نويسنده: ابراهيم فتح اللهي




 

زبان شناسي علمي است که حالات و عوارض و قواعد و قوانين زبان را بررسي مي کند زبان عبارت از دستگاه نظام يافته اي از علائم صوتي است که براي ارتباط دادن بين افراد جامعه به کار مي رود. تمام زبان هايي که بشر به آن تکلم مي کند در دو مسأله همانندند:
1- همه از امواج صوتي تشکيل شده اند
2- همه اصواتي که زبان را تشکيل مي دهند، بر معنايي دلالت مي کنند.
نکته ديگر اين است که زبان ها در چند امر با هم متفاوت اند.
1- زبان ها از اندام هاي صوتي « مخارج فم » متفاوتي استفاده مي کنند.
2- امواج صوتي را در قالب هاي مختلفي مي ريزند.
3- بين امواج شکل گرفته و واقعيتهاي خارجي، روابط متفاوتي برقرار مي کنند. بنابراين زبان شناسي داراي سه مسأله اصلي است:

1- فونتيک يا آواشناسي:

بررسي امواج صوتي يا ماده خام زبان ها که اصطلاحاً « واج » ناميده مي شود در فونتيک يا آواشناسي انجام مي گيرد.
فونتيک يا آواشناسي بر سه نوع است:
الف- آواشناسي فيزيکي: که در آن صوت را به صورت فيزيکي يعني از راه بررسي نوع ارتعاشاتي که در هوا به وجود آورده است بررسي مي کنند.
ب- آواشناسي ادارکي: يعني بررسي خصوصياتي که موجب مي شود، صوت به ادارک شنونده درآيد، در اين رشته است که زبان شناسي با روان شناسي بهم مي پيوندد.
ج- آواشناسي توليدي: يعني بررسي اندام هاي صوتي اي که با به کار انداختن و تکيه کردن بر آنها، صوت به وجود مي آيد. در اين رشته، زبان شناسي با زيست شناسي، تلاقي مي کند.
آواشناسي توليدي همان است که در اصطلاح علوم قرآن تجويد نام دارد. و قرن هاست که مورد مطالعه و بررسي دانشمند اسلامي است. در صورتي که اصولاً زبان شناسي جديد از حدود 150 سال پيش به صورت يک علم قابل بررسي درآمده است.
آواشناسي توليد، در زبان هاي مختلف، متفاوت است، زيرا هر زبان براي شکل دادن به واحدهاي صوتي « واج » از اندام هاي خاصي که در جهاز تنفسي قرار دارد، استفاده مي کنند.
علماء اسلامي، آواشناسي توليدي ( تجويد ) زبان عربي را آن هم به منظور صحيح خواندن قرآن مورد بررسي قرار داده اند.

1- فونولوژي:

بررسي نظامي را که بين امواج صوتي ( واج ها ) برقرار شده است اصطلاحاً فونولوژي گويند.

2- معني شناسي:

بررسي معنايي را که امواج صوتي بر آن دلالت مي کنند اصطلاحاً معني شناسي گويند.
بر اساس آنچه گفته شد مي توان علم تجويد را از شاخه هاي علم زبان شناسي دانست. که در آن از حالات و عوارض و قواعد و قوانين اصوات بحث مي شود. اصواتي که پس از نظام يافتن، به صورت قراردادي بر اشيايي خاص دلالت مي کند.

1. کاربرد روش هاي علم زبان شناسي در علم تجويد

مي دانيم که تلفظ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از کلمات قرآني بر طبق تلفظ فصيح ترين اقوام عرب بوده است و روايات زيادي اين مطلب را متذکر شده اند. قرآن به زبان عربي مبين نازل شده است و استعمال الفاظ توسط پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مثل عموم مردم بوده است. لذا مي توان علم تجويد را با مباني علم زبان شناسي که تجويد يکي از شاخه هاي آن است مورد بررسي قرار داد. در نمودار زير جايگاه علم تجويد در ميان شاخه هاي مختلف علم زبان شناسي ديده مي شود.

