تشيع دوازده امامي در ايران
مترجم: جواد فلاطوري
دير زماني است که تحقيقات تاريخي، اين امر را نشان داده است ( 1 ) که موطن و منشأ مذهب تشيّع، سرزمينهاي عربي بوده است و يکي از نخستين نمايندگان روح اين مذهب - بخصوص از حيث ترفيع مقام شخصيت علي ( عليه السلام ) از درجه ي يک انسان عادي خاکي - مردي به نام عبدالله بن سبا ( 2 ) بوده که در زمان حيات خود آن حضرت مي زيسته و بنا به منقول از دودمان يهودي برخاسته است و از اين رو کساني ( 3 ) هم خواسته اند که در آغاز اين جنبش مذهبي - که در اينجا به جزئيات آن نمي توان پرداخت - اثراتي از دين يهود مشاهده کنند ( ؟ ). در هر حال بدون ترديد جنبش تشيّع يعني آن تشيّعي که بعداً دوازده اماميان از آن به وجود آمدند، و مي توان آن را تشيّع ميانه رو ناميد، هيچ ارتباطي با عکس العمل روح ايرانيان در مقابل اسلام ندارد. ( 4 ) بلي آنچه مسلّم است اين است که عقايد شيعه ي دوازده امامي ( در صفحات آينده، هر کجا کلمه ي « شيعه » به طور مطلق ذکر شد مراد از آن، « شيعه ي دوازده امامي » است ) از همان آغاز سرزمين اسلام ريشه دوانيده ( 5 ) و به زودي با روح ايرانيت پيوند و اتحاد يافته است. اين امر نمي تواند يک واقعه ي اتفاقي باشد که ايرانيان با وجود اينکه نه به مذهب افراطي اسماعيليه ( که در اواخر امر، نيز پا از دايره ي اسلام بيرون گذاشته بودند ) تن در دادند، و نه به روش معتدل زيدّيه ( که با مذهب تسنّن قرابت داشت )، و با وجود اينکه سرانجام نيز شانه از زير بار عقيده ي خوارج خالي کردند ( اگر چه عقيده ي خوارج بخصوص در آن ازمنه اي که رعايت تساوي نژادي نمي شده است مي بايستي بدون ترديد جلب نظر ايرانيان را نموده باشد )، باز از همان قرون اول هجري مذهب شيعه را به عنوان شکل « ايراني شده ي دين اسلام »، به صورت مذهب قسمت عمده ي مردم ايران، پذيرفته باشند ( اگر چه نفوذ کامل آن در تقريباً تمام سرزمين ايران در اثر فعاليت صفوّيه در آغاز قرن شانزدهم ميلادي برابر قرن دهم هجري بوده است. )
عقيده ي شيعه مبني بر اينکه امامت ( 6 ) به طور موروثي بين افراد خاندان پيغمبر ( اهل البيت ) ( 7 ) که حاملين الهام و ولايت الهي هستند مي باشد، به نظر ايرانيان که به نظير آن يعني به توارث سلطنتي که رنگ مذهبي يافته بود، عادت کرده بودند، پسنديده آمد و علم شيعيان به اين امر که در مذهب تشيّع شکل ويژه اي از اسلام را يافته اند که مخالف آراي طبقه ي حاکمه و عقيده ي رسمي اکثريت بزرگ قوم عربي زبان - اگر چه به هيچ وجه بر خلاف عقيده ي تمام عربها نبود - و بعداً هم مخالف عقايد ترکان به حساب مي آيد، به شيعه در همان زمانهاي اول اين آمادگي ويژه را بخشيد که بتواند هسته ي مرکزي براي قيامهاي ملّي بگردد، ( 8 ) به طوري که واقعاً هم از اين مرکز، طرق مختلفي به بيداري افکار ملّي ايرانيان رهبري نمود: يعني به زودي فکر برقراري ارتباطي بين سلسله ي امامان و بين آخرين خاندان ساسانيان بدين ترتيب آغاز شد که گفتند امام حسين ( عليه السلام ) با شهبانويي از خاندان يزدگرد سوم ازدواج نموده ( 9 ) و از اين رو دارندگان مقام امامت بايد حق رهبري هر دو ملت عجم و عرب : « قوم الطرفين » را داشته باشند، زيرا ايشان هم از قريش و هم از خاندان پادشاهي ايران مي باشند. ( 10 ) واقعاً نيز مسئله ي شايستگي خانوادگي بزودي ملاک و ميزان پر اهميّتي گشت به طوري که وابستگان اهل بيت به نام اينکه هم از طرف پدر و هم از طرف مادر از خاندان مقدسي مي باشند، رجحان و تقدّم خود را بر کساني که فقط از طرف پدر به آن خاندان مربوط بودند، متذکر گرديده و تأکيد مي نمودند. ( 11 ) به علاوه معمول گشت که براي سادات مقام والايي تخصيص داده شود، و در درجه ي اوّل ( 12 ) همين امر سبب شد که تبليغات عباسيان موفقيت حاصل نموده، ارتباط آن با علويان مدت درازي به طول انجامد ( 13 ) ( اگر چه فرق بين اين دو دسته در سال 727/728 ميلان برابر 109 هجري به خوبي آشکار گشت ) ( 14 ) و خراسان نيز محل موفقيت تبليغات عباسيان بگردد.
بديهي است که پيروزي « شيعه ي بني عباس » ( 15 ) باعث سرخوردگي بسياري از ايرانيان گشت، ولي اين سردي و بي ميلي همگاني نبود، زيرا بر قراري تساوي بين عناصر ايراني و عربي و بلکه ترجيح ايرانيان بر عربها باعث آشتي نمودن عده ي زيادي از ايرانيان با حکومت جديد گرديد. در عين حال دوش بدوش تني چند از شخصيت هاي رهبر و مُبلّغ زيدّيه که به ايران گريخته و پناهنده شده بودند ( 16 )، تبليغات شيعي نيز به فعاليت خويش ادامه مي داد ( 17 )، اگر چه بعضي از تلاشها نيز مثل کوشش عبدالله بن معاويه ( از اخلاف جعفر بن ابي طالب برادر علي بن ابي طالب « عليه السلام » ) در فارس ( 745-748 ميلادي برابر 127 تا 130 هجري ) با نيروي نظامي درهم شکسته شد. ( 18 ) مرکز اصلي تبليغات شيعيان ابتدا در کوفه بود، و از آنجا به عناصر عربي موجود در قم سرايت نمود ( 19 ) و به زودي ايرانيان اطراف قم نيز به آن عربها پيوستند. مرکز مستقل ( 20 ) دوم براي فعاليت شيعيان که از قرار معلوم به مرکز اول بستگي نداشته، خراسان و ماوراء النهر ( 21 ) بوده است. اين مناطق سر حدّي بخصوص از اين جهت داراي اهميت بوده است که مدعيان حکومت شيعي، و هم مبلّغان شيعي مذهبي که مورد تعقيب بودند مي توانستند به آنجا گريخته خود را پنهان سازند و يا بر حسب ظاهر به نام « مُرابط » ( محافظ حدود و ثغور اسلامي ) جلوه دهند. علاوه بر مراکز مذکور در طبرستان نيز از همان ازمنه ي نخستين، علماي شيعي مذهب ( 22 ) وجود داشته اند. با اين وجود تلاش شيعيان بدين منظور که، در پيرو تبليغات رسمي تسنّن در بين ترکان، ايشان نيز در ترکان نفوذ کنند، به طور عمد با شکست روبرو گشت. ( 23 ) و بخصوص خطر توسعه و غلبه ي جنبش هاي « الحادي » در اين نواحي باعث شد که خلفا بر فعاليت دستگاه تبليغي خود در بين ترکان و نيز بين بلغاران ولگا ( Wolga-Bulgaren ) ( سال 922/923 برابر 310 هجري ) بيفزايند. ( 24 )
در خراسان نيز شيعه نتوانست در بين طبقه ي اشراف ايراني که هنوز از زمان ساسانيان بجاي مانده بودند، راه پيدا کند. اگر چه تني چند از سامانيان ( نصر دوم ( 25 ) و نوح دوم ( 26 ) ) عقايد اسماعيليان و قرمطيان را پذيرفتند، ولي اين عمل به نتيجه ي نامطلوبي منجر گشت، چنانچه بر اثر آن نصر دوّم از طرف امراي خود از تاج و تخت بر کنار گشت ( سال 942 ميلادي برابر 331 هجري ). در هر حال از همان آغاز بعضي از نواحي جمعاً سر به اطاعت شيعه در آورد، ولي اين فرقه نتوانست در جنوب و غرب و نيز در فارس ( 27 ) پايه ي خود را در محيط وسيعي محکم سازد، ولي باز در عين اينکه طاهريان ( 28 ) سنّي مذهب از انتشار آن جلوگيري نمودند، صفاريان در ضمن اينکه خوارج را در وطن خود سيستان محدود مي کردند به طور غير مستقيم پايه ي محکمي براي شيعه در آنجا به وجود آوردند. ( 29 )امر ديگري که لااقل به همين اندازه براي استقرار شيعيان پر اهميّت بوده اين است که سرزمين هاي زيديّه نشين در جنوب بحر خزر با شيعيان دوازده امامي نسبتاً با صبر و مدارا رفتار مي کردند - در حالي که سنيّان به تلخ ترين وجهي آنها را تعقيب مي نمودند ( 30 ) - بدين جهت در قسمت غربي اين سرزمين يعني ديلم از همان اوّل عقايد شيعه ي دوازده امامي رسوخ نمود و در سرزمين مجاور خود آذربايجان، نيز پيروان زيادي به دست آورد ( در اينجا در حدود سال 960 ميلادي برابر 349 هجري يکي از اولاد عيسي بن المکتفي بالله، به عنوان رهبر شيعي مذهب پيرواني به دست آورد ) ( 31 ). آل بويه که از ديلم برخاستند از ابتداي امر شيعه ي دوازده امامي بودند و تا آخر نيز به عقيده ي خود وفادار ماندند، و حتي توانستند به عنوان حاکمِ مطلق، در سرزمين خلافت ( 945 تا 1055 ميلادي برابر 333 تا 447 هجري ) مقاومت و مخالفت سنّيان را در مقابل تبليغات شيعيان سخت محدود نموده، در بين النهرين و به طور قطع نيز در ايران، اعياد و سوگواري هاي شيعيان مثل عاشورا و عيد غدير ( 32 ) ( روز منصوب شدن علي ( عليه السلام ) به خلافت ) را به نام روز عزا و عيدِ عمومي رايج سازند. ( 33 ) اين امور و هم اين امر که قاضي القضات دربار آل بويه، که سخت به مذهب شيعه پابند بودند، ( 34 ) يکي از نقباي شيعي بود ( 35 ) در خود آگاهي و امنيت يافتن شيعيان تأثير بسياري داشته است، زيرا تا آن زمان شيعيان در موارد ضروري و خطر از اقرار به عقيده ي خود و ابراز آن « تقيّه » ( 36 ) مي کردند، همان طوري که مانويان نيز در مورد انجام اعمال مذهبي خود در محيط مسيحيان، انجام مي دادند و گاهگاهي هم زردشتيان در مقابل مسلمانان رفتار مي کردند ( 37 ) ( شايد هم امر به « تقيّه » در بين شيعيان از اين دو منشأ نامبرده گرفته شده باشد؟ ). در عين حال هميشه شيعيان معتقد و راسخي وجود داشته اند که ايمان خود را با انتخاب لقبي ( 38 ) شيعي براي خويش و يا با نام گذاري فرزندان ( 39 ) خود به اسامي شيعيان نشان مي دادند؛ گاهي اوقات نيز اين امر به سود ايشان و يا به ضرر ديگران به کار مي رفته است. هر وقت هم شيعيان بر سر قدرت مي آمدند، پرچم سفيد که علامت حزب آنان ( همچنين زيدّيه ) ( 40 ) بود پيوسته و مکرر در ملأ عام نشان داده مي شد. شعار رسمي مذهبي آنان عبارت بود از: رضيت الله رباً و بالاسلام ديناً و بمحمّد صلي الله عليه و آله نبيّاً و بالقرآن کتاباً و بالکعبة قبلةً و بالائمة الاثني عشر عليهم السلام اماماً. ( 41 )
