نويسنده: علي پاشاصالح




 

ذلِكَ بِأَنَّ اللهَ هُوَ الْحَقّ وَ أنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ (1)
حق كلمه ايست عام، ضدّ باطل، و به معاني عديده اطلاق مي شود. كاملترين مصداق آن وجود حق يگانه سبحانه و تعالي است. ذات احديّت را حُكماء اشراق نورالانوار و صوفيّه حقيقة الحقائق گويند(2).
از مصاديق ديگر حق امتيازيست كه به حكم قانون يا به قولي به اقتضاي عرف و عادت به شخص يا گروهي تعلّق مي گيرد و رعايت آن بر ديگران واجب باشد. اگر عرف و عادت مشّخص حق باشد لازمه ي آن حقّانيت بسياري از فجايع است، مانند فرزندكشي و آدمخواري كه در برخي نقاط جهان مرسوم بوده و سرپيچي از اين اعمال وحشيانه خلاف حق خواهد بود!
در نهاد جميع افراد بشر از هر جنس و رنگ و نژاد در هر مكان و در هر مقام حقوق بالفطره سرشته شده كه حقوق اوّليه ي اوست. به عبارت ديگر همان حقوق است كه قبل از وضع قانون وجود داشته و تحت عنوان اقسام قانون ضمن بحث از قوانين طبيعي در همين دفتر آمده است. اجمالاً قانون طبيعت يا ناموس فطرت قانونيست كه پروردگار دانا و تواناي جهان به نيروي وحي و بحُكم عقل و وجدان مقرر فرموده و ناظر است به نيكي و بدي و عدل و حقيقت يا واقع نفس الامر و خير و شر امور و غرائز جنسي و مهر مادر و پدر و علائق مذهبي و دلبستگي به حيات اجتماعي و حبّ ذات و امثال آن.
به گفته ي سيسرون (3) سيساتمدار و خطيب نامدار رُم كه در سالهاي 106 تا 43 پيش از ميلاد مسيح مي زيست « آنچه مردم هميشه در جستجوي آن بوده و هستند تساوي حقوق در برابر قانونست، زيرا حقّي كه براي همه ي ذوي الحقوق يكسان نباشد حق نيست ».
حق را به عناوين مختلف تعبير كرده اند، از جمله راست و درست و بي كم و كاست مانند وعده ي حق جلّ شأنه كه حق است. ديگر بهره و نصيب و مال و ملك است هنگامي كه گفته شود فلان چيز حق فلان شخص است. دوري از خطا و لغزش و پيروي از صراط المستقيم است. آنچه با موازين و كمالات مطلوب اخلاق تطبيق كند و آنچه از روي عدل و انصاف در خور خواستن و رعايت آن لازم و واجب باشد حقّ است. قدرت يا مصونيّت يا اختيار و اقتدار و سُلطه ايست كه براي اشخاص و اجتماعات شناخته شده و بر مباني اخلاق و دين و قانون و عرف و عادت استوار است، مانند حقّ حيات و حقّ مالكيّت و زوجيّت و حقّ رأي و انتخاب كردن و انتخاب شدن و امثال آن. ايمني و نيروئيست كه از مصدر قدرت يا از آداب و رسوم اجتماع به ويژه به حكم قانون صادر شود و غايت آن اقدام به كاري يا خودداري از اقدام باشد. توانائي يا اهليتي است كه بهره مندي از آن را قانون براي هر فردي شناخته و حدود آنرا معين كرده و در برابر تمتّع تكاليفي نيز مقرّر شده است و بموجب آن فرد و اجتماع مي تواند آنچه را قانون مقرّر داشته از مجاري قانون بخواهد.
بعبارةٍ اخري توليد حق و استيفاء حق ناشي از قواعد حقوق به اعتبار مصالح و مفاسد اجتماع است. گرچه حق در لغت مفرد حقوق است ولكين در اصطلاح لفظ حقوق به علمي اطلاق مي شود كه آشنائي به قوانين است و چنانكه گفته شد مجموعه ي مقرّرات و قواعد قضائي و نظامات و اصوليست كه ناظر به روابط يك جامعه ي سياسي و حاكم بر اعمال و افعال و امور مردم است.
