السيد محسن أمين، أعيان الشيعه، ج 4، ص 21، بخش سوم.
2. السيد ابوالقاسم خوئي، معجم رجال الحديث، ج 11، ص 110. (آيةالله خوئي، حضور عثمان بن سعيد عمري در خدمت امام جواد (عليه السلام)، آن هم در سن يازده سالگي را انکار مي کند، بر خلاف ابن شهر أشوب و علامه حلّي – رحمة الله عليهما- .)
3. معجم رجال الحديث، ج 11، ص 112 و منتخب الأثر، ص 485، باب الثالث (ذکر حالات سفراءه ...).
4. طوسي، کتاب الغيبة، ص 355 – 356 و بحارالانوار، ج 51، ص 346.
5. پورسيد آقائي و ديگران، تاريخ عصر غيبت، ص 288 – 290.
6. سيد محسن أمين (رحمه الله)، اعيان الشيعه، ج 2، ص 47.
7. طوسي، کتاب الغيبة، ص 360.
8. بقره، آيه 156.
9. کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 4 – 283، ح 42.
10. وسائل الشيعه، ج 27، ص 141، ح 33424.
11. شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 268، ح 30.
12. سيد ابوالقاسم خوئي، معجم رجال الحديث، ج 16، ص 275.
13. تاريخ عصر غيبت، ص 295.
14. شيخ طوسي، الغيبة، ص 277.
15. کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 271، باب 45، ح 34.
16. ذهبي، سير أعلام النبلاء، ج 15، ص 222، الباب 850.
17. الشيخ الطوسي، الغيبة، ص 322 و بحارالانوار، ج 51، ص 293.
18. برخي هم او را صَيمُري [به فتح صاد و ضم ميم] خوانده اند؛ همان طور که در بعضي از کتاب هاي رجالي آمده است.
19. شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 270 – 271، ح 33.
20. مسعودي، اثبات الوصية، ج 3، ص 216 – 217.
21. شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، توقيع 45، ص 294 – 295.

منبع مقاله:
زماني، احمد؛ (1393)، انديشه انتظار (شناخت امام عصر(عج) و چگونگي حکومت جهاني صالحان)، قم: بوستان کتاب، چاپ پنجم