نويسنده: ابراهيم فتح اللهي




 

بحث از روش شناسي علوم را مي توان بخشي از مباحث مربوط به فلسفه علوم قرآن دانست.
فلسفه علوم قرآن به سان ساير فلسفه هاي مضاف به آن دسته از مباحث پيشين علوم قرآن اطلاق مي شود که پيش از ورود به مباحث و آموزه هاي اين دانش مورد بازکاوي قرار گرفته و در عين آن که بانگاه بيورني، برخي از مباحث آن را همچون چيستي و روش شناسي علوم قرآن نقد و بررسي مي کند، تا حد زيادي نقش مباني و زير ساخت آن را نيز بازي مي کند و مي تواند به نحيف يا فربه شدن مسائل آن بينجامد.
فلسفه هاي مضاف را بايد به مثابه خانه تکاني هر دانشي ارزيابي کرد که سرانجام مي تواند خدمات شايسته اي به آن دانش ارزاني کند؛ به طور مثال، در فلسفه علوم قرآن کاستي هاي اين دانش و نگاشته هاي به فرجام رسيده، ضعف سازواره مباحث آن بررسي مي شود که امعان نظر به اين دست از مباحث بسياري از مشکلات موجود را مرتفع خواهد ساخت.
در حقيقت « فلسفه علوم قرآن » نگاهي معرفت شناسانه از نوع درجه دوم به علوم قرآن است که با بازکاوي و بازنگري بيروني اين علوم مي پردازد، تا از اين رهگذر ضمن آشنا کردن ما با مباني و زير ساخت هاي اين علوم و همچنين روش شناسي و شيوه هاي تحقيق هر يک از علوم قرآن به تبيين کاستي ها و ضعف هاي آن پرداخته و براي برطرف ساختن آنها چاره انديشي کند.
براي يافتن جايگاه روش شناسي علوم در بين ساير روشهاي تحقيقات علمي، بايد روشهاي مختلف مطالعات ديني را مورد بررسي قرار دهيم.
روش هاي مختلف در حوزه مطالعات ديني را مي توان در سه روش زير تقسيم بندي کرد:
1. روش هاي درون ديني
2. روش هاي بيرون ديني
3. روش هاي تلفيقي
گاه ملاک رده بندي مطالعات ديني به درون ديني و برون ديني، دين است. در اين صورت، معرفت درون ديني به معناي معرفت مقتبس از دين يا آموزه هاي ديني و معرفت برون ديني به معني معرفت مقتبس از غير دين و آموزه هاي برون ديني است.
چنين ديدگاهي توسط برخي از انديشمندان معاصر مورد نقد قرار گرفته و گفته اند:
« مطلب ديني، گاهي از عقل به تنهايي و زماني از نقل به تنهايي و گاهي از مجموع عقل و نقل استنباط مي گردد. از اينجا معلوم مي شود که مرزبندي « درون ديني » و « برون ديني » از مثله کردن و حقيقت دين نشئت مي گيرد. » (1)
اما منظور از به کارگيري اصطلاح درون ديني و برون ديني در نوشتار حاضر منبع قرار دادن متون ديني و يا غير ديني در پژوهشهاي ديني است. ذيلاً به تعريف و بررسي هر کدام از اين روشها اشاره مي کنيم:

1. روشهاي درون ديني

مراد از روشهاي درون ديني، روش ها و رويکردهايي است که با مراجعه به متون ديني ( وحي: قرآن و سنت ) به توصيف، مفهوم سازي، توجيه و تبيين مي پردازند. يعني واژه ي « درون ديني » تلخيص لفظ « درون متون ديني» است. بنابراين شاخص درون ديني بودن، موضوع يا مسأله مورد تحقيق يا فرد محقق نيست، بلکه ملاک، نظرگاه و رويکرد است. اگر هر کسي ( اعم از دين دار و غير دين دار ) در هر مسأله اي ( اعم از مسائل ديني، طبيعي و ... ) با مراجعه به متون ديني و با استناد به آنها سخن بگويد، روش وي درون ديني است. يعني جستجوي پاسخ مسأله از متون ديني مطالعه ي درون ديني ( روش نقلي يا سمعي ) ناميده مي شود. و نقطه مقابل آن روش غير نقلي يا غير سعمي است که اصطلاحاً آنرا برون ديني مي نامند.