از سال 945 ميلادي برابر 333 هجري اقرار به مذهب شيعه به طور علني ممکن گشت، و از انتشار عقايد شيعه نيز ديگر جلوگيري به عمل نمي آمد. اين امر بخصوص در بنا نمودن زيارتگاه هاي تازه براي شيعيان به ظهور پيوست : يعني شيعيان نه تنها سرداب سامرا محل غيبت ( 42 ) امام دوازدهم، امام زمان را ( واقع در سال 873 ميلادي برابر 260 هجري به بعد ) به عنوان مکان متبرک، زيارت مي نمودند، بلکه در ايران نيز مشاهد مُقدسي بنا کردند؛ بخصوص مرقد امام هشتم، امام رضا ( عليه السلام ) در شهر مشهد ( 43 ) نزديک طوس که از طرف آل بويه ساخته و پرداخته گشت. ( 44 ) براي فرزندان علي و حسين ( عليه السلام ) نيز حتي در سرزمين ايران « عتبات متبرکه » و زيارتگاه هايي به وجود آوردند. ( 45 ) به علاوه شيعيان وصيت مي کردند که در جوار « مشاهد مشرّفه » به خاک سپرده شوند، يا براي خود مقبره هايي مي ساختند؛ در تحت چنين اوضاع و احوالي زيارتگاه ها به وجود آمدند. گذشته از آن براي سادات احترام خاصي قايل مي شدند ( 46 )، و حتي به منظور پذيرايي و تکريم سادات، آنها را از مسافتهاي بعيدي دعوت مي کردند، و فقط به سادات محل اکتفا نمي نمودند ( 47 ) چنانچه در سال 1184 ميلادي برابر 579/580 هجري مثلاً فرمانرواي طبرستان تقريباً 3000 تن از سادات را از نواحي دور دست براي پذيرايي ( 48 ) دور خود جمع نمود. بديهي است که اين تعظيم و توقير دودمان علي و فاطمه ( عليه السلام ) تنها از خصوصيات عقيده ي ( 49 ) شيعيان نبوده است : بلکه در نظر سنّيان نيز چنانچه معروف است مقام ارجمندي داشته اند، و عباسيان نيز نمي توانستند احترامي را که به واسطه ي قرابت خويش با پيغمبر ( صلي الله عليه و آله ) از ديگران انتظار داشتند درباره ي خاندان بلافصل پيغمبر ( صلي الله عليه و آله ) منع کنند. بر همين منوال هم سنيان متعصبي مثل محمود و مسعود غزنوي نقيبي از علويان را در دربار خود شاغل مقامي نموده ( 50 ) بودند، و در برابر « عتبات مقدّسه ي » شيعيان نه به عنوان مقدسات يک مذهب خاصي، بلکه به طور مطلق به عنوان مراکز پر اهميت اسلامي تعظيم فرود مي آوردند ( 51 )، ولي اين امور مانع هيچ يک از اين دو نفر نمي شد که با وجود اين بر ضد تمام فرقه هاي شيعه و بخصوص بر ضد قرمطيان ( خواه قرمطي واقعي و خواه منتسب به قرمطي ) اقداماتي ( 52 ) به عمل آورند.
همين غزنويان و سلجوقيان بودند که با تعقيب مداوم خود پاره اي از موفقيتهاي شيعيان را خنثي و بکلي نابود ساختند، چنانچه بعداً نيز نفرتي که از حشّاشين داشتند به طور کلي باعث شکستي در کار شيعيان گرديد. با اين وصف همين واقعيت که مراکز مذهب شيعه خود را از زير فشار متمادي و لابلاي قرون ممتدي نجات داده و سرانجام توانست نطفه اي براي انتشار پيروزمندانه ي اين عقيده در سراسر ايران بگردد، استحکام پيوند شيعيان را با عقايد مذهبي خود نشان مي دهد. تا اينکه سرانجام دسته هاي انبوهي از ايرانيان، آن شکل و تعبيري را از اسلام که مناسب ذوق ايشان بود، در تشيّع يافتند. بديهي است که مذهب شيعه نه فقط ماهيت ايران و ايراني را تحت تأثير خود قرار داد، بلکه خود آن نيز عميقاً با افکار ايراني سرشته گشت: عقيده به حقانيّت ائمه و به ولايت موروثي ايشان ( 53 )، و به تحمل ستمديدگي و مصيبت زدگي آنان و شايد هم تقيّه و پاره اي از عقايد ديگر خصايل ايراني مذهب شيعه هستند که بعداً نيز همراه آن مذهب در ممالک عربي - بخصوص در جنوب بين النهرين که در آنجا ايرانيان نفوذ زيادي يافته بودند - و در بين پيروان تشيّع آنجا رسوخ پيدا نمود. اين واقعيت که در جنب تأثيرات ايراني مذکور نيز در پاره اي از امور مذهب زردشت در تمام دين اسلام راه يافته و اين امر که در عرفان به طور کلي ( حتي در خارج از ايران ) پاره اي از خصوصيات ويژه ي ايراني متجلّي است و اين حقيقت که ميهن دوستي و خود آگاهي ملّي ايراني حتي در خارج از محيط شيعه نيز پيرواني پيدا نمود ( درباره ي اين موضوع، جاي ديگر گفتگو خواهد شد ) ( 54 ) منافات با ابراز اين نظر تحقيقي ندارد که بگوييم: با تمام اين احوال ايرانيّت و اسلام در قالب مذهب تشيّع پيوندي مخصوص به خويش و آميزشي بر خلاف خواسته هاي موجود يافتند.
پينوشتها:
1- Kremer,Streifz,12; Theodor Noldeke: Zur Ausbreitung des Schiirismus im "Islam"XIII ( 1923 ). S. 70-81. اين کتاب در رد پاره اي از نظرهاي Franz Babingers نوشته شده است.
2- نوبختي ( کتاب الفرق ) ص 20.
3- رجوع کنيد به : Wellhausen,Opp. 91. -Martinus Theodorus Houtsma in der E I,I31.
4- براي بررسي آراي مختلف رجوع کنيد به : Wellhausen,Opp. 90; Goldziher,Rel. 130 und Mez 55;-Muller I 327 und Reinhart Dozy: Essai sur I histore de I,Islamisme, frz. von Chauvin, Leiden 1879,S. 220f.
در کتابخانه هاي شرق و غرب، منابع قديمي شيعي نسبتاً اندک است: Ivanow,Fouder 16.
5- ابن الاثير، ج5، ص 99. نمونه اي از تعصب مذهبي شيعيان در سال 743 ميلادي برابر 125 هجري ( در بلخ ) به دست مي دهد. درباره ي ارتباط باطني و معنوي ايرانيت و تشيع نظرها و افکار مهمي در کتاب ذيل ( که بخشي از آن نيز بر اساس نوشته ي Leopold Weis است ) ديده مي شود : Franz Babinger: Der Islam,S. 466-471 ( in Carl Clemen: Die Religionen der Erde,2. Aufl,. Munchen 1949,S. 443-480 ) ; Nallino,Race. VI 121.
6- اغاني ( چاپ بولاق )، ج8، صفحات 8 و 24؛ ج 8، صفحات 27 و 33 و 34 و 42. نيز رجوع کنيد به : Israel Friedlander: Die Messiasidee im Islam,in der "Festschrift zum 70 Geburtstage A. Berliners "Frankfurt am Main 1908,S. 116-130.
7- درباره ي معني اصلي اين « کلمه » رجوع کنيد به : Paret,Grenzen. S. 6f.
8- رجوع کنيد به : Guidi,Storia 81;Nikitin,Nat. 202;Vloten,Abb. 8f مقدسي ( کتاب احسن التقاسيم، ص 336، قرن دهم ميلادي برابر چهارم هجري ) درباره ي مليون ها ( ميهن پرستان تندرو ) متعصبي که اساساً فاقد مذهب خاصي بوده و از حيث افکار بين فرقه ي شيعه و خرم دينان قرار داشتند و در قسمت غربي ايالت نيشابور بودند، اطلاعاتي به دست مي دهد.
9- اساس و مرجع اين گونه اخبار ظاهراً برخوردي است که بين علي ( عليه السلام ) و دختر يزدگرد، اتفاق افتاده است ( سال 657/658 ميلادي برابر با 37 هجري؛ طبري رديف1، صفحات 3349 و 3389 - رجوع شود نيز به : Caet. IX 556f ) به طوري که نقل شده دختر يزدگرد، در اين برخورد، ازدواج با امام حسن ( عليه السلام ) را رد نموده است. رجوع کنيد به Wiet 101f.
10- زرکوب ( شيراز نامه ) ص 14. و نيز:
Ahmed Bey Agaeff : Les croyances mazdeennes dans la religion chitte, in den "Transactions of the Ninth International Congress of Orientalists",Band II. London 1893,S/ 509-511 بنا به نظر Schaaeder,Vollk. M. 218 نظير همين عقيده ي شيعيان را در مورد کسب فيض رحمت الهي، مي توان در عقايد مانويان يافت.
11- ابن الاثير، ج8، ص 27 : در مورد امراي زيدي مذهب مازندران ( طبرستان ) سال 913/914 ميلادي برابر با 301 هجري.
12- بنا به قول بعضي اولين نماينده و خبر گزار عباسيان در خراسان يکي از موالي ( يقيناً ايراني ) و از شهر بلخ بوده است: ابن الاثير، ج5، ص 53.
13- رجوع کنيد به اغاني ( چاپ بولاق ) ج11، ص 73 به بعد.
14- طبري رديف 2، ص 1501از رقابت طرفين در زمينه ي تبليغات سخن مي گويد.
15- ابن الاثير، ج5، ص 72 ( سال 736 ميلادي برابر 118 هجري در خراسان ). ( در مورد ايشان نيز، مانند شيعيان در ازمنه ي متأخر، تأويل قرآن و احکام ديده مي شود ) درباره ي انتقال امامت به عباسيان رجوع کنيد به : Nallino,Racc,VU123.
16- طبري، رديف 2، ص 713. مسعودي ( مروج ) ، ج6، ص 5 ( سال 740 ميلادي برابر با 122 هجري؛ در مورد يحيي بن زيد ).
17- امام صادق ( عليه السلام ) حتي دستور فرمود ( سال 753/754 ميلادي برابر با 136 هجري ) برتربت او کتيبه اي که معرف و مبلغ عقيده ي مذهبي اوست نقش کنند: Rabino,Maz. arab. S. 22.
18- طبري، رديف 2، صفحات 1976 تا 1978؛ ابن حزم ( العضل )، ج4، ص 180 ( درباره ي او چنين تصور مي شد که وي در کوهستان اصفهان غيبت نموده و در حيات است ) ؛ ابن الاثير ( فهرست: 135 )، ج5، ص 284 به بعد. و نيز Wellhausen,Opp. 98f.
19- اصطخري، ص 201 ( برابر با ياقوت، معجم البلدان، ج7، ص 160 ) ؛ کشي، ص 213، 314و 318 ؛ ابن حوقل ( کتاب المسالک، فهرست: 33 )، ص 361، 370؛ اغاني ( چاپ بولاق ) ، ج18، ص 29: حدود العالم، ص 133؛ مقدسي ( کتاب احسن التقاسيم )، ص 395 - يعقوبي ( بلدان )، ص 274 ( سال 891 ميلادي برابر با 277/278 هجري ) - و نيز رجوع کنيد به : Barthold,Med. 77;Ivanow,Founder 15; Schwarz VII 853f. ادعاي والترهينتس ( Walther Hinz ) مبني بر اينکه، شهر قم تازه در زمان صفويه به صورت يک شهر مقدس مذهبي در آمده است صحيح نيست: Walther Hinz: Iranische Reise,Berlin- Lichterfelde 1938,S. 113.
20- رجوع کنيد به : Ivanow , Founder 15 - بيهق ( که بعداً سبزوار ناميده شد ) در زمان طاهريان يکي از مراکز مهم تبليغات شيعي بوده است: Barthold,Med. 82.
21- مقدسي ( کتاب احسن التقاسيم )، ص 323؛ يعقوبي، ج1، ص 370؛ نرشخي ( تاريخ بخارا ) ص 60 به بعد ( حدود سال 780 ميلادي ؟ برابر با 163/164 ) طبري، رديف2، صفحات 1770 تا 1774 ( پسر زيد، امام زيديه سنوات 740 ميلادي برار هجري به بعد ) رجوع کنيد نيز به : Welhausen,Opp. 97f.
22- ابن اسفنديار ( تاريخ طبرستان ) ص 79: يکي از معاصران امام رضا ( ع ) ( 765/770 تا 818 ميلادي برابر 148/153 تا 203 هجري ).
23- حدود العالم، ص 118 و 356. ابن فضلان ( فهرست: 35 ) شماره ي صفحه23 XXII ونيز: Marquart in den SBPA 1912,S. 494;Barthold,Turk. 200.
24- ابن فضلان ( فهرست: 35 ) شماره ي صفحه، XXIV به بعد. ولگا بولگارن ( Wolgabulgaren ) عبارتند از آن دسته از ترکاني که در نواحي ميانه و سفلاي روخانه ي ولگا متوطن بودند و در آنجا ( بين قرون 9 تا 13 بعد از ميلاد برابر قرون 3 تا 7 هجري ) دولتي نيرومند تشکيل دادند و پايتخت آنان بُلگاري بوده است.
25- فهرست ابن النديم، ص 188؛ سياست نامه، صفحات 187 تا 193.
26- رجوع کنيد نيز به : Krymskyj I 76f. ,85f- با وجود اينکه افرادي چند از سامانيان با شيعيان با مدارا رفتار مي کردند، با اين وصف پس از سال 943 ميلادي برابر 331 هجري، به عنوان عکس العمل بر ضد رفتار نصر دوم، شيعيان مورد تعقيب واقع گشتند: همين مرجع ج1، ص 86.
27- مقدسي ( کتاب احسن التقاسيم ) ص 441 ( سال 985 ميلادي برابر 374/375 هجري ).
28- طبري، رديف سوم، ص 1037 به بعد.
29- يعقوبي، ج2، ص 605 ( وي که مورخي شيعي مذهب است، صفاريان را به علت مخالفتي که با خلافت داشتند، با اهميت ياد مي کند ) ؛ - ترجمه ي انگليسي ابن خلکان ( فهرست: 111 ) ج4، ص 303- سياست نامه، ص 117، در اين باره مراجعه کنيد نيز به : Mez 56-58; Krymskyj I 51.
30- اين امر درباره ي زيديان نيز صادق است ( سال 866 ميلادي برابر با 252 هجري ) : ابن اسفنديار ( تاريخ طبرستان )، ص 177.
31- ابن الاثير، ج8، ص 174.
32- درباره ي عقيده ي شيعيان در اين زمينه رجوع کنيد به Frants buhl in der E. I. ,II 42.
33- سال 963/964 ميلادي برابر با 352/353 هجري و سال 968 ميلادي برابر 357/358 هجري: ابن الاثير، ج7، ص 19؛ ج8، ص 184، 200، 211 و 215؛ هلال ( فهرست: 98 و 101 )، ص 370؛ - و نيز مراجعه کنيد به : Amedroz,Three years 774; Wiet 137f. ;Ahatanhel krymskyj: Perskyj teatr. Zvidky vin uzjavs i jak rozvyvav,kiev 1925,S. 6f. ( Ukr. Ak. Bauk. Zbirnyk fil. viddilu Nr. 6 ). کتاب اخير درباره ي نمايشهاي ايراني و پيدايش و تکامل آنها صحبت مي کند.
34- رجوع شود به : Mez 193.
35- ابن الاثير، ج9، ص 147 ( سال 1029 ميلادي برابر با 420 هجري ) ؛ و نيز: Krymskyj I 131.
36- رجوع کنيد به: Goldziher,Takijja;Rudolf Strothmann in der E I,IV 680f.
37- رجوع کنيد به: Tor Andrae: Mohammed,Gottingen 1932,S. 86.
38- رجوع شود به : Wiet 130.
