نويسنده: برتولد اشپولر
مترجم: جواد فلاطوري



 

ايران عهد ساسانيان و دولت مسيحي بيزانس از همان آغاز پيدايش خود بر ضد يکديگر مبارزه ي قديمي بين شرق و غرب را بدون اينکه به نتيجه ي نهائي و واقعي برسند ادامه دادند. ولي با شروع قرن هفتم اينطور به نظر مي رسيد که اين قرن تحول بزرگي همراه داشته سيادت واقعي يکي از اين دو را محرز خواهد ساخت. امپراطوري روم شرقي بر اثر ستمکاري قيصر خويش فکاس ( Phokas 602 تا 601 ميلادي ) و بر اثر هرج و مرجي که به موجب سقوط وي و جلوس هراکليوس ( Herakleios, از قرطاجنه ) به تخت سلطنت به وجود آمده بود و بالاخره بر اثر حملات دشمنان شمالي و شمال شرقي به دولت مرکزي چنان ضعيف شده بود که ديگر در مقابل حمله ي سخت خسرو پرويز ( 590 تا 628 ) به ايالات جنوبي امپراطوري - که در طي دو لشکر کشي بزرگ نه تنها سوريه و فلسطين و مصر را به تصرف آورد، بلکه توانست تا اعماق ارمنستان و آسياي صغير پيشروي کند - نتوانست مقاومت قاطعي بنمايد. از يک طرف مجاهدت بي اندازه ي هراکليوس و از طرف ديگر جمع آوري لشکر و از طرف ثالث لااقل کوشش در راه بر انداختن تضاد عقايد بين فرق مختلف مسيحي ضروري بود تا امپراتوري روم بتواند روي پاي خود بايستد و سرانجام خسرو پرويز را در طي جنگهاي دشوار و سختي که به طور اعجاب آميزي با هدفي معين و سريع انجام مي گرفت از تمام متصرفاتش براند و او را تا قلب امپراطوريش يعني تا قصر تيسفون واقع در کنار دجله تعقيب کند و در نتيجه بدين وسيله صلحي را که به بهاي تاج و تخت و مرگ خسرو پرويز ( 29 فوريه ي 628 ) تمام شد به او تحميل نمايد.
اين امر بديهي مي نمود که گذشته از ثمرات مذکور نيز متعاقب اين وقايع جنگي، کشمکش و آشوبي متمادي در دولت ساسانيان براي تصرّف تخت و تاج به وقوع مي پيوندد، و باعث ضعف فوق العاده ي دولت ايران خواهد گرديد. و از طرف ديگر نيز آشکار بود که اگر چه روم شرقي فاتح گشته بود، ولي با اين وصف در آن حال سلطه ي کامل بر ايران نداشت. و بدين ترتيب مقدمات سر بلند کردن يک دشمن خارجي فراهم آمده بود و اگر چه اين دشمن تاکنون به خود اجازه ي حمله به نيروي عظيمي مثل ايران را نمي داد، ولي اکنون بر اثر فراهم آمدن زمينه، امکان اين را مي ديد که بتواند اين سرزمين را تسخير نمايد. ( 1 ) اين دشمن از طرف جنوب غربي ايران آمد يعني از محلي که تا آن زمان هرگز اقدامات خطرناکي عليه موجوديّت دولت عظيم ساساني صورت نگرفته بود؛ جز اينکه از مدتها پيش حملات محلي اين دشمن به طور نامطلوبي به چشم مي خورد. بديهي است که از هنگام سقوط خاندان لخميه ( حوالي 602 ميلادي ) جناح جنوبي دولت ساسانيان تقريباً بدون حامي مانده بود.
علت اساسي اين حمله ي عظيم تازيان نه تغييرات اراضي شبه جزيره ي عربستان از قبيل خشکي سرزمين هاي آباد بود که طبعاً منجر به اقدامات وسيعتري از طرف ساکنان آن مي گردد ( 2 ) و نه لزوم راه تجارت و نه تنها حرص غارتگري تازيان - اگر چه اين علل که از زمان قديم در مورد تازيان معروف بوده و صفت ويژه ي تمام اقوام چادرنشين به حساب مي آيد نيز در اين هجوم به طور قابل توجهي دخالت داشته است - بلکه علت واقعي و محرک اصلي اين هجوم برق آسا و توقف ناپذير تازيان قبل از هر چيز، دين جديد ( 3 ) و اعتقادات تازه اي بود که حضرت محمد ( صلي الله عليه و آله ) به آنان ارزاني بخشيده بود. شايد سابق بر اين در اين حقيقت که توجه به خدا مي تواند يک چنين تأثير خارق العاده اي را همراه بياورد شک مي شد، ولي حوادث سنوات اخير به روشني الزام آوري نشان داد که تا چه اندازه يک عقيده ي جديد مي تواند نيروهاي مثبت يا منفي از خود به ظهور برساند و امروز ديگر جاي ترديد نيست که دين يکتاپرستي پايدارترين علت محرک کشورگشايي تازيان بوده است.
خود پيغمبر اسلام ( صلي الله عليه و آله ) اندکي قبل از رحلتش لشکري براي حمله به طرف شمال آماده مي کرد و ابوبکر ( 632-634 ) توانست در تابستان سال 632 با وجود وضع سياسي خطرناک عربستان، آن را به مرحله ي اجرا بگذارد. جزئيات اين لشکرکشي معلوم نيست و نتيجه اي هم از خود نشان نداد تا اينکه تازه در سال 633 لشکرکشي منظمي در جهت شمال و شمال شرقي عربستان به وقوع پيوست. ابتدا به فلسطين که متعلق به روم شرقي بود حمله ور گشتند و از آنجا به طرف سوريه پيش رفتند و نيروي نهائي خود را در جنگ اجندين ( ژويه يا اوت 634م ) ( 4 ) و در يرموک ( از 23 ژويه تا 20 اوت 636 ) ( 5 ) و همچنين در تصرّف اورشليم و بغداد نشان دادند. ذکر اين وقايع در اينجا از اين نظر لازم است که براي بيان جريان جنگ بين النهرين خالي از اهميت نيست زيرا، در اين زمان تازيان مسلمان در بين النهرين پيشروي مي نمودند ( 6 ) و هر چند نيروهاي سر حدي اين قسمت از سرزمين ايران در اثر شکست از روم شرقي آسيبي نديده بود، ولي به وسيله ي جنگهاي وحشت انگيز داخلي که تا سال 632 ادامه داشت ضعيف شده بود. اولين حمله را مثنّي پسر حارث شيباني که به زودي از طرف خالدبن وليد يمامي حمايت شد ( 18ر3ر633 تا 16ر4ر633 مطابق محرّم سال دوازدهم هجري ) به حيره که مقر لخميان در ساحل غربي فرات در طرف شمال شرقي باتلاقهاي بزرگ بود نمود، ( 7 ) و ايرانياني را که آنجا تحت رهبري هرمزان ( هرمزدان ) بودند از شهر بيرون راندند ( 8 ). تلاشهايي که از طرف ايرانيان براي فرستادن دسته هاي تازه نفس مي شد عقيم ماند ( 9 ) و تازيان مسيحي که به کمک ايرانيان برخاسته بودند در الليس نزديک فرات مغلوب گشتند و به موجب سوگندي که خالد ياد کرده بود به قتل رسيدند ( در آوريل- مه 633 ميلادي مطابق با صفر سال 12 هجري؟ )؛ و حيره پس از مقاومت شديدي که از طرف تازيان مسيحي ساکن آن در تحت رهبري و حمايت راهب ها و علماي مذهبي انجام گرفت به ناچار تسليم خالد شد ( مه و ژوئن 633 م. مطابق با ربيع الاول 12 هجري )؛ و با وجود اينکه دوبار ديگر سر مخالفت بلند نمود باز با آن به ملايمت رفتار شد ( 10 )، ولي به زودي با بناي شهر کوفه ( 11 ) در همسايگي آن و بعد با تأسيس شهر بصره ( 12 ) در کنار دريا اهميت خود را از دست داد.
با فتح حيره کليد تصرف بين النهرين به دست مسلمانان افتاد، بدين معني که به صورت واحدهاي نظامي تا دجله پيش آمدند و قلعه هاي کوچک و بزرگ متعددي را ( که از آن جمله قلعه ي دومة الجندل است که تازيان حامي ساسانيان از آن دفاع مي کردند ) به تصرف در آورده و در جبهه هاي مختلف محلي پيکار مي نمودند، در حالي که ايرانيان نيروهاي خود را در کوهستانهاي زاگرس از نو تنظيم مي نمودند.
در اواخر پائيز 633 خالد از دخالت بيزانس در بين النهرين ممانعت کرد ( به نظر او به موجب حسادت خليفه ي دوم، عمر نسبت به وي ) و يک سال بعد از آن از آنجا مأموريت سوريه را يافت و در يک راه پيمائي متهورانه ي پنج روزه خود را بدانجا رسانيد ( 13 )، ولي در اثر اين عزل نصب کار مسلمين دشوارتر شد.

