برگزيده بيانات عاشورايي رهبر معظم انقلاب

يک جمله در زيارت اربعين امام حسين (عليه الصلاة والسّلام) ذکر شده است که مانند بسياري از جملات اين زيارتها و دعاها، بسيار پُرمغز و در خور تأمل و تدبر است. امروز به مناسبت روز تاسوعا و روز عزا، در خطبه اول قدري پيرامون همين جمله - که ناظر به جهت قيام حسيني است - عرايضي عرض مي کنيم. آن جمله اين است: « بذل مهجته فيک ». (1) اين زيارت اربعين است؛ منتها فقره هاي اول آن،‌ دعاست که گوينده اين جملات خطاب به خداوند متعال عرض مي کند: « و بذل مهجته فيک »؛ يعني حسين بن علي، جان و خون خود را در راه تو داد؛ « ليستنقذ عبادک من الجهاله »؛ (2) تا بندگان تو را از جهل نجات دهد؛ « و حيرة الضلالة »؛ (3) و آنها را از سرگرداني ناشي از ضلالت و گمراهي برهاند. اين يک طرف قضيه، يعني طرف قيام کننده؛ حسين بن علي (عليه السلام) است. طرف ديگر قضيه، در فقره بعدي معرفي مي شود: « و قد توازر عليه من غرّته الدنيا و باع حظّه بالارذل الأدني »؛ (4) نقطه مقابل، کساني بودند که فريب زندگي، آنها را به خود مشغول و دنياي مادي، زخارف دنيايي، شهوات و هواهاي نفس، از خود بيخودشان کرده بود؛ « و باع حظّه بالارذل الأدني »؛ سهمي را که خداي متعال براي هر انساني در آفرينش عظيم خود قرار داده است - اين سهم عبارت است از سعادت و خوشبختي دنيا و آخرت - به بهاي پست و ناچيز و غير قابل اعتنايي فروخته بودند. اين، خلاصه نهضت حسيني است.
با مداقّه در اين بيان، انسان احساس مي کند که نهضت حسيني در واقع با دو نگاه قابل ملاحظه است، که هر دو هم درست است؛ اما مجموع دو نگاه، نشان دهنده ي ابعاد عظيم اين نهضت است. يک نگاه، حرکت ظاهري حسين بن علي است؛ که حرکت عليه يک حکومت فاسد و منحرف و ظالم و سرکوبگر - يعني حکومت يزيد - است؛ اما باطن اين قضيه، حرکت بزرگتري است که نگاه دوم، انسان را به آن مي رساند؛ و آن حرکت عليه جهل و زبوني انسان است. در حقيقت، امام حسين اگرچه با يزيد مبارزه مي کند، اما مبارزه گسترده تاريخي وي با يزيد کوته عمر بي ارزش نيست؛ بلکه با جهل و پستي و گمراهي و زبوني و ذلت انسان است. امام حسين با اينها مبارزه مي کند.
مرور اجمالي حوادث و تغييرات جامعه از زمان بعثت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله وسلم) تا دوران امام حسين (عليه السلام)
يک حکومت آرماني به وسيله اسلام به وجود آمد. اگر بخواهيم ماجراي امام حسين را در سطوري خلاصه کنيم، اين طور مي شود: بشريت، دچار ظلم و جهل و تبعيض بود. حکومتهاي بزرگ دنيا، که حکومت قيصر و کسراي آن زمان است - چه در ايران آن روز، چه در امپراتوري روم آن روز - حکومت اشرافيگيري و حکومت غير مردمي و حکومت شمشير بي منطق و حکومت جهالت و فساد بود. حکومتهاي کوچکتر هم - مثل آنچه که در جزيرة العرب بود - از آنها بدتر بودند و مجموعاً جاهليتي دنيا را فرا گرفته بود. در اين ميان، نور اسلام به وسيله پيامبر خدا و با مدد الهي و مبارزات عظيم و توانفرساي مردمي توانست اول يک منطقه از جزيرة العرب را روشن کند و بعد بتدريج گسترش يابد و شعاع آن همه جا را فرا گيرد. وقتي پيامبر از دنيا مي رفت، اين حکومت، حکومت مستقري بود که مي توانست الگوي همه بشريت در طول تاريخ باشد؛ و اگر آن حکومت با همان جهان ادامه پيدا مي کرد، بدون ترديد تاريخ عوض مي شد؛ يعني آنچه که بنا بود در قرنها بعد از آن - در زمان ظهور امام زمان در وضعيت فعلي - پديد آيد، در همان زمان پديده آمده بود. دنياي سرشار از عدالت و پاکي و راستي و معرفت و محبت، دنياي دوران امام زمان است که زندگي بشر هم از آن جا به بعد است. زندگي حقيقي انسان در اين عالم، مربوط به دوران بعد از ظهور امام زمان است که خدا مي داند بشر در آن جا به چه عظمتهايي نايل خواهد شد. بنابراين، اگر ادامه حکومت پيامبر ميسّر مي شد و در همان دوره هاي اول پديد مي آمد و تاريخ بشريت عوض مي شد، فرجام کار بشري مدتها جلو مي افتاد؛ اما اين کار به دلايلي نشد.
خصوصيت حکومت پيامبر اين بود که به جاي ابتناء بر ظلم، ابتناء بر عدل داشت. به جاي شرک و تفرقه فکري انسان، متکي بر توحيد و تمرکز بر عبوديت ذات مقدس پروردگار بود. به جاي جهل، متکي بر علم و معرفت بود. به جاي کينه ورزي انسانها با هم، متکي بر محبت و ارتباط و اتصال و رفق و مدارا بود؛ يعني يک حکومتِ از ظاهر و باطن آراسته. انساني که در چنين حکومتي پرورش پيدا مي کند، انساني باتقوا، پاکدامن، عالم، بابصيرت، فعال، پُرنشاط، متحرک و رو به کمال است. با گذشت پنجاه سال، قضايا عوض شد. اسم، اسم اسلام ماند؛ نام، نام اسلامي بود؛ اما باطن ديگر اسلامي نبود. به جاي حکومت عدل، باز حکومت ظلم بر سر کار آمد. به جاي برابري و برادري، تبعيض و دودستگي و شکاف طبقاتي به وجود آمد. به جاي معرفت، جهل حاکم شد. در اين دوره پنجاه ساله، هرچه به طرف پايين مي آييم، اگر انسان بخواهد از اين سرفصلها بيشتر پيدا کند، صدها شاهد و نمونه وجود دارد که اهل تحقيق بايد اينها را براي ذهنهاي جوان و جوينده روشن کنند.
امامت به سلطنت تبديل شد! ماهيت امامت، با ماهيت سلطنت، مغاير و و متفاوت و مناقض است. اين دو ضدّ همند. امامت، يعني پيشوايي روحي و معنوي و پيوند عاطفي و اعتقادي با مردم. اما سلطنت، يعني حکومت با زور و قدرت و فريب؛ بدون هيچ گونه علقه معنوي و عاطفي و ايماني. اين دو، درست نقطه مقابل هم است. امامت، حرکتي در ميان امت، براي امت و در جهت خير است. سلطنت، يعني يک سلطه مقتدرانه عليه مصالح مردم و براي طبقات خاص؛ براي ثروت اندوزي و براي شهوتراني گروه حاکم. آنچه که ما در زمان قيام امام حسين مي بينيم، دومي است، نه آن اولي. يعني يزيدي که بر سر کار آمده بود، نه با مردم ارتباط داشت، نه علم داشت، نه پرهيزگاري و پاکدامني و پارسايي داشت، نه سابقه جهاد در راه خدا داشت، نه ذره اي به معنويات اسلام اعتقاد داشت، نه رفتار او رفتار يک مؤمن و نه گفتار او گفتار يک حکيم بود. هيچ چيزش به پيامبر شباهت نداشت. در چنين شرايطي، براي کسي مثل حسين بن علي - که خود او همان امامي است که بايد به جاي پيامبر قرار گيرد - فرصتي پيش آمد و قيام کرد.
اگر به تحليل ظاهري قضيه نگاه کنيم، اين قيام، قيام عليه حکومت فاسد و ضدّ مردمي يزيد است؛ اما در باطن، يک قيام براي ارزشهاي اسلامي و براي معرفت و براي ايمان و براي عزت است. براي اين است که مردم از فساد و زبوني و پستي و جهالت نجات پيدا کنند. لذا ابتدا که از مدينه خارج شد، در پيام به برادرش محمد بن حنفيه - و در واقع در پيام به تاريخ - چنين گفت: « اني لم اخرج اشرا و لابطرا و لامفسدا و لاظالما »؛ (5) من با تکبر، با غرور، از روي فخرفروشي، از روي ميل به قدرت و تشنه قدرت بودن قيام نکردم؛ « انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدّي »؛ (6) من مي بينم که اوضاع در ميان امت پيامبر دگرگون شده است؛ حرکت، حرکت غلطي است؛ حرکت، حرکت به سمت انحطاط است؛ در ضدّ جهتي است که اسلام مي خواست و پيامبر آورده بود. قيام کردم براي اين که با اينها مبارزه کنم.

وجوه دوگانه ي مبارزه ي امام حسين (عليه السلام)

مبارزه امام حسين دو وجه دارد و ممکن است دو نتيجه به بار بياورد؛ اما هر دو نتيجه خوب است. يک نتيجه اين بود که امام حسين (عليه السلام) بتواند بر حکومت يزيد پيروز شود و قدرت را از چنگ کساني که با زور بر سر مردم مي کوبيدند و سرنوشت مردم را تباه مي کردند، خارج کند و کار را در مسير صحيح خود بيندازد. اگر اين کار صورت مي گرفت، البته باز مسير تاريخ عوض مي شد. يک وجه ديگر اين بود که امام حسين نتواند به هر دليلي اين پيروزي سياسي و نظامي را به دست بياورد؛ آن وقت امام حسين در اين جا ديگر نه با زبان، بلکه با خون، با مظلوميت، با زباني که تاريخ تا ابد آن را فراموش نخواهد کرد، حرف خود را مثل يک جريان مداوم و غير قابل انقطاع در تاريخ به جريان مي اندازد. و اين کار را امام حسين کرد.
البته کساني که دم از ايمان مي زدند، اگر رفتاري غير از آن داشتند که به امام حسين نشان دادند، شقّ اول پيش مي آمد و امام حسين مي توانست دنيا و آخرت را در همان زمان اصلاح کند؛ اما کوتاهي کردند! البته بحث اين که چرا و چطور کوتاهي کردند، از آن بحثهاي بسيار طولاني و مرارتباري است که بنده در چند سال قبل از اين تحت عنوان « خواص و عوام » آن را مقداري مطرح کردم - يعني چه کساني کوتاهي کردند، گناه و تقصير به گردن چه کساني بود؛ چطور کوتاهي کردند، کجا کوتاهي کردند - که من نمي خواهم آن حرفها را مجدداً بگويم. بنابراين، کوتاهي شد و به خاطر کوتاهي ديگران، مقصود اول حاصل نشد؛ اما مقصود دوم حاصل گرديد. اين ديگر چيزي است که هيچ قدرتي نمي تواند آن را از امام حسين بگيرد. قدرتِ رفتن به ميدان شهادت؛ دادن جان و دادن عزيزان؛ آن گذشت بزرگي که از بس عظيم است، هر عظمتي که دشمن داشته باشد در مقابلش، کوچک و محو مي شود و اين خورشيد درخشان، روز به روز در دنياي اسلام به نورافشانيِ بيشتري مي پردازد و بشريت را احاطه مي کند.
امروز بيش از پنج قرن و ده قرن پيش، حسين بن عليِ اسلام و شما، در دنيا شناخته شده است. امروز وضع به گونه اي است که متفکران و روشنفکران و آنهايي که بي غرضند، وقتي به تاريخ اسلام برمي خورند و ماجراي امام حسين را مي بينند، احساس خضوع مي کنند. آنهايي که از اسلام سر در نمي آورند، اما مفاهيم آزادي، عدالت، عزت، اعتلاء و ارزشهاي والاي انساني را مي فهمند، با اين ديد نگاه مي کنند و امام حسين، امام آنها در آزاديخواهي، در عدالت طلبي، در مبارزه با بديها و زشتيها و در مبارزه با جهل و زبوني انسان است.
بيانات در خطبه هاي نماز جمعه تهران - 1379/1/26

پي‌نوشت‌ها:

1. مصباح المتهجد، ص 788.
2. همان.
3. همان.
4. همان.
5. بحارالانوار، ج 44، ص 329.
6. همان.

منبع مقاله :
مختارپور قهرودي، عليرضا؛ 72 سخن عاشورايي (از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي)، تهران: انتشارات انقلاب اسلامي، چاپ دوم (1390)