39- در سال 727/728 ميلادي برابر 109 هجري، در نيشابور مردي از اين رو به نام « غالب » ناميده شد که در حب و دوستي اولاد فاطمه ( عليه السلام ) افراط مي ورزيد: ابن الاثير، ج5، ص 53: « رجل من نيسابور يقال له غالب لانه کان مفرطاَ في حب بني فاطمه ».
40- مثال خوبي در اين مورد، در: ابن الاثير، ج7، ص 166 ( پايان قرن نهم ميلادي برابر اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم هجري ).
41- رجوع کنيد به : Wiet 89 ( اين کلمات روي پارچه ي کتاني بافته شده است ).
42- دولتشاه ( تذکره الشعراء فهرست : 272 )، ص 66 ( راجع به سنجر 1150 ميلادي برابر 544/545 هجري ).
عقيده به غيبت امام غايب ( عليه السلام ) در زمان آل بويه بيشتر نضج گرفته است، و از اين رو نظر تين بي ( Toynbee,Gang2 223 ) که اين عقيه را مخلوق تعقيب بودن فرقه ي شيعه مي داند مفهوم نيست.
43- يعني محل شهادت در راه دين و ايمان، رجوع کنيد به : آغاني ( چاپ قاهره ) ج7، ص 246.
44- مقدسي ( کتاب احسن التقاسيم ) ص 333؛ ابن خلکان ( فهرست: 113 ) ج6، ص 53؛ ابن خلکان ( فهرست: 110 )، ج1، ص 584 - اين خبر که سلطان غزنوي نيز به زيارت اين قبر آمده است ( اولياء، فهرست: 191 )، يقيناً مجعول است.
45- به طوري که ادعا مي شده مي بايستي در خارج شهر قزوين، در نزديکي محلي به نام « سرخس » ( البته غير از سرخس خراسان ) قبر کوچکي حاوي سر امام حسين ( عليه السلام ) موجود بوده باشد: مقدسي ( کتاب احسن التقاسيم )، ص 26.
46- رجوع کنيد به : مقدسي ( کتاب احسن التقاسيم )، ص 323.
47- رجوع شود به: Mez 24 ( سال 1014 ميلادي برار 404/405 هجري ).
48- ابن اسفنديار ( تاريخ طبرستان )، ص 69.
49- رجوع کنيد به : Martin Hartmann: Das Buchwesen in Turkestan und die turkishen Drucke der Sammlung Herrmann ( in MSOS VII/2,1904,S. 69-103 ) ,S. 94ff. ( آنچه در اين کتاب درباره ي ترکستان گفته مي شود در مورد ايران نيز صدق مي کند ).
50- تاريخ بيهقي، ص 560 ( سال 1038 ميلادي برابر 429/430 ).
51- ابن الاثير، ج9، ص 139 ( بنا به نقل اين منبع، در اين مورد علي ( عليه السلام ) به خواب وي آمده، دستوراتي داده است ).
52- تاريخ بيهقي، ص 178 به بعد ( محمود غزنوي وي را فوراً به اتهام قرمطي بودن اعدام نمود. )
53- Kremer,Streifz,. Textbeilage II auf S. 59-Ignaz Goldziher: Die Heiligenverehrung im Islam ( in den "Muhammedanischen Studien"II,S. 275-378 ) ,S. 323. -James Darmesteter: Le Mahdi depuis les origines de I,Islam Jusqu,a nos jours,Paris 1885,S. 15; ( Ignazio Guidi ). بنا به عقيده ي لوئي ماسينين ( Louis Massignon ) عقيده به « مهدي » عقيده ي بومي ايراني است، ولي مؤلف ذيل مسيحيت را در آن مؤثر مي داند: Christian Snouck Hurgronje: Verspreide Geschriften,Bonn u. Leipzig 1923,I 152 im Aufsatz "Mahdi";Lewis 24f. ;Edgar Blochet: La Conquete des etats nestoriens de I,Asie Centrale Par les Schi,ites et les influences chretienne et bouddhique dans le dogme islamique,Paris 1926. -Ders. : Le Messianism dans I,heterodoxie musulmane,Paris 1903.
اشپولر، برتولد؛ (1386)، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي ( جلد اول )، جواد فلاطوري، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هفتم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}