المثنّي جانشين خالد که يکي از رؤساي قبيله ي بکربن وائل بود هر لحظه در اثر پيشروي ايرانيان از فارس در معرض خطر قرار گرفت. اين پيشروي تا خرابه هاي بابل قديم نزديک حيره ادامه يافت، ولي به شکست ايرانيان منتهي گشت و سيادت تازيان را تا فرات تأمين نمود. ( 14 ) بر اثر تهديدات مداوم مسلمانان رستم پسر فرخ هرمزد سپهسالار شاهنشاهي موفق شد به اوضاع فرمانروايي وطن خود سر و صورتي بدهد و شناسايي قطعي يزدگرد سوم را تحت قيوميت خويش تثبيت کند ( 15 ) و با وجود يک سلسله پيکارهاي شکست آميز با ابوعبيده ي ثقفي فرمانده جديد تازيان از پيشروي اساسي متجاوزان تا مدت مديدي جلوگيري نمايد، زيرا مسلمانان پس از عبور از فرات در جنگ دشوار و تلخي نزديک قس الناطف مجبور به عقب نشيني شدند و ابو عبيده در اين جنگ کشته شد ( جنگ معروف به يوم الجسر ) ( 16 ) اما نفاق و کشمکش هاي داخلي ايرانيان استفاده از اين موقعيت را ممتنع ساخت. ( 17 )

المثنّي که در اين هنگام دوباره به سمت فرماندهي کل منصوب شده بود توانست با جنگ معروف خود از پيشروي مجدد ايرانيان به طرف صحراي شمال عربستان و سوريه جلوگيري نمايد و به طور ناگهاني به يک سلسله از مراکز کالاهاي بازرگاني در کنار دهکده ي بغداد حمله ور شود. تازه در اين موقع يعني پس از سقوط بابل ايرانيان قواي خود را به فرماندهي رستم براي پيکاري نهايي وقاطع متمرکز ساختند ( 18 ) و بار ديگر نزديک حيره از فرات گذشتند و تا استحکامات سر حدي قادسيه کنار صحراي سوريه ( در 30 کيلومتري جنوب غربي اين شهر ) ( 19 ) پيش رفتند. در اين محل تازيان به فرماندهي سعد بن ابي وقاص و ايرانيان به سرداري رستم، هفته ها در برابر يکديگر صف آرايي کردند ( 20 )، گر چه به طور تحقيق نمي توان گفت ( 21 ) که آيا اين صف آرايي ها در سال 636 ( 22 ) ميلادي انجام يافته يا در سال 637 ( 23 )، ولي در هر حال مسلماً در فصل بهار انجام گرفته است. تعداد سپاه ايرانيان بمراتب بيشتر بوده، ولي در اينکه آيا شماره ي آنها واقعاً تا 80000 تن ( 24 ) مي رسيده ترديد است، چه اينکه اخبار مختلف شماره ي آنها را بين 30000 تا 120000 تعيين مي کند و از طرف ديگر اين تخمين که سپاه تازيان در آغاز نبرد نُه تا دَه هزار بوده ( 25 )، بخصوص در صورتي که شماره ي لشکريان ايران به ميزان فوق تعيين شده باشد بسيار کم به نظر مي آيد، بعلاوه اخباري که درباره ي قواي ايران در دست است تعداد آنها را از 6000 تا 38000 ذکر مي کند ( 26 ) و همچنين به موجب ملاحظات عمومي تاريخ جنگ ( 27 ) مي توان قواي تازيان را در حدود 20000 تن دانست. در هر حال اين جنگ سه يا چهار شبانه روز با شدت تمام ادامه داشت. اگر چه اطلاع صحيحي راجع به چگونگي صف آرايي و کيفيّت حرکات جنگي در دست ما نيست، زيرا روايات تنها از صحنه هاي انفرادي جنگ و اکثر از شاهکارهاي قهرمانان صحبت مي کند، ولي از روايات مزبور تا اين اندازه مستفاد مي شود که دسته ي فيل سوران ايراني کار را فوق العاده بر تازيان سخت نموده و سپاهيان تازي تنها با رشادت و قهرماني فوق العاده توانستند در اين جنگ آنقدر پايداري کنند تا لشکريان کمکي ( ظاهراً 6000 تن ) - که پس از مرگ رستم سپاه ايران را مجبور به فرار ساخت - از سوريه برسد: در نتيجه تازيان مالک مسلّم و پا بر جاي بابل تا نزديک دجله ( 28 ) شدند و حتي قسمت جنوبي آن به فرماندهي مغيرة بن شعبه اشغال گرديد ( 29 ). غنائم جنگي از حد و حصر افزون بود و در جنب گنجينه هاي بسيار، پرچم کهن ساسانيان ( درفش کاوياني ) ( 30 ) نيز به دست مسلمانان افتاد.
باقيمانده ي سپاه ايران که نزديک بابل جمع شده بود بدون زحمت بسيار عقب رانده شد و به کوهستانهاي شرق پناه برد و هرمزان فرمانده کل ستاد خود را در پادگان اهواز ( 31 ) مستقر ساخت و بدين ترتيب فاتحان توانستند با وجود اينکه دو جناح لشکريان در معرض خطر بود از فرات عبور کنند و از کوثي ( = کوثا ) ( 32 ) به جانب مقرّ حکومت يعني تيسفون ( که به عربي المدائن يعني شهرها ناميده مي شود ) رهسپار شوند. در بهار سال بعد ( 637 يا 638 ميلادي ؟ ) مسلمانان به بهر سير وارد شدند يعني به آن قسمت از شهر که در مغرب دجله واقع بود و ايرانيان پس از نبرد مختصري آن را از دست دادند ( 33 )، ولي هنوز نيمه ي شرقي شهر با کاخ سلطنتي در دست ايرانيان بود تا اينکه در نتيجه ي خيانت يکي از ايرانيان، تازيان توانستند با استفاده از گداري از فرات بگذرند و ايرانيان نيز نيمه ي شرقي شهر را تحت رهبري يزدگرد سوم تخليه کردند و در اين منطقه نيز به کوهستان ( به طرف حلوان ) عقب نشيني کردند ( 34 ) و اموال و ذخائر بيکراني در کاخ سلطنتي و در شهر تخليه شده براي فاتحان به جاي گذاشتند ( 35 ) در نتيجه ي اين عقب نشيني سلطه ي ايرانيان در بين النهرين عملاً درهم شکست و اندکي بعد ( تا سال 640 ) اشغال آن قسمتي که در آن زمان به دولت بيزانس متعلق بود يا تکريت و موصل و همچنين قرقيسياء واقع در نزديکي محل تلاقي خابور با فرات بدون دشواري زياد انجام پذيرفت. ( 36 )
موفقيتهاي سريع تازيان و شتاب ايرانيان در تخليه ي اين منطقه علل ريشه دارتري داشت: از طرفي بين النهرين با ساکنان آرامي يا آرامي شده ي خود که در قسمت اعظم آن مسيحيان و در جنب آنان نيز پيروان فرقه ي تعميديان و يهوديان وعده ي معدودي مانويان زندگي مي کردند - با سلطه ي ايرانيان در آنجا مخالف بود ( 37 )، و از طرف ديگر ايرانيان ساکن اين منطقه زياد نبوده و اهالي دهات در برابر پيشروي تازيان هيچ گونه عکس العملي نشان نمي دادند، حتي خليفه ي ثاني عمر توانست بشخصه اين نکته را در يابد، و مقرر داشت که ساکنان آن منطقه به عنوان ذمّي در زادگاهشان ( 38 ) بمانند. اگر چه استقبال از تازيان مهاجم به آن صورتي نبود که تقريباً هم زمان با آن در مصر مشاهده مي شد - مصري که در اثر اقدامات بيزانس فوق العاده به هيجان آمده بود - ولي با اين وصف اوضاع بين النهرين در اساس به اوضاع مصر شباهت داشت. ( 39 )
همينکه مسلمانان پس از کشمکش و مبارزه با سپاهي که از مدت مديدي در نزديکي جلولا ( شمال شرقي تيسفون ) در محاصره بود ( از 24ر11 تا 22ر12 سال 637 ميلادي مطابق با ذوالقعده ي سال شانزدهم هجري ؟ ) ( 40 ) بر آن شدند که به سوي کوهستانهاي زاگرس پيشروي کنند و بدين ترتيب به منطقه ي ايراني نشين وارد شوند، ناگزير به رعايت و احوال ديگري - در درجه ي اول رعايت اوضاع طبيعي آنجا - گشتند. چه اينکه مسلمانان به هيچوجه با کوهستان هاي خشک و صعب العبور آشنايي نداشتند و از اين جهت وجوب احتياط بسيار در اقدامات عمليات جنگي در اين نواحي ضروري مي نمود. گذشته از اين نمي توانستند به اميد بي اعتنايي اهالي و به اميد همراهي آنان باشند، بخصوص که ديگر از آن دسته هاي تازيان که در مراکز قبلي به عنوان کمک در سپاه ايران بودند و در جنگهاي اول غالباً به هموطنان مسلمان خود ملحق مي شدند ( 41 ) در صفوف ايرانيان اين نواحي وجود نداشت. اگر چه در واقع پس از جنگ جلولا با پيشرفت سريع خود توانستند حلوان را به تصرف در آورند و از آنجا هم بگذرند، ( 42 ) اما بعداً پيشروي آنان به علل نظامي متوقف شد و جنگجويان به استراحت و تازه کردن روحيه و رفع احتياجات سپاه و ترتيب تازه اي ناگزير گشتند و ديگر اصل و قاعده اي که طبق روايات بحق به خليفه ي ثاني عمر منسوب است ( 43 ) مبني بر اينکه بين پايگاه هاي سپاه مسلمانان و مدينه پايتخت اسلام نبايد رودخانه ي بزرگي وجود داشته باشد - مي بايست از اعتبار بيفتد.