قطع نظر از اقسام حق كه به حق الله و حقّ النّاس و حقّ نسبي و مطلق و حقّ منجزّ و معلّق، و عيني و ديني و دائم و موقت و عناوين ديگر تقسيم شده و شرح آن در گنجايش اين دفتر نيست، اصولاً بايد دانست حقيقت حقّ چيست و چگونه حق تشخيص داده مي شود، فطريست يا وضعي، حق مولود قانون است يا قانون مولود حق. اگر گفته شود قوانين موضوعه در همه جاي دنيا زائيده ي حق و براي تسجيل حقّ است، بايد پرسيد از چه رو قوانين مختلف و متضاد در كشورهاي مختلف جهان به عنوان حق وضع كرده و مي كنند و حال آنكه حق و حقيقت يكيست و نظام عالم لايتناهي به حق آفريده شده و به حق پايدار است (4)؟ يكي از محقّقين خارجي (5) گفته است: « آنچه در يك عصر معيّن نزد ملّتي حق بوده و در عصري ديگر و نزد ملّتي ديگر باطل جلوه كرده، و آنچه را فرهنگ قوي باطل دانسته، فرهنگ قوي ديگر كاملاً حق تلقي كرده است...
« احكام عشره ي موسي ظاهراً در طور سينا نازل گرديده، ولي معلوم شد قسمت اعظم آن تقريباً هزار سال پيش از موسي در مجمع القوانين حمورابي وجود داشته است. و نيز معلوم شد اصولي را كه عيسي براي امور عملي زندگاني آورده در واقع خاتم قوانين نبوده بلكه تعليمات وي را در قالبهاي ديگري نيز مي توان ريخت.
« معلوم شد آنچه وجدان ناميده مي شود نداي خدا در قلب ما نيست، زيرا نداي خدا منزّه از لغزش و خطاست ...
« دزدي را گناه مي دانيم، ليكن اگر كسي فقط در يك معامله ي بازرگاني با تردستي و شيّادي مبلغي به جيب بزند كه دزدان عادي طيّ هزار سال نتوانسته اند بدزدند از عمل آن طرّار چيره دست به آساني مي گذريم و آن كار را سهل مي گيريم. آدمكش را محكوم مي كنيم، وليكن اگر ملّتها مرتكب قتل نفس شوند مي پسنديم ... دود و مي خوارگي از مسائل خطير و خلاف اخلاق نيست...
« شخصي را مانند رابنسون كروسو (6) در جزيره اي يكّه و تنها در نظر آوريد. اين شخص طبعاً حوائجي دارد كه بايد برآورده شود. ليكن مسائل حقوق و اخلاقي هنگامي به وجود مي آيد كه فرد ديگري نيز از جامعه بدور افتد و در همان جزيره رحل اقامت افكند. آنگاه هر دو دريابند كه اگر بجاي هم چشمي و دشمني دست به دست همديگر دهند، به نيروي همكاري و يگانگي بهتر و بيشتر به رفع نيازمنديهاي خود كامياب شوند. بنابراين حق راهي است كه به وسيله ي آن احتياجات بشر درهم عجين گردد و يكي شود. حق آن نيست كه من هرچه بخواهم به دست آورم و شما هرچه بخواهيد به دست آوريد و زيد و عمرو نيز هرچه بخواهند به دست آورند. عين آنست كه همه ي ما بتوانيم براي اينكه با خرسندي و رضا زندگي كنيم آنچه را كه همه واقعاً در زندگي بدان نياز داريم به دست آوريم...
« عالي ترين وظيفه ي هر فردي آنست كه منافع مشترك را در صنايع، در امور بين الملل، در زندگاني خانوادگي، در نزديكترين روابط دوستي تشخيص دهد و به توسعه ي آن همّت گمارد. چنانچه كُبراي اين قضيّه ي اخلاقي را بپذيريم آنگاه براي جامعه دماغهاي قوي، دلهاي بزرگ و ايمان واقعي و دستهاي آماده به خدمت به وجود آيد و ما نيز در اين خدمت سهيم گرديم. مرداني پديد آيند كه شهرت مقام آنان را به خاك هلاك نيفكند، مرداني كه با زر و سيم خود را نفروشند، مردان با عقيده، مردان با اراده، مردان شرافتمند، مرداني كه دروغ نگويند، مرداني بلند همّت كه در ايفاء وظايف اجتماعي و در عالم انديشه تاجي بسان آفتاب جهانتاب بر سر نهند و بالاي محيط مه آلود زندگي كنند » (7).

