کارآيي روش علوم حديث در علوم قرآن
از جمله علوم مورد نياز مفسر جهت فهم سنت که از مهمترين منابع تفسير به شمار مي رود، علم الحديث است. علمي است که به آن، اقوال، تقارير و افعال پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و معصومين (عليه السلام) شناخته مي شود. (1) در برخي از علوم مربوط به قرآن از جمله تفسير قرآن، بيشتر بايد از روش « مشاهده ي غير مستقيم نفساني » بهره گرفت. و از طريق اسنادي که به صورت احاديث و روايات نقل شده است، به تحقيق پرداخت.
اهميت علوم حديثي در شناخت علوم قرآن به حدي است که مي توان گفت: علوم قرآن به سان همه يا عموم دانش هاي اسلامي همچون تاريخ، سيره، کلام، فقه و نخست در دامن علوم حديثي شکل گرفته است. به اين معنا که تمام گزاره هاي مربوط به تاريخ قرآن، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ در گفتارهاي تفسيري پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و صحابه در قالب روايات و با برخورداري از سلسله اسناد انعکاس يافت؛ آنگاه به تدريج به سان ساير علوم اسلامي از حديث جدا شده؛ (2) بنابراين، نخستين بستر انعکاس آموزه هاي علوم قرآن را بايد در روايات جست؛ به طور مثال آنچه از رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) درباره ي چگونگي نزول قرآن، نزول وحي مستقيم يا وحي از رهگذر فرشته وحي ( جبرئيل )، نامگذاري کتاب آسماني و سوره ها يا احياناً آيه هاي آن، مبحث قرائات و چگونگي تلاوت قرآن، تفسير برخي از آيات، ارائه مباني تفسير و بر حذر داشتن از تفسير به رأي و ... نقل شد، دستمايه هاي اوليه شکل گيري گزاره هاي مربوط به علوم قرآن را فراهم ساخت.
گفتارهايي که از امامان (عليه السلام) يا صحابه يا تابعان در اين زمينه نقل شده نيز چنين تأثيري از خود بر جاي گذاشته است. در نگريستن در هر يک از مباحث علوم قرآن نشان مي دهد که عموم مسائل آن با گفتارها و ديدگاههاي امامان (عليه السلام) صحابيان يا تابعان همراه است. بنابراين در بخش مهمي از علوم قرآن که شکل گيري آن علوم و فراهم آمدن مواد اوليه آنها در علوم حديثي اتفاق افتاده است به کارگيري شيوه هاي مربوط به علم الحديث ضرورت تام مي يابد چرا که چنان که اشاره شد خاستگاه اوليه علوم قرآن حديث بوده و آنچه درباره قرآن يا معارف و آموزه هاي آن از زبان پيامبر، امامان (عليه السلام)، يا از صحابه و تابعان نقل شده، در قالب احاديث انعکاس يافته و براي ما نقل شده است و به رغم جدا شدن و استقلال علوم قرآن از حديث، همچنان بهترين منبع و آبشخور براي دستيابي به گزاره هاي علوم قرآن جوامع حديثي است؛ براي نمونه، ثقه الاسلام کليني افزون بر انعکاس روايات فراوان در زمينه علوم قرآن در ابواب مختلف کتاب الکافي، بخش خاصي را نيز فضل القرآن اختصاص داده است. (3) نيز علامه مجلسي در کتاب بحارالانوار فصلي را به اين مبحث اختصاص داده است. (4)
در ساير جوامع حديثي شيعه و جوامع متأخر همچون الحياه (5) نيز ابواب و فصولي به گردآوري روايات ناظر به قرآن اختصاص يافته است. همچنين بخاري در نخستين باب از کتاب الجامع الصحيح با عنوان کتاب بدء الوحي، از ماجراي نزول وحي و بعثت پيامبر سخن به ميان آورده و افزون بر آن ابوابي را با عناوين « فضائل القرآن » ، « الاعتصام بالکتاب و السنه » و « کتاب التفسير » در کتاب خود آورده است. (6) اين الگو در صحيح مسلم، سنن ابي داود و جامع ترمذي نيز پيروي شده است.