1-1. قواعد عام در روش مطالعات درون ديني

با توجه به اينکه يکي از عمده ترين روش ها در مطالعات قرآني، روش مطالعات درون ديني و مراجعه به متون ديني است. براي حصول توفيق در اين روش، قواعدي را بايد رعايت کرد که ذيلاً به اهم آنها اشاره مي شود:
الف- شناخت و رفع دور
مطالعه درون ديني در مواضعي موجب دور مي گردد. به عبارت ديگر اگر در اثبات حقانيت آموزه هاي ديني به مطالب طرح شده در متون و نصوص ديني استناد شود، با دور مراجعه خواهيم شد. مثلاً صدق گفتار خدا را نمي توان با مراجعه به متون ديني اثبات کرد، يعني نمي توان گفت که چون وحي مي گويد سخن خدا صادق است، پس سخن خدا صادق است.
ب- اجتناب از حصرگرايي روش شناختي
گرفتار شدن در جزم گرايي و تأکيد انحصاري بر يک رويکرد، و منحصر کردن روشهاي مطالعه در روشهاي درون ديني از خطاهايي است که امر پژوهش را در کشف حقيقت با مانع مواجه مي کند. به عبارت ديگر امکان اخذ رويکرد درون ديني، نبايد مطالعات برون ديني را نفي کند. و بر عکس اگر در مسأله معيني امکان مطالعه تجربي وجود دارد، مستلزم اين نخواهد بود که مطالعه درون ديني کنار گذاشته شود.
ج- جستجوي شيوه ها و روشها از متون و نصوص ديني ( روش شناسي قرآن در ارائه مطالب خود )
روش درون ديني، نه تنها در پاسخ به سوال ها کارآيي دارد، بلکه در اخذ روش ها و رويکردها نيز مفيد است. اصول و فنون ترويج دين، شيوه هاي طرح مسأله و راههاي تحليل حقايق ديني، از اموري است که در متون و نصوص ديني اشارات گويايي به آنها شده است. لذا در اخذ روش نبايد از الگوهاي مطرح شده در نصوص ديني غفلت کرد. و چه بسا رويکرد درون ديني در اين گونه مسائل نسبت به ساير روشها و رويکردها رجحان دارد. بررسي هاي تاريخي نشان مي دهد که فيلسوفان و متکلمان در تحليل مسائل مبدأ و معاد، به تدريح از زبان و شيوه هاي قرآن دور افتاده اند و صرفاً با تحليهاي عقلاني و متافيزيکي به طرح مسأله و ارائه راه حل پرداخته اند. در حاليکه متون و نصوص ديني اعم از قرآن و روايت، شيوه هاي منحصر به فردي را در اينگونه مباحث ارائه داده اند.

2. روشهاي برون ديني

رويکرد برون ديني يا دين پژوهي غير مبتني بر مراجعه به متون ديني، شامل روشهاي متنوعي مي شود. بررسيهاي تاريخي، مطالعات تطبيقي، پژوهشهاي جامعه شناختي و روان شناختي، رويکرد پديدار شناختي، روشهاي برهاني- منطقي و رويکردهاي وجودي نگر، نمونه هايي از رهيافت برون ديني در دين شناسي است. مطالعه ي برون ديني، به موازات رويکردهاي درون ديني، نزد محققان رواج داشته است. مطالعه برون ديني در دين شناسي سنتي، تنوع چنداني نداشته است. روشهاي فلسفي برهاني و رهيافتهاي تاريخي، عمده ترين ابزارهاي بيرون ديني نزد پيشينيان بوده است؛ اما امروزه اين ابزارها تنوع فراوان يافته است.
نخستين گام در مواجهه با متون رويکردهاي برون ديني، طبقه بندي آنهاست. بدون آنکه ادعاي حصر عقلي در ميان باشد، مي توان گفت که رويکردهاي عام مطالعات برون ديني، پنج قسم عمده دارد: تحليلي- منطقي، تاريخي، تطبيقي، پديدار شناختي، تجربي. (2)

2-1. رويکرد تحليلي- منطقي

مطالعه ي مبتني بر به کارگيري ابزارهاي منطقي و رهيافت تحليلي در دين پژوهي را رويکرد تحليلي مي نامند. منظور از آن روشي است که به تحليل مباني، ساختار و لوازم منطقي نظريه ها مي پردازد و با تحليل منطقي و نه مشاهده و تجربه عيني، به شناخت مي انجامد. مي توان گفت: يکي از روي آوردهاي مهم در تشخيص دقيق مسأله و حل موفق آن، رهيافت تحليلي و منطقي است. اخذ چنين رويکردي نزد فيلسوفان مسلمان و متکلمان، پيشنه اي طولاني دارد. به عنوان مثال، رهيافت متکلمان در توصيف و اثبات عصمت انبيا، روي آورد تحليلي و منطقي است، نه رويکرد تاريخي و نه مطالعه درون ديني.

2-2. مطالعات تاريخي

امروزه مطالعات تاريخي در حوزه دين پژوهي به درجه اي از اهميت رسيده است که گستره خاصي از دين را شکل داده و مکاتب و روشهاي متنوع دين شناسي تاريخي را به وجود آورده است. آموزه هاي ديني نيز انسان را به مطالعه تاريخي دعوت مي کند. و بسياري از مسائل مطالعات ديني با مراجعه به دانش تاريخ و ابزارها و اطلاعات تاريخي، قابل توصيف و تبيين است. بعنوان مثال نظريه شيعي امامت در پرتو شناخت تاريخي قابل بررسي است يا نقش اجتماعي- تاريخي انبيا (ع) و ائمه اطهار (ع) به روشهاي تاريخي قابل مطالعه مي باشد.
در پژوهشهاي تاريخي، داده هاي تاريخي ابتدا به اطلاعات تبديل مي شود و سپس نقد اسناد تاريخي به شيوه نقد بروني و نقد دروني انجام مي شود. در نقد بروني، درستي و صدق اطلاعات ارزيابي مي شود. در نقد دروني، شايستگي آنها سنجيده مي شود. پيشينيان از جمله ابن خلدون، در اين مقام بر دو شاخص عمده تأکيد داشتند: ثقه بودن گزارش کننده و تواتر در نقل. علاوه بر آن برخوردراي محقق از دانش هايي چون مردم شناسي و جغرافيا و ... را مورد تأکيد قرار داده اند.

2-3. مطالعات تطبيقي (Comparative Studies)

منظور از مطالعات تطبيقي، شناخت و تبيين مواضع خلاف و وفاق ديدگاههاست. اخذ رويکرد تطبيقي در فرآيند پژوهش، سابقه اي طولاني در مطالعات ديني دارد. محققاني چون شيخ طوسي در الخلاف رويکرد تطبيقي اخذ کرده اند. کتابهاي المختلف، الفقه المقارن، الفقه علي المذاهب الخمسه نمونه هايي از اخذ چنين رهيافتي در تحقيقات فقهي است.
اهميت و نقش روشنگرانه مطالعه تطبيقي را از مطالعه قرآن نيز مي توان به دست آورد. يکي از روشهاي قرآن در ايجاد تحول بينشي و اعطاي بصيرت نافذ، قرار دادن افراد در معرض مقايسه است. مثلاً آيه ي « هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ » (3) چنين نقشي دارد. يا مثلاً در سوره ي واقعه، شاهد مقايسه بين سه گروه سابقون، اصحاب يمين و اصحاب شمال هستيم.

4-2. مطالعات پديدار شناختي دين

بسياري از دين پژوهان سعي کرده اند به شيوه هاي پديدار شناسي توسل جويند. از نظر پديدارشناسان، دين صرفاً به زبان خودش فهم مي شود و پديدارهاي ديني را بايد به همان صورتي شناخت که خود را در تجربه انسانها از امر مقدس نشان مي دهند. (4)
پديدار شناسي دين، برخلاف مطالعات تاريخي و پژوهشهاي تطبيقي، نزد دين شناسان فارسي زبان رواج ندارد. در ميان دانشمندان مغرب زمين، هانري کربن (5) سعي کرد با الهام از انديشه هاي هوسرل به تحليل پديدار شناسانه از تشيع بپردازد. از نظر وي، اصطلاح » کشف اتلمحجوب » در ادبيات عرفاني و اصطلاح قرآني « تأويل » همان پديدار شناسي است. (6) آن ماري شيمل (7) نيز با رهيافت پديدار شناختي، به اسلام شناسي پرداخته است. (8)

5-2. مطالعات تجربي دين ( مطالعات روان شناختي و جامعه شناختي )

با توجه به نقش اساسي دين در سازمان روان شناختي افراد و در فرهنگها در تمام تمدن ها، به منظور دستيابي به شناخت علمي و جامع رفتار، بايد بررسي تجربي دين مورد توجه قرار گيرد. ظهور گستره هاي روان شناختي و جامعه شناختي دين در همين راستا قابل تحليل است.
مطالعه تجربي ديني، همچون هر بررسي علمي ديگر، ماهيتي جزئي، نسبي و عيني دارد. از اين روي، دين پژوهي تجربي، خود دين را مطالعه نمي کند بلکه رفتار ديني متدينان را مورد بررسي قرار مي دهد. (9) به عنوان مثال، بررسي تجربي دين نمي تواند وجود خدا را اثبات يا رد کند، اما مطالعه علمي دين مي توان عوامل، فرآيندها و پيامدهاي درک شخصي و نظام دار از دين و همچنين احساسات و اعمال ديني را مورد حمايت يا چالش قرار دهد.
مطالعه تجربي دين عمدتاً در دو گستره ي روان شناسي و جامعه شناسي، متولد و بالنده شده است. البته روش و موضوعهاي مورد بررسي روان شناسي دين، فردي تر و تجربي تر است در حاليکه در جامعه شناسي دين، جمعي تر است. (10)

3. روش تلفيقي در مطالعات ديني ( مطالعات ميان رشته اي )

مطالعه ي ميان رشته اي، تحليل مسأله اي واحد در پرتو رشته ها و دانش هاي گوناگون است. دانش هايي چون کلام، فلسفه، عرفان، تفسير و حديث، تداخل در مسائل و اشتراک در موضوع دارند. بنابراين مواجهه ي ميان رشته اي با مسائل و موضوعاتي که به دانشهاي بسيار تعلق دارند، ضروري است، اخذ يک رويکرد و فرو نهادن رويکردهاي ديگر در بررسي مسائل و موضوعات مشترک، تنها بعدي از پديدار را نشان مي دهد، در حاليکه با اخذ رويکرد ميان رشته اي، ضعف و قوت هر رويکرد، معلوم مي شود و شعاع کشف و شهود، و توان برهان و حجت، روشن مي گردد. به عنوان مثال، الهيات به معني الاخص در فلسفه با مباحث متکلمان، عرفا، مفسران قرآن و اهل حديث، کم و بيش مسائل يکساني دارد. لذا اگر هر دانشمند با حصر توجه به روشها، مباني و رهيافتهاي موجود در دانش خود، به تحليل مسائل پرداخته و به بي حاصلي خواندن ره آوردهاي ديگر حوزه هاي معرفتي، بپردازد، در اين صورت از توجه به مباحث ساير علوم در همان زمينه، خود را محروم ساخته است. علاوه بر آن حصرگرايي و مواجهه ي انکاري هر علمي با ديگر علوم، به تدريج به درون گستره ي آن علم نيز سرايت مي کند و در نتيجه نزاع بين متکلم و فيلسوف و يا فيلسوف و عارف، به نزاع بين مشاء و اشراق و اختلاف بين اشعري، کرامي و ماتريدي مبدل مي گردد.
براي حل اين مشکل، و براي گريز از حصرگرايي روش شناختي (Ethodological Exclusivism)، روي اوردن به کثرت گرايي روش شناختي (MethodologicalPluralism)، بهترين راه حل است. و مطالعات ميان رشته اي ( Interdiciplinary Studies)، به منزله ي برنامه ي پژوهشي مبتني بر کثرت گرايي روش شناختي، محقق را از حصر توجه به دانش واحد، فراتر برده و او را نسبت به دانشهاي مختلف ناظر به يک مسأله واحد، بينا مي سازد.
بنابراين مي توان گفت: مطالعه ي ميان رشته اي، به معناي برخورداري از کثرت روش ها و ابزارهاست. براي توضيح مطلب بايد گفت: مراد از کثرت گرايي روش شناختي که در تعريف مطالعه ي ميان رشته اي به کار مي رود، صرف تعدد روش نيست، بلکه مراد، تعدد روش در مقام حل مسأله واحد است. مثلاً الهيات به معني الاخص فيلسوفان، مباحث خداشناسي عرفا و بحث از اثبات صانع و اوصاف او در علم کلام، مسأله واحدي است که با رويکرد هاي گوناگون و روشهاي مختلف، مورد بحث و نظر قرار مي گيرد. پس تنوع روش ناظر به مسأله واحد را مي توان کثرت گرايي روش شناختي ناميد.
تفاوت مطالعه ي ميان رشته اي با حصرگرايي روش شناختي، در اين نکته بسيار مهم است که مطالعه ي ميان رشته اي، ديدگاههاي ديگر را مردود و پوچ و بي ثمر نمي انگارد و خود را محتاج مواجهه ي با برنامه جدي با آنها مي داند و طريق مواجهه با آنها را روش « گفتگوي مؤثر » مي داند. به ديگر سخن، مطالعه ي ميان رشته اي، شناخت پديدار در پرتو گفتگوي مؤثر بين راهيافتهاي دانش هاي مختلف است.

نتيجه

بخشي از مطالعات قرآني و علوم مربوط به قرآن از جمله برخي رويکردهاي تفسيري مثل تفاسير مأثور را مي توان جزء مطالعات درون ديني دسته بندي کرد. اما در عين حال مطالعات قرآني از روشهاي ساير علوم نيز بهره مي برد بنابراين مي توان گفت که مطالعات قرآني از کثرت گرايي روش شناختي برخوردار بوده و به مطالعات ميان رشته اي نيازمند است.
تنوع روش و کثرت رويکرد در تفسير قرآن بهترين شاهد اين مدعاست. رويکردهاي ادبي، روايي، فلسفي، کلامي، عرفاني، فقهي و علمي و ... مکاتب مختلف تفسيري را پديد آورده اند. کثرت روش و گوناگوني مکاتب، سبب ظهور و رواج تفسيرهاي مختلف و فهم هاي متخالف از آيات قرآني شده است. ديدگاههاي مفسراني چون بحراني و فيض کاشاني که به مکتب تفسير اثري تعلق دارند، با آراي تفسيري، مؤلفان مجاز القرآن (11) و معاني القرآن (12) که مکتب تفسير ادبي را بنيان نهاده اند، اختلاف زياد و تأمل برانگيزي دارد. بنابراين مي توان نتيجه گرفت که تنوع روش در فهم آموزه ي واحد و تعدد رويکرد در تحليل پديدار ديني واحد، موجب اختلاف فهم ها و گوناگوني ديدگاهها شده است.

پي‌نوشت‌ها:

1- عبدالله جوادي آملي، تسنيم، ج1 ( قم: انتشارات اسراء، 1378 ش ) صص (194-190).
2- احد فرامرز قرا ملکي، روش شناسي مطالعات ديني ( مشهد: دانشگاه علوم اسلامي رضوي، 1385 ش ) ص 251.
3- زمر: 9.
4- Eliade, M., The quest: History and Meaning of religion, chicago, university of chicago press, 1969.
5- Corbin, Henry.
6- ر.ک: هانري کربن، فلسفه ايراني و فلسفه تطبيقي، ترجمه: جواد طباطبايي ( تهران: توس، 1369 ش ) صص (22-21).
7- Schimmel, Anne Marie
8- ر.ک: آن ماري شيمل، تبيين آيات خداوند، نگاهي پديدار شناسانه به اسلام، ترجمه عبدالرحيم گواهي ( تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376 ش ).
9- نيما قرباني، « روانشناسي دين، يک روي آورد علمي چند تباري، قبسات، شماره 8 و 9 ( تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1377 ش ).
10- ر.ک: احد فرامرز قراملکي، پيشين، ص 340.
11- ر.ک: معمر بن المثني ابو عبيده، مجاز القرآن، تحقيق: محمد فؤاد سزگين ( قاهره: مکتبه الخانجي، 1374 ق ).
12- ر.ک: يحيي بن زياد فراء، معاني القرآن، 1956 م.

منبع مقاله :
فتح الهي، ابراهيم؛ (1388)، متدولوژي علوم قرآني، تهران: دانشگاه امام صادق (عليه السلام)، چاپ اول