نخستين رخنه و فتح سرزمين اصلي ايران ( شايد در سال 640 ميلادي؟ مطابق با سال نوزدهم هجري ) از طرف بين النهرين نبود، بلکه آن وقتي صورت گرفت که حکمران جزاير بحرين علاء بن خضرمي با اقدامات اساسي مخصوص و رعايت دقيق اطراف و جوانب، از راه دريا به سوي جزاير، « ابرکاوان » و سواحل فارس تاخت، به طوري که تازيان موفق شدند در نخستين پيشروي شگفت انگيز خود تا اصطخر ( نزديک تخت جمشيد ) پيش روند و در حوالي طاووس بر ايرانيان پيروز شوند، ولي از طرف ديگر با اين پيشروي در کشوري بيگانه و در بين دشمن دچار دشواري هاي فراوان گرديدند. ( 44 ) روايات، مبتکر اين اقدام را شخص علاء بن خضرمي مي داند و انگيزه ي وي را در اين عمل رشک و حسادت او به کاميابي هاي « سعد » مي شمارد. در هر حال در اثر اين عمل موقعيت ايرانيان در زاگرس جنوبي به واسطه ي محاصره شدن به خطر افتاد، زيرا اگر چه تازيان به دشواري مي توانستند در فارس پايداري کنند، ولي همينکه عتيبة بن غزوان در صدد بر آمد که از بصره به کمک ايشان بشتابد ( 45 )، بي ثباتي وضع هرمزان ( 46 ) ظاهر گشت و عتيبه توانست بدون مقاومت جدي وي در امتداد دجيل ( کاروان ) به طرف شمال پيشروي کند. اهواز بدست فاتحان افتاد در حالي که هرمزان به سوي مشرق يعني به طرف رامهرمز گريخت. ( 47 ) روايات مختلف تاريخ وقوع اين حادثه را با اختلاف بسيار ذکر کرده است ( ميان سال هاي 637 تا 640 ميلادي مطابق سال شانزدهم تا نوزدهم هجري )، اما اگر جريان عمومي حوادث را در نظر بگيريم بايد سال اخير را تاريخ وقوع اين حادثه بدانيم.
پس از سقوط اهواز، هرمزان در نتيجه ي نفوذ و دخالت يزدگرد سوم قرار دادي را که اندکي پيش با تاريان منعقد نموده بود نقض کرد و نظر به تهديد دايمي از طرف فارس ديگر نگاهداري ناحيه ي خوزستان با وجود مقاومت فوق العاده شديد اهالي غير سامي آن ديار امکان پذير نبود. ايذج بدست مسلمانان مهاجم و پيشرو افتاد و سرانجام تمام نبردهاي سخت به شهر شوشتر واقع در قسمت علياي دجيل ( کارون ) متوجه شده، در آنجا تمرکز يافت و در اين جنگ ها در صف تازيان پهلو به پهلوي لشکرياني که از فارس آمده بودند سربازان بين النهرين شرکت داشتند و به دستور خليفه از بصره تقويت مي شدند. اما در عين حال هرمزان در اين شهر با نيرومندي زيادي از مرز دفاع مي نمود، تا اينکه پس از سقوط استحکامات شهر به اسارت افتاد ( 642 ميلادي مطابق بيست و يکم هجري ). ( 48 ) تازيان هرمزان را به اسارت مدينه نزد خليفه ي ثاني بردند و عمر از قتل وي در گذشت ( 49 ) و او را در مدينه نگاه داشت.
در پيرو آن ( 50 )، دسته اي از سپاه تازي به سوي گندي شاپور Vahj-Andiok-Sapukr که به عنوان جنديشاپور ناميده مي شود ) پيش رفت و دسته اي ديگر به طرف شوش ( سوشه ي قديم ) ( 51 ) حرکت کرد جنديشاپور با موافقت نامه اي تسخير شد و شوش با يک حمله به تصرّف تازيان در آمد. و براي اولين بار شنيده مي شود که اشراف با موالي خويش با علم و اختيار به اسلام گرويدند و در خدمت تازيان وارد شدند و به خيانت به هموطنان خود و دورويي تن در دادند. ( 52 ) اين يکي از موارد نادري است که اخبار موجود درباره ي قبول مذهب اسلام بطور انفرادي سخن مي گويد. ( 53 )
فتح خوزستان ( 54 ) يکي از دروازه هاي هجوم و غلبه ي به ايران و نخست به فارس را که يکي از ايالات مرکزي اين کشور است به روي مسلمانان گشود ( 55 )، اما بديهي است آن طوري که بعضي از روايات غرض آميز مانند روايت سيف بن عمر مدعي است، قطعاً پيشروي به اين منطقه ها بلافاصله پس از تسخير قسمت جنوبي زاگرس انجام نگرفته است، زيرا هنوز سپاه اصلي تازه تشکيل يافته ي ايرانيان که در نهاوند ( 56 ) واقع در جنوب غربي همدان ( اکباتانا ) در سرزمين قوم ماد ( که به عربي الجبال مي گويند ) مستقر گشته بود، مغلوب نشده بود و اين سپاه تازه نفس براي اعمال جنگي در خوزستان و فارس به همان اندازه خطرناک بود که براي مسلمانان بين النهرين مخاطره داشت، حتي به فرض اگر هم حمله از راه دريا به فارس امکان داشت باز انهدام اين قوا براي تأمين موفقيت تازيان مطلوب بود. به علاوه شايد لزوم تأمين منبع عوايد جديدي ( پس از نيروهاي سخت سالهاي اخير ) نيز در اقدام به انهدام اين قوا تأثير داشته است. ( 57 )
پيکار نهاوند در سال 642 ميلادي در طي زورآزمايي بسيار سختي در مدت سه روز ادامه داشت ( 58 ) و چون سربازان سپاه ايران را از نواحي متفرق ايران حتي تا مناطق سرحدي هند جمع آوري نموده بودند و بيم عقب نشيني آنان مي رفت بعضي از دسته هاي آن سربازان را با زنجير به هم بسته بودند تا از عقب نشيني آنان جلوگيري به عمل آيد.
اما در جبهه ي عرب، خليفه عمر هنگام مسافرت خود را در نواحي تسخير شده تدارکات نظامي سپاه را رهبري مي کرد و براي سعد ( مخصوصاً از پادگان کوفه ) کمک فرستاد. در اين پيکار نعمان بن مقرن کوفي فرمانده ي عرب نيز مانند سپهبد ايراني کشته شد و با اينکه سپاه و قواي ايرانيان بر قواي تازي برتري د اشت باز تازيان بر آنان پيروز شدند ( 59 ) و به « فتح الفتوح » ( 60 ) نايل آمدند فتحي که واقعاً جانبازي و از دست دادن قوا براي آن ارزش داشت. ( 61 ) اگر چه اظهارات آميخته با تجليل و تعارف برخي از منابع مبني بر اينکه اين فتح به سرعت و بدون مقاومت قابل ذکري به وقوع پيوست بکلي غرض آلود و خطاست ( 62 ) بلکه به عکس تازيان به اندازه اي در اين جنگ قرباني دادند که ناچار تا مدتي از جنگ دست کشيدند و نمي توانستند از گرد آمدن نيروهاي مخالف و مقاوم جديدي در جبال جلوگيري کنند - با اين همه اين پيروزي به سال 642 ميلادي تصميم قطعي آنان را براي تصرّف فلات ايران محرز ساخت.
کوفيان پيروزمند براي خود املاک وسيعي در شمال اين ناحيه ( به نام ماه الکوفه ) تأمين کردند. رقباي بصري ايشان نيز به رهبري ابوموسي اشعري يمني ( 63 ) جنوب دينور و صيمره را در ناحيه ي کُردنشين تصرّف نمودند - در اين جا ( ميدان بصريان ) يا ماه البصره به وجود آمد که تا مدتها ( 64 ) براي تأمين آذوقه ي پادگان نقش مهمي را ايفا مي کرد ( 65 ) و همين طور تا وقتي که معاويه در زمان ولايت خود منطقه ي کوفيان را در آذربايجان و نزديک موصل به ميزان قابل ملاحظه اي توسعه داد. ( 66 ) ماه البصره بهانه و دست آويز اختلافات و کمشکش هاي متفاوتي بود.
از نظر نظامي پيروزي جنگ نهاوند پس از خاتمه ي استراحت موقت و پس از پايان اقدامات و اعمال جنگي که اطلاع دقيقتري از آن در دست نيست، در سال 643 ميلادي ( = 22 هجري ) با تصرّف همدان - که پس از نبرد کوتاهي ! بقاياي قشون ايران در آنجا تسليم شد ( 67 ) به کمال رسيد و به زودي اين شهر پايه و اساس محکمي براي پيشروي آينده ي مسلمان شد. بديهي است که موقتاً پيروزي تازيان به جانب مشرق راکد ماند، ولي هدف بعدي ايشان ( در سال 643-644 ميلادي، بنا به عقيده ي Sebeos ) آذربايجان بود که هدف حملات متعدد و متمرکز کوفيان که از طرف سپاهيان حلوان و موصل حمايت مي شدند گرديد و پس از نبرد قاطع در نزديکي واج الرود به تصرّف در آمد ( 68 ) به همين ترتيب توفيق تصرّف سپاهان ( اصفهان ) ( 69 ) واقع در ناحيه ي جنوب شرقي جبال سرزمين قوم ماد ( در سال 644 ميلادي ) حاصل آمد و در آنجا يکي از فرماندهان تازي حکمران گرديد - در همين اوقات کاشان و قم در کنار کوير بزرگ به دست تازيان افتاد ( 70 ) و نظارت عاليه بر غرب ايران از طرف کوفه با مغيرة بن شعبه ( 71 ) و پس از وي ( از سال 645 ميلادي ) با سعدبن ابي وقاص بود. ( 72 )
ظهور اغتشاشات و شورشهايي در شهر تسخير شده ي نامبرده يعني در همدان ارتباطات تازيان را با مناطق عقب سرخود به وضع خطرناکي تهديد مي نمود، ولي اين شورش با اقدامات سريع و شديدي که جزئيات آن به طرق گوناگون روايت شده منکوب شد و شهر با شرايط معتدلي ( پرداخت « جزيه » ) مجبور به تسليم شد، ( 73 ) در اين موقع منطقه ي جبال ( سرزمين قوم ماد ) لااقل از لحاظ نظامي کاملاً زير سلطه و قدرت مسلمانان بود، اما عُمّال يزدگرد سوم که هنوز در فارس شمالي مي زيستند پيوسته مردم را تحريک مي کردند و حتّي پس از سرکوبي قيام همدان باز موفق به ايجاد اغتشاشاتي در اماکن مختلف مي گشتند و اميد اهالي را به يک تغيير و تحول تازه اي زنده نگه مي داشتند. از اين رو براي آنچه تا به حال به دست آمده بود، ( 74 )، لازم بود که تصرّف فلات ايران در تحت رهبري محلّي مسلمانان گسترش يابد، زيرا ديگر با وجود خواسته ها و احتياجات نظامي در جبهه هاي ديگر ( مصر و شمال سوريه ) رهبري اين اقدامات در ايران عملاً از مدينه انتظار نمي رفت.
بدين ترتيب دسته هاي جنگي مسلمانان به سوي قزوين و ابهر و زنگان ( زنجان ) پيشروي کردند تا لااقل ايالت مادها را تا سلسله جبال کنار درياي خزر تأمين کنند و ارتباط مستقيم و مستحکمي با آذربايجان که در همان موقع در شرف اشغال بود، ( 75 ) برقرار نمايند. پس از چند برخورد مسلحانه و دفع حملات ديالمه بر ضد استحکامات، فرمانده تازي موسوم به براء بن عازب پيروز گشت، ولي مقارن با آن و بعد از آن کوششهاي مکرّر براي نفوذ در قسمتهاي کوهستاني جنوب غربي ساحل درياي خزر و ديلم و گيلان به ثمر نرسيد ( 76 ) و فقط پس از انقياد قطعي آذربايجان و اشغال مناطق سر حدي ارمنستان به فرماندهي سراقة بن عمر، دشت مغان و دربند به تصرّف تازيان در آمد و با ارامنه قراردادي منعقد گشت. ( 77 )
بدين ترتيب با رفع مداخله ي خزريها ( 78 ) مقدّمات حمله به مرکز سياسي و اقتصادي کهن ايران يعني ري ( رگس قديم نزديک تهران ) به وجود آمد. در اين مورد نيز - مانند سابق - قراردادهاي برخي از اشخاص متنفذ و دهقانها ( که تازيان آنها را پادشاه مي ناميدند ) با مسلمانان - مخصوصاً قول و قرار سياوخش ( سياوش ) پسر مهران ( 79 ) - بود که وظيفه ي مهم را ايفا مي نمود، و در نتيجه ي خيانت ايشان - با وجود حمايتي که از طرف اهالي قسمتهاي کوهستاني شمالي به ايرانيان مي شد - ري به دست مهاجمان عرب افتاد، اما باز دوباره از دست تازيان خارج شد و در سال بعد دوباره مورد هجوم قرار گرفت.
اين دفعه شهر غارت و ويران شد. اما به زودي دوباره بنا گرديد ( زودتر از 644 و 645 مطابق 23 و 24 هجري نبوده ) ( 80 ) اين موفقيتها موجب شد که مسلمانان به رهبري احنف بن قيس يمني در سالهاي بعد ( تا 650-651 مطابق 30 هجري ) هم پيمانان سابق ساکنان ري را که از قومس و گرگان بودند نيز منکوب و مطيع سازند. ( 81 )

هنگامي که قشون تازي در شمال به طور اساسي در امتداد جاده هاي بزرگ مخصوصاً جاده ي تجارتي ابريشم، به اقدامات نظامي خود مشغول بود، پيشروي آنان نيز در جنوب فلات دوباره آغاز شد ( در حدود سال 643 ميلادي ). در اين مورد نيز تاريخي که به دست داده اند قطعي نيست و آنچه واضح است اين است که سرانجام فتح نهاوند توانست در اين منطقه نيز پيشرفت نهايي را ممکن سازد و نفوذ در فارس يعني تسخير کوهستانهاي سر حدي خوزستان نيز از اين نظر به سهولت انجام شد، که تازيان همانطور که گفته شد قواي خود را از راه دريا پياده نمودند، ولي معذالک پيشروي در اين منطقه بسيار دشوار بود و قدم به قدم انجام مي گرفت. در اينجا مسلمانان علي رغم مقاومت سرسختانه و مشهور شهرک که سرانجام در نبرد ريشهر ( راشهر ) نزديک توج ( به زبان ايراني « توک » است ) قهرمانانه کشته شد و با وجود شورشها و قيامهاي متعددي که پس از آن سدِّ راهشان بود، رفته رفته به شهرهاي واقع بين ساحل تا گذرگاه رودخانه ي کور ( مرودشت ) دست يافتند و شهرهاي نوبندگان و کارون و شيراز و پس از چندي ارگان ( ارّجان ) در کنار نهر طاب و گاهي نيز اصطخر نزديک تخت جمشيد مورد حمله قرار گرفت و سرانجام سينيز در ساحل دريا نيز به دست عثمان بن ابي العاص ثقفي که از بصره به ابو موسي کمک مي کرد به تصرّف تازيان در آمد. ( 82 )

تجديد قواي تازي از طرف جنوب بين النهرين در عهد خلافت عثمان ( 644- 645 ميلادي ) سبب شد که مسلمانان طي جنگهاي تازه اي به سوي فسا و دارابگرد پيشروي کنند، اما حملات و قيامهاي گوناگون کُردها بار ديگر فاتحان را به وضع وخيمي دچار ساخت، ولي در عين حال هميشه تلاش و کوششهاي تازيان به پيروزي منتهي مي گشت و همين باعث شد که در سال ( 649/50 مطابق با 29 هجري ) تصرّف قطعي اصطخر باستاني و شهر گور ( به عربي جور در اردشير خوره ) ( 83 ) به وسيله ي حمله ي شخص خود، والي بصره عبدالله بن عامر بن کريز ميسر شد. تازه در اين موقع يزدگرد سوم از راه کرمان به خراسان ( مرو ) ( 84 ) گريخت و بدين ترتيب راه به سوي کرمان يعني به سوي هدف حملات آينده ي عرب آزاد شد.
همچنين در اين منطقه قواي بومي قبيله ي قفص ( کوفج يا کوفغ ) واقع در سرحدات جنوب شرقي که با وجود هر نوع کوششي براي برقراري تعادل پيوسته ايجاد اشکالاتي مي نمودند، نتوانست پايداري کند اگر چه در آغاز امر موفقيت به دست آورده بود. پايتخت ايالتي اين قسمت يعني شهر گيرفت ( جيرفت ) و جزيره ي هرمز بدون مقاومت قابل ذکري سقوط کرد ( 650- 651 ميلادي )، اما جنگهاي کوچک محلي با ساکنان مناطق کوهستاني که دستيابي به آنان تقريباً امکان ناپذير بود، سالها و حتي دهها سال طول کشيد ( 85 ) و بسياري از اهالي، آن مملکت را ترک گفتند و به هندوستان رهسپار شدند.
پيشروي از طرف سيرگان واقع در منطقه ي کرمان به سوي شمال شرقي ( 650-651 ميلادي ) از راه پهرگ و از ميان کوير نمک زار ايران به طرف زالق و زرنگ به رهبري ربيع بن زياد حارثي و پس از نبردهاي بسيار در مغرب سيستان ( که به عربي سجستان ناميده مي شود ) بدين جهت به طور قابل ملاحظه اي سهولت يافت که حکمران محلي ( « شاه » ) اين منطقه با برادرش ژونبيل ( 86 ) در نزاع و کشمکش بود و ژونبيل به اطاعت تازيان گردن نهاد و در نتيجه قشون تازي از زرنگ تا نزديکي قندهار و همچنين ناحيه ي رُخج ( Arachosien ) پيش رفت و در آنجا نبرد با قبايل کوهستاني واقع در بُست و زابلستان و همچنين پيشروي به جانب کابل ( که در آن زمان مسکن بودائيان بود ) و مناطق آن سوي کابل سالها طول کشيد، و اگر چه پس از جنگهاي کوچک ( 87 ) سخت و طولاني و بعد از مداخلات شديد علي ( عليه السلام ) ( 656-661 ميلادي ) در اداره ي حکومت، ژونبيل دو مرتبه سر پيچيد و تازيان را موقتاً تحت فشار سختي قرار داد ( 88 )، ولي لااقل راه ورود به اين سرزمين که دسترسي به آن مشکل بود تا ناحيه ي رُخج گشوده شد و قسمت اساسي آن در تحت حکومت نماينده ي فعّال تازي عبدالرحمن بن سَمره تأمين يافت. ( 89 )
علاوه بر اين، اين ناحيه نقطه ي اتکايي براي اشغال مکران به رهبري حکم بن عمرو تّغلبي و ديگران شد. در اين جا باز نبردهاي سختي که فقط محلي بود به وقوع پيوست و تازيان چندين بار از سرحدات گذشته و ليکن توقف در خود اين مناطق هنوز از طرف خليفه ممنوع بود ( 90 ) و بدين ترتيب با دست يابي تازيان به سرحدات شرقي مناطق ايران موقتاً سر حدات شرقي قلمرو و قدرت اسلام نيز تثبيت گرديد.
اين واقعيت يعني تسلّط تازيان بر جنوب شرقي ايران دست يابي ايشان را به شمال شرقي آن کشور به سرعت شگفت انگيزي ممکن ساخت و ايرانيان در برابر تازيان به استحکامات و پايداري خود در سر حدات خراسان که دوّمين مرکز و هسته ي اصلي کشور بود اميدوار بودند و بر طبق جرياني که اردوکشي تازيان تا آن زمان گذرانده بود حدس مي زدند که در آينده نيز مسلمانان در امتداد جاده ي ابريشم به حملاتي دست خواهند زد، ولي اين انتظار در آغاز عملي نشده. احنف بن قيس که بر حسب ظاهر ( 91 ) از جنوب غربي پيشروي مي کرد، غفلتاً از راه طبسين به سوي کوهستان حمله کرد ( آن طور که معلوم است 650-651 ) ( 92 ) ( در حالي که هرات را که در آن موقع گريز گاه بقاياي هياطله بود مورد حمله قرار نداد ( 93 ) سپس مستقيماً به سوي شمال برگشت و به جانب مرو ( شاهگان ) که مقرّ يزد گرد سوم بود پيش رفت، در حالي که دسته هاي ديگر با هجوم به سوي نيشابور و بيهق و نسا در شمال غربي و از آنجا به جانب سرخس واقع در شمال ( 94 ) جناح چپ قشون را تشکيل و تقويم مي نمودند و همزمان با آن، ارتباط با قشون هاي ديگر تازي را در قومس ( کومش ) و گرگان برقرار نمودند و تا آنجا که ممکن بود از پشت استحکامات سر حدي ايرانيان مي گذشتند.

در اين حال يزدگرد سوم ناچار بود به جانب مرو الرود بگريزد و در آنجا پس از، از دست رفتن قريب تمام کشور خويش از قاغان ( خاقان ) سرزمين ترکستان غربي و از حکمران سغدي و امپراطور چين استعانت بجويد ( 95 ) فرمانروايان آسياي ميانه که خود با ايرانيان خصومت داشتند چون از خطرات حملات قوم تازي که تا آن موقع براي آنان ناشناس بود، هراسيده بودند، نيروهايي به کمک شاهنشاه ايران فرستادند، ليکن اين دسته ها ضعيف تر از آن بودند که بتوانند تازياني را که در اثر کاميابي خويش پيوسته با شور و شعفي بيشتر مترصد شکار تازه اي بودند از حرکت بازدارند. يزدگرد سوم به سوي بلخ گريخت، و جلو ديوارهاي اين شهر ميان تازيان ( خصوصاً کوفيان ) و ايرانيان و ديگر ملل آسياي ميانه که به کمک ايرانيان شتافته - بودند ( تخاريان، گورکانيان و چغانيان ) جنگي در گرفت که باز هم به شکست ايرانيان منجر شد. يزدگرد از معبر و گدار قديمي ترمذ از جيحون گذشت و بدين ترتيب خراسان تا تخارستان و هرات با پوشنک و بادغيس به دشمن تسليم شد. تالگان ( طالقان ) به ميل و اختيار، و فارياب به زور، يوغ اطاعت را به گردن نهاد، اما در طوس مدتي سلسله ي محلّي مرزبان ( 96 ) ( کنارنگ ) برقرار ماند.

شاهنشاه ايران اين آرامش موقت را که در اثر اقدامات متفرق به وجود آمده بود، غنيمت شمرده و چون دريافت که سغديان و فرغانيان نمي خواهند او را بپذيرند با حمايت شخص خاقان ترک به بلخ بازگشت. تازيان که خود به خود از شرّ مأموران پنهاني اين فرمانروا رنج مي برند ديگر تاب نياوردند و احنف بيدرنگ با لشکريان بصري و کوفي به مقابله ي او شتافت و در مصافي دشوار و طولاني که به نبردهاي کوچک چندي تقسيم شد و تا دل شب طول کشيد، متحدين را شکست داد. يزدگرد کوشيد تا با کمک وجوهي که از خزانه ي کشور همراه داشت بار ديگر در مرو مقرّي بر پا سازد، اما چون دهقانان فرمان وي را مبني بر اينکه يا با خاقان همکاري کنند و يا به چين بگريزند نپذيرفتند و به عقد قراردادي با تازيان ابراز تمايل نمودند. کار به اختلاف و کشمکش کشيد و در نتيجه اعيان و بزرگان، خزانه ي کشور را به تصرّف در آوردند و فرمانرواي خود را مجبور ساختند تا به سوي خاقان بگريزد. وي با خاقان از جيحون گذشت و در فرغانه اقامت گزيد، ولي در همان هنگام که احنف مقرّ خود را در مرو الرود محکم مي ساخت و کوفيان در چهار دهکده ي مجاور مستقر مي شدند، يزدگرد خبري مشعر بر رد تقاضاي کمک از چين دريافت کرد و نتوانست براي آشوبگران و محرکاني که وي پيوسته به خراسان و ساير ايالات ايران مي فرستاد کمک نظامي بفرستد، ( 97 ) به طوري که اگر چه قيامها و شورشهاي مختلف که به طور پراکنده و غير مرتبط بر گزار مي شد ( مثل قيام کُردان نزديک اهواز ( 98 ) و در فارس ( 99 ) و سيستان (100) و کوهستان (101) و ري (102) و خراسان (103) براي تازيان بسيار گران تمام شد، ولي با اين وصف نتيجه اي حاصل نشد و تحولي واقعي به وجود نيامد. قتل جابرانه ي يزدگرد سوم در سال ( 651-652 ميلادي 31 هجري ) که مطابق معتمدترين روايات به دست آسياباني در نزديکي مرغاب هنگام خواب اتفاق افتاده (104) تقريباً خطر هاي تهديد آميز سلسله ي ساسانيان را از ميان برد.
گر چه پيروز، پسر يزدگرد از ادعاي خود صرف نظر نکرده بود، ولي فريادهاي استغاثه آميز وي ( از تبعيدگاهش به سوي چين ) بي نتيجه (105) ماند و به اين ترتيب به بي اهميتي محکوم گرديد (106) در اين حال ديگر جلوگيري از تصرّف مروالرود و سرزمينهاي گورکان و تخارستان و بلخ از طرف احنف بن قيس (107) در سال 652 ميلادي با وجود اينکه قيامهاي بومي پس از اشتغال آتش جنگ داخلي رو به فزوني مي رفت ميسّر نبود. چنانکه قراردادهاي محلّي ( نظير قرارداد با مرزبان مرو در سال 656-657 ميلادي برابر با 36 هجري ) (108) تنها يک متارکه ي جنگ محسوب مي شد.
اندکي قبل از اين تاريخ، تازيان به اقدامي دست زدند که پيش از آنان و هم بعد از آنان بعضي از فاتحان ايران در راه انجام آن کوشيده بودند و تقريباً هيچ وقت به نتيجه ي واقعي نرسيده بودند: بدين معني که در سال 650-651 ميلادي ( 30 هجري ) کوفيان که به طور کلي در خراسان از قبايل ديگر تازي عقب افتاده بودند به جبران مافات بر آن شدند که بر خلاف قراردادي که در سابق بسته بودند - به تصرّف گرگان و مازندران ( طبرستان ) همت گمارند و به اين ترتيب به سرزميني فرود آيند که از لحاظ جغرافيايي در سطح پستي واقع شده و کاملاً آب و هواي ديگري دارد يعني به سرزميني گرم و مرطوبي که در جنوب درياي خزر واقع است. اين اقدام ( که محتملاً نوادگان پيغمبر اسلام ( صلي الله عليه و آله ) يعني حسن و حسين ( عليه السلام ) نيز در آن شرکت داشته اند ) با وجود انعقاد قرارداد ظاهري بي نتيجه ماند (109) و سبب بقاي سلسله ي سلاطين زرتشتي تا قرنها بعد در آن سرزمين گرديد (110) و بدين ترتيب اين مناطق به صورت پناهگاهي براي زندگي قديمي ايراني در آمد و بدين سبب راه قديم به سوي آسياي ميانه در اين قسمت تا مدتها به مخاطره افتاد (111)، بطوري که ناگزير مي بايست عبور و مرور از راه بي راهه ي بسيار طولاني تري انجام گيرد.

پي‌نوشت‌ها:

1- Michael در صفحات 414 و 416 صريحاً اين علت را يادآور مي گردد.
2- لازمه ي اين نظر که از Leone Caetani ابراز گشته و Heinrich Becker نيز گاهي آنرا پذيرفته است يک سلسله تغييرات آب و هوايي و تحولات سريع اقتصادي ناشي از آن مي باشد که با واقعيات علم زمين شناسي مطابقت ننموده از لحاظ تاريخي نيز دليلي بر آن وجود ندارد.
3- اين مطلب را خود تازيان در مذاکراتشان با رستم بحق تأکيد مي کنند: طبري ج1 ص 2268، 2271، 2278. در صفحه ي 2643 تاريخ طبري بر خلاف تصور ايرانيان که فقر اقتصادي را علت اين جنبش و حرکت مي دانستند بطور وضوح در درجه ي اول دين، محرک اصلي اين حملات قلمداد مي گردد ( بديهي است که اين نظر با طرز تفکر مورخان سازش دارد ).
4- رجوع کنيد به : Frants Buhl in der E I,149 .
5- Caet,III 508; -613 Christensen 2,202-514; قوزانلو ج1 صفحات 243 تا 346 ( اين کتاب تأليفي است از جريان جنگ که اساساً غير نقادانه و بدون توضيحات ويژه ي تاريخ نظامي و بدون ذکر منابع مي باشد ) - بازگويي ساده ي اين اخبار از منابع در "Chronologia regum Persarum" bei Ass, III/I, 419-427
6- براي به دست آمدن اختلاف شديد و اغلب تضادهاي منابع در مورد پيشروي تازيان در ايران ( 634-651 ) رجوع کنيد به:
Caet,VII,S,xliv-Li; Die Kritik bei Weblh. Sk. VI 94 ff ; Caet: VII 29f; در صفحات 240 تا 248 از کتاب اخير بيان نقادانه اي درباره ي آنچه راجع به اين واقعه در کتب ( Weil, Muir, Muller, Wellhausen Sk. VI 94-113 ) گفته شده مشهود است.
7- درباره ي جغرافياي تاريخي بين النهرين در آن دوره: احمد سوزا و Maximilian Strecks.
8- طبري، ج1 ص 2519؛ ابن اثير ج2 ص 147 به بعد.
9- طبري ج1 ص 2038 به بعد؛ ابن اثير ج2، ص 148.
10- دينوري ص 117، ابن الاثير ج2 ص 149 به بعد و Dennett 18f.
11- طبري 1 ص 2360، 2389، 2481؛ مسعودي ج4، ص 225 به بعد، ابن اثير ج2 ص 204؛ قوزانلو ج1 ص 249 ال 262 و Caet. III 493f. ,833-863;Reitemeyer 29-40
12- طبري 2 ص 2377؛ دينوري 123 و Caet,III 769-784; Reitemeyer 11-28.
13- طبري 1 ص 2121 تا 2123 ؛ ابن اثير ج2 ص 151 تا 154 و Wellhausen,sk,VI 37-51.
14- ابن اثير ج2 ص 159 به بعد، قوزانلو ج1 ص 262 تا 265.
15- تعيين حوادث جزئي و تنظيم آن در اين سنوات عملاً ممکن نيست: Caet. III 695f براي اسامي رجوع کنيد به: Justi, Namb. 263,148.
16- طبري 1 ص 2184 تا 2180؛ دينوري 118 تا 120 ( بنا به عقيده ي وي در روز شنبه اي از ماه رمضان سال 13 هجري مطابق 29 ر 10 تا 27ر11 سال 634 )؛ تاريخ يعقوبي ج2 ص 162؛ ياقوت ج7، ص 88 به بعد؛ ابن اثير ج2، ص 166 تا 169؛ قوزانلو ج1 ص 266 تا 268.
17- دينوري ص 120 به بعد.
18- طبري 1 ص 2247 تا 2256 ( طبق اخبار بين النهرين که به شخص غير قابل اعتمادي يعني سيف بن عمر نسبت داده مي شود )؛ دينوري ص 125.
19- ياقوت ج7 ص 4 تا 8؛ احمد سوزا وجه تسميه هاي مختلفي براي نام قادسيه در کتاب ( سامراء في عهد الخلافة العباسية ج1 بغداد، 1948 ص 247 به بعد، ولي وجوه مذکور به قياس با آنچه Maximilian Streck در دائرة المعارف اسلامي ( E I ج2 ص 655 ) گفته استحکامي ندارد.
20- طبري 1 ص 2258 تا 2284 و Karl V. Zettersteen در EI,IV 30f.
21- توضيحاتي درباره ي تعيين سال در تاريخ طبري ج1 ص 2378؛ ياقوت، ج1، ص 14، 102، ج3، ص 94 ابن اثير به متابعت از طبري جنگ را در سال 635 ميلادي مطابق 14 هجري مي داند؛ Wellhausen,Sk. VI 68-83
22- Wellh. ,Sk. VI 72.
23- Caet,III 629-633 طبق عقيده ي واقدي.
24- اين عقيده ي Sebeos مورخ ارمني تقريباً همزمان اين واقعه مي باشد. رجوع کنيد به: Huebschmann, Arm. 14.
25- به عقيده ي Sebeos.
26- طبري 1 ص 2279: 12000.
27- اين مطلب را Alfred متخصص در تاريخ سپاه شفاهاً از Pawlikowski-Cholewa I. IX. 1949 نقل مي کند.
28- بلاذري، ص 255 تا 262؛ طبري 1، ص 2285 تا 2358؛ دينوري ص 125 تا 131؛ ابويوسف ص 16 به بعد، تاريخ يعقوبي ج2، ص 163 به بعد؛ مسعودي ج4 ص 207 تا 225؛ ابن اثير ج2، ص 173 تا 188؛ قوزانلو ج1، ص 281 تا 286 ( با يک نقشه ي غير علمي ص 279 )، ( نيز همراه با منابع سوري و ارمني ) Elias 82f. Michael 417; Caet. III 629-713
Wellh. ,SK,VI 68-83; Christ,496-498- S. M. Yusuf : The battle of al-Qadisiyya. in der "Islamic Culture". XIX/XX ( Haidarabad 1945-46 )
29- طبري 1 ص 2344 تا 2388.
30- Friedrich Sarre : Die alt - orientalischen.
Feldzeichen, in der "Klio" III ( 1903 ) ,S,333-371 ( hier S. 344-361 alt-und mittelpersische,S. 361f. mohammedanische ( meist Qsmanische )
31- طبري 1 ص 2421 تا 2424 ؛ دينوري ص 133؛ ابن اثير ج2، ص 196 ؛ Cae. III 715
32- رجوع کنيد به: Max Plessner in der E I. II 1255
33- طبري 1 ص 2425 تا 2431- در باره ي تيسفون رجوع کنيد به Caet III 760-763; Maximilian Streck in der E I. III 81.
34- طبري 1 ص 2431 تا 2435 و 2439 به بعد و 2441 به بعد و 2443؛ دينوري ص 133، ياقوت ج1 ص 394 تا 397.
35- اين ذخاير و آثار تازيان را سخت به شگفت مي انداخت و جزئيات آن نقل شده است: طبري 1 ص 2436 و 2444 تا 2450 و 2451 به بعد؛ دينوري ص 133 به بعد، ابن اثير ج2، ص 199 تا 201.
36- طبري 1 ص 2474 تا 2477 و 2479؛ ابن اثير ج2ص202 به بعد و 205 تا 207 ( « الجزيره قسمتي بود که به ساده ترين وجه تسخير شد »: ابن اثير ج2، ص 206 ). قوزانلو ج1 ص 287-299 Caet. III. 752-769,IV 220-232 در مورد ارمنستان و گرجستان نيز رجوع کنيد به: K"art"lis chovreba 142f; Brosset, Add, 47 f ( = Chronique Armenienne )
37- نيز طبري 1 ص 2369.
38- طبري 1 ص 2370 تا 2373.
39- رجوع کنيد به : Caet, V 4.
40- بنا به عقيده ي طبري 1 ص 2470 ( با ترديد در صحت آن ) 24ر11ر637 تا 22ر12ر637 ميلادي مطابق با ذوالقعده ي سال 16 هجري مي باشد؛ بلاذري ص 263؛ طبري 1ص 2456 تا 2464؛ دينوري ص 134 به بعد؛ تاريخ يعقوبي ج2 ص 173؛ ياقوت ج3، ص 323؛ ابن اثير ج2، ص 201؛ قوزانلو ج1 ص 303-306؛ Michael 417f; Caet III 718-752
41- طبري 1 ص 2475؛ ابن اثير ج2ص 202 و 210- مراجعه کنيد به فصل « اوضاع ديني ».
42- بلاذري ص 301؛ طبري 1، ص 2473 به بعد. ابن رسته ص 164؛ ابن اثير ج2، ص 201.
43-طبري 1 ص 2360.
44- بلاذري، ص 386 به بعد؛ طبري 1، ص 2545 تا 2550؛ دينوري ص 140 به بعد؛ ياقوت ج2 ص 426 به بعد و ج4 ص 350 و ج6 ص 325 به بعد؛ ابن اثير ج2، ص 208، Caet,IV 146-153,505 .
45- بلاذري ص 376 به بعد و 387؛ طبري 1 ص 2533 تا 2538؛ ابن اثير، ج2، ص 209.
46- براي چگونگي اين نام رجوع کنيد به : Just, Namb. 10 .
47- بلاذري ص 301 به بعد و 377 تا 379 ( = ياقوت ج1، ص 381 به بعد ) و ج 5 ص 196؛ طبري1 ص 2538 تا 2541؛ ابن اثير ج2 ص 210 به بعد؛ قوزانلو ج1 ص 301 تا303؛ Caet. III 784-787, VI, 144f; کتاب ذيل به بخش اخير مطلب مذکور مربوط است:
Wellhausen,Sk. VI 94-113 "Die Eroberung von Iran. "
48- بلاذري ص 301 و 379 به بعد ( = ياقوت ج2 ص 388 )؛ طبري 1 ص 2543 به بعد و 2551 تا 2556 و 2569؛ دينوري ص 137 به بعد؛ قمي ص 297 تا 305؛ Caet. III 906-916 IV 454-460
49- طبري 1 ص 2558 به بعد، ابن سعد ج5 ص 64 به بعد و ابن اثير ج2 ص 212 به بعد؛ داستان معروف هرمزان با عمر در مورد تقاضاي آب و امان خواستن وي قبل از نوشيدن آن و شکستن ظرف آب و گذشتن عمر از قتل وي اساس منظومه ي Augustus, Grafen von Platen-Hallermund گشته است. رجوع کنيد به : Karl Vilhelm Zettersteen in der E. I,II 359.
50- اين امر بنا به اوضاع مکاني قابل قبول است. الذهبي و طبري ( Zotenberg ) ج 3 ص 447 تا 452 اين واقعه را در سال 639 ميلادي مطابق 18 هجري به حساب مي آورند ( رجوع کنيد به Caet. IV 3 ) به سختي مي توان به آنها حق داد، زيرا تعاقب تاريخي روايات عراقي که پيوسته مي خواسته اند حوادث زيادي را به زمان عمر نسبت بدهند در اين مورد مثل موارد ديگر درهم است.
51- طبري 1 ص 2556 تا 2561 و 2562 تا 2569 ( در اين مورد اخبار زياد غير قابل اعتمادي که هدف تجليل و تکريم ايرانيان را از نظر نسب آنان دارد از المدائني و سيف بن عمر ديده مي شود )؛ دينوري ص 136 تا 140؛ ابن اثير ج2 ص 211 به بعد، ابوالفدا ج1 ص 240 تا 242؛ Caet,IV 460-474; Max Streck in der E I,IV 611f.; در مورد کلمه ي Vahj-Andiok-Saphur = « شاپور بهتر از Antiochos بنا کرده » رجوع کنيد به
Walter B. Henning im BSOS IX ( 1938/9 ) ,S. 843 ( vgl. Muq. 145 )
52- طبري 1 ص 2562 به بعد، ابن اثير ج2 ص 213 به بعد.
53- رجوع کنيد به همين کتاب فصل « اوضاع ديني ».
54- در آن موقع هنوز عده ي زيادي از اهالي خوزستان ايراني نشده بودند و به زبان اِلامي صحبت مي کردند.
55- ابن اثير ج2 ص 214.
56- بلاذري ص 302 به بعد؛ دينوري ص 141 تا 146 ( 642 ). قوزانلو ج1 ص 310 تا 323؛ Caet. IV 214f-478.
57- اين عقيده از Caet IV 378,s 253 استنباط مي شود، ولي به نظر من اين امر نمي تواند تنها محرک تازيان بوده باشد.
58- در مورد ابهام وضع ميدان جنگ و غيره مراجعه کنيد: به Caet. IV 474f.
59- روايات در اين مورد سخت با هم اختلاف دارند؛ مثلاً ابن اثير از 50 تا 150 هزار تن سخن مي گويد. رجوع کنيد به: Vlad. Minorsky in der E I,III 984f.
60- طبري 1 ص 2630؛ در مورد اين نام وعدم مطابقت کامل آن با مقصود مراجعه کنيد به: Caet. IV 475f.
61- طبري 1 ص 2596 تا 2632 و2642 تا 2646؛ دينوري ص 141 تا 145؛ بلاذري ص 302 تا 305؛ اغاني/ بولاق ج15 ص 41؛ ابن سعد ج 6 ص 10، مسعودي، مروج، ج4 ص 230 تا 236؛ تازيخ يعقوبي ج15 ص 179، ابن الاثير ج3 ص 8 تا 6 ياقوت ج8 ص 329 به بعد؛ قوزانلو ج1 ص 323 تا 338؛ Caet. IV 478-501; Sebeos 140.
62- من با Lokk. 75 در اين مورد همعقيده نيستم که مقاومت ايرانيان فقط در شرق ايران اهميت داشته است.
63- قمي ص 295-297.
64- رجوع کنيد به فارسنامه ي بلخي ص 120- در کتب مورخان به زودي ذکر نام هاي « ماه الکوفة » و « ماه البصرة » از بين مي رود، ولي در قرن دهم مجدداً روي سکه ها مشاهده مي شود: Lane - Poole I 148, Nr, 437.
65- بلاذري ص 306، ابن اثير ج3 ص 6. Caet. IV 501-505, 677 ff.
66- طبري 1 ص 2672 تا 2674؛ ابن اثير ج3 ص -12. Caet. IV 691/694.
67- بلاذري ص 307 و 309 به بعد؛ طبري 1 ص 2635؛ ابن اثير، ج3 ص 6 به بعد؛ ياقوت ج3 ص 150، ج8 ص 472 ( نهاوند ) - Caet. IV 678f...
68- بلاذري ص 322 و 325 به بعد؛ بلاذري، انساب ج5 ص 31؛ طبري رديف اول ص 2635 و 2647 به بعد و 2651 تا 2653 و 2660 تا 2662؛ ابن سعد ج6 ص 69 و 111؛ تاريخ يعقوبي ج2 ص 180 ( و بنا به عقيده ي وي از سال 645 سعد بن ابي وقاص )؛ ياقوت ج1 ص 173، ج4 ص 88؛ عقد الفريد ج2 ص 199 ( در اينجا والي عثمان )؛ ابن اثير ج3 ص 7 و 10 به بعد و 32 به بعد؛ کسروي، شهرياران گمنام ج2 ص 16-21؛ Sebeos 105-110; Leontions 5f
Stefan As 152; Elias 84f; Caet. IV 676,681-688, VII 61، 159-163,220-308-310.
69- سمعاني ( روي ورق 41 ) سپاهان را تلفظ و صورت ساساني اين نام مي داند.
70- بلاذري ص 312؛ قمي ص 25 به بعد؛ ابونعيم ج1 ص 19 تا 30؛ ابن اثير ج3 ص 7 به بعد. Elias 84; Caet. IV 678, VII 31.
71- بلاذري 312 به بعد ( تاريخ فوق به عقيده ي بلاذري است )؛ طبري 1 ص 2637 تا 2642، ياقوت ج1 ص 97؛ ابن اثير ج3 ص 8 و 12 به بعد؛ Caet. V 3f.
72- طبري ص 2801 به بعد؛ تاريخ يعقوبي ج2 ص 180؛ براي جزئيات اين مطلب رجوع کنيد به « وضع حقوقي ايران نسبت به دستگاه خلافت » از همين کتاب و نيز: Karl V. Zettersteen in der E I,VI. S. 30f.
73- طبري 1 ص 2649؛ ابن اثير ج3 ص 8 به بعد.
74- بلاذري ص 315 تا 319؛ طبري رديف اول ص 2680 تا 2682؛ قوزانلو ج1 ص 339 تا 346 ( براي اين عصر ص 642 تا 651 ) Michael II 424; Caet. IV 502-504
75- در اينجا و هم در سرحدات ارمنستان و قفقاز دايماً امر منجر به اصطکاکات و بگير و بند تازيان مي شد. رجوع کنيد به بلاذري ص 322؛ طبري 1 ص 2804 تا 2808 ( از سالهاي 645 يا 646 و 647 = 24 يا 26 هجري؛ بنا به عقيده ي ابو مخنف )؛ ياقوت ج1 ص 160 به بعد، ج7 ص 80 به بعد.
76- بلاذري ص 321 به بعد؛ ابن اثير ج3 ص 9 به بعد.
77- بلاذري ص 326 تا 328 ؛ طبري 1 ص 2663 تا 2667؛ ابن اثير ج3 ص 11؛ Sebeos 100f; Dorn. Schirw. 536-539.
78- طبري رديف اول ص 2668 تا 2670.
79- براي نامها رجوع کنيد به: Justi, Namb 299 214 f.
80- بلاذري ص 309-319؛ طبري 1 ص 2653 تا 2656، ياقوت ج4 ص 380 به بعد؛ ابن اثير ج3 ص 9؛ Caet. V 8-19, VII 33-37, 59f.
81- طبري 1 ص 2657 به بعد؛ تاريخ يعقوبي ج2 ص 188؛ ياقوت ج1 ص 105، ج2 ص 895، ج4 ص 88 و 981؛ ابن اثير ج3ص 10؛ Wellhe,SK. VI. 110;Caet. V19;VII 270f.
82- بلاذري 383 به بعد و 389 به بعد؛ طبري 1 ص 2694 تا 2699 و 2713 تا 2720 و 2810 و 2833؛ ياقوت ج1ص 737 و ج2 ص 560 و 736 و ج3 ص 5 و 204 و 891 و ج4 ص 224 و 718 و 817؛ ابن اثير ج3 ص 15 به بعد و 38؛ Wellh. ,SK. VI IIIf; Caet. V6f. ,19-27,VII 31f. ( آيا شهرک واقعاً تازه در سال 648 تا 650 ميلادي مطابق با 28 تا 29 هجري سقوط کرده است؟ ) - براي اسامي رجوع کنيد به: Justi, Namb,292 Iks ( يا اينکه نام واقعي چهرک ؟ ).
83- بلاذري ص 388 به بعد؛ تاريخ يعقوبي ج2 ص 192 به بعد؛ Caet VII 32. 61f, 147-151, 164-166, 219f. ,248-256, 271-273 « گور » همان فيروز آباد فعلي است، رجوع کنيد به؛ Clement Huart in der EI, II, 119
84- رجوع کنيد به : بلاذري ص 515 تا 519؛ طبري 1 ص 2680 تا 2684 ( بيان سيف ) و 2867؛ ابن سعد ج6 ص 32؛ ابو نعمان ج1 ص 33؛ دينوري ص 148 به بعد؛
( از يک اقامت پنج ساله در سيستان صحبت مي کند ) Elias 84; Michael 418. Caet VII 271f. ,293-300.
خبري را که طبري 1 ( ص 2876 ) درباره ي فرار يزدگرد نقل مي کند و بهتر از همه با پيشرفت تدريجي تازيان مطابقت دارد شايسته ي اين است که به ظن قوي پذيرفته شود. ولي به طور مشهود اطلاعات درباره ي اقامت « شاه » نسبت به تازيان هميشه فقط مبهم مي باشد.
85- بلاذري ص 389 تا 392؛ طبري 1 ص 2700 تا 2704 و 2828 به بعد؛ ياقوت ج2 ص 513 و ج4 ص 265؛ ابن اثير ج3 ص 13 به بعد و ص 49؛ ياقوت ج7 ص 243، Caet,VII 271-274. -Jan Henrik-Kramers in der F,I , II 1106. درباره ي هجوم تازيان به کرمان و اولين سکه هايي که در آنجا رايج گشته است رجوع کنيد به: George C. Miles: Some new light on the history of kirman in the first century of the Hijraa, in : James Kritzek und R. Bayby Winder ( hrsg ) The World of Islam ( Hitti-Festschrift ) London und Newyork 1959, S. 85-98
86- رجوع کنيد به : Just,Namb,384f لغت Zenbil ( ولي بدون بيان اصل ريشه ي آن ).
87- طبري 1 ص 2829 و Chirshman 112-111
88- بلاذري ص 392 تا 397؛ طبري ج1ص 2705 به بعد؛ يعقوبي، بلدان، ص 281، ابن اثير ج3 ص 17؛ تاريخ سيستان ص 80 تا 85 و 100 تا 106 Caet VII 276-280.
89- بلاذري ص 396 به بعد؛ ابن سعد ج5 ص 33؛ ابن اثير ج3 ص 174.
90- طبري 1 ص 2706 تا 2708 ابن اثير ج3 ص 17 به بعد و 174 و 177 ( سال 663-664 ميلادي = 43 و 44 هجري )، : Elias 86.
91- طبري 1 ص 2884 به بعد بالصراحه متذکر اين امر است، ولي در جنب آن اخبار آحادي حاکي است که وي از اصفهان آمده است.
92- بر طبق گفته ي بلاذري ص 403.
93- رجوع کنيد به : Caet. VII 488.
94- بلاذري ص 316 و 403 تا 405؛ طبري 1 ص 2884 -2888؛ ابن سعد ج5 ص 32 به بعد؛ تاريخ يعقوبي ج2 ص 192 به بعد؛ يعقوبي، بلدان ص 278 تا 280؛ ابن حوقل ( چاپ دوم ) ص 431؛ اصطخري ص 273؛ مقدسي ص 321؛ Caet VII; 275f, 281-283.
95- T"ang-schu, Kap. 198,S. 3614/2 dazp ( = در اين باره ) Franke II 368f
96- در اين باره رجوع کنيد به : Vlad. Minorsky in der EI, IV 1056.
97- بلاذري ص 406 تا 408؛ طبري 1 ص 2681 تا 2692: يعقوبي بلدان ص 291؛ سمعاني ص 82 ( روي ورق )؛ ياقوت ج3، 167؛ ابن اثير ج3 ص 13 تا 15. Elias 86; Sebeos 131f. Caet. VII 283-292,460-492,VIII3.
98- طبري 1 ص 2708 تا 2711؛ ابن اثير ج3 ص 18.
99- رجوع کنيد به صفحات قبل و به طبري 1 ص 2829 به بعد.
100- ابن اثير ج3 ص 43 به بعد.
101- ابن اثير ج3 ص 52.
102- بلاذري ص 318.
103- در تحت رهبري قارن سال 653-654؛ طبري 1 ص 2905 به بعد؛ ابن اثير ج3 ص 47 تا 49- Caet. VIII 3-7 در زمان علي: بلاذري ص 408، تاريخ يعقوبي ج 2 ص 213؛ Caet. IX557f.
104- طبري 1 ص 2872 تا 2883، دينوري ص 148؛ ابن اثير ( Ouselev ) ج1 ص 160 تا 165؛ ابن اثير ج3ص 45 به بعد، ( بنا به عقيده ي وي در جنگ کشته شده ) Lentios 5; ( بنا به عقيده ي وي از طرف هياطله کشته شده ) Caet. VII 437-452 sebeos 132 ( بنا به عقيده ي وي آسيابان « ترک » بوده است ) Michael 421 f ( اين عقيده که جسد وي را زير نظر قسيسي از رودخانه يافتند و قاتل او را کشتند و جسدش در تخت جمشيد ( اصطخر ) به خاک سپرده شده است: افسانه ايست مبني بر تمايلات Tolstov,Civ 222-8.
105- T"ang-schu 3614/2. Franke II 368f; III 357f درباره ي نام پيروز ( PIWc ) رجوع کنيد به: Justi, Namb 247-250,249Nr. 42
106- Chav. ,Doc 172f. ;Franke II 369f,. III 356f. ;Marshall Broomhal: Islam in - China, A neglected problem, London 1910,S. 13f. 14-19.
107- طبري 1 ص 2897 تا 2904 - Caet. VII 487-493,495f.
108- طبري 1 ص 3249؛ ياقوت ج3 ص 409 به بعد Caet. IX 226; Gibb, Conq.15.
109- بلاذري ص 335؛ طبري 1 ص 2657 تا 2660، 2836 به بعد؛ ابن اسفنديار 98 تا 100؛ ياقوت ج6 ص 19 تا 21؛ اولياء الله آملي ص 26 تا 28، 35 تا 37؛ ابن اثير ج3 ص 41؛ Caet. VII 301-308 نظير يک چنين اقدامي بر ضد ديلم ( سال 656-657 ميلادي = 36 هجري ) تقريباً جايي ذکر نمي شود ( بلاذري ص 322 ) و بدون نتيجه ماند. Caet. IX 225f.
110- حمله ي عمر بن ابي صلت ( دشمن حجاج ) در سال 702 ميلادي ( = 83 هجري ) بر استقلال اسپاهبذ عقيم- ماند؛ ابن اثير ج4 ص 190-Melgunof 48 f, 55.
111- طبري 1 ص 2839.

منبع مقاله :
اشپولر، برتولد؛ (1386)، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي ( جلد اول )، جواد فلاطوري، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هفتم