پي‌نوشت‌ها:

1- سورة الحج ( 61/22 ) و سوره ي لقمان ( 29/31 ) ( خدا حق است و جز او هرچه را به خدائي بخوانند باطل است ).
2- اسفار ملاصدرا، ج1، 18-20.
3- Cicéron, Marcus Tullius
4- بهتر است بگوئيم نامتناهي را در قالب الفاظ محدود و متناهي گنجايش نيست، چنانكه از شيخ محمود شبستري نقل است:
معاني هرگز اندر حرف نايد *** كه بحر قلزم اندر ظرف نايد
جهان جمله فروغ نور حق دان *** حق اندر وي ز پيدائيست پنهان
5- نقل از ترجمه ي خلاصه اي از مواعظ بومن از وعاظ كليساي پرزبي ترين در شيكاگو، ضميمه ي كتاب آداب سخن تأليف نگارنده، صفحه ي 385 به بعد، چاپ دوم 1338 هـ. شـ، از انتشارات مؤسسه ي وعظ و تبليغ اسلامي در دانشكده ي علوم معقول و منقول ( الهيات و معارف اسلامي )، از مؤسسات دانشگاه تهران.
6- Robinson Crusoe قهرمان داستان معروفي است كه به تاريخ 1719 ميلادي نويسنده ي نامي انگليسي دنيل دي فو Daniel Defoe نوشته است. ( تولد اين نويسنده در حدود سال 1660 و وفاتش در سال 1731 بوده است. ) رابينسون كروسو دريانورديست كشتي شكسته كه به جزيره ي نامسكوني پاي نهاد و ساليان متمادي يكه و تنها در آنجا رحل اقامت افكند. يگانه همدم او سگي و طوطيي و سرانجام يك مرد وحشي بود كه به دست قهرمان داستان از چنگ آدمخواران نجات يافت. و نيز رجوع كنيد به كتاب زنده ي بيدار تأليف ابن طفيل ترجمه به قلم استاد فروزانفر رئيس سابق دانشكده ي الهيات و معارف اسلامي.
7- احكام فقه اسلام پيرامون حق و فرق بين حكم و حق و ملك و تشخيص و تمييز ملك از حق و شدت و ضعف سلطه ي صاحب حق و اقسام حق از حيث امكان سقوط و عدم امكان سقوط يا انتقال آن و مراتب حق و تمييز حق از حكم در مصاديق مشتبهه و اقوال فقهاء و ادله ي مربوطه در كتاب ضوابط معاملات و كليات عقود و ايقاعات تأليف علامه ي جليل حجة الاسلام آقاي محمد سنگلجي استاد دانشكده ي حقوق چاپ شهريورماه 1341 هـ. شـ. ( صفحات 128 تا 135 ) تشريح شده است. و نيز رجوع شود به روايات منقوله در مكاسب شيخ مرتضي انصاري (قدس سره) و رسالة في حقيقة الحق در حاشيه ي مكاسب به قلم شيخ محمدحسين كمپاني از فحول علماي اماميه ي قرن حاضر كه در پنجم ذي الحجه 1361 هجري قمري در نجف اشرق دعوت حق را لبيك گفت.

منبع مقاله :
صالح، علي پاشا؛ (1390)، سرگذشت قانون ( مباحثي از تاريخ حقوق، دورنمايي از روزگاران پيشين تا امروز )، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران