نويسنده: ژان محمّد عبدالجليل
برگردان: آذرتاش آذرنوش



 

درباره ي نثر عربي، با آن كه تنها در قرن هشتم- نهم ميلادي ( دوم- سوم هجري ) شكل گرفته، نبايد پنداشت كه ابداع طبيعي نوابغ غير عرب ادبيات، چون ابن مقفع بوده است. مسلماً در پيش از اسلام نوعي نثر وجود داشته است. خطيبان قبائل و كاهنان بتكده ها، منحصراً شاعر نبوده اند و از براي تعابير خود، قوالبي به جز شعر نيز به كار مي برده اند. البته مراد ما آن نيست كه قطعات منثوري كه راويان به پيش از اسلام منسوب مي كنند كاملاً اصيل و صحيح النسب است. اين آثار اگر سراسر جعلي نباشد لااقل تحريف شده است. معذالك نبايد از مطالعه ي سريع آن ها چشم پوشيد. اين كار در هر صورت خالي از فايده نخواهد بود.

استعمال نثر

نثر را استعمالات گوناگوني بود: گاه به عنوان وسيله ي سرگرمي و فرهنگ به كار گرفته مي شد، گاه به صورت ابزاري از براي اقدامات عام و يا شايد بتوان گفت از براي سياست.
اعراب در خلال شب نشيني هاي خود ( سَمَر )، داستان هاي پادشاهان كهن يمن و حكايات اقوام افسانه اي را كه نخستين اربابان عربستانشان مي پنداشتند، نقل مي كردند؛ رواياتي را برمي خواندند كه كم و بيش با امانت داري از انجيل وام مي گرفتند؛ و نيز جانب داستان هاي اندرزآميز و « ايام العرب » را فرونمي گذاشتند. « ايام العرب » روايت قهرمانانه ي حماسه هاي قبيله است كه در خلال آن، غارت ها ( رزّية ) و ضرب شصت هاي قبيله را ذكر مي كردند و افتخاراتي را كه مردان در آن حال كسب كرده بودند، جاودان مي ساختند. ضرب المثل ها و كلمات قصار رواج تمام داشت و غالباً زينت بخش گفتگوها مي گرديد.
از طرف ديگر، خطابه هاي رسمي نيز در مناسبات مختلف زندگي لازم مي افتاد. خطيبان در قبائل خود از مقام والائي برخوردار بودند. حتي چنان بود كه مرگ يكي از خطيبان را، به عنوان يك مصيبت بزرگ، مبدأ تاريخ قرار داده بود. خطيبان قبيله وظيفه داشتند از منافع آن دفاع كنند، افتخارات آن را بزرگ دارند، از شرف آن پاسداري كنند و يا [ اگر مورد توهين قرار گرفت، ] انتقام گيرند. نيز مي بايست شجاعت جنگجويان را حدت بخشند، يأس قبيله را به اميد مبدل سازند، كينه ها را آرامش بخشند و يا تيزتر كنند، آشتي را رد يا قبول كنند. ايشان در نمايندگي ها و مذاكرات، سخنگوي قبيله بودند. طبيعتاً، در مجامع مذهبي، مثلاً مسيحي، خطيبان ممكن بود به معاني ديني هم بپردازند و يا لااقل اندرز دهند و ترغيب كنند.
از همين مجموعه، خواه روايات مربوط به « سمر » باشد و خواه خطابه هاي رسمي، ضرب المثل هائي به دست رسيده كه لغت شناسان به دوران جاهلي ادب عربي منسوب مي كنند، و بعضي از آن ها، و نه الزاماً همه ي آن ها، دستكاري و اصلاح شده است تا بيش از حد، از زبان مشترك تازيان عصر كهن بعيد ننمايد.