لازم به ذکر است که در بين دانشمندان اسلامي در خصوص علم تجويد دو ديدگاه وجود دارد:
برخي آنرا از علوم عربي دانسته اند و برخي ديگر آنرا يکي از شاخه هاي علوم قرآن پنداشته اند. در توضيح مطلب بايد گفت: اگر در کيفيت تلفظ صحيح قرآن معيار و « اصل موضوع » را، استعمال مردم بدانيم علم تجويد، از علوم زبان عربي محسوب مي شود و بحث از آن، در قرآن به اين جهت خواهد بود که قرآن به زبان عربي است. ولي اگر در کيفيت تلفظ صحيح قرآن معيار و « اصل موضوع » را، کيفيت تلفظ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بدانيم، که اين تلفظ با اسناد صحيح به ما رسيده است در اين صورت علم تجويد را بايد از علوم قرآن محسوب کرد. اما در هر حال چه آنرا از علوم زبان عربي بدانيم و چه از علوم قرآن، يک نکته مسلم است و آن اينکه تلفظ الفاظ قرآن و تجويد آن، مقوله اي زباني است و مي توان آنرا در مباحث علم زبان شناسي مورد مطالعه قرار داد.
در اهميت علم تجويد بايد گفت: با توجه به اينکه اصالت در هر زباني براي اصوات است و نه حروف، لذا هر زباني نيازمند له علمي است که کيفيت و دقائق صوتي هر حرفي را بررسي کند. و علم تجويد در زبان عربي، به منظور صحيح خواندن قرآن، بر اين اساس به وجود آمده است.
علم تجويد به بررسي جهت صوت مي پردازد. به عبارت ديگر، تکيه گاهها، اندامها، گردش زبان و ديگر خصوصياتي را که به هنگام اداء صوت در جهاز تنفسي پديد مي آيد، بررسي مي کند. و لذا در مقام تعريف اين علم چنين گفته اند:
« اعطاء الحروف حقوقها و ترتيبها و رد الحروف الي مخرجه واصله » (1)
تجويد يعني ادا کردن حق حرف ( = صوت ) و رعايت کردن ترتيب آنها و تلفظ آنها از مخرج اصلي.
به همين جهت، علم تجويد مانند تمام علوم مربوط به زبان، علمي توصيفي است، اگر چه در مرحله تعليم، جنبه دستوري به خود مي گيرد، ولي کار محققي که مي خواهد، زبان را از نظر تجويد بررسي کند اين است که اصولاً، صورت اصوات، و تغييرات جهاز تنفسي را به هنگام اداء صوت، در يابد، و آنچه را که هست، دقيقاً توصيف کند.
بنابراين، اين علم به بررسي اصوات آن چنان که هست مي پردازد. لذا اين سوال پيش مي آيد که محقق « آنچنان که هست » را چگونه مي تواند بفهمد، و روش تحقيق در اين علم، چه روشي است؟
بايد مقدمتاً بدانيم که معيار بررسي « صوت » سه نوع مي تواند باشد:
1. بررسي صوت با معيار فيزيکي، يعني بررسي ارتعاشهايي که در اثر صوت در هوا به وجود مي آيد.
2. بررسي صداها با معيار چگونگي تأثيري که در عضو حسي ( = سامعه ) مي گذارد. و اين معيار، معياري دقيق نمي تواند باشد، زيرا بيان اختلافي که در سامعه در اثر اختلافات صوتي به وجود مي آيد، بسيار مشکل است و در نتيجه نمي تواند ابزار کار علمي قرار گيرد.
3. با معيار اندامهاي صوتي، يعني: هر صوتي با کدام ناحيه از نواحي جهاز تنفسي موجوديت مي گيرد و بر کدام يک از اندامهاي صوتي تکيه مي کند.
با اين ترتيب روش تحقيق در علم تجويد، روش مشاهده عيني است. تحقيق در صوت، هرگز با مطالعه کتب و در اطاقي دربسته، نمي تواند انجام گيرد، بلکه بايد به ميان مردم رفت آنگاه کيفيت تلفظ آنها را با مشاهده سمعي و بصري دريافت کرد. مقصود از بصري اين است که به طور دقيق هنگام تلفظ يک حرف، اندام صوتي اي را که يک صوت به هنگام شکل گيري بر آنها تکيه مي کند، تشخيص داد و توصيف کرد.
علم تجويد در قرآن مجيد، با اين روش عمل مي کند و دقيقاً مي کوشد تا اندام صوتي هر صوتي را بفهمد و بازگو کند. اين اندامها در اصطلاح تجويد « مخارج فم » نام دارند.
رابرت. ا. هال زبان شناس آمريکايي مي گويد:
