نويسنده: حجة الاسلام دکتر قاسم ترخان




 

آيا اثبات توانايي هاي فرابشري براي ائمه (عليهم السّلام) به ويژه امام حسين (عليه السّلام) و دامن زدن به حوادثي مانند گريه ي آسمان در شهادت آن حضرت، اسطوره پردازي نيست؟

سؤال:

آيا بررسي زندگي بزرگان دين مخصوصاً امام حسين (عليه السّلام) با ديدگاه اسطوره اي صحيح است؟ آيا استناد دادن کارهايي مانند اين که اين بزرگان يک تنه حريف لشکري بودند و...، اسطوره پردازي نيست؟
در تاريخ آمده است: در آن روز که ابراهيم از دنيا رفت، خورشيد گرفت و مردم مدينه گفتند: خورشيد براي مرگ ابراهيم گرفته است! رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) براي رفع اين اشتباه و خرافه به منبر رفت و فرمود: اي مردم همانا خورشيد و ماه دو نشانه از نشانه هاي قدرت حق تعالي هستند که تحت اراده و فرمان او هستند و براي مرگ و حيات کسي نمي گيرند و هر زمان ديديد که آن دو يا يکي از آنها گرفت نماز بگزاريد. (1) پس چرا گرفته مي شود که در شهادت امام حسين (عليه السّلام) آسمان گريه کرد و... آيا بيان اين گونه مسائل، تحليل شهادت، زندگي و شخصيت آن امام از ديدگاه اسطوره اي نيست؟

چکيده پاسخ:

« اسطوره » در لغت به معناي « افسانه » است و « افسانه » يعني بيان اموري که واقعيت ندارد. بديهي است که نبايد با اين ديدگاه به تحليل زندگي و شخصيت بزرگان دين پرداخت و درباره ي شخصيت آنان غلو کرد، اما بايد توجه داشت که غلو را بايد فهميد و نبايد به بهانه ي غلو و افسانه بودن، مقامات واقعي بزرگان دين را ناديده گرفت. ائمه (عليهم السّلام) در اثر عبادت و اطاعت خداوند متعال، به توانايي ها، قابليت ها و مقامات بي مانندي رسيده و از ولايت کليه الهيه بهره مند بودند و به واسطه ولايت تکويني خود، قدرت تصرف در عالم را داشتند. آنان از نظر توانمندي، ويژگي ها و صفات، مثال خدا بودند و چنين تحليلي، بيان امور غير واقعي نيست. بله آنان اين همه را با اذن الهي و در ظل و سايه ي عنايت او دارا بودند، آنان همان گونه که در ذات خود محتاج خداوند هستند، در صفات خود نيز محتاج اويند و از خود استقلالي ندارند. و توجه به همين نکته است که ما را از غلو دور مي کند.
از آموزه هاي ديني استفاده مي شود که عوامل غير طبيعي در حوادث طبيعي اثر گذارند. نماز باران، دعا، ايمان و تقوا و... از جمله اين عوامل اند. همچنين وجود مبارک پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و استغفار دو سبب براي امان از عذاب الهي محسوب مي گردند. در روايات آمده است که خالي ماندن زمين از امام معصوم (عليهم السّلام) موجب واژگوني اش خواهد شد. پس تأثير موت و حيات انسان کامل در پديده هاي طبيعي، از باب ولايت کليه اي که دارد غير قابل انکار است، بر اين اساس؛ پذيرش رواياتي که بيان مي کنند، با شهادت امام حسين (عليه السّلام) همه ي مخلوقات متأثر شده اند و اجنه نوحه سر دادند و پرندگان آسمان گريه کردند و بعد از شهادت آن حضرت آفتاب به رنگ سرخ طلوع و غروب کرد و آسمان زمين بر مصيبت آن حضرت گريه کردند. نمي تواند استبعادي داشته باشد.
اين که چرا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در داستان ابراهيم آن گونه فرمود، بايد گفت: اولاً: فضا و شرايطي که در آن فضا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سخن مي گفت، آلوده به خرافات و جهالت بوده است و آن حضرت مراعات اين فضا و شرايط را کرده است؛ ثانياً: مخاطبانِ آن هنگام پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) کساني نبوده اند که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بتواند در همان مجلس مطالب دقيق فلسفي را براي آنان تبيين کند؛ يعني آنان از چنين ظرفيتي برخوردار نبودند که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بتواند در همان جا تأثيرگذاري عوامل غيرطبيعي در پديده هاي طبيعي را تبيين نمايد، اين مطلب بايد به مرور بيان مي گرديد و کلام هاي بعدي به مثابه ي قرينه ي منفصلي مي شد که اطلاق و عموم کلام پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را قيد و تخصيص مي زد. بر اين اساس؛ مراد جدي پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) اين است که، خورشيد و ماه دو نشانه از نشانه هاي قدرت حق تعالي هستند که تحت اراده و فرمان او هستند و براي مرگ و حيات کسي نمي گيرند، مگر اين که شخص داراي ولايت کليه الهيه باشد.