بهترين شاهد مدعا، کتاب هاي تفسيري روايي با تفسير مأثور است که با تکيه به روايات جوامع حديثي و با جداسازي روايات تفسيري فراهم آمده اند. تفسير نورالثقلين حويزي، البرهان بحراني و الصافي فيض کاشاني در آغاز ذکر هر روايت تفسيري منبع روايي خود را ذکر کرده اند؛ چنان که همين امر در تفسير الدر المنثور سيوطي نيز مشهود است.
بايد توجه داشت که بسياري از روايت تفسيري، صريح يا به اشاره به مباحث علوم قرآن به ويژه منطق فهم و تفسير قرآن ناظر است که از جمله مباحث مهم اين دانش به شمار مي رود.
البته آنچه تاکنون در زمينه روايات ناظر به قرآن انجام يافته، به روايات تفسيري منحصر بوده و ساير روايات در زمينه علوم قرآن همچون وحي، نزول، تاريخ قرآن، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ و ... يکجا به صورت جامع و روشمند گردآوري نشده اند؛ در حالي که اين کار براي گره گشايي از بسياري از ابهام هاي موجود ضروري به نظر مي رسد. (7)
1. کاربرد روش علوم حديثي در نقد و بررسي روايات تفسيري
لازم به ذکر است که کارايي عمده ي روشهاي علوم حديثي در علوم قرآن در بررسي روايات تفسيري است.در تفسير قرآن کريم روايات بسياري از رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه معصومين (عليه السلام) نقل شده است که منبعي مهم و اساسي در تفسير قرآن کريم به شمار مي رود. در صورتيکه انتساب خبر به معصوم (عليه السلام) از طريق تواتر ثابت شود و يا از طريق خبري که همراه با قرائني باشد که انسان يقين به صدور آن کلام معصوم (عليه السلام) نمايد، هيچ ترديد در حجيت اين روايت در تفسير قرآن کريم وجود ندارد. بررسي تحولات و تطورات بحث هاي تفسيري و علوم قرآن، به خوبي نشانگر آن است که اعتماد مسلمانان صدر اسلام و دانشمندان اسلامي آن دوران در درک و فهم قرآن، به آن سلسله احاديث و رواياتي بوده که از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليه السلام) و ياران و اصحابشان، در مورد تفسير قرآن نقل شده است. و به جهت اتصال آن روايات و احاديث به سرچشمه ي وحي، همچون متن خود قرآن، همگان، بي چون و چرا پذيراي آنها بوده اند. لذا تفسير نقلي را مي توان به عنوان اصلي ترين شکل تفسير و ريشه دارترين طريق درک معاني و معارف آيات قرآن، در ميان دانشمندان اوليه علوم اسلامي، به شمار آورد.
مسلمانان اوليه به جهت حساسيت موضوع تفسير قرآن و نيز به جهت اتصال تفسير نقلي به منبع وحي، طريق نقل و سماع حديث را نزديکترين و سالم ترين راه وصول به حقايق و معارف بلند قرآني مي دانستند، و به همين علت براي درک و فهم معاني و مقاصد قرآن، کمتر احتياج به اجتهاد شخصي و تفکر و تعقل داشتند. بدين ترتيب مجموعه اي از روايات تفسيري در بين مسلمانان اوليه شکل گرفت که در تفسير و فهم مقاصد آيات الهي به آن روايات رجوع مي کردند. اين روايات بنا به دلايل زير نيازمند نقد متني و نقد سندي مي باشند:
1. با توجه به اينکه برخي از مفسرين روش تفسير نقلي ( مأثور ) را بهترين روش و برخي ديگر آنرا تنها مصدر و روش تفسير قرآن دانسته اند لذا پالايش روايات تفسيري از هر گونه وضع و تحريف و ... ضروري است. مخلوط شدن روايات صحيح با غير صحيح و نفوذ اسرائيليات و خرافات پيشين بعضي تازه مسلمان ها در ميان تفاسير روايي، اين منبع مهم را آلوده کرده و در معرض انتقاد قرار داده است.
2. از موارد ديگر که نيازمند پالايش است افسانه ها و خرافاتي است که بنام « اسرائيليات » در احاديث و اخبار اسلامي وارد شده است و منظور از اسرائيليات روايات و اخباري است که از سوي بني اسرائيل در احاديث اسلامي وارد شده است و يا تاريخ و اخبار و قصصي است که از طريق يهود داخل اسلام گرديده و غالباً خرافي و دروغين و بي بنيادند. همچنين گفته شده است که اسرائيليات به معناي روايات گرفته شده از يهود و نصاري از اخبار امتهاي گذشته و داستانهاي پيامبران است. زرقاني در بيان تفسير مأثور مي نويسد:
« اکثر تفاسير مأثور به روايان زنديق يهودي و فارس و اهل کتاب مي رسد. بيشتر آنها درباره ي قصص پيامبران با اقوامشان و مطالب مربوط به کتابهاي پيامبران و معجزات آنهاست، يا در مورد مسائل تاريخي مانند اصحاب کهف و امور غيبي وارد شده اند و بيشتر آنها خرافات و افتراهاي آنهاست. البته حتي از برخي صحابه نيز اين گونه روايات نقل شده است. به همين دليل احمد ( حنبل ) گويد که سه چيز اصل ندارد: تفسير و ملاحم و مغازي. واجب بود که روايات مفيد در کتاب مستقلي مانند کتب حديث جمع آوري و سندهايشان ذکر مي گرديد. » (8)
طبق گفته زرقاني، تفسير اگر فقط تفسير برخي از قسمتهاي قرآن به قرآن بود يا تفسير قرآن به سنت صحيح مرفوع از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اختلافي در آن نبود و مورد قبول بود، لکن تفسير قرآني که به صحابه و تابعين نسبت داده مي شود بنا به دلايلي که گفته شد ضعيف است. لذا وي تفسير مأثور را بر دو نوع مي داند:
الف) نقلي که ادله بر صحت و قبول آن به تواتر رسيده و جايز نيست کسي آنرا رد کند يا از آن عفلت بورزد.
ب) خبري که به سببي از اسباب، صحيح نيست، ردش واجب است، اما قبول و مشغول شدن به آن جايز نيست.
سرانجام مي نويسد: اسرائيليات در تفسير اثر ناگوار گذاشته است؛ بسيار قصه هاي خيالي اختراع شده و اخبار دروغين جعل گرديده که علما آنها را رد کرده اند. (9)
نگاهي اجمالي به روش مفسران قرآن نشان مي دهد که آنان در استفاده از روايات تفسيري نهايت دقت را داشته اند. شيخ طوسي در تفسير خود راههاي دسترسي به سنت معصومان (عليه السلام) را همان روشهاي رايج اصولي ها مي داند و روايات تفسيري را در صورتي مي پذيرد که با ظاهر و عموم قرآن و نيز با احکام ثابت عقلي مغايرت و منافات نداشته باشند، چنانکه موافق باشد يا تضاد نداشته باشد، آنها را مي پذيرد يا سکوت مي کند و اگر روايتي با کتاب خدا منافات نداشته و فقط با احکام ثابت عقلي در تضاد باشد، آنرا رد و طرح مي کند.
شيخ طوسي که خود از ناقدان متون روايي و از مفسران بزرگ اسلامي است مي گويد:
« پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مسلمانان را به قرائت و تمسک به قرآن ترغيب فرمود و در مورد اختلاف اخبار آنها را مأمور به عرضه آن روايات بر قرآن کرد و اصحاب ما اماميه تفسير قرآن را جز با اثر صحيح از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه معصومين (عليه السلام) که قولشان چون قول پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به دليل حديث ثقلين حجت است، جايز نمي دانند. » (10)
علامه طباطبايي نيز درباره ي اعتماد به روايات مي گويد: هنگامي که خبري متواتر يا مخفوف به قرائن قطعي باشد، ترديدي در حجيت آن نيست. (11) همچنين ايشان سنت مقطوع را حجت مي داند، هر چند که ظاهر قرآن آنرا تأييد نکند، ولي در جاي خود تنافي ظاهري ميان آيه و روايت را دفع مي کند. زيرا امکان تعارض واقعي بين سنت مقطوع و احکام قرآن نيست. وي مي گويد:
« حجيت شرعي دائر مدار آثار شرعيه اي است که بر آن حجت مترتب مي شود و وقتي چنين شد قهراً حجيت روايات منحصر در احکام شرعي مي شود، اما آنچه روايت درباره ي غير احکام شرعي از داستانها و تفسير وارد شده و هيچ حکمي شرعي را در آن متعرض نشده به هيچ وجه حجيت شرعي نخواهد داشت و همچنين حجيت عقلي يعني عقلاني، زيرا بعد از آنهمه دسيسه جعلي که در اخبار و مخصوصاً اخبار تفسير و قصص قرآن سراغ داريم اين گونه روايات اصلي ندارند ( همانطور که احمد حنبل گفته است ) پس در نزد عقلا هم حجيت ندارد مگر اينکه روايتي، متنش با ظواهر آيات قرآن موافق باشد. پس اينکه مي بينيم بسياري از مفسرين عادت کرده اند بر اينکه بدون بحث از موافقت و مخالفت کتاب، سند روايت را مورد رسيدگي قرار داده و به صرف سند، حکم به اعتبار روايت مي کنند، سپس روايت را بر کتاب خدا تحميل مي کنند، روش صحيح نيست و هيچ دليلي بر صحت آن نداريم. » (12)
2. کاربرد روش علوم حديثي در نقد و بررسي روايات مربوط به اسباب النزول
مراد از اسباب النزول يا شأن آيات، حادثه اي است که در زمان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اتفاق افتاده و يا مطلبي است که از آن حضرت سوال شده، سپس آيه يا آياتي جهت تبيين حکم آن واقعه و يا جواب آن پرسش نازل شده است. عدم آگاهي از اسباب النزول که عبارت از قرائن و مقتضيات احوال نزول آيات است موجب مي گردد که مفهوم آيه درست دريافت نشود. به همين دليل است که حضرت علي (عليه السلام) در مقام اثبات آگاهي برتر خود از کتاب خدا نسبت به ديگران به اموري از جمله عالم تر بودن به اسباب النزول استناد کرده و مي گويد:« قسم به خدا هيچ آيه اي نازل نشد مگر آنکه مي دانم درباره ي چه موضوعي و درباره ي چه کسي و در چه مکاني نازل شده است. » (13)
آگاهي بر اين علم فوايد متعددي دارد لکن مهم ترين فايده، نقش تعيين کننده اين علم در تفسير و تبيين مدلول آيات و رفع ابهام از چهره مفاهيم ظاهري آنها مي باشد.
اما نکته اي که ذکر آن در اينجا ضروري است اين است که هر شأن نزولي قابل اعتماد نيست. و بايد در اعتماد بر شأن نزول ها از موازيني که به وسيله ي آنها صحيح از غير صحيح تمييز داده مي شود، استفاده نمود. خصوصاً در شأن نزول قصص قرآن که مربوط به پيامبران و امتهاي پيشين است بايد احتياط کرد زيرا بسياري از آنها به وسيله علماي يهودي و مسيحي نقل شده است و هرگز به چنين نقل هايي نمي توان اعتماد کرد. لذا اين سوال پيش مي آيد که چگونه مي توان به روايات شأن نزول اعتماد کرد؟ پاسخ اين است که اصولاً هيچ راهي براي شناخت اسباب النزول جز روايت صحيح وجود ندارد. (14) واحدي مي گويد: پيشينيان از بيان شأن نزول آيات حتي الامکان پرهيز مي کردند وي سپس به اسناد خود از ابن سيرين نقل مي کند که وي درباره ي آيه اي از قرآن از عبيده سوال کرد. عبيده گفت: از خدا بپرهيز و گفتار محکم گو. کساني که عالم به شأن نزول بودن از بين ما رفته اند و امروز هر کس چيزي درباره ي شأن نزول آيات اختراع مي کند و دروغ و افترايي که منشأ آن ناداني است، درباره ي آن مي گويد، غافل از آنکه هر کس در نقل خبري دچار لغزش شود جايگاهش جهنم است. (15)
از گفتار وي چنين نتيجه مي شود که درباره ي اسباب النزول جز از طريق روايت و شنيدن از کساني که خود شاهد نزول وحي بوده و از اسباب نزول آن آگاه بوده اند نمي توان سخن گفت.