متون

اما اگر مانند ديگران، وجود اين موضوعات ادبي را باور داشته باشيم، و حتي اگر بپذيريم كه در محادثات، كه در اثناي آن ها خطيبان گروه هاي متحد يا رقيب با يكديگر به مبارزه برمي خاستند، امكان آن بوده است كه شخص بتواند « سرچشمه هاي هنر ذاتي خود را گشايش بخشد » و « توانائي خود را در آفرينش هنري ابراز دارد » (1) باز مشكل مي توان درباره ي چگونگي به كار گرفتن اين موضوعات، يا درباره ي آن نوع ادبي كه زمينه ي گسترش آن ها بوده نظر داد.
البته از نظر متن كمبودي نداريم؛ در منتخبات ادبي تعداد معتني بهي از آن ها را مي توان يافت. اما اين آثار قابل اعتماد نيستند. برخي از منتقدان حتي گفته اند كه اين آثار « به نحو آشكاري جعلي اند و سراپا توسط لغت شناسان شهرنشين بصره و كوفه ساخته شده اند. »
حافظه ي اعراب هرچه هم كه قوي باشد، تنها مي تواند اشعار را در استماع نخست به آساني در خود ضبط كند. اما ديگر نمي تواند، با رعايت جانب امانت، خطابه ها را نيز حفظ كند و بدون هيچ گونه تحريف، همه را تكرار كند. اعراب بيش از آن چه عادتاً پنداشته اند با فن نگارش آشنا بوده اند؛ اما اين فن را غالباً براي ثبت پيمان نامه ها و قراردادها و امور اقتصادي زندگي به كار مي بردند و به ندرت براي ضبط فراورده هاي ادبي.
اما حتي اگر تصور كنيم اسنادي كه اينك در اختيار داريم هم جعلي اند، باز بايد پذيرفت عواملي جاعلان در تركيب آن ها نهاده اند، نمي بايد به كلي نادرست باشد؛ پس بدين ترتيب ممكن است به عنوان شاهد به كار آيند. هرگاه ببينيم كه آن ها، نشان از كهن گرائي نسبتاً طبيعي، نه تنها در تعابير، بلكه در مفاهيم و توصيفات دارند، مسلماً مي توان در آن ها به چشم اعتبار نگريست.

خطيبان

نام مشهورترين ايشان قُسّ بن ساعده بود كه گويند اسقف نجران در يمن بود. در وجود او ترديد كرده اند؛ اما ميانه روترها مي كوشند دست كم مقام اسقفي را از او بازستانده بگويند وي كشيشي ساده بوده است و سال ها پيش از زماني كه روايات ادعا مي كنند، مي زيسته است، يعني بسيار دورتر از دوران جواني حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم)؛ زيرا وقايع نگاران مسلمان مدعي اند كه حضرت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خطابه هاي او را در بازار مشهور عُكاظ شنيده است؛ حتي خطبه ي ديگري كه گويند آن هم در بازار عُكاظ خوانده شده و از او نقل مي كنند، بيش از حد معقول به آيات قرآني شبيه است.
نام هاي ديگري چون اَكْثَم بن صَيْفي نيز مي شناسيم كه گويند خطبه اي غراء از جانب نمايندگاني كه وي سخنگويشان بود در حضور خسرو انوشيروان ايراد كرد. ديگر عمروالزَبِيدي است كه هم شاعر و هم خطيب، هم جنگجوئي بي باك بود و هم سيّدي افسانه اي. و چندين نام ديگر ...

ويژگي هاي نثر

نثر عربي كهن، خواه مقفي باشد و خواه نه، پيوسته دَمي كوتاه دارد و همچنان اسير وزن است؛ جملات آن كوتاه است و بهم برنشانده؛ معاني، عيني است و كمتر زائيده ي تصور؛ آميخته ايست از شعر و نثر موزون و مقفي ( سجع )؛ شامل است بر ضرب المثل هائي غالباً بليغ، فشرده، تخيلي و تلقيني كه از اشعار معروف عرب و يا از حوادث معمول زندگي عادي اخذ شده است. اين قطعات حتي اگر جعلي باشند باز از جنبه ي تاريخي، بي فايده نيستند. زيرا جعّالان مي بايست سخناني مي ساختند كه مردم آن روزگار عادت به شنيدن آن ها داشتند معذالك « جاي نثرپرداز خالي مانده است. مراد از نثرپرداز كسي است كه بكوشد اين عناصر پراكنده را فراهم آورد و حدود و ثغور آن ها را در تأليفي اصيل تعيين كند و از سر شعور و اراده، آن ها را در قالبي معين و نهائي بريزد و خلاصه از اين توده ي بي شكل بي نام مضامين، اثري پديد آورد كه نشان خود او را بر پريشاني داشته باشد. » (2)

پي‌نوشت‌ها:

1. براي سراسر اين فصل رك به مقاله ي مارسه: « ريشه هاي نثر ادبي عرب » در « Revue Africaine »، 1927، ص 15 تا 28 ( به فرانسه ).
2. مارسه، منبع پيشين، ص 18.

منبع مقاله :
عبدالجلیل، ج. م.؛ (1393)، تاریخ ادبیات عرب، مترجم: آذرتاش آذرنوش، تهران: مؤسسه‌ی انتشارات امیرکبیر، چاپ ششم