پاسخ تفصيلي:

در پاسخ به اين سؤال نخست بايد دانست که « اسطوره » در لغت به معناي « افسانه » است (2) و « افسانه » يعني بيان اموري که واقعيت ندارد.

دين و اسطوره پردازي

اسلام از سويي مي فرمايد، نبايد ديدگاه اسطوره اي به معنايي که گفته شد، نسبت به بزرگان دين داشت و از سوي ديگر اين بزرگان را از نظر توانمندي، ويژگي ها و صفات، مثال خدا مي داند. (3)
توضيخ اين که آيات و روايات فراواني ما را از غلو در دين و همچنين غلو درباره ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السّلام) نهي کرده است. قرآن مي فرمايد: « يا اهل الکتاب لا تغلوا في دينکم و لا تقولوا علي الله الا الحق انما المسيح عيسي بن مريم رسول الله و کلمته »؛ اي اهل کتاب در دين خود غلو و زياده روي نکنيد و درباره خدا نيز غير از حق نگوئيد، همانا مسيح عيسي پسر مريم فقط فرستاده خداست و مخلوق اوست. (4) در اين آيه ي شريفه اهل کتاب (مسيحيان) که حضرت عيسي (عليه السّلام) را فرزند خدا مي خواندند، از اين کار نهي شده اند. البته اين آيه دليل بر آن است که اسلام اجازه ي غلو و گفتار غير واقعي را درباره هيچ کس حتي پيامبران (عليهم السّلام)، نداده است. ائمه (عليهم السّلام) و شخص حضرت علي (عليه السّلام) نيز به شدت با کساني که در مورد آن حضرت غلو مي کردند، برخورد کرده و آنان را از اين کار بر حذر داشته اند. (5)
اما نکته ي دقيق اين است که غلو را بايد فهميد و نبايد به بهانه ي غلو و افسانه بودن، مقامات واقعي بزرگان دين را ناديده گرفت.
بيان شد که، ائمه (عليهم السّلام) در اثر عبادت و اطاعت خداوند متعال، به توانايي ها، قابليت ها و مقامات بي مانندي رسيده اند، آنان از ولايت کليه ي الهيه بهره مي بردند و به واسطه ي ولايت تکويني خود، قدرت تصرف در عالم موجودات، را داشتند.
شاهد اين گفته سخن علي (عليه السّلام) است. آن حضرت کندن درِ قلعه ي خيبر را به قدرت جسماني مستند نکرده و فرموده است، من به قدرت الهي آن را کنده و به دور افکنده ام. (6) جامي در اين باره مي گويد:

بوده از غايت فتوت خويش *** خالي از حول خويش و قوت خويش
قدرت و فعل حق از او زده سر *** کنده بي خويشتن در خيبر
خود چه خيبر که چنبر گردون *** پيش آن دست و پنجه بود زبون

