برگزيده بيانات عاشورايي رهبر معظم انقلاب

عرصه ي حکومتداري؛ بيشترين نمود گناه و بي تقوايي

بشر در طول تاريخ، بيشترين خطا و گنهکاري و بي تقوايي خود را در عرصه حکومتداري نشان داده است. گناهاني که از سوي حاکمان و زمامداران و مسلّطان بر سرنوشت مردم سرزده است، با گناهان بسيار بزرگِ افراد معمولي و عادي قابل مقايسه نيست. در اين عرصه، بشر کمتر از خرد و اخلاق و حکمت بهره برده است. در اين عرصه، منطق خيلي کمتر از عرصه هاي ديگر زندگي بشري حاکم بوده است. کساني که خسارت اين بي خردي و بي منطقي و فساد و گناه آلودگي را پرداخته اند، آحاد افراد بشر - گاهي مردم يک جامعه و گاهي مردم جوامع متعدّد - بودند. اين حکومتها در آغاز به شکل استبداد فردي بودند؛ بعد با تحوّل جوامع بشري، به صورت استبداد جمعي و سازمان يافته درآمدند. لذا مهمترين کار انبياي عظام الهي مقابله با طواغيت و کساني است که نعمتهاي خدا را ضايع کردند: « وَإِذَا تَوَلَّى‏ سَعَى‏ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ » (1). آيه قرآن، از اين حکومتهاي فاسد، با اين تعبيرات تکان دهنده ياد مي کند؛ سعي کردند تا فساد را جهانگير کنند. « أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِجَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ » (2)؛ نعمتهاي الهي و انساني و طبيعي را به کفران تبديل کردند و انسانها را که بايد از اين نعم برخوردار مي شدند، در جهنم سوزاني که از کفران خود به وجود آوردند، سوزاندند و کباب کردند. انبياء در مقابل اينها صف آرايي کردند. اگر انبياء با طواغيت عالم و طغيانگران تاريخ برخورد نداشتند، احتياج به جنگ و جدل نبود. اين که قرآن مي گويد: « وَكَأَيِّنَ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ » (3)، چه بسيار پيامبراني که همراه با مؤمنان خداپرست، به قتال و جنگ دست زدند؛ اين جنگ با چه کساني بود؟ طرف جنگ انبياء، همين حکومتهاي فاسد، قدرتهاي ويرانگر و طغيانگر تاريخ بودند که بشريت را بدبخت و نابود کردند.

نهضت آزاديبخش انبياء الهي

انبياء نجات دهندگان انسانند؛ لذا در قرآن، يک هدف بزرگ نبوتها و رسالتها، اقامه عدل معرفي شده است: « لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ » (4). اصلاً انزال کتابهاي الهي و ارسال رسل براي اين بوده است که قسط و عدل در ميان جوامع حاکم شود؛ يعني نمادهاي ظلم و زورگويي و فساد از ميان برخيزد. حرکت امام حسين (عليه السلام)، چنين حرکتي بود. فرمود: « انما خرجت لطلب الأصلاح في امة جدّي » (5). همچنين فرمود: « من رأي سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله او تارکا لعهدالله مخالفا لسنة رسول الله فعمل في عبادالله بالاثم و العدوان ثم لم يغيّر عليه بقول و لا فعل کان حقا علي الله أن يدخله مدخله » (6)؛ يعني اگر کسي کانون فساد و ظلم را ببيند و بي تفاوت بنشيند، در نزد خداي متعال با او هم سرنوشت است. فرمود: من براي گردنکشي و تفرعن حرکت نکردم. دعوت مردم عراق از امام حسين (عليه السلام) براي اين بود که برود و حکومت کند؛ امام هم به همين دعوت پاسخ دادند. يعني چنين نيست که امام حسين (عليه السلام) به فکر حکومت نبود، امام حسين (عليه السلام) به فکر سرکوب کردن قدرتهاي طاغوتي بود؛ چه با گرفتن حکومت و چه با شهادت و دادن خون.
امام حسين (عليه السلام) مي دانست که اگر اين حرکت را نکند، اين امضاي او، اين سکوت او، اين سکون او، چه بر سر اسلام خواهد آورد. وقتي قدرتي همه امکانات جوامع و يا يک جامعه را در اختيار دارد و راه طغيان پيش مي گيرد و جلو مي رود، اگر مردان و داعيه داران حق در مقابل او اظهار وجود نکنند و حرکت او را تخطئه نکنند، با اين عمل، کار او را امضا کرده اند؛ يعني ظلم به امضاي اهل حق مي رسد، بدون اين که خودشان خواسته باشند. اين گناهي بود که آن روز بزرگان و آقازادگان بني هاشم و فرزندان سردمداران بزرگ صدر اسلام مرتکب شدند. امام حسين (عليه السلام) اين را برنمي تافت؛ لذا قيام کرد.

پاسخ قاطع امام سجاد (عليه السلام) در مقابل سخن يکي از مردم

نقل شده است بعد از آن که امام سجاد (عليه السلام) پس از حادثه عاشورا به مدينه برگشت - شايد از آن وقتي که اين کاروان از مدينه بيرون رفت و دوباره برگشت ده، يازده ماه فاصله شده بود - يک نفر خدمت ايشان آمد و عرض کرد: يابن رسول الله! ديديد رفتيد، چه شد! راست هم مي گفت؛ اين کاروان در حالي رفته بود که حسين بن علي (عليه السلام)، خورشيد درخشان اهل بيت، فرزند پيغمبر و عزيزِ دل رسول الله، در رأس و ميان آنها بود؛ دختر اميرالمؤمنين با عزت و سرافرازي رفته بود؛ فرزندان اميرالمؤمنين - عباس و ديگران - فرزندان امام حسين، فرزندان امام حسن، جوانان برجسته و زبده و نامدار بني هاشم، همه با اين کاروان رفته بودند؛ حالا اين کاروان برگشته و فقط يک مرد - امام سجاد (عليه السلام) - در اين کاروان هست؛ زنها اسارت کشيده، رنج و داغ ديده اند؛ امام حسين نبود، علي اکبر نبود، حتي کودک شيرخوار در ميان اين کاروان نبود. امام سجاد (عليه السلام) در جواب آن شخص فرمود: فکر کن اگر نمي رفتيم، چه مي شد! بله، اگر نمي رفتند، جسمها زنده مي ماند، اما حقيقت نابود مي شد؛ روح ذوب مي شد؛ وجدانها پايمال مي شد؛ خرد و منطق در طول تاريخ محکوم مي شد و حتي نام اسلام هم نمي ماند.
بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مسؤولان و کارگزاران نظام جمهوري اسلامي - 1380/12/27

پي‌نوشت‌ها:

1. سوره ي بقره، آيه ي 205.
2. سوره ي ابراهيم، آيات 28-29.
3. سوره ي آل عمران، آيه 146.
4. سوره ي حديد، آيه ي 25.
5. بحارالانوار، ج 44، ص 329.
6. رجال نجاشي، ص 144.

منبع مقاله :
مختارپور قهرودي، عليرضا؛ 72 سخن عاشورايي (از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي)، تهران: انتشارات انقلاب اسلامي، چاپ دوم (1390)