نکته ديگر که حائز اهميت است اينکه حتي اگر سبب نزول آيه اي توسط يکي از صحابه بازگو شده باشد نيز در قبول آن بايد تأمل کرد: زيرا صرف صحابي بودن ملاک حجيت نيست. بلکه پس از احراز وثاقت وي و نقل او از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و يا حضور در واقعه اي که به سبب آن، آيه نازل شده، سخن وي معتبر خواهد بود. چنين دقتي در پذيرش همه ي روايات اين باب بايد اعمال شود به ويژه در شأن نزول قصص قرآن که مربوط به پيامبران و امتهاي پيشين است. زيرا بسياري از آنها توسط علماي يهودي و مسيحي نقل شده و بدون تحقيق هرگز به چنين نقل هايي نمي توان اعتماد کرد.
پينوشتها:
1- مصطفي بن عبدالله حاجي خليفه، کشف الظنون عن اسامي الکتب و الفنون ( بيروت: دارالفکر، 1402 ق ) ستون شماره 635.
2- امين الخولي، « مقاله تفسير »، دائره المعارف الاسلاميه، ج1 ( تهران: انتشارات جهان، بي تا ) ص 347.
3- ر.ک: محمد بن يعقوب کليني، اصول کافي، ج2 ( تهران: انتشارات علميه اسلاميه، بي تا ) ص 595 به بعد.
4- ر.ک: محمد باقر مجلسي ( بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار (عليه السلام) ، ج89 ( بيروت: مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403 ق )
5- ر.ک: محمد رضا حکيمي و ...، الحياه، ج2 ( تهران: مکتب نشر الثقافه الاسلاميه، 1371 ش ) صص (185-67).
6- ر.ک: محمد بن اسماعيل بخاري، صحيح بخاري، ( الجامع الصحيح )، ج1 ( بيروت: دارالفکر، 1422 ق ) صص (23-21).
7- ر.ک: علي نصيري، « فلسفه علوم قرآني »، قبسات، شماره 40 و 39 ( بهار و تابستان 1385 ش ) ص 231.
8- محمد عبدالعظيم زرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج1 ( مصر: الجامعه الازهريه، داراحياء الکتب العربيه، بي تا ) ص 482.
9- همان، ج2، ص (29-25).
10- ر.ک: محمد بن حسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج1 ( بيروت: داراحياء التراث العربي، بيتا) ص 4.
11- سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج10( قم: مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، 1412 ق ) ص 351.
12- سيد محمد حسين طباطبايي، پيشين، ج9، ص 211.
13- سيد هاشم بحراني، البرهان في تفسير القرآن، ج1 ( قم: مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، چاپ دوم ) ص 17.
14- ر.ک: محمد عبدالعظيم زرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج1 ( مصر: الجامعه الازهريه، داراحياء الکتب العربيه، بي تا ) ص 115.
15- ابو الحسن علي واحدي نيشابوري، اسباب النزول، ترجمه: محمد جعفر اسلامي، ( تهران: بنياد علوم اسلامي، چاپ اول، 1362 ش ) ص 19.
فتح الهي، ابراهيم؛ (1388)، متدولوژي علوم قرآني، تهران: دانشگاه امام صادق (عليه السلام)، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}