در حديثي آمده است: « العبودية جوهرة کنهها الربوبية »؛ عبوديت و بندگي، گوهري است که باطن آن « ربوبيت » است، (7) يقيناً ائمه به جوهره ي عبادت دست يافته بودند، اما بايد توجه داشت آنچه ما را از غلو دور مي کند عنايت به اين نکته است که با همه ي اين مقامات، باز اين بزرگواران بندگان خدا بودند و اين همه فضايل و مقامات را با اذن الهي و در ظل و سايه ي عنايت او داشتند، آنان همان گونه که در ذات خود محتاج خداوند هستند، در صفات خود نيز محتاج اويند و از خود استقلالي ندارند. بنابراين؛ اثبات اين توانايي ها هيچ منافاتي با توحيد حضرت حق ندارد، بلکه تأکيد کننده ي توحيد است.
اين نکته همان چيزي است که در دعاي ايام رجب از ناحيه ي مقدسه آمده است: « لا فرق بينک و بينها الّا أنّهم عبادک و خلقک » (8)، فرقي بين توي خدا و اينان نيست، مگر اين که اينان بنده و مخلوق تواند.
از اين جا مي توان فهميد که اگر معصومان فرموده اند: « انفوا عنا الربوبية و قولوا ما شئتم » (9)؛ از ما ربوبيت را نفي کنيد و آن گاه هر آنچه مي خواهيد درباره ما بگوئيد، مقصود ربوبيت استقلالي است، نه ربوبيت ظلّي که با عبوديت براي بنده و عبد حاصل مي شود.
به هر حال، نبايد اين مقامات را امر غير واقعي پنداشت و چنين تحليلي را اسطوره اي دانست، وقتي عده اي از اولياء الله در اثر عبادت و اطاعت از خداوند صاحب کراماتي مثل « طي الارض » يا توانايي هاي ديگري مي شوند، يا افرادي با رياضت هاي غير شرعي به قدرتي نظير بازداشتن قطار از حرکت تنها بانگاه چشمي، دست مي يابند، چه جاي تعجب است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه طاهرين (عليهم السّلام) که در عبادت و اطاعت پروردگار همتايي ندارند، توانايي تصرف در کائنات را داشته باشند. در اين صورت اگر قدرت و توانايي آنان مورد بحث و بررسي قرار گيرد، ديگر اسطوره نخواهد بود، بلکه بيان واقعيت هاي موجود در زندگي آن بزرگواران است.

تأثير عوامل غيرطبيعي در عالم طبيعت

درباره ي سخني که از رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) در مرگ ابراهيم، نقل گرديد، بايد گفته شود:
1. بديهي است که اگر از متکلم حکيمي کلام خاص و عامي صادر شود، به طور طبيعي، بايد خاص بر عام، اظهر بر ظاهر، مقدم داشته شود، چه کلام خاص رامتصل به کلام عام ذکر کند، (10) چه اين کار را نکند و در کلامي ديگر آن را بيان نمايد. (11) تقديم خاص بر عام به معناي کوتاه کردن شعاع حکم سابق است؛ يعني رفع حکم از بعض افراد در حالي که حکم سابق درباره ي بغض ديگر هم چنان جاري است. (12)
2. روشن است که اگر از دو متکلم مستقلِ جداي از هم، کلام خاص و عامي صادر شود، يکي نمي تواند ظهور و حجيت ديگري را مخدوش سازد و مرادات جدي يا استعمالي او را تغيير دهد؛ يعني کلام عام يا مطلقِ متکلمي با خاص يا قيد متکلم ديگر تخصيص يا تقييد زده نمي شود؛ زيرا هر متکلمي مسئول کلمات و مطالبي است که خود بيان مي کند و کاري به ديگري ندارد، مگر اين که آنان به منزله ي يک متکلم تلقي شوند.
3. ما معتقديم که علم و دانش معصومان (عليهم السّلام) به مراد جدي کلام خداوند در قرآن و حقايق دين از ناحيه خود خداوند و بدون واسطه الفاظ حاصل شده است؛ يعني علم آنها علم لدني است و از اين جهت سنت معصومان (عليهم السّلام) و آيات قرآن به منزله ي کلام متکلم واحدي هستند (13) که براي فهم دين مي توان به آنها استناد کرد. بنابراين؛ اگر در مواردي احساس گرديد که بين کلام اين متکلم واحد (ظواهر قرآن و کلام معصومان)، ناسازگاري وجود دارد، بايد به جمع عرفي و دلالي روي آورد؛ يعني خاص را بر عام، مقيد را بر مطلق و اظهر را بر ظاهر مقدم کرد. لذا در هنگام رجوع به منابع ديني (کتاب و سنت) بايد به تخصيص ها و قيدهاي يک حکم توجه داشت و در برخورد ابتدائي با اين نصوص بدون فحص از مخصص و مقيدات آن، به عموميت يا اطلاق آن حکم نکرد.
4. بي گمان از نظر آموزه هاي ديني، عوامل غير طبيعي در پديده هاي طبيعي، تأثيرگذارند. نماز باران در نزول باران اثر مي گذارد، دعا گاهي سبب ساز است (14) و زماني سبب سوز (15)، ايمان و تقوا عاملي براي نزول برکات زمين و آسمان دانسته شده است (16)، خودداري مردم از دادن زکات موجب مي گردد که زمين برکت هاي خود را، از هر نوع زراعت و ميوه ها و کاني ها دريغ دارد، (17) وجود مبارک پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و استغفار، دو سبب براي امان زمين از عذاب الهي اند. قرآن در اين باره مي فرمايد: « وَ ما کانَ اللهُ لِيُعَذِّبَهُم و أنتَ فيهِم وَ ما کانَ اللهُ مُعَذِّبَهُم وَ هُم يَستَغفِرُون »؛ ولي (اي پيامبر!) تا تو در ميان آنها هستي، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد و (نيز) تا استغفار مي کنند، خدا عذابشان نمي کند. (18) حضرت علي (عليه السّلام) نيز بعد از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با اشاره به آيه فوق، فرموده است: در زمين دو امان از عذاب خدا وجود داشته است که يکي از آنها از ميان ما رفت و ديگري باقي مانده است و آن اماني که از ميان ما رفت، پيامبر عظيم الشان اسلام بود و آن اماني که باقي مانده استغفار به درگاه الهي است. (19) همچنين در روايات آمده است که اگر کره ي زمين از امام معصوم خالي بماند، واژگون خواهد شد. (20)
