نويسنده: امين جواد خندقي




 
 ابتدا بايد نکته اي مهم به اين شرح اشاره شود که اصطلاح « اديان » تسامح است و فقط يک « دين » وجود دارد که اسلام است. (1)
دليل اين مطلب را مي توان در تفسير آياتي از قرآن دنبال کرد که اسلام را تنها دين، نزد خدا مي داند (2) و پيروي از دين ديگري غير از اسلام را نمي پذيرد و اهل غير اسلام را نجات يافته نمي داند. (3) به اين دليل که اصل هستي داراي وحدت است و انسان پيش از يک ماهيت ندارد، تنها راه وصول ماهيت واحد به هستي واحد، يک « صراط مستقيم » است.
طبق اين آيات آن چه با عنوان دين مطرح است. فقط يکي است و آن هم اسلام و ديگر آيين ها و رسم هاي بشري نمي تواند جانشين دين باشد. هم چنين مي بينيم در متن قرآن، دين به شخص خاصي نسبت داده نشده است و همواره بر وحدت رسالت انبياء تأکيد شده است. به همين دليل آن ديني که بر حضرت آدم (عليه السلام) نازل شد هماني است که بر خانم پيامبران نازل شد؛ براي شاهد، در قرآن هم تصريح شده که حضرت ابراهيم (عليه السلام)، يهودي يا نصراني ( مسيحي ) نبوده و مُسلِم بوده است.(4) و اسلام او چيزي جز خدا پرستي و تسليم در برابر دستورهايي الهي نبوده است.(5)
مسئله ي وحدت دين، با نگاه اجمالي به « تاريخچه ي پيدايي دين »(6) روشن تر مي شود. مطمئن ترين راه براي تحقيق در باره ي پيدايي دين، مطالبي است که در قرآن با عنوان کتابي مصون از خطا، اشتباه، تعصب و غرض راني، آمده است.
دين خدا که همان دين اسلام است. ازنخستين روز پيدايي انسان، همراه او بوده است. بر اساس ظهور روشن و نزديک به نص آيات قرآن خلقت انسان منتهي به زوجي از انسان ( آدم وحوا ) شده است.(7) حضرت آدم (عليه السلام) نخستين پيغمبر بوده و وحي الهي به او نازل مي شده است. دين در اين دوره بسيار ساده و مشتمل بر کلياتي چند بوده، مانند اين که مردم بايد در ياد خدا باشند و به همديگر به ويژه به والدين، احساس کنند و از فساد، قتل و کارهاي زشت بپرهيزند.(8)
پس از حضرت آدم و حوا (عليه السلام)، فرزندانشان روزگاري با نهايت سادگي بدون اختلاف زندگي کردند. به اين ترتيب، روزگار گذشت و عده ي آن ها روز به روز بيش تر شد و زندگي دسته جمعي را فرا گرفتند و کم کم به قبايل مختلف تقسيم شدند. در هر قبيله، بزرگاني بودند که افراد ديگر به آن ها احترام مي گذاشتند و حتي پس از مرگ ايشان، مجسمه هاي ايشان را مي ساختند و ستايش مي کردند.
از همين روزگار، بت پرستي، ميان مردم رواج گرفت. هم چنين ميان اقوام مختلف، اختلافاتي پديد آمد و کشمکش هاي گوناگوني رخ داد که اين امور سبب شد خداي متعال، پيغمبراني را برانگيزد و همراه کتاب آسماني به ميان انسان ها بفرستد. بنابراين از ديدگاه قرآن، همه پيامبران، مردم را به دين واحد، يعني اسلام، تسليم و عبوديت در برابر خداي يگانه دعوت کرده و اصول و ارکان اعتقادي واحدي را تبليغ کرده اند.
اما در عين حال به دو جهت، پيامبران و اديان با يکديگر متفاوت بوده اند:

1. تفاوت محيط، سطح، نياز و استعداد انسان ها:

اين مطلب انکار ناپذير است که تمامي پيامبران براي هدفي واحد آمده اند که هدايت مردم بوده است. هدايت، زماني به سرانجام مي رسد که نوع دستورها و سطح مطالب و معارف در حد رشد و درک جامعه و نيازهاي آنان باشد. بشر در قرون اوليه، روابط اجتماعي محدودي داشته و به همين دليل، قوانيني محدود و متناسب با همان دوره نياز بوده است؛ ولي در طول زمان؛ افکار، روابط و شناخت انسان ها گسترش پيدا کرده است. و همين امر نياز انسان را به قوانين، متناسب با دوره ي جديد تبيين مي کند و اين تکامل تا زماني ادامه مي يابد که محيط و شرايط آن به گونه اي باشد که دين به صورت کامل ابلاغ شود.

2. تحريف آموزه ها:

در تمام دوره هاي بشري، همواره افرادي سود جو و يا نادان، آموزه ها و گزاره هاي ديني را با تحريف و انحراف همراه مي کرده اند تا بتوانند به مقاصدشان برسند. همين امر باعث مي شد که پيامبراني جديد فرستاده شوند تا دين را از اين آلودگي ها پيراسته کنند.
بر همين اساس، هر چند اصل دعوت پيامبران يکي بوده است، ولي با توجه به شرايط محيطي و سطح استعداد و آگاهي مردم کم کم شريعت تکامل يافت و تا آمدن پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) سطح آگاهي به حدي رسيد که هم دين و شريعت از تحريف مصون بمانند و هم امکان بيان دقايق عقايد و دستورهايي فردي و اجتماعي به طور کامل ميسر شود؛ و به همين علت است که اسلام را دين کامل مي ناميم.
مي توان گفت دين الهي همچون نهري بزرگ است که انسان ها در دوران هاي مختلف با کمک شريعت هاي الهي به آن راه يافته اند و آن چه از تفاوت ها در اديان ديده مي شود، تغيير و تکامل دين است که برحسب ضرورت و تحول نيازهاي بشر، متغير مي شود.
همه اديان الهي در طول تاريخ، صراط مستقيم حق را پيمودند و همه، حق به شمار مي آيند، اما با آمدن شريعت جديد، شريعت پيشين به دليل تحولات جديد نسخ مي شود و راه نجات، منحصر در پيروي از شريعت جديد مي شود. اکنون عمل به شريعت پيشين با آگاهي از شريعت جديد پذيرفته نخواهد بود.
ممکن است در اين جا شبهه اي مطرح شود که گسترش فرهنگ و تمدن بشري همان گونه که گفته شد مستلزم قوانين جديدي است که در گذشته نبوده و در دوران معاصر ضرورت دارد. پس چگونه مسلمانان، مدعي بسته شدن باب نبوت و رسالت اند؛ در حالي که تغيير و تحول در شرايط و فهم بشر هم چنان ادامه دارد؟!
ابتدا بايد اشاره شود که ابلاغ کامل وحي و دين خاتم، زماني ممکن است که شرايط و فهم به ميزان کافي رسيده باشد. نصومي که اسلام را دين خاتم مي داند (9) به ما مي فهماند که چنين شرايطي در زمان ظهور اسلام مهيا بوده است؛ اما در پاسخ به اين شبهه بايد جنبه هايي از شريعت اسلامي را بيان کنيم که در اديانِ پيش از آن نبوده است که جاودانگي و بي نيازي شريعت اسلامي از هر نوع قانون ديگر مبتني بر آن ها است:(10)

1. حجيت عقل در زمينه هاي خاص:

منابع ديني بر اعتبار عقل به عنوان مرجع حکم شرع درمسائل برخي حوزه هاي دلالت دارند. زمينه هايي که عقل به صورت مستقل يا با واسطه ي حکم شرعي، کاشف حکم شرعي است. درعلم « اصول فقه » تبيين و بحث مي شود. با استناد به عقل، راه براي استنباط احکام جديد نيز گسترده تر مي شود.

2. تشريع اجتهاد:

يکي از برجسته ترين موارد شريعت اسلام، تشريع اجتهاد است که دريچه اي بي انتها پيش روي مسلمانان قرار مي دهد. اجتهاد در اصطلاح فقيهان، تعريف هاي مشترکي با اندک اختلاف دارد که حاصل آن ها را مي توان اين گونه جمع بندي کرد:
« اجتهاد به معناي به کارگيري توان و نيرو براي به دست آوردن دليل و حجت بر احکام شرعي است ».(11)
به اين توضيح که يک مجتهد براي به دست آوردن حکم شرعي، علومي را فرا مي گيرد و با استفاده از آن ها منابع معتبر ديني را بررسي و حکم را استنباط مي کند.

3. اختيارات و شئون حاکم اسلامي:

يکي از اسبابي که شريعت اسلامي را قادر به حل مشکلات و مسائل اجتماعي جديد مي گرداند، اختياراتي است که حاکم اسلامي در چار چوب قوانين اسلام در جهت مصلحت امت دارد. حکم حاکم اسلامي به اندازه ي حکم پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و امامان (عليه السلام) نافذ است؛ مگر در مواردي که از ويژگي ها و اختيارات اختصاصي معصومين باشد.

4. وجود احکام تعديل کننده:

در شريعت اسلام، قوانين تعديل کننده اي وجود دارد که به آن انعطاف ويژه اي مي بخشد و نتيجه به صورتي مي شود که احکام آن قابل انطباق بر هر نسل و تمدني در هر دوره ي زماني شود. منظور از احکام تعديل کننده، قواعدي است که در حالت هاي ويژه باعث گشايش کار مکلف مي شود؛ همانند قواعدي که در صورت وجود ضرر، اضطرار، حَرَج و... حکم را ازمکلفي که در اين حالت قرار گرفته بر مي دارد؛ براي نمونه روزه داري درماه رمضان بر فرد مريضي که توان آن را ندارد واجب نيست و به علت ضرر داشتن براي بدنش حرام مي شود.

5. اعتدال در قانون گذاري:

يکي ديگر از اسبابي که شريعت اسلام را جاودانه مي سازد، اعتدال و موافقت شريعت با فطرت انساني است. شريعت اسلام هم از دنيا وهم از آخرت، آن چه را که به نفع بندگان است، براي آنان قرار داده و هيچ جنبه اي در اسلام ناديده گرفته نشده است.
اسلام درميان همه ي آيين ها تنها ديني است که صد در صد اجتماعي است.
تعليمات اسلام از هر گونه افراط و تفريط به دور است و تمام جنبه هاي انساني را لحاظ کرده است، نه مانند آيين کنوني مسيحيان است که تنها سعادت اخروي انسان ها را در نظر گرفته و در باره ي سعادت دنياي آنان ساکت است، و نه مانند آيين يهوديان که تنها تعليم و تربيت ملتش را اساس همت خود قرار داده است و به ديگر امت ها کاري ندارد. هم چنين مانند مجوس و بعضي مذاهب ديگر نيست که فقط به موضوعاتي محدود در اخلاق و اعمال بپردارد.

پي‌نوشت‌ها:

1. ر. ک: مطهري، مرتضي، مجموعه آثار استاد شهيد مطهري(رحمه الله)، ج2، صص 179- 181.
2. آل عمران، آيه 19.
3. همان، آيه 79.
4. آل عمران، آيه 67.
5. همان، آيه 17.
6. ر. ک: طباطبائي، سيدمحمد حسين، آموزش دين، صص 15- 17.
7. ر. ک: همو، تفسير الميزان، ج16، صص 269- 274.
8. همو، آموزش دين، ص16.
9. ر. ک: سبحاني تبريزي، جعفر، الالهيات علي هدي الکتاب و السنة و العقل، ج3، صص 485- 501.
10. ر.ک: همان، صص 519- 527.
11. آخوند خراساني، محمدکاظم، کفاية الاصول، ج2، ص 321 و 322.

منبع مقاله :
امين خندقي، جواد، (1391)،دين در سينما گزاره هاي اعتقادي،قم: ولاء منتظر(عج)، چاپ اول