« آيا زبانشناسان بجز نحوه ي توصيف شنيداري که به صورت مبهمي ظاهر مي گردد، راه ديگري، براي بحث و تجزيه و تحليل و توصيف صداهاي زبان يافته اند؟ بلي يافته اند. اين نحوه ي توصيف که به طور کلي رضايت بخش است، عبارت است از: توصيف صداهاي زبان نه از لحاظ تأثيرات شنيداري و يا خصوصيات فيزيکي آنها، بلکه از نظر اندام هاي بدن که در کار تلفظ آنها به کار برده مي شوند، يعني: طبقه بندي صداها بر حسب اين که با کدام اندام هاي گويايي و چگونه توليد مي شوند، چون در اين نحوه ي توصيف، فيزيولوژي فراگويي صدا مورد تجزيه و تحليل قرار مي گيرد. اين نوع مطالعه صوتي را، صوت شناسي توليدي يا فيزيولوژيک مي گويند. مثلاً اگر بگوييم که فلان صدا در نتيجه افراشته شدن عقب زبان در مقابل پسين سقف دهان توليد مي شود، توصيفي بسيار دقيق تر به دست داده ايم تا اين که بگوييم اين صدايي است « سخت » يا « خشن » يا امثال آن! ». (2)
رابرت. ا. هال با اين معيار و با روش مشاهده در مرحله اول، اصوات را به دو طبقه بزرگ تقسيم مي کند. وي مي گويد:
« تمام صداهايي را که با اندام هاي گويايي انسان ساخته مي شود مي توان به دو دسته اصلي تقسيم کرد. بر حسب اين که آيا صدا صرفاً در نتيجه محفظه هاي تشديد کننده در دهان و بيني به وجود آيد، يا در نتيجه برخورد جريان نفس با مانعي که منجر به اصطکاکي قابل شنيدن مي گردد ».
صداهايي که مي توان آنها را به صورت ee. oo. uu نوشت از نوع صداهايي هستند که با ساختن محفظه هاي تشديد کننده که در نتيجه تغيير وضع زبان در دهان حاصل مي شود، توليد مي کنيم. صداهايي که معمولاً با حروف V. F. B. P. K نوشته مي شوند در نتيجه بستن جريان نفس که به نحوي منجر به اصطکاک قابل شنيدن مي گردد، توليد مي شوند. اگر بخواهيم، مي توانيم صداهاي دسته اول را نوع « محفظه تشديد » و صداهاي دسته دوم را نوع « انسداد و اصطکاک قابل شنيدن » بناميم.
ولي از نظر اختصار و سادگي، براي ناميده آنها به ترتيب، دو اصطلاح قديمي مصوت و صامت را به کار مي بريم. » (3)
علماء تجويد در مرحله اول حروف را به سه دسته بزرگ تقسيم کرده اند:
1. حروفي که موضع آنها حلق است.
2. حروفي که موضع آنها دهان است.
3. حروفي که موضع آنها لب و بن دندانها است.
حلق را نيز به سه موضع تقسيم کرده اند:
الف: بن حلق که جايگاه و مخرج حروف ( هـ، ء ) است.
ب: ميانه حلق که جايگاه و مخرج حروف ( ع، ح ) است.
ج: ابتداء حلق که جايگاه و مخرج حروف ( غ، خ ) است.
مجموع اين شش حرف را، حروف حلق ناميده اند.
دهان نيز داراي ده موضع و مخرج است، و چهار موضع از زبان نيز در ساختن صداهاي آن نقش اساسي دارد: بن زبان، ميانه زبان، کنار زبان، سر زبان.
حروف دهاني عبارتند از: تاء، ثاء، جيم، دال، ذال، راء، زاء، سين، شيم، صاد، ضاد، طاء، ظاء، قاف، کاف، لام، نون، ياء.
شکل گيري قسمتي از اين حروف با دندانها مربوط مي شود. که در کتب مفصل تجويد، به طور دقيق اندام صوتي و مخرج اين حروف و نقشي که زبان و دندانها در شکل گيري آنها دارند توضيح داده شده است.
لبها، و حروف آن چهار مورد است: باء، فاء، ميم و واو. اين ها را حروف شفوي ( منسوب به شفه به معناي لب ) نامند.
مجموع صداهايي که به وسيله حروف در زبان نمايانده مي شوند در هفده مخرج شکل مي گيرند که سه تاي آن در حلق و دو تاي آن در دهان و چهار تاي آن در لب ها است.
صداها، قطع نظر از اندام هاي صوتي که موجب موجوديت آنها مي شوند، دارا دو نوع صفت نيز مي باشند:
1- صفات اصلي 2- صفات عارضي
صفات اصلي صفاتي هستند که هرگز از صوت منفک نمي شوند، مانند: صفت جهر به معناي بلند و قوي.
صفات عارضي صفاتي هستند که لازمه صوت نمي باشند، بلکه موجب زيبايي آن مي شوند، مانند صفت صفير به معناي ممتد و کشيده. که صاد داراي چنين صفتي است.

2. کاربرد روشهاي زبان شناسي در تفسير

کلمات، از اين نظر که داراي چه معنايي هستند، موضوع علم تفسير مي باشند. کلمات از حروف ترکيب مي شوند و حروف نماينده اصوات هستند، و کلمات نيز نماينده اصوات سازمان يافته مي باشند. و انسان هر ترکيب صوتي را براي معنايي قرار داد کرده است. آنجا که مي گوييم: موضوع علم تفسير کلمه از نظر معني است، در حقيقت تعبيري است از مفهومي ديگر، به اين ترتيب که موضوع علم تفسير، اصوات ترکيب شده و سازمان يافته اي است که براي معنايي قرارداده شده اند و در علم تفسير بحث در اين است که کلمه اي که نماينده يک صوت ترکيبي است بر چه معنايي دلالت مي کند.
در زبان شناسي گاهي خود صوت و صورت آن مورد بررسي قرار مي گيرد. گاهي صوت از نظر معنايي که دارد مورد بررسي واقع مي شود، و تشخيص معني، کار ساده اي نيست، عوامل زيادي موجب مي شود که حتي اهل زبان در تشخيص معني کلمات دچار ترديد شوند، و اين کار مشکل تر مي شود، آنگاه که بخواهيم از بين مصاديق زيادي که يک معني دارد، مصداقي را که مقصود متکلم بوده است، بفهميم. هال مي گويد:
« حتي معناي ظاهراً روشني، مانند معناي کلمه کيک، بسيار پيچيده تر از آن است که در وهله اول به نظر مي رسد. مثلاً کيک، انواع بسيار زيادي دارد، تا آنجا که مي گويد:
« اين اشکال در مورد کلماتي مانند عدالت، عشق، دوست داشتن و غيره، که همه اذعان دارند معناي آنها لغزنده تر است به مراتب بيشتر خواهد بود ». (4)
به همين جهت در مورد اين قبيل لغات، سقراط، حساسيت فراواني داست، لذا مي کوشيد تا معاني فضليت، عدالت، شجاعت، حکمت و ديگر کلمات اخلاقي و يا اجتماعي و يا سياسي را روشن کرده و تعريف کند. و همين اهميت دادن بود که تکنيک تعريف کردن و اصطلاحات جنس، فصل، عرض خاص، عرض عام، حد، تام، حد ناقص، رسم تام، رسم ناقص و غيره را در منطق يونان به وجود آورده است.
لازم به ذکر است که اشکالات معني شناسي درباره لغاتي که معاني آنها از حريم انس و عادت و حس و ماده به دور است، بسيار عظيم تر است، لغاتي از قبيل: الله، ملک، شيطان، بهشت، جهنم را چگونه معني شناسي کنيم؟ اولاً معناي آنها چيست و ثانياً چگونه مصاديقي از آنها مقصود است؟ علم تفسير وظيفه دارد، معاني اين کلمات را روشن کند و مصاديق آنها را تشخيص دهد.
به وسيله لغات و کلمات، انسان ها مي توانند، مفاهيمي را که استطاعت و امکان نيل به آنها را داشته و آنها را تجزيه کرده اند، به يکديگر القاء کرده و تفاهم کنند. و معني شناسي اين قبيل لغات، کار نسبتاً ساده اي است، گرچه به قول « هال » حتي در معني شناسي اين قبيل لغات هم مشکلات فراواني وجود دارد. ولي لغات بسياري مخصوصاً در فرهنگهاي مذهبي و حتي در فيزيک جديد، وجود دارد که انسان آنها را نه از راه حواس ظاهر و نه از راه مشاهده دروني، تجزيه نکرده است.
آدمي پديده هاي مادي را تجزيه کرده است و مي تواند با يک لغت و يک کلمه، مفهومي مادي را، به هر انساني القاء کند. ولي الفاظي که مفاهيم آنها، غير مادي است و هرگز به تجربه آدمي، در نيامده اند، چگونه بايد آنها را شناسايي کنيم؟ و با چه روشي شناخت آنها ميسر است؟
مفسر وظيفه اي بس خطير و سنگين و بسيار مشکل به عهده دارد. او بايد عهده دار بيان معاني کلماتي از قبيل: الله، ملک، جهان بعد از مرگ و نظاير اينها باشد. کلماتي که واقعيت آنها هرگز به تجربه درنيامده اند.
يکي از روش هاي قرآن، براي تفهيم اين قبيل مفاهيم، روش تمثيل است، قرآن در بسياري از موارد، اين مفاهيم متعاليه و دور از ماده را در قالب تمثيل، بيان مي کند مثل آيه : « ان الله لا يستحي ان يضرب مثلاً ما بعوضه قما فوقها » (5) ولي مسأله اين است که مفسر نبايد خود را در مقام فهم اين معاني، در قالب محسوس و ماده، زنداني کند، بايد از اين روزنه به واقعيت نهاني آنها راهي پيدا کند و دچار لغزش نشود. چنين لغزش هايي است که « مجسمه » را پديد آورده و عقيده قابل رويت بودن خدا را در قيامت موجب شده است.
از کلماتي که پاره اي از مفسرين در درک معناي آن به گمراهي افتاده اند، کلمه ي « استواء » است، اين کلمه در دوازده آيه از قرآن، ذکر شده است، از آن جمله آيه ي شريفه « الرحمن علي العرض استوي » (6)
عده اي معتقدند، در تفسير منحصراً بايد به ظاهر توجه داشت و هرگز نبايد از معناي ظاهري عدول کرد، کراميه طرفدار اين عقيده اند، در نتيجه در درک معناي استواء در مورد خداوند به گمراهي افتاده و معتقدند که استواء خدا بر عرش، يعني: نشستن خداوند بر عرش. (7)
ولي فخر رازي و اماميه و معتزله و غزالي و بسياري ديگر از کساني که با تعمقي بيشتر در قرآن مطالعه کرده و براي روشن ساختن آيه اي از قرآن، از آيات ديگر کمک گرفته اند ( روش تفسير قرآن به قرآن ) کلمه ي استواء را با توجه به « آيات تنزيه » و مبري بودن خداوند از مکان، نه به معناي نشستن، بلکه به معناي سيطره و سلطه و استيلاء خداوند بر جهان هستي معنا کرده اند. (8)
اين گمراهي ها هشدار دهنده است، اصولاً پيدايش فرقه هاي مختلف در اسلام، نتيجه همين برداشتهاي غلط، از کلمات و آيات، قرآن است و اين برداشتهاي غلط مولود توجه نکردن به روش صحيح تفسير است.
بنابراين از مطالبي که قبل از ورود در تفسير بايد روشن شود، تحقيق در همين مسأله است که قرآن از چه راه و چگونه، اين مفاهيم را القاء مي کند و با چه روشي به تفهيم اين مفاهيم مي پردازد. و مفسر از چه راه و با چه روشي مي تواند، آنها را بفهمد و توضيح دهد؟

پي‌نوشت‌ها:

1- جلال الدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج1 ( قاهره: مطبعه حجازي، چاپ سوم، 1360 ق ) ص 101.
2- رابرت. ا. هال، زبان و زبان شناسي، ترجمه: محمد رضا باطني ( تهران: فرهنگ معاصر، 1371 ش ) ص 73.
3- همان، ص 76.
4- رابرت. ا. هال، زبان و زبان شناسي، ترجمه محمد رضا باطني ( تهران: فرهنگ معاصر، 1371 ش ) ص 133.
5- بقره: 24.
6- طه: 5.
7- عبدالقاهر بغدادي، الفرق بين الفرق ( بيروت: المکتبه العصريه، 1411 ق ) صص (217-216).
8- اصغر دادبه، « آراء کلامي فخر رازي »، مجله معارف، دوره سوم، شماره 1 ( فروردين و تير 1365 ش ) ص 148.

منبع مقاله :
فتح الهي، ابراهيم؛ (1388)، متدولوژي علوم قرآني، تهران: دانشگاه امام صادق (عليه السلام)، چاپ اول