بر اين اساس؛ پذيرش رواياتي که بيان مي کنند، با شهادت امام حسين (عليه السّلام) همه ي مخلوقات متأثر شده اند، (21) اجنه نوحه سر دادند، پرندگان آسمان گريه کردند (22)، بعد از شهادت آن حضرت آفتاب به رنگ سرخ طلوع و غروب کرد (23) و آسمان و زمين بر مصيبت آن حضرت گريستند (24)، چه استبعادي مي تواند داشته باشد؟!
البته بعضي گريه ي آسمان و زمين را کنايه از شدتِ مصيبتِ در آن روز گرفته اند يا گفته اند همان گونه که در بعضي از روايات آمده، منظور از گريه ي اهل آسمان، گريه ي ملائکه ها است، اما بايد گفت که حتي اگر منظور از گريه ي اهل آسمان، گريه ي ملائکه ها باشد، باز ظاهرِ بسياري از روايات آن است که سختي مصيبت آن روز، در آسمان و زمين اثرات فيزيکي گذاشته است و نمي توان تمام اين تعبيرات را بر معناي کنايي حمل کرد. (25)
علامه طباطبايي (رحمه الله) در اين باره مي فرمايد: امام حسين (عليه السّلام) چون ولي خدا بود و صاحب ولايت کليه و با همه ي عالم در ارتباط بود، طبيعي است که همه مخلوقات متأثر شوند. (26)
قرآن براي فرعونياني که غرق شدند فرمود: بر آنان آسمان و زمين گريه نکرده است. (27) اين موجودات خبيث از آن جهت که هيچ گونه ارتباطي با عالم هستي نداشته، بي گانه محسوب مي شدند. در چنين وضعيتي طبيعي است که در هنگام مرگ، قطره اشکي براي فقدان آنان ريخته نشود و جاي خالي آنان در صحنه زمين، بر پهنه آسمان و در اعماق قلوب انسان ها، احساس نگردد!
نتيجه اين که هم تأثير و تصرف ولي خدا در جهان خلقت از باب ولايت کليه اي که دارد غير قابل انکار است و هم تأثير موت و حيات انسان کامل، به جهت همان ولايتي که دارد در پديده هاي طبيعي مورد قبول است، همان گونه که نماز و دعا و... در پديده هاي طبيعي اثر مي گذارند.
بنابراين، آن دسته از متون ديني که از تأثير عواملي مانند موت و حيات انسان کامل در پديده هاي طبيعي سخن مي گويند، به عنوان مخصص منفصلي محسوب مي شوند که کلام عام پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم) را تخصيص مي زنند و آن را از عموم و کليت خارج مي سازند. برآيند اين جمع دلالي در کلام عامي که از پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) نقل شد و روايات و آياتي که در حکم مخصص منفصل بودند آن است که، خورشيد و ماه دو نشانه از نشانه هاي قدرت حق تعالي هستند که تحت اراده و فرمان او هستند و براي مرگ و حيات کسي نمي گيرند، مگر اين که آن شخص، داراي ولايت کليه الهيه باشد.
اما اين که چه چيزي باعث شده تا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در داستان ابراهيم، به نفي اثرگذاري مرگ هر انساني بر پديده هاي طبيعي مثل خورشيد گرفتگي بپردازد، بايد گفت: گاهي زمينه هاي لازم براي ذکر قيد يا مخصص وجود ندارد و لازم است مطلبي به صورت مطلق يا عام ذکر شود و آن گاه که شرايط بياني قيد يا مخصص فراهم گرديد، بيان گرديد. آلوده بودن فضا و شرايط به خرافات و جهالت، پائين بودن سطح فکري مخاطباني که در آن زمان در مجلس پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم) حضور داشتند و دلايلي احتمالي ديگر که بر ما مخفي است، از جمله عواملي اند که موجب گشته تا پيامبر اسلام که مأمور بود به اندازه ي عقول مردم با آنان سخن بگويد (28) اين مطلب دقيق فلسفي و عرفاني را در آن مجلس تبيين نکند و با ذکر يک کلام عام از دامن زدن به خرافه و سوء استفاده هاي آينده جلوگيري کند.

پي‌نوشت‌ها:

1. کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، ج 3، ص 208-463؛ شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 1. ص 540؛ مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 22، ص 155.
2. دهخدا، علي اکبر، لغت نامه دهخدا.
3. بعضي از بزرگان بر اين اعتقادند که، حرف کاف در آيه 11 سوره شوري « ليس کمثله شيء » زائده و بي معنا نيست بلکه به معناي مثل است. بر اين اساس معناي اين آيه شريفه آن است که مثلِ مثل خدا کسي نيست و از آن رو که ائمه مثل خدايند پس آيه مي خواهد بگويد که ائمه مانند و مثلي ندارند.
لا مثل و لا مثال لله، ولي
مثلش که مثال اوست لا مثل له
نک: نوري، مولي علي، التعليقات علي مفاتيح الغيب، ص 742 و 748.
4. نساء، 171.
5. مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 25، ص 161.
6. حضرت (عليه السّلام) در نامه اش به عثمان بن حنيف به اين حقيقت اشاره کرده و مي فرمايد: « وَ اللهِ مَا قَلَعتُ بَابَ خَيبَرَ وَ رَمَيتُ بِهِ خَلفَ ظَهرِِي أربَعيِنَ ذراعاً بِقُوَّهٍ جَسَدِيَّهٍ وَ لاحَرکَهٍ غِذَائيَّهِ لَکِنِّي أيِّدتُ بِقُوَّهٍ مَلَکُوتيَّهٍ وَ نَفسٍ بِنُورِ رَبِّها مُضيِئَه »؛ نک: طبري، عمادالدين، بشارة المصطفي، ص 191؛ شيخ صدوق، الأمالي، مجلس 77، ص 513. ديلمي در إرشاد القلوب الي الصواب، ج 2، ص 246، مي گويد: و أغلقوا باب الحصن و عالجه جماعه کثيره من المسلمين فلم يتمکنوا من فتحه فجاء أميرالمؤمنين فقلعه و اتخذه جسرا علي الخندق حتي عبر المسلمون عليه و ظفروا بالحصن و غنموا الغنائم و لما انصرفوا رمي باب الحصن بيمناه سبعين ذراعا و کان يغلقه عشرون رجلا و رام المسلمون حمله فلم يستطع قلبه إلا سبعون رجلا و قال (عليه السّلام) و الله ما قعلت باب خيبر بقوه جسمانيه و لکن بقوه ربانيه.
7. منسوب به امام صادق (عليه السّلام)، مصباح الشريعه، باب دوم در حقيقت عبوديت، ص 7.
8. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 95، ص 392؛ شيخ طوسي، مصباح المتهجد، ص 803.
9. ديلمي، حسن بن ابي الحسن، إراشد القلوب الي الصواب، ج 2، ص 427؛ مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 25، ص 289.
10. در تعريف مخصص متصل گفته شده است: هو المقارن للعام بنظر العرف من وصف أو بدل أو شرط أو استثناء، کما إذا ورد أکرم کل عالم عادل، أو أکرم کل عالم عدولهم، أو إن کانوا عدولا، أو إلا فساقهم.
11. در تعريف مخصص منفصل گفته شده است: ما کان في کلام مستقل بحيث لا يصح عند العرف عده جزء من العام أو من متمماته، سواء أ کان صدوره قبل العام أم بعده، طالت المده الفاصله بينهما أو قصرت، کما إذا ورد في خبر أکرم العلماء و ورد في آخر لا تکرم فساق العلماء.
12. بر خلاف نسخ که رفع حکمِ سابق، از تمامي افراد موضوع است.
13. براي آگاهي از دلايل اين سخن، نک: هادوي تهراني، مهدي، تأملات در علم اصول فقه، کتاب اول، دفتر ششم، ص 75-80.
14. در اغلب موارد، خداوند دعاي افراد با ايمان را با وسايل عادي مستجاب مي کند. در اين باره داستان سگي که همه روزه به عسکرگاه مسلمين رفت و آمد مي کرد. باعث فتح و ظفر مسلمين گرديد، خواندني است. قلعه اي محکم به مدت طولاني در محاصره مسلمين بود، اما راه نفوذي به آن وجود نداشت، فرمانده لشکر از صميم قلب براي پيروزي مسلمانان دعا کرد. بعد از اين، سگ سياهي توجه فرمانده را با خود جلب کرد، چند ساعت بعد همان سگ را بالاي ديوار قلعه ديد، دانست که قلعه راهي به خارج دارد... نک: عوفي، سديدالدين محمد، جوامع الحکايات، ص 157.
15. داستان سرد و گلستان شدن آتش بر ابراهيم (عليه السّلام) از مواردي است که « سبب » بي اثر گشته است؛ زيرا به آتشي که سببِ سوزاندن است خطاب شد: يا نارُ کُوني بَرداً وَ سَلاماً عَلي إبراهيمَ؛ انبياء، 6، و اين جا بود که سبب از کار افتاد.
16. قرآن مي فرمايد: « وَ لَو أنَّ أهلَ القُري آمَنوا و اتَّقَوا لَفَتَحنا علَيهِم بَرَکاتٍ مَنَ السماءِ والارضِ »؛ و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گرائيده بودند قطعاً برکاتي از آسمان و زمين برايشان مي گشوديم؛ اعراف، 96.
17. شيخي، حميدرضا، ترجمه ميزان الحکمه، ج 5، ص 2186-2184؛ مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 100، ص 107.
18. انفال، 33.
19. نهج البلاغه، حکمت، 88، ص 483.
20. مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 36، ص 338 باب نصوص الرسول، روايت 201.
21. مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 98، باب 26، ص 336؛ ابن طاووس، سيد علي بن موسي، إقبال الأعمال، ص 712؛ کفعمي، ابراهيم بن علي عاملي، المصباح، ص 491.
22. مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، ج45، ص 174.
23. اين سرخ شفق که بر اين چرخ بي وفا است *** هر شام عکس خون شهيدان کربلاست
گرچرخ خون ببارد از اين غصه، در خور است *** ور خاک خون بگريد از اين ماجرا رواست
24. مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 13، باب 4، ص 104؛ همان، ج 14 باب 15، ص 183-182 و همان، ج 45، باب 40، ص 211 و 215 و 218. اين روايات در کتاب هاي اهل سنت نيز ذکر شده است. براي آگاهي بيشتر از منابع اهل تسنن، نک: فيروزآبادي، سيد مرتضي، فضائل الخمسه من الصحاح الستة، ص 293.
25. بعضي گفته اند که اين حوادث اگرچه واقعي بودند، اما از حوادث ملکوتي بوده و از اين رو براي همه افراد، قابل مشاهده نبوده است و افراد خاصي مي توانستند آن را ببينند. نک: مرکز فرهنگ معارف قرآن، امام حسين (عليه السّلام) و قرآن، ص 11.
26. رخ شاد، محمد حسين، در محضر علامه طباطبايي، ص 113-114 با کمي تصرف و تلخيص.
27. « فَما بَکَت عَلَيهِمُ السماءُ والارضُ وَ ما کانُوا مَنظَرين »؛ و آسمان و زمين بر آنان زاري نکردند و مهلت نيافتند. دخان، 29.
28. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: أنا أمرنا معاشر الانبياء ان نکلم الناس بقدر عقولهم؛ ما گروه پيامبران فرمان داديم که با مردمان به اندازه خردهاي ايشان سخن گوييم. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 2، باب 13، ص 69؛ شيخ طوسي، الأمالي، باب 17، ص 481.

منبع مقاله :
ترخان، قاسم؛ (1388)، نگرشي عرفاني فلسفي و کلامي به: شخصيت و قيام امام حسين (ع)، قم: نشر چلچراغ، چاپ اول